• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 66
زمان آخرین مطلب : 6020روز قبل
ادبی هنری

خاک امین وهرچه دروی کاشتی----- بی خیانت جنس آن برداشتی

همه ما می دانیم که اگردرخاک گندم بکاری،گندم درومی کنی.واگرجوبکاری،جودرومی کنی.

با توجه به اینکه جسم ما نیزازخاک است،لذاهرچه دروجودمان بکاریم،همان را هم درومی کنیم.اگرنفرت بکاریم،نفرت درومی کنیم.اگرمحبت بکاریم،محبت درومی کنیم.

درقرآن آمده است که«من عمل صالحا"فلنفسه ومن اساء فعلیها(اگرخوبی کنید به خود کرده اید واگربدی کنید آن را هم به خود کرده اید.)»

پس نتیجه این شد که ما هرچه دروجودمان بکاریم،همان را درو می کنیم.پس بهترنیست وجودمان را سراسرخوبی کنیم؟

                                     با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:20
ادبی هنری

تومگوما را بدان شه بارنیست----- با کریمان کارها دشوارنیست

انسانها هرچه پُست ومقامشان بالاتراست نحوه برخوردشان بهتراست.درعوض هرچه مقامشان پایین تراست تکبّرشان بیشتراست.

حال اگرکسی، هم ازنظرمادی وهم ازنظرمعنوی مقام بالایی داشته باشد مسلما"دربرخورد با دیگران با عطوفت خاصی روبرومی شود.

قدیمی ها می گفتند:درخت هرچه بارش بیشترباشد،افتاده تراست.

اگرازکسی که یک کیلو سیب خریده تقاضای سیب کنی،نه تنها به شما سیب نمی دهد،بلکه شما را درمیان مردم رسوا هم می کند.

حال اگرازکسی که باغ سیب دارد تقاضای سیب کنی،نه تنها شما را رسوا نمی کند بلکه ممکن است به جای یک سیب چند سیب به شما بدهد.

حال اگرازکسی که مالک یک کشوراست تقاضای سیب کنی،ممکن است یک باغ سیب را بدون هیچ منتی به شما ببخشد.

واگرازخدا که صاحب همه چیزاست تقاضا کنی !!!!!!!

                                   با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:19
ادبی هنری

این جهان کوه است وفعل ما ندا----- سوی ما آید ندا ها را صدا

همۀ ما می دانیم که اگردرکوه صدایی ایجاد کنیم،کوه عین همان صدا را برای ما برمی گرداند.پس این جهانی که درآن زندگی می کنیم همانند کوه عمل می کند.یعنی صدای ما را عینا" برمی گرداند.

اما صدای ما دراین جهان چیست؟

صدای ما همان عمل ماست.درنتیجه هرعملی که ما می کنیم مانند این است که درکوه صدا ایجاد می کنیم.وهمان طورکه کوه صدا را برمی گرداند،این جهان نیزعمل ما را به ما برمی گرداند.ویا به زبان ساده تراینکه :

هربلایی که دراین دنیا سرما می آید،نتیجه اعمال خود ماست.

                                     با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 21:2
ادبی هنری

مرادرمنزل جانان چه امن عیش چون هر د م------ جرس فریاد برمی دارد که بربندید محملها

حافظ این دنیا را به منزل تشبیه کرده واعتقاد دارد که دنیا محلی برای عیش وراحتی نیست ودلیل اواین است که مرگ هرلحظه درکمین است وباید آماده رفتن باشیم درنتیجه دنیا برای خوشگذرانی وعیش محل امنی نیست.

                                   با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:55
ادبی هنری

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت----- که درمقام رضا باش وزقضا مگریز

بحث های زیادی درمورد قضا وقدرشده است.اما هنوزهم جا دارد که درمورد آن صحبت شود.چون قضا وقدربحث بسیارمهمی است.

روزی که خداوند موجودات را خلق کرد،احکامی را نیزصادرکرد.این احکام ازروزی که صادرشدند تا روزقیامت بدون هیچ تبدیلی ویا تحویلی باقی خواهند ماند.مگراینکه خداوند خودش استثنا قائل شود.(مثل آتشی که حضرت ابراهیم را نسوزاند.)

چند نمونه ازاین گونه احکام:زمین می چرخد،خورشید می سوزد،آتش می سوزاند،خورشید ازمشرق طلوع می کند،برای هرشخصی اجلی معین است،ظلم باقی نمی ماند،هرکس به سزای اعمالش خواهد رسید،آهن محکم است و...

اینها وصدها نمونه مانند اینها،قضا نامیده می شوند.

درقرآن آمده است که«نیست چیزی مگراینکه خزینۀ آن نزد ماست وما ازهرچیزبه اندازۀ معین می فرستیم.»

این آیه می گوید که خزینۀ هرچیزنزد خداست وخدا ازهرچیزبه اندازۀ معین می فرستد.

مثل مرگ،زندگی،شب،روز،گرمی،سردی و...

اینها وصدها نمونه مانند اینها،قدرنامیده می شوند.

پس قضا وقدریعنی احکامی که خداوند به اندازۀ معین نازل فرموده است.

لذاحافظ می گوید این احکام صادرشده اند وراه گریزی ازاین احکام نیست.

پس بهتراست که انسان به آنچه که هست ودارد،راضی باشد.

                                       با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:54
ادبی هنری

چشم آلوده نظرازرخ جانان دوراست----- بررخ اونظرازآینۀ پاک انداز

دید انسانها نسبت به همدیگرفرق می کند.معمولا"انسان چیزی را می بیند ویا می شنود،که می خواهد ببیند ویا بشنود.همه کس، همه جیزرا نمی بیند ونمی شنود.

هرانسانی درزندگی مسیری را درپیش می گیرد ولذا چیزهایی را که مربوط به آن مسیرمی باشد،می بیند ومی شنود.

مثلا"کسی زندگی اش را برپایۀ دروغ بنا نهاده است.این شخص هرچه درطول زندگی می بیند ویا می شنود،به نوعی به دروغ مربوط می شود.این شخص آن قدردراین راه پیش می رود که دست آخردردروغ گفتن،فوق تخصص می گیرد.

یک چنین شخصی ازهرحرفی ویا عملی،فقط قسمتی را که به دروغ مربوط می شود می شنود وبقیۀ حرفها را نمی شنود!

درقرآن آمده است که«خداوند بردل بعضی ازآدمها مهرمی زند.درگوش آنها سنگینی می گذارد.برروی چشم آنها پرده می کشد.»

مهربردل یعنی اینکه هراحساسی را درک نمی کند.

سنگینی درگوش یعنی اینکه هرصدایی را نمی شنود.

پرده برروی چشم یعی اینکه هرچیزی را نمی بیند.

به هرحال دیدن رخ جانان چشمی پاک می خواهد.چشم جان بین می خواهد،نه چشم جهان بین!وگرنه بررخ اونظرازآینۀ پاک انداز.

چشمی که تا دیده ودیده،حرام دیده،گناه دیده،فحشا دیده!نمی تواند دیگرحلال ببیند،صواب ببیند،پاکی ببیند.که چنین چشمی لیاقت دیدن رخ جانان را ندارد.

                                       با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:53
ادبی هنری

غم حبیب به زگفت وگوی رقیب-----که نیست سینۀ ارباب کینه محرم راز                                   

وارد بهشت شدن شرایطی دارد.یکی ازاین شرایط نداشتن کینه است.یعنی کسانی می توانند وارد بهشت شوند که دردل ازبرادران خود کینه نداشته باشند.واگرمختصرکینه ای هم باشد خداوند آن را ازسینۀ آنها بیرون می کشد.                                                                          

درقرآن آمده است که«بیرون کشیدیم ازسینه هایشان کینه هایی را که نسبت به برادران خود داشتند.»

ازنظراسلام مؤمنان با هم برادرند.لذا نباید کینۀ همدیگررا به دل بگیرند.درحالی که بعضی ازآدمها کینه دارند.وبدترازآن بعضیها کینۀ شتری دارند.

متأسفانه براثررفتارغلط بعضی ازمؤمنان وهمچنین تبلیغات مغرضانۀ دشمن،مسلمانان مردمی وحشی معرفی شده اند.درصورتی که قرآن که کتاب آسمانی مسلمانان است با مهربانی وبخشندگی شروع می شود.

اسلام تأکید زیادی روی طرزرفتارمؤمنان دارد.ازنظراسلام خدمت به دیگران وهمچنین دوست داشتن دیگران نوعی وظیفه محسوب می شود.اسلام می گوید«هرچیزی را که تودوست داری،دیگران نیزدوست دارند وهرچیزی را که تودوست نداری،دیگران هم دوست ندارند.پس چیزی را که برای خودت نمی پسندی برای دیگران نیزمپسند.»

ولی با همۀ این حرفها بازهم کسانی هستند که کینه ای هستند.با چنین افرادی نباید سخن ازدوست گفت،چرا که آنها محرم رازنیستند.

کسی می تواند سخن دوست را بشنود ویا ازدوستی سخن بگوید که شرایطی داشته باشد.

اول روح پاک—دوم جسم پاک—سوم فکرپاک!پاک نه به معنای شستن وحمام رفتن،بلکه پاک به معنای اینکه،روح وجسم وفکرانسان به هیچ گناهی آلوده نشده باشد.درجسم، سلولی حرام یافت نشود.روح آلوده به معصیتی نباشد.

                                         با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:52
ادبی هنری

حافظ شکایت ازغم هجران چه می کنی------ درهجروصل باشد ودرظلمت است نور

قبلا"دراین مورد صحبت شد،که وقتی که با قرآن آشنا می شویم بیشترمحاسبه هایمان اشتباه ازآب درمی آیند.

داشتن ثروت ازنظرزندگی مادی ممکن است خوب باشد.اما قرآن می گوید:

نوردرتاریکی است.فقردرثروت است.امید درنا امیدی است.شادی درغم است.

وصل درهجراست.

هرچیزی با ضدّ خود تکمیل می شود.مثلا"

اگرشما بخواهید روزرا تعریف کنید،باید ازضد آن که شب است کمک بگیرید.

اگرشب نباشد،روزرا چگونه می توان تعریف کرد ویا توضیح داد؟

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:50
ادبی هنری

ساقیا عشرت امروز به فزدا مفکن------ یا زدیوان قضا خط امانی به من آر

چند چیزاست که هیچ انسانی ازآن خبرندارد.

اینکه درچه سنی می میرد؟ درچه محلی می میرد؟ درچه حالتی می میرد؟ چگونه می میرد؟

هرانسانی سه روز درزندگی دارد،اما فقط یک روززندگی می کند.

دیروز- تمام گذشته انسان می شود دیروز!زمانی که ازدسترس ما خارج شده وهیچگونه

تأ ثیری روی آن نداریم.جزآنکه آنها را درخاطرخود مرورکنیم.ازلحظات خوش آن لذّت ببریم وازلحظات بدش تأ سف بخوریم.

امروز- روزی که ما زندگی می کنیم.زمانی که مفید است وازآن ماست.هرچه هست همین امروزاست وما سازندة آن!چه خوب وچه بد

درقرآن صحبت ازیوم ٌعقیم آمده است.یعنی روزی که فردایی ندارد.این روزبی فردا درزندگی هرانسانی پیش خواهد آمد.آخرین روززندگی هرکس،همان یوم ٌعقیم است.

چیزی که مهم است،این است که این روزبرهمه مخفی است.وهیچ کس ازآن خبرندارد.

برای همین است که حافظ می گوید:ازدیوان قضا خط امان بیاور!

فردا- ازفردا به عنوان آینده یاد می کنیم.آینده ای که هیچ امیدی به آمدنش نداریم.

پس حال که امیدی به آمدن فردا نیست ومعلوم هم نیست که بیاید،بهنرآن است که کارامروز را همین امروزانجام بدهیم وآن را به فردا موکول نکنیم.

                                         با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:50
ادبی هنری

به مستوران مگو اسرارمستی------ حیث جان  مگو با نقش  دیوار

درمستی عشق اسراری هست که هرکسی تاب تحمل شنیدن آن را ندارد.

ما معمولا"مردمی را که درزمان پیامبران زندگی می کرده اند وبه پیامبران ایمان نیاورده اند محکوم می کنیم.ولی آیا هیچوقت شده که خودمان را به جای آن مردم بگذاریم؟

آیا هیچوقت ازخود سؤال کرده ایم که اگرما درمیان آن مردم بودیم چه می کردیم؟

بارها به این مسئله فکرکرده ام که اگرمن درزمان حضرت ابراهیم(ع)زندگی می کردم وحضرت ابراهیم(ع)می گفت:این عقایدی که شما دارید غلط است.

آیا حرف حضرت ابراهیم را قبول می کردم؟

آیا حاضربودم عقایدی را که عمری هم خودم وهم پدرانم با آن زندگی کرده اند!کناربگذارم؟

آیا درکشتن ابراهیمی که به مقدسات من توهین کرده بود،شرکت نمی کردم؟

                                            با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته