دعا و زیارت
در
تفسیر علی بن ابراهیم قمی در ذیل آیه فتلی ادم من ربه کلمات روایتی از
امام صادق ع نقل شده که در فرازی از آن تصریح شده به این که حضرت آدم پس
از اقامه نماز عصر جبرئیل بر نازل شد و کلمات توبه را به اذن حق به وی
تعلیم داد و این خود نشان دهنده این معنی است که نماز از جانب خداوند
عنوان عبادتی بزرگ در زمان آدم ابوالبشر ع مطرح بوده است و شریعت آن حضرت
از نماز خالی نبوده است.
همچنین
مرحوم شیخ حر عاملی ره در کتاب شریف وسائل الشیعه روایتی را از قول امام
صادق ع نقل می کنند که چون حدیث مفصل می باشد فرازهایی از ترجمه آن را نقل
می کنیم:
زمانی
که ادم ع از بهشت هبوط نمود نشان (خال) سیاهی تمام بدنشان را فرا گرفت. پس
اندوه حضرتش زیاد شد و بر آنچه آشکار شده بود گریست. جبرئیل آمد و گفت چرا
گریه می کنی؟ ای آدم!
گفت: از این خال و نشان سیاهی که در من آشکار گشته است.
گفت:
ای آدم! نماز بخوان این زمان، نماز اولی است پس حضرت نماز را به جا آوردند
پس نشان سیاه از سر آن حضرت به گردنشان رسید. بعد دوباره جبرئیل آمد و گفت
حال زمان نماز دوم است پی حضرتش نماز دوم را اقامه نمودند. نشان سیاه به
قسمت شکم آن حضرت رسید (جای ناف) و همین طور بعد از نماز سوم یه زانوها و
بعد از نماز چهارم به پاها و پس از خواندن نماز پنجم به کلی نشان و خال
سیاه از بین رفت.
آنگاه
جبرئیل گفت: ای آدم! مثل فرزند تو به این نماز، مانند مثل توست به این
نشان و خال سیاه. از فرزندان تو آن کسی که در هر شبانه روز نمازهای
پنجگانه را بخواند از گناهانش رهایی می یابد. همانگونه که تو از این نشان
و خال سیاه رهایی یافتی.
وسایل الشیعه/3/9و10
و
نیز امام ششم ع در جایی دیگر می فرمایند: هنگامی که آدم ابوالبشر از دنیا
رفت فرزندانش از جانب حق، دستور یافتند که قبل از دفن آدم ع بر او نماز
گزارند. فرزندش هبه الله به جبرئیل گفت: ای فرستاده حق پیش قدم شو، تا بر
جنازه این مرد نمازگزارده شود.
فرشته
پاسخ داد خداوند ما را به سجده پدرت امر کرده است و هم اکنون در شان ما
نیست که بر نیکو ترین فرزند وی مقدم شویم، بر ما پیشی گیر و پنج تکبیر به
جنازه بخوان پس از این عمل هبه الله نماز خواندن بر جنازه تمام انسانها در
همه ادیان الهی امر واجبی گردید.
بحار الانوار/11/260
به هر حال مساله نماز حتی بر جنازه انسان از اولین روزگار جزء واجبات دینی و فرائض الهی بوده است.
چهارشنبه 30/10/1388 - 14:34
شهدا و دفاع مقدس
نمازهای پنج گانه روزانه
سوره طه ، آیه 130 :
( 130) فاصبر علی ما یقولون وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل
( 130 ) غروبها ومن آناء اللیل فسبح واطراف النهار لعلک ترضی
بر آنچه می گویند شکیبا باش و پروردگارت را پیش از طلوع خورشید و
پیش از غروب آن به پاکی بستای و در ساعات شب و اول و آخر روز
تسبیح گوی شاید خشنود گردی
نماز و وقت شناسی
سوره روم ، آیه 18 :
وله الحمد فی السماوات والارض وعشیا وحین تظهرون
سپاس اوراست در آسمانها و زمین ، به هنگام شب و به هنگامی که به
نیمروز می رسید
ثابت بودن وقت نماز
سوره نساء ، آیه :103
فاذا قضیتم الصلاه فاذکروا الله قیاما وقعودا وعلی جنوبکم فاذا
اطماننتم فاقیموا الصلاه ان الصلاه کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا
و چون نماز را به پایان بردید خدا را ایستاده یا نشسته و یا به پهلو
خوابیده یاد کنید چون از دشمن ایمن گشتید نماز را تمام ادا کنید که
نماز بر مؤمنان در وقتهای معین واجب گشته است
اهمیت نماز ظهر
سوره بقره ، آیه 238 :
حافظوا علی الصلوات والصلاه الوسطی وقوموا لله قانتین
نمازها و نماز میانین را پاس دارید و مطیعانه برای خدا قیام کنید
آداب نماز
سوره اسراء ، آیه 110 :
قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء
الحسنی ولا تجهر بصلاتک ولا تخافت بها وابتغ بین ذلک سبیلا
بگو : چه الله را بخوانید چه رحمان را بخوانید ، هر کدام را که بخوانید،
نامهای نیکو از آن اوست صدایت را به نماز بلند مکن و نیز صدایت
رابدان آهسته مکن و میان این دو راهی برگزین
مواظبت بر نمازها
سوره معارج ، آیه 34 :
والذین هم علی صلاتهم یحافظون
و کسانی که بر نمازهاشان مواظبت دارند ،
اخلاص در نماز
سوره انعام ، آیه :163
لا شریک له وبذلک امرت وانا اول المسلمین
او را شریکی نیست به من چنین امر شده است ، و من از نخستین مسلمانانم
رکوع و سجود
سوره حج ، آیه 77 :
یا ایها الذین آمنوا ارکعوا واسجدوا واعبدوا ربکم وافعلوا
الخیر لعلکم تفلحون
ای کسانی که ایمان آورده اید ، رکوع کنید و سجده کنید و پروردگارتان
رابپرستید و کارهای نیک به جای آورید ، باشد که رستگار گردید
چهارشنبه 30/10/1388 - 14:28
شهدا و دفاع مقدس
یكی
از عزیزان تعریف می كرد: در عملیات بیت المقدس 2، منطقه یه منطقه سردی
بود. (ما تا نزدیكیهای سال 66، برای اینكه روی بچه ها كمتر فشار بیاد
منطقه عملیاتی رو با توجه به وضعیت آب و هوا انتخاب می كردیم یعنی در ایام
تابستان، شمال كه هوا خنك تر بود عملیات می كردیم، و در ایام زمستان،
جنوب. ولی دیگه از سال 66 به این ور تمام ابتكار جنگ دست ما نبود. یه تكه
هایی رو هم عراق اذیت می كرد. لذا كار دقیقاً برعكس شد.) در عملیات بیت
المقدس 2 منطقه عملیاتی یه ارتفاع بلندی از منطقه خرمال و حلبچه ی عراق
بود كه اگر اونجا وسایل گرمازا نبود انسان یخ می كرد و منجمد می شد. لذا
برای رد شدن از ارتفاع باید سریع با همون گرمای بدنی كه داشتی رد می شدی و
اون تكه ی بالا رو می گذروندی و بعد هم از اون ور سرازیر می شدی. تعریف می
كردند كه 10، 15 نفر از بچه ها رفتند بالا و گیر كردند و طوری شده بود كه
نمی تونستند برگردند. و باید مقاومت می كردند. وقتی كه رفتیم بالای سرشون
دیدیم كه همه منجمد شدند. یكی از اینها رو دیدیم در ركوع منجمد شده بود!
اما توی این همه برف و یخ، كمرش پر از خاك بود. گویا خداوند تبارك و تعالی
دقیقاً می خواسته «به خاك برگشتن» رو به ما ثابت كنه. گویا ملائكه اومدن و
روی این بدن خاك ریختن. می گفت تا مدتی كه امدادگرها اومدن و جنازه ها رو
بردند عقب، همه ی بچه ها اومدن روی خاك بدن این تیمم كردند و نماز
خوندند. چون اونجاها دیگه از شدت سرما نمی شد وضو بگیری .
اینقدر
در نماز غرق شده كه یخ می زنه و احساس نمی كنه. اینقدر این روح به خداوند
وصله كه جسم اصلاً حالیش نمی شه. هی شعار ندیم بگیم امیرالمؤمنین (ع) توی نماز تیر از پاش بیرون كشیدن. توی همین دوره زمونه هم بودند كسانی كه اینقدر در نماز غرق شدند و هیچی رو درك نكردند. الان
بنده یه جوون 18 ساله رو می شناسم كه این طوریه. اصلاً هم روی خودش فشار
نمی یاره، كه مثلاً بگیم وقتی نماز می خونه یه نماز عجیب غریبی هست؛
اصلاً. شما اگه به نماز خوندنش نگاه كنی اصلاً متوجه نمی شی؛ چون ظاهر که
زیاد فرق نمی كنه. ولی وقتی داره نماز می خونه واقعاً داره با خدا صحبت می
كنه. چهارشنبه 30/10/1388 - 14:24
ادبی هنری
تا
مدتها بعد از آنکه رمان «جاده» را خواندم نفهمیدم چرا برخلاف میلیونها
آدمی که شیفتهی «کورمک مککارتی» هستند، من نه از «جاده» خوشم میآید و
نه کورمک مککارتی نویسندهی محبوبم است، تا آنکه جواب این سئوال را در
یکی از حرفهای خود مککارتی دربارهی نویسندههای محبوبش پیدا کردم.
«کورمک مککارتی» در یکی از سه گفتوگویی که تو تمام عمرش کرده، میگوید:
«من از نویسندههایی که به دغدغهی زندگی و مرگ نمیپردازند خوشم
نمیآید». مککارتی به همین دلیل مارسل پروست و هنری جیمز را نویسندههای
خوبی نمیداند، میگوید: «برای من این چیزهایی که اینها نوشتهاند،
ادبیات نیست. خیلی از نویسندگانی که مهم تلقی میشوند، برای من
نویسندههای عجیبغریبی هستند.» حالا با این حرف خود مککارتی به راحتی درک میکنم که چرا مککارتی با وجود رمانهای خوب «نصفالنهار خون» و
«جایی برای پیرمردها نیست»، نویسندهی مورد علاقهی من نیست. مککارتی سبک
نویسندگی پروست را نمیپسندد و «در جستجوی زمان از دسترفته» را ادبیات
نمیداند، در حالی که «در جستجو» برای من مهمترین اثر ادبی دنیا است.
حرفهای مککارتی را دربارهی پروست قبول ندارم و «در جستجو» دقیقا برای
من شاهکاریست که از زندگی و دغدغههای آن حرف میزند. با این همه قرار
نیست که همهی نویسندههای دنیا شبیه هم باشند و اغلب نویسندههای مورد
علاقهی من هم مثل پروست نمینویسند. دقیقا نمیدانم چه چیزی در پروست هست
که با تمام فرقهایش با «جی. ام. کوتزی» و «هاروکی موراکامی» و «ماریو
بارگاس یوسا»، آن خصوصیت پروست را در این سه نویسنده میبینیم اما آن را
در «کورمک مککارتی» نمیبینم.
در
هر حال، منکر جایگاه ویژهی «مککارتی» در ادبیات امروز آمریکا نمیشود شد
و احترام زیادی برای او قائلم. بر خلاف من، آدمهای زیادی هستند که
شیفتهی «جاده» و کورمک مککارتی هستند و نمونهاش هم «حسین نوشآذر» است
که ترجمهاش از «جاده» سه سال توی ارشاد خاک خورده و ترجمهی رمان «جاده»
چیزهای زیادی یادش داده. نوشآذر در اینجا از مصائب انتشار ترجمهاش از «جاده» حرف زده و در یکی دیگر از مطالب وبلاگش هم مینویسد: «جاده عجیبترین رمانیست که در زندگی خواندهام. فضایی کاملاً متفاوت دارد و در ادبیات فارسی نمونهاش را نداریم.» دو سال پیش هم «تایمز لندن» ده ویژگی مهم کورمک مککارتی را تحت عنوان مطلب «ده چیزی که کورمک مککارتی را خاص میکند» لیست کرده است و من هم با الهام و کمک از مطلب «تایمز» ده چیزی را نوشتهام که باید دربارهی کورمک مککارتی بدانیم:
کورمک مککارتی از مهمترین نویسندگان زندهی امروز آمریکاست
اینکه
بعضیها از کورمک مککارتی بهعنوان بزرگترین نویسندهی زندهی آمریکا نام
میبرند، به نطر من غلو میکنند. پس تکلیف فیلیپ راث و تونی موریسون و
توماس پینچون و دن دلیلو و پل آستر این وسط چه میشود؟ اینکه خیلیها هم
او را ویلیام فاکنر امروز ادبیات آمریکا میدانند، به نظرم قیاس معالفارق
است. با این همه، کورمک مککارتی یکی از مهمترین نویسندگان زندهی امروز
آمریکاست و این را نمیشود منکر شد به این راحتیها. در سال ۲۰۰۷ برای
رمان «جاده» جایزهی «پولیتزر ادبی» را از آن خودش کرده و قبل از آن هم
سالها پیش در سال ۱۹۹۲ جایزهی ملی ادبیات آمریکا را برای رمان «تمام
اسبان زیبا» برده و جایزهی فاکنر هم از دیگر افتخارات اوست و اینها همه
در حالیست که مککارتی تنها ره رمان در کارنامهی درخشان ادبیاش دارد.
مجلهی «تایم» رمان «نصفالنهار خون» را یکی از صد رمان برتر بین سالهای
۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ میداند و نیویورکتایمز هم آن را در لیست مشابهی مربوط به
بهترین آثار بیستوپنج سال گذشته قرار داده است. «سال بلو» نویسندهی
آمریکایی رمانهای «دم را دریاب»، «مرد معلق» و «رولشتاین» و برندهی نوبل
ادبیات سال ۱۹۷۶ هم کورمک مککارتی را سی سال پیش یکی از نویسندگان قدر آن
روزهای آمریکا خوانده بود که ظاهرا حرف درستی هم زده.
اسم واقعیاش کورمک مککارتی نیست
اسم
واقعی کورمک مککارتی، چارلز است اما ظاهرا مککارتی از اسم کودکیاش خوشش
نمیآمده و بههمین خاطر وقتی برای مدتی به نیروی هوایی ارتش آمریکا
پیوست، اسمش را بهخاطر علاقه به نام یکی از پادشاهان ایرلند و همچنین به
این خاطر که یکی از عمههایش از کودکی او را کورمک صدا میزده، تغییر داد.
وی ۲۰ ژوئیهی سال ۱۹۳۳ در «رد آیلند» آمریکا بهدنیا آمد و سومین فرزند
از شش بچهی پدر و مادرش بود و سه خواهر داشت و دو برادر. در سال ۱۹۵۱
دانشگاه رفت تا هنر بخواند اما آن را نیمه رها کرد و به نیروی هوایی ارتش
آمریکا پیوست و دو سال از این چهار سال خدمت را در آلاسکا گذراند و در
رادیو کار کرد. سال ۱۹۵۷ دوباره برگشت به دانشگاه تنسی اما دوباره
دانشگاه را نیمهکاره ول کرد و این بار نویسندگی را جدی شروع کرد. حالا هم
که این مطلب را مینویسم، آقای مککارتی هفتاد و هفت سال سن دارد و همین
سه سال پیش عیال تازه کرده و از این سومین همسرش بچهدار هم شده و اصلا
بهخاطر همین آقا پسر هست که «جاده» را نوشته است.
بابت شهرت این روزهایش حسابی جان کنده
بیانصافی
هم نباید کرد، کورمک مککارتی هر چند این روزها رمانهایش میلیونی فروش
میرود و احتمالا نگرانی مالی ندارد اما این آسایش را با هزار بدبختی بدست
آورده. تا همین چند سال پیش، هیچ کدام از چاپهای گالینگور رمانهای
مککارتی بیشتر از ۲۵۰۰ نسخه فروش نکرده بود. در واقع مککارتی بیشتر طول
عمر زندگیاش را با کمکهزینههایی که از این و آن موسسه میگرفته گذرانده
و رماننویسی کرده است. با وجودی که ناشر مککارتی هم از همان ابتدا «رندم
هاوس» بوده، یعنی بزرگترین ناشر آمریکا را داشته و ویراستارش هم ویراستار
«ویلیام فاکنر» اما فروش کتابهایش هیچوقت تعریفی نداشته تا آنکه بالاخره
با ساخته شدن فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» و بعد جایزهی «پولیتزر»
اوضاع روزگار برای مککارتی تغییر کرد. مککارتی در یکی از همین معدود
گفتوگوهایش میگوید که زمانهایی بوده که هیچ آهی در بساط نداشته:
«روزهایی بود که هیچ پول نداشتم، وقتی میگویم نداشتم یعنی واقعا هیچی.
هیچی هیچی. خمیردندانم تمام شده بود و دنبال راه حلی بودم و میرفتم از
فروشگاههای بزرگ اشتانتیونهای مجانی خمیردندان بر میداشتم.» مککارتی
از این جهت واقعا نمونهی نویسندهای است که برای کتابهایش زحمت کشیده و
خب، پول این روزهایش هم نوش جانش.
نویسندهی گوشهگیری است
کورمک
مککارتی نویسندهی گوشهگیری است. قسمتی از محبوبیت این روزهایش هم
بهخاطر همین گوشهگیریاش است. او هم مثل «جی.دی. سلینجر» و «توماس
پینچون» و البته خیلی خیلی کمتر از هر دوی آنها، گوشهگیر است. در تمام
عمرش سه بار گفتوگو کرده و کمتر در مجامع ادبی ظاهر شده است. یکی از این
سه گفتوگو مربوط میشود به روزنامهی «نیویورک تایمز» که خب، بهترین این
سه گفتوگو هم هست و اینجا میتوانید
آن را بخوانید. یکی دیگر از مصاحبههایش هم گفتوگویی است تصویری با مجری
معروف آمریکا «اپرا وینفری» که خب، مصاحبهی خیلی بدی است و باید صبر
«مککارتی» را تحسین کرد که وسط گفتوگو «اپرا» را بیرون نکرده. در هر
حال، این گفتوگوی تصویری هم اینجا در
دسترس است. گوشهگیری مککارتی بعد از پخش فیلم «جایی برای پیرمردها نیست»
کمی کمتر شده و هر از چند گاهی او را میتوان جایی دید. یک بار هم در سال
۲۰۰۷ هفتهنامهی «تایم» از مککارتی خواست که با برادران کوئن گفتوگو
کند که متن آن را میتوانید اینجا
مطالعه کنید. علاوه بر گوشهگیری، کورمک مککارتی یک ویژگی دیگری هم دارد
و آن این است که بههیچ وجه رای نمیدهد و در انتخابات شرکت نمیکند.
باب میل هالیوود است
نکتهی
جالبی که دربارهی رمان «جایی برای پیرمردها نیست» وجود دارد، این است که
خود مککارتی ابتدا آن را بهشکل فیلمنامه نوشت اما بعد منصرف شد و از
روی آن فیلمنامه، رمان نوشت. با این همه، خود کتاب هم بیشتر از آنکه شبیه
رمان باشد، شبیه فیلمنامه است. «جاده» هم طوری نوشته شده که خوراک
فیلمشدن است و این روزها هم فیلم «جان هیلکات» که بر اساس رمان مککارتی
ساخته شده، روی پردهی سینماهای آمریکا و انگلستان است و حسابی دارد فروش
میکند. در کل مککارتی باب میل هالیوود است، هر چند که برادران کوئن
استثنا هستند. پیش از این نیز سالها پیش رمان «تمام اسبان زیبا» مککارتی
توسط «باب تورنتون» فیلم شده بود. فیلم «جایی برای پیرمردها نیست»
علاقهمندان مککارتی را به مراتب بیشتر از گذشته کرد، هر چند که مککارتی
گفته: «واقعیت این است که اصلا برایم مهم نیست چند نفر کتابهایم را
میخوانند.» این حرف مککارتی تا حدودی درست هم هست چرا که این همه سال
قبل از فیلم «جایی برای پیرمردها نیست»، مککارتی یکی از بزرگترین
نویسندگان ناشناختهی آمریکا بود و جلسه نمیگذاشته که کتابهایش را امضا
کند و با نشریهای گفتوگو نمیکرد. برای من، توی مراسم اسکار یک صحنهی
خیلی زیبا و فراموشنشدنیای هست و آن موقعیست که برادران کوئن روی سن
رفتهاند و مککارتی به تنهایی به افتخارشان از روی صندلی بلند میشود و
برایشان کف میزند. واقعا که دوستداشتنی بود آن صحنه.
خشونت از سوژههای اصلی رمانهایش است
خشونت؟
شاید حالا بهتر منظور مککارتی را بفهمم و درک کنم که چرا از مارسل پروست
خوشش نمیآمد. خب، مارسل پروست برخلاف کورمک مککارتی که نمونهی یک مرد
واقعی و خش است، حسابی احساساتی بود و قسمتی از این رفتار مارسل پروست هم
بر میگردد به گرایشات خاصش، همان گرایشاتی که به گرایشات پروستی معروف
است که خب، زیاد پنهان هم نیست بر همگان. خشونت انسانی یکی از موضوعات
مورد علاقهی مککارتی است و علاوه بر «جاده» و «جایی برای پیرمردها نیست»
نشانهی آن در بقیهی داستانهای مککارتی و بهخصوص «نصفالنهار خون»
دیده میشود. منتقدان بسیاری او را «شاعر خشونتهای انسانی» نامیدهاند.
«تایمز» مینویسد: «نصفالنهار خون خونیترین و خشنترین کتاب مککارتی
است.» خشونت در قالبهای کشتار، شکنجه، قتل، آزار و اذیت و غارت در
داستانهای مککارتی بهوضوح دیده میشود و برادران کوئن هم بهخوبی خشونت
«جایی برای پیرمردها نیست» را در فیلمشان به تصویر کشیدهاند. او اعتقاد
دارد که آینده خشنتر است و میگوید: «بیست سال هیچ کس جرات نمیکرد این
همه [خشونت و فیلمهایی با بدنهای بیسر] در تلویزیون نشان بدهد، اما
اینها امروز عادی است. باورتان میشود؟»
زیاد رمان نمیخواند و دانشمندها را به نویسندهها ترجیح میدهد
کورمک
مککارتی کلا تا ۲۳ سالگیاش هیچ رمانی نخوانده بوده و اصلا هم فکر
نمیکرده که دلش بخواهد نویسنده بشود. اما بعد از ۲۳ سالگی همه چیز برایش
تغییر کرده و حتی دانشگاه را بههوای نویسندگی ول میکند و بعد هم ازدواج
اولش را یکجورهایی بهخاطر نویسندگی پایان میدهد و از آن بهبعد فقط
مینویسد. اما مککارتی خوانندهی خوبی هم نیست و غیر از آثار نویسندگان
محبوبش یعنی داستانهای ملویل و داستایفسکی و جویس و فاکنر وقتی برای
بقیهی نویسندهها ندارد. در واقع، مککارتی برای دانشمندان ارزش بیشتری
قائل است تا نویسندهها و دوستانش هم بیشتر دانشمندند تا نویسنده. یک
دلیلش هم شاید این باشد که مککارتی پیش از نوشتن کتابهایش مطالعه زیاد
میکند و به فراخور موضوعات داستانهایش با دانشمندهای علوم مختلف هم زیاد
سر و کار دارد. طبیعیت از موضوعات مورد علاقهی مککارتی است و مککارتی
هیچوقت دربارهی مکانی ننوشته که خودش روزی آنجا نرفته باشد. حضور طبیعیت
بهخصوص در رمان «جاده» مککارتی خیلی پررنگ است.
کورمک مککارتی الکلی نیست
نویسندهای
که الکلی نباشد، کم گیر میآید و کورمک مککارتی یکی از این استثناهای
نویسندگیست؛ بهخصوص که آمریکا نویسندههایی چون ارنست همینگوی و رفقایش
را در کارنامهی خود دارد. واقعیت هم این است که مککارتی هم زمانی زیاد
مینوشیده اما سی سال پیش یکدفعه تصمیم گرفته که الکل را بهکل قطع کند و
موفق هم شده است. خود او میگوید:«اغلب دوستان من هم آدمهایی هستند که
الکل را بیخیال شدهاند. اگر مانعی برای نویسندگی در دنیا وجود داشته
باشد، آن مانع الکل است.» با این همه، این به این معنا نیست که مککارتی
کلا الکل نمیخورد و شراب نمینوشد و همهچیز را کلا گذاشته باشد کنار.
استثناهایی هم برای مککارتی وجود دارد. یکی از این استثناها هم مربوط
میشود به روزی که مککارتی برای اولین بار میرود تا فیلم «جاده» را
ببیند و نظرش را بگوید. «جو پنهال» فیلمنامهنویس «جاده» خاطرهی بانمکی
از آن روز در «گاردین» نوشته که آن را میتوانید اینجا
بخوانید. مککارتی ظاهرا آن روز حسابی به دستاندرکاران «جاده» حال داده و
شبش هم با آنها رفته عرقخوری و بعد آخر سر که آمده کتابش را برای «جو»
امضا کند، تاریخ زده سال ۲۰۰۲/ خب، ظاهرا حال آقای مککارتی آن شب حسابی
خوب بوده.
نویسندهی بدبین، کهنهکار و تا حدودی زنستیزی است
کورمک
مککارتی در کل آدم بدبینی است، به آینده خصوصا. این بدبینی یا بهتر
بگویم، منفینگری در «جاده» بهروشنی دیده میشود و خلاصه اگر آدمها را
بتوان به دو دستهی خوشبین و بدبین تقسیم کرد، مککارتی در جرگهی دوم
قرار میگیرد. او همچنین از طرفی خیلی مقرراتی و کهنهکار است. وقتشناس
است و از آدمهایی که سر قرار دیر بیایند، بیزار است. لباس پوشیدنش هم
خیلی خیلی قدیمی است و اینها از ویژگیهای ظاهری مککارتی است. از همهی
این خصوصیات شخصی جالبتر شاید روحیهی زنستیزی او باشد. وقتی میگویم
زنستیزی به این معنا نیست که کلا با زنها سر جنگ داشته باشد، اما زن
اصولا در رمانهای مککارتی نقش مهمی ایفا نمیکند. خودش هم در پاسخ
«اپرا» در همان گفتوگوی کذایی تصویری میگوید: «سه بار ازدواج کردهام
اما تظاهر نمیکنم که زنها را میشناسم.»
عین ویلیام فاکنر جنوبی است
خیلیها
کورمک مککارتی را با ویلیام فاکنر مقایسه میکنند. بهنظر من همانطور که
اول گفتم، قیاس معالفارق است. اما شباهتهای جزئی بین این دو نویسندهی
آمریکایی میبینم که مهمترین آن جنوبی بودن هر دوی آنهاست. ارنست
همینگوی اصولا بزرگترین مشکلش با ویلیام فاکنر این بود که فاکنر
نویسندهای جنوبیاست و در عوالم دیگری سیر میکند. واقعیت هم این است که
نویسندههای آمریکایی که ساکن جنوب آمریکا هستند، واقعا دنیایشان با
نویسندههای شمال آمریکا متفاوت است. از این جهت، مککارتی با فاکنر شباهت
دارد. دنیای عجیبوغریب «خشم و هیاهو» و بهخصوص «گور به گور» هر چند
مشخصا مربوط به جنوب آمریکا نمیشوند اما از جنوبی بودن نویسندهی آن
برآمده است. دنیای داستانهای مککارتی هم واقعا فرق میکنند با دنیای
داستانهای نویسندگانی مثل فیلیپ راث و جویس کرول اوتس و پل آستر. نوع
نوشتن مککارتی و نگارش خاصش هم شباهتهایی با نگارش فاکنر دارد. البته
منظورم از شباهت تبعیت نکردن هر دوی آنها از قواعد مرسوم نگارش است.
مککارتی در نوشتن سیستم خودش را دارد. دیالوگهایش را زیاد داخل گیومه
قرار نمیدهد، از ویرگول کمتر استفاده میکند و در یک گفتوگویی هم
دربارهی نقطه ویرگول میگوید که عمرا، بمیرد هم از نقطه ویرگول استفاده
نمیکند
چهارشنبه 30/10/1388 - 14:0
دانستنی های علمی
آیا
تا به حال در مورد قوانین مرفی شنیده اید؟
قــوانین مــورفی مــجموعه ای از قوانین حاكم بر زندگی هستند كـه اكثر
آنها از بدبینی نـشات گـرفتـه و جـنـبـه شوخی دارند امـا بسیاری از
آنها نیز واقعیت هستند.قوانین مورفی توسط شخصی بنام كاپیـتـان ادوارد
مورفی مهندس نیروی هوایی، در سـال 1949 پـا بـه عـرصه حضور گذاشت. وی
هنگامی كه روی پروژه ای در نیـروی هـوایـی مشغول بررسی روند كار بود
متوجه شد كه تراسفورماتوربه صـورت نـادرسـتی سیم پیچی شده در مـورد
تكنسین مربوطه چنین گفت:"اگر این تكنسین راهی باشه تا بتونه كـارشـو
درسـت انـجـام نده، اون راهو پیدا میكنه." قـوانین مورفی اكنون افزون
بر هـزاران قانون می بـاشد كـه توسط افراد گوناگون در سراسر جهان گرد
آمده و مـجـموعـه ای ازقـوانـیـن حـاكـم بر زنـدگی هسـتند كـه اكثر
آنها از بدبینی نشات گرفته و جنبه شوخی دارند امـا بسـیاری از آنها
نیزعینیت و واقعیت دارند. اكنون به برخی از این قوانین توجه كنید:
1- اگـر قـرار بـاشه كاری خراب بشه
و درست پیش نره، حتما خراب می شـه آن هـم در نامناسبترین زمان!
2- اگر احتمال داشته باشه چندین كار
خراب بشه، آن كـاری كه بیشترین ضرر را خواهد زد درست پیش نخواهد
رفت!
3- احتمال آنكه یك شیء آسیب ببیند نسبت مستقیم دارد با ارزش آن!
4- هرگاه جسم بـا ارزشی از دست شما به زمین می افتد به غیر قابل
دسترس ترین مكان میرود (حلقه برلیان یا داخل سطل زباله می افتد و
یا در چاه فاضلاب)!
5- شما هر موقع دنبال چیزی می گردید هـمیشه در آخـرین مـكانی كه آن
را جستجو میكنید می یابیدش!
6- هیچ اهمیتـی ندارد كه شما به چه اندازه دنبال جنسی بگردید به
محض آنكه آن را خریدید آن را در مغازه ای دیگر ارزانتر خواهید
یافت!
7- هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است ویا غیر اخلاقی و یا چاق
كننده!!
8- هر چیزی را كه می خواهید، نمیتوانید داشته باشید و آنچه را كه
دارید نمیخواهید!
9- سنگین بودن ترافیك نسبت مستقیم دارد با میزان عجله شما برای زود
رسیدن به مقصد!
10- هرگاه كفش نو را برای اولین بار به پا كنید همه پایشان را روی
آن خواهد گذاشت!
11- هرگاه چیـزی را دور بیاندازید به محض آنكه دیگر به آن دسترسی
نداشته باشید به آن نیاز پیدا خواهید كرد!
12- دود سیگار هـمواره به سمت افراد غیـر سیـگاری حـركت خواهد كرد،
بدون توجه به سمت وزش باد!
13- دوستان می آیند و می روند اما دشمنان انباشته میگردند!
چهارشنبه 30/10/1388 - 13:55
ازدواج و همسرداری
دانایی را پرسیدند: چه وقت
برای ازدواج پایدار مناسب است؟ دانا گفت: زمانی که شخص توانا
شود! پرسیدند: توانا از لحاظ مالی؟ جواب داد: نی! گفتند: توانا
از لحاظ جسمی؟ گفت: نی! پرسیدند: توانا از لحاظ فکری؟ جواب
داد: نی! پرسیدند: خود بگو که ما را در این امر دیگر چیزی
نیست! دانا گفت: زمانی یک شخص می تواند ازدواج پایدار نماید که
اگر تا دیروز نانی را به تنهایی می خورد امروز بتواند آن را با
دیگری نصف نماید بدون آنکه اندکی از این مسئله ناراحت گردد!
چهارشنبه 30/10/1388 - 13:53
دعا و زیارت
خـــــداونـــــدا!
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
سه شنبه 29/10/1388 - 12:7
شهدا و دفاع مقدس
او همواره سعی میكرد كه با وضو باشد. به دیگران نیز تاكید مینمود كه
همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید
مانوس بود و به حفظ آیات آن میپرداخت.
به دلیل اهمیتی كه برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص
مخصوصی به پا میداشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات
مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.
سه شنبه 29/10/1388 - 11:59
شهدا و دفاع مقدس
شهید سید مرتضی آوینی :
الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمیخوانی، ما را بسوز آنچنان
که هیچکس را آنگونه نسوخته باشی........
.....شهادت ذروه بلند تکامل
انسانی است و خون شهید سبزینه حیات طیبه اخروی و تربت او دارالشفای
آزادگان، شهدا در جوار رحمت حق شاهدان محفل
انساند...
....................شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر
است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد
ستارهای است که پرتو نورش عرصه زمان را در مینوردد و زمین را به نور
ربالارباب اشراق میبخشد......
.......شهادت قلبی است که خون حیات را در
شریانهای سپاه حق میدواند و آن را زنده نگه
میدارد.........
...........شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است و قوام و
حیات نهضت ما در خون شهید است
سه شنبه 29/10/1388 - 11:57
دعا و زیارت
سردار شهید مهندس ناصر فولادی از
فرماندهان عملیات بیت المقدس، دست مستخدم بخشداری را می بوسید و براین
بوسه افتخار می کرد ، چراکه پیامبر اکرم(ص) دست پینه بسته کارگر را می
بوسید.
دیوان بیگی در وصف همسرش، شهید ناصر
فولادی نوشته است: آنگاه که نوجوانی 14 ساله بیش نبودی، از ظلم و ستم شاه
و چپاول نفت سخن می راندی... در مبارزه علیه طاغوت تا پاسی از شب گذشته
اطلاعیه های امام را بادست نوشته، پخش می نمودی، با مواد منفجره وآتش زا ،
سه راهی و کوکتل مولوتف می ساختی تا علیه دشمنان اسلام مورد استفاده قرار
گیرد... .
در سال 56 اولین عکس ملعون شاه را از محوطه دانشگاه صنعتی شریف، پایین
کشیدی و مجسمه او را سرافرازانه با کمک دوستان سرنگون کردی، در صف تظاهر
کنندگان خطاب به مزدوران خائن گفتی:" قلب من آماج گلوله های شماست "و سینه
ستبر خود را بر آنها گشودی. تو را مبارز یافتم، آنگاه که در سنگر دانشگاه
در صف مبارزه با گروه های الحادی به دفاع از مظلومیت شهید بهشتی پرداختی و
از لیبرال و منافق بیزاری جستی ... .
تو را مبارز یافتم، آنگاه که در صف فاتحان لانه جاسوسی آمریکا ، یکسال
شبانه روز مقابل کفر، خستگی ناپذیری پرتلاش ایستاده و به گفته دوستان،
مسئولیت آنان را نیز بر دوش خود نهادی ... .
تو را مبارز یافتم آنگاه که کردستان دست نیاز به سوی مبارزان گشود، به
مصاف با باطل شتافتی و در ظهر عاشورا، گرسنه وتشنه به یاد امام حسین(ع) و
اصحاب با وفایش در زیر رگبار گلوله خصم ،به نماز پرداخته و شهد عروج محمود
عزیزت( اخلاقی) بودی... . تو را مبارز یافتم آنگاه که در سمت بخشدار منطقه
جبالبارز ،28 روز طی طریق نمودی و به گفته دوستان، جبالبارز جنوبی را کشف
نموده تا خدمت به محرومین نمایی.
علی گونه 300 گالن نفت را با پمپ دستی، شبی تا صبح، نفت زدی تا فردای آن
روز سریعتر به دست مستضعفین جلوی بخشداری توقف نموده اند برسانی ، خود نیز
به کمک شتافته و پاکت های سیمان را برپشت نهادی که آثار زخم تا مدتها باقی
مانده بود، شبانه برای محرومین آذوقه، نفت و ... به درب منزلا می بردی و
خود در گوشه ای پنهان می شدی تا ریا نشود.
دست مستخدم بخشداری را می بوسیدی و براین بوسه افتخار می کردی که چراکه
پیامبر اکرم(ص) دست پینه بسته کارگر را می بوسید،در درو محصولات محرومان،
داسی را در دست گرفته و ساعتها زیر آفتاب سوزان کمک می نمودی... .
تو را مبارز یافتم ، آنگاه که حضور در جبهه را بر هر مسئولیتی اولا دانسته
و پیشنهاد فرمانداری را رد نموده و از بخشداری نیز استعفا دادی ... .
تو را مبارز یافتم آنگاه که به خاطر سنت پسندیده ازدواج به ادای نیمی از
دین، از حنظله غسیل الملائکه سخن گفتی و جهاد فی سبیل الله را بر همه چیز
راجع دانستی... .
تو رامبارز یافتم آنگاه که اتاق عقد را با آیات جهاد و شهادت مزین نمودی و
پس از مراسم نیز سراسیمه جهت تجدید عهد با شهیدان ، به سوی گلزار شهدا
شتافتی.
تو رامبارز یافتم که برتر از حنظله به عهد خود وفا کردی و با حضور در جبهه
، خود را به خرمشهر رساندی و به آرزوی همیشگی ات که همیشه در قنوت
نمازهایت تکرار می شد"الهم ارزقنی توفیق شهاده فی سبیلک" نائل آمدی و
پرونده 22 سال عمر پر برکت که سراسر مبارزه و مجاهده بود، بسته شد و
براستی تو را شهادت لایق بود و بس.
قسمتی از سخنان شهید مهندس فولادی درباره شهید محمود اخلاقی؛
"الذین آمنو و هاجرو فی سبیل الله و اموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون"قرآن کریم.
حدود سه ماه پیش با محمود حرکت کردیم به طرف کامیاران و حدود چهل نفر
بودیم، در آنجا با یکی از بچه ها خیلی آرزو داشتند به مرز روند.مخصوصاً
محمود که بیش از همه آرزو داشت. مسئول آنجا موافقت کرد که ما را بفرستد 14
نفر از چهل نفر جدا شدند و رفتند به طرف سومار و از 14 نفر، پنج تا از بچه
ها خسته شدند و در کل 9 نفر باقی ماندند، دو تا تپه در منطقه بود که اگر
به دست سپاه کرد می افتاد مزدوران عراقی می بایست منطقه را ترک می کردند.
صبح تاسوعا، ارتش حمله اش را شروع کرد، صبح بعد از عاشورا بود نمی
توانستیم کار بکنیم زیرا عراقی ها با توپ و تانکهایشان در پایین تپه مستقر
شده بودند، صبح عاشورا بچه ها حرکت کردند، اتفاقاً تصمیم داشتند برای این
كه شهید شوند آن روز را حتما روزه بگیرند روی همین اصل به اصطلاح خودشان
روزه گرفتند.
اما چون روز عاشورا ،روزه صحیح نیست ولی سحری مانندی خوردند و حرکت کردند
قدم به قدم تمام سنگرها را جلو رفتند تا رسیدند به محلی که توپ و تانک های
ارتش همه آنجا بود، هیچ کس جرات نداشت جلو رود، بیست نفر از برادران ارتش
می خواستند تسلیم شوند.محمود آمد آنجا و گفت: امروز روزی است که ما باید
خونمان را در راه اسلام بدهیم و این دو تپه را بگیریم، ما نباید زنده
بمانیم.
صبح که حرکت کردیم، هرکس از محمود سوالی می کرد کچا می روید، محمود در
جواب می گفت: پیش خدا یا پیش امام حسین(ع) می رویم.... قبل از عملیات آن
هم نه نفر جهت گرفتن تپه، محمود شروع کرد به صحبت کردن.آیه ای از قرآن
خواند گفت:" ان ینصرکم الله فلا غالبا" اگر شما خدا را یاری کنید هیچ کس
نمی تواند بر شمل غلبه کند نمونه عینیش همین بود که نه نفر از تپه بالا
رفتند، یکی از برادران همان دفعه اول تیر به فکش خورد و شهید شد.
قرار گذاشته بودیم اگر کسی تیر خورد هیچ کس حق ندارد پهلوی تیر خورده
باقی بماند.باید برود تپه را بگیرد و بعد بیاید به مجروح برسد. به هر
ترتیب که بود دو تا سنگر که گرفتیم محمود عین شیر می غرید، الله اکبرهای
محمود ترسی در دل دشمن انداخته بود که از ترس جانشان گذاشتند و فرار کردند
خود محمود به تنهایی 30 تا 40 مزدور را کشت به هر شکل، تپه تصرف شد.
محمود با یکی از برادران مهدی یوسفیان بالای تپه 3 تا تانک زدند و قبل از
این جریان ظهر عاشورا، بچه ها زیر رگبار کلانشیکف ایستاده و نماز جماعت
خواندند، برای ما قابل تصور نبود موقعی که می گفتند " امام حسین(ع) روز
عاشورا نماز خوانده، آن هم نماز جماعت، باور نمی کردیم."
ولی حال فهمیدیم که محمود واقعاً حسین وار بود، ایستادند نماز جماعت
خواندند و حمله را شروع کردند، نمی دانستند بالای تپه چند نفر است یک لشکر
، ده نفر ، .... هیچی نمی دانستند فقط می دانستند خدا در قرآن فرموده اگر
یک نفر از شما مومن باشد حریف صد نفر است.
همه به این اصل معتقد بودند و خوب الحمدالله عملی شد.مزدوران از ترس فرار
کردند و اسلحه ها را به جا گذاشتند، بچه ها از فرصت استفاده کرده، خط را
بازدید کردند بالای تپه 3 تانک را زدند.2 تانک عقب نشینی کرد، یکی از آنها
شروع کرد به طرف محمود گلوله انداختن، که محمود بلند شد تا تانک را بزند
که سعادت شهادت نصیبشان شد.
به هر حال شهادت محمود روی بچه ها اثر گذاشت. یک کم روحیه آنها را ضعیف
کرد ولی یادشان آمد که محمود آرزویش این بود، آدم ناراحت نمی شود از این
که کسی به آرزویش برسد،... .
محمود واقعاً طالب شهادت بود، در سخنرانی هایش بارها می گفت: تنها فاصله
عاشق و معشوق یعنی آدم و خدا فقط مرگ است هر چه زودتر این فاصله باید
برداشته شود، چرا آدم هفتاد سال زندگی کند، حیف نیست آدم 70 سال از معشوقش
دور باشد باید هرچه زودتر به معشوق برسد، به هرحال محمود صفات حسنه اش
خیلی زیاد بود، نمی شود در یک جلسه بگوئیم اما یکسری از آنها را مطرح می
کنم.
محمود کسی بود که خود سازیش را از 6 سال قبل آغاز کرد زمانی که آیت الله
ربانی شیرازی جیرفت بود، پیش آقا رفت و او سخنرانی که برای محمود کرد راه
به او شناساند و خط و مشی محمود را مشخص کرد. همه خواهران و برادران
بدانند که محمود قبل از انقلاب در گروه های مسلحانه چقدر فعالیت کرد اما
هیچ کس خبرنداشت.
مهمترین چیزی که واقعاً در محمود بود اخلاص بود، هرکاری می کرد نمی گذاشت
کسی بفهمد، راجع به اخلاص او خاطره ای را ذکر کنم ، یک رودخانه ای پشت
جبهه بود روی این پل یک سیم کشیده بودند برای تمرین تکاوران نیروی زمینی،
محمود روز حاضر نشد این کار را بکند می گفت:" نمی توانم ولی در شب ساعت
هشت مرا صدا کرد و گفت:" می خواهم از روی آن رد شوم فقط برای آن که اگر در
رودخانه افتادم تو بدانی، او چون قصد داشت خودش را بسازد، با نیروی ایمانش
حرکت کرد و رفت و به سلامتی برگشت،رفتنی که هیچ کس نمی توانست برود اما
محمود با این جثه ضعیف ولی روح قوی انجام داد
نماز شب محمود ترک نمی شد، در جبهه که بودیم، یک شب خیلی باران می بارید،
بچه ها لباس خشک نداشتند، هرکس دراین موقعیت فقط به فکر این است که لباس
گرم بپوشد ولی محمود در آن موقعیت اول نماز شبش را خواند، انسان نمی تواند
راجع به محمود صحبت کند... پشت جبهه آبی بود که خیلی سرد بود در اولین
فرصتی که محمود بدست می آورد، آبی می آورد آن را گرم می کرد و برای بچه ها
، چایی دم می کرد اما خودش نمی خورد.چایی به برادران ارتشی می داد تا
روحیه آنها را قوی تر کند. نهار و شام آنجا خیلی ارزش داشت، محمود خودش دو
تا پرس غذا در دست داشت ولی نمی خورد.
فاجعه است دراین جا مردم می آیند در صف نفت و ... می ایستند سرغذا، آب،
گاز با هم دعوا داریم محمود از همه اینها رنج می برد، همین الان در قبر
نیز رنج می برد... اگر دو روز نان به ما نرسد شروع می کنیم به هزار داد و
بیداد کردن ولی محمود گرسنگی را تحمل می کرد و اکثر مواقع او روزه بود.
یک روز در کامیاران بچه ها صحبت می کردند که اگر اسیر شدند حق دارند که به
خود تیر خلاصی بزنند و خود را بکشند، محمود از جا بلند شد و گفت: برادران
شهید شدن با یک گلوله برای مسلمانان ننگ است، باید انسان را بگیرند، زجر
دهند، با قیچی تکه تکه کنند، آن موقع ثواب دارد و انسان اجر می برد، محمود
دعایی را می خواند" الهم ارزقنا قتلا فی سبیلک تحت رایت نبیک مع اولیائک"
خدایا کشته شدن در راه خودت را در زیر پرچم پیامبرت با اولیائت روزی ما
بفرما... .
این سخنرانی توسط سردار شهید فولادی در شب هفتم سردار شهید اخلاقی در منزل ایشان ایراد شده است. سه شنبه 29/10/1388 - 11:43