یوسف
یکی از نویسندگان مصری میگوید: داستان یوسف برای کسی که بخواهد اخلاق فاضله را بیاموزد، بهترین درس است. این داستان، استقامت و پایداری در راه حق و اثر انکارناپذیر آنرا شرح میدهد و از نظر روانشناسی نتایج عمیق و بزرگی دارد. اگر یک دانشمند روان شناس، کتابی در علم اخلاق و روانشناسی بنویسد و تمام مطالب آنرا از سوره یوسف اقتباس کند، راه دوری نرفته است. قبل از جمهوری شدن مصر، روزی وزیر فرهنگ وقت، به بازدید یکی از دانشکدهها آمد. وزیر مردی بود که تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در مصر بپایان رسانده و سپس به اروپا رفته بود و در حقیقت نمونه کامل یک اروپائی و یک غرب زده بود. وقتی وزیر به کلاس درس آمد، یکی از اساتید برای دانشجویان درس اخلاق میگفت. روش تدریس و بیان دلنشین استاد، مورد پسند وزیر قرار گرفت و پس از پایان درس از او پرسید: برای این درس از چه کتابی استفاده میکنید؟ استاد گفت: از قرآن. وزیر وزیر قیافهای در کشید و با لحنی بیادبانه گفت: قرآن چیست برادر جان! آیا از عشقبازی زلیخا درس اخلاق میاموزی یا از روش زنان مصر؟! استاد گفت: جناب وزیر، همین سوره ایکه بنظر سرکار خوب نیآمده، من میتوانم اصول فضائل و اخلاق را از آن استخراج کنم. جوانی را بشما نشان دهم که در آغاز جوانی، به عفت و فضیلت و آراسته و با اینکه دامهای خطرناک، بر سر راهش نهادند و مشکلاتی برای او ایجاد کردند، از روش پاکی خود رو بر نگردانید و ارتباط خود را با خدا قطع نکرد. او در راه فضیلت سختیها کشید و ناکامیها دید. اگر حاضر میشد به میل زن هوسبازی رفتار کند، به زندان نمیافتاد و آن همه رنج نمیدید. او در میان طوفانها، دین خود را حفظ کرد و حفظ دین سرچشمه تمام فضایل است. سخن استاد که به اینجا رسید، وزیر لب به عذرخواهی گشود و گفت: استاد عزیز، از اشتباه من درگذر و سخن مرا نادیده بگیر.
یوسف روی به پدر نمود و گفت پدر جان؛ میبینی که تعبیر خوابی که چندین سال قبل دیده بودم، تحقق یافته و خداوند آنرا بحقیقت مقرون ساخته است. خداوند بمن بسی احسان فرمود که مرا از زندان نجات بخشید و اینک شما را از آن منطقه بیابانی و محروم باین سرزمین پر برکت و سرشار از نعمت آورد در حالیکه روزگاری دراز شیطان میان من و برادرم افساد کرده بود و جدائی افکنده بود. آری پروردگار من هر لطف و مرحمتی را بخواهد، میتواند به بندگانش عطا کند و او بر همه چیز آگاه و کارهایش بر اساس حکمت است. سپس رو بدرگاه خدا آورد و به سپاسگذاری از او پرداخت و گفت: پروردگارا، توئی که فرمانروائی و بمن سلطنت بخشیدی و علم تعبیر خواب که منشأ و آثار و برکات بزرگی است بمن عطا کردی. پروردگارا، توئی که آسمانهای رفیع را برافراشتی و زمین پهناور را آفریدی، خداوندا، بمن آن توفیق را عطا کن که تسلیم فرمان تو و مسلمان باشم و مرا در صف بندگان شایسته و صالح خود محشور فرما. نتایج این داستان لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب. (سوره یوسف: 110) درسهایآموزندهای که از داستان یوسف میتوان آموخت فراوان است که در اینجا خیلی فشرده به برخی از آنها اشاره میکنیم: 1- پدری سالخورده به یکی از فرزندانش، بیش از دیگر فرزندان عشق میورزد. گرچه بدلیل خردسال بودن و بیمادری، مجوز محبت بیشتر، برای او فراهم است ولی این تبعیض، حسد و کینه دیگر برادران را برمیانگیزد، تا تا آنجا که نقشه نابودی او را طرح ریزی و بالاخره او را بچاه میافکنند. اگر این تبعیض، محرمانه و دور از چشم دیگر فرزندان انجام میشد، شاید چنین وضعی پیش نمیآید. 2- برادران یوسف، بجای انجام کارهای خوب محبت پدر را جلب کند، در صدد نابود کردن یوسف برآمدند و اقدام آنها نه تنها محبوبیتی برایشان ایجاد نکرد، که هم خود را بد نام کردند و هم پدر را به غم فراق مبتلا ساختند. 3- نو جوانی که مورد حسادت برادران قرار گرفته بود، به چاه افکنده شد و سپس بعنوان برده بفروش رسید. اما او بخاطر ایمان بخدا و توکل بر او و صبر و استقامت، از چاه نجات یافت و بخانه عزیز مصر کانون آسایش و رفاه راه یافت. 4- یوسف در بحبوحه جوانی، مورد عشق همسر عزیز و دیگر زنان اشراف مصر قرار گرفت. بر سر راه او دامها گستردند و شرایط گناه را برای او فراهم ساختند. اما او با نیروی ایمان، حتی نیم نگاهی بسوی آنها نکرد و به جرم پاکی و تقوا، بزندانش انداختند ولی خداوند، همان زندان را نردبان ترقی او قرار داد و از آنجا به فرمانروائی مصر رسید. 5- وقتی در زندان، رؤیای شاه را تعبیر کرد و اجازه آزادیش صادر شد، قدم از زندان بیرون نگذاشت تا به پرونده او رسیدگی و بیگناهیش به اثبات برسد. زیرا او به شرف و شخصیت خود اهمیت میداد و نمیخواست بعنوان یک متهم، مورد عفو قرار گیرد. 6- جوانی که از زندان نجات یافته بود و به قدرت رسیده بود، تمام نیرویش را برای نجات ملک و ملت بکار بست و کوچکترین توجهی به لذات و خوشگذرانیهای شخصی خود نکرد. 7 - او، نجات و موفقیت خود را تنها از خدا میدانست و برای خودش کوچکترین نقشی قائل نبود و در حال عزت و قدرت نیز، دست نیازش بدرگاه خداوند بود و بس. 8 - با اینکه برادرانش، ظالمانهترین کارها را نسبت به او انجام داده بودند، وقتی بقدرت رسید و توانایی انتقام را پیدا کرد آنها را مورد عفو قرار داد و حتی آنها را توبیخ و سرزنش هم نکرد.
شعراء غدیر در قرن
غدیریه امیرالمومنین على
مدارک و اسناد
و راویان این قصیده از اهل سنت عبارتند از:
1 - حافظ بیهقى "در گذشته 458 ه.ق" كه شرح حالش در ج 1ص 181 ترجمه الغدیر رفته، قصیده را تماما نقل كرده و میگوید: بر هر شخصیكه دوستدار على است واجب است این قصیده را حفظ كند تا مفاخر آن حضرت را بدانند.
و اما راویان این اشعار از شیعیان عبارتند از:
8- شیخ علی بیاضی "در گذشته 877 ه. ق" در "الصراط المستقیم".
9- مجلسی "در گذشته 1111 ه. ق" در "بحار الانوار" ج 9 ص 375.
1.- سدی صدرالدین علی خان مدنی "در گذشته 112. ه. ق" در "الدرجات الرفیعة".
11- شیخ ابو الحسن شریف در "ضیاء العالمی" "تالیف شده 1137 ه. ق"