اول است فقط بلكه كفایت دوم است نیز و مالیدن چیز دیگر غیر از خاك از قبیل خاكستر و اشنان و آهك و نحو اینها كفایت نمىكند بلى رمل كفایت مىكند و فرقى نیست در اقسام خاك ها (از سیاه و سرخ و زرد و سفید و گل ارمنى و گل شوره و كلوخ و امثال اینها) و مراد از ولوغ این است كه سگ به طرف زبان خود از ظرف آب یا مایع دیگر بخورد و اقوى الحاق لیسیدن سگ است ظرف را نیز بولوغ و اما در افتادن لعاب دهن او در ظرف حكم مذكور جارى نیست و اگر چه احوط است بلكه احوط اجراء حكم مذكور است در مطلق مباشرت سگ و اگر چه به غیر از زبان باشد از سایر اعظائش حتى افتادن مو و ریختن عرق او در ظرف
خلر یا جلیان
نخود فرنگی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَن الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
In the name of Allah, Most Gracious, Most Merciful
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا
پس [مریم] در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مریم به راستى كار بسیار ناپسندى مرتكب شدهاى
سوره مریم آیه 27
فَكُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا
و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر كسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر كردهام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت
سوره مریم آیه 26
در روایات وارد شده که قبل از غذا خوردن، بسم الله الرحمن الرحیم و در انتهای آن الحمد لله رب العالمین گفته شود. دعای خاصی در این باره وارد نشده؛ ولی در بین اهل علم و مؤمنان بعد از خوردن غذا، جملاتی را به صورت دعا (دعای سفره) ذکر میکنند که البته مضمون آن در روایات و دعاها هست. آن جملات این است:
كرامت حرّ شهید
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
باید دانست اینكه قبر شریف حر در یك فرسخى واقع شده دو وجه گفته شده: یكى آنكه عشیره حرّ آن جسد مطهر را در نزدیكى اقامتگاه خود برده و دفن كردند. وجه دیگر آنكه در هنگام نبرد با لشگریان این محل كه رسیده افتاده و شهید شده است و وجه اوّل اقرب است.
شفاى مریض به وسیله حضرت سیدالشهداء علیه السلام
این زن پسرى دارد به نام «عبدالرؤوف» در بچگى در سینه و پشت او كاملاً برآمدگى (قوز) داشت و من خود بارها مشاهده كردم. در حسینیه مزبور، شب عاشورا براى عزادارى عالمتاب بچه چهارساله قوزى خودش را همراه مىآورد و پدر و مادرش آرزوى مرگش را داشتند؛ چون هم خودش و هم آنها ناراحت بودند پس از پایان عزادارى گردنش را به منبر مىبندند و مىگویند یا حسین علیه السّلام از خدا بخواه كه این بچه را تا فردا یا شفا دهد یا مرگ، ما خواب بودیم كه ناگهان از صداى غرش همه بیدار شدیم دیدیم بدن بچه مىلرزد و بلند مىشود و مىافتد و نعره مىزند، ما پریشان شدیم، مادرم به عالمتاب گفت بچه را به خانه رسان كه آنجا بمیرد تا پدرش، كه عصبانى است اعتراض نكند. مادر، بچه را در برگرفت از شدت لرزش بچه، مادر هم مىلرزید تا منزلش رفتم، لرزش بچه تا سه چهار روز ادامه داشت پس از این لرزشهاى متوالى گوشتهاى زیادتى آب شد و سینه و پشت او صاف گردید به طورى كه هیچ اثرى از برآمدگى نماند و چندى قبل كه براى زیارت به اتفاق مادرش به عراق آمده بود او را ملاقات كردم جوانى رشید و بلند قد و هنوز خودش و مادرش زنده هستند.