دانستنی های علمی
كالبدهای انسانی.7 كالبد
کالبد هفتم
لایه کلیشه ای کتری کالبد علی:
وسعت آن
حدود 75الی 105 ساتیمتر از کالبد فیزیکی است. در بر گیرنده تمام کالبدهای
هاله همراه با کالبد فیزیکی است. کالبد کتری از رشته های ظریف نور طلایی
ونقره ای تشکیل شده که فرم کلی هاله را حفظ میکند. کالبد کتری حاوی یک
ساختار شبکه ای طلایی از کالبد فیزیکی وتمام چاکراهاست
لایه ششم
لایه آسمانی:
سطح
ششم کالبد آسمانی نام دارد. وسعت آن حدود 60الی 105 ساتیمتر از کالبد
فیزیکی است.دز این سطح است که ما وجد و شعف معنوی را تجربه میکنیم. از
طریق کالبد آسمانی است که ما عشق بدون قید و شرط را میاموزیم. کالبد
آسمانی بصورت نوری دیده میشود که از رنگهای روشن وملایم تشکیل شده است و
درخشش و زیبایی دارد. این نور درخشش طلایی- نقره ای وکیفیت رنگ به رنگ
شونده دارد.
لایه پنجم
.لایه کلیشه ای اتری:
این
لایه حاوی طرح کلیشهای تمام اشکال موجود در سطح فیزیکی است . این لایه
الگوی کاملی برای لایه اتری است. وسعت ان تا فاصله 45الی 60 ساتیمتر از
کالبد فیزیکی است
لایه اثیری
لایه چهارم:
کالبد اثیری
فاقد شکل ثابت است.واز ابرهایی از رنگ تشکیل شده است. وسعت آن تا فاصله ای
حدود 15الی 30ساتیمتر از کالبد فیزیکی است.این کالبد ما را با بعدهای
بالاتری از واقعیت ارتباط میدهند
کالبد سوم
لایه ذهنی:
جنسی
ظریفتر از کالبد عاطفی دارد. این لایه به صورت نوری به رنگ زرد روشن که
اطراف سر وشانه میتابد واطراف کل بدن وسعت پیدا میکند,دیده میشود. حاشیه
این لایه 5/7تا 20سانتیمتر از کالبد فیزیکی فاصله دارد…..شکلهای افکار در
این لایه قابل مشاهده اند
کالبد دوم
لایه عاطفی:
لایه
احساسات ساختار آن سیال تر از لایه اتری است وبا کالبد فیزیکی یکسان نیست.
این لایه بصورت ابرهای رنگین از جنسی ظریف با حرکت سیال ومداوم دیده
میشودکه نشاندهنده طیف کامل عواطف ماست.فاصله این لایه از کالبد فیزیکی
5/2الی 5/7سانیمتر است.
هاله هفت سطح دارد(کالبدها نیز نامیده میشوند) :
کالبد اول
لایه اتری:
کالبد
اتری حالتی بین ماده وانرژی است. از خطوط ظریف انرژی تشکیل شده است .که
مانند یک شبکه درخشان از پرتوهای سفید وآبی است. ساختار شبکه مانند آن در
حرکت مداوم است. این لایه حدود 5/ الی 6 ساتیمتر از بدن وسعت دارد . رنگ
لایه اول از آبی روشن تا آبی تیره متغیر است. ساختار این لایه با کالبد
فیزیکی یکسان بوده وتمام جزییات وآناتومی بدن را در بر میگیرد سه شنبه 15/11/1387 - 10:38
دانستنی های علمی
رازهای تیره شهر فرعونی
بسیاری از ساکنان آمارنا از جراحات کمر، تغذیه بد و رشد ناقص رنج می بردند
شواهد زندگی بی رحمانه ای که کارگران مصر باستان هنگام احداث بناهای به یادماندنی فراعنه متحمل می شدند توسط باستان شناسان کشف شده است.
بقایای اسکلت های شهر گمشده ای در بخش میانی مصر حاکی از آن است که بسیاری از مردم این شهر در سال های نوجوانی جان می باختند و زندگی پرمشقتی داشتند.
بسیاری از آنها از جراحات کمر، تغذیه بد و رشد ناقص رنج می بردند.
این بقایا در آمارنا که 3500 سال قبل به فرمان فرعون آخِناتن به عنوان یک پایتخت جدید بنا شد کشف شده است.
در اسناد آن زمان به خط هیروگلیف آمده است که انگیزه آخِناتن، پدر "توت عنخ آمون"، از ایجاد این شهر با معابد، کاخ ها و مقبره های مجلل، ادای احترام به خدای محبوبش، آتن، بود.
وی همراه با همسرش، نِفِرتیتی، شهر تِبِس با خدایان کهنه اش را رها کرد و مردم خود را 320 کیلومتر به سوی شمال به یک بیابان غیرقابل سکونت در کنار رود نیل هدایت کرد.
شهر تازه که حداکثر 50 هزار نفر در آن سکونت داشتند ظرف 15 سال ساخته شد؛ اما چند سال پس از مرگ فرعون آخِناتن، شهر رها شد تا طعمه باد و شن شود.
تلاش باستان شناسان برای یافتن هر گونه اثری از مردگان آمارنا برای بیش از یک قرن بی ثمر ماند.
اما اخیرا.........
تیمی از باستان شناسان بریتانیایی استخوان های انسانی که در اثر سیل به سطح آمده بود را در بیابان یافتند.
اینها نخستین استخوان هایی است که آشکارا به عنوان بقایای کارگرانی که در این شهر کار می کردند قابل شناسایی بود؛ و همین ها بهای هولناکی که باید برای تحقق رؤیای فرعون پرداخت می شد را آشکار می کنند.
پروفسور بری کِمپ، که هدایت این حفاری ها را به عهده دارد گفت: "استخوان ها روی تاریک تر زندگی را آشکار می کند، نقطه عکس تصویری که آخناتن تبلیغ می کرد، گریزی به آفتاب و طبیعت."
نقش های دیواری در مقبره مقام های بلندپایه آن زمان طبق های پیشکشی که غذا روی آنها پشته شده است را نشان می دهد. اما استخوان مردم عادی که در شهر زندگی می کردند تصویر متفاوتی را آشکار می کند.
پروفسور جری رز از دانشگاه آرکانزاس در آمریکا که تیم مردم شناسی او استخوان های کشف شده در آمارنا را تحلیل می کند گفت: "اسکلت هایی که می بینیم مسلما از آن سبک زندگی نصیبی نبرده اند."
غذا فراوان نیست و مسلما مواد خوراکی دارای کیفیت غذایی بالایی هم نیست. اینجا شهری نیست که کسی در آن مراقبت شود."
جمعیت آمارنا دارای کوتاه ترین متوسط قد ثبت شده در میان مردمان گذشته مصر بوده اند. اما آنها به سختی برای تحقق طرح های بلندپروازانه فرعون در پایتخت تازه اش زحمت کشیدند.
لازمه بنا کردن این معابد و کاخ ها هزاران بلوک سنگی بزرگ بود. کارگران در گرمای 40 درجه سانتیگرادی تابستان مجبور بودند این سنگ ها را از درون صخره ها بتراشند و دو کیلومتر و نیم از محل کار تا شهر حمل کنند.
استخوان های به جا مانده نشان می دهد بسیاری از کارگران از جراحات ستون فقرات و سایر نقاط بدن رنج می بردند. پروفسور رز گفت: "این مردم در سنین خیلی کم خیلی سخت کار می کردند و بارهای سنگین می بردند."
وی افزود: "مرگ و میر در میان جوانان آمارنا با هر معیاری که حساب کنید به طور تکان دهنده ای بالا بود."
عمر خیلی از آنها از 35 سال فراتر نمی رفت و دو سوم آنها در 20 سالگی جان می باختند.
اما حتی این برنامه کاری کمرشکن نیز ممکن است برای توضیح آمار بالای مرگ در شهر کافی نباشد.
حتی توت عنخ آمون، فرزند آخناتن، در سن 20 سالگی درگذشت؛ و باستان شناسان اکنون به تدریج به این باور نزدیک شده اند که احتمال یک بیماری همه گیر در شهر وجود داشته است.
این موضوع مؤید رکوردهای تاریخی به جا مانده از هیتیت ها، دشمنان اصلی مصر در آن زمان، است که از ویرانی ناشی از یک بیماری همه گیر که سربازان اسیر شده مصری در نبردهای دوره توت عنخ آمون عامل آن بودند صحبت می کند.
به نظر می رسد که این بیماری ممکن است ضربه نهایی را به مردم آمارنا وارد کرده باشد.
سه شنبه 15/11/1387 - 10:35
دانستنی های علمی
آیا روح یک کودک مرده در سن پایین به پیشرفتگی روح یک شخص بالغ است؟
آیا روح یک کودک مرده در سن پایین به پیشرفتگی روح یک شخص بالغ است؟
گاهی خیلی پیشرفته تر از شخص بالغ است زیرا می تواند که خیلی بیشتر زندگی کرده و تجارب بیشتری داشته باشد , بخصوص که اگر روح او پیشرفته باشد.
آیا روح یک کودک می تواند از روح پدرش پیشرفته تر باشد؟
این خیلی فراوان است.آیا خود شما آنرا روی زمین نمی بینید.
کودکی که در سن پایین می میرد و بدی نکرده است آیا روحش متعلق به درجات بالا نیست؟
اگر او بدی نکرده است , خوبی هم نکرده است بخاطر کودک بودن او نیست بلکه بخاطر این است که روح او پیشرفته تر است.
چرا اغلب زندگی از زمان بچگی قطع می شود؟
مدت زندگی کودک می تواند برای روحی که در او تجسد یافته است , تکمیل کردن یک زندگی قطع شده ای قبل از پایان مورد نظر باشد و مرگ او غالبا یک امتحان یا یک توبه برای پدر و مادر است.
روح طفلی که در سن پایین می میرد چه می شود؟
او یک وجود جدید را شرو می کند.
اگر روح فقط یک زندگی داشت و اگر بعد از این وجود سرنوشت آینده اش برای ابد تعیین می شد پس شایستگی نیمی از انسان هایی که در سنین پایین می مردند چه می شد؟ زیرا کودکان بدین ترتیب از سعادت ابدی متمتع نمی شدند و بدون دلیل از امتحانات مشکل زمینی معاف می شدند. یک چنین نظمی در اشیاء بر طبق عدالت خدائی نیست زیرا بوسیله بازگشت , عدالت و تساوی برای همه برقرار می شود. آینده بدون استثناء متعلق به همه است و استثنائی برای کسی نیست , آنهایی که دیرتر به آخر می رسند تنها خود مقصرند , انسان باید نتیجه اعمال خود را ببیند همانطور که مسئول اعمال خود نیز هست.
بنابراین , این منطقی نیست که کودکان در آیتی از معصومیت بدانیم . آیا نمی بینید کودکانی که دارای بدترین غرائض در سنی هستند که دیگر تعلیم و تربیت در آنها هیچ اثری ندارد؟ آیا نمیبینیم که انسانها تزویر , تقلب , خیانت حتی غریزه دزدی و خیانت را علیرغم همه انسان های خوبی که در اطرافشان هستند با خود به دنیا می آورند؟ قانون آنها را تبرئه می کند زیرا می گوید آنها فاقد عقل و قوه تمیز هستند , حق با قانون مدنی است زیرا در واقع کودکان بیشتر غریزی عمل می کنند تا از روی عقل اما این غرائز مختلف بین بچه های یک سن و سال از کجا ناشی می شوند در حالیکه در شرایط و اثرات مساوی پرورش یافته اند؟ این انحراف زودرس از کجا ناشی شده است؟ این نتیجه پستی روح است , چون تعلیم و تربیت نقشی نداشته است و نتایج آن را هم می بینند نه بخاطر عمل کودکانه خود بلکه بخاطر زندگی های قبلی شان و بدین ترتیب است که قانون برای همه یکسان است و عدالت خداوندی بر همه جاریست.
جنسیت در نزد ارواح
آیا ارواح جنسیت دارند؟
نه به آن ترتیبی که شما دارید , زیرا جنسیت بستگی به اندامها دارد بین ارواح عشق و علاقه وجود دارد اما مبتنی بر تشابه احساسات است.
آیا روحی که بدن یک انسان را زنده نگه داشته است می تواند در یک وجود جدید به بدن یک زن یا یک مرد داخل شود؟
بله آنها یک روح هستند که در غالب مردان و زنان وارد می شوند
آیا زمانی که انسان روح است ترجیح می دهد که وارد بدن زن شود یا مرد؟
این از نظر روح اهمیت کمی دارد , این مطابق امتحاناتی است که باید بدهد.
ارواح در زنان و مردان حلول می کنند زیرا آنها جنسیت خاصی ندارند , چون ارواح باید بطور کلی پیشرفت کنند . هر جنس مانند هر موقعیت اجتماعی برای آنها آزمایش ها و وظائف خاصی را فراهم می آورند که فرصتی خواهد بود برای کسب تجربه . روحی که همیشه مرد است فقط دانائی مردان را دارد. سه شنبه 15/11/1387 - 10:32
دانستنی های علمی
گفتگو با روح لیمیر(محکوم به اعدام)
ارتباط با روح لیمیر - این شخص محکوم به اعدام شد ، او را در 1857/12/31 اعدام کردند . این رای از دادگاه جنایی ( الاین ) صادر شده بود . روح این شخص در تاریخ 1858/1/29 در انجمن روحی حاضر شده ، گفت من اینجا هستم .
س - از مشاهده ما چه احساس می کنی ؟
ج - شرمندگی .
س - آیا تا آخرین لحظه مرگ ادراک خود را داشتی ؟
ج - بلی داشتم .
س - آیا پس از اجرای حکم دادگاه وجود تازه خود را درک کردی ؟
ج - مرا یک اضطراب شدیدی فرا گرفت که حتی بعدا هم از آن نجات نیافته ام ، و رنج بسیار شدیدی هم در قلبم احساس کردم بعدا چیزی را در پایین دیدم که نمی شناختم و خون از آن می چکید و با هر خونی که می ریخت ، رنج من زیادتر می شد .
س - آیا این درد جسمانی بود ؟ مانند درد یک زخم شدید و یا درد قطع شدن عضوی ؟
ج - خیر بلکه شرمندگی وجدان بود و رنج جسمانی نبود .
س - احساس این الم از کی شروع شد ؟
ج - به مجرد اینکه مرا اعدام کردند و از جسد مادیم خلاص شدم .
س - آیا روح و یا جسد ، آن الم ناشی از اجرای اعدام را درک می کند ؟
ج - الم معنوی در روحم بود ولی جسدم هم احساس درد می کرد و با اینکه روحم از جسدم جدا بود ، ولی درد آن را هم احساس می کردم .
س - آیا جسدت را بدون سر دیدی ؟
ج - من چیزی را دیدم ولی شکل نداشت و احساس کردم که از آن جدا نشده ام ، با این همه من خود را کامل و با سر می دیدم که ایستاده ام و به آن شیء بدون سر نگاه می کنم .
س - مشاهده این منظره چه اثری در تو گذاشت ؟
ج - یک رنج بسیار شدیدی را احساس کردم و در آن فرو رفتم .
س - آیا این موضوع صحیح است که جسد بعد از بریدن سرش چند لحظه زنده می ماند و کسی که کشته می شود شعورش زنده می ماند ؟
ج - روح به تدریج از جسد بیرون می آید و جسد مادی هم به تدریج از روح خالی می شود .
بقیه سوالهای شده از روح و جواب روح
س - گفته اند که هنگام دار زدن و یا سر بریدن شخص محکوم به اعدام حرکات معینی از او سر می زند و گلویش مانند کسی که می خواهد حرف بزند حرکت می کند ، آیا این کار نتیجه باز و بسته شدن رگها و عصب است یا عملی ارادی است که محکوم انجام می دهد ؟
ج - آن عملی ارادی است زیرا هنوز روح از آن جسد بیرون نیامده است .
س - هنگامی که داخل وجود تازه ات شدی یعنی با جسد اثیری خود را زنده احساس کردی نخستین چیزی که درک نمودی چه بود ؟
ج - رنج طاقت فرسا و نوعی از شرمندگی وجدان که من علت آن را نمی دانستم .
س - آیا با آن کسانی که هنگام اعدام تو اعدام شدند برخورد نمودی ؟
ج - متاسفانه برخورد ما یک نوع عذاب بود . زیرا هر کدام از ما گناه خود را به دیگران نسبت می دادیم .
س - آیا آن کسانی را که تو کشته بودی می بینی ؟
ج - من آنها را دیدم ولی آنها خوشبخت بودند ، آنها با نفرت و حقارت به من نگاه می کردند ، بطوری که به اعماق روحم نفوذ می کرد و سعی می کردم از آنها فرار کنم ، ولی نمی توانستم .
س - هنگام دیدن آنها تو چه احساس می کنی ؟
ج - خواری و ناراحتی وجدان .
س - آنها با دیدن تو چه احساس می کنند ؟
ج - آنها با رافت به من نگاه می کنند . ( یعنی تنفر آنها حاکی از تاسف آنهاست که چرا من این کار را با آنها کرده ام ) .
س - آیا آنها کینه انتقام از ترا ندارند ؟
ج - خیر آنها برایم طلب مغفرت می کنند . چون من آنها را با دست خودم تربیت کرده بودم ، منتها آنها را کشتم . شما نمی توانید بفهمید چقدر رنج آور است که آدم با کسانی که از آنها اکراه دارد باشد .
س - آیا برای حیات زمینی خود تاسف می خوری ؟
ج - من فقط برای آن گناهانم متاسف هستم . اگر من دوباره به آن جهان بیایم هرگز سقوط نمی کنم ( یعنی از این کارها نمی کنم .)
س - آیا در وجود تو طبعا میل به شر بود یا اینکه محیط ترا به سوی شر کشاند ؟
ج - بلی چون من روح پستی بودم ، میل به شر در وجودم بود . خواستم یک مرتبه قدرت پیدا کنم ، به چیزهای بیشتری آگاه شدم که طاقت تحمل آنها را نداشتم . خود را قوی احساس می کردم ، این بود بی رحمی را انتخاب نمودم و خود را تسلیم تمایلات شر کردم .
س - اگر تو دارای تعلیمات خوب و پاکیزه بودی در زندگی مجرم بودن را ترک می کردی ؟
ج - بلی ولی من همان وضعی را اختیار کردم که با آن متولد شده بودم .
س - آیا تو می توانی انسان صالح بشوی ؟
ج - بلکه انسان عاجز و ضعیف از انجام خیر و شر هر دو می شدم . البته این هم هنگامی بود که اگر در اثنای حیات طبیعی ام می توانستم طبیعت شریر خود را اصلاح کنم ، وگرنه نمی توانستم خود را به مرحله عمل خیر بکشانم ، اگر من در زندگی زمینی به طرف شر نمی رفتم چون روح مترقی نداشتم فقط یک انسان بودم که نه خوب می کند و نه بد .
س - آیا تو در حیات زمینی به خداوند ایمان داشتی ؟
ج - هرگز .
س - با این همه گفته اند که تو در لحظه ای قبل از اجرای حکم اعدامت پشیمان شدی و توبه کردی ؟
ج - بلی به خداوند ایمان آوردم .
س - آیا نتیجه آن اخلاصت را می بینی ؟
ج - متاسفانه من نتیجه جنایتم را می بینم .
س - حالا اعتقادتان نسبت به خداوند چگونه است ؟
ج - من حالا وجود او را درک می کنم ولی نمی فهمم .
س - آیا آن مجازاتی که در زمین درباره تو اجرا کردند عادلانه بود ؟
ج - بلی .
س - آیا امید به بخشوده شدن گناهانت داری ؟
ج - نمی دانم .
س - می خواهی چگونه آن گناهانت را محو کنی ؟
ج - با این رنجهای جدیدی که می کشم ، ولی احساس می کنم که این رنجهایم جاودانه خواهد شد .
س - اکنون تو در کجا هستی ؟
ج - در میان رنجهای خودم .
س - ما از تو سوال می کنیم مکانت کجاست ؟
ج - من در کنار مدیوم هستم .
س - اگر ما بتوانیم تو را ببینیم در چه شکلی برای ما ظاهر می شوی ؟
ج - در شکل جسدم که سر ندارد . ( معلوم می شود که گرچه جسد اثیری قابل فنا و تلاشی نیست لکن کاملا تحت تاثیر حافظه آدمی قرار می گیرد .)
س - می توانی برای ما بگویی که از زندان مونتدیبه چگونه فرار کردی ؟
ج - نه چیزی نمی دانم چون رنج من خیلی زیاد است بطوریکه حتی گناهانم را فراموش کرده ام پس برای من دعا کنید .
س - آیا می توانیم با دعایمان آلام تو را تخفیف دهیم ؟
ج - از خداوند بخواهید که این کفاره گناهان مرا قبول کند .
منبع: انسان روح است نه جسد
سه شنبه 15/11/1387 - 10:19
دانستنی های علمی
ارواح کجا هستند؟
وقتی صحبت از روح و عالم ارواح میشود به یاد داستانهای ترسناكی میافتیم كه بعضیها وقتی بعد از صرف شام دور هم جمع میشوند، برای یكدیگر تعریف میكنند. زمان تاثیرگذار این داستانها به ویژه وقتی است كه به دور از هیاهوی شهر میخواهیم شبی را در چادر بگذرانیم یا در یك خانه قدیمی و مرموز كه درهای آن به هنگام باز و بسته شدن جیرجیر میكنند و باد زوزهكشان شیشههای پنجرهها را میلرزاند، شب را به صبح برسانیم. ولی این داستانهای ارواح تا چه حد صحت دارند؟ آیا اصلا برگرفته از حقیقت هستند یا تنها زاییده ذهن شیطنتآمیز كسانی است كه از تماشای چشمان پردلهره اطرافیان لذت میبرند؟
در این جا قصد داریم منشاء برخی از این افسانههای كهن را تعریف كنیم:
▪ افسانه پل دست سبز
بخش «اولد لنسفورد رود» امروزه منطقهای بدنما و بلا استفاده است ولی صد سال پیش این ناحیه متروكه شلوغترین و پررفت و آمدترین معبر بود. با اینكه این منطقه بیمصرف میباشد ولی هنوز هم الوارهایی كه از قدیمالایام روی نهر «كین» قرار داشته است «پل دست سبز» نامیده میشوند.
در ماه اكتبر سال ۱۹۸۸ دو تن از اهالی «لانكاستر كانتی» كه میخواستند نامشان مجهول بماند، داستان «افسانه پل دست سبز» را برای نشریه محلی تعریف كردند. داستان آن چنین است: یكی از مردها در حالی كه به كنار نهر اشاره میكرد گفت یك شب من و چند تا از دوستانم به اینجا آمده بودیم. همان شب آن را دیدم كه روی نهر حركت میكرد. درست زیر پل. رنگش سبز بود و آهسته از آب بیرون میآمد. فقط یك دست سبز دیده میشد. مردم میگویند نهری كه در زیر آن پل قرار دارد، زمانی صحنه نبردی سخت در زمان جنگ داخلی آمریكا بود. در این نبرد دست یك سرباز جوان انگلیسی با شمشیر یك آمریكایی قطع شد و درون آب درست زیر پل افتاد. هرازگاهی در شبهایی كه ماه در آسمان میدرخشد و زمین را روشن میكند، در تاریكی نقرهفام میتوان دست سبزی را دید كه از آب بیرون میآید و به دنبال بدن گمشده و شمشیر خود میگردد.
▪ خانه وحشت میلت چنی
هیچكس نمیدانست میلت چنی اهل كجا بود ولی در دهه ۱۸۵۰ این مرد كه صاحب میخانه و مهمانسرایی در منطقه بود، اسرارآمیزترین مرد لانكاستر كانتی شد. برخی چنی را كه به ركگویی شهره بود مجسمه شیطان میدانستند. وقتی مردم جسد او را دیدند كه برابر دادگاه شهر به چوببستی آویزان بود و تاب میخورد زیاد تعجب نكردند. بعد از اینكه چنی به اتهام دزدیدن برده «دكتر كرافورد» محكوم شد خیلیها فكر میكردند او به مكافات عملش رسیده است.چنی یك برده داشت كه هرازگاهی او را به یك مسافر سادهلوح میفروخت. چند روز بعد برده از موقعیتی استفاده میكرد و از پیش صاحب تازه میگریخت و دوباره به مهمانخانه چنی برمیگشت تا در یك فرصت مناسب چنی دوباره او را به مسافر سادهلوح دیگری بفروشد. ولی همه مسافران مهمانخانه چنی آنقدر خوش شانس نبودند. هیچكس تمایلی نداشت كه در آن مهمانخانه بماند ولی چاره دیگری نبود. آنها كه اغلب خسته از معاملات مختلف و با جیب پر پول به آن منطقه میآمدند باید شب را در آن جا به صبح میرساندند اما برای برخی از مسافران، آن مهمانخانه آخرین محل استراحت به شمار میرفت. مدتی بعد خانوادههای آنها به دنبال شوهر یا پسر گمشدهشان به آن مهمانخانه خلوت میرفتند ولی هیچوقت نتیجهای نمیگرفتند. در طول آن سالها مردم بسیاری كه از حوالی مهمانخانه عبور میكردند پیكرهای مهآلودی را میدیدند كه در میان درختان اطراف میخانه سرگردان بودند. دیگر كمتر كسی از اهالی لانكستر كانتی جرات میكرد شب را در آن محل بگذراند.
چنی همیشه همه چیز را انكار میكرد و مدركی به دست كسی نمیداد ولی سالها بعد آن معماها حل شد. یك شركت ساختمانی به آن منطقه رفت و زمین را حفاری كرد. در آن هنگام بود كه چندین اسكلت از زیرخاك بیرون آمد كه همگی به قتل رسیده بودند. مردم نام آن مهمانخانه را «خانه وحشت میلت چنی» گذاشتند. این خانه تا اوایل دهه ۱۹۷۰ در آن محل باقی مانده بود ولی دیگر تبدیل به خانهای متروكه درست شبیه به خانه ارواح شده بود. خانهای كه به راستی محل زندگی ارواح مسافران بیگناه محسوب میشد.
▪ جای پای شیطان
در دل درختزارهای انبوه كاج در «ایندین لند» آمریكا زمینی دایره شكل و تیرهرنگ به چشم میخورد كه هیچ گیاهی در آن نروییده است. كسانی كه برای نخستین بار از كنار این دایره عبور میكنند بلادرنگ میاندیشند چه چیزی سبب شده است این قطعه زمین اینقدر با اطراف خود در تضاد باشد. خاك تیره این منطقه آنقدر سفت است كه دسته تبر هر كسی را كه بر آن ضربه بزند میشكند. هیچ اثری از حیات در آن یافت نمیشود. نه كرم خاكی، نه سوسك و نه حتی یك دانه علف در آن به چشم نمیخورد. حتی حیوانات هم به آن داخل نمیشوند و آن را دور میزنند. بدتر از همه اینكه میگویند اگر كسی وسط دایره بایستد احساس عمیقی از ترس، دلهره و تهوع بر او مستولی میشود. اگر سنگ یا چوب روی آن قرار دهید و بروید، روز بعد كه بازگردید اثری از آن سنگ و چوب به چشم نمیخورد.
ولی این جا چه اتفاقی افتاده است؟ آیا این دایره جایگاه شیطان است؟ سرخپوستان این منطقه اینطور فكر میكنند. آنها معتقدند این دایره جای پای شیطان است. افسانههای كهن حاكی از آن است كه این دایره لمیزرع زمانی محل به مجازات رساندن محكومین سرخپوستان بوده است. به همین دلیل ارواح شیطانی همیشه در آن محل پرسه میزنند و منتظر روحهای محكوم شده هستند. سرخپوستان میگویند شبهایی كه ماه در آسمان نیست و هیچ بادی نمیوزد و هیچ صدایی از درختان اطراف به گوش نمیرسد، وقتی همه چیز در حال سكون است، در آن هنگام شیطان خود را در آن جا نشان میدهد.
▪ ارواح آلكاتراز
هر روز به هنگام غروب آفتاب، وقتی آخرین قایق توریستی، مسافران خود را از این پایگاه دورافتاده و بادگیر میبرد، یك نفر تنها در جزیره جا میماند. او نگهبان شب آلكاتراز است. «گریگوری جانسون» در زیر نور چراغ قوه خود جای جای این زندان دلگیر كه زمانی محل نگهداری بدذاتترین جنایتكاران و قاتلین بوده است را درمینوردد. او در حالی كه نور را به سوی در نیمه باز سلول انفرادی میاندازد میگوید: «هی آن صدای چیه؟» مكثی میكند و شانههایش را در برابر یكی دیگر از اسرای آلكاتراز بالا میاندازد و زیرلب میگوید: «مرد فكرش را هم نكن كه یك شب بدون اسلحه بیرون بیایی.» تا هنگام سپیدهدم كه اولین قایق توریستی به جزیره میآید، مرد در «جزیره شیطانی» آمریكا با توهمات و ترسهای خود دست و پنجه نرم میكند. سالها پیش آلكاتراز آخرین ایستگاه زندگی ۱۵۷۶ قاتل و جنایتكار و معروفترین كلاهبرداران آمریكا بود. این پایگاه كه به «صخره» معروف بود به خاطر سلولهای تنگ و تاریك و دیسیپلین سختش معروف بود. بعد از اینكه در سال ۱۹۶۳ این زندان بسته شد، باز هم آلكاتراز مامن زندانیان بیچاره خود ماند. مردانی كه زمانی در آن جا به زنجیر كشیده شده بودند. با اینكه دیگر هیچ زندانیای در آن نیست ولی هنوز هم حس غریبی در آن موج میزند. حسی توام با دلهره و وحشت. طوری كه هیچگاه به ویژه در هنگام شب انسان در آن جزیره احساس آرامش نمیكند. بعضیها معتقدند این احساس غریب به خاطر وجود ارواح كسانی است كه در آن زندان مردهاند. آیا این حرف صحت دارد؟
▪ نیشگونی از سوی عالم ارواح
«اریك» ده سال در شیفت شب آلكاتراز كار كرد. از نظر او بدترین قسمت كار، رفتن به اتاق اعدام با صندلی الكتریكی بود. یك شب او روی صندلی شوك نشست و عكس یادگاری گرفت تا به دوستانش نشان دهد. وقتی فیلم را ظاهر كرد در عكس تصویر صورتی را دید كه از پشت صندلی خیره به او نگاه میكند. او هنوز هم نمیداند آن صورت چه بود. اریك میگوید گاهی اوقات واقعا احساس وحشت میكردم. نگهبانهای دیگر داستانهایی درباره اتفاقات آن جا تعریف میكردند ولی من سعی میكردم توجهی به حرف آنها نكنم اما گاهی اوقات احساس ترس اجتنابناپذیر بود.
«مری مك كلر» دوازده سال است كه در این جزیره كار میكند. او از انزوای آن جا لذت میبرد و میگوید «اینجا یك محل فانتزی استاندارد برای من است.» با این حال او هم اتفاقات عجیبی را تجربه كرده است. وی میگوید«بارها برایم اتفاق افتاده كه احساس میكردم كسی مرا نیشگون میگیرد. من توضیحی برای آنها ندارم به همین خاطر هیچوقت در موردشان با كسی حرف نزدم.»
«جان بنر» در دهه پنجاه، چهار سال از عمر خود را در این زندان گذراند این سارق بانك كه هم اكنون در آریزونا زندگی میكند درباره زوزههای باد میگوید «شبها وقتی با چشمان باز دراز میكشیدم به زوزه باد گوش میدادم. زوزهای وحشتانگیز بود و انسان احساس میكرد ارواح هم با باد همنفس شدهاند. سعی میكردم عقلم را از دست ندهم هنوز هم هر وقت به آلكاتراز فكر میكنم به یاد بیرحمیهایش میافتم.» هر روز هزاران توریست از جاهای مختلف به آلكاتراز میآیند و از سلولهای مختلف آن كه هر یك نام زندانی خود را بر سر در خود دارند دیدن میكنند. وقتی خورشید غروب میكند دیگر كسی از آلكاتراز نمیرود بلكه همه از آن فرار میكنند. جانسون، نگهبان شب، نیز پس از گذراندن شبی در میان زوزههای ارواح كشتهشدگان آلكاتراز، صبح روز بعد میگریزد تا چند ساعتی احساس امنیت نماید.
▪ دخترك ده ساله
ساعت حدود ۹ در یك شب زیبای ماه آوریل بود كه من طبق معمول به رختخواب رفتم. آن شب هم مثل تمام شبها در اتاق خودم و در تخت خودم خوابیدم. تا آن زمان اتفاق خاصی برایم نیفتاده بود ولی آن شب چیزی دیدم كه هرگز فراموش نخواهم كرد. به محض اینكه چشمهایم را بستم لحظه به لحظه بیشتر احساس سرما كردم. چشمهایم را باز كردم تا ببینم آیا در یا پنجره باز مانده است ولی همه بسته بودند. به همین خاطر كمی احساس ترس كردم. به پهلو غلتیدم و ناگهان چشمم به دختركی افتاد كه حدود ده سال داشت. ایستاده بود و با لبخند به من نگاه میكرد. فكر كردم حتما خواب میبینم. چشمهایم را محكم بستم و دوباره گشودم. دخترك هنوز آنجا بود. پیراهن سپید بسیار زیبایی بر تن داشت و دور یقهاش گلهای بنفش ملایمی دوخته شده بود. حالا دیگر عرق كرده بودم. از دختر پرسیدم تو كی هستی؟ او نزدیكتر آمد و گفت من دوستت هستم، یادت میآید؟ قبلا با تو زندگی میكردم... بعد خندید و جلوی چشمان حیرتزده من ناپدید شد. هرگز در طول عمرم اینقدر نترسیده بودم. آیا او را قبلا میشناختم؟ به سرعت پیش مادرم رفتم و خودم را در آغوش او انداختم. بعد همه چیز را برایش تعریف كردم. مادرم اخمی كرد و گفت حتما خواب دیدهام. ولی من میدانم كه خواب نبودم. وقتی برگشتم اتاقم هنوز سرد بود.
▪ چهرهای در پنجره
من «ریا» هستم و اهل هندوستان میباشم ولی داستانی كه تعریف میكنم در آمریكا و در خانه خالهام اتفاق افتاد. خالهام همیشه میگفت در خانه ارواح زندگی میكند ولی من هیچوقت حرفش را باور نكردم تا اینكه آن اتفاق برایم افتاد. روزی كه اولین بار به آن خانه رفتم احساس كردم همه چیز عجیب به نظر میرسد. حس میكردم یك نفر از پنجره به من نگاه میكند. هر بار آهسته به كنار پنجره میرفتم آن را میگشودم و دختر موطلاییای را میدیدم كه به سرعت فرار میكرد. این اتفاق چندین بار تكرار شد تا اینكه موضوع را به خالهام گفتم. او گفت چهارده سال پیش این خانه متعلق به یك زن و شوهر جوان و دختر پنج سالهشان بود. پرسیدم آن دختر، مو طلایی بود؟ خاله مرا به اتاق زیر شیروانی برد و عكسی از آن خانواده را به من نشان داد. بله آن دختر موی طلایی داشت. مطمئن بودم كه او همان دختركی است كه پشت پنجره میدیدم. شب بعد پنجره اتاقم باز بود. باز هم دختری را دیدم كه به من خیره شده است ولی این بار بهتر میتوانستم او را ببینم. چشمانش سیاه سیاه بود یعنی اصلا سفیدی نداشت. شروع به جیغ كشیدن كردم و به در نگاه كردم وقتی دوباره برگشتم حدود یك سانتیمتر با صورت دخترك فاصله داشتم. شروع به دویدن كردم و به اتاق خالهام رفتم. ولی وقتی در را باز كردم دیدم خالهام راحت خوابیده است و همان دختر كنارش مثل مردهها افتاده بود. دقیقا یادم هست كه ساعت پنج صبح بود. خالهام را تكان دادم و دخترك را به او نشان دادم. دختر در برابر چشمان وحشتزده ما بیدار شد و به من نگاه كرد و گفت «تو مردهای!» و به سرعت محو شد. از آن به بعد دیگر او را ندیدم ولی هنوز هم نفهمیدم چرا او به من گفت مردهام.
بعد از اینكه در سال ۱۹۶۳ زندان آلكاتراز بسته شد، باز هم آلكاتراز مامن زندانیان بیچاره خود ماند. مردانی كه زمانی در آن جا به زنجیر كشیده شده بودند. با اینكه دیگر هیچ زندانیای در آن نیست ولی هنوز هم حس غریبی در آن موج میزند. حسی توام با دلهره و وحشت. طوری كه هیچگاه به ویژه در هنگام شب انسان در آن جزیره احساس آرامش نمیكند. بعضیها معتقدند این احساس غریب به خاطر وجود ارواح كسانی است كه در آن زندان مردهاند. آیا این گفته صحت دارد.
سه شنبه 15/11/1387 - 10:15
دانستنی های علمی
مرد بزنما! مرد پرنده!! میمون پرنده!!پا گنده!مگس غول آسا و...
میخواهم اطلاعاتی از یك پرنده بزرگ و عظیمالجثه به شما بدهم. در سال
2001 من و شوهرم اواخر شب با اتومبیلمان به سمت نیوولمینگتون میرفتیم.
ساعت حدودا دو یا سه صبح بود. یك نفر خبر داده بود كه سگ شكاری گم شدهمان
را دیده است و ما برای تحقیق در این مورد به آنجا میرفتیم. ماه اكتبر
بود و ما با آرامش در آن جاده تاریك و دور از شهر جلو میرفتیم....
.
ماه بیرون آمده و همهجا را روشن كرده بود ولی باز هم تاریكی بر اطراف
مستولی بود. ناگهان صدای پرواز پرندهای را در بالای سرمان شنیدیم. پرنده
به سرعت پایین آمد و بالای اتومبیل ما قرار گرفت. فكر كردیم روی اتومبیل
نشسته است چون ماشین كمی تكان خورد و من حتی احساس میكردم كمی از زمین
بلند شد. شیشهها پایین بودند و حضور پرندهای عجیب را بر بالای اتومبیل
كاملا احساس میكردیم. به یكدیگر نگاه كردیم و گفتیم این دیگر چیه؟! به
آسمان نگاه كردم و ناگهان چشمم به یك پرنده سفید و خاكستری بزرگ افتاد كه
طول بالهایش شاید به چهار یا پنج متر میرسید. پرنده عجیب بر روی یك درخت
كهنسال و بیشاخ و برگ نشست و آنقدر با درخت همرنگ بود كه دیگر
نمیتوانستم آن را تشخیص بدهم. من به شوهرم گفتم این بزرگترین پرندهای
است كه در عمرم دیدهام.
من نام آن را (مرد پرنده) گذاشتم چون
پاهایش كاملا اندازه و شبیه پاهای یك مرد بود. آن شب به خانه برگشتیم و
صبح روز بعد موضوع را به بچههایمان (كه نوجوان هستند) گفتیم ولی آنها به
ما خندیدند اما ما واقعا آن را دیده بودیم. به نظر میآمد متعلق به دوران
ماقبل تاریخ بود. برای خودمان هم باورنكردنی است كه چنین پرندهای را
دیدهایم ولی چندی پیش وقتی شوهرم از سركار به خانه برگشت، گفت شنیده است
یك نفر ادعا كرده یك پرنده عظیمالجثه را دیده است.
مرد بزنما
ژانویه
سال 2002 بود. نیمههای شب از صدای پارس سگهایم از خواب بیدار شدم. روی
تخت نشستم و از پنجره به بیرون نگاه كردم. بیرون آنقدر روشن بود كه بتوانم
تاحدودی دور و اطراف را ببینم و ناگهان از شدت تعجب در جایم میخكوب شدم.
چیزی كه میدیدم باوركردنی نبود. موجودی شبیه به بز آنجا در بیرون خانه
من زیر درخت گردو راه میرفت و سگهایم پشت سرهم پارس میكردند و پشت
پاشنه پاهایش را گاز میگرفتند. این موجود بیش از دو متر قد داشت و درست
مثل انسان بر روی پاهایش ایستاده بود ولی شانههایش افتاده بود و كمی قوز
داشت و درست مثل یك بز دو شاخ بر روی سر و ریش بلندی بر روی چانهاش دیده
میشد. دستهایش اندكی خمیده بودند و ناخنهای كثیفش خاكستری رنگ به نظر
میرسید. پوستش به رنگ سبز متمایل به زرد بود و موهای كمپشتی تمام سطح
بدنش را پوشانده بود. تنه و پاهایش كاملا شبیه به یك انسان بلند قامت به
نظر میرسید. من او را مستقیم از رو به رو ندیدم ولی توانستنم نیمرخ او
را دقیقا ببینم. او شبیه به یك مرد بود. فقط میتوانم بگویم كه از ترس و
تعجب نمیتوانستم تكان بخورم (مرد بز نما) اصلا برنگشت تا مرا ببیند و
فقط برای رها شدن از شر سگها قدمهایش را تندتر كرد و رفت. هنوز هم
هرازگاهی شب هنگام صدای یك بز را میشنوم و به یاد آن موجود میافتم.
شنیدن صدای بز در محل زندگی من كه در (نرماندی) در (تگزاس) است عجیب به
نظر میرسد زیرا در این محل هیچكس بز نگه نمیدارد.
مگسهای غولآسا
موضوعی
كه برایتان تعریف میكنم مربوط به سال 1971 و تابستان گرم و خفقانآور آن
سال است. در آن زمان ما در (میشیگان) زندگی میكردیم و من ده سال داشتم.
آن روز به همراه دوستم كه او نیز ده ساله بود و برادر كوچكترم كه هشت سال
داشت در حیاط پشتی خانه بازی میكردیم. یادم میآید آن روز هوا واقعا
گرم بود و ما میگفتیم اگر یك تخممرغ را روی پیادهرو بشكنیم نیمرو
میشود. ناگهان صدای وز وز بلندی به گوشمان رسید. حدودا سه یا چهار متر
آن طرفتر از ما، روی در كوچك حیاط خانهمان دو مگس عظیمالجثه نشسته
بودند. آنها درست شبیه به مگسهای معمولی به نظر میرسیدند با این تفاوت
كه طولشان تقریبا سی سانتیمتر میشد. هر دوی آنها بزرگ بودند. ما به شدت
ترسیدیم و با تعجب و وحشت به آنها نگاه میكردیم. میخواستیم برویم و یك
نفر را بیاوریم تا او هم شاهد حضور این موجودات باشد ولی میترسیدیم تكان
بخوریم و فقط زیر لب با هم حرف میزدیم.
مگسهای غولآسا فقط ده دقیقه
آنجا بودند. ولی به نظر ما خیلی طولانیتر میرسید. بالاخره پریدند و با
صدای وز وز ناهنجاری آنجا را ترك كردند. من، برادرم و دوستم به سوی
خانهمان دویدیم و موضوع را به پدر و مادرم گفتیم ولی آنها حرفمان را قبول
نكردند و گفتند از خودمان داستان تخیلی ساختهایم. هنوز هم نمیدانم آن
مگسهای هیولاوار از كجا آمده بودند و به كجا رفتند.
پاگنده
تعریف
این داستان برایم خیلی سخت است چون هربار كه آن را تكرار میكنم از ترس
برخود میلرزم و به یاد آن صبح هولناك میافتم. هربار كه در تاریكی باشم
همان احساس تنهایی و این احساس كه كسی مرا نگاه میكند به من دست
میدهد. ساعت پنج صبح بود و شبنم صبحگاهی روی چادر صحرایی مرا پوشانده
بود. نمیدانم چرا ولی احساس خستگی نمیكردم و به همینخاطر از چادر
بیرون رفتم و در میان مه به قدم زدن پرداختم. همانوقت بود كه خشخشی را
جلوی خودم شنیدم. صدای مار نبود. نه مطمئن بودم ولی این صدا باعث شد
بنشینم و حركتی نكنم. تكان نمیخوردم و فقط گوش میدادم. در همانوقت
صدای پای چیزی را شنیدم كه در جهت مخالف من میدوید. به داخل یك گودال
دویدم و خودم را به درختی چسباندم. خودم را كنترل كردم و برگشتم و به سوی
چادرم نگاه كردم. چیزی ندیدم ولی احساس غریبی داشتم. دوباره به داخل گودال
رفتم. چیزی پشت سر من بود. تقریبا سه متر آن طرفتر. گوشهایم را تیز
كردم. صدای یكنواختی سكوت را برهم میزد. صدایی مثل صدای موشهایی كه
غذایشان را میجوند. كمكم خورشید از پشت كوه بیرون آمد و هوا را كمی
روشن كرد. حالا دیگر میتوانستم او را ببینم. اگر فقط كمی بلند میشدم
میتوانستم چیزی را كه آنقدر سبب وحشت من شده بود به چشم ببینم. سرم را
بلند كردم و خود را كمی بالا كشیدم. نفسی به راحتی كشیدم. چیزی آنجا
نبود. با آرامش هوای خنك بامدادان را به درون ریههایم فرو دادم و برگشتم.
ناگهان هولناكترین موجود روی زمین را به چشم دیدم. موجودی عجیب كه كمی آن
طرفتر بیصدا به جلو میرفت و از من دور میشد. موجودی بلندقد كه بدنش
باموی سیاه پوشیده شده بود و دست و پاهایی دراز و تقریبا بیمو داشت. دو
ساعت طول كشید تا توانستم به خود جرات بدهم و از گودال خارج شوم و به
چادرم برگردم و از آن جنگل جهنمی فرار كنم. وقتی داستان را برای دیگران
تعریف كردم همه گفتند كه او (پاگنده) بوده است.
میمون پرنده
داستانی
كه تعریف میكنم در واقع برای برادر بزرگتر و مادر بزرگم در (پورتوریكو)
اتفاق افتاد. وقتی برادرم نه سال داشت (الان او 33 ساله است) خانه
مادربزرگم بسیار بزرگ و در منطقهای روستایی و كوهستانی بود. در كنار خانه
جادهای قرار داشت كه بالاتر از سطح خانه بود و از روی آن میشد پشتبام
خانه را به راحتی دید. یك روز برادرم روی جاده در حال بازی بود كه ناگهان
صدایی از بالای سرش شنید و به بالا نگاه كرد. در همانوقت مادربزرگ هم از
خانه بیرون آمد و او نیز با شنیدن آن صدا روی بام را نگاه كرد و آنها
توانستند عجیبترین حیوان دنیا را ببینند. یك موجود شبیه به میمون كوچك با
موهایی سیاهرنگ ولی بالدار. او خیلی زود ترسید و پرواز كرد و به سمت
كوهستان رفت ولی تا امروز هیچكس نفهمیده است كه او چه بود. بعضیها
میگویند آن حیوان از جنگل انبوه (یانكو) كه در آن نزدیكی است فرار كرده
است. مردم میگویند در آن جنگل دانشمندان بر روی حیوانات تحقیق میكنند و
با تركیب ژنها میخواهند حیوانات جدیدی خلق كنند.
شاید این میمون پرنده هم یكی از آن مخلوقات دستكاری شده بود كه از مركز تحقیقات فرار كرده بود.
مرد پرنده
ساعت
دقیقا سه صبح بود كه من و دوستم تصمیم گرفتیم بیرون برویم و در هوای تمیز
و باران خورده قدم بزنیم. خانه دوستم در یك مجتمع آپارتمانی بود كه در
میان ساختمانهای بلند آن یك زمین بازی برای سرگرمی بچهها ساخته بودند.
ما به این زمین بازی رفتیم و در همان بدو ورود چشممان به موجودی پرنده
مانند افتاد كه درست بالای سرسره نشسته بود و انگار داشت تغییر شكل
میداد. ارتفاع قدش تقریبا به اندازه یك انسان بود و پاهایش كاملا شبیه
به پاهای انسان بودند با این تفاوت كه پشت پاهایش پر روییده بود. بازوانش
درست مثل دستهای انسان به نظر میرسید ولی بالهای بزرگی به طول حدودا
سه متر به آن چسبیده بود. صورتش به طرف دیگری بود و ما نتوانستیم چهرهاش
را ببینیم. او حضور ما را احساس كرد و به سنگینی از روی سرسره پر زد و
رفت. من هنوز هم نمیدانم او چه بود. انسان بود یا پرنده؟ و تا آخر عمرم
او را فراموش نخواهم كرد.
هیولای مكزیكی
این خاطره مربوط به سه
سالگی من است ولی آنقدر مادرم این داستان را برای همه تعریف كرده است كه
من آن را كاملا به خاطر دارم. آن روز من و مادرم به همراه خاله و داییام
به دیدن مادربزرگ و پدربزرگ كه در شهر كوچكی در مكزیك زندگی میكردند،
میرفتیم. مادرم میگوید جاده از میان كوهستان (سیرامادر) عبور میكرد
و همانجا بود كه آن موجود عجیب را دیدیم. آن موجود شبیه به یك سگ بود ولی
تفاوت بزرگی با یك سگ داشت. جثه آن تقریبا اندازه كادیلاك ما بود و
چنگالهای بزرگ وحشتناكی داشت. بدنش از موهای سیاه و ضخیم پوشیده شده بود
و به نظر میرسید كه از حضور ما اصلا راضی نیست. دندانهای پیش آن هیولا
بلند و تیز بود بهطوری كه از دهانش بیرون زده بود و غرشكنان به طرف
ماشین ما میآمد. مادرم از ترس پاهایش را روی پدال گاز گذاشت و به سرعت
از آنجا دور شدیم. هنوز نمیدانیم آن موجود چه بود؟ ولی این را
میدانیم كه (سیرامادر) كوهستان بسیار بزرگی است كه نقاطی از آن هنوز
اكتشاف نشده و ممكن است حیوانات عجیبی در آن یافت شود.
سه شنبه 15/11/1387 - 10:13
دانستنی های علمی
در خواست هاى شیطان مزاز خدا
بعد از آن كه شیطان از سجده كردن بر آدم (ع) سرپیچى كرد و از بهشت بیرون شد.
گفت : پروردگارا! حالا كه مرا بیرون و از رحمت خود دور مى كنى ، عبادات من
چه مى شود، هزاران سال عبادتت كرده ام كه فقط چهار هزار سال آن را به دو
ركعت نماز گذراندم ! علاوه بر آن خودت فرمودى ، عمل عمل كنندگان را ضایع
نمى كنم ! آیا سزاوار است كه با یك اشتباه ، مزد عمل چندین هزار ساله من
به كلى از بین برود؟
خطاب از مصدر جلال رسید كه مزد هیچ كس در پیش من ضایع نمى شود؛ ولى كسى كه قابلیت نداشته باشد پاداش كارش را در آخرت دهم در دنیا هر چه بخواهد، مى دهم .
شیطان عرض كرد: من هم مزد عمل خود را در دنیا از تو طلب مى كنم . چون به
واسطه آدم جهنمى شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار مى دهم !
خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم ! شیطان در جواب گفت :
اول آن كه ، اجازه دهى تا روز قیامت زنده باشم . خدا در جوابش فرمود: اگر
مى خواهى از صدمه مرگ و جان كندن نجات یابى یا شربت ناگوار آن را نجش ،
اراده من بر این است كه هر كس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد و اگر كسى مرگ
سراغش نیاید در آخرت هم كه مردن نیست . آن روز همه زنده مى شوند، مؤمنان
در ناز و نعمت بهشت و مشركان در عذاب و نقمت جهنم خواهند بود.
چون نجات از مرگ براى كسى نیست ؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى كه معلوم است .
- شاید مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - باشد كه به دست لشكر آن حضرت كشته مى شود و شاید هم روز آخر دنیا باشد -.
دوم این كه ، خدایا! از
تو مى طلبم كه در مقابل هر یك از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا كنى !
از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هم یك نفر از اولاد آدم كه متولد مى
شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا مى كنند.
سوم ، گفت : خدایا! از تو مى خواهم كه مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهى كه از هر جاى بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بكشانم .
چهارم . از تو مى خواهم كه فرزندان آدم ما را نبینند، ولى ما آنها را ببینیم !
پنجم ، خدایا مى
خواهم این قدرت را به من بدهى كه به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم . بنابر
این (در هر جا و هر شكلى كه مى خواهد در مى آید تا شاید مردم را فریب
دهد). همان طور كه در روز سقیفه بنى ساعده ، مجلس شوراى مكه كه علیه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم
تشكیل شده بود، خود را به صورت پیرمردى نجدى در آورده و كار را براى آنان
آسان كرد (كه در داستان شیطان و مجلس شوراى مكه بیان شده است ). و در اول
خلافت ابوبكر به شكل پیرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبكر بیعت كرد تا مردم
تشویق شدن و ده ها داستان دیگر كه آورده خواهد شد .
ششم . پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !
هفتم ، عرض كرد: خدایا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه كنم . چنان چه در قرآن مى فرماید:
من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس ؛
(شیطانى كه وسوسه و اندیشه بد در دل مردم مى افكند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان ).
خداوند هم در پایان هر یك از خواسته هاى او فرمود، راضى شدم . وقتى شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض كرد:
فبعزتك لاغوینهم اجمعین .
اى خدا!به عزت و بزرگوارى خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى كنم .
سپس شیطان گفت : من آنها را از پیش رو (آنها كه آخرت را در پیش دارند در نظرشان كوچك و ساده جلوه مى دهم ) و از پشت سر
(آنها
را كه به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب
دستور مى دهم ) و از طرف راست (امور معنوى را به وسیله شبهه و شك و تردید
ضایع مى سازم )، و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى
دهم .) و سراغشان مى روم و تو اكثر آنها را شكر گزار نخواهى یافت .
در خواست هاى آدم علیه السلام از خدا
امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت آدم علیه السلام شنید شیطان براى فریب او به جاى عباداتى كه كرده ، حاجاتى را از خداوند خواستار شده و به او عنایت كرده ، عرض نمود: پروردگارا!
شیطان را بر من و اولادم مسلط كردى ، خواسته هاى او را بر آوردى كه درباره
من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزى عنایت فرما تا بتوانم در مقابل
مكر و حیله هاى او خود را حفظ نمایم . خطاب شد: (شیطان از من خواست ) تو هم از من بخواه ؛ زیرا هم چه بخواهى به تو مى دهم و حاجات تو را هم برآورده مى كنم .
آدم علیه السلام عرض كرد: خدایا! من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو مى خواهم . تو خود دانا و بزرگوارى ، هر چه صلاح مى دانى براى ما قرار بده ، خطاب رسید: اى آدم ! از براى تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد:
اول این كه ، هرگاه تو و اولادت قصد معصیتى كنید و آن را انجام ندهید، گناهى برایتان نوشته نمى شود.
دوم ، هرگاه
قصد معصیتى نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت ساعت شما را مهلت مى دهم ،
اگر به فكر افتادید و توبه نمودید، باز براى شما نوشته نمى شود. و اگر بعد
از هفت ساعت توبه نكردید فقط یك گناه برایتان نوشته مى شود.
سوم ، اگر قصد بندگى و كارهاى نیك كنید، ولى موفق نشوید و آن را انجام ندهید، یك ثواب براى شما نوشته مى شود.
چهارم ، اگر
بر آن شدید كه عبادت و كار خیرى كنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید،
ده حسنه و ثواب برایتان نوشته مى شود. چنان چه مى فرماید:
من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزا الا مثلها؛
(هر كس كار نیكى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده مى شود و هر كس كار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار كیفر داده نمى شود.).
آدم(ع) گفت : پروردگارا! فضل وجودم و كرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و كرم خود قرار ده .
پنجم ، خطاب شد: اى آدم ! براى فرزندانت قرار دادم ، اگر گناه و معصیتى نمودند و بعد پشیمان شدند و استغفار كردند گناهان شان را بیامرزم .
ششم ، هرگاه
تا روز قیامت از تو فرزندى زاده شود - و دین دار و خداشناس باشد - در
برابر هر یك از فرزندانت ، ملكى از ملائكه را (در مقابل اولادان شیطان )
قرار مى دهم تا او را از شر فتنه شیطان و اولادش حفظ نمایند.
هفتم ، عرض كرد: پروردگارا! لطف و كرم خود را بر ما بیفزا و ارزانى ده ، خطاب
شد:اى آدم ! توبه را از براى ایشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و
هنوز به سینه و گلویشان نرسیده ، طلب استغفار كنند واز گناهان خود توبه
نمایند، توبه ایشان را مى پذیرم .
هشتم ، گفت : خدایا! بخشش هاى خود را بر ما زیاد فرما. خطاب
شد: اى آدم ! (اگر باز گناهانى باقى ماند یا فراموش كردند كه توبه كنند)
در قیامت همه گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از كسى باكى ندارم
؛(زیرا حاكم خودم هستم و قدرت به دست من است و كسى در آن جا دخالتى ندارد)
قرآن درباره این كه خداوند همه گناهان را در قیامت مى بخشد، مى فرماید:
قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله یغفر الذنوب جمیعا؛
(اى
پیامبر!) به آنها (بگو: اى بندگان من ، كه بر خودتان اسراف و ستم كرده اید
از رحمت خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى بخشد (كه او بخشنده و
مهربان است )
وقتى
خداوند به حضرت آدم علیه السلام خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را
در قیامت مى بخشم و مى آمرزم . آدم خوش حال شد و عرض كرد: همین ها ما را
كافى است و به آنها راضى شدم .
سه شنبه 15/11/1387 - 10:9
دانستنی های علمی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شیطان و قالب گلى آدم علیه السلام
بعد از آن كه خداوند قالب آدم علیه السلام را از خاك و آب ، سرشت و او را به وجود آورد، آن قالب را مانند كوه عظیمى كنارى گذشت . شیطان در این مدت در آسمان پنجم و از خازنین آن بود. وقتى وى آن قالب گلى را مى دید از سوراخ بینى او وارد و از عقب او خارج مى شد. و با دست بر شكم او مى زد و مى گفتد: خداوند تو را براى چه چیزى خلق كرده ؟ مدت هزار سال به این وضع بود، بعد از این مدت خداوند متعال از روح خود در او دمید.
حضرت عبدالعظیم حسنى نامه اى به امام محمد تقى علیه السلام نوشت كه پرسیده بود: به جه علت غائط انسان بوى گند مى دهد؟ آن حضرت در جواب فرمود: وقتى خداوند حضرت آدم علیه السلام را خلق نمود، جسد او بوى خوشى داشت . زمانى كه هنوز روح به آن دمیده نشده بود، ملائكه و شیطان از آن مى گذشتند، ملائكه مى گفتند: او براى امر بزرگى ساخته شد و شیطان از دهان او وارد مى شد و از عقب او بیرون مى آمد. از این رو، هر چه داخل شكم انسان شود، بدبو و خبیث مى شود.
در حدیث دیگرى از حضرت على علیه السلام نقل شده كه فرمود: وقتى خداوند آدم(ع) را خلق كرد، قالب گلى آن را تا چهل سال به حال خود گذاشت - تا خشك شود - ابلیس همواره بر آن مى گذشت و مى گفت : خداوند، براى چه چیز این را خلق كرده ؟ و پیش خود مى گفت : اگر خداوند مرا امر فرماید كه او را سجده كنم ، قبول نمى كنم و از دستور او سرپیچى مى كنم و مخالفت خود را اعلام مى دارم . بعد از آن كه روح در او دمیده شد شیطان مخالفت نمود.
شیطان سجده نمى كند
وقتى خداوند به ملائكه خطاب كرد و فرمود: مى خواهم در روى زمین خلیفه و جانشینى براى خود قرار دهم ، ملائكه موافق نبودند. به خدا اعتراض كردند و گفتند: این كه مى خواهى خلق كنى ، در آینده خون ریز و مفسد خواهد شد. بعد از آن كه خداوند جواب آنان را داد، تسلیم شدند. به ایشان خطاب فرمود: وقتى من خلیفه خود (آدم علیه السلام ) را خلق كردم و از روح خود در آن دمیدم ، همه شما در برابر او سجده كنید.
بعد از آن كه خداوند او را خلق كرد و ز روح خود در او دمید و روح به دماغ آدم رسید، به حركت آمد و نشست ، عطسه اى زد و گفت : (الحمدللهخداوند در جواب او فرمود: (یرحمك الله ).
در این هنگام به ملائكه فرمان داد، تا براى اعتراف به مقام شامخ و رفیع او در مقابل وى سجده كنند و او را تكریم نمایند. تمام ملائكه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شیطان كه آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض كرد: خدایا! مرا از سجده كردن بر آدم معذور بدار.
خداوندا! من تو را چنان سجده كنم كه تا به حال هیچ ملك مقربى و نه هیچ نبى مرسلى سجده و عبادت نكرده باشد.
خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نیست ، من از تو مى خواهم ، آن چه را كه دستور مى دهم انجام دهى ، نه آن چه را تو مى خواهى !
سرانجام قبول نكرد و حسدى را كه در قلبش بود ظاهر نمود. خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چیز تو را باز داشت از آن كه سجده نكنى بر مخلوقى كه من او را با دست قدرت و عنایت خویش آفریدم ؟!
پاسخ داد : من از حیث عنصر و گوهر و ذات از آدم علیه السلام برترم ، كسى را یاراى برابرى با من نیست و هیچ موجودى به پایگاه رفیع و بلند من نمى رسد! من از گوهر فروزان آتش آفریده شده ام و او از عنصر تیره و بى ارزش گل . پس روا نیست كه مثل من در مقابل او سجده كند!
خداوند هم به خاطر سرپیچى از دستور و سجده نكردن بر آدم ، او را ندا داد و فرمود : از میان ملائكه و بهشت پرنعمت و جاوید و سعادت ابدى من بیرون شو؛ زیرا تو از مقام قرب و رفیعى كه تا كنون داشتى ، رانده گشتى .
و ان علیك لعنتى الى یوم الدین ؛
(لعنت من هم تا روز قیامت بر تو باد)
سپس او را با خوارى و ذلت از پیشگاه خود راند و از رحمت خود دور داشت .
كیفیت نفوذ شیطان
وسوسه شیطانى معمولا تدریجى و گام به گام است . او نمى تواند یك باره و ناگهانى بر انسان مسلط شود و او را به دام خود و بدبختى بكشاند.
بلكه آرام آرام و گام به گام در او نفوذ مى كند تا بر او تسلط كامل یابد.
قرآن مى فرماید:
اى مردم ! از نعمت هاى حلال و پاكیزه خداوند كه در روى زمین است بخورید و از گام هاى شیطان پیروى نكنید، كه او دشمن آشكار شما است .
از این آیه معلوم مى شود كه ، تسلط افكار شیطان بر انسان تدریجى و لحظه به لحظه است نه دفعى و ناگهانى . تمایلات شیطانى ، مقدماتى دارد كه اسیران شهوت ، كم كم در دامش گرفتار مى آیند، زمزمه هاى دوستان ناباب ، شركت در محافل نامناسب ، ترغیب و تشویق آلودگان ، جملگى از عوامل تدریجى انحراف اند. شیطان ، اول اندیشه گناه و نیات سوء خود را ماهرانه و پنهانى به قلب انسان القا مى كند و كارهاى زشت و پلید او را در نظرش زیبا جلوه مى دهد و آواى خود را آرام آرام در گوش جانش سر مى دهد، تا آن كسى را كه آماده است به سراغ مطلوبش ببرد.
از آن جا كه کار شیطان اغواگرى و فریب است ، باید زمینه اى مناسب براى نفوذ خویش داشته باشد. و این زمینه ها مى تواند نقطه ضعف ها، حساسیت ها، محرومیت ها، عقده ها و به طور كلى صفات منفى باشد.
این گونه صفات ، راه فعالیت و نفوذ قطعى را براى شیطان باز مى گذارد و اسباب تسلط را برایش فراهم مى آورد.
بنابر این ، شهوات سركش ، خود خواهى ها، حب جاه و مقام ، حب مال و منال ، حسادت ها، رقابت ها، شهرت طلبى و افزون خواهى ها، عقده هاى حقارت و خود كم بینى ها، همگى از دام هاى خطرناك شیطان اند. هر كس راه این امراض روانى را ببندد، به دام شیطان نخواهد افتاد.
وسوسه هاى تدریجى شیطان ، همانند میكرب هاى بیمارى زا هستند كه در همه جا وجود دارند. اما از نظر ابتلا، تنها آن گروه را مبتلا مى سازند كه بر اثر ضعف بنیه ، قدرت مقاومت در برابر میكروب را ندارند، قرآن ، استیلا و تسلط شیطان را تنها بر كسانى مى داند كه او را دوست خود گرفته اند و به اغوا و فریب شیطان براى خداى یكتا شرك آورده اند.
انسان در هر مرحله از ایمان ، یا در هر سن و سالى كه باشد، گاه گاه احساس مى كند كه نیروى توانمندى از درون ، او را به سوى گناهى مى خواند، كه این گونه حالات بیش تر در سالهاى جوانى خود نمایى مى كند. در چنین حالتى ،
آدمى دچار وسوسه هاى شیطانى گردیده و با مختصر غفلتى ، ممكن است دچار لغزش شود. در این شرایط، تنها راه نجات این است كه انسان از قدرت پنهان الهى مدد جوید و از درگاه خداوند بخواهد تا در كنف حمایت خود، او را از شر شیطان صفتان یار و دمساز نشود و از شر آنها پیوسته خود را دور نگه دارد. )
سه شنبه 15/11/1387 - 10:8
دانستنی های علمی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مهلت شیطان تا چه موقع است ؟
- این كه تا چه زمان شیطان زنده خواهد ماند؟ كى میرد؟ به دست چه كسى كشته مى شود؟ روایاتى وارد شده و احتمالاتى داده اند كه از این قراراند:
1. مهلت او تا روز قیامت است ؛
این احتمال درست نیست .
2. تا روز آخر دنیا.
همان روزى كه خورشید و ماه و ستارگان تاریك مى شوند و كوه ها مانند پشم زده شده ، روان مى گردند و دریاها مانند آتش خروشان شعله ور مى شوند و تمام جن و انس و ملائكه مى میرند.
3. مهلت او میان نفخه اول و دوم است ؛
نفخه اول وقتى است كه اسرافیل در صور مى دمد و همه موجودات جهان یك مرتبه از بین مى روند. نفخه دوم آن وقتى است كه اسرافیل در صور مى دمد و همه خلایق دو مرتبه زنده مى شوند. مهلت شیطان در میان این دو نفخه تمام مى شود .
4. تا زمان ظهور حضرت مهدى (عج ) و به دست آن حضرت كشته مى شود.
5. تا زمان رجعت ؛
از زمان آمدن حضرت مهدى (عج ) شروع مى شود؛ پیامبر و ائمه معصوم علیه السلام دوباره رجوع مى كنند و به دنیا برمى گردند، آن وقت شیطان مى میرد. و مدت معلومى كه قرآن بیان مى كند - همان رجعت است - كه عزرائیل جان او را مى گیرد و به زندگیش خاتمه مى دهد.
وارد شده كه در زمان رجعت ، خداوند به (ملك الموت ) مى فرماید: جان ابلیس را قبض كن كه عمر او به سر آمده و سختى ، تلخى و مستى جان كندن را كه به اولین و آخرین افراد چشاندى به او تنها بچشان . و نیز مى فرماید:
(اى ملك الموت !) اول وارد دوزخ شو و هفتاد زبانیه با هفتاد زنجیر و هفتاد كاسه از آب لظى (كه همان آبهاى جهنمى سوزان است ) با هفتاد هزار از سگ هاى جهنمى را بردار و با سخت ترین شكلى جان او را بگیر.
عزرائیل هم با صورتى كه اگر اهل زمین او را با آن صورت ببینند، از ترس و وحشت ، تمام آنان قالب تهى مى كنند و مى میرند، و به همان شكلى كه ماءمور است نازل مى شود.
شیطان وقتى او را به آن هیبت مشاهده مى كند به مشرق فرار مى كند، عزرائیل را همان جا مى بیند! به طرف مغرب مى گریزد، او را حاضر مى بیند، به دریا مى رود، باز او را همان جا مشاهده مى كند؛ در این زمان ، (ملك الموت ) بر او بانگ مى زند كه : اى ملعون ! بایست ؛ باز فرار مى كند و مى آید بر سر قبر آدم علیه السلام و مى گوید: اى آدم ! من به واسطه تو رانده شدم و طوق لعنت برگردنم افتاد. عزرائیل به آن سگ هاى جهنمى و ملائكه غلاظ و شداد دستور مى دهد كه بر او حمله كنند. سگ ها بر او حمله مى كنند و اطراف او را مى گیرند. ملائكه با گرزهاى آتشین بر مغز او مى كوبند تا جان خبیث و پلید او را بگیرند و به زندگى پر از مكر، فریب و كبر او پایان دهند.
قاتل شیطان كیست ؟
در روایات دیگرى وارد شده كه : شیطان به مرگ طبیعى از دنیا نمى رود، بلكه او را مى كشند و در آخرالزمان كشته مى شود. حال چه كسى او را مى كشد، اختلاف است . بعضى از روایات مى گویند: امام زمان (عج ) وقتى ظهور كند آن ملعون را مى كشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتى قائم ما قیام كند، مى آید در مسجد كوفه شیطان هم مى آید و به زانو در مقابل آن حضرت قرار مى گیرد و مى گوید: واى از این روز سختى كه در كمین من است . در این موقع امام زمان (عج ) موهاى جلوى پیشانى او را مى گیرد و آن ملعون را گردن مى زند.
در بعضى از روایات وارد شده كه حضرت رسول كشنده شیطان است . امام صادق علیه السلام فرمود: (شیطان در زمان رجعت روى صخره بیت المقدس به دست حضرت رسول صلى الله علیه و آله كشته و ذبح مى شود).
نیز عبدالكریم خثعمى مى گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم كه فرمود: (وقتى شیطان گفت : خدایا! مرا مهلت ده تا روز قیامت ، قبول نكرد و در جواب آن ملعون فرمود: تو را مهلت مى دهم تا وقت معلوم علیه السلام . و مراد از آن وقت ، هنگام رجعت امیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا است ).
عبدالكریم گوید: از حضرت پرسیدند: آیا براى آن حضرت رجعتى است ؟ فرمود: بلى ، هیچ امامى نیست ، مگر آن كه در قوت رجعت آن امام ، مؤمن و كافر اهل زمانش با او برمى گردند. تا مؤمنان را بر كافران غالب و پیروز گردانند.
وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام با اصحاب خود رجوع نماید، شیطان هم با لشكرش حاضر شوند و وعده گاه جنگ آنها در زمین (روحا) كه از زمین فرات و در نزدیكى كوفه است ، مى باشد.
پس این دو لشكر مى جنگند، به طورى كه تا آن زمان چنان كشتارى انجام نشده باشد. آن گاه امام صادق علیه السلام فرمود: گویا اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام را مى بینم كه به پشت برگشته اند و از شدت و سختى جنگ صد قدم به عقب رفته اند و گویا آنها را نگاه مى كنیم كه پاهاى بعضى از آنها در آب فرات رفته است .
در این هنگام ملائكه خشم الهى از پشت آب ها فرو مى آیند و جنگ به حضرت رسول صلى الله علیه و آله واگذار مى شود. آن حضرت در جلوى لشكر و حربه از نور در دست مبارك ایشان است ؛ چون شیطان نگاهش به آن حضرت بیفتد، پشت كرده و بگریزد. یاران او وقتى كه فرار او را مى بینند مى گویند: كجا مى روى و حال آن كه بر آنها غالبى ، در جواب گوید: من مى بینم آن چه را شما نمى بینید. من از خداوند عالمیان مى ترسم .
در این هنگام ، حضرت رسول صلى الله علیه و آله به او حمله مى كند و ضربتى بین دو كتف او مى زند كه به همان ضربه نابود مى شود و لشكرش نیز هلاك خواهند شد. بعد از آن ، خداوند عالمیان پرستش مى شود؛ در حالى كه براى او هیچ شریكى در روى زمین باقى نمى ماند و عبادات همه خالصانه است . آن گاه امیرالمؤمنین علیه السلام در زمین چهل و چهار هزار سال پادشاهى مى كند. و عمرها طولانى مى گردد به طورى كه از هر انسانى هزار اولاد به وجود مى آید .
شیطان به آسمان مى رود ؟ گفتیم كه شیطان از طایفه جن بود، و قرآن هم این مطلب را با صراحت بیان مى كند و مى فرماید:
و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم ، فسجدوا الا ابلیس كان من الجن ففسق عن امر ربه ؛
اى رسول ما (یاد كن وقتى را كه به ملائكه گفتیم : بر آدم سجده كنید، همه سجده كردند جز ابلیس ، كه او از جن بود، و بدین روى از اطاعت خداى خود سرپیچى نمود و سجده نكرد.)
او مدتى از عمر خود را در میان جن سپرى كرده و با آنان معاشر بوده ، تا وقتى كه فتنه و فساد، كشت و كشتار در میان آنان برپا شد.
در این هنگام خداوند اراده كرد كه آنان را نابود فرماید: عده اى از ملائكه را فرستاد تا با شمشیرهاى خود با آنها جنگیدند و همه آنها را كشتند. در این میان ، شیطان جان سالم به در برد و از مرگ نجات پیدا كرد و به دست ملائكه اسیر شد. به فرشتگان گفت : من ، از جمله مؤمنان هستم (و در فتنه و فساد شركت نداشتم .) شما تمام خویشان و هم نوعان مرا كشتید و من تنها ماندم . مرا با خودتان به آسمان ببرید، تا در آن جا با شما باشم و خداى خود را عبادت كنم .
فرشتگان از خداوند جویاى تكلیف شدند. خداوند به آنها اجازه داد كه او را به آسمان ببرند. زمانى كه به آسمان رسید به گردش در آسمان ها و بررسى پرداخت . در آن میان لوحى را دید كه چیزهایى بر آن نوشته شده ؛ مثلا نوشته بود:
(انى لا اضیع عمل عامل منكم . (بلا من عمل و اءراد الدنیا اعطاه الله منها و من عمل و اراد الاخرة بلع الله تعالى مناه ) و من یرد حرث الاخرة نزدله فى حرثه ما نشاء و من یرد حرث الدنیا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من خلاق
(من پاداش هیچ عمل كننده اى را ضایع نمى كنم ؛ بلى ، كسى كه كارى كند و اراده دنیا نماید، خدا دنیا را به او مى بخشد و كسى كه آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزویش مى رساند. و كسى كه پاداش آخرت را بخواهد به او بركت مى دهیم و بر نتیجه اش مى افزاییم و آنها كه فقط مال دنیا را مى طلبند، كمى از آن به آنها مى دهیم ، اما در آخرت هیچ نصیبى ندارند).
پیش خود فكر كرد كه آخرت نسیه و دنیا نقد است . تصمیم گرفت دنیا را به وسیله عبادت هاى طولانى به دست آورد. لذا در میان ملائكه آن قدر عبادت كرد تا سرور و رئیس همه فرشتگان شد و طاووس ملائكه نام گرفت ! بر منبرى مى نشست و ملائكه در مقابل او با احترام مى ایستادند. وقتى فهمید با این عبادت ها مى تواند دنیا را جست و جو كند؛ از این رو، آن چه در قلب سیاه خود پنهان داشت آشكار ساخت و ادعا نمود من از آدم برترم و در برابر او به خاك نخواهم افتاد! سه شنبه 15/11/1387 - 10:6
دانستنی های علمی
زمان حلول روح در جسم جنین ?
بسمه تعالی
منشاء پیدایش روح به معنای اعم ماده است. اگر ولد را نفس فرض کنیم و والده را عالم ماده پس مخرج نفس
از نقص به کمال و علت بقا و تکامل نفس، والد است و ولد که مولود والده است به مرحله ای می رسد که دیگر
نیازی به والده ندارد و مسلط بر وی می شود (همان بحث تصرف در ماده کائنات توسط انسان کامل) و همسر
والد می شود اینها اسراری هستند به زبان ساده به نقل از عارفی واصل.
اما به نظر حقیر منشا روح حیوانی یا همان بدن مثالی و برزخی یا به قول متافیزیسین ها کالبد اثیری ماده است
و روح الهی و فطرت کاملا منشاء غیر مادی دارد همانطور که اسپیریتیسم ها گفتند اکتوپلاسم از پلاسمای خون
به وجود آمده مقصودشان روح حیوانی بوده که حکمای قدیم همچون ابن سینا تعبیر به بخار خون کرده اند.
بقیه مقاله در ادامه مطلب(بسیار كامل از مرحله اول تا اخر)
1- حدود و دیه ی سقط جنین از دیدگاه ائمه اطهار ( ع )
فقها
با استناد به روایات معصومین (ع) فرموده اند اگر نطفه در رحم استقرار یابد
دیه اش 20 دینار (20 مثقال طلا) در علقه 40 دینار در مضغه 60 دینار و در
جای كه استخوان پیدا كرده 80 دینار وقتی روی استخوان راگوشت گرفته و خلقت
بدنی كامل شده 100 دینار و اگر روح در ولوج كرده یعنی دارای نفس انسانی
شده هزار دینار كه این تفصیل از علی (ع) و امام باقر و امام صادق(ع) نقل
شده و هر سه بزرگوار تمسك به آیات شریفه 12 تا 14 سوره مؤمنون كه گذشت
كرده اما اینكه ولوج روح (نفس انسانی) در بدن دقیقا در چه زمانی است
مستفاد از آیات و همه روایات این است كه بعد از كامل شدن خلقت بدن است و
در بعضی روایات از معصومین علیهم السلام نقل شده كه در چهار ماهگی است.
(ملا محسن فیض كاشانی ، وافی ، ج 2، ص 109)
2- بررسی علمی – قرآنی چگونگی مراحل تشكیل جنین تا مرحله ی تكامل و زایمان
در این نوشتار مراحل و چگونگی خلقت انسان از دیدگاه قرآن كریم مورد بررسی قرار می گیرد.
1. علقه
خداوند در آیات مختلف از قرآن كریم، به مراحل خلقت انسان اشاره كرده است. یكی از این مراحل «علق» است.
واژه
«علق» شش بار( 1) و در پنج آیه به صورتهای مختلف به كار رفته است و
همچنین سورهای در قرآن با نام «علق» نازل شده است. «اقْرَأْ بِاسْمِ
رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» بخوان به نام
پروردگارت كه آفرید، انسان را از علق آفرید.» اكثر مفسران( 2 ) اتفاق نظر
دارند كه 5 آیهی اول سورهی علق، نخستین آیاتی است كه در غار حرا بر
پیامبر اسلام(ص) نازل شده است.
علق در لغت
واژهی «علق»
جمع «عَلَقَه» در اصل به معنای «چیزی كه به چیز بالاتر آویزان شود» آمده
است و موارد استعمال آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به
هر چیز میچسبد، كرم سیاه كه به عضو آدمی میچسبد و خون را میمكد و ...
میباشد.( 3 ) پس میتوان گفت: در مواردی كه علق استعمال شده: یكی چسبندگی
و دیگری آویزان بودن، لحاظ شده است مانند: زالو، خون بسته و كرم كه به عضو
بدن میچسبد و آویزان میشود.
علق از نگاه علم:
«علق»،
همان خون بستهای است كه از تركیب اسپرم مرد با اوول زن حاصل میشود و سپس
داخل رحم زن میشود و بدان آویزان میشود. پس از پیوستن نطفهی مرد به
تخمك زن، تكثیر سلولی آغاز میشود و به صورت یك تودهی سلوی در میآید كه
به شكل توت است (به آن مارولا Marula گویند) و در رحم لایهگزینی میكند
یعنی، سلولهای تغذیه كننده به درون لایهی مخاطی رحم نفوذ كرده و به آن
معلق (آویزان نه كاملاً چسبیده به رحم) میشوند. قرآن این مطلب را با
تعبیر زیبای «علق» بیان كرده است( 4 )
اگر واژه «علق» را به معنای خون بسته بپذیریم، میتوانیم تناسب آن را با موارد استعمال اینگونه بیان كنیم:
1. چسبنده بودن آن.( 5 ) (خون بستهای كه برای مكیدن خون به بدن میچسبد)
2. آویزان شدن آن به جداره رحم.
3.
مشابه زالو است. (زالو هر بار میتواند به اندازه یك فنجان قهوه، خون
انسان یا حیوانی را بمكد. نطفه در رحم، زالو وار به رحم میچسبد و از خون
تغذیه میكند( 6 ) همچنین در وجه تشبیه به زالو گفته شده است كه در مرحله
ایجاد جنین، از هر دو مادهای به نام «هپارین» ترشح میشود تا اینكه خون
در موضع منعقد نشود و قابل تغذیه باشد.( 7 ) شكل علقه مانند زالو كاملاً
مسطیع است این حالت در چهار هفته اول ادامه دارد.( 8 )
4. تغذیه از خون است.( 9 )
در
نتیجه میتوان گفت ( 10 ) با توجه به دیدگاه دانشمندان و مفسران و اهل
لغت، «علق» به معنای «خون بسته» آویزان به رحم است. به ویژه آنكه این
مرحله از خلقت انسان در علم جنینشناسی جدید، به عنوان واسطهای بین نطفه
و مضغه (گوشت شدن) محسوب میشود.
یعنی حدود 24 ساعت این خون بسته به جدار رحم آویزان است و از خون آن تغذیه میكند.
خداوند
میتوانست با بیان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذكر نماید اما با
آوردن واژهی «علق» هم معنای خون بسته و هم معنای آویزان بودن را رسانده
است كه با نظریات جدید پزشكی همخوانی دارد.
با توجه به عدم پیشرفت
علم پزشكی در 14 قرن قبل، میتوان مسئلهی «علق» را یكی از شگفتیهای علمی
قرآن نامید كه بعد از 14 قرن كشف شده است.( 11 )
برای مطالعهی بیشتر به كتابهای ذیل مراجعه شود:
1. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دكتر رضایی اصفهانی، ج 2، ص 487 ـ 481.
2. طب در قرآن، دكتر دیاب و قرقوز، ترجمه از چراغی، ص 86.
3. اولین پیامبر آخرین دانشگاه، دكتر پاك نژاد، ج 11، ص 110.
4. مطالب شگفتانگیز قرآن، گودرز نجفی، ص 99.
2. مضغه
قرآن
كریم در مراحل خلقت انسان پس از نطفه و علقه مرحلهای دیگر به نام «مضغه»
را مطرح میسازد كه در 2 آیه( 12 ) و سه بار از آن سخن گفته است.
خداوند
در سوره حج آیه 5 میفرماید: «ثمّ من علقه ثم من مضغة مخلقه و غیرمخلقه
لنبین لكم؛ پس از علقه، آنگاه از مضغه دارای خلقت كامل و خلقت ناقص تا
قدرت خود را به شما روشن گردانیم»
واژهشناسی
واژهی
«مضغه» در لغت به معنای «غذای جویده شده و گوشت جویده» آمده است به عبارت
دیگر، قطعهای از گوشت كه شبیه گوشت جویده شده است.( 13 )
و واژة
«مخلقه» تعبیری است كه برای مبالغه در «خلق» به كار میرود و «خلق» به
معنای ایجاد چیزی بر كیفیت مخصوص است. پس تعبیر به «مخلّقه» در مورد
«مضغه» اشاره به این است كه حقیقت خلق و تحقق آن؛ یعنی ایجاد بر كیفیت
مخصوص و تعیین خصوصیات و مقدمات، دراین مرتبه است. اما غیرمخلقه به این
معناست كه تعیین برخی خصوصیات (تماماً یا بعضاً) در این مرتبه «مضغه»
نیست( 14 )
مضغه در دستگاه علم
جنین انسان از هنگام لقاح
تخمك و كرمك (اوول و اسپرم) تا 6 روز در راه است تا در رحم جایگزین شود.
سپس در رحم لانه گزینی میكند و به صورت آویزك (علق) تا 14 روز به رشد خود
ادامه میدهد. و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح كاملاً به صورت گوشت
جویده پدیدار میگردد (مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دكتر
بوكان، ص 275) دوره تمایز لایههای زاینده (مضغه) را میگذارند كه تا ماه
سوم بارداری ادامه دارد( 15 ) اما این «مضغه» همیشه یك حالت ندارد و مراحل
و حالات گوناگونی دارد كه در قرن از آن «مخلقه و غیرمخلقه» نام برده است.
اما مفسران دیدگاههای مختلفی در این دو تعبیر دارند مانند:
1. مقصود جنین كامل الخلقه یا ناقص باشد.( 16 )
2. مقصود از مخلقه، مرحله تصویر جنین باشد( 17 )
3. مقصود از مخلقه، مضغه شكل یافته و متمایز است.( 18 )
و نظرات دیگری درباره آن بیان شده است كه بیشتر آنها قابل جمع است.
تعبیر
بسیار زیبا و شگفتانگیز قرآن (مضغه، مخلقه و غیرمخلقه، حج 5) با
یافتههای پزشكی جدید هماهنگ است و جنین را در این دوره (هفته سوم به بعد)
به صورت گوشت كوبیده معرق میكند و اشارهای لطیف به تمایز لایههای آن
(مخلقه = ایجاد به كیفیت مخصوص و تعیین خصوصیات) میكند و یك نوع رازگویی
و اعجاز علمی قرآن را میرساند.
در نتیجه میتوان گفت: از مجموع
نظرات این طور استفاده میشود كه «مخلقه و غیرمخلقه» صفت برای «مضغه» است
به این معنی برخی از اقسام مضغه مقدرات و كیفیت خصوصیات در این مرتبه كامل
است و اقسام دیگر كامل نیست( 19 )
3. استخوان و گوشت:
قرآن
بعد از بیان مرحله «مضغه، گوشت جدیده» به مرحله ی دیگری از خلقت اشاره
كرده است آیه «فخلقنا المضغه عظاماً فكونا العظام لحماً و آنگاه مضغه را
استخوان هایی بعد استخوان ها را با گوشتی پوشانیدیم ( 20 )
برای این كه بهتر به مرحله استخوان بندی جنین آشنا شویم، لازم ات همراه او، مرحله پوشاندن گوشت را نیز بیان كنیم.
آیه فوق بیانگر آن است كه ابتدا استخوان تشكیل شده و بعد از آن گوشت روی آن قرار گرفته است.
نكات علمی:
در
مراحل سومین هفته رشد جنین، لایه زایای، اكتودرم، مزودرم، اندودرم، تشكیل
می شود. از لایه ی اكتودرم، اعضا و ساختمان ای كه در ارتباط با دنیای خارج
باقی می مانند؛ ایجاد می گردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش می گوشی، بینی،
چشم و ... و از لایه مزودرمی اعضای سلكروتوم (غضروف و استخوان) دستگاه
ادرار و تناسلی و ... به وجود می آید. و از لایه اندودرمی، دستگاه معدی
روده ای، دستگاه تنفسی و مثانه و ... ساخته می شود.
با توجه به مواد
فوق؛ غضروف و استخوان ها از لایه میانی (مزودرم) تشكیل می شود. كه به
وسیله دو لایه دیگر (اكتودرم و اندودرم) پوشیده شده كه آن دو لایه اكثر
گوشتی بدن مثل پوست، غدد .... ساخته می شود هم چنین ساخته شدن سلول هایی
كه باعث پیدایش غضروف و استخوان می شود؛ از هفته چهارم بارداری شروع ی شود
و اما سلول های ماهیچه ای پس از آن ساخته می شود( 21 )
گفته شد كه لایه میانی مزودرم غضروف ها و استخوان ها را تشكیل می دهد؛ بهتر است با غضروف و استخوان سازی آن آشنا شویم.
غضروف
نوعی بافت همبند است كه به علت خاصیت ارتجاعی، می تواند فشار زیادی را
تحمل كند و هم چنین از بافت های نرم بدن پشتیبانی به عمل می آورد.
هر
غضروف دارای ماده ای بنیادی بوده كه در ساختمان آن مقدار زیادی آب (حدود
70 درصد)به كار رفته است. این ماده بنیادی می تواند در آب جوشی حل شود و
ماده ای به نام ژله غضروف یا كندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ
غضروف سفید مایل به آب است و در افراد مسن به علت تغییرات متابولیك می
تواند زرد رنگ باشد.
نقش غضروف در تشكیل استخوان این است كه اولین
مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی است مشتقی از مزانشیم كه برای
اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین، ظاهر می شود. و در قسمت هایی
كه می خواهد استخوان تشكیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید كه
بعداً به استخوان تبدیل شود بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام می
پذیرد:
1. استخوان سازی داخل غشایی: در این نوع استخوان سازی،
بافت استخوانی در داخل لایه ای از بافت همبند مزانشیمی تشكیل می شود و این
بافت مستقیماً به بافت استخوانی مبدل می شود. تفاوتی كه میان استخوان سازی
داخل غشایی با تشكیل غضروف وجود دارد، این است كه غضروف معمولاً رگ خونی و
لنفی و عصب ندارد و تغذیه آن توسط انتشار صورت می گیرد و به لحاظ نداشتن
رگ خونی، ترمیم آن با مشكل صورت می گیرد ولی محل تشكیل استخوان بسیار پر
عروق می باشد.
2. استخوان سازی داخل غضروفی: در اكثر استخوان های
بدن، سلول های مزانشیمی ابتدا به یك سری قالب های غضروفی شفاف تبدیل شده
كه به نوبه خود استخوانی می گردد.
استخوانی كه به طور ابتدایی در بدن
جنین تشكیل می شود موقتاً و تماماً از نوع نابالغ یا اولیه است و پس از
تولد به تدریج بافت استخوانی جنین از بین رفته و به جای آن استخوان بالغ
یا ثانویه تشكیل می گردد.
نكته بسیار جالبی كه در بافت استخوانی به
چشم می خورد این است كه این بافت از ابتدای تشكیل تا پایان عمر دو فعالیت
متضاد دارد. یكی استخوان سازی و دیگری تخریب استخوانی.22
با توجه به
مطالب علمی می توان گفت: سلول های غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین
(مزودرم) زودتر از سلول های ماهیچه ای و پوستی پدید می آید. پس در حقیقت
سلول های استخوان و غضروفی به وسیله دو لایه دیگر جنین (اكتودرم و
اندردرم) پوشیده شده و سلول های ماهیچه ای و پوستی روی آن ها را همانند
لباس می پوشاند. این یافته های علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است كه نشان از
شگفتی علمی قرآن دارد.23
4. آفرینش روح و جنبش جنین
از
آیات قرآن استفاده می شود كه پس از مرحله تسویه و تنظیم و تعادل اعضای بدن
انسان در رحم مادر، مرحله دیگری را با نام «نفح روح، دمیدن روح» بیان می
كند. «ثم سواه و نفخ فیه من روحه؛24آن گاه او را درست اندام كدره و از روح
خویش در او دمید» «فكسونا العظام لحماً ثم انشاناه خلقاً آخر ( 25 ) بعد
استخوان ها را به گوشتی پوشانیدیم، آن گاه (جنین را در) آفرینشی دیگر پدید
آوردیم.»
از آیات فوق بر می آید كه در آدمی جز بدن، چیز بسیار شریف
نیز وجود دارد كه مخلوق خداست و تا آن چیز شریف در انسان به وجود نیاید،
آدمی، انسان نمی گردد و در حضرت آدم به وجود آمد، شانی یافت كه فرشتگان در
برابر او خضوع كردند و عبارت «انشأناه خلقاً آخر» نشان از خلقت می دهد كه
فعل و انفعالات طبیعی و مادی در آن نیست.(26) و انشاء به معنی ایجاد كردن
چیزی توام با تربیت آن است. این تعبیر نشان می دهد كه مرحله اخیر با مراحل
قبل، كاملاً متفاوت است(27) اگر گفته شود نطفه انسان از آغاز كه در رحم
قرار می گیرد و قبل از آن یك موجود زنده است.
بنابراین نفخ روح چه
معنا دارد؟ در پاسخ باید گفت: زمانی كه نطفه منعقد می شود تنها دارای یك
نوع «حیات نباتی» (گیاهی) است یعنی؛ فقط تغذیه و رشد و نمو دارد. ولی از
حس و حركت كه نشانه «حیات حیوانی» است و هم چنین قوه ادراكات كه نشانه
«حیات انسانی» است و در آن خبری نیست (ما تكامل نطفه در رحم به مرحله ای
می رسد كه شروع به حركت می كند و تدریجاً قوای دیگر انسانی در آن زنده می
شود این همان مرحله ای است كه قرآن از آن تعبیر به نفخ روح می كند.(28)
اما
ماهیت روح چگونه است؟ و حلول او برجسم از چه زمانی می باشد؟ آیات قرآن در
این مورد ساكت است و باین تفصیلی ندارد و حقیقت آن نیز برای ما روشن نیست.
نظرگاه دانشمندان
مهم ترین اتفاقی كه پس از ماه
سوم برای جنین پیش می آید، حركت و فعالیت قلب و رشد سریع جنین و شكل گیری
اندام های خارجی است در ماه سوم و ابتدای ماه چهارم به دلیل عصب دار شدن
اندام ها، حركت جنین آغاز می شود و زن باردار در ماه چهارم حركت جنین را
كاملاً احساس میكند.(29)
دانش بیولوژی هنوز پاسخگوی این قسمت نبوده
یعنی حد فاصل مرحله حیات با مرحله قبل از آن را نمی تواند مشخص سازد(30)
آیا در چهارماهگی این دمیدن روح اتفاق می افتاد یا كمتر از آن و حتی برخی
از منابع پزشكی تشخیص حركات جنین توسط مادر را در ماه پنجم دانسته اند(31)
تا چه رسد به زمان دقیق حلول روح.
آیا می توان ادعا كرد حركت جنین در شكم مادر همان وقوع دمیدن روح باشد؟
در
پاسخ باید گفت: همان طور گذشت. جنین بعد از لقاح نطفه دارای حیات نباتی
(گیاهی است كه فقط تغذیه و رشد دارد و بعد از مدتی دارای حركات و ضربان
قلب است كه می توان آن را حیات حیوانی دانست اما آن چه مهم است قوه
ادراكات و شعور كه در سایه روح الهی پرورش می یابد، و همچنین انسانیت
انسان است كه او را از حیوان متمایز می كند آن محقق نمی شود مگر با حلول
روح الهی و در قرآن كریم اشاره ای به حركت جنین نشده است فقط سخن از خلقت
دیگر و دمیدن روح الهی شده است.(32)
در نتیجه نمی توان گفت: دمیدن روح بر جنین هم زمان با حركات جنین است.
5. جنسیت جنین (دختر یا پسر)
قرآن
در ادامه بیان مراحل خلقت به مرحله شكل گیری جنین اشاره می كند و در چند
آیه بدان پرداخته شد، «ثم كان علقة فخلق فسوی فجعل منه الزوجین الذكر و
الانثی؛(33) پس علقه (آویزك) شد و (خدایش) شكل داد و درست كرد و از آن، دو
جنس نر و ماده را قرار داد.
از مرحله علقه تا شكل گیری جنین، سه
ماه طول می كشد، و در سومین ماه صورت جنین، شكل صورت انسان به خود می گیرد
و جنسیت جنین مشخص می شود و به همین علت قرآن كریم مرحله جنسیت جنین را
(پسر یا دختر) پس از مرحله تسویه و شكل گیری قرار داده است «فسوی فجعل منه
الزوجین» از نظر علمی، اعضاء تناسلی خارجی در ماه سوم، تكامل یافته كه در
دوازدهمین هفته جنس جنین را با امتحان وضع ظاهری می توان مشخص ساخت.(34)
انتخاب پسر یا دختر شدن جنین با چه كسی است؟
آن
چه از علم پزشكی می توان استخراج كرد این است كه، تعیین جنسیت بستگی به
سلول های پدر دارد. یعنی كروموزوم y در كرمك (اسپرماتوزئید) تعیین كننده
پسر است (44+ x + y) و اوول زن همیشه دارای كروموزم x است و كروموزوم x
مرد جنسیت جنین را دختر تعیین می كند. (44+2x. ) 35
اما در مرحله
بعد از همان هنگام كه انسان به صورت پاره گوشتی در شكم مادر قرار گرفته دو
برجستگی از طناب پشتی كه بعداً ستون فقرات را تشكیل خواهد داد به وجود می
آیند.
این دو برجستگی را لوله های تناسلی می نامند. اگر مقرر شده
كه جنین پسر باشد این دو لوله از هفته ششم، شروع به ساخت بافت های مشابه
بافت های بیضه می كنند. اما اگر مقرر شده كه جنین دختر باشد، این لوله های
تناسلی از هم متمایز شده تا در هفته دهم بافت های شبیه بافت های تخمدان را
تشكیل دهند. شكل گیری دستگاه تناسلی مو تشابه به دلیل نبودن هورمون های نر
صورت می پذیرد.(36
عوامل ذیل در پسر یا دختر شدن
خداوند
در سوره شوری آیه 49 و 50، تمام امور مربوط به جنس جنین را به دست خود می
داند «یداله ملك السموات و الارض یخلق ما یشاء ....»
آیه در بیان
عدم تاثیر علل و اسباب مادی نیست بلكه بیان گر قدرت و عظمت خداوند است.
امروزه با پیشرفت علم ژنتیك و فراهم نمودن دارو و دریافتن تاثیرات غذا،
قادر به تعیین جنسیت هستند.
در این راستا حضرت آیة الله مكارم
شیرازی: تعادل جمعیتی دختر و پسر را مطرح كرده و تاثیر غذا و دارو را در
جنسیت جنین كمرنگ نموده است. ایشان می فرماید:
در این كه چگونه و
تحت چه عواملی، جنین مذكر یا مونث می شود؟ هیچ كس پاسخی در برابر این سوال
ندارد، یعنی علم هنوز جوابی برای آن پیدا نكرده است.
ممكن است
پاره ای از مواد غذایی یا داروها در این امر موثر باشد ولی مسلماً تاثیر
آن سرنوشت ساز و تعیین كننده نیست. ولی با این حال عجیب این است كه همیشه
یك تعادل نسبی در میان این دو جنس (مرد و زن) در همه جوامع دیده می شود و
اگر تفاوتی باشد چندان چشم گیر نیست.(37)
6. مدت ثابت زمان بارداری
آن
چه در بین مردم مشهور است، دوران بارداری 9 ماه است و قرآن كریم بدون
اشاره به زمان، با جمله «اجل مسمی، مدت معین» و «قدر المعلوم، مدت معین»
زمان بارداری را مشخص و ثابت می داند.
آیه «و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی؛(38) و آن چه را اراده می كنیم تا مدتی معین در رحم ها قرار می دهیم»
آیه:
«فجعلناه فی قرار مكین الی قدر معلوم؛ فقدرنا فنعم القادرون»(39)؛ پس آن
را (نطفه) در جایگاهی استوار نهادیم تا مدتی معین و توانا آمدیم و چه نیك
تواناییم»(40)
رحم قرارگاه و جایگاه استواری برای محصول بارداری
است، ولی برای یك مدت زمان تعیین شده و تقریباً ثابت كه به دوران بارداری
معروف است و تقریباً 270 ـ 280 روز یا 40 هفته، معادل ده ماه قمری یا نه
ماه شمسی كه پس از آن جنین قادر خواهد بود در دنیای جدیدی به زندگی خود
ادامه دهد قرآن این مدت زمان را به نام «قدر معلوم» یاد می كند و در سوره
حج از این فاصله زمانی به نام «اجل مسمی» یعنی، مدت از قبل تعیین شده یاد
شده است اعجاز این آیات در این نیست كه به مدت بارداری اشاره نموده، بلكه
در این است كه گفته است این مدت بهترین و مناسب ترین مدت ممكن است «فقدرنا
فنعم القادرون» و اگر این مدت كم یا زیاد شود، زیان آن متوجه جنین یا مادر
او خواهد بود.
اگر مدت بارداری بیش از 42 هفته به طور انجامد،
بارداری طولانی نامیده می شود و مفراتی مانند: سخنی زایمان، كاهش اكسیژن
جنین و خطر مرگ برای او و ... به همراه دارد. و اگر كمتر از 38 هفته باشد،
آن را زایمان زودرس می نامند و زیان های مانند: ضعف و ناتوانی سیستم دفاعی
بدن نوزاد كه 50% درصد مبتلا به مرگ نوزادی می شود ـ آمادگی نوزادان برای
ابتلاء به بیماری های یرقان و ... به همراه دارد. لذا مدت بارداری طبیعی
بین 38 الی 42 هفته می باشد.(41)
حاصل سخن این كه، قرآن مقدار
زمان بارداری را اندازه ای مشخص می داند و پزشكی نوین هم مدت زمان بارداری
را تقریباً ثابت می داند و نشان می دهد كه كشفیات جدید علمی، بار دیگر
اشارات علمی قرآن را تبیین كرده است.
اطبای قبل از اسلام مانند
جالینوس (210 ـ 131 م) و بعد از اسلام مانند ابن سینا (370 ـ 428 ق) ادعا
كردند كه با چشم خود شاهد به دنیا آمدن طفل بعد از شش ماه بوده اند(42) و
هم چنین نقل تاریخی كه چنین قضیه ای در زمان های مختلف اتفاق افتاده است؛
در كتاب ها بیان شده است.(43)
با بررسی در آیات مختلف نشان می دهد كه قرآن به مسئله كمترین مدت بارداری اشاره كرده است:
آیه
«وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ
كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً
حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ
أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ
وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی
فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْكَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.»
(احقاف / 15)
ترجمه «و انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان
سفارش می كنیم. مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به
دنیا آورد و بارداری و شیر دادن او سی ماه است.
آیه «وَاذْكُرُوا
اللّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلاَ
إِثْمَ عَلَیْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَیهْ لِمَنِ اتَّقَى
وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (بقره /
233)
ترجمه: «و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند، (این حكم) برای كسی است كه بخواهد دوران شیر خوارگی را تكمیل كند.»(44)
مفسران
در تفسیر دو آیه فوق، این طور استنباط كرده اند كه، طبق نص صریح آیه، مدت
شیر خوارگی طفل دو سال تمام است معادل 24 ماه می باشد و آیه دیگر مدت
بارداری و شیرخواری را مجموعاً 30 ماه می داند، با توجه به 24 ماه
شیرخواری طفل، مدت بارداری 6 ماه می باشد یعنی 24 ماه را از 30 ماه كم
نماییم، 6 ماه كه نشان از كوتاه ترین مدت بارداری است،باقی می ماند.(45)
نظریه پزشكان
پزشكی
نوین به این نتیجه رسیده است كه جنین اگر شش ماه تمام در رحم مادر باشد،
پس از تولد زنده خواهد ماند. هر چند تولد این گونه را زایمان زودرس می
نامند(46) در آن موقع لازم است با مراقبت های ویژه و وصل دستگاه تنفسی و
... می توان طفل را از حالت نارسا بودن بیرون آورد.(47)
در نتیجه، پیش از آن كه دانش پزشكی به حداقل زمان لازم برای بارداری را كشف نماید، قرآن این مطلب را به روشنی بیان كرده است.
7. تولد نوزاد
تلد نوزاد بعد از 9 ماه زندگی در رحم مادر، یكی از عجائب خلقت به حصاب می آید و خداوند این مرحله هجرت را از قدرت بزرگ خود می داند.
«و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی ثم نخرجكم طفلاً؛(48)
و آن چه را اداره كنیم تا مدتی معین در رحم ها قرار می دهیم، آنگاه شما را (به صورت) كودك برون می آوریم.»
با مقایسه ی ضمن دنیای رحم و زندگی كودك در آن با خارج از رحم، به عظمت خلقت انسان پی می بریم.
الف.
درجه حرارت دنیای رحم 37 درجه است ولی درجه حرارت خارج از رحم، كمتر یا
بیشتر است، لذا طفل در زمان كوتاه لازم است خود را با حرارت محیط سازگاری
دهد.
ب. جنین در رحم مادر دنیای تاریك را بسر برده است و روشنایی
و نور برای او مفهومی ندارد، اما پس از تولد، در برابر روشنایی و نور خیره
كننده دنیا سازگاری نشان می دهد.
ج. هم چنین طفل 9 ماه در عالم مرطوب و لزج زندگی كرده است ولی پس از تولد باید در محیط خشك به زندگی خود ادامه دهد.(49)
د.
گردش خون در جنین، یك گردش ساده است. زیرا حركت خون های آلوده به سوی ریه
ها برای تصفیه انجام نمی گردد. چون در آن جا تنفسی وجود ندارد لذا دو قسمت
قلب او (بطن راست و چپ) كه یكی عهده دار رساندن خون به اعضا و دیگری عهده
دار رساندن خون به ریه برای تصفیه است به یكدیگر راه دارد. اما به محض این
كه جنین متولد شد، این دریچه بسته می شود و خون دو قسمت می گردد؛ بخشی به
سوی تمام سلولهای بدن برای تغذیه فرستاده می شود و بخش دیگر به سوی ریه ها
برای تنفس.
ه. تا زمانی كه جنین در شكم مادر است، اكسیژن لازم را
از خون مادر می گیرد ولی بعد از تولد از طریق ریه (كه قبلاً در رحم مادر
آماده بود) و تنفس اكسیژن دریافت می كند.
و. تغذیه جنین در شكم
مادر از طریق بند ناف است اما بعد از تولد تمامی دستگاه گوارشی فعال و
تغذیه از طریق دهان، مری و معده انجام می پذیرد.
ز. بعد از تولد نوزاد بسیار گریه می كند، ممكن است دلیل آن موارد زیر باشد:
1. گریه نوزاد بعد از تولد نشانه حیات و بقای او است.
2.
در بعضی موارد گریه نوزاد دلیل بر ناراحتی او باشد، آزردگی از بیماری،
گرسنگی، تشنگی، شرائط جدید زندگی اعم از گرما، سرما، نور شدید و ...
3.
نوزاد بعد از تولد نیازمند به ورزش است تا خون را به سرعت در تمام عروق به
جریان وا دارد و تمام سلو ها را مرتباً تغذیه كند گریه برای نوزاد ورزش
است و بدن را به تحرك وا می دارد.
4. در مغز كودك دارای رطوبتی
است كه اگر در آن جا بماند، سبب بیماری ها حتی كوری می شود گریه نوزاد سبب
می شود كه رطوبت های اضافی به صورت قطره های اشك از چشمان آن ها بیرون
ریزد و سلامتی آن ها تضمین شود.(50)
حاصل سخن این كه، با توجه به
متفاوت بودن دنیای رحم با دنیا خارج از رحم، و فرایند حیات گوارشیف تنفس،
گردش خون، تغذیه و ... بعد از تولد نشان از دنیای شگفت انگیز تولد نوزاد
دارد و عظمت و قدرت خداوند را به نمایش می گذارد. سه شنبه 15/11/1387 - 10:4