لیلی چشم به راه است
درخت لیلی ریشه میکند
خدا درخت ریشه دار را آب میدهد
مجنون نمیآید
مجنون هرگز نمیآید
زیرا که مجنون نیامدنی است
زیرا که درخت ریشه میخواهد
لیلی میدانست که مجنون نیامدنی است
اما ماند
چشم به راه و منتظر
هزار سال
لیلی راه ها را آذین بست.
دلش را چراغانی کرد
مجنون نیامد
مجنون نیامدنی است
خدا از پس هزار سال لیلی را مینگریست
چراغانی دلش را
چشم به راهی اش را
خدا به مجنون میگفت نرو
مجنون حرف خدا را گوش میکرد
خدا ثانیه ها را میشمرد
صبوری لیلی را
عشق درخت بود
ریشه میخواست
صبوری لیلی ریشه اش شد
خدا درخت ریشه دار را آب میدهد
لیلی زیر درخت انار نشست
درخت انار عاشق شد
گل داد سرخ سرخ
گلها انار شد داغ داغ
هر اناری هزارتا دانه داشت
دانه ها عاشق بودند
دانه ها توی انار جا نمیشدند
انار کوچک بود
دانه ها ترکیدند
انار ترک برداشت
خون انار روی دست لیلی چکید
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید
مجنون به لیلی اش رسید
خدا گفت
راز رسیدن فقط همین بود
کافی است انار دلت ترک بخورد
عرفان نظر آهاری