• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

أصْواتِهما، وَلا يَدَيْكَ فَوقَ أيْديهِما، وَلا تَتَقَدَّم قُدّامَهُما».(1) نيز امام صادق(عليه السلام) فرمود: «مَنْ نَظَر إلى أَبَويْهِ نَظَر ماقِت وَ هُما ظالِمان لَه لَمْ يَقْبَلِ اللهُ لَه صَلاة».(2)

5 . رعايت ادب در صدا زدن پدر.

شخصى خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حق پدر و فرزند سؤال كرد، حضرت فرمود: «لا يُسَمّيه بِاِسْمِهِ، و لا يَمشي بَيْنِ يَدَيْه، و لا يَجلِس قَبْلَه، و لا يسْتَسَبّ لَه».(3)

نكته هايى درباره احترام به والدين:

1 . احترام به والدين بى حد و مرز نيست و در جايى كه اطاعت و احترام پدر و مادر در مسير شرك و كفر و برخلاف دستورهاى دين باشد، نبايد از آنان اطاعت كرد.(4)

2 . احترام و احسان به پدر و مادر به زمان حيات آنان محدود نمى شود.

مالك ابن ربيعه گويد: خدمت پيامبر بودم، مردى از انصار آمد و پرسيد:

يا رسول الله هل بقى علىّ من برّ أبوىّ شيء بعد موتهما أبرّهما به؟». قالَ: نَعَمْ خِصالٌ أَرْبَع: اَلصَّلاةُ عَلَيْهِما وَالاِسْتِغْفار لَهُما، وَإنفاذ عَهْدِهِما، وَإكْرامُ صَديقِهِما و صلة الرحم التي لا رحم لك إلاّ مِن قبلهما، فهو الذي بقى عليك من برّهما بعد موتهما.(5)

3 . پدر و مادرها چند قسمند: يا هر دو كافرند; يا هر دو مسلمانِ لاابالى اند; يا هر دو مسلمان متعهدند. لزوم احترام به والدين شامل والدين غير مسلمان نيز مى شود.

4 . احترام به خاله، مثل احترام به مادر است، چنانكه در حديث آمده است:

مردى خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد و گفت: در زمان جاهليّت داراى دخترى شدم. او را بزرگ كردم تا به حد بلوغ رسيد، لباس و زيورش را بر تنش كردم و او را به كنار چاهى آوردم و در ميان آن چاه انداختم. و آخرين سخنى كه از او شنيدم اين بود: «يا ابتاه». اكنون پشيمانم، بفرماييد كه اين گناه را چگونه جبران كنم؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله)فرمود: آيا مادرت زنده است؟ عرض كردم نه، فرمود: خاله دارى؟ عرض كردم آرى، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «فَابْرِرْها; فَإنَّها بِمَنْزِلَةِ الاُمّ يُكَفِّر عَنْكَ ما صَنَعْتَ».(6)

1 . بحار الأنوارج 74، ص 79، باب 2، ح 78.

2 . بحار الأنوارج 74، ص 61 ، ح 26.

3 . بحار الأنوارج 74، ص 45، باب 2، ح 6 .

4 . لقمان(31): 15.

5 . كنز العمّالج 16، ص 579 ، ح 45934.

6 . كافىج 2، ص 162 ـ 163، باب البرّ بالوالدين، ح 18.