- حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كمتر جو
- كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را
-
واژه نامه
- حكمت :
علم ، دانش ، فلسفه
- دهر :
روزگار، زمانه ، عالم خاكي
- مطرب :
به طــــــرب درآورنده ، كســـي كه نواخـتن ساز و خواندن آواز شــــغل او باشـــد، مغــــني
English Translation :
The tale of minstrel and of wine utter; little seek the mystery of time;
First Mesra Translation:
For this mystery, none solved by skill (thought and knowledge); and shall not solve.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- از مطرب و مي سخن بگو و در پي گشودن اسرار كائنات مباش ; زيرا معماي وجود را كسي با فكر و فلسفه حل نكرده و نخواهد كرد،حكمت : دانائي ، دانش ، معرفت به حقايق اشيا به قدر طاقت بشري ، فلسفه ،خطاب به كساني است كه مي خواهند از طريق عقل و فلسفه مسائل ماوراء الطبيعه را حل كنند، عرفا معتقدند عقل انسان ، كه مبتني و محدود به حواس ظاهر است ، قلمرو شناسائي محدودي دارد و نمي تواند بر اسرار خلقت ، كه نامتناهي است ، محيط شود، همين ايرادي كه هگل بر فلسفه يوناني وارد مي كند: حكمت يوناني مي خواهد نامتناهي را در متناهي بگنجاند، دور نيست كه مراد شاعر از حكمت همين حكمت يوناني باشد، چنانكه در بيت زير نيز از حكمت ، به قرينه افلاطون ، به همين مكتب فلسفي نظر دارد:جـز فـلاطـون خـــم نشـــيـن شــــراب ســر حكمـت به ما كه گويد باز**