• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پايه اول> منطق (1)> کتاب منطق يک مرکز

نمى تواند به شما كمك كند مغالطى است ؛ زيرا

الف) قضيه شرطى ندارد. ب) شرايط قياس استثنايى اتصالى در آن رعايت نشده.

ج) شرايط مخصوص به نتيجه در آن رعايت نشده. د) اين استدلال، در واقع مغالطى نيست.

16 . در استدلال هر عسلى زرد و سيّال است. پس هر زرد و سيّالى عسل است. چه مغالطه اى شده است؟

الف) ايهام انعكاس. ب) عدم تكرار حدّ اوسط .

ج) شرايط مخصوص به ماده در آن رعايت نشده است. د) شرايط تمثيل در آن رعايت نشده است.

17 . اگر كسى گمان كند ماست مانند دروازه است زيرا هر دو را مى بندند دچار چه مغالطه اى شده است؟

الف) عدم تكرار حدّ وسط . ب) مغالطه در تمثيل.

ج) مغالطه در استقراى ناقص. د) مغالطه در قياس.

18 . در استدلال هوا تار است. تار يكى از آلات موسيقى است. بنابر اين هوا يكى از آلات موسيقى است. چه مغالطه اى رخ داده است؟

الف) عدم تكرار حدّ وسط . ب) شرايط مخصوص به نتيجه در آن رعايت نشده است.

ج) از بيش از دو مقدمه تشكيل شده است.

د( شرايط اختصاصى شكل اوّل قياس اقترانى رعايت نشده است.

19 . در استدلال هيچ درختى انسان نيست. هر درختى رشد مى كند. بنابر اين بعضى انسان ها رشد نمى كنند. چه مغالطه اى رخ داده است؟

الف) شرايط اختصاصى شكل سوم رعايت نشده است. ب) شرايط عمومى قياس اقترانى رعايت نشده است.

ج) موجبه بودن كبرى. د) كليه بودن كبرى.

20 . در استدلال هيچ دست فروشى نانوا نيست. هيچ نانوايى ماهيگير نيست. بنابر اين هيچ دست فروشى ماهيگير نيست. ............... رعايت نشده است.

الف) شرايط عمومى قياس اقترانى. ب) سالبه بودن كبرى.

ج) جزئيه بودن صغرى. د) جزئيه بودن كبرى.

براى تفكّر بيشتر

1 . موارد سيزده گانه مغالطه را آن گونه كه در كتاب هاى رايج منطقى بيان شده است تعيين كنيد.

2 . آيا مى توان تمام يا بيشتر مغالطه هايى كه را منطق دانان جديد مغرب زمين بيان كرده اند در انواع سيزده گانه مغالطه جاى داد ؟

3 . آيا مى توان مغالطه ژورناليستى يا مغالطه روزنامه اى را نوع خاصى از مغالطه دانست ؟ توضيح دهيد .

2) انسان متفكر هرچند، دانش پژوه علوم استدلالى نيز نباشد براى مصون ماندن از خطاى در تفكر، به روشى براى درست انديشيدن نيازمند است. بنابر اين بيان فوق تنها براى توضيح هويت ابزارى اين علم است.

3) در كتب متداول منطقى از تعريف به معرِّف و از استدلال به حجّت تعبير كرده اند . مراد از معرِّف، مجموعه معلوماتى است كه ما را به تعريفى جديد مى رساند؛ مانند انسان حيوان ناطق است. مراد از حجّت، مجموعه معلوماتى است كه از طريق استدلال ما را به اعتقادى جديد مى رساند؛ مانند على انسان است . هر انسانى متفكّر است . بنابراين، على متفكّر است .

4) پيش تر سنّت مؤلفان بر اين بوده است كه قبل از ورود به مباحث يك علم، هشت مطلب را به عنوان رؤوس ثمانيه ذكر مى كرده اند كه دانستن آنها موجب زيادت بصيرت و بينش دانش پژوه در فراگيرى علم مى شده است. رؤوس هشت گانه عبارت است از: سِمَت، مؤلف، غرض، منفعت، مرتبه، جنس، قسمت و روش هاى تعليم علم.

5( مباحث مقولات عشر )قاطيغورياس( به مواد تعريف، و مباحث صناعات خمس به مواد استدلال مى پردازد. اين دو مبحث هر دو به منطق مادّى مربوط مى شود. از آن جا كه دانش فلسفه به نحوه هستى اشياء مى پردازد و بحث از جوهر و عرض )مقولات عشر) و نيز اقسام آن در حقيقت به طور هستى اين دو مربوط مى شود، غالب منطق دانان متأخر و نيز فلاسفه ترجيح مى دهند مطلب مقولات عشر )منطق مادّى در حوزه تعريف) در كتاب هاى فلسفى تنقيح و تبيين شود.

6) مراد صرفاً صورت محسوس يا شكل هندسى اشيا نيست، بلكه منظور شناخت حقيقت و صورت معقول آنها نيز هست. اين نكته در مبحث تعريف روشن تر خواهد شد.

7( امروزه نزد منطقيون جديد احكام عام زبانى موضوع كاوش هاى خاص و شاخه هاى متعدد معرفت شناسى )زبان شناسى، ذهن شناسى و...) است، اما در منطق محض از آن رو كه زبان طبيعى، جاى خود را به زبان نمادى داده است، نيازى به طرح مبحث الفاظ نيست.

8) بدين ترتيب با ملاحظه دقيق روشن مى شود كه دلالت هاى تضمّنى و التزامى بايد از گونه هاى دلالت عقلى به شمار آيند و علّت آن كه اين دو دلالت را از اقسام دلالت وضعى دانسته اند دخالت لفظ به عنوان منشأ انتقال در دلالت تضمنى و التزامى است.

9) توضيح بيشتر اين نكته در درس سيزدهم خواهد آمد.

10) برخى از منطقيون الفاظ متباين را به سه قسم: مِثلان، متخالفان و متقابلان و تقابل را نيز به چهار قسم: تضاد، تناقض، تضايف، عدم و ملكه، تقسيم كرده اند. چون پرداختن به اين تقسيمات به طور مستقيم از قلمرو رسالت منطق و روش صحيح تفكر بيرون است، از ذكر آنها پرهيز كرديم.

11) توضيح بيشتر اين نكته در درس هشتم خواهد آمد.

12) اين بحث چند قرن پس از ارسطو توسط فرفوريوس تأليف شد. وى اين بحث را مقدمه باب مقولات قرار داد و به همين جهت نام ايساغوجى را، كه در زبان يونانى به معناى مقدمه و مدخل است، براى آن انتخاب كرد. البته پس از فرفوريوس، اين بحث نيز همانند بسيارى ديگر از مباحث منطقى توسط منطق دانان بعدى تنقيح و تهذيب شد.

13) ضوابط و قوانين منطقى براى جستجو از آيا و چرايى در بخش تصديقات بيان مى شود.

14) بنا بر آنچه ذكر شد، نه تنها تعريف حقيقى متأخر از تعريف لفظى نيست، بلكه اساساً تقدم تعريفِ لفظى بر تعريف حقيقى معقول نخواهد بود .

15) از آن جا كه تعريف به ذاتياتْ حدّ و مرزِ ذات شى ء را تعيين مى كند ، آن را حدّ مى نامند .

16( رسم )ترسيم كردن) به معناى علامت و نشان است و چون رسم ، معرَّف را به نشان ها و اوصاف عرضى مى شناساند ، بدين سبب رسم ناميده شده است .

17) واقعيت حكايت شده در مركّب تامّ خبرى يا واقع شده است يا واقع خواهد شد و يا در حال واقع شدن است و يا همواره تحقق داشته ، دارد و خواهد داشت .

18) از روزگاران قديم براى سهولت يادسپارى وحدت هاى لازم در تناقض اين دو بيت معروف را براى دانش پژوهان منطق ذكر مى كرده اند:

در تناقض هشت وحدت شرط دان

وحدت موضوع و محمول و مكان

وحدت شرط و اضافه، جزء و كل

قوّه و فعل است در آخر زمان

19) در دوره هاى بعد، افزون بر وحدت هاى هشتگانه مذكور، وحدت در حمل نيز خواهد آمد.

20) اين قسم از استقرا را قياس مقسم نيز مى خوانند .

21) در قياس همواره سير از كلّى به جزئى نيست ؛ بلكه ممكن است از كلّى به كلّى باشد ؛ مانند هر انسانى ضاحك است . هر ضاحكى متفكّر است . پس هر انسانى متفكّر است .

22) اوسط اگر حمل يافت در بر صغرى و باز

وضع به كبرى گرفت شكل نخستين شمار

حمل به هر دو دوم ، وضع به هر دو سوم

رابع اَشكال را عكس نخستين شمار

23) از ديرباز در كتاب هاى منطقى براى سهولت يادگيرى دانش پژوهان بيت معروفى را ذكر مى كرده اند كه همه شرايط انتاج اشكال چهار گانه را به صورت علامت رمز بيان كرده است :

مُغْ كُبْ اوّل خَيْن كُبْ ثانى و مُغْ كاين سوم

در چهارم مَيْن كُغْ يا خَيْن كاين شرط دان . علايم رمزى به اين شرح است : م : موجبه بودن ، غ : صغرى ، ك : كليت ، ب : كبرى ، خ : اختلاف مقدّمتين در ايجاب و سلب ، ين : مقدّمتين ، اين : اِحدى المقدّمتين (يكى از دو مقدّمه) .

24) مانند ارسطو ، فارابى ، اخوان الصفا و غزالى .

25( مباحث منطق به اعتبارى به دو بخش منطق صورت و منطق ماده تقسيم مى شود . در منطق كلاسيك ) منطق ارسطويى ) اين بخش هم در قلمرو تعريف و هم در عرصه استدلال طرح شده است . مباحث مقولات عشر ) قاطيغورياس ) به مواد تعريف، و مباحث صناعات خمس به مواد استدلال مى پردازد . از آن جا كه دانش فلسفه به نحوه هستى اشياء مى پردازد و بحث از جوهر و عرض و نيز اقسام آن در حقيقت به طور هستى اين دو مربوط مى شود ، غالب منطق دانان متأخر و نيز فلاسفه ترجيح مى دهند مطلب مقولات عشر در مباحث و كتاب هاى فلسفى تنقيح و تبيين شود.

26) به جز يقينيات ، باقى مقدمات استدلال گرچه بديهى نيستند ، ولى در صناعات به كار رفته و در فن مختص به خود به عنوان مبدأ پذيرفته شده اند .

27) مجرّبات در صورتى قطعى و يقينى تلقّى مى شوند كه همه شرايطى كه تجربه در آن تحقق يافته است . هر چند به طور اجمال ، در حكم اخذ شود ؛ مثلاً بگوييم : اگر همه شرايطى كه در موارد تجربه شده وجود دارد در هر جاى ديگر تحقق داشته باشد، حكم به دست آمده در ساير موارد نيز صادق خواهد بود .

28) اعتقاد جازم مطابق با واقعِ ثابت به دست آمده از تحقيق .

29) در درس هاى آينده روشن خواهد شد كه مغالطه علاوه بر برهان، در صناعات ديگر نيز مى تواند رخ دهد .

30) استدلال در هر دو مثال قياسى است ، ولى در اولى به شكل اقترانى و در دومى به صورت استثنايى است .

31) دو قيد كلّى و حقيقى به اين منظور است كه با آنها دانش هاى جزئى ، مانند تاريخ و جغرافى و دانش هاى قرار دادى و اعتبارى ، مانند ادبيات و حقوق از شمول بحث خارج شوند .

32) صناعت جدل فنى مهم است كه در استدلال و حجت سهمى به سزا دارد ، طرح عميق و علمى مباحث اين صناعت به دست متخصّصان فن موجب شده است تا امروزه اين صناعت در قالب دانشى مستقل سامان يابد . بنابراين، بحث و بررسى صناعت جدل نه تنها نيازمند تأليف رساله هاى متعدد است ، بلكه در حد تأسيس دوره هاى آموزشى ويژه به صورت تخصصى است . آنچه در اين درس درباره صناعت جدل مى آيد تنها گزارش بسيار فشرده اى از مهم ترين مسائل طرح شده در اين زمينه است كه در كتاب هاى منطقى متداوّل به تفصيل آمده است . از اين رو به دانش پژوهان و علاقه مندان توصيه مى شود كه اين صناعت را در زمانى مناسب در قالب علمى مستقل پى گيرى كنند .

33) منظور منطقى از صناعت، استدلال است. به عبارت ديگر، صناعت و استدلال در اين بخش از منطق با يكديگر تساوق دارند.

34( فلسفه و علوم عقلى كمتر جاى استدلال هاى خطابى و شعرى است به خلاف برهان ، جدل و مغالطه كه هر سه در معقولات و علوم حقيقى ، مانند فلسفه و رياضيات راه دارند . از اين رو، برخى از منطق دانان اين دو صناعت ) خطابه و شعر ) را خارج از قلمرو منطق دانسته و چندان كه بايد و شايد بدانها نپرداخته اند . امروزه درباره اين دو صناعت نه تنها كتاب هاى بسيار نگارش يافته ، بلكه متخصّصان فن آن دو را در قالب دانشى مستقل و با قواعد و ضوابطى معيّن در اختيار علاقه مندان گذاشته اند .

35) خطابه با توجه به چگونگى تأليف صور آن ، اصطلاحاتى دارد مانند تثبيت ، ضمير ، تنكير ، اعتبار ، برهان و موضع ؛ كه مى توانيد در كتاب هاى مفصَّل با آنها آشنا شويد .

36) مشهورات ظاهرى عبارتند از : قضايايى كه در نظر بدوى مشهورند ؛ اما شهرت آنها پس از تأمل از بين مى رود ؛ مانند برادر خود را حمايت كن ، خواه ظالم باشد و خواه مظلوم . اين قضيه در برابر اين مشهور حقيقى قرار دارد كه ، ظالم را حمايت نكن اگر چه برادرت باشد .

37) شعرشناسى در يونان باستان قدمت زيادى دارد . كسانى چون افلاطون در رساله هاى متعددى چون فدراس ، ايوان و جمهوريت به تحليل و شناخت شعر پرداخته اند. ارسطو، مدوّن منطق، رساله خاصى به صورت تك نگاره در فن شعر نگاشته است . امروزه در زبان فارسى چندين ترجمه از اين رساله در دست است كه يكى از آنها با نام ارسطو و فن شعر چاپ شده است .

38) علم عَروض ، دانشى ادبى است كه به اوزان و قالب هاى مختلف شعرى مى پردازد .

39) از آن جا كه مَقْسَمِ صناعات خمس، استدلال است و اجزاى بيرونى مغالطه امورى خارجى از استدلال هستند، ناميدن اين قسم به اجزاى مغالطه، تعبيرى مسامحى است.

40( برخى ديگر از مغالطه هاى بيرونى عبارتند از: تهمت، سؤال مركب، مطالب بى ربط ، بار برهان را به گردن طرف مقابل انداختن يا طلب برهان از مخالفان ، تغيير موضع دادن ، هر بچه مدرسه اى مى داند ، بستن راه استدلال ، مسموم كردن چاه ، تله گذارى ، واژهاى گرانبار يا بار ارزشى كلمات ، توسل به احساسات ) تهديد ، تطميع ، جلب ترحّم انديشى ، عوام فريبى ( ، حرف شما مبهم است ، اين كه چيزى نيست ، تكذيب ، اين كه مغالطه است ، منشأ ) ژنتيك ) ، مناقشه در مثال ، تخصيص ، بهانه ، توسل به معناى تحت اللفظ ) هرس مصداقى ) ، استثناى قابل چشم پوشى ، خودت هم يا تو نيز همين طور، غايت خامى يا تبعيض طلبى يا حمايت خاص ، رها نكردن پيش فرض ، البته امّا .

41) از آن جا كه اركان و شرايط انواع استدلال مباشر به تفصيل و يكجا بيان شد، از ذكر مجدد آن خوددارى مى كنيم.

42) اگر اين نوع مغالطه در عكوس باشد، آن را مغالطه ايهام انعكاس گويند .

43) قياس مركب كه بيش از دو مقدمه دارد، در حقيقت بيش از يك قياس است.

44) اين مغالطه را، مغالطه جمع مسائل در يك مسأله گويند.

45) اين مغالطه را، مغالطه اشتراك اسم گويند.

46) اين مغالطه را، مغالطه اشتراك هيأت گويند.

47) اين مغالطه را، مغالطه اعراب و اِعجام گويند.

48) اين مغالطه را، مغالطه ممارات گويند.

49) اين مغالطه را، مغالطه تركيب مفصل گويند.

50) اين مغالطه را، مغالطه تفصيل مركب گويند.

51( گاهى اوقات مواد استدلال، شبيه به يقينى )در برهان) و يا شبيه به مشهور و ... است. اگر منشأ اين امر، آن باشد كه جزء اصلى حذف شود و بدلش جايگزين آن گردد. مغالطه را اخذ ما بالعرض مكان بالذات گويند و اگر منشأ آن اين باشد كه جزء اصلى به نحو صحيح ذكر نشده باشد آن را مغالطه سوء اعتبار حمل گويند.

52) براى قياس استثنايى نيز شرايطى است كه به دليل وضوح و تطويل كلام از ذكر آن خوددارى مى كنيم.