• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1233
تعداد نظرات : 369
زمان آخرین مطلب : 4568روز قبل
شهدا و دفاع مقدس
جام جم آنلاین: عقل انسان هیچ وقت نمی‌تواند از ایجاد شایعه و شایعه‌پراكنی سالم باشد. انسان موجودی است منفعت‌طلب و هر آنچه كه دوست داشته باشد و احساس كند بر طبق فكر و اندیشه خودش است با آب‌ و ‌تاب بازگو می‌كند و گاهی هم مجبور می‌شود به خاطر آن‌كه آب و تابش را زیاد و كم كند یك ویرگول(،) كم و زیاد كند كه با این ویرگول ممكن است جان كسی را بخرد یا كسی را به كشتن دهد.

 

 

بارها و بارها شنیده‏ام كه به نقل از شهید حاج همت عزیز می‏گفتند: حاج همت در پوتین رزمنده آب خورده «نقل به مضمون از راویان راهیان نور» در مرحله اول شنیدن این حرف اعتنایی به آن نمی‏كنم و رد می‏شوم و فكر می‏كنم این هم از آن شایعاتی است كه برای حاج همت ساخته‏اند، نه این‌كه حاج‌همت این كار را نكرده باشد.

مساله این است كه شاید شهید عزیز این كار را در یك موقعیت خاص انجام داده آن‏ هم نه برای نفس عمل برای این‌كه بخواهد مطلب با ارزشی را برساند، نه این‌كه برود و زمانی كه لیوان برای آب خوردن هست در پوتین بسیجی آب‏ بخورد.

 

شنیدن این‌ چنین رفتاری از فرمانده‏ای مثل شهید همت كه كارنامه درخشانی در فرماندهی دارد، فرمانده‌ای كه كار هر روزش آب و جارو كردن محوطه بوده است برای این‌كه بتواند با این كار بدی‌های درونش را جارو كند، كسی كه وقتی رزمنده‌هایش غذا نداشتند غذا نمی‌‌خورد و می‌گفت من دیگر از دنیا سهم غذایی ندارم، كسی كه وقتی خودش كفش ندارد كفش را به رزمنده و بسیجی دیگر می‌دهد زیاد جای تعجب ندارد.

متاسفانه این را می‌توان جزو همان شایعه‌سازی‌های انسانی ما حساب كرد. به این معنا كه عمل بیان می‌شود و زمان و مكانی كه این عمل انجام شده و علتی كه این كار انجام شده بیان نمی‌شود.

مهم‌ترین چیزی كه در این عمل شهید همت عزیز وجود دارد احترام و ارزش به رزمنده است، رزمنده‌ای كه جانش را در طبق اخلاص فدای دین و ایمانش می‌كند. اصلا مهم نیست كه ما در این زمان و در ذهنیت خودمان چه فكر می‌كنیم. مهم این است كه شهید حاج همت در یك زمان و مكانی كه تشخیص داده این عمل را باید انجام دهد، انجام داده است، عملی كه اگر بار دیگری هم لازم می‌شد انجام می‌داد.

محصور شدن در الفاظ حجابی است در نفهمیدن مفهوم كلام.

اصل و اساس معنایی این گونه جملات در مفهوم است كه از آن به ذهن شنونده باید پرتاب شود و آن هم اهمیت و ارزش بسیجی و رزمنده‏است و‏ آن‏ هم جهاد با نفس و خود است قبل از جهاد با دشمن، جهاد اكبر قبل از جهاد اصغر.

حاج همت به رزمنده بسیجی گفت: «آب در قمقمه داری؟»، رزمنده بسیجی گفت «بله دارم»، حاج‌همت گفت «پوتین خود را در بیاور و داخل آن آب بریز» بسیجی پوتین خود را در آورد و داخل آن آب ریخت؛ حاج همت پوتین را برداشت و آب را خورد و گفت «آب متعفن پای بسیجی كه با اخلاص برای دفاع از وطن اسلامی خود آمده است، خوردن دارد؛ مبادا كسی جلوی چشم من بسیجی را تنبیه كند».

پنج شنبه 24/4/1389 - 13:15
شهدا و دفاع مقدس

آمنه وهاب زاده شیرزن جبهه های جنگ که روزگاری امدادگر، تک تیرانداز، آرپی چی زن و همرزم شهید همت، چمران و صیاد شیرازی بوده ، امروز همراه با ماسک اکسیژن در گوشه خانه 50 متری اش در آلوده ترین نقطه تهران زندگی می کند. می گوید به اندازه یک عمر از عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصرآبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم خاطره دارد اما...

به گزارش خبرنگار مهر، در دوران دفاع مقدس زنان هم دوش به دوش مردان درپشت جبهه ها وظیفه پشتیبانی و تامین مایحتاج رزمندگان را به صورت خودجوش و مردمی بر عهده داشتند. همسران رزمندگان همواره سکان زندگی را در دست داشته و با نامه های معنوی و پر از امید ، تسلی خاطری برای رزمندگان خط مقدم بودند.

در میان این زنان، شیرزنانی هم بودند که پا را از این فراتر نهاده و در جبهه های نبرد حق علیه باطل همراه با دیگر رزمندگان بر علیه دشمن غاصب می جنگیدند. شاید آنان را نشناسید یا اصلا ندیده باشید ، ولی زنان آزاده و جانباز که گمنام و بی ریا در کنارمان زندگی می کنند خاطرات و شنیده هایی از دوران پر التهاب و تشویش جنگ همراه دارند که تاریخ دیگری از دفاع مقدس را به تصویر می کشد.

آمنه وهاب زاده یکی از این شیرزنان دوران دفاع مقدس است. جانباز 70 درصد شیمیایی که امروز در خانه کوچکی در محله اکباتان تهران زندگی می کند. آن دختر جوان، ورزشکار، تکاور و آرپی جی زن خط مقدم دیروز،  امروز به اتکای دستگاه اکسیژن ساز و عصای فلزی اش می تواند در اتاق 12 متری خانه اش قدم بزند. خانه اش با وجود یک لامپ مهتابی تاریک بود و از پنجره هایی که از بیرون غبار آلودگی هوای تهران را در آغوش گرفته بود نوری متصاعد نمی شد. عصایش را به دیوار تکیه داد و روی مبل های راحتی خانه اش که بسیار فرسوده و شکننده شده بودند، نشست. 

متولد شهر اردبیل است. آمنه در دوران کودکی به دلیل شغل تجارت پدر همراه با خانواده برای سکونت به شهر سامراء عراق نقل مکان کردند. پدر آمنه به دلیل فعالیتهای سیاسی و انقلابی همیشه با یاران امام خمینی(ره) در کاظمین و نجف در ارتباط بود و این تعاملات در زندگی، تربیت و شخصیت آمنه تاثیر گذار شد.

متن کامل گفتگوی مهر با این شیر زن دلاور ایرانی را در پی می خوانید:

* خبرگزاری مهر - گروه اجتماعی :
 خانم وهاب زاده شما در دوران انقلاب فعالیت سیاسی هم داشتید؟

- آمنه وهاب زاده: 15ساله بودم که پدرم به طرز مشکوکی درعراق به شهادت رسید و من هم به دلیل فعالیتهای ضد شاهنشاهی ایران در عراق از طرف استخبارات رژیم بعث به ایران تبعید شدم. خوشبختانه خواهرم در تهران سکونت داشت و من در منزل ایشان مستقر شدم. بعد از چند روز به من گفتند که باید با آقای عسگراولادی و آقای نعیمی همکاری سیاسی داشته باشم.

یکی از وظایف مهمی که از طرف حزب بر عهده من بود توزیع و نصب به موقع اعلامیه ها و سخنرانیهای حضرت امام بود که چندین بار هم از طرف ساواک دستگیر و زندانی شدم و چون مدرکی نداشتند مرا آزاد  کردند. آن دوران به دلیل جوانی و پتانسیلی که داشتم خیلی فعال بودم و درکنار فعالیتهای سیاسی دورههای مختلف امداد و درمان را گذراندم تا بتوانم در راهپیماییها و درگیریها کمک حال زخمی ها باشم.

* فعالیتهای شما بعد از پیروزی انقلاب از کجا شروع شد؟  

- بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان با حزب در ارتباط بودم ولی پس از آغاز جنگ تحمیلی به عنوان مسئول تحویل شهدا در  بیمارستان امام خمینی(ره) تهران مشغول به کار شدم. این مسئولیت پایدار نبود و پیشنهادات زیادی برای پستهای مهمتر می شد، زیرا درآن بحبوحه انقلاب و جنگ بسیاری از قسمتها و نهادها نیازمند اشخاص انقلابی بود.مسئولان هم براساس تواناییهای من پستهایی اعم از مسئولیت امورخواهران در جهاد سازندگی کرج، مسئول گروه خواهران درستاد نمازجمعه تهران و مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نمازجمعه تهران را بر عهده ام گذاشتند.

قبل از انقلاب بر اثر شکنجه های ساواک کمی زخمی شدم ولی شلاقها تنها کبودی در بدنم به جا گذاشته بود. اولین مجروحیتم بر می گردد به سال 1359 زمانی که مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نماز جمعه تهران را بر عهده داشتم. در یکی از نمازهای جمعه منافقین اقدام به بر هم زدن جمع نمازگزاران کردند و مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. من هم که وظیفه نجات جان زنان نماز گذاران را بر عهده داشتم به طرف زنان منافق داخل جمعیت رفتم که یک بلوک سیمانی به پایم پرتاب شد، پایم شکست و روانه بیمارستان شدم. 

*چگونه وارد جبهه و خط مقدم شدید؟

- پتانسیل جوانی، شور انقلابی و حس دفاع از کشور در وجود من نقش بسته بود و زمانی که حضور مردم در جنگ اعلام شد با همان پای شکسته از بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به طرف مسجد جامع "واقع در پل سیمان شهرری" به راه افتادم تا از طرف کمیته انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شوم. پس از ثبت نام و گذراندن دورههای مختلف نظامی در پادگان جی تهران و همچنین آموزش چهار ماهه دوره هایی اعم از سلاحهای سنگین، رانندگی تانک، عبور از دیوار مرگ، سقوط آزاد، تاکتیکهای رزمی، رزم شب و... به عنوان امداد گر به جبهه جنوب اعزام شدم.

پس از حضور در جبهه مدتی به عنوان امدادگر در بیمارستان پتروشیمی کار امدادی و بهیاری انجام می دادم. در آن لحظات کار پرستاران تنها پرستاری و درمانی نبود ما هم مشاور روانشانس بودیم، هم سنگ صبور رزمندگان و هم نویسنده وصیت نامه ها و حتی خاک تیمم برای رزمندگان مجروح تهیه می کردیم تا نمازشان قضا نشود. 

چون به زبانهای عربی وانگلیسی مسلط و دورههای کامل نظامی واطلاعاتی را گذرانده بودم به ماموریتهای برون مرزی اعزام می شدم به خصوص ماموریت به بغداد و شهرهای مختلف عراق. یکبار همراه با شهید حاج ابراهیم همت با یک گروه 6 نفره چریکی ماموریت داشتیم تا از مرز سردشت به طرف کردستان عراق برویم. پس از گذشتن از کوهستانهای صعب العبور به مناطق مین گذاری رسیدیم که شناسایی شدیم. آن زمان کردهای عراقی و ستون پنجم همه جا نفوذ داشتند. چند خمپاره به طرف ما شلیک شد که با برخورد به میدان مین انفجارهای مهیبی را ایجاد کرد که از موج انفجار بیهوش شدم. شهید همت به دلیل مصدومیت من عملیات را متوقف کرد و سریعا به مقر برگشتیم. بعد از آن حادثه من 40 روز در کما بودم.

در مورد شهید چمران باید بگویم: شهید چمران را در جبهه نمی توانستی پیدا کنی چون او همه جا بود. من پس از گذاراندن دوره های چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه در حالی که پاهایش مجروح شده بود دیدم. پس از درمانها و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت داشت از جایش بلند شد و به طرف خط مقدم حرکت کرد. حتی یکی از عکسهایم را با شهید چمران بر دیوار یکی از شهرهای جنوبی کشور ترسیم کرده اند.

* ماجرای اولین مجروح شدنتان در جبهه؟

- اولین مجروحیت من بر می گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی بی سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به ماموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی توانست دوباره اعزام شود برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه براه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکان دهنده ای روبرو شدم.همه بچه ها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس می کشیدند آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی آمد. در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیده اش را تکان داد و گفت: امدادگر گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس. گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمنده ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می آمد جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید من رانندگی می کنم.

از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد این کار را انجام داد. که با روشن شدن چراغ آمبولانس عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی شنیدم فقط احساس کردم شکمم می سوزد. وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: "این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته..." آن وقت بود که بیهوش شدم.

بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و روده هایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.

نمی دانم چند روز طول کشید ولی روزی که می خواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند دیدند مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است. سپس مرا به سرعت به داخل بیمارستان منتقل کردند. دوستان حاضر در بیمارستان می گفتند: دکتر وقتی که دوباره شما را دید گفت: چرا دوباره این شهید را اینجا آوردید؟ و مسئولین حمل شهدا گفتند آقای دکتر ایشان زنده اند! پزشکان که خیلی خوشحال شده بودند مرا به اتاق عمل منتقل کردند و امروز در خدمت شما هستم.

وقتی که جانباز شیمیایی آمنه وهاب زاده گلدانهای خانه اش را آب می داد گفت: این گلدانها مرا یاد آن پنج شهیدی می اندازد که بعد از عملیات آنها را در سنگری منفجر شده پیدا کردم. همگی زنده بودند ولی وقتی به هریک آب تعارف می کردم می گفتند اول به دوستم بده تا اینکه وقتی نوبت به پنجمین نفر رسید همگی شهید شدند در حالی که سرهایشان روی شانه یکدیگر بود.

*چه زمانی شیمیایی شدید؟

- آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر "گاز خردل شیمیایی" در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می کردم  ماسک ندارد برای همین ماسکم را بر داشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی می سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد...

* چرا خاطراتتان را کتاب نمی کنید؟

- خاطرات زیاد است به نحوی که از طرف وزارت ارشاد سالهاست دارند با من مصاحبه می کنند تا کتاب خاطرات من را چاپ کنند. ولی هنوز خبری نشده است. مثل اینکه گذاشته اند بعد از مرگم چاپ شود تا فروش بیشتری کند.

* و اما روز گار بعد از جنگ ؟  

- بعد ازپایان دوران دفاع مقدس آموزشهای امدادی خودم را کامل کردم و به جمعیت داوطلبان هلال احمرپیوستم. هرجا ماموریت بود حاضر بودم به خصوص در دوران رحلت حضرت امام که 70 روز مسئولیت امدادی خواهران هلال را بر عهده داشتم. الآن هم در خانه کوچکم زندگی می کنم . البته عضو بسیج محله هستم و در تمام فعالیتهای مسجد مشارکت دارم به خصوص در ایام ماه مبارک رمضان، محرم و فاطمیه. از کسی هم انتظار ندارم.  وظیفه ای بوده که انجام دادم. خدا را شکر ...

البته ناگفته نماند که در این مصاحبه خیلی از اتفاقات و خاطراتم را بیان نکردم چون وقت کم بود مثلا ملاقات و خواندن شعر در محضر مقام معظم رهبری، عضویت در ستاد استقبال امام، همراهی با شهیدان صیاد شیرازی، حسن باقری و هزاران اموری که در دوران جوانی انجام دادم. اگربخواهید محاسبه کنید خاطرات حضور من درعملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصر آبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم ساعتها ویا شاید به اندازه یک عمر زمان ببرد. به خصوص اگر هم امدادگر باشی، هم  تک تیرانداز و هم آر پی جی زن...

خبرگزاری مهر

 

پنج شنبه 24/4/1389 - 13:14
اخبار
"مارتین کوپر" در سال 1973 جهان را متحول کرد در حالی که خود از آن چه روی خواهد داد خبر نداشت. وی به همراه تیمش در شرکت موتورولا توانست تنها ابزاری که به گونه ای زندگی نوجوانان و تاجران حرفه ای را به یکدیگر شبیه سازد را ابداع کند، ابزاری به نام تلفن همراه.

به گزارش خبرگزاری مهر، این ابزار ابعادی برابر یک آجر داشت و به مدت یک دهه به فروش تجاری نرسید اما به محض اینکه کوپر ابداع خود را در پیاده روهای نیوریورک به نمایش گذاشت همه چیز تغییر کرد.

ایده فناوری تلفن همراه در آن زمان توسط رقیب موتورولا یعنی شرکت AT&T ارائه شده بود و لابراتوار "بل" سیستمی را ارائه کرده بود که به کاربران اجازه می داد تماسهای تلفنی خود را در حالی که بر روی خط باقی می مانند از تلفنی به تلفن دیگر انتقال دهند. اما AT&T تمرکز خود را بر روی تلفن داخل خودروها قرار داده بود.

کوپر می خواست افراد این آزادی را داشته باشند تا از داخل خودروی خود تماس تلفنی برقرار کنند و از این رو وی به همراه شرکت موتورولا پروژه ای را برای خلق ابزاری قابل حمل آغاز کرد.

موتورولا به مدت سه ماه مشغول ساخت نمونه ای آزمایشی از ابزار مکالمه ای قابل حمل بود و کوپر در سال 1973 آن را به نمایش گذاشت. اولین تلفن همراه تجاری این شرکت با نام تجاری DynaTAC در حدود 10 سال بعد به فروش رسید.

کوپر که اکنون 81 سال سن دارد، بنیانگذار شرکت ArrayComm به شمار می رود. شرکتی که هدفش بهبود شبکه تلفنهای همراه، آنتنهای هوشمند و ارتباطات بی سیم است. همچنین وی به همراه همسرش مخترعان Jitterbug گوشی تلفن همراهی که کار با آن برای سالمندان تسهیل شده است نیز به شمار می رود.

"مارتین کوپر" آنچه اکنون به عنوان اولین تماس تلفن همراه مشهور است را در سال 1973 انجام داد. وی در گفتگو با سی ان ان به سئوالاتی درباره واکنشش برابر ابزاری که منجر به تغییر چهره ارتباطات به شکلی که ما آن را می شناسیم شده است، پاسخ داده است:

* سی ان ان: جو فناوری در سال 1973 چگونه بود و چه چیز ایده ساخت تلفن همراه و رقابت با AT&T را در شما به وجود آورد؟

- مارتین کوپر: در آن زمان خبری از مدارهای درهم پیچیده بزرگ نبود. رایانه ای در کار نبود، تلویزیونهای مدار بسته وجود نداشتند، هیچکس نمایشگرهای LCD را به خواب هم نمی دید؛ نمی توانم تمامی چیزهایی که در سال 1973 وجود نداشتند را نام ببرم. اما ما که برای سالها و سالها مشغول ساختن تلفنهای داخل خودروها بودیم فکر کردیم اکنون زمانی مناسب برای ارتباطات شخصی است زیرا انسانها به صورت طبیعی متحرک هستند.

برای صد سال نیاز انسانها برای صحبت کردن با تلفن به چسبیدن آنها به میز کار یا تلفنهای خانگی شان همراه بود و حال ما می خواستیم آنها را در خودروهایشان حبس کنیم؟ اصلا ایده خوبی نبود.

از این رو تصمیم گرفتیم در برابر AT&T بایستیم. در سال 1973 تصمیم گرفتیم رونمایی خیره کننده ای را اجرا کنیم و من نیز بهترین راه را انتخاب کردم تا تلفن همراهی بسازم و از فردی بخواهم مکالمه با اولین تلفن شخصی همراه را تجربه کند و این روند پیدایش و تکامل تلفن همراهی بود که ما ساختیم.

*چه زمانی این اولین تماس تلفنی شخصی را برقرار کردید؟ با چه کسی تماس گرفتید؟

- فکر می کردم همه جواب این سئوال را می دانند! اولین تماس تلفنی عمومی در خیابانهای نیویورک انجام گرفت و با "جوئل. اس. انگل" مدیر برنامه تلفنهای همراه AT&T تماس گرفته شد. من با او تماس گرفتم و گفتم: "جوئل، من از یک تلفن همراه با تو تماس می گیرم، از یک تلفن همراه واقعی، از یک تلفن همراه دستی و قابل حمل واقعی!"

دقیقا به یاد ندارم او چه پاسخی داد اما واقعا برای چند لحظه سکوت کرد. غرور از موفقیتم به اندازه ای بود که او دندانهایش را به هم می سایید. او بسیار مودب بود و تماس را با احترام خاتمه داد. زمانی که دوباره از وی درباره این رویداد پرسیده شد وی پاسخ داد هیچ خاطره ای از آن لحظه به یاد ندارد.

* واکنشها به تلفن همراه چه بود؟ آیا مردم درباره آن به عنوان ابزاری غیر واقعی، غیر ممکن یا غیر ضروری فکر می کردند؟

- خوب، مردم در برابر این ابزار شگفت زده شده بودند. این ورای تصورات بود که بیش از نیمی از مردم جهان بتوانند تلفن همراه داشته باشند. اما مردم از اینکه می دیدند می توان این دستگاه را به گوش چسباند، راه رفت و با تلفن با این و آن تماس گرفت مطلقا بهت زده شده بودند.

به یاد دارم که در آن زمان حتی تلفن بی سیم نیز نبود. ما در سال 1973 کنفرانس مطبوعاتی برگزار کردیم و من تلفن همراه را به خانم خبرنگار جوانی دادم و به او گفتم با فردی تماس بگیرد. او گفت: "می توانم با مادرم در استرالیا تماس بگیرم؟" و من گفتم: "البته که می شود" و او تماس گرفت.

آن زن پس از تماس تلفنی کاملا متعجب شده بود. او نمی توانست تصور کند چگونه این ابزار کوچک توانسته است نیمی از جهان را دور بزند و مستقیما تماس وی را با مادرش برقرار کند. نیویورکی های ریزبین نیز با دهان باز در آنجا ایستاده بودند.

پذیرش این دستگاه جدید کاملا شگفت آور بود. ما دومین نمایش را در اوایل دهه 1980 و زمانی اجرا می کردیم که رئیس شرکت ما در واشنگتن بود. او دستگاه جدید را به"جورج بوش" پدر نشان داد و وی نیز به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفت. او گفته بود: "خوب من باید این را به "ران" نشان دهم." و می دانید که پس از آن وی تلفن را به "رونالد ریگان" نشان داد. "ریگان" با دیدن تلفن گفته بود: "چه چیز مانع می شود ما از این تلفن نداشته باشیم؟"

* این تلفن همراه چه شکلی داشت؟ قیمت آن چقدر بود و چه کسی آن را می خرید؟

- تلفن ارتفاعی در حدود 25 تا 27 سانتیمتر داشت و ضخامت آن در حدود 4.5 سانتیمتر و عرض آن در حدود 10 سانتیمتر بود. وزن آن نیز در حدود 1.13 کیلوگرم بود.

* قیمت آن چند بود؟

- اگر درباره آن فکر کنید می بینید که آن تلفن همراه محصولی تجاری نبود و اگر می خواستید یکی از آنها را بسازید باید میلیونها دلار خرج می کردید. زمانی که ما محصول تجاری این تلفن را ساختیم 10 سال از ارائه نمونه اولیه آن گذشته بود. ما فروش آن را تا اکتبر 1983 آغاز نکردیم و در آن زمان نیز قیمت تلفنهای همراه ما سه هزار و 900 دلار بود. مثل اینکه امروز تلفن همراهی 10 هزار دلاری بخرید.

* این پول خیلی زیادی است. چه کسی این تلفنها را می خرید؟

- خوب نمی توانم بگویم افراد زیادی آن را می خریدند. در واقع تعداد آنها بسیار کم بود. در ابتدا خریداران تنها افراد ثروتمند و یا افرادی بودند که همیشه در حرکت و رفت و آمد بودند. افرادی مانند دارندگان آژانسهای املاک و پزشکان که به دلیل استفاده از پیجرها بیشتر به تکنولوژی خو گرفته بودند، مشتریان اولیه این تلفن همراه بودند.

تلفنهای همراه تا هفت یا هشت سال پس از آن به موضوعی کاملا جدی تبدیل نشد همه فکر می کنند تلفنهای همراه همیشه بوده اند و همیشه محبوبیت داشته اند اما در واقع از سال 1990 سالی که تا قبل از آن تنها کمتر از یک میلیون تلفن همراه در سرتاسر جهان وجود داشت انفجار واقعی آغاز شد.

* آیا تصورش را می کردید زمانی برسد که همه یک تلفن همراه داشته باشند؟

- خوب ما می دانستیم که روزی همه یک تلفن همراه خواهند داشت اما تصور اینکه چنین اتفاقی در طول زندگی من رخ دهد کمی مشکل بود... و حالا ما تقریبا پنج میلیارد تلفن همراه در سرتاسر جهان داریم...وای خدای من!

* درباره پیشرفتهای تلفنهای همراه چه احساسی دارید؟ به ویژه درباره پیشرفتهایی از قبیل نرم افزارها و دوربینها؟

- باید به شما بگویم به همان اندازه که رویا پرداز بودیم هرگز تصورش را هم نمی کردیم همه این کاربردها بتوانند در یکجا جمع شوند و البته من چندان مطمئن هم نیستم این اتفاق، اتفاق فوق العاده ای باشد. تلفنهای همراه بسیار پیچیده شده اند، استفاده از آنها به اندازه ای دشوار است که با خود فکر می کنید اینها برای مردم واقعی طراحی شده اند یا برای مهندسها؟

فکر می کنم آنچه واقعا در حال روی دادن است این است که با رشد صنعت ما انواع مختلفی از تلفنهای همراه خواهیم داشت که تعدادی از آنها بسیار ساده و روان هستند. در واقع من و همسرم شرکتی را تاسیس کردیم و وی در آن "جیترباگ" را که تلفن همراهی بسیار ساده است، طراحی کرد.

* مدل گوشی که اکنون دارید چیست؟

- من اینجا دارم به همه گوشی های تلفن همراهم نگاه می کنم. اکنون که دارم با تلفن صحبت می کنم مشغول آزمایش یک گوشی ویژه شرکتی اروپایی هستم. نام این گوشی Vertu بوده و قیمت آن از پنج هزار دلار شروع می شود. البته این قیمت ارزانترین مدل آن است. شاید شما بخواهید مدلی که کاملا از طلا ساخته شده را خریداری کنید.

* پس این تلفن همراه با محاسبه تورم قیمتی در حدود نصف قیمت اولین تلفن همراهی دارد که شما ساخته اید...

- درست است و این تلفن همراه به هیچ وجه پیچیده نیست. با وجود داشتن دفترچه تلفن، امکان دسترسی به بخشهای خاصی از اینترنت و خواندن ایمیلها به دوربین مجهز نیست. این یک تلفن واقعا ابتدایی به شمار می رود.

اما من یک گوشی "موتورولا دروید" هم دارم و از آن استفاده می کنم. یک گوشی جیترباگ هم دارم و البته همیشه آخرین مدلهای گوشی تلفنهای همراه را آزمایش می کنم. برای مدتی هم یک آی-فن داشتم اما آن را به نوه ام دادم. بچه ها واقعا گرفتار این دستگاه شده اند. اما به نظرم اکنون تلفنهای همراه اندروید بیشتر جذابیت دارند و آخرین مدل گوشی آندروید اگر نگویم بهتر از آی- فن است، به همان اندازه خوب است.

خبرگزاری مهر

پنج شنبه 24/4/1389 - 13:9
شهدا و دفاع مقدس
جام جم آنلاین: مجموعه عكس‌های جنگ، اسناد مصور تاریخ معاصر كشورمان هستند. همان‌طور كه عكاسانشان بخشی از میراث معنوی كشورمان به شمار می‌روند. عكاسانی كه دیروز به ثبت واقعیت پرداختند و امروز در اوج گمنامی شاید بتوان آنها را مواریث فراموش شده جنگ نامید.

 

 

یكی به خاطر صدمات ناشی از بمب‌های شیمیایی خانه‌نشین شده و دیگری حتی نامی و نشانی از خود به جای نگذاشته است تا تنها عكسش در وزارتخانه و ارگان‌های دولتی به دیوار آویخته شود بی‌آن‌كه نامی از وی زیر عكس باشد.

روز گذشته بزرگ‌ترین نمایشگاه عكس‌های جنگ از شهدای عكاس كشورمان در مجموعه نگارخانه موزه فلسطین با نام شاهدان فتح گشایش یافت. نمایشگاهی كه باز هم در سكوت برگزار شد تا شاید غربت عكاسان جنگ دیگر بار در این نگارخانه فریاد شود.

 

سید عباس میرهاشمی رئیس انجمن عكاسان دفاع‌مقدس در حاشیه این نمایشگاه به خبرنگار «جام‌جم» می‌گوید: عكس جنگ یكی از مهجور ترین بخش‌های هنر معاصر ایران است كه گرچه بخش مهمی از عكاسی مستند اجتماعی به شمار می‌رود از جمله اسناد رسمی هم هستند، اما آن‌طور كه باید و شاید به آن توجه نشده است.

وی در این زمینه حرف‌های جدیدی را به زبان می‌آورد كه شنیدنی است. او می‌گوید: «ما نباید امروزه انتظار داشته باشیم عكس‌های جنگ همه پیغام جنگ را انتقال دهند.» به عقیده میر هاشمی ،این موضوع انتظار بیجایی است كه جوانان نسل امروز و آینده بخواهند همه واقعیت‌های جنگ را از عكس‌های جنگ بگیرند، بی‌آن‌كه راویان این آثار یعنی همان عكاسان جنگ را رها كنیم.

وی می‌گوید: «ما كارهای انجام نشده بسیاری در حوزه پژوهش و تحقیق دفاع مقدس داریم كه خلأ آن باعث شده است جوانان واقعیت جنگ را درك نكنند.»

میرهاشمی معتقد است: «همان‌طور كه عكس جنگ واقعیت است، عكاس جنگ نیز جزیی از این واقعیت است كه باید به او توجه شود.» او ادامه می‌دهد: «بسیاری از عكس‌های جنگ می‌تواند گویا شود و البته در قالب كتاب و فیلم از زبان عكاسان جنگ به زبان آید.»

بی‌توجهی به عكاسی جنگ

مسعود زنده روح كرمانی نیز یكی از عكاسان قدیمی كشورمان است كه حرف‌هایش در این زمینه شنیدنی است.

او می‌گوید: در زمان دفاع مقدس به واسطه تحریم خبری كه رسانه‌های تصویری از جنگ ایران و عراق داشتند تنها عكاسان بودند كه می‌توانستند راویان جنگ شوند و عكس هایشان سند مظلومیت ایران در این جنگ نابرابر باشد.

وی ادامه می‌دهد: امروزه سرمایه‌گذاری اندكی روی این اسناد مهم تاریخ معاصر ایران انجام گرفته است و این بی‌توجهی می‌تواند در آینده ضربه بزرگی به روایت تاریخ جنگ بزند. به عقیده زنده روح این تصاویر حافظه تاریخی ایرانیان هستند و جزیی از زندگی مردم ایران به شمار می‌روند.

وی از بخشی از این عكس‌ها به عنوان اسناد گمشده جنگ یاد می‌كند كه در خانه‌های مردم نگهداری می‌شوند، اما هیچ كس به آنها دسترسی ندارد و ممكن است به مرور زمان از بین بروند.

قربانیان جنگ

هفته گذشته نمایشگاهی از آثار مهدی منعم عكاس قدیمی جنگ در نگارخانه راه ابریشم تهران به نمایش درآمد. قربانیان جنگ عنوان این نمایشگاه بود كه به صورت كاملا شخصی از سوی این عكاس برپا شده است. او در این‌باره می‌گوید كه هیچ نهاد و ارگان داخلی برای برپایی این نمایشگاه به كمك من نیامد در حالی كه بسیاری از نهاد‌های بین‌المللی از من درخواست كرده‌اند كه این نمایشگاه را با هزینه آنها در آن كشور‌ها برپا كنند.

او دغدغه‌اش را از برپایی این نمایشگاه این‌گونه بیان می‌كند كه خواسته است تنها آدم‌هایی كه در جریان جنگ تحمیلی به درجه جانبازی نایل شده‌اند به‌وسیله عكس‌هایش فراموش نشوند. دغدغه بزرگ منعم دغدغه بسیاری دیگر از عكاسان جنگ نیز هست.

رضا برجی، عكاس قدیمی جنگ كه بیشتر جنگ‌های تاریخ معاصر دنیا را با دوربینش ثبت كرده است نیز با این امر موافق است. او می‌گوید: «نباید بگذاریم عكس‌های جنگ بدون عكاسان جنگ به نمایش در آیند. زیرا عكس جنگ باید با راوی جنگ همراه باشد تا واقعیت‌های جنگ را به نسل بعد منتقل كند.»

نمایشگاه شاهدان فتح شامل 70 اثر از آثار شهدای عكاس دفاع مقدس است كه عكس‌هایی از عكاسان بزرگی همچون علی جنگلی، محمد فولادگر، حاج محمد سلیمانی، سعید جان‌بزرگی، كاظم اخوان، محمود قشقایی، حمید پورجبار، امیر حلم‌زاده، غلامرضا نامدارمحمدی و محمدحسین مقصودی در آن به نمایش در آمده است. مطمئنا نام بسیاری از عكاسان شهیدی كه نامشان زینت بخش این نمایشگاه است را بسیاری از بازدید كنندگان این نمایشگاه نشنیده‌اند.

نمایشگاه «شاهدان فتح» تا پایان خرداد در موزه‌ هنرهای معاصر فلسطین وابسته به فرهنگستان هنر به تماشاست.

پنج شنبه 24/4/1389 - 13:3
محبت و عاطفه
هر روز که بچه ای به دنیا می آید .نشانگر آن است که هنوز خدا به بشر امیدوار است.
پنج شنبه 24/4/1389 - 12:59
اخبار

 پیشنهاد 50 میلیون دلاری آمریکا برای همکاری را رد کردم

 

پژوهشگر دانشگاه مالک اشتر پس از بازگشت به کشورمان با اشاره به پیشنهادات و تطمیع هایی که از سوی آمریکا درباره وی صورت گرفته است گفت: آنها یک موبایل به بنده دادند و تا روز آخر تاکید داشتند که در صورت همکاری علاوه بر دادن 50 میلیون دلار شرایط زندگی در یکی از کشورهای اروپایی را برایم فراهم خواهند کرد.

 

شهرام امیری پس از بازگشت به کشورمان بامداد امروز پنجشنبه در فرودگاه امام خمینی (ره) در پاسخ به سئوال خبرنگار مهر که آیا امتیاز و پیشنهاداتی از سوی آمریکا برای همکاری به شما ارائه شد گفت: در بحث ربایش بنده موضوع اصلی بحث تبلیغات روانی بود که از سوی آمریکایی ها علیه جمهوری اسلامی ایران دنبال می شد.

 

وی افزود: من پژوهشگر ساده ای هستم که در یک دانشگاه کار می کنم و کار محرمانه ای انجام نمی دهم. علاوه بر آن درب دانشگاهی که بنده در آن مشغول فعالیت هستند به روی همکاری باز است و کار محرمانه ای در آن صورت نمی گیرد.

 

شهرام امیری با تاکید بر اینکه از ابتدای ربایش بنده بحث تطمیع از سوی آمریکایی مطرح بود، تاکید کرد: از روز اول آمریکایی ها برای یک مصاحبه 10 دقیقه ای با شبکه خبری سی ان ان حاضر به پرداخت 10 میلیون دلار به بنده بودند.

 

پژوهشگر دانشگاه مالک اشتر یادآوری کرد: آنها به بنده اعلام کردند در صورتی که از بازگشت به جمهوری اسلامی ایران منصرف شوم حاضرند علاوه بر پرداخت 50 میلیون دلار و فراهم کردن شرایط زندگی در یکی از کشورهای اروپایی برای بنده شرایط حضور خانواده ام را در آن کشور نیز فراهم آورند.

 

امیری در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران درباره سخنان هیلاری کلینتون وزیرخارجه آمریکا مبنی بر اینکه وی آزادانه به آمریکا آمده و آزادانه به جمهوری اسلامی ایران بازگشته است، عنوان کرد:  بنده تعجب می کنم که وزیرامورخارجه کشوری که مدعی حقوق بشر است ادعای آزادی بنده را می کند در صورتی که بنده را ربوده اند.

 

وی اضافه کرد: من مدارکی دارم که نشان می دهند آزاد نبودم و تحت نظر افراد مسلح سازمان های اطلاعاتی آمریکا قرار داشتم. شاید کلینتون از وجود چنین نیروهایی خبر ندارد که بهتر است در این زمینه از رئیس جمهور آمریکا بپرسد.

 

موضوع ربایش را به صورت حقوقی پیگیری خواهم کرد

 

امیری در پاسخ به سئوال خبرنگار دیگری که خواستار ارائه توضیحات بیشتر درباره چگونگی ربایش و آزادی شد گفت: یک سری موضوعات وجود دارد که بیان آن مناسب نیست. بنده بسیاری از موضوعات را ثابت خواهم کرد و تمام مسئله را از روز اول تا به امروز شرح خواهم داد.

 

پژوهشگر دانشگاه مالک اشتر در پاسخ به سئوال یکی دیگر از خبرنگاران مبنی بر اینکه آیا موضوع ربایش خود را از سوی آمریکایی ها به صورت حقوقی و از طریق مجامع بین المللی پیگیری خواهید کرد، گفت: این پرونده باز است و حضور بنده باعث خواهد شد که مدارک تکمیل تر شود. بنده تمامی مسائل مربوط به ربایش خود را از سوی نیروهای آمریکایی شرح خواهم داد و با تکمیل تر شدن مدارک، پرونده را از طریق مجامع بین المللی پیگیری خواهم کرد چرا که در این مدت خسارات زیادی به خودم و خانواده ام وارد شده است.

 

وی در پاسخ به این سئوال که به چه دلیل آمریکایی شما را هدف قرار دادند اظهار داشت: بهتر است این سئوال را از آمریکایی ها بپرسید.

 

اگر مشکلی داشتم به ایران باز نمی گشتم

 

شهرام امیری در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران که پرسید شایعاتی مطرح شده بود که شما جاسوس سی آی ای بوده اید، خاطرنشان کرد: این موضوعات قبل از رسانه ای شدن به بنده هم اعلام می شد و می گفتند که چنین بحث هایی را در رسانه ها در صورت عدم همکاری منتشر خواهند کرد.

 

وی افزود: سناریوهای مختلفی پس از ربایش بنده در نظر گرفته شده بود اما قطعا اگر مشکلی داشتم به ایران باز نمی گشتم.

 

خانواده ام تحت حمایت جمهوری اسلامی ایران بوده است

 

پژوهشگر دانشگاه مالک اشتر با بیان اینکه این رسانه ها حتی تهدید خانواده ام را از سوی جمهوری اسلامی ایران مطرح کردند و آن را به عنوان شرطی برای بازگشت بنده عنوان کردند اما هیچگاه چنین نبوده و پس از ربایش بنده خانواده ام تحت حمایت جمهوری اسلامی ایران بوده است.

 

امیری با اشاره به اینکه شبکه ای بی سی نیوز مسئله را طوری مطرح کرد که بنده تحت فشار تهدید خانواده ام به ایران باز می گردم اعلام کرد: چون بنده به سناریوی تعریف شده از سوی آمریکایی ها تن ندادم آنها چنین بحث هایی را مطرح کردند.

 

هیچ گونه تحقیقی درباره فعالیت های هسته ای نداشته ام

 

وی در پاسخ به این سئوال که در سایت فردو و نطنز چه نقشی داشته است یادآور شد: من یک پژوهشگر دانشگاهی بودم و شاید اطلاعاتی که یک فرد عادی نسبت به نطنز دارد از بنده بیشتر باشد.

 

وی با تاکید بر اینکه هیچ ارتباطی با سایت فردو و نطنز نداشته است، تاکید کرد: این حربه ای بود که از سوی دولت آمریکا مطرح می شد.

 

شهرام امیری خاطرنشان کرد: بنده هیچ گونه تحقیقی درباره فعالیت های هسته ای نداشته ام و مقالات و پژوهش های بنده سطح فعالیت هایم را نشان می دهد.

 خبرگزاری مهر
پنج شنبه 24/4/1389 - 12:57
آلبوم تصاویر
چهارشنبه 23/4/1389 - 8:58
شهدا و دفاع مقدس
جام جم آنلاین: مهدی چمران به‌مناسبت بیست ونهمین سالگرد شهادت مجاهد خستگی ناپذیر اسلام شهید مصطفی چمران گفت: عرفان الهی؛ شیرازه آثار هنری و علمی شهید چمران بود.

مهدی چمران در گفت‌وگو با فارس اظهار داشت: شهید مصطفی چمران در تمام كشورهایی كه حضور داشت از جمله آمریكا، لبنان و ایران همیشه عاشق حضرت علی «علیه‌السلام» و امام حسین «علیه‌السلام» بود و عشق خود را نیز به زیبایی بیان می‌داشت.

وی با بیان اینكه شهید چمران نخستین فرد در گسترش انجمن اسلامی دانشجویان ایران و‌ آمریكا بود، گفت: این شهید بزرگ در شكل دادن به انجمن اسلامی دانشجویان به صورت كنفدراسیون كه برای همیشه و تمام عمر نیز باقی ماند نقش اصلی و اساسی را به‌عهده داشت.

ریاست سابق اداره بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس با اشاره به اینكه ایجاد تشكیلاتی با عنوان «سماع» در مصر كه به صورت مخفی و زیرزمینی فعالیت می‌‌كرد نیز از دستاوردهای شهید چمران محسوب می‌شود، افزود: راهپیمایی بزرگ یك هفته‌ای در آمریكا در جریان سفر شاه به واشنگتن كه به طول 90 مایل صورت پذیرفت از دیگر فعالیت‌های مبارزه‌ای شهید چمران در خارج از ایران به حساب می‌آید.

تحلیل شهید چمران از حمله عراق به ایران عجیب بود

چمران با بیان اینكه شهید چمران به عنوان یك تحلیل‌گر بسیار قوی قبل از 17 شهریور و پیروزی انقلاب تحلیل‌های زیبایی از انقلاب اسلامی و هم‌‌چنین بیرون رفتن كشورهای شمالی ایران از دامان كمونیست داشتند، گفت: این شهید بزرگوار تحلیلی نیز از حمله عراق به ایران داشتند كه بسیار عجیب بود و در این راستا تحلیل‌های مهمی نیز برای دوری از انحراف فلسطینی‌ها می‌كردند كه بسیار مورد توجه یاسر عرفات قرار می‌گرفت.

وی اظهار داشت: شهید چمران دروس حوزوی را نیز در مقطع جامع‌المقدمات گذرانده بود و عاشق كتب شهید مطهری، آیت‌الله صدر بودند كه در آمریكا نیز به مطالعه این كتب همت می‌گماشت.

شهید چمران شاگرد اساتید بزرگ صانعی و ارژنگی در خطاطی و نقاشی

چمران به خط و سخن زیبای شهید مصطفی چمران كه از حالت عرفانی این شهید بزرگ نشأت داشت، اشاره كرد و گفت: شهید چمران در هنر بسیار چیره‌دست بود و در زمینه خطاطی شاگرد استاد صانعی و در نهایت در نقاشی شاگرد استاد ارژنگی از شاگردان به نام كمال‌الملك بود.

معاون سابق فرهنگی ستاد فرماندهی كل نیروهای مسلح، افزود: شهید مصطفی چمران عكاس بسیار ماهری نیز بودند و اسلایدهای زیبا و جالبی از مناظر طبیعی لبنان و ایران گرفته است كه در حدود 600 اسلاید این شهید بزرگوار بعد از شهادتش به دست ما ‌رسید.

چمران ادامه داد: شهید مصطفی چمران به عنوان یك فرمانده ورزیده همیشه مورد احترام كلاه‌سبزها و نیروهای ویژه بودند و به واقع كماندوهایی دوره دیده از كشورهای مختلف از جمله فرانسه و آمریكا تنها به این شهید بزرگوار به خاطر اجرای طرح‌های فرماندهی بی‌نظیرش احترام می‌گذاشتند.

كسب پیروزی‌های بزرگ با كمترین خسارت؛ رمز طرح‌های شهید چمران

وی با بیان اینكه شهید چمران همیشه با كمترین خسارت بزرگ‌ترین پیروزی‌ها را به دست می‌آوردند، افزود: ویژگی شجاعت و جنگ‌آوری شهید چمران در مبارزات بی‌حساب و كتاب بود و همیشه از شهادت رزمندگان ناراحت می‌شدند.

چمران به دوستی مخالفان رأی و نظرات فكری دانشجویان در دانشگاه با شهید مصطفی چمران اشاره كرد و گفت: شهید چمران خود در كنار طراحی موضوعی در زمینه‌های مختلف، همیشه شخصأ خود زیباتر، بهتر و سریع‌تر از دیگران آن طرح‌ها را اجرا می‌كرد كه این امر باعث نوعی علاقه افراد به وی می‌گشت.

12 تابلو نقاشی شهید چمران با مضمون‌های عرفانی و عشق

سرپرست بنیاد شهید چمران، افزود: شهید مصطفی چمران بیش از 12 تابلو نقاشی در مضمون‌های مختلف از جمله عرفانی، مذهبی و حماسی به تصویر كشیده است كه 6 تابلو را توانست تا در زمان حیات خود كامل كند كه هر كدام از این تابلوهای نقاشی عنوان خاص خودش را دارند.

چمران با اشاره به اینكه تابلوهای نقاشی "انفجار نور و سقوط بت‌ها "، خانه كعبه، انفجار قلب و تابلو نقاشی شمع این شهید بزرگوار در حالت‌های مستدیر، منحنی و بدون گوشه و زاویه بوده و تمام نقاشی‌ حالت‌های آیرودینامیكی دارند، گفت: برخی از نقاشی‌های‌ شهید چمران در ابعاد كوچك و به صورت سیاه و سفید هستند و و بسیار نیز جالب‌تر به تصویر كشیده شده‌اند.

خداحافظی با مزار دانشجویان شهید 16 آذر قبل از عزیمت به آمریكا

وی از ابتكارات شهید مصطفی چمران از دوران نوجوانی و جوانی مانند شركت در فعالیت سیاسی ملی شدن صنعت نفت و اقداماتی نظیر پارچه‌‌نویسی یاد كرد و گفت: شهید مصطفی چمران مطالعات ایدیولوژیك خوبی نیز در زمینه كمونیزم و مسائل حزب توده داشتند كه تمام این تراوشات فكری شهید از آیت‌الله طالقانی و در درس تفسیر درس این عالم بزرگ نشأت گرفته شده بود.

چمران با بیان اینكه شهدای 16 آذر كه به شهدای روز دانشجو نیز معروف شدند از دوستان نزدیك شهید مصطفی چمران بودند، افزود: شهید چمران در كل جریانات 30 تیر و 16 آذر حضور داشت و روزی هم كه می‌خواست برای ادامه تحصیل به‌ آمریكا عزیمت كند برای آخرین بار به دیدار ابن‌بابویه و سر قبور شهدای سی‌ام تیر و در نهایت قبور شهدای 16 آذر در امام‌زاده عبدالله شتافت و با آنها خداحافظی و فاتحه‌ای نثارشان كرد.

چهارشنبه 23/4/1389 - 8:52
اخبار
جام جم آنلاین: با گذشت بیش از سه دهه اجرای سیاست تك فرزندی در چین این طرح با عواقب غیرمنتظره ای روبرو شده است.

به دلیل سنت ترجیح دادن پسران به دختران در این كشور هزاران زوج چینی به سقط جنینهای دختر روی آورده و دولت چین اعلام كرده كه سال گذشته در برابر هر 119 نوزاد پسر فقط 100 نوزاد دختر به دنیا آمده است.

كمبود زن در چین موجب رشد پدیده قاچاق انسان در این كشور شده و خانواده ها با هدف یافتن همسری برای پسران خود به قاچاق دختران وزنان روی آورده اند.

قاچاقچیان اغلب برای تأمین نیازها به كشورهای برمه، مغولستان، ویتنام، لائوس و كره شمالی می روند تا زنان ربوده شده را خریداری كنند.

اعضای انجمن زنان كاچین برمه فروش 3 زن به خانواده های چینی توسط قاچاقچیان انسان را تأیید می كنند. این افراد بین 16 تا 18 سال سن داشته و با وعده زندگی بهتر به چین برده شده بودند اما با رسیدن به آنجا متوجه شدند كه به عنوان عروس به مردان مناطق روستایی چینی به قیمت 700 دلار فروخته شده اند.

یكی از قربانیان می گوید: زنی در روستای ما به من گفت كه می تواند شغل خوبی را در چین برای من دست و پا كند. آن شب ما را به یك كارگاه تولید شكر بردند و به ما كمی غذا دادند . بعد از آن دیگر چیزی به یادم نمی آید. زمانی كه بیدار شدم نمی دانستم كجا بودم و به من اجازه نمی دادند كه با كسی حرف بزنم.

قربانی دیگری می گوید: عموی من به همراه دو نفر دیگر و پلیس چین برای بازگرداندن من آمدند اما روستاییان به آنها اجازه ندادند و پلیس مجبور به بازداشت شوهرم شد. اما روستاییان گفتند كه آنها برای من پول داده اند و نمی گذارند من بروم و عمویم به آنها گفت برای پولتان باید با آنهایی كه پول را از شما گرفتند صحبت كنید چون این فرزند ماست و ما او را می بریم.

قاچاق زنان در شهر مرزی نابانگ بین برمه و چین چندان هم غیرمعمول نیست. هر ساله هزاران زن به امید یافتن شغل از این منطقه وارد چین شده و سپس متوجه می شوند كه به دام افتاده اند.

دكتر تو لوم از اعضای سازمان بهداشت نامحدود می گوید: طبقه اجتماعی زنان پایین بوده و از تحصیلات خوبی برخوردار نیستند. مردم برمه بسیار فقیر هستند و همیشه اگر بشنوند در جایی موقعیت شغلی خوبی است به آنجا هجوم می برند و بسیاری به همین دلیل فریب می خورند.

چهارشنبه 23/4/1389 - 8:48
خواستگاری و نامزدی

آیا میدانستید که کسانی که لباس مشکی به تن میکنند نمیخواهند مورد توجه قرار گیرند ولی به کمک و درک شما نیاز دارند.

 

آیا میدانستید که کسانی که قرمز میپوشند از اعتماد بیشتری نسبت به خود بر خوردارند.

 

آیا میدانستید که سه جمله ای که بیان آنها از همه جملات سخت تر است دوستت دارم متاسفم و به من کمک کن میباشد.

 

آیا میدانستید که آنهایی که زندگیشان را وقف مراقبت از دیگران میکنند خود به کسی برای مراقبت نیاز دارند.

 آیا میدانستید آنهایی که از نظر احساسی بسیار قوی به نظر میرسند در واقع بسیار ضعیف و شکننده هستند.
چهارشنبه 23/4/1389 - 8:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته