• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 189
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 4105روز قبل
مهدویت
امام عصر(عج) حضرت مهدى امام دوازدهم از ائمه شیعه امامیه و مهدى موعود و یگانه فرزند امام حسن عسكرى(ع) مى‏باشد.همه شیعه امامیه بر امامت آن حضرت متفقند و او را زنده و از انظار غایب و حضرتش را نقطه امید خود و منجى عالم بشریت مى‏دانند و پیوسته در حوادث سهمگین زندگى بدو پناه مى‏برند و منتظر فرج او هستند تا آنگاه كه حكمت الهى اقتضاى ظهور و خروج و تصرف ظاهرى آن حضرت را نیز بكند و بنا به وعده خداوند زمین را از عدل و داد و مساوات پر كند و عظمت شریعت را تجدید نماید و احكام الهى را در میان مردم جارى سازد. نام آن حضرت همان نام حضرت رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) است در اخبار شیعه از بردن نام ایشان منع شده است و اكثر علماى شیعه نام ایشان را به تصریح ذكر نمى‏كنند، گر چه این روایات شاید مربوط به زمان كودكى و دوران پیش از غیبت ایشان بوده است تا مخالفان كه به جد تمام در تعقیب ایشان بوده‏اند به وجودشان راه نبرند.ولى به هر حال با القابى چون مهدى و حجت و قائم منتظر و خلف صالح و بقیة الله و امام زمان و صاحب زمان و ولى عصر و امام عصر و...از آن حضرت یاد مى‏شود و یا به كنایه او را الحضرة، الناحیة المقدسة،  الغریم و...مى‏نامند. تولد ایشان در شب نیمه شعبان سال 255 ه.ق. در حدود پانزده یا شانزده روز پس از خلافت المهتدى و در دوران انقلابات و آشوبهاى بزرگ بغداد و جهان اسلام روى داده است.مادرش ام ولد و بانویى رومى بود كه نرجس(نرگس)و به قولى ملیكه نام داشت و او را نواده قیصر روم گفته‏اند و روایات بسیارى در چگونگى ازدواج حضرت امام عسكرى(ع)با این بانو و همچنین در كیفیت ولادت امام و معجزاتى كه از آن حضرت دیده شده است نقل شده است .به موجب این روایات آن حضرت از روز ولادت از انظار پنهان نگاه داشته مى‏شد ولى بعضى از افراد خانواده و خواص صحابه او را زیارت مى‏كردند و امام اصحاب خود را از غیبت قریب الوقوعشان مطلع ساخته بود. در شمایل حضرتش گفته‏اند كه در شكل و خوى شبیه جدش پیغمبر(ص)است.چهره‏اش تابناك و برگونه راست خالى سیاه دارد.دندانهایش از هم فاصله دارد و بر چهره‏اش علامتى دیده مى‏شود.وقتى ظهور كند در شكل جوانى خوش سیما حدود چهل ساله با قامتى معتدل و پیشانى و موى بلند كه بر شانه‏هایش ریخته است و چشمانى درشت و سیاه و ابروانى پیوسته و شانه‏اى عریض جلوه خواهد كرد.آخرین وقتى كه امام دوازدهم در جمع مردم دیده شد هنگام خواندن نماز بر جنازه پدر بزرگوارش(ربیع الاول 260 ه.ق.)بود و غیبت آن حضرت پس از آن آغاز گردید. بنا بر اخبار و روایات شیعه آن حضرت را دو غیبت است: صغرى و كبرى كه قصرى‏ و طولى‏ نیز مى‏گویند.غیبت صغرى هفتاد و چهار سال طول كشید و در این مدت چهار سفیر یا نایب كه ایشان را«نواب»یا«ابواب»یا«سفراء»مى‏خوانند نامه‏ها و توقیعات حضرت را به مردم مى‏رسانده‏اند و خود به زیارت ایشان نائل مى‏شده‏اند.این سفرا یا نواب چهارگانه به ترتیب عبارتند از:  1)ابو عمرو عثمان بن سعید بن عمرو عمرى اسدى عسكرى‏ وى از اصحاب امام هادى و امام عسكرى بود و مراسم تغسیل و تكفین و تدفین امام یازدهم را بنا به وصیت آن حضرت انجام داد.او به حكم امام عسكرى پیشكارى حضرت مهدى را بر عهده گرفت و تا زنده بود این خدمت را ادامه داد.  2)ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید وى در زمان حضرت عسكرى(ع) دستیار پدر بود  و بعد از مرگ وى عهده‏دار سفارت امام گردید.او كتابهایى در فقه تألیف نموده كه مطالب آن را از امام یازدهم و امام دوازدهم شنیده و پاكنویس كرده بود. یكى از آنها كتاب الاشربة است.ابو جعفر روز آخر جمادى الاولى 304 یا 305 در بغداد درگذشت و همانجا مدفون شد.او مدتى حدود پنجاه سال پیشكار و وكیل امام زمان(عج)بود. 3)ابو القاسم حسین بن روح بن ابى بحر نوبختى‏ ابو جعفر محمد بن عثمان دو سال پیش از مرگ، مشایخ و اعیان شیعه را جمع كرد و حسین بن روح را كه سالها دستیار مورد اعتمادش بود به جانشینى خود معرفى نمود.وى از عقلاى زمان بود.وفاتش در شعبان 326 ه.ق. در بغداد اتفاق افتاد و در گورستان نوبختیه مدفون گردید. 4)ابو الحسن على بن محمد سمرى‏ وى بنا به وصیت حسین بن روح و امر امام زمان(عج)به سفارت و نیابت خاصه امام برگزیده شد و مدتى نزدیك به دو سال رابط بین امام غایب و شیعیان بود.وفاتش در نیمه شعبان 328یا329 ه.ق. در بغداد اتفاق افتاد و در آنجا به خاك سپرده شد.بعد از وفات او مدت غیبت صغرى و عصر سفارت و نیابت خاصه پایان پذیرفت و دوران غیبت كبرى آغاز گردید.آخرین نامه و دستورى كه سمرى از امام زمان دریافت نمود به مضمون ذیل نقل شده است:

 «بسم اللّه الرحمن الرحیم.

اى على بن محمد سمرى خدا اجر برادران ترا در مصیبت تو بزرگ گرداند.تو بعد از شش روز از دنیا خواهى رفت،  پس خود را آماده كن و به احدى براى جانشینى خود وصیت نكن زیرا غیبت تامه آغاز مى‏شود و دیگر ظهورى نخواهد بود مگر به اذن خداى تعالى و آن بعد از طول زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از جور خواهد بود.زود باشد كه در بین شیعیان كسانى بیایند كه ادعاى مشاهده كنند.هر كس مدعى مشاهده من قبل از خروج سفیانى و صیحه آسمانى بشود كذاب و مفترى است.و لا حول و لا  قوة إلا باللّه العلی العظیم.»

 بجز این چهار تن كه«سفراء محمودون»و«نواب مرضیون»نامیده مى‏شوند ظاهرا كسانى دیگر نیز در آن مدت غیبت صغرى به حضور امام رسیده‏اند.اما كسانى هم بوده‏اند كه به دروغ ادعاى سفارت و«بابیت»كرده‏اند و مورد تكذیب و لعن سخت شیعه قرار گرفته‏اند از قبیل«شریعى»و«نمیرى»و«حسین حلاج»و«شلمغانى»و غیر ایشان

ادامه دارد؟

چهارشنبه 22/10/1389 - 13:50
داستان و حکایت
آتش شیطان جا دارد اول این مطلب را بیان كنیم كه آتش بر دو قسم است:یكی آشكار و عادی دیگری آتش ناپیدا و پنهانی،آتش آشكار آتشی است كه به وسیله كبریت و چوپ و نفت روشن می شود و می سوزاند.و آتش ناپیدا،آتشی است كه در هنگام غضب و ناراحتی به وجود می آید و آن آتش درونی است و نمودی ندارد.همین طور كه آتش كارش سوزاندن و خاكستر نمودن و از بین بردن چیزها است،انسان هم وقتی كه خشم گرفت با پوششی از زدن،مجروح كردن،كشتن و از بین بردن دیگران خود را نشان می دهد.همان طور كه آتش زیر خاكستر ناگهان به وسیله باد و غیره شعله ور می گردد و ممكن است منطقه ای را بسوزاند و به ویرانه ای تبدیل كند،آتش غضب هم كه در درون و قلب انسان نهفته است،ناگهان به وسیله غضب و ناراحتی مشتعل می شود و رسوبی از آن در خون و در رگ و عروق انسان می نشیند،به عبارت دیگر همان طور كه آتش آب را به جوش می آورد،آتش غضب هم خون قلب را غلیان می آورد.این است كه رگ های گردن،صورت و چشم را خون فرا می گیرد،دیگر انسان در آن حالت زمام خویش را از دست می دهد و كارهایی می كند كه شیطان و به فرمان او است و از خود اختیاری ندارد. وقتی آتش غضب در سینه انسان مشتعل شد و خون چشم ها را پر كرد و شیطان اختیار را در دست گرفت،انسان دگیر از هیچ جنایت و خیانتی كه مرتكب شود باكی ندارد.ممكن است به قتل و غارت،ضرب و جرح،سخریه و شماتت،حقد و حسد،فحش و ناسزا،دروغ و تهمت هتك عرض و آبرو،طرد و تحقیر طرف و غیره دست زند. احادیثی از معصومان علیه السلام در این باره وارد شده كه غضب را آتش شیطان به حساب آورنده اند آنها از این قرارند:1-    حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود((غضب پاره آتشی از شیطان است(بحار،ج73،ص265)2-    ابوحمزه ثمالی از امام محمد باقر علیه السلام نقل می كند كه آن حضرت درباره نكوهش غضب بی جا فرموده اند: این غضب پاره ای از آتش شیطان است كه در قلب فرزندان آدم روشن می شود.از این رو چون یكی از شما خشم گیرد،رگهای گردنش پر و صورتش قرمز و چشمانش سرخ می شود و شیطان داخل سینه او می گردد(بحار،ج73،ص265،سفینه البحار،ج2،ص319)به وسیله غضب،شیطان به آرزوی خود می رسد و می تواند انسان را از حق منحرف كند،چون خود آن ملعون می گوید : غضب وسیله شكار من است.به واسطه آن بندگان خوب خدا را به دام می اندازم و از بهشت دور می كنم و به سوی جهن می كشانم.(میزان الحكم،ج7،ص231)روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود پهلوان در میان شما كیست؟عرض كردند:پهلوان و قوی در میان ما به كه گفته می شود كه پشت او به خاك نرسد.حضرت فرمود:خیر ،این ویژگی پهلوان نیست.بلكه پهلوان حقیقی كسی است كه شیطان در قلب او راه پیدا نكند تا غضب او را شعله ور گرداند،و خون رگ های او را پر كند.توانا كسی است كه همیشه به یاد خدا است و به وسیله خیشتن داری،خشم خویش را مغلوب كند و او را بر زمین زند(میزان الحكم،ج7،ص240)((اشجع الناس من غلب هوی)) وقتی آتش غضب شعله ور شد و زبانه كشید باید به وسیله وضو گرفتن با آب سرد آن را از بین برد و خاموش كرد.در این باره حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلو فرمود:غضب از شیطان است و خلقت شیطان از آتش،آتش هم به وسیله آب خاموش می شود پس اگر یكی از شما ها غضب كند باید وضو بگیرد،تا آتش غضب او فرو نشیند(میزان الحكم،ج7،ص240) بنابراین نتیجه گرفته می شود كه شیطان تمام فتنه ها،فساد،فحشا،قتل و خون ریزی را كه انجام می دهد با این لشگر خطرناك انجام می دهد و با كمك آن به جنگ انسان می رود.
سه شنبه 21/10/1389 - 14:12
داستان و حکایت

كارگاه شیطان

 

كارگاه و كارخانه ،محل كار و جای كارگران را می گویند، جایی كه انسان مشغول كرا و وسایل كادر آنجا آماده و مهیا است و دایماً به آن محل رفت و آمد می شود.شیطان هم برای خود كارخانه و كارگاهی دارد كه به آنجا رفت آمد و نظارت دارد.كوشش برای دنیا و آخرت سست و بی حال باشند،نه حال عبادت دارند و نه حال تجارت،نه عاشق دنیا هستند و نه آخرت.روایات و كلماتی از معصومان علیه السلام درباره تنبلی و بی حالی وارد شده كه خود ایشان سستی و بی حالی به خدا پناه می برد.امام سجاد علیه السلام در شبهای ماه مبارك رمضان در مناجات های خود چنین می فرماید:خدایا به تو پناه می برم از تنبلی و سستی و بی حالی.(مفاتیح،دعای ابوحمزه ثمالی)حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از تنبلی و سستی بپرهیز،زیرا تو برای امروز زنده ای نه برای فردا.اگر فردایی بود نیز مثل امروز باش و اگر فردایی نبود پشیمان نخواهی بود.(نهج الفصاحه،ص1006) نیز آن حضرت فرمود : از خستگی و كاهلی بپرهیز چون اگر در كارهای دنیا و آخرت خسته و ملول باشی حق را تحمل نتوانی كرد و اگر تنبل و سست باشی از ادای حق باز می مانی.بلی ،شیطان در این كارخانه و كارگاه مغز و توهمات و آرزوهای ما فعالیت می كند
دوشنبه 20/10/1389 - 13:33
داستان و حکایت
مال التجاره شیطان هم مانند سرمایه داران بزرگ و پول داران حرفه ای ، سرمایه و مال التجاره آماده كردن و برای فروش،دنبال مشتری می گردد. مناسب است انواع و اقسام مال تجاره شیطان را كه برای فروش به مردم عرضه می كند را از زبان خودش بشنویم.روزی حضرت عیسی بن مریم علیه السلام شیطان را دید كه پنج الاغ سیاه در پیش دارد و بارهایی بر آنان گذاشته و از راهی می رود. آن حضرت پرسید ای شیطان بار الاغ ها چیست؟و به كجا می روی؟آن ملعون عرض كرد ای روح الله بار آنها مال التجاره است و برای فروش می برم. فرمود آیا هم كارها از یك قماش هستند گفت خیر، بار هر كدام با دیگری فرق می كند و هر الاغی یك نوع بار دارد.حضرت عیسی به یكی از آنها اشاره كرد و پرسید بار این الاغ چیست؟شیطان گفت ،ظلم و جور و تعدی است . فرمود خریدار آن كیست؟پاسخ داد.پادشاهان ظالم و حاكمان جور پرسید الاغ دومی چه بار دارد گفت :غرور و خودپسندی فرمود چه كسانی خریدارش است؟عرض كرد كدخداهای آبادیها،وروسای دهات. پرسید بر الاغ سوم چه بار كرده ای؟گفت حسد،فرمود مشتری آن كیست گفت :عالمان درباری و مزدوران آنها و نوكران اجانب (البته علمای خوب و واقعی حسد ندارند.حضرت علی علیه السلام درباره آنها فرمود آنها عالم ربانی هستند) (نهج البلاغه،كلمات قصار)پرسید بار الاغ چهارم چه می باشد؟گفت بار آن خیانت است.فرمود مشتری آن كیست ؟گفت تجار و عمال و كاركنان تجار،كسانی كه تجار آنها را امین خود قرار داده و برای خرید و فروش به شهرهای دور و نزدیك می فرستند،ولی آنها به جای امانت داری خیانت می كنند. پرسید آن دراز گوش پنجمی بارش چیست؟ پاسخ داد نیرنگ، فرمود خریدار آن چه كسانی هستند جواب داد:زنها مشتری و خریداران این بار می باشند.(مجمع النوین،ج حیوان،ص253،ومواعظ العددیه،ص167)قرآن مكر زنان را از مكر شیطان بزرگ دانسته ،آنجا كه می فرماید((ان كید كن عظیم)) كید و مكر زنان بزرگ است(سوره یوسف،آیه 27) در حالی كه مگر شیطان را سست و ضعیف معرفی می كند آنجا كه می فرماید ((ان كید الشیطان كان ضعیفا)) به درستی كه شیطان ضعیف است))(سوره نساء،آیه 76)
يکشنبه 19/10/1389 - 8:38
داستان و حکایت
 مغازه شیطاندر دنیا هر كس یك جایی برای خود برمی گزیند تا دارایی اش را در آن نگه دارد و یا در آنجا خرید و فروش كند،مانند تجار و كسبه بازار كه برای كسب و تجارت خود دكانی تهیه می كنند و اجناس خود را در آنجا می گذارند.اگر كسی چیزی از آن مغازه ببرد،صاحب مغازه او را تعقیب كرده و مجازات و زندانی می كند. مغازه شیطان ، در دنیا است.در این مغازه كالاهای گوناگونی را در قفسه ها و طبقات قرار داده.اجناس این مغازه عبارت است از كبر ، حسد ، غضب ، عصبیت ، فخر ، بخل ، سوءالخلق ، حرص ، طمع ، طول الامل ، كسالت ، ضجر ، لهو و لعب ، غفلت ، قساوت ، كینه ، عجب ، ریا ، معصیت ، خصومت و عداوت ، فسق و جور ، زنا و لواط ، قتل و غارت ، غیبت و تهمت و غیر اینها . در یك طرف مغازه این اجناس را در قفسه ها مرتب ومنظم كرده ، و در طرف دیگر مغازه دوست داشتنی ها مانند: دوستی دنیا،دوستی ریاست،دوستی طعام،دوستی زنان،دوستی خواب،راحت طلبی،دوستی كلام زیادی،دوستی برتری طلبی،و علو و رتبه،دوستی ثروت،دوستی درهم و دینار و دوستی حرام را چیده است. با اینها تجارت می كند و مردم را جذب خود می نماید.هركس هر كدام از اینها را بخواهد به او می دهد. به همین خاطر یحیی بن معاذ می گوید : دنیا دكان و مغازه شیطان است،پس هیچیك از اجناس این مغازه را سرقت نكن،زیرا اگر چیزی از آنها را بردی،شیطان تو را تعقیب و دنبال می كند تا تو را بگیرد و دیگر رهایت نمی نماید.(ابن ابی الحدید،ج19،ص290 )این بازار و مغازه شیطان،غیر از زیان چیزی برای تو نخواهد داشت.لذا امیرالمومنین علیه السلام می فرماید (( الدنیا سوق الخسران ))دنیا بازار زیان است (میزان الحكمه،ج3،ص293)و امام دهم حضرت هادی علیه السلام درباره دنیا می فرماید:((الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون)) دنیا بازار است،بعضی از آن سود می برند و بعضی خسارت می بینند.(بحار،ج78ص366)پس ای انسان بیدار باش به بازار و مغازه شیطان نرو و چیزی را ندزد كه صاحب آن تو را بیچاره و بدبخت می كند و به جهنم می برد.
پنج شنبه 16/10/1389 - 8:26
داستان و حکایت
فرودگاه شیطانشیطان برای خود زندگانی مخصوصی مانند :شهر،رودخانه،خوابگاه،نهارخوری و فرودگاه دارد.فرودگاه جایی است كه اجازه می دهند روز و شب وسایل حمل و نقل از اطراف آسمان به آنجا فرود آید.فرودگاه شیاطین یعنی جایی كه همیشه آن جا می نشینند و آن روح پلید كسی است كه به زبان و اعضای دیگر خود گناه می كند،دروغ می گوید،فحاشی می كند،تهمت می زند،غیبت می نماید،آبروی مردم را می برد. زخم زبان می زند،به ناموس مردم نگاه می كند،بادست و پا و جمیع اعضا و جوارح مرتكب گناه می شود.فرودگاه شیاطین قلب آن كاهنان و جادوگرانی است كه با شیاطین ارتباط دارند.آنان مطالب حقی را كه شیاطین از ملائكه می شنوند،با ده ها دروغ به كاهنان دیگر می گویند،آنها هم ده ها درغ دیگر را به آنها می افزایند و به خورد مردم می دهند.قرآن فرودگاه او را این طور بیان می نماید:(( هل انبئكم علی من تنزیل الشیاطین تنزیل علی كل افاك اثیم یلقون السمع و اكثرهم كاذبون ))آیا به شما دروغ گوی گنه گار نازل می گردند.آنها آن چه را می شنوند به دیگران القاكنند و اكثرشان دروغ گو هستند.(شعراء(26)آیه221 )شیطان موجودی است ویران گر ،موذی و مخرب،القائات او در مسیر فساد و تخریب است.مشتریان او دروغ گویان و گنهكارند كه فلب آنها مانند لانه زنبور محل آمد و شد شیطان ها است،مانند فرودگاه های بزرگ دنیا كه در هر ساعت ده ها طیاره فرود می آیند و بلند می شوند.
سه شنبه 14/10/1389 - 9:32
اخلاق

بسمه تعالی 

 یک خصلت نیمی از دین است :پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود : اخلاق نیک،نیمی از دین است.

چیزی که خودش بسیار و انجام دهنده اش اندک است:پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: نیکی،بسیار است و انجام دهنده اش اندک است.

هر که یک خصلت را به جا آورد خیر و برکت خانه اش بسیار گردد.امام صادق از پدرانش علیه السلام روایت کرده است که امیر مومنان علیه السلام فرمود:هر که خواهد خیر و برکت خانه اش بسیار گردد،پیش از غذا خوردن دستش را بشوید.

نه دهم دین در گرویک خصلت است:ابو عمر عجمی گوید که امام صادق علیه السلام مرا فرمود :ای ابوعمر،به راستی که نه دهم دین در گرو تقیه است و آن کسی که تقیه نکند،دین ندارد.تقیه در هر چیزی رواست جز در نوشیدن شراب خرما ومسح کردن بر روی کفش.

یک خصلت از فروتنی باشد :امام صادق علیه السلام فرمود : از نشانه های فروتنی آن باشد که با هر که روبه روشوی بر او سلام کنی.

هر که یک خصلت را تحمل کند ،سپاس و نعمت را به جا نیاورده است:امام صادق علیه السلام فرمود : هر که ستم را تحمل کند،سپاس نعمت را به جا نیاورده است.

سلامتی بنده در گروسلامتی یک عضو از بدن اوست :پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود : در بدن انسان تکه گوشتی است که چون آن تکه گوشت سالم و سلامت باشد ، اندام دیگر بدن سالم باشند و چنان که بیمار شود اندام دیگر بدن نیز بیمار و تباه گردد، آن عضو، دل است. 

دو نعمت از دیده ها پوشیده است:امام صادق از پدرانش علیه السلام روایت کرده است که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود :دونعمت از دیده ها پوشیده است: امنیت ، عافیت

بسیاری از مردم فریفته دو چیزند:امام صادق از پدرانش علیه السلام روایت کرده است که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود:بسیاری از مردم فریفته دو چیزند: تندرستی، آسایش

دو کار پناه جستن از جذام است :امام صادق علیه السلام فرمود : کوتاه کردن ناخن و سبیل در هر جمعه موجب پناه جستن از جذام تا جمعه دیگر است. 

زنی که دو شوهر بهشتی داشته است ، در بهشت از آن کدام شوهر خواهد بود:از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله روایت شده است که ام سلمه به آن حضرت صلی الله علیه وآله عرض کرد : پدر و مادرم فدایت باد ، زنی که دو شوهر داشته است،یعنی شوهر اول از دنیا رفته و زن با شوهر دوم ازدواج کرده است و آن دو مرده اند و به بهشت در آمده اند،آن زن از آن کدام شوهر خواهد بود؟فرمود:ای امه سلمه ،آن کس را بر می گزیند که نیک اخلاق تر و برای خانواده اش خیر خواه تر بوده استای امه سلمه همانا انسان نیک اخلاق ،نیکی دنیا و آخرت را همراه خویش ببرد.

هر که دارای دو خصلت باشد مومن حقیقی است :امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده است که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود : هرکه با تهی دست هم دردی کند و با مردم منصفانه رفتار کند مومن حقیقی باشد.

هرکه دو خصلت را داشته باشد با او همنشین باش و گرنه از او دوری گزین،دوری گزین،: امام صادق علیه السلام فرمود: نمازگزاران در وقتش و مراقبت بر اوقات نماز،هم دردی با دیگران

کردار دو گونه است :امام صادق از پدرانش علیه السلام روایت کرده است که امام علی علیه السلام فرمود : کردار دو گونه است : کردار واجب که انجام آن هدایت و وارهاندن آن گمراهی است ، کردار غیر واجب که انجام آن فضیلت است و وارهاندن آن گناهی ندارد.

مردم دو گونه اند:امام باقر علیه السلام فرمود که مردم دو گونه اند : مومن ، نادان ،،، مومن را آزار مده و با نادان نادانی مکن که در این صورت همانند او گردی.

دو خصلت در مسلمانان گرد هم نیاید:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود که دو خصلت در مسلمانان گرد هم نیاید:بخل ، بد اخلاقی

خداوند سه کس را بی حساب رسی به بهشت در آورد و سه کس را بی حساب رسی راهی دوزخ سازد:امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند سه کس را بی حساب رسی به بهشت در آورد و سه کس را بی حساب رسی راهی دوزخ در آورد ، پیشوای عدالت پیشه ، بازرگان راستگفتار و پیرمردی است که عمرش را در راه اطاعت خدای شکوهمند سپری کرده است و اما آن سه کسی که خداوند بی حساب راهی دوزخ سازد، پیشوای ستم پیشه ، بازرگان دروغ گفتار و پیرمرد زناکار است.

سه خصلت در مومن نباشد:امام صادق از پدرش علیه السلام روایت کرده است که فرمود کسی که بخل ، حسد و ترس در او باشد ، مومن نیست و مومن ترسو ،آزمند و بخیل نباشد 

سه چیزبابرنده درجه و سه چیز کفاره ی گناهان و سه چیز نابود کننده و سه چیز نجات دهنده است:امام باقر علیهم السلام فرمود:اما بالابرنده درجه ها : سلام کردن آشکارا،خراک دادن به دیگران و نمازگزاری در دل شب که مردم آن هنگام خوابند.اما کفاره ها :کامل وضو ساختن در سرمای شدید،گام برداشتن در شب و روز به سوی نمازگزاردن و مراقبت بر به جا آوردن نماز جماعت. اما نابود کننده های سه گانه:بخلی که بر انسان چیره شود،هوای نفسی که از آن پیروی شود و خود بزرگ بینی مرد.امانجات دهنده ها :ترس از خداوند در نهان وعیان،میانه روی به هنگام توانگری و تهی دستی و گفتار عادلانه به گاه خرسندی و خشم.

سه کس حق خویش را از سه کس بازنستانند:امام صادق از پدارنش علیهم السلام روایت کرده است که امام علی علیه السلام فرمود : سه کس حق خویش را از سه کس بازنستانند :بزرگوار از فرومایه ، بردبار از کم خرد ، نیکوکار از بدکار

سه چیز در برابر سه چیز باشد:امام صادق علیه السلام فرمود:هرکه زبان به سخن راست گشاید کردارش پاک گردد و هر که نیتش نیک باشد خداوند بر روزی اش افزاید و هرکه به گونه ای شایسته به خانواده اش نیکی کند خداوند بر عمرش افزاید.

خصلت های زیبا سه چیز باشد:احمدبن عمر حلبی گوید که به امام صادق علیه السلام عرض کردم چه خصلت هایی برای مرد زیبا است؟فرمود:متانت بدون هراس افکنی ، بخشندگی بدون انتظار تلافی ، پرداختن به امور غیر دنیویهر که دارای

 سه خصلت باشد بی گمان ایمانش کامل است:امام صادق علیه السلام فرمود:آن کسی که بر ستم شکیبایی ورزد ، آن کسی که خشمش را فرو برد وبه حساب خدا گذارد و گذشت کند و ببخشد خداوند او را بی حساب رسی به بهشت درآورد و شفاعتش را درباره ی مردمانی به اندازه جمعیت قبیله ی ربیعه و مضر بپذیرد.

سه چیز باشد که به آنها مسلمان کامل شود:امیر مومنان علیه السلام فرمود:ژرف نگری در دین ، اندازه داری هزینه های زندگی ، شکیب ورزی در مصیبت ها

سه کس ملعون اند:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:ملعون است،ملعون ات آن کسی که شخصی را که در فهم ولایت خاندان من کور است کورتر گرداند ، ملعون است،ملعون است آن کسی که بنده ی زر وسیم باشد،ملعون است،ملعون است آن کسی که با چهار پایی عمل جنسی انجام دهد.

دزدان سه گونه اند:امام صادق علیه السلام فرمود که دزدان سه گونه اند: نپردازنده ذکات ، آن که مهریه زنان را حلال شمرد ، آن که قرض گیرد و نخواهد که باز پس دهد.  

جن سه گروه است و انسان سه گروه :امام صادق علیه السلام فرمود که جن سه گروه است:گروهی همراه فرشتگانند ، گروهی در هوا در پروازند ،گروهی   سگان و مارانند، انسان سه گروه است : گروهی در روزی که سایه ای جز سایه ی عرش الهی نیست در زیر سایه عرش باشند، گروهی را حساب و عذلی باشد، گروهی آدم روی و شیطان دل اند.

خوش گذرانی مومن در سه چیز باشد :امام محمد باقر علیه السلام فرمود که خوش گذرانی مومن در سه چیز است : کامیابی از زنان ، شوخی با برادران ، نماز شب

سه چیز باشد که هر یک ،یک چهل و پنجم از پیامبری است :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : نیک رفتاری و نیک رویی و میانه روی یک چهل و پنجم از پیامبری است.

چون چهار چیز فراگیر شود چهار چیز پدیدار گردد :امام صادق علیه السلام فرمود : چون زنا فراگیر شود زمین لرزه پدیدار گردد ، چون زکات نپردازد چهارپایان هلاک شوند، چون قاضی به ناحق حکم دهد باران از آسمان نبارد، چون پیمان میان مسلمانان و کافران ذمی شکسته شود مشرکان بر مسلمانان پیروز شوند.چهار چیز به هدر می رود :امام صادق علیه السلاه فرمود که چهار چیر است که بیهوده از دست می رود،محبتی که به بی وفا ابراز می شود،خوبی در حق کسی که ناسپاسی می کند،یاد دادن برای کسی که گوش نمی دهد و رازی به آدم دهن لق سپرده می شود.

درهای آسمان پنج هنگام گشوده می شوند :امام صادق علیه السلام فرمود:علی علیه السلام در ضمن آموزش هایی که به دوستان خود می داد فمود :در های آسمان پنج هنگام باز می شوند هنگام باریدن باران، هنگام جهاد، هنگام اذان، هنگام تلاوت قرآن، هنگام غروب خورشید، هنگام طلوع آفتاب    

 

 ماخذ: الخصال المحموده و المذمومه (شیخ صدوق(ره))

 

چهارشنبه 8/10/1389 - 14:31
داستان و حکایت

خانه شیطان

 احمد حرب كه یك از زهاد حال و كشف بوده بامدادی از بازاری در نیشابور می گذشت، پرچمی بر افراشته و دور او شیاطین صف بسته اند.گفت : ای بیچاره به چه طمع این جا آمده ای پاسخ داد بازار دنیا ،خانه من است،به خانه خود آمده ام،تو از مردم بپرس كه چرا به خانه من آمده اند احمد گفت : آنان آمده اند تا كسبی كنند و نانی برای رفاه زن و فرزند و زندگی خود به دست آورند.شیطان گفت : من نیز می كوشم تا یكی را به جهنم ببرم.آنان به مال من دست می زنند،من نیز در سینه آنان دست می زنم و وسوسه می كنم . به آنها بگو از خانه من بیرون روند و آن را به من واگذارند تا من هم از سینه آنها بیرون روم.حضرت رسول فرمود : شیطان بار اول كسی كه داخل بازار می شود،داخل و با آخرین كسی كه بر می گردد،او هم بر می گردد.( سرمایه سخنوران صفحه 288 به بعد ) و نیز حضرت رسول صلی الله علیه وآله و سلم فرمود : بدترین بقعه های زمین بازار است و آن میدان میدان و محل جولان دادن شیطان می باشد.اول صبح با پرچم خود می آید و آن را نصب می كند ،تخت خود را در بازار می گذارد و فرزندان خود را در آن پراكنده می كند، به هر كدام از آنها دستور می دهد كه مردم بازار را وسوسه كنند. در متر كردن پارچه خیانت و از آن كم نمایند. به عده ای دیگر می گوید: وسوسه كنید كه اهل بازار در تعریف جنس خود قسم دروغ بخورند و با قسم ، جنس پست خود را خوب جلوه دهند و بفروشند.بعد از آن به فرزندان خود خطاب می كند و می گوید بر شما باد مردمی كه پدر آنها مرده-مرداد حضرت آدم علیه السلام است- ولی پدر شما هنوز زنده می باشد.كوشش كنید كه با اول كس داخل بازار شوید و با آخرین كس خارج شوید.( میزان الحكمه،ج4،ص592،سفینه البحار،ج1،ص673 )از حضرت رسول  صلی الله علیه وآله و سلم نقل شده كه فرمود : بازار خانه سهو و غفلت و بی خبر شدن از خداست.كسی كه در بازار تسبیح بگوید،خداوند برای هر تسبیح او هزار هزار حسنه می نویسد. و در قیامت او را می بخشد.بخشیدنی كه به قلب احدی خطور نكرده باشد.(سفینه البحار،ج1،ص674)و حضرت علی علیه السلام فرمود: اگر می خواهی شیطان را دور كنی یاد خدا كن.چون خدا را یاد كردن باعث راندن و فرار شیطان می شود( میزان الحكمه،ج3،ص42)
سه شنبه 7/10/1389 - 11:56
اهل بیت
همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا كربلا)  اگر نبود خون حسین( علیه السلام ) خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند.حسین( علیه السلام ) چشمه خورشید است.  فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین (ع) را در سخنان آن حضرت، در آغاز حركت از مدینه و موضع‌گیری‌های ایشان در برابر حوادثی كه در منزلگاه‌های میان راه روی داده است، می‌توان یافت.در این مجموعه سعی شده است ضمن آگاهی از نام منزلگاه‌ها و مسیر تقریبی حركت امام حسین (ع) از مدینه تا كربلا، با اهداف و دیدگاه‌های آن حضرت آشنا شده و مختصری از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن عصر بیان شود.   منابع و مآخذ:                    مقتل (مقرم) ترجمه عزیزالله عطاردی.                    خلاصه تاریخ اسلام (رسولی محلاتی)، تلخیص چنارانی.                    زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین (ع)، (عمادزاده).                    سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا شهادت، (محمدصادق نجمی)                    قصه كربلا، (علی نظری منفرد).                    وقعه الطف لابی مخنف (تحقیق: محمدهادی الیوسفی).                    الحسین فی طریقه الی الشهاده (السید علی الهاشمی). مدینهزمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری  حاكم وقت مدینه (ولید بن عتبه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (ع) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «...یزید مردی است شرابخوار و فاسق كه به ناحق خون می‌ریزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌كند». وقتی كه مروان بن حكم بیعت با یزید را از حضرت درخواست كرد امام (ع) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است و اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، او را بكشید». و امت او چنین دیدند و عمل نكردند و اینك خداوند آنان را به یزید فاسق  گرفتار كرده است. امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مكه حركت كرد.امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان می‌كند:و جز این نیست كه برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منكر كرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (ع) رفتار نمایم.مكهزمان: از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری  امام (ع) در سوم شعبان به مكه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سكنی گزید. مردم مكه و زائران خانه خدا كه از اطراف آمده بودند، به دیدار حضرت شرفیاب می‌شدند. امام (ع) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب كوفیان، مسلم بن عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی كوفه فرستاد. امام (ع) طی نامه‌هایی به مردم بصره و كوفه، سزاوارترین مردم برای خلاقت و امام را اهل بیت (ع) معرفی كرد و... حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم كوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا ـ كه تصمیم بر قتل آن حضرت، در آن جاگرفته بودند ـ حج را به عمره تبدیل كرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان، به سوی عراق روانه شد.قسمتی از آخرین سخنرانی‌های حضرت در مكه: ما اهل بیت به رضای خدا راضی و خشنودیم... هر كس می‌خواهد در راه ما جانبازی كند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حركت با ما باشد.صفاحزمان: چهارشبه 9 ذی الحجه 60 هجری قبل از رسیدن به این منزلگاه، در محلی به نام «تنعیم» امام (ع) دستور داد اموال كاروان حامل پارچه‌های یمانی كه با پول بیت المال تهیه و توسط حاكم یمن برای یزید ارسال می‌شد را با ولایتی كه داشت ضبط كنند. این خود نشانه قیام در مقابل خلافت غاصبانه بنی امیه بود. امام (ع) در پاسخ به مخالفین حركت به سوی عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب نمایم». فرزدق شاعر كه عازم مكه بود در «صفاح» با حضرت ملاقات كرد و در جواب حضرت كه از احوال مردم عراق جویا شده بود؛ گفت: «دلهای مردم با توست ولیكن شمشیرشان با بنی امیه است.»سخن امام حسین (ع) خطاب به فرزدق در این منزلگاه: اگر پیش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهایش شكر گوییم. اگر پیش آمدها بر وفق مراد نبود آن كس كه نیتش حق و تقوا بر دلش حكومت می‌كند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد كرد. ذات عرقزمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری حضرت در این منزلگاه به «بشر بن غالب» رسیده و از اوضاع و احوال كوفه پرسیدند؛ وی گفت: «شمشیرها خدمت بنی امیه و دلها با توست.» حضرت او را تصدیق كرد. عبدالله بن جعفر، همسر زینب (س) امان نامه‌ای را از استاندار مدینه «عمروبن سعید» كه آن ایام در مكه به سر می‌برد، گرفت و برای حضرت آورد كه مضمون آن چنین بود: «من تو را از ایجاد تفرقه برحذر داشته و از هلاكت تو می‌ترسم! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی». حضرت در جواب چنین فرمود: «كسی كه به سوی خدا دعوت كند و عمل نیك انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستیم، از خدا و رسولش جدا نمی‌شود... اگر در نوشتن نامه‌ات خیر مرا آرزو كرده‌ای، خدا پاداش تو را بدهد». عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت در كنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش كرد و خود به سوی مكه بازگشت.قسمتی از نامه حضرت به «عمروبن سعید» كه در این منزلگاه نوشت: بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد. حاجر زمان: سه‌شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری حضرت نامه‌ای را برای تعدادی از مردم كوفه توسط «قیس بن مسهر» فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم بن عقیل كه حاكی از اجتماع شما در كمك و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان كند... هنگامی كه فرستاده من (قیس) بر شما وارد شد در كارتان محكم و كوشا باشید، من همین روزها به شما می‌رسم.» «قیس» را در میان راه دستگیر كردند. او به ناچار نامه امام (ع) را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی كه به حسین (ع) نامه نوشته‌اند را افشا كند و یا در برابر مردم به حسین (ع) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از علی (ع) و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یاران او را نفرین كرد و خبر از حركت حضرت به سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت حسین (ع) را اجابت كنند. لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید. از سخنان امام حسین (ع) در بین راه مكه تا كربلا:من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم. خُزَیمیّهزمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری حضرت و همراهان یك روز و یك شب در این منزلگاه توقف كردند. زینب كبری (س) هنگام صبح خدمت  آن حضرت آمد و عرضه داشت: ای برادر! در نیمه‌های شب از خیمه‌ها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی این دو بیت شعر را می‌خواند:       اَلا یا عُیًنْ فَاحًتَفٍلی بِجْهًد                        فَمُنً یُبًكی عُلَی الشُِهُدُاءِ بُعًدی     عُلی قَوًم تَقُودْهْمْ الْمُنایا                        بِمٍقْدار اٍلی اٍنْجُازِ وُعًد(هان ای دیده بسی گریه كن، كیست بعد از من بر این شهدا بگرید. مرگ، این گروه را به جایگاه خویش همی برد تا آن وعده كه با خدای خویش كرده‌اند بجای آرند).آنگاه حضرت، خواهرش زینب (س) را دلداری داده و دعوت به صبر كرد. عده‌ای پیوستن «زهیر بن قین» به حسین (ع) را در این منزلگاه گفته‌اند.امام حسین (ع) خطاب به زینب كبری (س) در این منزلگاه می‌فرماید: خواهرم! آنچه اراده و مشیت خدا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد. زرُودزمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری «زهیر بن قین» كه دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به كوفه باز می‌گشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یك محل با حسین (ع) بود.ولیکن در این منزلگاه به ناچار فرود آمد. در حالی كه زهیر با همراهانش مشغول خوردن غذا بود، حضرت از طریق نماینده‌ای، زهیر را به خیمه‌اش دعوت كرد، اما او بی‌اعتنایی كرد. همسرش به او گفت:«سبحان الله پسر رسول خدا ترا می‌خواند و تو او را اجابت نمی‌كنی!»، «زهیر» با اكراه به سوی حضرت رفت، اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهره‌اش نمایان شد و به همراهان گفت: «من به حسین ملحق خواهم شد، هر كس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شركت كند، با ما بیاید و هر كس با ما نیست با او وداع می‌كنم». لذا همسرش نیز او را رها نكرده و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه كاروان حسینی بود.امام حسین(ع) پس از شهادت زهیر فرمود:ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوك (از قوم بنی اسرائیل) لعنت نماید. ثعْلبیّهزمان: سه‌شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری حضرت، شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» را به وی دادند. پس حضرت فرمود: «انالله و انا الیه راجعون... لا خیر فی العیش بعد هولاء» (همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد) آن گاه اشك به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه كردند. فرزندان مسلم پس از سؤال حضرت كه فرموده بود: نظر شما چیست (اكنون چه خواهید كرد)؟ گفتند: « به خدا سوگند كه ما باز نمی‌گردیم، مگر آنكه انتقام او (پدر) را بگیریم یا ما نیز به شهادت برسیم». نوشته‌اند: حسین (ع) با یارانش اتمام حجت كرد. اما گروهی كه به طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند.سخن امام حسین(ع) با مردی از اهل كوفه دراین منزلگاه:به خدا سوگند كه اگر تو را در مدینه ملاقات می‌كردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی به جدم را به تو نشان می‌دادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند...  زُبالهزمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری حضرت (ع) خبر شهادت مسلم و هانی و همچنین عبدالله بن بقطر را در این منزلگاه به یارانش داد. سپس فرمود: «شیعیان كوفه ما را بی یار و یاور گذاشته‌اند. هر كس از شما بخواهد، می‌تواند باز گردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». نوشته‌اند: گروهی دیگر از همراهان بی وفای امام (ع) در این منزلگاه از گرد حضرت پراكنده شدند. امام حسین (ع) عبدالله بن بقطر را به سوی مسلم فرستاده بود که در میان راه دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد بردند. او در بالای قصر دارالاماره، در مقابل مردم خود را نماینده امام حسین(ع) معرفی و بر یاری او تاكید نمود و آنها را بر یزید ملعون شوراند. به دستور ابن زیاد او را از بالای قصر به زیر انداخته و به شهادت رساندند.امام حسین(ع) در جواب مردی كه از آیه «یوم ندعوا كل اناس بامامهم» پرسیده بود، فرمود:پیشوایی مردم را به راه راست هدایت كرد و گروهی اجابت كردند، و پیشوایی مردم را به گمراهی دعوت كرد و گروهی اجابت كردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود. بَطْن العقبهزمان: جمعه 25 ذی‌الحجه 60 هجری پیرمردی به حضرت گفت: « به خدا سوگند از همین جا برگرد، زیرا در این سفر جز با نیزه و شمشیر مواجه نخواهی گشت. اگر آنها كه ترا دعوت كردند، بار جنگ را هم به دوش می‌گرفتند و امور را برایتان مهیا می‌كردند و سپس بر آنها وارد می‌شدید، یك حرفی بود. اما با وضعیت پیش آمده ادامه راه را به صلاح تو نمی‌دانم». حضرت فرمود: «این مطلب برای من واضح و رأی همان است كه دیده‌ای، ولی كسی بر مقدرات الهی پیروز نخواهد شد».  امام (ع) خطاب به یارانش می‌فرماید: «نمی‌بینم خود را جز اینكه كشته خواهم شد». یاران علت را كه پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم سگانی به من یورش برده و در میان آنها سگی از همه درنده‌تر است و مرا قطعه قطعه می‌كنند». از سخنان امام حسین (ع) در این منزلگاه: بنی امیه مرا رها نكنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین كنند، خدا بر آنان كسانی را مسلط خواهد كرد كه آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت. بیضهزمان: یكشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری  لشكر امام حسین (ع) و سپاه حر كه به موازات و نزدیك همدیگر حركت می‌كردند، در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشكریان حر را مخاطب قرارداده، چنین فرمود: «بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد كردند. حدود خدا را اجرا نكرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند... شما به من نامه‌ها نوشتید و گفتید كه با من بیعت كرده‌اید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید كار عاقلانه‌ای كرده‌اید كه من فرزند دخت پیامبر (س) و اسوه‌ای برای شما هستم. اگر بیعتتان را بشكنید، سوگند به جانم! كه از شما هم بعید نیست، چرا كه با پدرم «علی» و برادرم «حسن» و پسرعمویم «مسلم» پیمان شكنی كردید. بدانید اگر چنین كنید سعادت خوتان را از دست داده‌اید».از سخنان حضرت در این منزلگاه:ای مردم! رسول خدا فرمود: «هر كس سلطان ستمگر، پیمان شكن، حلال كننده حرام‌ها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است.  عُذیب الهجاناتزمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری چند تن از اهل كوفه با حضرت ملاقات كرده و اوضاع شهر را چنین توصیف كردند: «به اشراف كوفه رشوه‌هایی گزاف داده‌اند و اینك یك دل و یك زبان با تو دشمنی می‌ورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان به روی تو كشیده می‌شود». امام (ع) از آنها درباره فرستاده‌اش «قیس بن مسهر» پرسید، گفتند: «وی را پس از دستگیری بالای قصر دارالاماره برده تا شما و پدرتان را لعنت كند، اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت كرد، و آمدنتان را خبر داد. از این رو ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین انداخته و به شهادت رساندند». در این هنگام اشك از چشمان حضرت سرازیر گشت و این آیه شریفه را تلاوت نمود:« من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظر و ما بدلوا تبدیلا»(از میان مومنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی كرده و به عهد خویش وفا كردند «به شهادت رسیدند» و برخی دیگر در انتظار شهادت‌اند...) امام حسین (ع) هنگام شنیدن خبر شهادت «قیس» در این منزلگاه چنین دعا فرمود: خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود جایگاه والایی قرارده و در جوار رحمت خود جمع بفرما.قصر بنی مقاتلزمان: چهارشنبه اول محرم الحرام 61 هجری گروهی از اهل كوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می‌آیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی‌دهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم. حضرت به جوانان امر كرد كه آب بردارند و شبانه حركت كنند. امام (ع) همان‌گونه كه سوار بر مركب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری كلمه استرجاع (انالله و اناالیه راجعون) را تكرار می‌كرد. «علی اكبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حركت است و مرگ به استقبالشان می‌آید.» علی اكبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا كه ما برحقیم» علی اكبر گفت: «پس ما را باكی از مرگ نیست». امام فرمود: «خدا تو را جزای خیر دهد».امام حسین (ع) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود:پس اگر ما را یاری نمی‌كنی خدای را بپرهیز از اینكه جزو كسانی باشی كه با ما می‌جنگند. سوگند به خدا اگر كسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نكند، خدا او را به رو در آتش می‌افكند. نینوا (وكربلا)زمان: پنجشنبه دوم محرم الحرام 61 هجری  «نینوا» جایی است كه حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی‌آب و علف و بی‌دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حركت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام كربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد». سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حر نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند. حضرت (ع) اهل بیت خود را جمع كرده، نظری برآنها افكند و گریست. سپس فرمود: «خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان». عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به كربلا رسید. من از جانب معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بكشم و یا به حكم من و حكم یزید بن معاویه بازآیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.امام حسین(ع) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود:رستگار نشوند آن گروهی كه خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند). كربلازمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری عمر بن سعد با لشكری چهارهزار نفره از اهل كوفه وارد كربلا شد. برخی نوشته‌اند: قبیله عمربن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این كار (داوطلب جنگ با امام حسین(ع)) برحذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و «بنی هاشم» نگردد. از طرفی یكی از دو فرزندش به نام «حفص» او را به مقاتله با حسین(ع) تشویق می‌نمود و دیگری او را برحذر می‌داشت! لذا «حفص» همراه پدر برای جنگ با حسین (ع) به كربلا آمد. عمربن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت كرده‌اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمربن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!»سخن امام حسین (ع) هنگام ورود به كربلا:مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه كه زندگیشان بچرخد، دنبال دین می‌روند. و هر گاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندك می‌شوند. كربلازمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری «عبیدالله بن زیاد» در مسجد كوفه مردم را چنین خطاب كرد: « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان كه می‌خواستید، یافتید! و یزید را می‌شناسید كه دارای رفتار و روشی نیكوست كه به زیردستان احسان می‌كند و بخشش‌های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اكنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا كنند و مردم را برای جنگ آماده حركت سازند. «شمربن ذی الجوشن» با چهار هزار جنگجو، «یزید بن ركاب» با دو هزار جنگجو، «حسین بن نمیر» با چهار هزار جنگجو، «مضایر بن رهینه» با سه هزار جنگجو، و «نصربن حرشه» با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی كرده و حركت به سوی كربلا را آغاز كردند.امام (ع) در پاسخ «قیس بن اشعث» كه سفارش به بیعت با یزید می‌كرد، فرمود:نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت بر دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار می‌كنم.كربلازمان: یكشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری نیروهای پراكنده در سطح شهر كوفه كم كم جمع شده و به لشكر عمربن سعد می‌پیوندند. نوشته‌اند: شبث بن ربعی با هزار سوار به سوی كربلا روان شد. عبیدالله عده‌ای را ماموریت داد تا در مسیر به سوی كربلا بایستند و از حركت كسانی كه به قصد یاری حسین (ع) از كوفه خارج می‌شوند، جلوگیری كنند. چون گروهی از مردم می‌دانستند كه جنگ با امام حسین(ع) در حكم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشكر دشمن جدا شده و فرار می‌كردند. نوشته‌اند: فرمانده‌ای كه از كوفه با هزار رزمنده حركت كرده بود چون به كربلا می‌رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می‌كردند.از سخنان امام حسین (ع) با سپاه دشمن:هیهات! ما به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامن‌های پاكی كه ما را پروریده، و سرهای پرشور و مردان غیرتمند؛ هرگز طاعت فرومایگان را بر كشته شدن مردانه ترجیح ندهند. كربلازمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری عمربن سعد، نامه‌ای را از عبیدالله دریافت می‌دارد كه مضمون آن چنین است: من از لشكر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نكردم، و توجه داشته باش كه مأمورانی سپرده‌ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش كنند. حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می‌گیرد تا نزد طایفه‌ای از بنی اسد ـ كه در آن نزدیكی‌ها زندگی می‌كردند ـ رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. «حبیب» نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر بپاخواستند و حركت كردند، اما در میان راه با لشكر عمربن سعد برخورد كردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراكنده شده و برگشتند. «حبیب» به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین(ع) گفت: «لاحول و لا قوه الا بالله»نامه امام حسین (ع) از كربلا به برادرش محمدبن حنفیه و بنی هاشم:مثل اینكه دنیا اصلاً وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست. كربلازمان: سه‌شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری تعداد نظامیانی كه لباس و سلاح جنگی و حقوق از حكومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو  نوشته‌اند. عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت كرد كه: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری كه حتی قطره‌ای آب به امام (ع) نرسد،  همان گونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در كنار شریعه فرات مستقر كرد. یكی از آنها فریاد زد: حسین!... به خدا سوگند كه قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاك كن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده». حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم كه نفرین امام (ع) عملی گشت.امام حسین (ع) سپاه دشمن را چنین نفرین كرد:بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ كن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای یوسف) پدید آور، و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد. كربلازمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد، امام (ع) برادرش عباس را به همراه عده‌ای شبانه حركت داد. آنها با یك برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شكسته و مشك‌ها را پر از آب كردند و به خیمه‌ها برگشتند. ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد:حضرت فرمود: « ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌كنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: « اگر از این گروه جدا شوم، خانه‌ام را خراب و اموالم را از من می‌گیرند و من برحال افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم». حضرت فرمود: « تو را چه می‌شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد... گمان می‌كنی كه به حكومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید». عبیدالله طی نامه‌ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و بركناری كرده، می‌گوید: « اگر از فرمان من سرباز زنی، مسئولیت لشكر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم كرد.سخن امام حسین(ع) با یارانش:ای بزرگ زادگان! صبر پیشه كنید كه مرگ جز پلی نیست كه شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می‌رساند.كربلازمان: پنجشنبه نهم محرم الحرام 61 هجری شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا كردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، می‌گوید: « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم». آنها متفقاً ‌گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت كند، ما امان  داشته ‌باشیم ولی پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟» امام حسین (ع) توسط حضرت عباس از دشمن یك شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می‌گیرد. حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع كردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، كه فقط از یك قسمت ارتباط برقرار باشد و یاران امام (ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود. گروهی از لشكر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) می‌پیوندند.سخن امام (ع) خطاب به دشمن:وای بر شما! چه زیانی می‌برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می‌خوانم. اما شما از همه فرامین من سرباز می‌زنید و سخن مرا گوش نمی‌دهید، چرا كه شكم‌های شما از مال حرام پرشده و بردلهای شما شقاوت نهاده شده است.    كربلازمان: دهم محرم الحرام 61 هجری  امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:«...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد كه صبر و شكیبایی را پیشه خود سازید». حضرت (ع) «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه‌ها نزدیك می‌شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: «دوست ندارم كه آغازگر جنگ با این گروه باشم». عمربن سعد تیر را بر كمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: «گواه باشید كه اول كسی بودم كه به سوی لشكر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمربن سعد تیر بر كمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(ع) را نشانه رفتند. امام (ع) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد». در حمله اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر كدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می‌رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند. امام حسین (ع) كه یكه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا كرده و آنها را صدا می‌كرد. حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی كه شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرارگرفت و جنگ نمایانی كرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مباركش اصابت كرد و در حالی كه یكصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیكرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مباركش به ملكوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، كودكان و حتی فرشتگان الهی بلند شد. 
دوشنبه 6/10/1389 - 14:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته