جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 353
متن
تاريخ:1381/7/3
موضوع بحث:احكام نكاح
نام استاد:حضرت آيت الله مكارم شيرازى
مكان:مسجد اعظم قم
بسم الله الرّحمان الرّحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آل الطّيبين الطّاهرين المعصومين لا صيمابقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
حديث اخلاقى امروز حديثى است از امام صادق (ع) در باب صفات الشّيعه در جلد 65 بحار صفحه 149. جلد 65بحار را با دقّت مطالعه كنيد. براى اين كه دو بخش مهم دارد. يك فضائل الشيّعه است. يكى صفات الشّيعه.
فضائل الشّيعه مقامات شيعه را بيان مىكند. صفات الشّيعه شرايط و اوصاف آنها را بيان مىكند. در كنار آن مقاماتوظايفى است. بعضىها مقامات الشّيعه را مىخوانند براى مردم، صفات الشّيعه را نمىخوانند. هر كسى شيعه باشدروز قيامت اين طور است. در موقع مرگ اين طور است. در صراط اين طور است. در بهشت اين طور است. همنشينانبياء است. همنشين پيغمبر است.
امّا صفات الشّيعه، شرايط اين چيست؟ اينها را فراموش مىكنند. اين حديث يكى از آن احاديث است. من انشاء اللهصفات الشّيعه را بيشتر بايد بيان كنم. چون در اين اوضاع و احوال لازم است. قال صادق (ع) امتحنوا شيعتنا شيعيان مارا امتحان كنيد در چه چيز؟امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصّلاة. آيا اينها به اوقات نماز اهميت مىدهند يا نمىدهند.كارى برايشان پيدا شد، نماز را عقب مىاندازند يا كار را عقب مىاندازند؟ بعضىها هستند نماز مال موقع بيكارىشاناست. هر كارى پيش آمد مىگويد اول اين. مشترى، مراجعه كننده، كارهاى ادارى، كارهاى درسى، بحثى. بعد وقتمىكنيم. اول الوقت رضوان الله و آخر وقت غفران الله عيبى ندارد. آخر وقت مىخوانيم. در حالى كه امام مىفرمايديكى از صفات شيعه اين است كه به اوقات نماز اهميت مىدهند.
اخيراً بعضى از اهل سنّت مىگويند شيعه واقعى ائمه ما هستيم. بياييد ببينيد ما اهميت به اوقات صلاة مىدهيم؟ ياشما؟ آقايانى كه مكّه مشرّف شدند مىدانند چه عرض مىكنم. اذان را گفتند مىدوند براى اين كه خودشان را برسانند.از آن طرف نگاه مىكنيد چهار تا شيعه كه ما در آموزش آنها كوتاهى كرديم كوله بارى از سوغات به دوششان استدارند مىروند هتل. بر خلاف حركت مردم دارند مىروند. چه منظرهاى پيدا مىكند؟ حال شيعه كدام هستند؟ امتحنواشيعتنا عند مواقيت الصّلاة. عهدنامه اشتر يك برنامه سياسى كشوردارى است. برنامه عبادت نيست. امّا در عين حالامام امير المؤمنين مىفرمايد اجعل افضل اوقاتك لصّلاة. مالك نگو من استاندار هستم و بر يك كشور عظيم مصر دارمحكومت مىكنم و ارباب رجوع است و مشكلات و گرفتارىها است و جنگ است و صلح است و مسائل سياسى،اقتصادى است. نه. الله اكبر كه بلند شد برو نماز. بهترين اوقاتت را براى نماز قرار بده. مردم را اگر مىخواهيد امتحانكنيد ببينيد كدامشان نمازشان را بهتر مىخوانند. به موقعتر مىخوانند. گاهى ديده مىشود صداى اذان بلند شدهاست. صفوف جماعت، مسجد فيضيه اين جا، جاى ديگر مرتّب است، هنوز يك عدّه آقايان نشستند دارند با همحرف مىزنند. گاهى عمّامه سر هم هستند. چه كار كنيم؟ چه رقم امتحان بايد كرد شيعه را. امتحنوا شيعتنا عندمواقيت الصّلاة كيف محافظتهم عليها. اين كلمه محافظه معنى دارد. نماز آفات دارد. بايد حفظش كرد. وقت نمازمىگذرد. آفات ديگرى متوّجه نماز مىشود. بايد نماز را از آفات حفظ كرد. و شما برادران عزيز بايد الگوى مردمباشيد. من فراموش نمىكنم. آن زمان كه امام قدس السرّه يك مدرّسى بود در حوضه علميه. خوب ما هم جزء بچّهطلبههاى آن زمان بوديم. هر چند درس خارج هم مىخوانديم. مرحوم آيت الله سعيدى دعوت كرده بود همه ما را دوسه نفر ما بوديم و امام را هم دعوت كرده بود در خدمت امام منزل آقاى سعيدى بوديم. نشسته بوديم و صحبتمىكرديم و مسائل شرعى و صداى الله اكبر بلند شد امام ديگر كارى به كسى نداشت. صاف بلند شد و شروع كردنمازش را خواندن. يك لحظه شايد تأخير نينداخت. خوب وقتى او بلند بشود ديگران هم بايد بلند شوند و بايستند واينها، مسأله علمى است. بحث علمى داريم. بلندگوها گفت الله اكبر بلند شد ايشان مشغول نماز شد. قانونش ايناست. هر كجا هستيم، هر چه هستيم، هر كه هستيم بايد به نماز اهميت بدهيم. مخصوصاً نماز صبح را اول وقت. عدّهزيادى را مىتوان پيدا كرد كه نماز صبحشان را با استسحاب مىخوانند. نمىدانيم آفتاب زده است يا نزده است. لاتنقض اليقين بالشّك. نماز استسحابى، نماز طلبه نيست. امتحنوا شيعتنا با نماز استسحابى درست در نمىآيد. از آن وراستسحاب كن. وقتى برخيز كه شك كنى صبح شده است يا نشده است. استسحاب عدم صبح را بكنيم تا يقين پيداكنيم. از آن ور. نه از اين ور. اين اولى.
و امّا دوم و على اسرارنا امتحانشان كنيد به اسرار ما. و الى اسرارنا كيفحفظهم لها عند عدوّنا. امتحانشان كنيد ببينيد حافظ اسرار ما در پيشدشمنان هستند يا نيستند. من سابقاً هم عرض كردم مراد از اسرار ظاهراً دراين جا مقامات اهل بيت است. اين مقامات والاى آنها طورى است كه درمقابل دشمنان بگيريم باور نمىكنند. مثلاً امام داراى ولايت تكوينى است،امام داراى علم غيب است، امام داراى چه چيز است، ائمّه از انبياء سلفبالاتر هستند. يك چنين چيزهايى كه مدارك واضحى دارد. اينها را بگوييمباور نمىكنند و اى بسا اسباب دردسر مىشود. اينها را جزء اسرار ذكرمىكردند و مىگفتند اسرار ما را پيش دشمنان ما نگوييد. حالا مسأله طورديگرى شده است. غير از اين كه اسرار را مىگويند، يك مشت قلو هم دوبارهشروع شده است. يك وقت قلو مىكردند يك عدّه على اللهى بودند حالابعضى از اين مدّاحان بى سواد نادان زينب اللهى شدند. من باز اعلام خطرمىكنم. احساس خطر مىكنم به شما عزيزان مىگويم. سعى كنيد ابتكارمجالس دست عوام نيفتد. اگر كار دست عوام بيفتد خراب. مدّاح مقام بالايىدارد. ائمّه به مدّاحين چه قدر احترام مىگذاشتند. دعبل خزاعى آمد چهمقامى داشت؟ امّا ببينيد چه مدّاحى كرد. دعبل صدها سال بگذرد كهنهنمىشود اشعار مدارس و آيات دعبه. كميت شاعر مىآمد، مدّاح مقامبالايى دارد. امّا مدّاحى كه سوادى ندارد بايد در سايه علما اشعارش راعرضه كند به علما. هر چه سر زبانش آمد نگويد. آن وقت واى اگر مسابقهبينشان بيفتد. اين قلو كند آن اقلا بشود. آن اقلاى از اقلا بشود. همين طورىمثلاً براى جذب نظر عوام شروع بكنند به اين كارها. اين كارها خيلىخطرناك است. خيلى ضربه مىزند. ائمه بيزار هستند از اين مسائل كهبعضىها در پيش گرفتند. به هر حال حفظ اسرار كردن يك مسأله است. قلو وامثال اينها را هم ترك كردن مسأله ديگرى است و مراقب بودن.
سوم و الى اموالهم امتحانشان كنيد با اموالشان. كيف مواساتهم لاخوانهمفيها. چه طور مواسات مىكنند. مواسات از دو ريشه لغوى مىتواند گرفتهشده باشد. يكى از مادّه واسا، كه مثال واوى است. واسا. يكى از مادّه آسا كهمهموز است. هر دو مىشود مواسات. به معنى الاعانه كمك كردن. شيعيانما كسانى هستند كه در اموالشان بهرهاى است براى ديگران. تشيّع فقط بهادّعا و اشهد انّ عليّاً ولى الله گفتن نيست و فقط به مجالس عزادارى و امثالاينها نيست. شيعه را با اموالش بايد امتحان كرد. چه اندازهاى ديگران دراموال ما سهم دارند؟ ملاحظه مىكنيد. در شرايطى ما زندگى مىكنيم كهواقعاً مشكلات زياد است. 4 مشكل الان داريم.
يكى مشكل بيكارى است براى جوانها. كه واقعاً منشأ بسيارى از مفاسداجتماعى است. اعتياد يك ريشه اصلىاش همين بيكارى است. سرقتها يكريشه مهمّش بيكارى است. خودفروشىها يك ريشه مهمّش بيكارى است.اين يك مشكل.
مشكل ديگر مشكل ازدواج جوانها است كه آن همان بلاى عظيم است.
مشكل سوم مشكل مسكن بى مسكنها است. گاهى تمام حقوق و درآمدشرا بايد بدهد اجاره. براى زندگى از كجا بياورد؟
مشكل چهارم هم مشكلات تحصيل است. دانشگاهها هم كه اخيراًخيلىهايشان پولهاى كلانى مىخواهند. مردم هم نمىخواهند جوانانشانتحصيل نكنند. جوانها ول نمىكنند. بايد بروند تحصيل كنند. آن وقتمىمانند با انبوه مشكلات. حتّى اين ايّام. براى بچّه مدرسهاىها براى قلم وكتاب و غيره براى همينها من ديدم بعضىها لنگ هستند. همين. آن وقتدر مقابل ببينيد چه مخارجى مىكنيم. شيعه كه ما مىگوييم يك وقت فردشيعه مىگوييم و يك وقت جامعه شيعه مىگوييم. مملكت شيعه را هم بااين چهار تا بايد امتحان كرد. كشور. آيا بودجههاى كلانش را صرف در چهمىكند؟ سرگرمىهاى سالم و ناسالم. يا اين مسائل و مشكلات چهارگانه؟اين جامعه، جامعه شيعه است؟ كه پولهاى هنگفتش را نمىگويم خرج چهچيزها مىشود. در مسائل بيهوده مصرف كنند. امّا عدّهاى در اوليّات زندگىلنگ باشند. فرد شيعه هم همين است. حالا برويم هى فضائل شيعه رابخوانيم. روز قيامت در بهشت خانه ما ديوار به ديوار خانه پيغمبر و فاطمهزهرا است. امّا صفات شيعه چه؟ كارى به آن بخشش نداريم. بايد گفت همخودمان و هم براى همه مردم. اميدوارم كه انشاء الله خداوند به همه ماتوفيق بدهد. بتوانيم آن چه در روايات اهل بيت به عنوان صفات شيعه آمدهاست انشاء الله در خودمان و در جامعهمان پياده كنيم. قال صادق(ع)امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصّلاة كيف محافظتهم عليها و الى اسرارنا كيفحفظهم لها عند عدوّنا و الى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها. برگرديممسأله 8 را امروز انشاء الله بتوانيم جمع و جورش كنيم. برويم سراغ مسألهنهم. بحث در اين بود كه اگر مملوكهاى باشد پدر او را لمس كند يا نظر شهوتكند به پسر حرام است. اگر مملوكهاى پسر داشته باشد او را نظر به شهوت يالمس به شهوت كند بر پدر حرام استخ. چند طايفه روايت داشتيم. در قول بهتحريم.
رواياتى كه هر دو را مىگفت حرام است.
رواياتى كه فقط اب را نسبت به ابن گفته بود. منظوره و ملموسه اب نسبت بهابن حرام است. نسبت به عكسش سكوت بود.
سوم روايتى بود كه عكسش را مىگفت. ملموسه و منظوره ابن براى ابحرام است. گفتم اين خيلى كم حديث دارد. آنى را كه خوانديم نيم بند بود.حالا يك حديث ديگرى هم ما پيدا كرديم براى طايفه سوّم كه منظوره وملموسه ابن نسبت به اب باشد. روايت را دقّت كنيد. ما رواه احمد ابنمحمد ابن عيسى فى نوادره. حديث 5 باب 3 از مصاهرت از جلد 14مستدرك. احمد ابن محمد ابن عيسى رئيس قميين بود و از بزرگان و اجلّا وثقات صاحب كتاب نوادر فى نوادره عن ربيع ابن عبد الله. ربيع ابن عبد اللهكيست؟ مجهول. مشكل مهم اين است كه اسم ربيع ابن عبد الله در كتبرجال نيست. جامع الرّوات كه ندارد، رجال آقاى خويى هم ندارد. آن معجمرجال الحديث آيت الله خويى خيلى گسترده است. لااقل بايد اسم ربيع ابنعبد الله را داشته باشد. ندارد. مجاهيل آنهايى هستند كه اسمشان را مىبرند.توثيقشان نمىكنند. ذنبشان هم نمىكنند. امّا ربيع اسمش را هم نبردند. اينجا است كه من حدس مىزنم اشتباه باشد. ربيع نيست. ربعى ابن عبد اللهاست. مرد مشهورى است و احاديث زيادى هم دارد. و اتّفاقاً ربعى ابن عبدالله از محمد ابن مسلم كه بعد از آن هست حديث نقل مىكند. چون بعدشدارد عن ربيع ابن عبد الله عن محمد ابن مسلم. راوى محمد ابن مسلم ربيعنيست. ربعى است. از رجال معروف حتّى من اين نسخه آل البيت هم كه ازمستدرك است اصلاحش كردند، نگاه كردم آن جا هم ربيع داشت. حالا چرامن مىگويم ربعى ابن عبد الله است؟ براى اين است كه اولاً راوى از محمدابن مسلم ربعى ابن عبد الله است. ثانياً اين روايت مال محمد ابن مسلماست. مضمونش عين مضمون حديث چهار باب 3 است. مضمون يكىاست. راوى هم يكى است. 4 باب 3 وسائل. اين مستدرك بود. آن وسائلاست. عن ابن ابى همير عن ربعى ابن عبد الله در وسائل در اين حديث ديگرعن ربعى ابن عبد الله است. عن محمد ابن مسلم. راوى همان راوى است.حالا مضمون آن دو تا را هم مىخوانم. ببينيد به هم مىخورد يا نه. آن وقتيك مشكل ديگرى هم در مضمون بايد حل كنيم. حالا مال مستدرك را اولبخوانم. عن ابى عبد الله. قال اذا جرّد الرّجل الجاريه و وضع يده عليها فلاتحلّ لابيه. برهنهاش كند دست بگذارد بر بدن او فلا تحلّ لابيه اين روايتمستدرك است و ربعى ابن عبد الله بود از محمد ابن مسلم. اين مىشودطايفه سوم. مال بچّه است نظر و لمس كرده است حرام به پدرش است. اينشاهدى براى گروه سوم كه خصوص پدر و پسر را گفته است.
امّا حديث وسائل كه عن ربعى ابن عبد الله است. به عقيده ما صحيح هماين است. عن محمد ابن مسلم است. عن ابى عبد الله قال اذا جرّد الرّجلالجاريه و وضع يده عليها فلا تحلّ لابنه اين دارد. آن داشت لابيه. اين داردفلا تحلّ لابنه ما دو تا اشتباه احتمال مىدهيم در آن حديث نوادر احمد ابنمحمد ابن عيسى هست. يك اشتباهش در سند است كه ربيع غلط است،ربعى درست است. يك اشتباه هم در متن است. لابيه درست نيست. لابنهدرست است. اگر اين بشود ديگر گروه سوم نخواهد بود. برمىگردد به گروهچندم؟ برمىگردد به گروه دوم. مىشود فلا تحلّ لابنه. نه لابيه كه گروه سومباشد. لابنه كه گروه دوم است.
سؤال؟ بله. چرا؟ من مىگويم نسخه وسائل در اين مسأله از نسخه مستدركصحيحتر از آب در آمد. چون سند صحيحتر است. متن هم به نظر مىرسدمال وسائل دقيقتر از مستدرك است. تازه مردد هم شديم باز نمىتوانيمشاهد گروه سوم بگيريم. چون نمىدانيم لابنه است يا لابيه است. يكى ازشواهدى كه من مىخواهم بياورم كه نسخه وسائل درست است، عن ربعىابن عبد الله است ربيع اين است كه جناب آقاى احمد ابن محمد ابن عيسىكه بزرگان قميين بود از آدمهايى بود كه از ضعفا و مجاهيل چيزى نقلنمىكند. مردى بود كه احمد ابن محمد ابن خالد برغى را از قم بيرون كرد.احمد ابن محمد ابن خالد برغى آدم ثقهاى بود. امّا از مجاهيل و ضعافمىرفت روايت نقل مىكرد. به او گفت حق ندارى در قم بمانى. تبعيدشكرد. بعد هم كه تنبّهى برايش پيدا شد، برگرداند و احترامش كرد و در تشييعجنازهاش هم پابرهنه و سربرهنه آمد كه اعاده حيثيت بكند از اين مرد. خوباحمد ابن محمد ابن عيسى كه اين قدر سختگير بوده است، خودش مىآيداز ربيع مجهول در مجهول نقل مىكند؟ لابد ربعى ابن عبد الله است كه مردمعروف و شناخته شدهاى هست.
سؤال؟ به نظر ايشان ثقه بوده است، بايد در كتب رجال ثبت شده باشد.اصلاً اسمش نيست. جزء روّات نشمردند. اين دليل بر اين است كه نسخقديمه نداشته است. خوب حالا سه طايفه را گفتم و گذشتيم. برويم سراغمعارضها. در مقام معارضه سه تا حديث من مىخوانم كه تكليفمعارضهاش را هم امروز روشن كنيم.
اول روايت على ابن يقطين است كه بهترين روايت است. روايت موثّقمعتبرى است. حديث هم 3 باب 77 است. از ابواب نكاح عبيد و اماع. آخرجلد 14 است. نكاح العبيد و الاماع باب 77 حديث 3. بهترين دليل معارضو طايفه چهارم همين است. عن العبد الصّالح. آن عبد صالحى كه على ابنيقطين از او نقل مىكند، كيست؟ موسى ابن جعفر سلام الله عليه است.چون از اصحاب و ياران موسى ابن جعفر است. عن الرّجل يقبّل اللجاريهيباشرها من غير جماعٍ داخلٍ او خارج. اين يقبّل الرّجل كه معلوم است.تقبيل است. امّا من غير جماعٍ داخلٍ او خارج. داخلش كه معلوم است. مراداز خارج چيست؟ من تصوّرم اين است مراد تفخيض و امثال تخفيض استكه اسمش را مىشود جماع خارج گذاشت. مقابل جماع داخل كه دخولاست. امّا در جماع خارج كه تخفيض است و دخول نيست. خوب، اگر اينكار را بكند، چه مىشود؟ اتحلّ لابنه او لابيه؟ حلال است؟ قال لا بعث.صريحاً مىفرمايد لا بعث. تقبيل عيب ندارد. مباشرتهاى ديگر، دستگذاشتن عيب ندارد. آنى كه عيب دارد جماعٌ داخل او خارج است. اين عيبدارد. لا بعث هم صريح است. سند هم سند معتبرى است. مشكلى از ايننظر نيست.
حديث دوم، اين حديث را سه نفر نقل كردند كه در واقع سه حديث است.عبد الرّحمان ابن الحجّاج و حفص ابن البخترى و على ابن يقطين. واو است.عن نيست. عبد الله ابن حجّاج جدا از امام نقل كرده است. حفص هم جدا،على ابن يقطين هم جدا. قالوا سمعنا ابا عبد الله. معلوم مىشود على ابنيقطين مطابق اين حديث زمان امام صادق (ع) را هم درك كرده است. قالواسمعنا ابا عبد الله يقول فى الرّجل اين حديث 3 باب 5 مصاهره است. قالواسمعنا ابا عبد الله يقول آن از عبد الصّالح بود. اين از امام صادق است. يقولفى الرّجل تكون له الجاريه. افتحلّ لابنه اين جاريه پدر براى پسر حلالاست؟ فقال، ما لم يكن جماع او مباشرتٌ كالجماع. اين همان جماع خارجاست ديگر. فلا بعث. پس چرا بعضىها فقط حديث على ابن يقطين راآوردند. عن العبد الصّالح استدلال كردند. خوب اين كه سه تا حديث استبه جاى يك حديث. اين هم مىفرمايد، فلا بعث. آنى كه عيب دارد جماع اوكالجماع است. تخفيض است. غيرش نه. اين دو حديث. يعنى در واقع 4حديث.
و امّا حديث سوم همان روايت عبد الله ابن يحيى كاهلى است. كه از نظرسند كاهلى محلّ بحث است. اين هم حديث دو باب 3. از همان ابوابمصاهرت. عن ابى عبد الله فى حديثٍ قال سألته عن رجل اين حديث رامرحوم صاحب جواهر و بعضى ديگر نقل كردند. ولى خوب ديروز همخوانديم. دلالتى ندارد بر بحث ما. عن رجلٍ تكون له جاريه فيضع ابوه يدهعليها. پدر كه مالك نيست به حرام دست روى او مىگذارد. من شهوتٍ اوينظر منها الى محرّمٍ من شهوتٍ. يعنى پدر تعدّى مىكند به كنيز پسر. فكرهعن يمسّحها ابنه. فرمود براى پسر مشكل مىشود. اين حديث خيلى حديثعجيبى است. اولاً پدر به حرام آمده است. چه ربطى به بحث ما دارد؟ نظر ولمس حلال را ما داريم مىگوييم. ثانياً كره كره لغوى است كه حرمت را همشامل مىشود يا كره مصطلح فقهى است كه مقابل حرمت است. ثالثاً انّالحرام لا يحرّم الحلال. كنيز مال بچّه بوده است. حلال بوده است. پدر دستگذاشته است كه حرام بشود؟ اين را كه كسى نمىگويد. حلال به وسيله حرامحرام بشود. قبلاً مملوكه پسر بوده است و بر او حلال بوده است. بعداً پدرآمده است و اين كار غلط را كرده است. چگونه ما مىتوانيم بگوييم آن حلالحرام شد به واسطه حرام. پس اين سومى را حذفش كنيم از ادلّه. آن دوروايت اول كه بازگشت به چهار روايت مىكرد فعلاً معارض. جمعش را انشاءالله شنبه خواهيم گفت. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...