• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هشتاد و هشتم " 76 / 12 / 16
    دلالت احاديث بر اهل كتاب بودن مجوسى
    بحث در مسأله 30 از مسائل مقادير ديات بود. رسيديم به حكم مجوسيها در سايرابواب فقه، گفتيم در اينجا يكباره بحث كنيم و ببينيم مجوس آيا جزء اهل كتاب‏هستند يا نه؟ در اينجا موضوع مجوس را شرح داديم، اينها چه كسانى هستند واجمالى از عقائد شان را بيان كرديم، و اما حكمشان.
    ما احاديث زيادى در ابواب مختلف داريم كه نشان مى‏دهد مجوس اهل كتاب‏هستند، و تفاوتى با يهود و نصارا ندارند. براى رسيدن به اين قاعده كلى از دو راه‏مى‏توان وارد شد، راه اول احاديثى است كه به طور كلى از مجوس بحث مى‏كند، و باصراحت مى‏گويد: «كان لهم نبى، كان لهم كتاب»، اين يك راه مسأله است، راه دوم ازموارد جزئى پى به كلى بردن است، در باب طهارت، در باب ديات، در باب نكاح، درباب ذمى، موارد جزئى جزئى را مى‏بينيم، مى‏بينيم همه جا ملحق به اهل كتاب شدنداز مجموع اين موارد جزئيه پى به قاعده كلى مى‏بريم كه مجوس اهل كتاب هستند وملحق به آنها هستند من جميع الجهات.
    از دو راه اين مسأله را تعقيب مى‏كنيم يكى احاديثى كه قاعده كليه مى‏گويد و يكى‏هم احاديث جزئيات احكام مجوس را مى‏گويد، «امّا اذا ضمّ بعضها الى بعض يك‏قاعده كلى از اين انضمام مى‏شود به دست آورد.
    و اما احاديثى كه به صورت كلى مى‏گويد، ما نُه حديث داريم كه شش‏تاى اينها دريك باب است، ابواب جهاد عدوّ، ج 11 وسايل، ابواب جهاد العدو، باب 49، يك‏حديث هم در همين ديات داريم، مى‏شود هفت‏تا، دو حديث هم مستدرك داردمى‏شود نه‏تا، منتها اين احاديث اكثريت قريب به اتفاقش ضعاف است. حديث‏صحيح شايد يكى در ميان اين نه حديث باشد. منتها دو نقطه قوت در اينها است، نقطه‏قوت اول اين است كه اينها متضافر هستند، متكاثر هستند، نقطه قوت دوم اين است‏كه «عمل به الاصحاب».
    بيان نُه حديث در رابطه با مجوس
    اين نه حديث را بخوانيم حرفهايى كه در هر كدامش است بزنيم بعد هم‏جمع‏بندى كنيم، پرونده مجوس را كامل كنيم در اينجا، حديث اول كه در ما نحن فيه‏است و شايد تنها حديث صحيحى باشد حديث يازده باب سيزده از ديات نفس است،«باسناده عن محمد بن على بن محبوب، عن احمد بن محمد، عن ابن فضّال، عن ابن‏بكير، عن زرارة» ظاهراً رجال روايت اعم از صحيح و موثق هستند، چون بنى فضال‏مى‏دانيم فطحى هستند، ولو صادق هستند، اما از نظر مذهب مشكل دارند لذا روايات‏را موثقه مى‏توان گفت، «عن زرارة قال سألت عن المجوس ما حدهم، (ما حدهم، نه‏حد در مقابل تعزير و اينها يعنى قانون كليشان چيست؟ قانون كلى اهل مجوس‏چيست؟ «فقال هم من اهل الكتاب»، اينها اهل كتاب هستند، «و مجراهم مجرى اليهودو النصارا فى الحدود و الديات».
    سند اين حديث خوب است و اما دلالتش به عقيده ما دلالت عام است، چون‏اولش مى‏گويد: هم من اهل الكتاب، يك قانون كلى مى‏گويد، بعد ديات و حدود را كه‏بالخصوص بيان مى‏فرمايد از باب ذكر دو مثال است، فرمود: «فى الحدود و الديات»معنايش انحصار نيست، بيان به مثال است، حالا اول كار فرمود: «هم اهل الكتاب».
    (سؤال و پاسخ استاد): نه سؤال از حد است، ببينيم قانونشان چيست؟ برنامه‏ايشان‏چيست؟ فرض كنيد سؤال از حد هم باشد، جواب عام است، «هم من اهل الكتاب»،جواب نبايد اخص باشد، اعم كه مى‏تواند باشد، هميشه جواب بايد يا مساوى باشد يااعم باشد، اينجا اعم است، اينكه مى‏فرمايد: «من اهل الكتاب» تمام احكام اهل كتاب راما در اينجا جارى مى‏كنيم، ذكر آن دو مثال هم مشكلى ايجاد نمى‏كند، براى اينكه دومثال روشن و واضح در اين مسأله بيان شده است. تنها حديث دلگرم كننده ما سنداً ودلالتاً اين حديث است.
    (سؤال و پاسخ استاد): سألته زراره مضمره است، ولى ما مى‏دانيم زراره كسى‏نيست كه برود سؤال از افراد عادى بكند و جواب مسائل شرع را از افراد عادى‏بخواهد، پيداست شأن زراره ايجاد مى‏كند كه سؤالاتش از امام(ع) باشد، از اركان‏اصحاب هستند، از كسانى است كه فرمود: اگر نبود زراره و امثال او دين اهل بيت ودين اسلام از بين مى‏رود، يك چنين آدمى است، سؤال از چه كسى مى‏كند؟ از افرادمعمولى و غير معصوم قطعاً نيست. بنابراين مضمره بودن هم مشكلى در حديث‏ايجاد نمى‏كند، دلالت خوب است و اما آن شش حديثى كه در باب 49 از ابواب جهادالعدو به تناسب بحث اهل ذمه آمده است.
    نام پيغمبر و كتاب مجوس
    حديث دوم: روايتى است كه از ابو يحيى واسطى است، حديث يك باب 49 است‏اين شش‏تا حديث را من شماره‏هايشان را بگويم، حديث 9 8 7 5 31، همه از باب49 است، روايت ابو يحيى واسطى است عن بعض اصحابنا، مرسله است، «قال سئل‏ابو عبدالله (ع) عن المجوس أكان لهم نبى فقال: نعم، اما بلغك كتاب رسول الله الى‏اهل مكه، اسلموا و الا نابذتكم بحرب، نامه‏اى پيغمبر اكرم (ص) به اهل مكه نوشت وفرمود: مسلمان شويد والا اعلام جنگ به شما مى‏دهم، ذيل حديث مفصل است‏خلاصه‏اش اين است كه اينها به پيغمبر اكرم گفتند كه جزيه از ما بپذير، و اجازه بده مابتهايمان را بپرستيم، پيغمبر اكرم فرمود: من جزيه نمى‏گيريم مگر از اهل كتاب، آنهادر مقام تكذيب پيغمبر اكرم بر آمدند، شما از يك طرف مى‏گوييد: جزيه نمى‏گيريم‏غير از اهل كتاب، از يك طرف هم ما شنيديم از مجوس شما جزيه مى‏گيريد، در حالى‏كه مجوس اهل كتاب نبودند، اين ضد آن است كه فرموده‏ايد كه من جزيه جز اهل‏كتاب نمى‏گيرم، مجوس اهل كتاب نبودند، شما چطور جزيه مى‏گيريد؟ «فكتب اليهم‏رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم انّ المجوس كان لهم نبىّ فقتلوه (مجوس نبى‏داشتند آن را كشتند، و كتاب أحرقوه، (كتابى داشتند آتش زدند كتابشان را) أتاهم نبيّهم‏بكتابهم فى اثنى عشر ألف جلد ثور» كتاب اين پيغمبر در دوازده هزار پوست گاونوشته شده بود.
    دلالت اين حديث خوب است، با صراحت مى‏گويد: نبى داشتند، كتاب داشتند،اين بخاطر اين است كه اهل كتاب هستند، تنها مشكلى كه دارد اين است كه كتاب اينهادر دوازده هزار جلد ثور بود، اين را بايد چه رقم توجيه كنيم؟ دوازده هزار پوست‏گاو، روى هر كدام چقدر مى‏شود نوشت؟ هر كدامش هم بشود پنجاه صفحه، دوازده‏هزار تا پنجاه تا سر از ششصد هزار صفحه مى‏شود، خيلى غوغا مى‏شود.
    و عجب اين است كه اين ذيل در اكثر روايات ما بود، پيغمبرى داشتند و كتاب‏آسمانى آنها دوازده هزار پوست گاو بود، ممكن است توجيه شود، يعنى دوازده هزارقطعه از پوست گاو بود، كه پوست گاو را پنجاه تا قطعه مى‏كردند اين دوازده هزارپوست گاو يعنى دوازده هزار صفحه از پوست گاو باشد، با اين حال خيلى كمترمى‏شود، مى‏شود يازده هزار تا، كه هر كتابى هزار صفحه باشد مى‏شود دوازده جلد، آن‏وقت هم كه كلمات را درشت مى‏نوشتند، مثل حروفچينى حالا و نوشته‏هاى حالانبود.
    آن وقت دوازده هزار صفحه معمولى كوچك با كلمات درشت در روى پوست‏گاو، اين حد نهايى توجيهى است كه ما مى‏توانيم براى اين روايت كنيم.
    و اما حديث سوم: روايت ابو يحيى واسطى از بعض اصحابنا است، مرسله است،«قال: سئل ابوعبدالله عليه السلام عن المجوس، روايت پيغمبر اينجا نقل نشده است،خود امام صادق همان جواب آخرى را اينجا فرموده است، «فقال: كان لهم نبى قتلوه وكتاب أحرقوه، أتاهم نبيهم بكتابهم فى اثنى عشر ألف جلد ثور و كان يقال له‏جاماست.
    ظاهر اين است كه اين دو تا حديث نيست اين همان حديث است، ولو در وسائل‏دو حديث نقل شده است، آن مفصلش است و اين مختصرش است.
    دوبار امام صادق اين را به بعض اصحابنا فرموده باشد، بعيد به نظر مى‏رسد، اين‏روات بعضى تمام حديث را نقل كرده‏اند و اشاره به داستان پيغمبر اكرم صلى الله عليه‏و آله و سلم است، گاهى هم به بدون اشاره به آن نقل كرده‏اند، از كلام امام صادق عليه‏السلام نقل كرده‏اند، بنابر هر دو بر مى‏گردد به يك حديث، آنهم يك حديث مرسله.
    و اما حديث چهارم: مرسله صدوق است، محمد بن على بن الحسين، «قال:المجوس تؤخذ منهم الجزية چرا؟ لان النبى صلى الله عليه و آله و سلم قال: سنّوا بهم‏سنة اهل الكتاب» قاعده كلى است، سنت اهل كتاب درباره اينها جارى مى‏شود، «و كان‏لهم نبىٌّ اسمه داماست» اينجا اسم پيغمبرشان داماست است، «فقتلوه و كتاب يقال له:جاماست كان يقع فى اثنى عشر جلد ثور فحرّقوه» آتش زدند.
    جريان سنّة اهل كتاب در رابطه با مجوس
    اين هم دلالتش خيلى خوب است، درست است كه بحث بحث جزيه و اهل ذمه‏است، اما تعبيرش تعبير كلام پيغمبر اكرم است كه فرمود: سنت اهل كتاب را در باره‏اينها جارى كنيد، يعنى اينها اهل كتاب هستند.
    حديث پنجم حديث اسبق بن نباتة است، سندش ظاهرش مشكل دارد، «ان علياًعليه السلام قال: على المنبر سلونى قبل ان تفقدونى» پيش از آن كه از ميان شما بروم ومرا از دست بدهيد، هر سؤالى داريد بكنيد، «فقام اليه الاشعث، (اشعث بن قيس منافق‏معروف برخواست و سؤالى كرد)، «فقال: يا امير المؤمنين كيف يؤخذ الجزية من‏المجوس و لم ينزل عليهم كتاب» كتابى بر آنها نازل نشده است، «و لم يبعث اليهم نبىّ»پيغمبرى بر اينها مبعوث نشده است، «فقال: بلى يا اشعث» (فرمود: اين طور نيست،«قد أنزل الله عليهم كتاباً، و بعث اليهم نبياً» هم پيغمبر داشتند و هم كتاب آسمانى‏داشتند، اين هم روايت اسبق بن نباته كه قانون كلى در باره مجوس از آن استفاده‏مى‏شود.
    حديث ششم: مرسله مفيد است، «محمد بن محمد بن المفيد فى المقنعة عن اميرالمؤمنين عليه السلام انه قال: المجوس انما ألحقوا باليهود و النصارى فى الجزية والديات (مجوس ملحق به يهود و نصارا شد و الديات، چرا؟ لانه قد كان لهم فيما مضى‏كتاب»، سابقا اينها اهل كتاب بودند و كتابشان را از دست دادند.
    حديث هفتم: «عن على بن على بن دعبل، عن على بن موسى الرضا عليه السلام،(پسر دعبل از امام على بن موسى الرضا نقل مى‏كند، عن أبيه عن آبائه عن على بن‏الحسين عليه السلام ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم قال: سنّوا بهم سنة اهل‏الكتاب» با آنها مثل اهل كتاب، با چه كسانى؟ بعد مى‏گويد: يعنى المجوس»، اين يعنى‏را چه كسى مى‏گويد؟ راوى مى‏گويد؟ امام على بن موسى الرضا مى‏فرمايد؟.
    خوب اين هفت تا روايت كه شش تايش مال باب چهل و نه بود.
    و اما حديث هشتم و نهم از دعائم الاسلام است، اينها را از جلد يازده مستدرك‏نقل مى‏كنيم، ابواب جهاد العدوّ، باب 42 حديث 2 و 3، «عن على عليه السلام‏المجوس اهل الكتاب، الا انه اندرس امرهم» يعنى كتابشان، كارشان مندرس شد، اگرامروز يهود و نصارى را مى‏بينيد كه تورات و انجيل دارند، اما مجوس چيزى دردستشان نيست، بخاطر اين است كه بر اثر گذشت زمان نابود شده و از بين رفته است،«و ذكر قصتهم» على عليه السلام داستانشان را گفته است، «فقال: يؤخذ الجزية منهم».
    و اما حديث نهم كه آخرين حديث ماست، «عن على بن سالم عن رجل، عن ابى‏عبدالله عليه السلام فى حديث، انه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سنّوافى المجوس سنة اهل الكتاب فى الجزية، حالا آيا فقط در جزيه يا جزيه از باب ذكرمثال است؟ ظاهراً جزيه ذكر مثال است، و اينها ملحق هستند در تمام اينها.
    تضافر احاديث، عمل اصحاب به احاديث مذكوره
    اين احاديث با تمام اشكالات سندى خوانده شد، احاديث ما غير از اولى، مشكل‏سند دارد، ولى همانطورى كه در ابتداى امر عرض كردم دو نكته قوت در اين احاديث‏هست كه مشكل را حل مى‏كند، نكته اول متضافر و متكاثر است، وقتى احاديث‏متضافر شود در كتب معتبره نقل شود خود اين باعث قوت سند است.
    و نكته دوم اين است كه معمول بهاى اصحاب است، در اينجا كلامى از «روضةالمتقين» مى‏خوانم كه اشاره به همين معنا شده است، مرحوم مجلسى در روضةالمتقين جلد سوم صفحه 157 مى‏فرمايد: «و الاخبار فى امر المجوس كثيرة لا تخلوامن ضعف» ظاهر كلامش اين است كه همه‏اش ضعيف است، «و لكن عمل الاصحاب‏عليها» پس اين شهادت به عمل اصحاب را تنها ما نمى‏گوييم، اين بزرگوار هم درروضة المتقين در ذيل اخبار مجوس فرموده است كه اصحاب عمل كرده‏اند.
    وقتى مى‏بينيم هم در ديه عمل كرده‏اند و هم در ذمه عمل كرده‏اند، در نكاح عمل‏كرده‏اند، جاهاى مختلف عمل كرده‏اند، خوب تا اينجا فكرمان راحت شد كه دليل‏كافى از نظر روايت عامه براى الحاق مجوس به اهل كتاب داريم و دليل دوم هم‏عرض كردم كه رواياتى داريم، كه در جاهاى پراكنده است، اشاره به آدرس آنها مى‏كنم‏مطالعه مى‏فرماييد، در موارد پراكنده ملحق شده‏اند مجوس به اهل كتاب، از مجموع‏موارد پراكنده هم خودش مى‏شود دليل كلى استنباط كرد.
    از جمله جاهايى كه مى‏توانيد مطالعه كنيد، ابواب طهارت است باب 24، ابواب‏نكاح مجوس، ابواب ديات هم كه داشتيم و گذشت، از «انضمام بعضها الى بعض»استفاده مى‏شود كه مجوس حكم ساير فرق اهل كتاب را دارند.
    تفاوت ديه بين زن و مرد مجوس
    باقى مانده مسئله 30 را هم امروز بگوييم و از اين مسئله بگذريم، مسئله 30 اگرنظر مباركتان باشد سه چهار تا فرع كوتاه در ذيلش بود، يكى اين است كه اهل ذمه‏همانطور كه ديه‏شان كمتر است، زنان اهل ذمه هم نصف ديه مردانشان را مى‏گيرند،حالا اهل ذمه هشتاد هستند البته ما ديه كامله قائل شديم، مشهور كه مى‏گويند:هشتصد تا هستند خوب لابد زنانشان چهار صد تا هستند، اين يك فرع بود كه ايشان‏اشاره كرد.
    فرع دوم اين است كه تا يك سوم زن و مردشان مساوى هستند، از يك سوم به بالانصف مى‏شوند، در ديات اعضاء «المرأة تعاقل الرجل الى ثلث الدية و اذا بلغ الثلث‏رجعت الى النصف» همانطورى كه مسلمانها چنين نسبتى دارند، در ديات اعضاء اهل‏ذمه هم اگر قائل شديم كه هشتصد درهم ديه‏شان هست، آنها هم تا ثلث در جراحات‏اعضاء زن و مرد مثل هم هستند، از ثلث به بالا نصف مى‏برند.
    فرع سوم اين است كه ديات مسلمين در ماه حرام تغليظ مى‏شود، در «اشهر حرم»يك سوم اضافه مى‏شود، در ماه حرام اگر قتلى واقع شود، «دية و ثلث»، آيا درباره اهل‏ذمه هم همينطور است؟ فرموده‏اند: بله، لا يبعد كه در رابطه با آنها هم تغليظ بگوييم.
    دليل اينها چيست؟ ظاهراً دليلى جز عمومات نداريم، يك روايت خاص داريم كه‏من اينجا اشاره مى‏كنم، ولى معمولا روايات در اينجا روايات عامه است، مثلاً درحديث 1 از باب 5 از ابواب ديات نفس داشتيم «دية المرأة نصف دية الرجل» اين‏مسلمان را مى‏گويد يا اطلاق دارد؟ مسلمان باشد يا غير مسلمان باشد، هر چه‏مى‏خواهد باشد.
    (سؤال و پاسخ استاد): اطلاق دارد و همه زنان دنيا را مرأه مى‏گويند. انصراف به‏جامعه اسلامى ندارد، انصراف دارد به همه.
    (سؤال و پاسخ استاد): در مقام بيان است و اگر بخواهد در مقام بيان باشد چطورى‏بايد بگويد؟ بايد بگويد: «انا فى مقام البيان؟».
    (سؤال و پاسخ استاد): اگر شك كرديم كه آيا زنان قرشى و غير قرشى در اينجا باهم تفاوت دارند، آيا اطلاق ندارد؟ در مقام بيان نيست؟ نه!! مرأه و رجل تفاوتى‏ندارند و عام است.
    (سؤال و پاسخ استاد): جواب را به اعم دادن اشكالى ندارد، جواب اخص از سؤال‏نمى‏تواند باشد، مساوى و اعم هر دو مى‏تواند باشد.
    عدم انصراف روايات به مسلمين
    يا مثلاً حديث يك و دو از ابواب ديات شجاج و جراح، يعنى آن ضربه‏اى كه به سريا بدن وارد مى‏شود، «شجّه» ضربه‏هايى است كه بر سر وارد مى‏شود، جراح معناى عام‏دارد، حديث يك و دو، باب سه از ابواب ديات شجاج و جراح را ببينيد، مضمونش‏اين است كه «جراحات المرأة و الرجل سواء الى ان تبلغ الثلث الدية، فاذا جازتضاعفت جراحة الرجل على جراحة المرأة ضعفين»، اين هم رجل دارد و هم مرأه‏دارد، چه دليلى داريم كه ما بگوييم: منصرف به مسلمين است؟! همه زنان و مردان دنياآنهايى كه ديه دارند حساب ديه‏شان اين است، ملاحظه مى‏فرماييد كه آنجا اطلاق داردو اينجا هم اطلاق دارد.
    و هم چنين در باب شرح الحرام، در ماه حرام، ما عبارتمان اين بود، حديث يك ازباب سه، از ابواب ديات النفس، «ان الرجل اذا قتل فى الشهر الحرام كان له دية و ثلث»اين كجايش دارد مسلمان و ذمى؟ رجل در ماه حرام كشته شود يك ديه و يك سوم ديه‏دارد، تغليظ مى‏شود، خوب اين هم عام است.
    ملاحظه كرديد كه هر سه فرع روايات عامه مستند است كه ثابت مى‏كند تفاوتى‏بين ذمى و مسلم نيست، هر چه آنجا گفتيم اينجا هم مى‏آيد.
    يك روايت خاص داشتيم، در چشم ذمى فرمود: دو چشمش ديه كامل است و يك‏چشمش چهار صد درهم است، اين در خصوص ذمى وارد شده است، اين رويايت‏كه خوانديم عام است، از اطلاق و عموم استفاده مى‏كرديم، اما يك روايت‏بالخصوص در اعضاء ذمى داريم، كه قبلا خوانديم فرمود: ديه ذمى اگر يك چشمش‏را در بياورند چهار صد درهم است، يعنى چشم او هم نصف است، در اعضايى كه دربدن انسان دو فرد دارد، زوج است مثل چشم، هر دو ديه كامل دارد، يكى نصف ديه‏است، اعضايى كه فرد است مثل زبان و دماغ، اينها همان يكى ديه كامله دارد، اين‏اطلاقات را داريم، اما خصوص اين روايت چشم ذمى هم داريم، بنا براين مسئله سى‏با تمام شاخ و برگش ان شاء الله تمام شد. و صلى الله على سيدنا محمد و آله‏الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1- دو حديث ذكر كنيد كه كليات آن شامل اهل كتاب بودن مجوس باشد.
    2- دو حديث در رابطه با احكام جزئى مجوس بيان كنيد.
    3- با توجه به ضعف بسيارى از اخبار نُه گانه چگونه از اين احاديث در مسأله استفاده‏مى‏شود؟
    4- يك دليل بر تفاوت ديه مرد و زن مجوس بيان كنيد.