• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هشتم "
    كلام در مسأله دوم، اسباب قتل عمد است كه عمدتا سه قسم بود. جايى كه قصدقتل دارد و متوصل به وسيله‏اى شده كه غالبا كشنده است.
    صورت دوم آنجايى است كه متوسل به وسيله‏اى شده و غالبا قتّال است اما قصدقتل ندارد.
    سوم اين است كه وسيله، وسيله نادره است، اما قصد قتل دارد.
    «ان يتعمده و لايريد قتله يقتله بما لا يقتل مثله و الخطاء الذى لا شك فيه ان يتعمّدشيئاً آخر فيصيبه» ذيلش هم شاهد مى‏شود. «تعمّده» يعنى «تعمّد الشخص» به‏قرينه‏اى ذيل كه مى‏گويد: «ان يتعمد شيئاً آخر» يعنى «شخصاً آخر» يعنى شكار، پرنده.عمد در قتل اين است كه جهت گيرى كنيم به سوى شخصى معين و او را با آلت قتّاله‏بزنند. نتيجه‏اش اين مى‏شود كه معيار آلت قتّاله است و نيت در اينجا هست.
    به هر حال؛ اين حديث احتمال متعدد دارد.
    فبناء على هذا اگر بخواهيم صدر و ذيل را قرينه بگيريم، شاهد عرض ما باشد.ضمير «يتعمده» اگر به قتل برگردد، شاهد بحث ما نيست و اگر به شخص برگردد،شاهد بحث ما مى‏شود، بنا بر اين، يك مقدار قابل بحث است ولو ذيل حديث شاهد براين است كه ضمير «يتعمده» به شخص برمى‏گردد نه به قتل.
    طايفه اولى مى‏گفت: قصد قتل كافى است، آلت قتّاله شرط نيست، اين داخل درطايفه اولى نمى‏شود. طايفه رابعه است كه مى‏رسيم، مى‏گويد: هر دو با هم، هم نيت‏قتل و هم آلت قتاله باشد.
    و امّا حديث ديگرى كه در اينجا داريم، حديث 20 است «عن زرارة» اينها مرسله‏عياشى است و سندى ندارد، «عن ابى عبدالله (ع) قال: العمد ان تُعمّده - يا تَعمده - وتقتله بما مثله يقتل» عمد اين است كه قصد اين شخص كند، «تعمده» باز ضميرش رابرگردانيم به اين شخص، قصد اين شخص كنيم، سراغ آلت قتّاله برويم، مى‏شود قتل‏عمد، معيار وجود آلت قتّاله است، بيش از اين نيست. باز اگر گفتيد: دليل برمى‏گردد به‏قتل «ان تعمده» يعنى «ان تعمد القتل»، آلت هم قتّاله باشد، پس هر دو شرط است. اين‏مى‏رود در گروه چهارمى كه به آن مى‏رسيم الآن.
    حديث ديگرى هم داريم كه حديث چهارده اين باب است كه اين از آنها بهتراست، حديث نوفلى عن السكونى است كه باز سند سكونى است و محل بحث ماست‏كه بررسى نمى‏كنيم به خاطر متضافر بودن، جايى برسيم يك حديث و دو حديث‏آنجا بررسى مى‏كنيم.
    «عن ابى عبدالله (ع) قال: جميع الحديد هو عمد» شمشير، خنجر، چاقو، عمود،هر وسيله آهنين، عمد است، چرا مى‏گويد آهنين؟ چرا چوب را نمى‏گويد؟ لابد براى‏اينكه «يقتل عادة» باشد، ضربه با آهن بر جاهاى حساس كشنده است. پس معيار اين‏است كه ابزار شما ابزار قتّاله باشد، نيت هر چه مى‏خواهد باشد، خيلى روشن است.بله باز احتمال مقام ثبوت و اثبات در همه اين روايات هست ولى ظاهرش اين است‏كه واقعا عمد است، در مقام ثبوت عمد است، نه در مقام شك و اثبات، «جميع‏الحديد»، ابزار آهنين. البته معلوم است كه منظور از حديد اين نيست كه ميخ آهنى‏باشد بزند توى بازويش، حديد كه در اينجا گفته مى‏شود، قطعه حديدى باشد و به‏جاى حساسى بزند، منصرف به اين است و الاّ چوب هم همينطور است.
    سؤال و پاسخ استاد: همه اينها مثال است حالا اگر فولاد باشد، استيل باشد، چاقوهاو خنجرهاى از استيل درست كند، ما در باب ذبح هم گفتيم اشكالى ندارد، هر فلزى‏مى‏توان به آن ذبح كرد، بر خلاف اصرارى كه بسيارى از آقايان دارد كه حتما بايدجنس آهن باشد، از روايات باب ذبح استفاده مى‏شود كه فلز باشد حالا يا آهن باشد ياغير آهن باشد، گرفتار مى‏شود حاجيها در مكه به اينكه آنجا كاردها معمولا استيل‏است و دسترسى به آهن نيست، خيلى مشكل در ذبح پيدا مى‏كند.
    به هر حال، اينجا هم وقتى كه مى‏فرمايد آهن، مراد از آهن يعنى يك فلز برنده،همه اينها را شامل مى‏شود، آن هم نه يك ميخ، نه يك سوزن، بلكه مراد يك وسيله‏سنگينى بوده باشد.
    سؤال و پاسخ استاد: فرق نمى‏كند و سنگ را هم ما مى‏گوييم: همينطور است، ازروايات ديگر ثابت مى‏شود كه ملحق است، آجر به سر كسى بزنند از عمود آهنين‏كمتر نيست. شاهد ما در اين بود كه امام دست روى ابزار گذاشته، يعنى سبب، نه روى‏مسبب. خوب اين طايفه ثانيه بود كه تمام شد، مى‏رويم سراغ طايفه ثالثه از اخبار.
    اخبارى است كه در مقام تعريف قتل عمد نيست، اما بيان يك مصداق است وتكرار مى‏كند و آن اين است كه اگر كسى را با عصا آن قدر بزند كه بميرد، قتل عمداست، «ضربه بالعصا و هلكه» كه ديروز عرض كردم عصا آلت قتّاله نيست، ولى كميّت‏اگر زياد شود، قتّاله مى‏شود، يك عصا دو تازيانه، دوتا عصا بزند، آلت قتّاله نيست، امادويست تا بزند، «كما انّ الوكزة كذلك» مشت آلت قتّاله نيست، اما اگر 70 تا مشت بزندبه سر و كله كشنده است، جاهايى است كه با تكرار مى‏شود. ولى حديث بيان مصداق‏است، اين اندازه به ما مى‏گويد كه يكى از مصاديق، توسط به آلاتى است كه قتّاله‏نيست، اما اگر كميّت اضافه شود، چيزى كه آلت قتّاله نيست، تبديل به آلت قتاله‏مى‏شود. يك ريگ كوچك هم قتاله نيست، اما اگر دور و بر كسى را گرفتند و ده هزارريگ به او زدند، آلت قتاله مى‏شود.
    به هر حال، اين روايات هم متعدد است، من سريع بخوانم اين روايات را، اين‏روايات حديث 2 و 5 و 10 و 12 است، باب 11، حديث 2 را مى‏خوانم، روايت ابى‏الصباح كنانى «عن ابى عبدالله قال: سألناه عن رجل ضرب رجلا بعصا، فلم يقلع عنه‏الضرب»، «لم يقلع» يعنى ادامه داد، دست برنداشت، آن قدر زد، داشت تنبيه مى‏كرد ونيت هم تنبيه بود، آن قدر زد كه يك وقت ديد نفس نمى‏كشد، «فلم يقلع» قصد تنبيه‏بود، عصبانى بود، غلامش يا بچه‏اش را تنبيه مى‏كرد و زد، «حتى مات» مُرد «أيدفع الى‏ولىّ المقتول؟ فيقتُله»، يا «فيقتَله؟» بدهيم قصاص كنند؟ «قال: نعم!» بلى همينطوراست و قصاص دارد، «و لكن»، اين لكن را دقّت كنيد كه در اين حديث و بعض‏احاديث ديگر هم هست كه مى‏فرمايد: ولىّ مقابله به مثل نكند، يعنى با شكنجه نكشند«و لكن لايترك به» يعنى ندهند شخص قاتل را دست اولياء دم با آن بازى كنند، يعنى باشكنجه بكشند، بگويند همانطورى كه تو با عصا زدى، ما هم آن مقدار با عصا مى‏زنيم‏تا بميرى! «و لكن يجيز عليه بالسيف»، يعنى كارش را با شمشير تمام كند. اسلام اجازه‏قصاص داده اما اجازه شكنجه نداده است، اگر كسى بگويد: «فاعتدوا عليه بمثل مااعتدوا عليهم»، چرا ما مقابله به مثل نكنيم؟ مقابله به مثل در جنبه‏هاى انسانى است،اگر جنبه‏هاى غير انسانى پيدا كرد، اسلام اجازه مقابله به مثل نمى‏دهد. اگر كسى،ديگرى را با شكنجه كشت، توى خانه حبس كرد و غذا به او نداد، پانزده روز ماند ومُرد، ما نمى‏توانيم مقابله به مثل كنيم، اينها جنبه انسانى نيست. قصاص هم بايدقصاص انسانى باشد.
    سؤال و پاسخ استاد: من مى‏گويم قصاص بايد جنبه انسانى داشته باشد، بى‏گناه كه‏هيچ كجايش انسانى نيست، صحبت اين است كه قصاص بايد انسانى باشد، شما حق‏داريد قاتل را بكشيد و حق نداريد زجر كش كنيد، حق نداريد تشنه بكشيد. دستور به‏ما دادند نسبت به قاتل در عين حال بايد رعايت احترام كرد، الان ملاحظه مى‏كنيد كه‏قاتل را مى‏آورند، معاينه‏اش مى‏كند، غذا به او مى‏دهند، موقع اعدام حتى تشنه است‏آب به او مى‏دهند، وصيت دارد، وصيت از او مى‏پرسند، در باره وصيت، وصيت كن،توبه مى‏خواهى بكن، توبه كن، نماز مى‏خواهى بخوانى، بخوان، آخرش اعدام است؟اما اعدام داريم و شكنجه داريم، قصاص بايد انسانى باشد. شكنجه روحى هم نبايدبدهند؛ يعنى قاتل را نبايد شكنجه روحى داد.
    سؤال و پاسخ استاد: مى‏گويند قضيه مختار چرا چنين كرد؟ مختار مگر معصوم‏بود؟! در خود مذهب مختار آقايان حرف دارند و صحبت دارند، مختار اين مقداركارش مهم بوده است كه انتقام خونهاى كربلا را گرفت، و الا مختار خيلى سؤال درباره‏اش هست. ما به خاطر همين انتقام گرفتن كربلا مختار را احترام مى‏كنيم، ولى درعين حال از جهات مختلف زير سؤال است! اگر مختار يك كارى كرد، چه مى‏شود.
    حديث پنج هم همين است، حديث يونس بن عبدالرحمن است، مرسله است‏ولى اين احاديث متعدد است و اشكال ندارد، ذيل حديث را مى‏خوانم، «و ان علاه»امام فرمود مسلط شد بر سر اين مقتول «و الحّ اليه بالعصا» اصرار و تكرار كرد، «اوبالحجارة حتى يقتله فهو عمد» ولو مى‏گويد: من نيتم اين بوده كه ادبش كنم، اين آمدچشم چرانى نسبت به نوامس ما كرد، آمد دزدى، مى‏خواستيم تنبيهش كنيم، با عصازديم آن قدر زديم كه نفسش ديگر بيرون نيامد، قتل عمد بود.
    روايت 10 هم همينطور است، روايت 12 هم همينطور است، منتها مى‏گويد:شكنجه‏اش نكنيد، با شمشير آن را قصاص كنيد، كارش را يكسره كنيد.
    و اما طايفه چهارم: طايفه‏اى است كه مى‏گويد هر دويش هست، هم قصد قتل، هم‏آلت قتّاله، منتها يك دانه روايت اينجا بيشتر نداريم، توى آن يك روايت بايد سندش‏را نگاه كنيم، سندش خالى از اشكال نيست، چون در سند، محمد بن سنان است وبارها گفته‏ايم كه محمد بن سنان شديداً در باره‏اش بين علماى رجال اختلاف است،عبدالله بن سنان مرد معتبرى است، اما محمد بن سنان بعضى خيلى خوب مى‏دانند،بعضى هم خيلى بد مى‏دانند او را، مرحوم ممقانى در رجال يك صفحه دو صفحه درباره ايشان بحثى مى‏كند و اقوال طرفين را ذكر مى‏كند.
    اين حديث چهارم است «عن يونس عن محمد بن سنان عن العلاء بن فضيل عن‏ابى عبدالله (ع) قال: العمد الذى يضرب بالسلاح او بالعصا، لا يقلع عنه حتّى يقتل»عمد آن است كه ضرب به عصا كند، به سلاح كند، يا به عصا باشد، دست هم برندارد، تاآن را به قتل برساند، «و الخطأ الذين لا يتعمّده» خطا آن است كه قصد نداشته باشد، اين‏حديث باز دو معنا دارد: يك معنايش اين است كه تعمّد ضميرش برگردد به قتل، هم‏تعمد قتل دارد، نيت قتل دارد، هم متوسل به سلاح شده است، عصاى پى در پى قتّال‏است، سلاح قتّال است، «يتعمّده» ضميرش برمى‏گردد به قتل، پس «يعتبر فيه الامرين»دو چيز در اينجا معتبر است، يكى قصد قتل است و ديگرى هم آلت قتّاله، يا تكرارموجب قتل.
    حديث قبلى را هم عرض كردم كه اگر ضمير را برگردانيم به قتل، مى‏شود جزوگروه چهارم، قبلا عرض كردم كه آن هم اگر ضميرش را برگردانيم به قتل، هم آلت‏قتّاله است و هم نيت قتل است، مى‏آيد جزو همين گروه چهارم.
    و اما اگر «يتعمّده» را به قرينه ذيل برگردانيم به شخص، اين ديگر شاهد عرض مانمى‏شود و برمى‏گردد به گروه دوّم.
    يك جمع بندى كنم، رواياتى از طرق اهل سنت است، امروز مثل اينكه نمى‏رسيم‏عرض كنم، باز راجع به توسلها و ايام فاطميه است فراموش نكنيد، واقعا بانوى اسلام‏فاطمه زهرا كسى است كه انسان وقتى در مشكلات حاد به ايشان متوسّل مى‏شود و اورا شفيع در درگاه خدا قرار مى‏دهد، خيلى نتيجه مى‏گيرد و من به همين دليل هم‏هست براى اينكه دست ما از دامان عنايتشان كم نشود، دلم مى‏خواهد در جلسه‏اى كه‏داريم، سابقا سه روزشان را من خودم صحبت مى‏كردم، حالا حداقلّ توفيقى هست‏يك روزش را صحبت كنيم.
    جمع بندى روايات اين شد كه روايات ما بعضى فقط قصد سبب را مى‏گيرد،بعضى قصد مسبب را مى‏گويد، بعضى هم هر دو را مى‏گيرد.
    باقى مى‏ماند آن دو تاى ديگر جايى كه آلت قتاله است ان شاء الله روز شنبه.
    پايان
    به علت آسيب ديدگى در ضبط درس، دست نويس يكى از عزيزان ضميمه‏مى‏گردد.
    بسمه تعالى
    از طايفه دوم چند حديث نقل مى‏كنيم.
    طايفه دوم كه معيار را آلت قتاله مى‏داند «سواء قصد القتل ام لم يقصد».
    1- حديث 7 باب 11 «عن ابى عبدالله (ع) قال... و العمد الذى يضرب بالشى‏ء الذى‏يقتل بمثله».
    2- حديث 13 باب 11 «عن ابى عبدالله (ع) قال: ان العمد ان يتعمده فقتله بما يقتل‏مثله و الخطا ان يتعمد شيئاً فيصيب آخر».
    3- حديث 20 باب 11 «عن ابى عبدالله (ع) قال: العمد ان تعمد يتعمده فيقتله بمامثله».
    4- حديث 14 باب 11 «عن ابى عبدالله (ع) قال: جميع الحديد هو عمد».
    طايفة ثالثة: اخبارى است كه در مقام تعريف قتل عمد نيست، اما بيان مصداق‏است. مثلاً كسى را با عصا آن قدر بزنند كه بميرد اين را قتل عمد مى‏داند، مانند حديث12 10 5 2، باب 11.
    حديث 2 باب 11 «سئلناه (ابا عبدالله) عن رجل ضرب رجلاً بعصا... فمات ايدفع‏الى ولى المقتول فيقتله قال (ع) نعم ... و لكن يجيز عليه بالسيف.
    طايفه الرابعة: اخبارى كه هم قصد آلت قتاله و هم قصد قتل را شرط دانسته است‏تنها يك روايت است كه در سند آن محمد بن سنان است كه ذم شده است.
    حديث 4 باب 11 «عن ابى عبدالله (ع) قال: العمد الذى يضرب بالسلاح او بالعصالا يترك عنه حتى يقتل و الخطا الذى لا يتعمد...».
    اگر ضمير به قتل برگردد شاهد عرض ما نيست و اگر به شخص برگردد شاهدماست.
    پايان
    پرسش
    1 - خلاصه طوايف اربعه از روايات را بگوييد.