• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هفتادم "
    موضوع بحث اخلاقى
    بحث اخلاقى امروز را از آيه 55 سوره نور شروع مى‏كنيم: «و عدالله الذين آمنوامنكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم‏وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بى شيئا».
    كسانى هستند كه هنوز درباره جدايى دين از سياست بحث مى‏كنند، اگر افرادى‏باشند ناآگاه از قرآن، شايد بتوانيم به آنها حق بدهيم، ولى قرآن در همه جا اين مسأله راروشن كرده كه سياست و حكومت از دين و اسلام نمى‏تواند جدا باشد.
    تقسيمات آيه
    آيه 55 سوره نور كه شايد در اين بحث كسى به آن توجه نكرده باشد يا كمتر به آن‏توجه شده باشد، مى‏فرمايد: خدا وعده داد به كسانى كه مؤمن هستند، ايمان دارند وعمل صالح دارند، در باره آنها 4 چيز را عملى كند. 1 - «ليستخلفنهم فى الارض»،حكومت در روى زمين در اختيار آنها قرار مى‏گيرد، 2 - «و ليمكنن لهم دينهم الذى‏ارتضى لهم» حكومت مى‏آيد، دين ثابت مى‏شود، تمكن پيدا مى‏كند در تمام جامعه‏گسترش پيدا مى‏كند و اينكه «ليمكنن لهم دينهم بعد از ليستخلفنهم فى الارض» است‏شايد اشاره به اين است. تا حكومتى به دست مؤمنان صالح نيفتد، دين در جامعه‏گسترش پيدا نمى‏كند. اول بايد حكومت صالحان حاصل بشود، بعد هم با وسايل وابزارى كه آنها در اختيار دارند دين را در جامعه راسخ كنند، ثابت كنند،3 - «وليبدلنهم‏من بعد خوفهم أمنا» امنيت در سايه ايمان، عملِ صالح، حكومت دينى، امنيت و صلح،در ميان مردم برقرار بشود، 4 - «يعبدوننى لا يشركون بى شيئا» اگر يك جامعه‏توحيدىِ خارج از شرك بخواهيم بايد به دنبال اين مسائل باشيم. اگر مسأله دين يك‏مسأله شخصى اخلاق و خصوصى بود چه ربطى دارد به «يستخلفنهم فى الارض» چه‏ارتباطى دارد به «و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم».
    نتيجه مستفاد از آيه
    بنا بر اين از اين جمله‏هاى مختلف اين آيه و چهار وعده‏اى كه خداوند به مؤمنان‏صالح داده استفاده مى‏شود حكومت چيز جدايى از دين و دين چيزى جدايى ازحكومت نمى‏تواند باشد و اين مسأله كاملاً قابل بحث و گفتگو و تشريح است كه من‏ديگر با اشاره‏اى از آن مى‏گذرم.
    «و ذكّرهم بايّام الله»
    ايامى كه در آن قرار داريم ايام دهه فجر است و انقلاب وارد بيستمين سال از عمرخودش مى‏شود. در اين 20- 19 - سال، طوفانها، حوادث مختلف، مشكلات و جنگها،زير و بمها، حوادث زيادى را انقلاب از سر خود گذرانده و الان بحمدالله در شرايطخوبى قرار دارد. با اينكه اطراف ما را آتشهاى زيادى فرا گرفته، كشورهاى همسايه رانگاه كنيم، خيلى از آنها دارند در آتش مى‏سوزند، ولى بحمدالله خداوند در اين وسطاين حكومت اسلامى را على رغم تمام توطئه‏ها سر پا نگه داشته است.
    تذكّرات استاد
    به همين مناسبت دلم مى‏خواست چند نكته را اشاره كنم و دقت بفرماييد: 1 -نكته‏اى كه مهم است اين است كه مراسم جشن دهه فجر مفهومش اين نيست كه مردم‏خوشحالى مى‏كنند و چراغهايى روشن مى‏كنند و مسائلى از اين قبيل و به هم تبريك‏مى‏گويند. مسأله مسأله جشن و سرور و اينها نيست، اينها در واقع بهانه هستند براى‏اينكه يك مرور مجددى بر مسائل مربوط به انقلاب بشود، يعنى همين نسلى كه درانقلاب بوده، يادشان بيايد چه برنامه‏هايى بود، چه حوادثى روى داد، چه افراد باشخصيتى قربانى شدند، چه بهاى سنگينى پرداختيم، اينها را يادآورى مجدد كنيم وفراموش نكنيم و اين دست آورد گرانبها كه حكومت اسلامى است به سادگى از دست‏ندهيم.
    اينكه قرآن مجيد مى‏گويد: «و ذكرهم بايام الله» يا بنى اسرائيل مى‏گويد: «و اذكرواكذا، و اذكروا كذا» اين براى اين است كه يادشان نرود بنى‏اسرائيل زير چنگال‏فرعونيان در چه شرايطى بودند، حالا فراعنه از بين رفتند و حكومت مصر و شام وفلسطين و اينها در اختيارشان قرار گرفته، فراموش نكنند كجا بودند كجا آمده‏اند، ماهم بايد يادآورى مجدد بكنيم، ما هم فراعنه‏اى بر سرمان مسلط بودند، نه تنها دين ومذهب، آزادى، شرف، استقلال، همه چيز مردم را گرفته بودند، يادمان بيايد چه‏بوديم؟ كجا آمديم؟ بنابراين هر سال بايد يك دوره دو مرتبه مسائل انقلاب، حوادث‏انقلاب، از آن اول تا موقعى كه پيروز شد تا آن حوادثى كه بعداً به وجود آمد مرورمجددى بر آنها بشود، اين نعمت را تصور نكنيم ساده به دست آورديم ساده از دست‏بدهيم، اين يك نكته است.
    نكته 2 - اين است كه الان وارد بيستمين سال مى‏شويم، تمام كسانى كه 25 20،سالشان است، يعنى عمدتاً همه جوانان ما، اينها يا انقلاب را نديده‏اند بعد از انقلاب‏متولد شده‏اند، يا بعضى‏هايشان 4، يا 5، ساله بودند و از انقلاب چيزى نمى‏فهميدند،سن 25 به پايين هر چه داريم، كه عمدتاً جوانان ما را تشكيل مى‏دهند، اينها در دل‏انقلاب نبودند.
    انتقال خاطرات به نسل جديد وظيفه وسايل ارتباط جمعى، روزنامه‏ها، راديو،تلويزيون، پدرها، مادرها، خانواده‏ها، بزرگترها، اين است كه اينها بياموزند چه‏كارهايى انجام شد، چه جانفشانيهايى شد، چه برنامه‏هايى بود، چه زندانها، چه‏تبعيدها، چه شكنجه‏ها، چه قربانيها، اينها را دانه دانه به اينها بگويند، اينها خيال نكنندكه چشمشان را باز كرده‏اند در دامن حكومت اسلامى بوده‏اند، متولد شده‏اند، دارندبرزگ مى‏شوند، چيز ساده‏اى بوده، بالاخره اينها بايد در آينده از اين حكومت اسلامى‏پاسدارى كنند. اگر به تاريخ انقلاب و جزئيات آن آشنا نشوند، يقين بدانيد قدر وقيمت آن را نخواهند شناخت اين وظيفه دومى است كه ما داريم.
    و اما وظيفه سوم كه از همه اينها مفيدتر است، اين است كه ببينيم چرا مردم به‏انقلاب روى آوردند؟ آن چه را را به ياد بياوريم، اگر اين را فراموش كنيم، در ادامه راه‏خداى ناكرده، خداى ناكرده، انقلاب را از دست خواهيم داد.
    علَّت قيام مردم
    چرا مردم آمدند به سراغ مراجع؟ چرا رفتند سراغ امام بزرگوار؟ چرا؟ چرا آمدندمساجد را پايگاه قرار دادند؟ چرا از حسينيه‏ها به عنوان يك سنگر استفاده كردند؟چرا شعارهاى دينى و الله اكبر دادند؟ دليل آن يك مطلب است، مردم ديدندمشكلاتشان با حكومت شاه حل نمى‏شود، بلكه روز به روز بيشتر مى‏شود،مكتب‏هاى غرب و شرق آن زمان هم، حل مشكلات آنها نمى‏كند، نه مشكلات دينى،نه مشكلات دنيايى، تنها چيزى را كه حلاّل مشكلاتشان دانستند اسلام بود، قرآن بود،گفتند: مى‏رويم زير سايه اسلام و قرآن هم دين‏مان را حفظ مى‏كنيم، هم ناموسمان راحفظ مى‏كنيم، هم شرف و عزت و استقلال‏مان را حفظ مى‏كنيم، هم كشورمان،عمرانمان، آباديمان، همه چيز را در سايه دين حفظ كنيم، راه را منحصر در اين ديدند،آمدند در سايه اسلام.
    راه پايدارى مردم در انقلاب و وظيفه ما
    حالا اگر بخواهيم مردم با اين نظام و انقلاب باشند، باز هم بايد عملاً نشان بدهيم‏كه حلال همه مشكلات دين است، اگر مى‏خواهند عدالت اجتماعى داشته باشند درپرتو اسلام است. آزادى به معنى واقعى، آزادى انسانى نه آزادى حيوانى، آزادى‏مشروط، نه آزادى مطلق، آزادى توأم با ارزشها، نه آزادى منهاى ارزشها، آزادى به‏معنى واقعى در دين، شرف و عزت انسان در دين است، استقلالشان در دين است،تأمين امور اقتصاديشان در دين است، اگر اين را احساس بكنند، ايستاده‏اند، اما اگرخداى ناكرده ببينند نه، اسلام و دين، مشكل را حل نمى‏كند، اسلام حل مى‏كند، مامسلمانها حل نمى‏كنيم، ببينند خداى ناكرده وارثان انقلاب هر كدامشان يك خطمخصوص به خودشان پيدا كردند و با ابزار قلم، زبان، برچسبهاى مختلف اين به آن‏حمله مى‏كند او به اين حمله مى‏كند، آنچه مطرح است مسائل خطى و گروهى است،چيزى كه مطرح نيست مصالح كلى اسلام و مصالح كلى نظام است، من نمى‏گويم‏چنين است، خداى ناكرده اگر چنين بشود بدانيد مردم به سراغ جاهاى ديگر خواهندرفت. ما بايد ثابت كنيم همچنان دين و اسلام است كه اين مملكت را در اين دنيامى‏تواند حفظ كند، آبرو و شرف و آزادى و اقتصاد را مى‏تواند، حفظ كند، ناموس‏مردم را مى‏تواند حفظ كند، خدا نكند مسائل اصلى فراموش بشود، مسائل فرعى،مسائل اصلى بشود كه بزرگترين بلا براى جامعه اين است كه مسائل فرعيش اصلى‏بشود و مسائل اصليش فرعى بشود. اين بدترين حالت است، اصول را بايد بچسبيد،واقعاً وقتى مى‏گوييم فراجناحى، فراجناحى باشيم، وقتى مى‏گوييم: اسلام، دلمان‏براى اسلام بسوزد، نه اسلامى كه حافظ منفعت شخصى من است، آن را مى‏خواهم،اسلام مقيّد به قيد، اسلامى را بخواهم كه حافظ منافع من است چه ضد آن، و آن اسلام‏حافظ منافع من هم خواهد بود، اسلامى بخواهم چه حافظ منافع من باشد، چه نباشد.
    هر كسى بيايد اسلام را با سليقه خودش تفسير كند، اسلام را سنگرى قرار بدهدبراى دفاع از گروه و جناح و حزب خودش، خدا نكند ما به اينجا برسيم، من اميدوارم‏ان شاء الله با آن عنايات الهيه‏اى كه شامل حال است و آن ديدگاههاى خوبى كه رهبربزرگوار انقلاب دارند، با آن تحرك و صميمتى كه در رئيس جمهور است و با اين‏نسلهاى پرورش يافته در انقلاب، بسيجى‏ها، خانواده‏هاى شهدا، دلسوخته‏ها،حافظين ارزشهاى اسلامى به اشكال مختلف، من اميدوارم كه اگر خداى ناكرده يك‏وقت مسائل ديگر مى‏آيد قاطى بشود با مسائل اصلى ما، سعى كنيم خطمان را زوداصلاح كنيم.
    تفسير اهدناالصراط المستقيم
    مسأله «اهدنا الصراط المستقيم» را لابد تفسيرش را داريد، بعضى‏ها سؤال مى‏كنند«اهدنا الصراط المستقيم» معنى آن اين است كه ما در صراط مستقيم نيستيم، پس‏گمراه هستيم، هر روز از خدا مى‏خواهيم «اهدنا الصراط المستقيم»، نه معنى آن اين‏نيست، انسان در اين خط مستقيم كه دارد مى‏رود هر ساعت ممكن است منحرف‏بشود، اين طرف آن طرف، دائماً در راه است، ما مى‏گوييم: خدايا همه روز ما را در اين‏خط مستقيم بدار، هر ساعت ما را در اين خط بگذار، مبادا خداى ناكرده از اين طرف،از آن طرف منحرف بشويم.
    تذكر به صدا و سيما
    جمله‏اى هم دلم مى‏خواهد اينجا تذكر بدهم، به گوش اين آقايانى كه در صدا وسيما و امثال اينها هستند برسد، مسأله اين كه سعى كنند اينها قشر متدين را ازخودشان جدا نكنند، گاهى ديده مى‏شود در يك مسائلى دارند افراط مى‏كنند، يقين‏داشته باشند اگر بخواهيم يك سلسله مسائل لهوى را براى راضى كردن يك افرادخاصى پررنگ كنيم در اين تشكيلات، ما قشر مذهبى كه حافظان اصلى هستند، اينهارا از دست خواهيم داد، ضرورتى ندارد كه بعضى مسائل را روز به روز پررنگتر كنيم،روز به روز پر مايه‏تر كنيم، مذهبيها را بدبين كنيم، آنكه در جنگ و صلح ايستاده پاى‏انقلاب معتقدين به اين مذهب هستند. آن مسلمانان قُرص هستند، بعضى افراد بى‏بندو بار كه در گوشه و كنار ممكن است احياناً باشند رضايت و خشنودى آنها نبايد مطرح‏باشد، ان شاء الله نيست. مردم، قشر متدين از زياد شدن مسائل لهوى در رسانه‏هاى‏جمعى خيلى شكايت دارند.
    در زمان امام هرگز حتى آن موسيقيهاى غير لهوى هم كه مى‏زدند آلات را نشان‏نمى‏دادند، آن تشكيلات را نشان نمى‏دادند، امام سفارش كرده بودند اين كار نشود،اخيراً دارند اوضاع و احوال را تغيير مى‏دهند. چه ضررى دارد ارزشهايى را كه امام برآنها صحه گذاشته است، آنها را حفظ كنيم، نگهداريم، چه ضرورتى دارد اين كارها رابكنيم، چه مشكلى با اينها حل مى‏شود، من گاهى فكر مى‏كنم، يك وقت مشكلى زمين‏مانده، مى‏گوييم: از باب عنوان ثانوى مى‏خواهيم مشكل را حل كنيم، بايد اين بساط رابياوريم و در راديو و تلويزيون نشان بدهيم، براى اينكه مى‏خواهيم دفع افسد كنيم،چه مسأله مهمى زمين مانده است؟ آن وضع زمان امام را خوب رعايت كنيم. مگرزمان ما از زمان ايشان حادتر شده است؟ به هر حال اين مسائلى است كه يك عده‏شكايت دارند و مرتب هم به ما مى‏گويند و گاهى هم در نامه‏هايشان مى‏نويسند كه مادامنتان را روز قيامت مى‏گيريم، خدايا تو شاهد باش ما به اين مراجعمان اتمام حجت‏كرديم، از اين قبيل‏ها مى‏نويسند كه واقعاً انسان احساس مى‏كند مردم سوزى دارند،احساس مسؤوليّت مى‏كنند و مسؤوليّتشان را به گردن ما مى‏اندازند، به هر حال خيلى‏از مسائلى كه لازم بود گفتم، گاهى يك مقدارش را با صراحت گفتم يك مقدار بالطافت بيشترى، براى اينكه كسى سوء استفاده نكند، به هر حال از خدا مى‏خواهيم‏اين انقلاب اسلامى و اين نظام اسلامى و اين ارزشهاى اسلامى و اين حكومت‏اسلامى را ان شاء الله روز به روز پا برجاتر تا زمان ظهور ولى عصر ارواحنا فداه قراربدهد.
    موضوع بحث (ديه زن) و روايات وارده در اين باب
    و اما بحث فقهيمان، در اين بود كه ديه زن نصف ديه مرد است. رواياتى كه ما براى‏اين معنا نقل كرديم كه با صراحت اين معنا را مى‏گفت. 2 دسته ديگر روايات است، 1دسته‏اش در باب 1 از ابواب قصاص الطرف، يعنى قصاص اعضاء بود
    ابواب قصاص الطرف، باب 1 حديث 2 روايت ابو بصير، روايات اين باب دلالت‏دارد؟ يا به طور غير مستقيم است. «عن أبى بصير قال سألت أبا عبدالله(ع) عن‏الجراحات؟ فقال: جراحة المرأة مثل جراحة الرجل، حتى تبلغ ثلث الديه، فاذا بلغت‏ثلث الديه سواءاً» ما اينطورى معنى مى‏كنيم حديث را «فاذا بلغت ثلث الدية سواءاً»يعنى درست مساوى ثلث شد «اضعفت جراحة الرجل، ضعفين» تا به ثلث نرسيده‏دقيقاً مساوى است. ثلث كه رسيد از آنجا جراحات مرد ديه‏اش دو برابر مى‏شود. اين‏روايت با صراحت مى‏گويد: جراحات مرد و زن تا به ثلث نرسيده است، مساوى‏است، به ثلث كه مى‏رسد، جراحات مرد دو برابر مى‏شود.
    ارتباط بين جراحت و قتل نفس
    تمام رواياتى كه در اين باب هست، حدود 7 روايت هست، همه آنها مضمونش‏همين است. ممكن است شما بفرماييد: جراحت قتل نفس را نمى‏گيرد، جراحت‏يعنى «مادون النفس» ظاهرش «ما دون النفس» است، قتل نفس را نمى‏گيرد. ولى من‏مى‏خواهم، عرض كنم، به دلالت التزامى مى‏توانيم از اين بفهميم كه اگر قتل نفس هم‏بشود ديه نصف است. چرا؟ براى اينكه اگر در قتل نفس ديه مساوى بود، نمى‏بايست،امام، چنين بيان مى‏فرمود، بايد بفرمايد: «ما دون ثلث» مساوى است، از ثلث تا ديه‏كامله نرسيده دو برابر، ديه كامل رسيد، دو مرتبه مساوى است. اگر ديه نفس مساوات‏داشت، جاى اين بود كه بگويد، اينكه نفرموده است، فرموده: از ثلث كه بالاتر برود،مرد دو برابر است، ما از اين مى‏فهميم كه ديه نفس هم دلالت دارد.
    بنابراين تكرار مى‏كنم، جراحت ظاهر در «مادون النفس» است، قتل نفس را به‏حسب ظاهر نمى‏گيرد، ولى با اين مقدمه‏اى كه عرض كرديم، از اين احاديث مى‏توانيم‏به دلالت التزاميه قتل نفس را هم استفاده كنيم كه ديه‏اش نصف ديه رجل است. «ديةالمرأة نصف الدية الرجل». يك حديثش را خواندم كه حديث ابو بصير بود 6 حديث‏ديگر را ملاحظه مى‏كنيد، غالبش مربوط به باب جراحت است و جراحات زن نصف‏جراحات مرد در ما فوق الثلث است، و دلالتش هم به عقيده من با اين مقدمه‏اى كه‏عرض كردم خوب است.
    و اما مى‏رويم به سراغ باب 33 از قصاص نفس 21 حديث دارد، آن خيلى دلالتش‏خوب است، صراحت دارد، تمامش را عرض نمى‏كنم، بسيارى از روايات آن‏صراحت دارد. 2 نمونه آن را مى‏خوانم، بقيه را خودتان مطالعه خواهيد كرد.
    روايت 6 از ابو بصير است، «عن أبى بصير يعنى المرادى» كه ثقه است، «عن‏أحدهما(ع) قال: ان قتل رجل امرأة» مردى زنى را كشته است «و أراد أهل المرأة أن‏يقتلوه» ارباب دم مرأه مى‏خواهند قاتل را بكشند. «أدّوا نصف الديه» نصف ديه مرد رابايد بدهد كه اين خود دليل است، همانگونه كه ديروز عرض كردم، معنى آن اين است‏كه ديه زن نصف است. شما مى‏خواهيد مردى را در مقابل زنى بكشيد، بايد نصف ديه‏بدهيد، «أدّوا نصف الديه الى اهل الرجل».
    حديث ديگر حديث 9 اين باب است، «عن أبى العباس و غيره» البته اَسناد اين 3 يا4 حديث كه ديروز خوانديم، همه ثقات بود، صحيح بود. اما اين احاديث كه‏مى‏خوانم بعضيهايش ممكن است ضعيف باشد، اما چون متضافر است، يا متواتراست، مشكل سند نداريم، به خصوص كه قسمتى هم صحيح السند است. «عن ابى‏العباس و غيره عن أبى عبدالله (ع) قال: اِن قتل رجلٌ امرأة خُيِّرَ اولياءُ المرأة» اولياء زن‏مخيّرند «ان شاؤوا أن يقتلواالرجل و يغرموا» غرامت بدهند، «و يغرموا نصف الديه‏لورثته»
    (س:...) (پاسخ استاد:) پيدا نكرد، ذمه‏اش باقى مى‏ماند، نمى‏تواند بكشد، بايد ديه‏بگيرد. سؤال مى‏كنند، اگر ندارد؟ اگر ندارد نصف ديه را بدهد، نكشند، ديه بگيرند،اگر دارى نصف ديه بدهى، حق قتل دارى.
    استفاده از بيت المال براى پرداخت نصف ديه.
    بعضى ها سؤال مى‏كنند، مى‏شود از بيت المال كمك كنيم؟ به اينها بگوييم بياييداين نصف ديه را بگيريد و اين رجل را اعدام كنيد؟ نه، چه ضرورتى كرده است كه شمااعدام را انتخاب كنيد، قصاص را انتخاب كنيد، نخير ديه را انتخاب كنيد. پول داريد،قصاص را انتخاب كنيد، نداريد، ديه را انتخاب كنيد و در هر حال ديه را انتخاب كردن‏بهتر است.
    (س:...) (پاسخ استاد:) قصاص مى‏كنند، ديه نمى‏دهند؟
    (س:...) (پاسخ استاد:) قاتل، بگويد ديه نمى‏دهم، حق دارد.
    عدم تمكن بستگان زن از پرداخت نصف ديه مرد
    (س:...) (پاسخ استاد:) اگر بستگان مرأه مى‏گويند پول نداريم بدهيم قصاص كنيم،و قاتل هم مى‏گويد من ديه نخواهم داد بياييد قصاص كنيد، در اينجا چه كنيم؟ اينجاجايى است كه مى‏شود راجع به مسأله بيت المال، ممكن است كسى احتمال بدهد كه‏در اينجا اگر قاتل مى‏گويد من به هيچ وجه حاضر نيستم، يا دروغ مى‏گويد، يا راست‏مى‏گويد، بيت المال بيايد به كمك مظلومين بشتابد، تا معلوم بشود كه قاتل واقعاًحاضر است يا نه؟ براى اينكه خون مسلمانى پايمال نشود، چون روايت داريم، خون‏مسلمان نبايد پايمال بشود. حالا اين خون مسلمان زن ريخته شده است، نه اينها پول‏دارند قصاص بكنند نه آن حاضر است ديه بدهد، خوب خون مسلمان دارد پايمال‏مى‏شود، روايت داريم كه خون مسلمان نبايد پايمال بشود، بايد از بيت المال به اين‏كمك كنند، تا بتواند قصاصش را بكند بعيد نيست ما در خصوص اينجا، نه در آنجايى‏كه اين جنبه نداشته باشد، يعنى حاضر باشد قاتل، ديه بدهد به ارباب دم، مى‏گوييم‏برويد ديه بگيريد، خون مسلمان پايمال نمى‏شود. به هر حال اين يك روايت است،روايات متعدد ديگرى داريم كه آنها را بينيد.
    من آغاز بحث روز شنبه را عرض كنم كه مطالعه كنيد. مسأله واضح بود و لذا همه‏روايات را نقل كه نكردم، چون مسأله از مسلّمات است. تا به اينجا هم 6 روايت را نقل‏كرديم و تعداد زياد ديگرى از روايات بود كه نگفتيم، مطالعه مى‏فرماييد انشاء الله.
    در اينجا بقى هنا شى‏ءٌ داريم كه مربوط به اين سؤال روز است. و آن اين است‏اسلام، دين عدالت است، دين مساوات است، پيغمبر(ص) در حديث معروف (حجةالوداع) فرمود: «المؤمنون تتكافى دمائهم» مسلمانها خونشان يكرنگ است، با هم‏تفاوتى ندارد چه شد اين اسلامى كه طرفدار مساوات، عدالت، آزادى بشر، همرنگ‏بودن خونهاست، آمده خونبهاى مرد را دو برابر خونبهاى زن قرار داده است. «هذااولاً».
    ثانياً سلمنا كه در گذشته چنين بوده است، آن مال زمانى است كه زن نقشى درجامعه بشرى نداشته است، الان نقش زن در جامعه بشرى زياد شده است و دربسيارى از فعاليّتهاى اجتماعى هست در مدارس، آموزش، پرورش در جاهاى ديگر،ما هم كه از نظر شرعى مى‏گوييم اگر زنان بتوانند اصول حجاب و عفت را حفظ كنند،انتخاب شغلهايى در جامعه براى آنها ممنوع نيست، با رضايت همسر باشد و با حفظعفت باشد، جلوگيرى از اين نمى‏كنيم، هيچ يك از آقايان از اين مسأله جلوگيرى‏نمى‏كنند. بنابراين اينها دورشان و نقششان در مجتمع بسيار افزايش پيدا كرده است.«فلهم دورٌ كريمٌ فلهن دورٌ كبيرٌ فى المجتمع الانسانى». آيا باز هم همان مساواتى كه‏سابقاً همان دو برابرى كه سابقاً مى‏گفتيم بايد اين دو برابر باشد، يا نه؟ الان بگوييم‏ديه، چون موضوع عوض شده است، حكم هم عوض مى‏شود. من تصديق مى‏كنم،اينها مسائل فقهى نيست، ولى مسائلى است كه اگر ما در كنار مسائل فقهى حل نكنيم‏ضربه به مسائل فقهى ما هم مى‏زند، من يك بيان جامع كاملى در اين زمينه فكر كرده‏ام‏كه ان شاء الله روز شنبه در باره آن بحث خواهم كرد.
    پايان
    پرسش
    1 - موضوع بحث اخلاقى چيست؟ تقسيمات آيه رابه طور خلاصه بيان فرماييد؟
    2- علَّت قيام مردم به نظر استاد چه بوده؟ راه پايدارى مردم در اين راه و وظيفه ما چيست؟
    3- تفسير «اهدناالصراط المستقيم» چيست؟ آن را بيان فرماييد؟
    4- آيا ديه جراحت زن نسبت به مرد مثل ديه قتل نفس است؟
    5- در صورت عدم تمكن بستگان زن و عدم پرداخت ديه از طرف قاتل حكم شرعى را بيان‏كنيد.