• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هفتم "
    كلام در مسأله دوم از مسائل احكام ديات بود.
    مسأله دوم در باره اقسام قتل عمد بود. قتل عمد فرمودند سه حالت دارد: يك‏اينكه قصد سبب را كرده و مسبب هم قتّال است و قصد سبب يعنى قتل را هم قصدكرده كه اينهم به طور مسلم قتل عمد است. تيرى به سوى دشمن پرتاب كرده و به‏جاى حساس هم زده و هم اينكه قصد سبب كرده، نيت مسبب نداشته - سبب (آلت‏قتل) قتّال است، چيزى رها كرده يا ضربه سنگينى به سر او زده به قصد تنبيه، امانمى‏دانسته كه غالباً قتّال است، قصد مسبب نداشته و قصد سبب داشته. اين را هم‏گفته‏اند مصداق قتل عمد است.
    سوم آنجايى بود كه قصد به مسبب كرده، اما يك سبب نادرى، مثلاً با عصا به دست‏و پاى او زده در حالى كه مى‏دانسته عادتاً كشنده نيست. اين محل كلام بود.
    بعد على القاعده حساب كرديم، گفتيم مقتضاى على القاعده ايجاب مى‏كند هر سه‏قتل عمد باشد، زيرا عرفاً «تعمد على القتل» صدق مى‏كند. بنابر اين اطلاقات وعموماتى كه در آيات در باره «من قتل مؤمنا متعمداً» وارد شده است. اين مقدار بحث‏ديروز بود كه ارتباط داديم به بحث امروز تا پيوند بخورد.
    و اما درس امروز در باره اخبارى است كه بالخصوص در اين باب وارد شده است.ببينيم مقتضاى آنها چيست؟ آيا هر سه صورت قتل عمد است، يا صورت اخير كه‏محل بحث واقع شده، قتل عمد نيست.
    احاديث در اينجا زياد است. ولى مضامينش مختلف است. اگر نظر مباركتان باشد،گفتيم مضامين احاديث و روايات مختلف است. گفتيم براى اينكه انسان در استفاده واستدلال به احاديث گيج نشود، بايد اينها را دسته بندى كند و هر گروهى كه داراى اين‏مضمون است اين را مستقل بررسى كند، بعد مجموع من حيث المجموع را.
    اما قبل از آنكه وارد احاديث بشوم، يك مقدمه‏اى لازم است عرض كنم و آن اين‏است كه اسباب قتل خيلى متنوع است. حداقل دوازده نوع اسباب قتل را در اينجاجمع و جور كرده‏ايم. نمى‏گويم منحصر به اين دوازده تا است ولى اينها هست.
    نوع اول از اسباب قتل آن است كه با آلات قتاله باشد. آلاتى كه «مهياة للقتل» مثل(سيف و سهم)، شمشير و خنجر و تير و چيزهايى كه معدّ براى اين است. حالا بعضى‏از اينها قطع عضو مى‏كنند و بعضى نفوذ در اعضا مى‏كنند. شمشير يقطع، اما سهم،نفود مى‏كند و مى‏كشد و مثل اينها موج انفجار است (البته اين را من جدا قرارنمى‏دهم). اين در عصر و زمان ماست كه كار آلت قتاله را مى‏كند، انسان را از جامى‏كند. بمب مى‏اندازند، خود بمب نمى‏كشد، چيزى در آن نيست كه به انسان بخوردو بكشد. يك موج شديد انفجار ايجاد مى‏كند كه دست را از جا مى‏كَند و جدا مى‏كند،پا را جدا مى‏كند، بدن را پودر مى‏كند. موج انفجار، مثل آلات قتاله است «يقطع‏الاعضاء و يفصل بعضها عن بعض»، اعضا را از هم جدا مى‏كند يا مى‏فشارد، بالاخر ازآلات قتاله است. اين را من در عبارت از قسم دوم ذكر كردم كه بهتر اين است كه ازقسم دوم باشم.
    قسم اول آلاتى است كه قطع اعضا مى‏كند مانند سيف و سهم.
    قسم دوم هم آن جايى است كه ايجاد امواج مى‏كند كه به اعضاء فشار مى‏آورد واعضا را از هم جدا مى‏كند، يا پاره مى‏كند، يا قطعه قطعه مى‏كند.
    قسم سوم از اسباب قتل، آن است كه كميّت آن قاتل است نه كيفيّت آن، يعنى اگرزياد شود كشنده است. اما كم، نه «كالضرب بالعصا» با ضرب به عصا يا تازيانه به‏صورت، يك بار و دو بار و ده بار كشنده نيست، اما اگر دويست مرتبه محكم بزنندخوب مى‏كشد. پانصد مرتبه بزنند مى‏كشد، بنابراين قسم سوم «بكيفيتها لا يوجب‏القتل» ولى «بكثرتها و كميتها».
    (سؤال... و پاسخ استاد): اگر به مغز بزنند مى‏گوييم: بله. اگر عصا به اعضايى كه‏معمولاً خطرناك نيست بزنند، «بكميتها يوجب القتل» و كذا مسأله سيلى زدن،«اولوكز»، وكز در روايات مى‏آيد. «فوكزه موسى فقضى عليه»، وكز را معانى متعددى‏كردند. كسى را از عقب پرتاب كنند. «وكزه موسى» يعنى: پرت كرد او را. بعضيها وكزرا گفتند كه: بزند به ذقنش (چانه) و معنى ديگر وكز كه مناسب آيه است و اينجاست‏مشت است. «بجمع الكف»، «يجمع كفه و يضرب»، گاهى هم «بجميع الكف» گفته‏اند.من احتياطاً براى اينكه معلوم شود مى‏گويم: اينكه «بجميع الكف» گفته‏اند معنايش‏اين نيست كه با پهناى دست بزند، از كتب قديميه عربى به فارسى كتاب منتهى العرب‏است، كه از كتب قديمى فارسى است و كتاب خوبى است. ديدم در آنجا معناى وكز رامشت زدن گفته است.
    حالا يك مشت نمى‏كشد دوتا نه، ولى اگر يك نفر را زير ضربات مشت بگيرند ودويست مشت بزنند، خوب ممكن است كشنده باشد، بلكه اگر به جاى حساس‏بزنند، موسى‏وار بزنند كه به آن شخص قبطى زد، ممكن است كارش را بسازد ولى ماجاى معمولى را مى‏گوييم كه «بكميتها يوجب القتل لا بكيفيتها».
    و اما قسم چهارم اين است كه به سبب خوراندن آب مقدارى سم قاطى كنيم.
    پنجم اين است كه يك شيئى غير قاتل است ولى به يك عضو حساس بزنند، مثل‏يك سوزن كه به جاى حساس بدن زده شود... .
    پايان
    متأسفانه ادامه درس غيرقابل دسترسى از نوار و ويدئو بود
    لذا در ادامه، دست نويس يكى از عزيزان ضميمه گرديده است.
    بسمه تعالى
    قبل از آنكه اخبارى كه اقسام قتل عمد را بيان نموده است بيان كنيم. مقدمه‏اى راذكر كنيم.
    اسباب قتل متنوع است. چند قسم را ما جمع كرده‏ايم.
    1 - قتل با آلات قتاله: «كالسيف و السهم و...» و مثله موج الانفجار
    2 - آلاتى كه كمّيت آن آلت باعث كشندگى باشد، كالضرب بالعصا و السوط، به‏اعضائى كه زدن به آنها باعث مرگ نيست و مانند «اللطم» سيلى «الوكز» مشت زدن.
    3 - سبب قتل خوراندن آب يا غذاى سمّى باشد.
    4 - چيزى كه غير قاتل است ولى به عضو حساس برنند و منجر به مرگ شود.«كالعبرة».
    5 - از طريق صيحه زدن مقابل گوش او منجر به مرگ شود.
    6 - از طريق اسبابى مثل حرارت شديد و برودت شديد منجر به مرگ شود.
    7 - به سبب گازهاى شيميايى.
    8 - به وسيله بمبهاى ميكروبى.
    9 - به سبب اخبار وحشتناك.
    10 - به وسيله اسبابى از قبيل عرق و انداختن در قفس حيوانات درنده.
    11 - زندانى كردن و آب و غذا ندادن.
    همه اين 11 مورد تحت سه عنوان جمع مى‏شود.
    الف: مرگ به وسيله آلات «معدّة للقتل».
    ب: مرگ به وسيله چيزهايى كه كميّت آن تأثير دارد.
    ج: مرگ به امور پراكنده‏اى كه منجر به آن شود.
    اما روايات
    طايفه اولى: رواياتى كه قتل را تابع قصد مى‏داند، هر چيزى كه با آن نيّت قتل كنيم‏قتل عمد مى‏شود. مانند حديث 18 16 8 6 3 باب 11 از ابواب قصاص نفس.
    1 - حديث 3: قال ابو عبدالله (ع): العمد كلّ... شيئاً فاصاب بحديدة او حجر اوبعصا او بوكزة فهذا كلّه عمد.
    2 - حديث 6: عن جميل، عن احدهما (ع) قتل العمد كل ما عمد به الضرب فعليه‏القود.
    3 - حديث 8: لو انّ رجلاً ضرب رجلاً بخزفة او باجرة او بعود فمات كان عمداً.
    4 - حديث 16: عن احدهما (ع) قال كل ما اريد به القتل ففيه القود.
    5 - حديث 18: فاما كل شى‏ء قصدت اليه فاصبته فهو العمد.
    طايفه ثانيه: احاديثى است كه روى آلات قتاله تأكيد كرده است مانند حديث 13 71 و 20.
    قال ابو عبدالله (ع) يخالف يحيى بن سعيد قضاتكم، قلت نعم، قال هات شيئاً ممااختلفوا فيه، قلت، اقتتل الغلامان فى الرحبة «ميدانگاه» فعضّ احدهما صاحبه فعمدالمعضوض الى حجر فضرب به رأس صاحبه الذى عضّه فشبحه فكزّ «چرك كردن»فمات، فرقع ذلك الى يحيى بن سعيد فاقاده.
    بعد دو قاضى ديگر با اين حكم يحيى بن سعيد مخالفت كردند و گفتند: بايد ديه‏بدهد. نبايد قصاص شود. فداه عيسى بن على من ماله، قال (ع) ان من عندنا ليقيدون‏بالوكز و انما الخطا يريد شيئاً... از اين روايت معلوم مى‏شود كه امام (ع) معيار را قصدنمى‏داند معيار را وسيله قتاله مى‏داند يعنى چيزى كه وسيله و سبب كشتن شود.
    پايان