• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه شصت و ششم "
    عدم قصاص از جانى پناهنده به حرم
    و به نستعين و صلى اللّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين لاسيّما بقية الله المنتظرارواحنا فداه، و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلىّ العظيم.
    كلام در مسأله 25 از مسايل مقادير ديات است. مسأله در باره كسى است كه قتلى‏انجام مى‏دهد بعد به اصطلاح ما مى‏رود بست مى‏نشيند، مى‏رود در حرم مكه و به آنجاپناه مى‏برد كه احكام مخصوصه‏اى دارد.
    عبارت تحرير الوسيله را مى‏خوانم: «لو قَتَلَ خارج الحرم» بقيه جنايات نيست،فقط قتل است، «و التجأ اليه»، خارج از حرم قتلى انجام داده و بعد ملتجى به حرم شده،«لا يقتصّ منه فيه»، «منه» از آن قاتل، «فيه» در حرم، «لكن ضُيِّق عليه» تضيق مى‏كنيم براو، «فى المَأكل و المَشرب الى أن يخرج منه» آب و نان به او نمى‏رسانند تا مجبور بشوداز تشنگى و گرسنگى بيرون برود، «فيقاد منه»، بعد از او قصاص مى‏كنند. «و لو جنى‏فى الحرم» اگر توى خود حرم جنايت انجام داد، ملتجى شد، فايده ندارد، «اُقتصّ منه‏فيه» قصاص مى‏كنند، احترامى براى حرم قايل نشده است، بنابر اين در همان حرم‏قصاص مى‏شود، «و يلحق به المشاهد المشرّفة» حرمهاى ائمه معصومين(ع) هم‏ملحق به آن مى‏شود، «على رأىٍ» يك رأيى بر اين است. معنايش اين است كه امام‏راحل(ره) در تحرير اين را قبول ندارد. بعضيها عقيده بر اين معنا دارند ايشان‏نپذيرفته است. بر همين اساس هم بود كه سابقاً در اطراف حرمهاى مقدسه مراكزى‏بود به نام بست كه مى‏رفتند در آنجا پناه مى‏بردند و اشخاص مجرم براى نجات ازمجازات سريع به آنجا پناه مى‏بردند، تا بعداً بتوانند اولياء دم را راضى كنند.
    «على رأى» ظاهرش يا نفى است، يا لا اقل توقف در مسأله است، بيش از توقف‏استفاده نمى‏شود.
    (سؤال... و پاسخ استاد): در حرم كه مى‏گويند، مراد كنار قبر امام نيست. در حرمى‏كه راجع به مسجد الحرام مى‏گوييم، كلّ حرم مكه است كه چندين فرسخ مى‏شود.چهار فرسخ در چهار فرسخ كه معروف است نيست. عكس حرم مكه را كشيده‏اند،بعضى ضلعهايش خيلى طولانى است، بعضى ضلعهايش خيلى كوتاه است،كوتاهترين نقطه حرم به خود كعبه همين مسجد تنعيم است، مسجد تنعيم در حدوديك فرسخ تا خود كعبه است. ولى بعضى جاهايش احتمالاً چهار فرسخ بيشتر بشود،يك مربع مستطيل دقيقى كه كانون و وسطش كعبه باشد، نيست. يك چهار ضلعى نامنظمى است. حتى خود كعبه هم اگر تعجب نكنيد، بر خلاف آن كه بعضى خيال‏مى‏كنند، چهار ضلعش با هم مساوى نيست، تا برسد به حرم كه اضلاعش خيلى با هم‏متفاوت است. به هر حال منظور حرم است كل حرم است.
    اتفاق اصحاب بر عدم قصاص جانى پناهنده شده به حرم
    اين مسأله مشهور و معروف بين علماى شيعه است بلكه اختلافى در آن نيست.بين اهل سنّت اختلافى است، «خلاف بين اهل الخلاف و لكن بين الاصحاب لاخلاف». يك عبارتى از خلاف شيخ مى‏خوانم برايتان كه هم اقوال عامه و هم خاصه راشامل بشود، اشاره كوتاهى هم به كلمات ديگران و ادعاها و اجماعاتى كه در مسأله‏شده مى‏كنيم. با اين مقدار بيان اقوال روشن مى‏شود كه مسأله مخالفى در بين ما ندارد.«قال فى الخلاف: اذا قتل او قطع»، ( كتاب ديات مسأله 8 ( چرا در تحرير الوسيله قطع راندارد؟ قطع يد، قطع پا، قطع انگشت، قطع اعضاء، ايشان فقط قتل را داشت؟ مرحوم‏شيخ در خلاف هردو را مى‏گويد. هم جنايات على الاطراف را مى‏گويد، هم جنايات‏على النفس را مى‏گويد و در هردو ادعاى اجماع مى‏كند. احاديث ما هم خواهيم ديدكه عموميّتى دارد. حالا چرا به قتل محدودش كرده‏اند؟ بايد آخر كار ببينيم. فعلاًهشدارى مى‏دهيم كه نظر مباركتان باشد. «قطع» يعنى عضواً، «فى غير الحرم ثم لجأالى الحرم»، (لجأ با همزه پناه آوردن است.) لم يقتل و لم يقطع» نه قصاص مى‏كنند درنفس، نه قصاص مى‏كنند در عضو، «بل يضيَّق عليه فى المَطعم»، غذا، «و المشرب»آب، «حتى يخرج» تا مجبور بشود خارج بشود، «فيقام عليه الحدّ». پس بين اصحاب‏مخالفى نيست. مى‏رويم سراغ اهل خلاف «و قال الشافعى: يصطقاد منه» قصاص‏مى‏شود، «فى الطرف و النفس»، خواه جنايت بر اعضاء باشد، خواه جنايت بر نفس‏باشد، در حرم قصاص مى‏شود. حرم و غير حرم فرق ندارد. «معاً (يعنى فى الطرف والنفس) معاً فى الحرم». بنابر اين از نظر شافعى حرم و غير حرم يكسان است.
    «و قال ابو حنيفه و اصحابه: يصطقاد منه فى الطرف»، در اعضاء قصاص مى‏شود،«فامّا فى النفس فلا يصطقاد منه»، در مورد قتل نفس نه، در داخل حرم خون كسى را به‏عنوان قصاص نمى‏ريزند، «حتى يخرج» تا از حرم خارج بشود، «و يضيّق عليه»، اينجارا دقت كنيد كه غير از آب و نان يك چيزهاى ديگر هم مطرح است. «و يهجر»، يهجراز ماده هجران است، يعنى از آن قطع رابطه مى‏كنند، نبايد با او صحبت بكنند.دوستان، بستگان، حرفش را نبايد جواب بدهند. «و لا يبايع» چيزى به او نفروشند، «ولا يشارى» نبايد چيزى از او بخرند، چيزى نبايند فروشند، «لا يشارى يعنى لايشترى». «حتى يخرج» نه نانى به او بفروشند، نه آبى به او بفروشند، نه نوشابه‏اى به اوبدهند، هيچ و هيچ.
    بعد از فاصله‏اى مى‏فرمايد: «دليلنا اجماع الفرقة و اخبارهم» علاوه بر اجماع واخبار هم از آيات هم به يك آيه‏اى استدلال كرده‏اند، «و ايضاً قوله تعالى: و من دخله‏كان آمناً».
    اين خلاصه كلام شيخ(ره) در خلاف بود. مرحوم صاحب مفتاح الكرامه ( مفتاح‏الكرامه، ج 10 ص 365 ( از جماعتى نقل اجماع و عدم الخلاف مى‏كند. جماعتى از فقهاى‏بزرگ «لا خلاف» گفته‏اند يا ادعاى اجماع كرده‏اند. بنابر اين مسأله بين ما «مما لاخلاف فيه» است، و اما «بين اهل الخلاف فيه خلاف».
    دليل اين مسأله چيست؟ دليل احاديث كثيره است. در دو باب وارد شده است.يكى جلد هجدهم، باب 34 از ابواب مقدّمات حدود كه فقط يك دانه حديث است.ديگرى در باب 14 از ابواب مقدّمات طواف، كتاب الحج، جلد نهم وسايل، حدّ اقل‏شش حديث آن دلالت مى‏كند. خيلى احاديث دارد، اما پنج شش تايش دلالتش خوب‏است. بنابر اين روايات متضافر است.
    (سؤال... و پاسخ استاد): مى‏رسيم ببينيم آيا آيه دلالت دارد؟ متأسفانه دلالت آيه‏بدون روايت زير سؤال است. اگر آيه دلالت داشت، ما آيه را مقدم بر حديث مى‏دانيم.برنامه ما در فقه اين است كه اول مى‏رويم سراغ آيات، لكن اينجا يك دانه آيه داريم،آيه ازنظر دلالت «لا يخلو عن اشكال» است.
    ولى خوب بود شماها يك سؤالى از ما مى‏كرديد كه اصلاً اين مسأله در كتاب ديات‏چه كار مى‏كند؟ اين مربوط به قصاص است چه ربطى به ديات دارد؟ بحث بحث‏قصاص است، و لذا در كتب اخبار در كتاب ديات هم حديثى در اين باره نداريم. يامقدمات الحدود است كه به تناسب حدود، يا در باب طواف است و احكام خانه كعبه‏است و يا ابواب قصاص، اما ديات را به چه مناسبت اينجا آورده‏اند؟
    (سؤال... و پاسخ استاد): قتل عمد است، جنايت عمد است، مربوط به باب‏قصاص است ربطى به باب قصاص ندارد.
    صاحب جواهر(ره) اينجا ذكر كرده، و وسيله هم كه مى‏دانيد در اول كار مال‏مرحوم آيت اللّه اصفهانى بود كه وسيلة النجاة را نوشت، بعد امام راحل (ره) تكميلش‏كردند و توسعه‏اش دادند و تحرير الوسيله شد، وسيله‏اى كه مرحوم آيت اللّه‏اصفهانى نوشت، در سايه جواهر تنظيم شده است. واقعش حساب كنيم مسأله‏تناسب به باب دايات ندارد. به هر حال چون ما مطابق تحرير پيش مى‏رويم، با اينكه‏مى‏دانيم با بحث ديات ارتباطى ندارد، مسأله را دنبال مى‏كنيم و داريم تعقيب مى‏كنيم.
    (سؤال... و پاسخ استاد): بحث بحث ديه نيست، اگر بدهكار برود در حرم، ديه رامى‏گيرند، نمى‏كشند و الا ديه را مى‏گيرند.
    روايات وارده در مقام
    و اما حديث را دقت كنيد. اول مى‏رويم سراغ صحيحه هشام بن حكم است: (وسايل، ج 18، ابواب مقدمات حدود، باب 34، ح 1 ( «عن ابى عبداللّه(ع)» سند معتبر است، «فى الرّجل‏يجنى فى غير الحرم» رجلى جنايت مى‏كند در بيرون حرم، اين كلمه «يجنى» را به‏خاطرتان بسپاريد با آن كار داريم. «ثمّ يلجأ الى الحرم، قال: لا تقام عليه الحدّ» اينجاكلمه حد آورده، آنجا «يجنى» است، اينجا حد است قصاص نيست. منظور از جنايت‏چيست؟ اعمّ از جنايات به معناى جنايات بر نفس و طرف و سرقت و زنا و جنايت‏يك معناى وسيعى دارد؟ يا حدّ در اينجا فقط به معناى قصاص است؟ مى‏رسيم. «قال:لا تقام عليه الحدّ و لا يطعم و لا يسقى» نه غذا نه آب. «و لا يكلّم» نبايد كسى با اوحرف بزند. «و لا يبايع». چرا در عبارت تحرير الوسيله اينها را ندارد؟ اين كه سندصحيح است؟ «و لا يكلم و لا يبايع» نه فقط آب و نان، از بيع و شراء و سخن گفتن منع‏مى‏شود. «فانه اذا فعل به ذلك يوشك ان يخرج»، اميد است خارج بشود، «فيقام عليه‏الحدّ» باز هم حدّ است، «و ان جنى» باز جنايت است، «فى الحرم جنايةً، اُقيم عليه الحدّفى الحرم» اگر در خود حرم جنايتى انجام بدهد، حدّ در حرم بر آن اقامه مى‏شود، «فانّه‏لم يرَ للحرم حرمة»، تو احترام حرم را خودت سلب كردى، حالا مى‏خواهى به نفع تواحترام حرم را حفظ كنند؟ نمى‏شود.
    سند اين روايت خوب است، و اما دلالتش مشكل اين حد است. اگر ما حد را به‏قرينه «جنى و يجنى و جنايةً» كه هر سه لفظ بود، اگر به قرينه اينها كلمه حد را برقصاص حمل كنيم، مشكل دلالى هم حديث ندارد.
    صاحب جواهر(ره) از راه ديگرى مى‏خواهد دلالت را درست كند؛ مى‏فرمايد:بيايم از اولويت درست كنيم. جايى كه حدود در حرم اجرا نمى‏شود، قصاص بطريق‏اولى نمى‏شود. مثل اينكه خودش هم متوجه مى‏شود كه اين اولويت درست نيست.اين «حق الناس» است، آن «حق اللّه» است. حدود غالباً «حق اللّه» است، يكى دوتايش«حق الناس» است، سرقت و قتل، آنها سبك است، اين سنگين است. آن سبك اجرانشود سنگين اجرا بشود. حق الناس سنگين را بگيرند، حالا حق الناس سبك بخاطرحرم نگيرند. بنابر اين «حق اللّه»هايش قابل مقايسه با حق الناس نيست. «حق‏الناس»هايش مثل قتل و سرقت سبك است، خوب در حرم نمى‏شود، ولى سنگين‏بايد بشود، اولويت عكس است. صاحب جواهر مى‏گويد: «ولو بقرينة الاجماع»،اولويت به قرينه اجماع، پاى اجماع را مى‏آورد در كار، تا ما اولويّت را بپذيريم.
    بنابر اين بهتر اين است كه براى دلالت روايت آن راهى كه ما رفتيم برويم. ما حدّ رابيايم معناى وسيعى برايش كنيم، بقرينه جنايت، بقرينه «يجنى»، به قرينه «جنى»، به‏هر حال مى‏شود دلالت روايت را درست كرد.
    و لكن از مسائلى كه ما دليلش را را نفهميديم اين است كه صاحب جواهر(ره) وظاهراً جمع ديگرى از فقها هم در اين مسأله فقط يك دانه حديث را نقل كرده‏اند، بااين مشكل دلالى كه داشت. گوئى هيچ حديثى ديگرى در اين مسأله نيست. كأن باب14 مقدمات طواف نديده گرفته شده است. چرا؟ حالا مى‏خوانيم كه در آنجا صريح‏است، مى‏گويد: «قتل» رواياتش صحيحه است، كلمه قتل هم دارد، خيلى از اين‏واضحتر است اين كلمه حد دارد، «جنى» دارد. آن «قتل دارد. ابداً اعتنايى به آن‏روايات نكرده‏اند و اجماع را ضميمه كرده‏اند، و چه شده اين روايت عديده، 6 5 تاروايت ناديده گرفته شده؟ براى ما دليلش روشن نيست. شما ببينيد دليلى مى‏توانيدپيدا كنيد كه چرا آنها به كلّى نا ديده گرفته شده‏اند؟
    اما برويم سراغ روايات باب 14 از ابواب مقدمات طواف، حديث اولى اين است:(وسايل، ج 9، ابواب مقدمات طواف، باب 14، ح 1( «محمد بن يعقوب، عن علىّ بن ابراهيم»، ثقه،«عن أبيه»، ثقه، «و عن محمد بن اسماعيل»، محمد بن اسماعيل ظاهراً در اينجا محمدبن اسماعيل بن بزيع است كه از ثقات است. «و عن محمد بن اسماعيل عن الفضل بن‏شاذان» ثقه، «جميعاً عن ابن ابى عمير» ثقه است، «عن معاوية بن عمار» ثقه است.بنابراين اين حديث دوتا طريق دارد هردو معتبر و صحيح است. «قال: سألت اباعبداللّه(ع) عن رجل قتل رجلاً فى الحلّ» در حلّ قتل بجا آورده، «ثم دخل الحرم،قال: لا يقتل»، لا يحد ندارد، قصاص نمى‏شود. هم سؤال از قتل است، هم جواب ازقتل است، اين روايت بهتر از صحيحه هشام بن حكم نيست؟ با آن بحثى كه دردلالتش بود، چرا سراغ اين نرفتند؟ «و لا يطعم و لا يسقى و لا يباع»، معامله هم با اونكنند، «و لا يؤذى» اذيتش هم نكنند، «حتى يخرج من الحرم فيقام عليه الحدّ» اينجاحد دارد. «يؤذى» يعنى آزار بدنى، بزنند، سيلى‏اش بزنند، تازيانه‏اش بزنند اذيتش‏كنند شكنجه‏اش بدهند، نه شكنجه‏اش نمى‏دهند.
    (سؤال... و پاسخ استاد): اگر بخواهد آن آب را بخورد، نه، به او نمى‏دهند. تيمم‏بكند، به او نمى‏دهيم. لازم نيست بدهيم. اصلاً در غير حرم، يك كسى آب ندارد، به‏من مى‏گويد: آب به من بده مى‏خواهم وضو بگيرم، من نمى‏خواهم بدهم واجب‏است؟ احسان خوب است، اما واجب نيست آبى كه داريم در اختيار ديگرى بگذاريم‏وضو بگيرد، وجوبى ندارد مقدمه واجب بر او واجب است نه بر من.
    «قلت: فما تقول فى رجل قتل فى الحرم او سرق»؟ شق دوم را معاوية بن عمارخودش سؤال مى‏كند، توى خود حرم دزدى كرد، قتل كرد در خود حرم، «قال: يقام‏عليه الحدّ فى الحرم صاغراً»، يعنى با ذلّت، «لانّه لم ير للحرم حرمة»، اين حديث‏دلالتش صريح و سندش هم درست است. دو شق مسأله را هم بيان كرده، «جنايت فى‏الحرم، جنايت فى خارج الحرم».
    معلوم مى‏شود حدّ يك معنى وسيعى دارد كه هم شامل قصاص مى‏شود، اين قرينه‏بر اين است كه گاهى حدّ در معناى اعمّ بكار مى‏رود، شامل قصاص و حدود به معناى‏اخص هردو مى‏شود.
    حديث سوّم ما كه دوم اين باب است، اين هم صحيحه است: «عنه، يعنى از على بن‏ابراهيم، عن أبيه»، ابراهيم بن هاشم كه ثقه است. «عن ابن ابى عمير»، از ثقات است،«عن حماد»، كه از اصحاب اجماع است، «عن الحلبى» عبيداللّه الحلبى از ثقات است،«عن ابى عبداللّه» حديث را دقت كنيد يك چيز اضافه‏اى دارد كه راجع به استدلال آيه‏از اين حديث كمك بايد بگيريم. «قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: و من دخلوه كان‏آمناً، قال: ان احدث العبد فى غير الحرم»، احدث يعنى يك حادثه‏اى آفريد، هم قتل راشامل مى‏شود، هم جنايت بر اعضاء را شامل مى‏شود، هم سرقت را شامل مى‏شود،همه اينها را شامل مى‏شود. «احدث» يك حادثه‏اى كه جريمه دارد، «ان احدث العبدفى غير الحرم جنايةً ثمّ فرّ الى الحرم» فرار كرد بسوى حرم، «لم يسع»، وسعت نداردجايز نيست: «لاحدٍ أن يأخذه فى الحرم»، براى هيچ كس جايز نيست كه او را در حرم‏دستگير كنند، «و لكن يمنع من السوق و لا يبايع و لا يُطعم و لا يُسقى و لا يُكلَّم»، بيع‏هم دارد، سخن گفتن هم دارد؟ اين در متن تحرير نيست، در كلمات فقها عده‏اى اينهارا ندارد، چرا ندارند؟ با اينكه در روايات كراراً ذكر شده، روايات صحيحه معتبره،«فانّه اذا فعل ذلك يوشكك ان يخرج فيؤخذ».
    اما شق دوم مسأله: «و اذا جنى فى الحرم جناية اُقيم عليه الحدّ فى الحرم»، جنايتى‏انجام بدهد، بر آن در حرم اقامه حد مى‏كنيم. «لانه لم يرع للحرم حرمة».
    تا اينجا ما سه تا روايت خوانديم. من آدرس بقيه روايات را بگويم كه مطالعه كنيد،مى‏خواهم اساس مسأله را امروز اينجا جمعش بكنم. چيزى كه براى ما بعضى ازاحاديث مهم است، آن وسعتى كه در «جنى» دارد. اين مثلاً «احدث جناية» داشت،ذيلش «جنى» داشت، و اعمّ از قتل نفس و جنايت بر اطراف است. اين براى توسعه‏مسأله خوب است. چرا فقط قتل را مطرح كنيم؟
    و اما ساير روايات مسأله، روايت 3 و 4 و 5 و 10 و 13 اين باب است. شش روايت‏در اينجا مى‏شود. بعضيش مرسله است، بعضيش مسنده است. يك روايت هم باب34 بود. اين روايات صحيحه هم دارد، صريح الدلالة هم دارد، مجموع من حيث‏المجموع اينها دلالت خوبى دارد، ولى آيا مى‏توان به آيه شريفه «و من دخله كان آمناً»هم استدلال در اين مسأله كرد يا نه؟ و جزئيات و فروعات مسأله ان شاء اللّه الرحمن‏درس بعد.
    پايان
    پرسش
    1- حكم جانى كه پناهنده به حرم شده است، چيست؟
    2- حكم جانى كه پناهنده به حرم شده است، از نظر اصحاب و عامه چيست؟ توضيح دهيد.
    3- روايات وارده در مقام را بنويسيد و توضيح دهيد.
    4- اين مسأله چه ربطى به باب ديات دارد؟