• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه شصت و دوم "
    مقدمه‏اى در باره تولد حضرت مهدى (عج)
    با توجه به اينكه در آستانه ميلاد مبارك امام زمان حضرت مهدى(عج) قرار داريم‏من حديث كوتاهى مى‏خوانم كه دلها را به نور ولاى آن وجود مقدس روشن شود،بعد به سراغ بحث فقهى مى‏رويم.
    حديث از پيغمبر اكرم(ص) است در ذيل آيه 55 سوره نور «وعد الله الذين آمنوامنكم و عملوا الصالحات» پيغمبر (ص) فرمود: «زويت لى الأرض»، «زوى» از ماده‏زاويه يعنى جمع شد، «زويت لى الارض فرأيت مشارقها و مغاربها و سيبلغ ملك‏أمتى» بالغ مى‏شود «ما زوى لى منها» آيه كه مى‏دانيد وعده الهى است كه آنهايى كه‏ايمان و صالح دارند از امت اسلام خليفه روى زمين مى‏شوند و حكومت جهانى دراختيار صالحان قرار مى‏گيرد. پيغمبر «ص» مى‏فرمايد: مجموع زمين را براى من جمع‏كردند، يعنى در عالم مكاشفه صحنه تمام زمين را ديدم، مشارق و مغارب زمين رامشاهده كردم. بنابر اين، در عالم مكاشفه شرق و غرب آن عالم را ديدم، بعد فرمود:حاكميت امت من بر تمام مشارق و مغارب زمين در آينده ثابت خواهد شد، يعنى‏اسلام دينى جهانى مى‏شود و حكومت اسلامى سرتاسر مشارق و مغارب را مى‏گيرد،اين حديث را مفسر معروف اهل سنت، قرطبى در ذيل آيه 55 سوره نور نقل كرده‏است. احاديث ديگر تفسير مى‏كنند اين حديث و آيه را و مى‏گويد: اين در حكومت‏حضرت مهدى «عج» است كه به بركت وجود آن بزرگوار، پايه‏هاى حكومت اسلامى‏در تمام عالم مستحكم خواهد شد. ما از احاديث نمى‏توانيم استفاده كنيم و نه از آيات‏كه همه مردم دنيا مسلمان مى‏شوند، ولى از آيات و روايات مى‏توانيم استفاده كنيم كه‏حكومت اسلامى در تمام جهان در زير سايه لواى مهدى (ع) خواهد شد. ممكن است‏اقليت يهود و نصارى باشند، كما اينكه الان در كشورهاى اسلامى هستند، ولى‏حكومت، حكومت اسلامى و عدل، عدل اسلامى خواهد بود.
    نتيجه گيرى از حديث
    از اين حديث چه مى‏فهميم، اينكه مى‏گويد تمام زمين در اين جمع شد، براى چه‏جمع شد؟ چه لزومى داشت؟ آيا معناى اين حديث اين نيست كه من ديد جهانى پيداكردم و كل جهان را ديدم؟ و ديد عالمى پيدا كردم، شريعتى در خور تمام عالم، نه درخور يك منطقه و كشور، يعنى جامعيت شريعت من با اين ديد جهانى تكميل شد،شريعت جامع، ديد من هم جامع جهانى شد.
    مطابق اين بيان براى اينكه حكومت جهانى فراهم شود، اولا يك قانون جهانى وفراگير مثل قانون اسلام لازم دارد و ثانيا يك ديد عالمى و جهانى. يعنى تمام جهان رادرك كند و محيط باشد، افكارش در چهار ديوار كشور خودش محدود نباشد، بلكه‏افكارش افكار جهانى باشد. بنابراين، حكومت جهانى پايه‏هايى دارد، پايه اولش‏قانون فراگير جهانى كه قانون اسلام است. پايه دوم شناخت كل عالم از شناخت قانون‏و شناخت جهان كه موضوع قانون است، شرط است، بعد هم دو جمله‏اى كه در آيه‏آمده «وعد الله الذين آمنوا منكم و علموا الصالحات» پس سومى ايمان است، بايدايمان داشته باشد، ايمان است كه به انسان هدف مى‏دهد، ايمان است كه به انسان‏شجاعت مى‏دهد، ايمان است كه به انسان اراده و قدرت مى‏دهد، «الذين آمنوا منكم»مسلمانها همه ايمان دارند، پس چرا «آمنوا منكم»، «من» تبعيضيه براى چيست؟ يعنى‏آن ايمان در حد بالا، نه ايمانهاى سطحى كه براى مسلمان شدن كافى است «الذين‏آمنوا»، ايمان محكم، ايمانى مثل كوه، «لا يحركه العواصف» طوفانها و تندبادها،زلزله‏هاى اجتماعى آن را تكان ندهد. «و عملوا الصالحات» چهارمى شد عمل صالح،شناخت اسلام، شناخت جهان، ايمان قوى، عمل صالح، تا عمل صالح نباشد،شايستگى حكومت در جهان حاصل نمى‏شود.
    بارها اين سخن را عرض كردم، تكرار مى‏كنم كه درست است حكومت مهدى‏حكومت فوق العاده است، اما معنايش اين نيست كه در همه جا از معجزه استفاده‏مى‏كند براى اينكه حكومت پياده شود، آن حضرت از وسائل عادى مثل جدش‏استفاده مى‏كند، معجزه هست، اما در شرائط خاص، استثنائى، در جنگهاى پيغمبرگاهى اعجاز بود، بقيه‏اش از فنون جنگى استفاده مى‏شد، خندق مى‏كَنند، چراسنگربندى مى‏كنند؟ چرا كوه عينين را براى تيراندازان انتخاب مى‏كنند؟ همه‏اش‏تاكتيك جنگى است، از وسائل عادى و روشهاى مدبّرانه عاقلانه ريشه‏دار امام استفاده‏مى‏كند براى پيشرفت، نفراتش هم نفرهاى از كار افتاده كوته فكر بى اراده نيست، يك‏افراد قوى با افكار بالا، با شجاعت زياد با شناخت فراگير، با عمل خالص، تقوا، سطح‏بالا، هر كسى كه توصل به حضرت پيدا كند، شايسته آن مقامات كه نيست، خوب‏عنايت حضرت همه را مى‏گيرد، اما يارانش آدمهاى ساخته شده عجيبى هستند و براين اساس براى اينكه ان شاء الله تعجيل در ظهور آن حضرت شود، حداقل سربازان‏حضرت، شاگردان امام صادق، خودشان را بايد بسازند، 313 نفر خط اول است، ازبعضى روايات استفاده مى‏شود كه خط دوم ده هزار نفر، خط سوم بيشتر، بالاخره مااگر نتوانيم در صف اول باشيم، بالاخره بايد در صفوف لشكريان آن حضرت باشيم،اين در صورتى مى‏شود كه «آمنوا منكم» شود، ايمان ويژه «عملوا الصالحات»، باشد.
    ولايت را در زيارت عاشورا و جمكران رفتن و دعاى ندبه و كميل خلاصه نكنيم،ولو زيارت و دعا در جاى خود لازم، اما روايت به اين معنا خلاصه نشود، چهارتاچراغ و پرچم نصب كنيم، بگوييم: ولايتمان نسبت به امام زمان قوى شد، ولايت درايمان و عمل صالح، بايد ظاهر و آشكار شود، مسئوليتى كه شيعيان دارند، با ديگران‏فرق دارند، مسئوليتى كه اهل علم دارند، با ديگران فرق دارد، مسئوليت ما مضاعف‏است، دو برابر و چند برابر است، در باره ازواج النبى در قرآن در سوره احزاب‏مى‏گويد: كار خوب كنيد، ثوابتان مضاعف است، اگر كار خطايى كنيد، عقابتان هم‏مضاعف است. هر كسى به امام و پيغمبر نسبتى دارد، به همان مقدار كه نسبتش بيشتراست، مسئوليتش مضاعف است، يك دروغ، يك غيبت، يك حرف زشت و نامناسب‏و ركيك، از دهان من و شما در بيايد، مسئوليتش خيلى بيشتر از ديگران است. امام‏زمان انتظار دارد كه حوزه‏اى كه به نام او و سربازان اوست، حوزه پاكى باشد، از هرنظر، كينه‏ها و عداوتها، دنيا پرستيها، زرق و برق دنيا دوستيها، غيبت، دروغ، شايعه‏سازى، شايعاتى كه هر روز در باره كسى مى‏سازند، دروغها را به وسيله شايعه‏ها منتقل‏مى‏كنند، من هم بنشينم مثل ديگران تا با گوش خودم نشنوم از كسى، تا با چشمم نبينم‏از كسى، نقل اينها مسئوليت دارد، همه‏اش دروغ به وسيله شايعه. در باره برادران‏خودمان هم نبايد تعصب به خرج بدهيم، درباره دشمنان هم نبايد تعصب به خرج‏بدهيم، نشانه ايمان اين است فرمود: مؤمنان كسانى هستند كه برادر و خواهر و قوم وخويش در مقابل حكم خدا نمى‏شناسد، «اولئك حزب الله» حزب الله همين است،آنكه دشمن خداست، من او را دشمن مى‏دانم، آنكه دوست خداست، من او را دوست‏مى‏دارم، هر چه باشد، فرمود: حقيقت ايمان است كه دروغى كه به زيان توست برراستى كه به زيان توست، بر دروغى كه به نفع توست مقدم بدارى، راست مى‏گويى‏ضرر مى‏كنى، دروغ بگويى به نفعت است، فرمود: اگر آن راست را بر آن دروغ مقدم‏داشتى معلوم هست كه مؤمنى و الا مؤمن نيستى، خيال مى‏كنى. آنجايى كه به نفع من‏است قبول دارم، آنجايى كه به زيان من است قبول ندارم، «نؤمن ببعض» اين كارى‏است كه يهود مى‏كردند، گزينش مى‏كردند، انتخاب مى‏كردند، احكام خدا را هر كدام‏به نفع خودشان بود عمل مى‏كردند، داد دين هم مى‏زدند، اينها نشانه ديندارى نيست،آنجايى كه به زيان من است، بپذيرم.
    به هر حال، از خدا مى‏خواهيم كه عنايتى به حوزه مقدسه علميه كه على الظاهربزرگترين حوزه علميه در تمام دنياى اسلام اعم از شيعه و سنى است عنايت بيشترى‏كند كه ما بتوانيم خودمان را بسازيم شايسته آن ظهور مقدس و شايسته عنايات اوباشيم، شما اين احاديث را مى‏خوانيد، پشت سر هم در منابر، معنايش را هم دقت كنيدكه فرمود: وجود امام در زمان غيبت مثل وجود آقتاب در پشت ابر است، آفتاب پشت‏ابر دنيا را روشن مى‏كند، گياهان را پرورش مى‏دهد، اما اگر من بروم توى چاه دهان‏چاه هم ببندم، از آفتاب پشت ابر نورى به من مى‏رسد؟ اثر تربيتى و پرورشى كه دارددر گياهان و گلها، در گل و گياهى كه ته چاه است و درش را هم سفت گرفتيد، اثرى‏مى‏كند؟ من در چاه طبيعت رفتم، حجابهاى هوا و هوس در اين چاه را گرفته، از آن‏آفتاب پشت ابر چه رقم مى‏خواهم استفاده كنم؟ امكان ندارد، عنايات الهى واقعاشامل حال است، من فكر مى‏كردم كار به مسائل سياسى نداريم، در ماه شعبان، ماه امام‏زمان، واقعا كنفرانس سران اسلامى با اين خوبى برگزار شد كه كسى هم تا اين اندازه‏انتظار نداشت، بدون درد سر، بدون پيش آمد ناراحت كننده، با اين همه عنايات خودامام زمان است كه در ماه امام زمان است كه چنين بركاتى عايد جمعيت مى‏شود وهيچكس هم نمى‏تواند بگويد عامل اصلى‏اش من بودم، به عقيده من يك سلسله‏مسائل تصادفى و حساب شده بوده بود كه عامل بود در اينجا، خوب ما هم تلاش وكوشش خودمان را كرديم، اما عنايات از آنجا بود، عنايات او شامل حال ماست، اگر مالياقت عنايت را داشته باشيم.
    خدايا ما را از ياران از خادمان، از خدمتگذاران، از خاصان، از عاشقان و از دوستان‏حقيقى و مخلص امام زمان حضرت مهدى (ع) قرار بده.
    وقوع قتل در اشهر حرم
    اما بحث فقهى مسأله 23، متن تحرير الوسيله را مى‏خوانم، «لو ارتكب القتل فى‏أشهر الحُرم رجب و ذى القعدة و ذى الحجة و المحرم» اگر كسى در يكى از اين چهارماه حرام، رجب، ذى القعده، و ذى الحجه، و محرم، سه ماهش پشت سر هم است كه‏ذى القعده و ذى الحجه و محرم باشد، يك ماهش هم تك است كه ماه رجب است، ماه‏شوال جزو ماههاى حُرم نيست، بر خلاف آن چيز كه بعضى مى‏گويند. جزو ماهاى‏حج هست، يعنى عمره تمتع را در ماه شوال بجا مى‏آورد، اما جزو ماههاى حرام‏نيست، «فعليه الدية و الثلث» يك سوم بر ديه اضافه مى‏شود «من أىّ الاجناس كان» هريك از اجناس ششگانه باشد مشمول همين است، «تغليظاً» كلمه تغليظا يادتان باشدكه اين به خاطر تشديد در ماه حرام مرتكب شده، ماهى كه همه بايد در امن و امان‏باشند، يك سوم بر ديه اضافه مى‏شود «و كذا لو إرتكبه فى حرم مكة معظمة» آن ماه‏حرام بود، اين بلد حرام.
    تا اينجا معلوم مى‏شود كه شرف مكان و شرف زمان ايجاب تشديد در ديه مى‏كند ويك سوم بر آن اضافه مى‏شود، آيا مدينه منوره ملحق به آن است؟ مشاهد مشرفه ديگرملحق به آن است؟ مى‏فرمايد: نه، «و لا يلحق بها حرم المدينة المنورة و لا سائرالمشاهد المشرفة» تا به اينجا در باره قتل صحبت كرديم.
    اما جنايت بر اطراف چطور؟ كسى دست كسى را قطع كرد، انگشت قطع كرد،جراحتى بر كسى وارد كرد، مى‏گويد: «و لاتغليظ فى الاطراف» جنايات بر اعضاء «و لافى قتل الأقارب» يعنى كسى خويشاوندانش را بكشد، نه در ماه حرام، نه در مكه، آياباعث تغليظ مى‏شود يا نه؟ اين در مقابل قولى است از اهل سنت كه قتل اقارب راباعث تغليظ دانسته‏اند، عمويش، عموزاده‏اش اينها را بكشد گفته‏اند ديه ثلث است،تغليظ قائل شده‏اند، برويم سراغ اقوال در مسأله.
    اقوال در مسئله
    مسأله تغليظ ديه به خاطر احترام زمان و مكان معروف است در ميان اصحاب‏ماست و حتى علماى اهل سنت هم فى الجمله با ما موافق هستند. آنها چيز اضافه‏اى‏دارند كه آن تغليظ به خاطر قتل اقارب است كه ما سومى را قائل نيستيم. عبارتى ازشيخ الطائفه مى‏خوانم كه هر دو قسمت را روشن مى‏كند هم اقوال عامه و هم اقوال‏خاصه. در كتاب ديات، مسأله 6 و به دنبالش مسأله 7 بحثى دارد، كتاب الخلاف كتاب‏الديات، مسأله 6 مى‏فرمايد: «دية الخطاء تغلّظ فى الشهر الحرام» اين بحث است كه آياخطا اين طور است يا عمد يا منحصر به عمد است، ايشان خطا را مى‏گويد، «ديةالخطاء تغلّظ فى الشهر الحرام» در حالى كه عكس است، ما فقط عمد را قائليم «ديةالخطاء تغلّظ فى الشهر الحرام و فى الحرم و قال الشافعى تغلّظ فى ثلاث مواضع» درسه جا «فى الحرم و الشهر الحرام و اذا قتل ذا رحم محرم» نه هر ذا رحم، «مثل الابوين‏و الاخوات و اولادهم» ابوين و اخوات و اولاد اخوات و اولاد اخوه «و به قال فى‏الصحابة» از كسانى كه قائل به اين شدند، «عمر و عثمان و ابن عباس و فى التابعين»تابعين كسانى هستند كه بعد از اصحاب روى كار آمدند يعنى شاگردان صحابه، «سعيدبن المصيب و سعيد بن الجبير و عطى و طاووس و الزهرى» اينها قائل شدند، ما دو تامى‏گوييم سه تا مى‏گويند بعضى، «و قال ابوحنيفة و مالك» اقوال عامه را بايد بدانيم كه‏احاديث ما روشن شود، «لا تغلّظ فى موضع من الموارد» هيچ كجا تغليظ نيست. پس‏اين دو مخالفت كرده‏اند.
    بعد از يك مقدار سخن مى‏گويد: «دليلنا»، اين شاهد است، «دليلنا اجماع الفرقة واخبارهم» دليل ما اين است كه اصحاب ما اجماع دارند و اخبارشان هم حاكم است.پس مرحوم شيخ طوسى ادعاى اجماع كرده است.
    در اينجا داشتيم «تغلّظ»، غليظ مى‏شود، اما داشتيم غليظ شدن در چيست؟ در كلام‏شيخ طوسى نداشتيم، چه رقم تغليظ مى‏شود؟ سن ابل بالا مى‏رود يا عددش بيشترمى‏شود؟ در مسأله هفت توضيح داده. مى‏فرمايد: «اذا ثبت أنّها تغلّظ فى هذه المواضع‏فالتغليظ أن يلزم دية و ثلث»، اين بيان است، «أن يلزم دية و ثلث، من أىّ اجناس‏الديات كان» بعد از فاصله‏اى مى‏گويد: «دليلنا اجماع الفرقة و اخبارهم».
    كلام مرحوم صاحب رياض
    پس هم اصل تغليظ اجماعى است، هم كيفيت تغليظ. دو قول ديگر هم هست من‏به طور سر بسته و مختصر نقل مى‏كنم، مرحوم صاحب رياض در جلد دوم رياض، درصفحه 530 مسأله را متعرض شده است كه در شهر حرام، اگر كسى قتلى مرتكب شودديه و ثلث بايد بدهد، منتها ذيل كلامش اين را دارد: «لإنتهاكه الحرمة» اين جمله رادقت كنيد به درد آينده ما مى‏خورد، «لانتهاكه الحرمة» چون احترام را از بين برده‏است، احترام شهر حرام، احترام بلد حرام. آيا اين در قتل عمد است يا در خطاى‏محض هم انتهاك كرده است؟ اينجا سخنى داريم با صاحب جواهر. «لانتهاكه الحرمةبلاخلاف فيه أجده بل عليه الاجماع فى عبائر جماعة حد الاستفاضة» ادعاى اجماع‏در سر حد استفاضه خيلى گفتند اجماع است. اين در باره اشهر حُرم بود، اما بلد حرام‏چطور؟
    بعد در ذيل كلامش مطرح مى‏كند حرم مكه را، از گروهى از اصحاب نقل مى‏كندكه آنها در حرم مكه هم گفته‏اند و بعضى هم ادعاى اجماع كرده‏اند، يعنى حرم مكه ازنظر اقوال به قوت و قدرت اشهر حُرم نيست، اشهر حرم خيلى مسلم است، اما راجع‏به حرم مكه از بعضى ادعاى اجماع نقل شده است.
    كلام صاحب جواهر
    صاحب جواهر هم جمله‏اى دارد كه خيلى محكم است، در جلد 43 جواهر،صفحه 26، ايشان بعد از آنكه شهر حرام را نقل مى‏كند -نه بلد حرام- مى‏گويد:«بلاخلاف أجده بل الاجماع بقسميه عليه» اجماع محصل و اجماع منقول، «بل‏المحكى منهما صريحا» يعنى محكى اجماع منقول و محصل، «صريحا، فضلا عن‏الظاهر» بعضى عبارات صريح است، بعضى ظهور دارد «مستفيض متواتر» اينجا رامى‏خواستم بيشتر اشاره كنم، «مستفيض متواتر» ادعاى اجماع در اين مسأله متواتراست. بنابر اين، مسأله از نظر اقوال در قسمت اول كه فعلا كار به قسمت اول داريم،اشهر حرم تا برسيم به مكه، مسلّم است، هيچ مخالفى نيست، ادعاى اجماع قوى شده‏است، عده‏اى همين را كافى مى‏دانند براى دليل مسئله، ولى عمده دليل مسأله‏چيست؟ غير از اجماع، دو روايت از كليب بن معاويه اسدى است، عمده اين است وبقيه‏اش قابل چانه زدن است، عمده دو روايت است، هر دو از كليب بن معاويه اسدى‏است كه هر دو هم حديث 1 از باب 3 از ابواب ديه نفس است، وسائل هر دو را يك‏شماره زده است، حديث 1 باب 3 از ابواب ديات نفس از كتاب وسائل، من دو حديث‏را بخوانم.
    بيان عمده مسئله كه دو حديث كليب بن معاويه اسدى است
    حديث 1 اين است سند را مى‏خوانم «محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم» همه‏ثقه «عن محمد بن عيسى» ثقه، «عن يونس بن عبدالرحمن» ثقه، «عن كليب الاسدى»،كليب اسدى يك نفر بيشتر در رجال ندارد، كليب بن معاويه الاسدى، اين شخص‏محل بحث و گفتگو و اشكال است و توثيق صريحى در باره او نديديم، ولى يك‏مقدار احاديث در مدح او در علم رجال هست، مدح نه توثيق، يك وقتى توثيق‏مى‏كنند روايت يا صحيحه مى‏شود يا موثقه، يك وقت احاديثى در مدحش هست،امام صادق دعايى برايش كرد، يا گفت: تو از دوستان خوب ما هستى، اينها توثيق‏نيست، مدح است، حديثى كه راوى‏اش اين گونه باشد اسمش حسنه است، حسنه‏اصطلاح علم درايه است در باره احاديثى كه بعض رواتش توثيق نشدند ولى درمدحشان چيزى وارد شده، راوى ممدوح است، اما حديث حسنه است، حديث‏حسنه به تنهايى نمى‏تواند مورد استناد باشد، مگر اينكه منجبر به عمل اصحاب شودكه ما نحن فيه چنين است، منجبر به عمل اصحاب مى‏شود، اجماع بود همه عمل‏كردندو الا اگر دليل ما منحصر به همين حديث بود و انجبار با عمل اصحاب نبود،حديث كليب بن معاويه اسدى فايده ندارد، به خصوص احاديثى كه در مدح خودش‏است، بعضى از خودش است، داريم در علم رجال، خيلى مى‏گويند: ما خدمت امام‏صادق رسيديم حضرت اين طور براى ما فرمودند. يا بعضى از احاديثى كه در مدح‏كليب بن معاويه است، احاديثى است كه سند آن احاديث اشكال دارد، بعضى ازاحاديث مدح كليب سندش اشكال دارد، بعضى هم از خودش نقل شده است كه‏نمى‏توانيم اعتماد كنيم.
    فعلى هذا اين گونه احاديث خيلى جاها داريم و در رجال برخورد مى‏كنيم، شايدهم تعجب كنيد خيلى را مى‏گويد ممدوح است، بعد مى‏بينيم خودش چيزى در باره‏فضيلت خودش از امام معصوم نقل مى‏كند، اينها نمى‏تواند مشكل گشا باشد، بسيارخوب ما با نظر خوش بينى نگاه مى‏كنيم و اينها را ممدوح مى‏دانيم و حديثشان راحديث حسنه مى‏دانيم، اما حديث حسنه عملا ضعيف است، يعنى به تنهايى‏مشكل‏گشا نيست.
    متن حديث حكوتاه است، «سألت أبا عبد الله عن الرجل يقتل فى شهر الحرام»صريح است «يقتل فى شهر الحرام ما ديته؟ قال: دية و ثلث».
    حديث دوم را ذيلش را اين طورى نقل مى‏كند «محمد بن حسن باسناده عن‏حسين بن سعيد الفضالة عن كليب بن معاوية مثله» يعنى باز هم روايتى است كه كلينى‏نقل كرده و اين شيخ طوسى، سند همه‏اش درست است تا كليب، كليب محل بحث‏است، عين همين است، بعضى دو حديث دانستند، صاحب جواهر هم به صورت دوحديث نقل مى‏كند، ولى ظاهرا يك حديث است، يك مضمون است، سند مشكل‏دارد، منجبر به عمل اصحاب است و اين مقدار كافى است.
    پايان
    پرسش
    1- ديه قتل واقع در ماههاى حرام چگونه است؟
    2- اقوال اهل سنت در مورد قتل عمد و خطا در ماههاى حرام چيست؟
    3- عمده دليل مسئله را بيان كنيد؟