• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه ششم "
    يادى از مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى "ره"
    در آستانه اوّل مهرماه كم كم قرار مى‏گيريم، و بناست كنگره‏اى براى مرحوم آيت‏الله حاج آقا مصطفى خمينى بگيرند. من به سهم خودم، دو جمله در اينجا اشاره كنم،از اوائلى كه به قم مشرّف شده بودم با ايشان آشنا شدم، البته يك مدتى كوتاهى، درمدرسه فيضيه درس لمعه را مقدارى ايشان پيش من بودند، ولى بحمدالله بسرعت‏ترقّى كردند، در مدّتى كوتاهى به عنوان يكى از چهره‏هايى بسيار ممتاز، فاضل، باهوش، متعهد، در حوزه علميه شناخته شدند. در دوران انقلاب، تا آن زمانى كه ايشان‏حيات داشتند، دوش به دوش پدر بزرگوارشان گام برمى‏داشتند، از بركاتى كه تبعيدامام(قده) به تركيه داشت، اين بود كه تحريرالوسيله را به اين صورت جالب و پُربارى‏كه مى‏بينيد، ظاهراً در آنجا پى‏ريزى كردند. جاى بوده است مخلّى بالطبع، هيچ رفت وآمدى در آنجا نداشته و دشمن هم خواست اين چنين بشود، غافل از اينكه يكى ازبهترين آثار امام(قده) كه تحريرالوسيله باشد، كه در واقع احيايى است براى وسيلةالنجاة مرحوم آية الله اصفهانى، ايشان اين اثر را آنجا بوجود آوردند، و در كنار ايشان،اين فرزند گرامى بود، و كمك ايشان براى اين كار علمى مهم، مرحوم حاج آقامصطفى بودند، و اگر كمكهاى بى‏دريغ ايشان نبود، به اين سرعت، اين كتاب پيش‏نمى‏رفت. در نجف اشرف هم پيوسته در كنار ايشان بودند، مشاور مهمّ ايشان بودنددر مباحث مباحث سياسى، و افسوس كه خيلى زود ايشان از دست ما رفتند، واگرمى‏ماندند، با آن علم و فضيلت، شجاعت و شهامت كه صفات پدر در او جمع بود،مسلّم آينده درخشانى داشتند. خداوند ايشان را غريق رحمت كند! براى شادى روح‏ايشان و امام راحل(قده) و همه شهداى راه حق همه با هم يك فاتحه بخوانيد.
    اصلاح آدرسهاى احاديث گذشته
    قبل از آنكه وارد مسأله ثانيه بشويم يك آدرسهاى من از روايات داده بودم در باره‏آن طوايف پنجگانه، مقدارى كم و زياد در آن بود، اين را كه مى‏گويم يادداشت كنيد،اين دقيق است، تمام 20 حديثى كه در اين باب است را من تجزيه كردم، آن قسمتى كه‏مربوط به ماست اين است:
    طايفه اول كه ثلاثه را مى‏گويد؛ يعنى قتل عمد، شبه عمد، و خطا، حديث 7 و 13همه اينها از باب 11 است.
    طايفه دوم كه عمد و خطا را مى‏گويد، حديث 16 3 1 و 18 است.
    طايفه سوم كه عمد و شبه عمد را مى‏گويد، قبلى عمد و خطا بود، اين گروه سه،عمد و شبه عمد را مى‏گويد، حديث 4 و 5.
    طايفه چهارم هم كه يك دانه بيشتر نمى‏گويد، اين يك دانه خيلى جاها عمد است،يك مورد هم شبه عمد است. حديث 15 14 12 10 2 و 20، اينها همه‏اش عمداست، 11 هم شبه العمد فقط را مى‏گويد.
    اما گروه پنجم آن احاديثى كه ممكن بود براى مذهب مالك، استدلال بشود كه‏عمد، شبه العمد، همه يكى بشود و خطا هم يكى بشود، آن حديث 6 و 8 از باب 11است. اين دقيق شماره‏هاى احاديث.
    متن تحرير
    امروز مى‏رويم سراغ مسأله دوّم: و اما مسأله ثانيه، متن تحريرالوسيله را بخوانم:«يتحقق العمد بلا اشكال بقصد القتل بفعل يُقتل بمثله نوعاً» اين در واقع قسم اول‏است، يعنى انسان برود سراغ يك چيزى كه غالبا قتّال است، قصدش هم كشتن باشد،تيراندازى مى‏كند به سوى طرف به قصد كشتن، اين قتل عمد است اگر اين نباشد، چه‏قتل عمد است؟ «و كذا» قسم ديگرى از قتل عمد است «بقصد فعل يُقتل به نوعاً و ان‏لم يقصد القتل» معنايش اين مى‏شود، كارى است كه غالباً كشنده است، نه دائما، سمّى‏است كه نود و پنج درصد مى‏كشد، اين به قصد تنبيه مى‏دهد، به قصد كشتن ندهد، آن‏نود و پنج در صد را حساب نمى‏كند، آن پنج در صد را حساب مى‏كند، در اينجا هم‏گفته‏اند: اين مصداق قتل عمد است، و لو نيتش قتل نباشد، بلكه نيّتش تنبيه يا چيزديگرى باشد. «بل الظاهر» اين سوّمى است، «بل ««لظّاهر تحقّقه بفعل لا يقتل به غالباً،رجاء تحقّق القتل كمن ضربه بالعصا برجاء القتل فاتّفق ذلك» چيزى است كه عادتاًنمى‏كشد، عكس قبلى ، نود و پنج درصد نمى‏كشد، پنج در صد مى‏كشد. مى‏گويد:حالا ما مى‏زنيم شايد آن پنج درصد شد ان شاء الله قتل حاصل شد. به رجاء همان‏احتمال نادر، اين كار را مى‏كند، و تصادفاً هم شد. مى‏فرمايد: اين هم قتل عمد است.
    خلاصه متن تحرير
    خلاصه مطلب اين است كه ما سه رقم قتل عمد داريم. تا به حال اقسام سه گانه قتل‏را مى‏گفتيم، حالا وارد اقسام قتل عمد مى‏شويم. قتل عمد را سه صورت برايش ذكركردند.
    صورت اولى آنجايى است كه فعلى است غالباً ايجاد قتل مى‏كند، نيّت هم دارد، درواقع، هم آلت قتّاله است هم نيّت قتل است، هر دو، قصد آلت و قصد نهايت و عاقبت‏هر دو كرده است، اين قسم اول.
    قسم دوم اين است كه قصد آلت را كرده است آلت قتّاله امّا قصد غايت نكرده‏است. چه رقم تفكيك شود؟ آدم خوش باورى بوده يا ساده‏لوحى بوده، گفته است:درست است كه اين آلت، نود و پنج در صد كشنده است، زدن عمودى بر سر، نود وپنج درصد كشنده است، زدن تيرى بر داخل شكم نود و پنج درصد كشنده است، ولى‏خوب پنج درصد احتمال ندارد، ان شاء الله آن مى‏شود، ما مى‏خواهيم تنبيهش كنيم. بإے؛ااظظعمود آهنى بر سرش مى‏كوبد به قصد تنبيه كردن، واقعاً هم قصد ندارد قتل را به گمان‏خودش، اين را هم فرموده‏اند: قتل عمد است.
    سوم اين است كه آلت غير قتّال است، قصد آلت ندارد، قصد غايت دارد، عكس‏دوّمى، دوّمى قصد آلت بود و قصد غايت نبود، اينجا قصد غايت است و قصد آلت‏نيست، با عصا به پايش مى‏زند، به سرش هم نمى‏زند، امّا به اميد اينكه اين كشنده‏باشد، شنيده بعضى‏ها حساسيت دارند، اگر با عصا هم با آنها بزنند، مى‏ميرند، به اميداينكه بميرد، اين را هم فرمودند: قتل عمد است.
    خوب، موضوع و عنوان مسأله روشن شد، ما بايد برويم يك مقدار سراغ اقوال‏ببينيم اينها هر سه اجماعى است يا بعضى‏هايش اجماعى است و بعضى‏هايش‏اختلافى است، بعد هم برويم سراغ ادلّه. توجّه داشته باشيد سراغ ادلّه كه ما مى‏رويم،اوّل به حسب قواعد بحث مى‏كنيم، بعد به حسب روايات. خيلى از مسايل است كه‏انسان وقتى واردش مى‏شود، اگر اول به حسب قواعد و اصول شناخته شده از مذهب،بحث كند و بعد بيايد سراغ ادلّه خاصّه بهتر است؛ يعنى عمومات، اطلاقات، اصول‏كلّى، شناخته شده از مذهب، مقتضايش اين است كه اينها قتل عمد باشد يا نباشد، بعدبرويم سراغ روايات خاصّه چون روايات زيادى در اين مسأله داريم، كه به ما مى‏گويدقتل عمد چيست، همين روايات كه الان به آن اشاره كردم مى‏خوانيم اينها را و راجع به‏قتل عمد صحبت مى‏كنيم.
    اقوال در مسأله
    امّا به حسب اقوال، توجه داشته باشيد كه اين مسأله و بعض مسائل ديگر اين باب‏را را دو جا متعرض مى‏شوند، يكى در اوّل ديّات است، يكى در اوّل قصاص. نه اينكه‏اقسام سه گانه قتل، تركيبى از ديّات و قصاص است، قتل عمد، شبه عمد و خطا، بنا براين يك سرحدّش مى‏خورد به كتاب ديات و يك سرحدّش مى‏خورد به كتاب‏قصاص، در هر دو جا بحث مى‏كنند. صاحب جواهر در جلد 42 در بحث قصاص‏مفصّل گفته در جلدى كه مربوط به ديّات است مختصر گفته است. در اينجا كه نگاه‏مى‏كنيم كتاب ديات خيلى مختصر رد شده است، ولى در جلد 42 جواهر اوّل كتاب‏قصاص، مفصل آنجا بحث شده. ديگران هم در اين دو جا اشاره كرده‏اند بعضى‏هامفصّل در باب قصاص گفته‏اند و بعضى هم شايد در باب ديات بيشتر بحث كرده‏اند.آنچه از كلمات بزرگان استفاده مى‏شود اين است كه اوّلى اجماعى و اتّفاقى است وبحثى ندارد، دوّمى هم تقريباً اجماعى است، سوّمى محلّ خلاف است كه آيا قتل عمداست يا نيست؟
    (سؤال و پاسخ استاد): تقريباً، يعنى بعضى مخالفين اين ادّعا را گوشه و كنار دارندولى عامه اصحاب، مشهور اصحاب از جمله قتل عمد مى‏دانند، اتفاقى بودنش مشكل‏است حالا عبارت را مى‏خوانم.
    نقل عبارت جواهر
    من يك تكّه عبارت از جواهر بخوانم مربوط به جلد 42 كتاب قصاص از آنجا نقل‏مى‏كنم. صاحب جواهر در جلد 42 صفحه 12 اين طور مى‏گويد: «لا اشكال و لاخلاف» هيچ اشكال و اختلافى نيست، «فى انّه يتحقّق العمد بقصد البالغ العاقل الى‏القتل ظلما» قصد، قصدِ قتل است «بما يقتل غالبا» اين همان قسم اوّل است. مى‏گويد:«لا اشكال و لا خلاف» از اينجا مى‏رود سراغ قسم دوّم، «بل و بقصده الضرب بما يقتل‏غالبا عالما به» يعنى قصد سبب را دارد، مى‏داند هم كه آلت قتّاله است غالباً «و ان لم‏يقصد القتل» اگر چه قصد قتل هم نكرده است، «بل قيل: يفهم من الغنية الاجماع عليه‏و لعلّه كذلك» اينجا شاهد است «و لعلّه كذلك» بعيد نيست كه اين دوّمى هم اجماعى‏باشد كه قصد آلت قتّاله كرده است عالماً. «نعم لو قصد القتل بما يقتل نادرا، فاتفق‏القتل» به منظورش رسيد، به اميد اينكه قتل حاصل بشود، از آلت غير قتّاله استفاده كردو به مقصودش رسيد، «فانّ فيه على ما قيل قولين» در اين دو قول است اختلافى است«و لكنّ الاشبه باصول المذهب» مقتضاى اصول مذهب «و قواعده الّتى منها صدق‏اطلاق الادلة» يكى از قواعد، صدق اطلاق است، عرف مى‏گويد: - هذا قتل عمد، هذاعمد - «انّ عليه القصاص»، مقتضاى قواعد مذهب اين است كه بر اين شخص قصاص‏باشد. «بل الاشهر» اينجا را دقت كنيد، از دو قول رفتيم بالاتر، اشهر شد، اشهر قسم‏سوم هم قتل عمد است، «بل لعلّ عليه عامّة المتأخرين»، عامه متأخرين همه مى‏گويند:قتل عمد است. «كما اعترف به فى الرياض» كلام رياض را الان مى‏گويم، صاحب‏رياض هم گفته:- عليه عامة المتأخرين «بل لا اجد فيه خلافا»، هيچ مخالفى نيافتم، كه‏قسم سوم از قتل عمد است. ولى من العجب اينكه صاحب جواهر در ذيل اين كلام ازكاشف اللثام نقل مى‏كند (بعداً عبارت كشف اللثام را هم براى‏تان نقل مى‏كنم) كه اشهراين است كه اين قتل عمد نيست، ظاهر اكثر اين است كه اين قتل عمد نيست. حالاچطور صاحب جواهر و همچنين صاحب رياض گفته‏اند كه عامه متأخرين بر اين‏هستند، مخالفى هم صاحب جواهر مى‏گويد نداريم كه اين قتل عمد است، اما كاشف‏اللثام مى‏گويد: اكثر مى‏گويند: قتل عمد نيست، چطور اين ضد و نقيض با هم‏مى‏سازد؟
    اين كلام جواهر بود، كه چهره مسأله را اجمالاً روشن كرد، اوّلى بحثى ندارد كه‏قتل عمد است، دوّمى هم مشهور و معروف بلكه ادعاى اجماع شده است كه قتل عمداست، سوّمى هم ذات قولين است، ولى عامه متأخرين مى‏گويند: قتل عمد است، هرچند كاشف اللثام عكس اين را اعتقاد دارد.
    نقل عبارت رياض
    امّا كلام رياض را خلاصه كنم، رياض جلد 2 صفحه 500، همين حرف جواهر رادارد، يا به تعبير ديگر جواهر حرف ايشان دارد. سه‏تا كتاب است كه اگر در دست‏صاحب جواهر نبود، نوشتن كتاب جواهر به اين آسانى ممكن نبود، رياض، كشف‏اللثام و مسالك، اين سه كتاب و البته كتاب چهارمى هم كه مفتاح الكرامه است، آن راهم ضميمه كنيد، اين چهار كتاب خيلى به ايشان كمك كرده است و خيلى جاهاعبارتشان شبيه است، البته يك كار بزرگى مثل جواهر بدون زمينه سازى‏هاى قبلى ازسوى بزرگان پيشين امكان پذير نبوده. صاحب رياض هم در اول كتاب قصاص نه‏ديات مى‏گويد: قتل عمد حاصل مى‏شود به اينكه به چيزى كه انسان قصد قتل به آن‏بكند، حالا خواه آلت قتّاله باشد ... اگر اتفاق قتل حاصل بشود. بعد هم از كتاب شرايع‏و كتابهاى علاّمه، و فاضل مقداد، در كنز العرفان، و همچنين از صاحب غنيه هم «لاخلاف» است. بعد مى‏گويد: شهيد ثانى در دو كتابش قايل شده است كه قسم سوم قتل‏عمد است. دو كتاب شهيد ثانى مراد مسالك و شرح لمعه است. دو كتاب معروف‏شهيد ثانى مسالك و شرح لمعه است. ما حالا ان شاء الله كلام كشف اللثام كه فاضل‏اصفهانى مخالفت كرده است، در قسم سوم نقل مى‏كنيم.
    تلخّص من جميع ما ذكرنا اول قطعى است و دوم به احتمال قوى اجماعى باشد، وقسم سوم محل اختلاف است.
    مقتضاى قواعد در اين سه قسم
    فعلا برويم سراغ قواعد، ببنيم قواعد باب چه اقتضا مى‏كند، منظور از قواعد،عمومات و اطلاقات و اصول كليه‏اى است كه در فقه مورد قبول است.
    مقتضاى قواعد در قسم اول
    اما قسم اول به حسب قواعد قتل عمد است، و الاّ اگر اولى قتل عمد نباشد، هيچ‏چيز قتل عمد نيست، آلت قتّاله و به قصد كشتن هم زده است، اينكه قدر متيقن است،پس عمومات «من يقتل مؤمنا متعمدا» يا رواياتى كه مى‏گويد: «قتل العمد فيه‏القصاص» تمام عمومات كلمه «عمد» شامل اينجا مى‏شود با تير به قلبش زده، با عمودبه سرش زده، سمّ كشندهِ صد درصد به نيت كشتن به او داده است، مگر قاتل امام‏حسين چه كرد؟ مگر قاتل امام حسن مجتبى چه كرد؟ مگر عبدالرحمن بن ملجم‏مرادى چه كرد؟ آلت قتّاله‏اى بوده و به قصد كشتن زدند و احتمال هم داشت كه‏حضرت(ع) خوب بشود، ولى آلت قتّاله بود حضرت از آن بيمارى رهايى نيافتند وشهيد شدند. يا آنهايى كه سم به امام حسن مجتبى(ع)، به امام رضا(ع) دادند، خوب،احتمال نجات ضعيف بود ولى به قصد قتل دادند، آلت هم قتاله بود.آيا اينها قاتل‏نيستند؟ اين كه واضح است.
    بررسى قسم دوم از نظر قواعد
    برويم سراغ دوّمى كه يك مقدار جاى چانه زدن دارد. اين آقا قصد قتل نكرد، ولى‏آلت قتّاله بود. اولاً چطور مى‏شود تصوّر مى‏شود آلت قتّاله باشد و قصد قتل نكند؟ درآدمهاى ساده‏لوح و ساده انديش اين تصوّر مى‏شود، مى‏گويند آقا نزن اينطورى به مغزبچه، خطرناك است، آلت قتّاله است، براى تنبيه با عمود آهنى مى‏زند، مى‏گويند: آدم‏احمق، آخر تنبيه هم با عمود آهنى مى‏كنند؟ مى‏گويد چيز ديگرى دم دست من نيامد.يك آدمهاى ساده لوحى گاهى هستند، بعد مى‏گويد: خدا لعنت كند شيطان را، من‏نمى‏خواستم اين كار بشود، مى‏خواستم تنبيه‏اش بكنم، افسوس كه كشته شد. مى‏دانداين آلت، تسعسن فى المأة او خمس و تسعين فى المأة قتاله است 95 90 درصدمى‏كشد ولى قصد نداشت، اين را مى‏گويد آدم ساده لوح، خوش باور اين فرقضش.
    حكم قسم دوم
    و اما حكمش، هيچ كس اين شخص را تبرئه نمى‏كند، به اين عذر كه من عمودآهنى بر سر اين زدم چون چيز ديگرى دستم نيامد، مى‏خواستم تنبيه‏اش كنم، نشد، يامثلا غذاى سمّى است مى‏گذارد جلو كسى، مى‏گويد: ان شاء الله كه طورى نمى‏شود،ان شاء الله يك سوره حمدى مى‏خوانيم و به او فوت مى‏كنيم، ان شاء الله طورى‏نمى‏شود. در تمام محافل عقلا مى‏گويند: اين به منزله قتل عمد است، تو كه مى‏دانى95 90 درصد اين كشنده است، ان شاء الله نمى‏كشد، اين حرف يعنى چه؟! اين‏حرفهاى بى‏پايه چيست كه مى‏گويى؟!
    تقسيم به لحاظ مقام ثبوت و اثبات
    در اينجا دقت كنيد گاهى شك در مقام اثبات است، گاهى شكى در مقام ثبوت‏است. گاهى ما شك مى‏كنيم كه اصلا اين آقا قصد قتل داشته يا نه، مى‏گوييم: كسى كه‏دست به آلت قتّاله مى‏زند، عامدا، در مقام ثبوت هم قصد قتل داشته است، شك داريم‏كه آيا در مقام ثبوت چه بوده است، از ظاهر حال پى به قصدش مى‏بريم، داخل قسم‏اول مى‏شود كارش نداريم. يعنى مى‏گوييم: ظاهر حال كسى كه دست به آلت قتاله‏مى‏زند اين است اينكه مى‏گويد: من قصد تنبيه داشتم، دروغ مى‏گويد، قصد تنبيه‏نداشته است، اين معنايش اين است كه من در مقام اثبات شك دارم، ظاهر حال را دليل‏قرار مى‏دهم كه در مقام ثبوت نيت قتل عمد بوده است «و هذا داخل فى القسم الاول»،از اينجا بر مى‏گرديم به قسم اول، اين بحثى ندارد. بحث در آنجايى است كه واقعامى‏دانم نيتش قتل نبوده (خوب دقت كنيد بحث كجاست) واقعا مى‏دانيم نيتش قتل‏نبوده، بلكه تنبيه بوده است، در اينجا عقلا او را معذور نمى‏دانند. گاهى هم در اينجامى‏گويند: يك قصد قهرى داشته است و لو قصد اصلى‏اش تنبيه است، ولى قصد قتل‏قهرا داشته است «لانّ الالتزام بشى‏ء التزام بلوازمه»، كسى كه سبب و مسببى را سبش رامى‏آورد، علم به تسبّب هم دارد، معنايش اين است كه نيّت مسبب هم دارد. آنجايى كه‏در مقام ثبوت شك داريم، و از ظاهر حال اثبات مى‏كنيم كه نيت قتل داشته و اين بهانه‏است كه مى‏گويد: قصد تنبيه داشتم، اين خارج از بحث ما مى‏شود، داخل در قسم اول‏مى‏شود. اما فرض كلام ما جايى است كه واقعا نيّت تنبيه داشته است و قصد قتل‏نداشته است. عقلا اين شخص را معذور نمى‏دانند و مصداق قتل عمد مى‏دانند ومى‏توان گفت: «هناك قصدٌ قهرىّ لانّ الالتزام بشى‏ء التزام بلوازمه»، سبب را انجام‏دادى، تسبب را هم مى‏دانى كه 95 99 درصد هست، چطور مى‏گويى: قصد قتل‏نداشتم؟ لازمه‏اش قصد است، در اعماق ذهنت بوده ولو ظاهر ذهنت اين است كه‏قصد تنبيه داشتى. پس قسم دوم را هم به حسب قواعد، ما داخلش كرديم و گفتگوندارد.
    قسم سوم از نظر قواعد
    اما قسم سوم را دقت كنيد، قسم سوم محل بحث است. ما مى‏گوييم: از نظر صدق‏عرفى، صدق عمد مى‏كند، نبايد بحثى باشد، به حسب قواعد تا برسيم به روايت.
    (سؤال و پاسخ استاد): اگر آلت قتاله باشد، شبه عمد نيست، آلت قتاله باشد مى‏داندكه آلت هم قتاله است، يك وقت نمى‏دانست اين سم كشنده است، يك وقت‏مى‏دانست، يا تير اندازى به سوى اعضاى حسّاس را همه مى‏دانند كيست كه نداندآلت قتل است، غالبا. به هرحال دقت كنيد.
    اين قسم سوم آنجايى است كه سبب، سببِ نادر است اما اين به اين اميد اين كار رامى‏كند. مثال بزنم، سمّى است خفيف 5 درصد مى‏كشد، مى‏گويد: ما مى‏دهيم ان شاءالله بكشد، مى‏دهيم به اميد اينكه اين رقيب را بكشيم و او را از ميدان در كنيم. خوب،اگر اين 5 درصد نيت اين بوده و به داد و منتهى به كشتن شد، اين شبيه اين است كه‏انسان مى‏آيد مينهاى ضد نفر را بر سر راه فلان دشمنش كه به احتمال ضعيف از اينجامى‏رود كار مى‏گذارد، يك مين ضد نفر مى‏گذارد در جاده‏اى كه خيلى احتمال رفتنش‏كم است يك درصد، ولى مى‏گويد: ما مى‏گذاريم اينجا شايد رد شد. درست است كه‏اين آلت قتاله است، اما احتمال عبور طرف از اينجا يك درصد است، حالا اگر اين يك‏درصد واقع شد و او را كشت، اين شخص قاتل نيست؟ ما نحن فيه شبيه اين است‏نمى‏گوييم: عين اين است، شبيه اين است. به احتمال دنبال سبب مى‏رود، اگر كسى به‏احتمال دنبال سبب رفت، و به نتيجه رسيد، قاتل است كما اينكه در كارهاى خير هم‏همين طور است. طبيب مى‏گويد: ما اين شخص را جرّاحى مى‏كنيم، نود و پنج درصدمى‏ميرد، پنج درصد نجات مى‏يابد، جراحى نكنيم، الآن مى‏ميرد، بكنيم، پنج درصدنجات است، حالا اگر جراحى كرد، و طبق پنج درصد، نجات يافت، آيا نمى‏گويند:اين طبيب زنده‏اش كرد؟ شخصى است تصادف كرده خون ريزى دارد، دارد از بين‏مى‏رود، يك ساعت ديگر از بين مى‏رود، طبيب گفت: من جراحى مى‏كنم پنج درصدنجات مى‏يابد، پنج درصد هم اتفق و نجات پيدا كرد، آيا نمى‏گويد: به بركت جراحى‏اين طبيب زنده شد؟ خوب در آن طرفش مى‏گويد، در طرف ضدّش هم مى‏گويد. فقطدر اينجا كشف اللثام يك جمله‏اى دارد من بگويم، جوابش را عرض كنم، فردامى‏رويم سراغ روايات و قواعد تمام مى‏شود.
    نقل عبارت كشف اللثام
    كشف اللّثام مى‏گويد كه ممكن است كسى در اينجا اشكال بكند، به ظاهر اكثر هم‏نسبت مى‏دهد كه اينها قايل شده‏اند سوّمى قتل عمد نيست. چرا؟ براى اينكه قصدچيزى كرده است كه عادتا نمى‏كشد، «فهو كالقصد بلا ضرب»، اين به چيزى زده كه‏غالبا نمى‏كشد، اين مثل قصد خالى از ضرب است، مثل اينكه اصلا نزده باشد.مى‏گويد: اين با چيزى زده كه غالبا نمى‏كشد، نيت كرده اما سبب نمى‏كشد، اين مثل اين‏است كه نيّت كند و هيچ چيز هم به او نزند، اين آلت كالعدم است. اين استدلالش.
    جواب از كشف اللثام
    و اما جواب اين سخن روشن است، كسى كه چنين مى‏زند، نيّت خالص دارد،فعلى انجام نداده؟ اين فعلى انجام داده است پنج درصد كشنده است، و به نيّت آن‏انجام داده است، آيا اين مثل كسى است كه هيچ كارى نكرده است؟! اگر اين آلت، صددرصد غير قاتل بود، حق با شماست. ما يقين داشتيم اين آلت قتّاله نيست، اتفق القتل،اين از بحث ما بيرون است، فرض ما اين است كه اين آلت پنج درصد آلت قتّاله است،نود و پنج درصد نيست، زهرى است كه پنج درصد كشنده است، نود و پنج درصدكشنده نيست، به نيّت اينكه كشنده باشد، اقدام كرده است، اين فعلى انجام داده است،كالقصد بلاضرب نيست.
    خلاصه درس
    فتلخصّ من جميع ما ذكرناه اينكه اگر بخواهيم على القواعد مشى كنيم منهاى‏رواياتى كه بعدا مى‏خوانيم، قواعد اوليه ما اقتضا مى‏كند كه هر سه قسم جزو قتل عمداست و جاى قصاص است. البته كاشف اللّثام مى‏گويد: اگر احتياط در باب دماء بكنيم‏و نكشيم بهتر است. سؤال، آيا اينجا جاى احتياط است؟ امر بين المحذورين است،حق دو مسلمان در مقابل هم قرار گرفته است، جاى احتياط نيست، كه احتياط كنيم وقصاص نكنيم. خون آن بيگناه ريخته شده است. و صلى الله على سيدنا محمد و آله‏الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1 - اقسام قتل عمد چيست ؟
    2 - نظر مرحوم صاحب جواهر در باره اقسام قتل عمد چيست؟
    3 - مقتضاى قواعد در قسم اول و دوم قتل عمد چيست؟
    4 - آيا از نظر عرف، قسم سوم قتل عمد است؟
    5 - اشكال كشف اللثام و جواب از آن چيست؟