• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه چهل و نهم "
    دنباله مسأله 14
    اساس بحث اين بود كه در ديه قتل شبيه عمد، اگر غير ابل را بخواهند بدهند، فرقى‏با عمد نمى‏كند، امّا اگر بخواهند ابل بدهند، سالهاى اين ابلها، سبكتر از سالهاى ديه‏قتل عمد است. در اينجا به تعبيرى كه در تحريرالوسيله فرموده بودند، چهار حديث،و احتمالاً چهار قول در اين مسأله است.
    اول اين بود كه چهل‏تا خلفه، يعنى شتر باردار، سى‏تا حقّه، يعنى چهار ساله، سى‏تابنت لبون، يعنى سه ساله.
    حديث دوم: اين بود كه سى‏سه‏تا حِقّه، يعنى چهار ساله. سى‏سه‏تا جزعه، يعنى پنج‏ساله. سى و چهار تا ثنيه، طروقه فحل، يعنى شش ساله كه آماده باردارى است، و به‏احتمالى باردار است.
    حديث سوم: همان سى و سه‏حقّه، و همان سى و سه‏جزعه، ولى سى و چهارتا«كلّها خلفه» به جاى ثنيه، يعنى حتماً باردار باشد.
    حديث چهارم: مثل سوم و دوم بود، سى‏سه‏تا حقّه، سى‏سه‏تا جزعه، سى و چهارتا«كلّها خلفة طروقة الفحل» يعنى اينها با هم جمع شده بود، خلفه و طروقة الفحل، كه مابحث كرديم كه آيا اين سوم و چهارم فرق دارد و يا همان است؟ خلفه اگر به معناى‏باردار باشد، و طروقه هم به معناى باردار بالفعل باشد، تأكيد مى‏شود، سومى همان‏چهارمى و چهارمى همان سومى مى‏شود، يعنى سى و چهارتا شتر باردار باشد. بادومى هم احتمالاً يكى مى‏شود، به علت اينكه ثنيه طروقه، آن هم اگر طروقه بالفعل‏باشد باردار مى‏شود. دوم و سوم و چهارم احتمالاً به يك قول و يك روايت برگردد كه‏چهارتا تبديل به دوتا مى‏شود.
    بعد رفتيم سراغ روايات اينها و راه جمع آنها. حديث اول را خوانديم اما حديث‏دوم.
    حديث دوم
    4 باب 2 روايت ابى بصير: عن على بن أبى حمزه (اين حديث مشكل ضعف سنددارد در حالى كه حديث اولى صحيح بود) عن أبى بصير، عن أبى عبدالله قال: «ديةالخطأ» تا مى‏رسيم به «و قال» اولى مربوط به ديه خطأ است، «و قال» ديه شبه عمداست. «و قال: دية المغلّظه التى تشبه العمد و ليست بعمد» شبيه عمد است و عمدنيست «أفضل من دية الخطا» بالاتر از ديه خطاى محض است، و پايين‏تر از ديه عمداست. «افضل من دية الخطأ بأسنان الابل» فقط در ابل اين تفاوت است. اينجا شاهداست: «ثلاثة و ثلاثون حِقّة» سى‏سه‏تا حقّه، يعنى چهار ساله «و ثلاثة و ثلاثون جذعة»يعنى پنج ساله، «و أربع و ثلاثون ثنيّة، كلّها طروقة الفحل» ثنيه با قيد طروقه بود. ثنيه به‏معناى شش ساله بود. آيا طروقه، طروقه بالفعل است كه باردار مى‏شود كه همان خلفه‏است، يا طروقه، طروقه بالقوه است، كه در شش سالگى، طروقه بالقوه هست، و بلكه‏قبل از آن هم هست.
    اين روايت، كه روايت ابو بصير است، دلالتش بر اين احتمال يا قول دوم، واضح‏است، منتها سند حديث ضعيف است، به على بن ابى حمزه بطائنى.
    حديث سوم
    روايت 7، باب 2 : محمد بن يعقوب از محمد بن يحيى، ثقه است، از احمد بن‏محمد، ثقه است، عن على بن حديد، على بن حديد ضعيف است، كسى او را توثيق‏نكرده است، و ابن ابى عمير، ندارد «عن ابن ابى عمير» يعنى در اين جاى سند، دوتاكنار هم هستند، دوتا سند است: يكى على بن حديد است، يكى ابن ابى عمير است،«جميعاً» هر دو، عن جميل بن دراج. پس على بن حديد، از جميل نقل مى‏كند، سندخراب است، امّا چون ابن أبى عمير كه در كنار او در همان مرحله قرار داد، و شخص‏ثقه‏اى است، از جميل بن دراج نقل مى‏كند، سند معتبر مى‏شود. عن محمد بن مسلم وزرارة و غيرهما. خيلى عالى است، هم محمد بن مسلم ثقه است، هم زراره ثقه است،هر دو بزرگوار از اصحاب اجماع هستند، و غيرهما هم هست، منحصر به اين دوبزرگوار نيست، بنا بر اين سند ما، يك راهى دارد كه على بن حديد ضعيف در آن‏نباشد، پس سند معتبر شد، منتها مشكل ديگرى دارد، «عن أحدهما» اين يا امام‏صادق(ع) يا امام باقر(ع) درست است به معصوم رسيد، «فى الدية» اين مطلق ديه«قال: هى مائة من الابل و ليس فيها دنانير و لا دراهم و لا غير ذلك» نه درهم نه دينار ونه غير آن كه اين همان اصالة الابل است. يكى از رواياتى كه دلالت بر اصالة الابل‏مى‏كرد، اين حديث بود. شاهد ما اينجاست: «قال ابن عمير: فقلت لجميل» ديگر ازامام سؤالى نيست، خود ابن أبى عمير هم اينجا از امام روايت نكرده بود، از محمد بن‏مسلم و زراره بود، بعدش از امام. ابن ابى عمير مى‏گويد: من اين روايت را كه از جميل‏شنيدم، از او سؤال كردم: «هل للابل أسنان معروفة؟» آيا ابل سن معروفى دارد؟ «فقال:نعم، ثلاث و ثلاثون حقّة» اين همان است كه ما مى‏خواهيم، اين «ثلاثون» دارد. «ثلاث‏و ثلاثون حقّة و ثلاث و ثلاثون جذعة» تا اينجا كه درست است و با روايت سوم‏تطبيق دارد. «و اربع و ثلاثون ثنيّة الى بازل عامها» «ثنيّه» شش ساله بود، «بازل عام» ده‏ساله بود، يعنى از شش ساله، تا ده ساله، «كلّها خِلفة». در سومى گفتيم: «كلّها خلفه»دارد و اين هم «ثنيه» داشت، هم «الى بازل عام» داشت، هم «خلفه» داشت. «كلّها خلفه‏الى بازل عامها» باردار باشد تا ده ساله.
    در اين حديث صحبتى از شبه عمد نبود، بله، در ذيلش اشاره‏اى دارد، «قال: و روى‏ذلك بعض أصحابنا عنهما» فاعل «قال» كيست؟ قال ابن عمير؟ قال جميل؟ «و روى‏ذلك بعض اصحابنا عنهما» از امام صادق و امام باقر(ع). پس تا اينجا قول جميل بود،معصوم نبود، حالا متصل به معصومش كرديم. «و زاد على بن حديد فى حديثه: انّ‏ذلك فى الخطأ» على بن حديد، در حديثش اضافه كرده است كه اين در خطاء است.باز هم شبه عمد نشد، حديث ديگرى هم در تمام وسائل نداريم، كه با آنچه درتحريرالوسيله ذكر كرده‏اند، مطابق باشد مگر اين حديث. بايد بگوييم: خطاء بالمعنى‏الأعم است كه شبه عمد را هم بگيرد، خطاى مقابل عمد، و الاّ ما در وسائل غير از اين‏نداريم.
    حديث از نظر سند مشكل دارد و از نظر دلالت هم مشكل دارد. مشكل سند، اين‏است كه از امام نقل نشده است، جميل است، بعد هم كه مى‏گويد: «قال: و روى ذلك‏بعض أصحابنا» مرسل است. پس جميل كه از امام نقل كرده است، «و روى ذلك بعض‏اصحابنا» مرسله است، مگر اينكه بگوييم كه مرسله ابن أبى عمير است و جميل است‏و اشكال ندارد، يا جميل از غير امام سؤال نمى‏كند، جميل در يك مسأله تعبّدى، بسياربعيد است سر خود، فتوايى به رأى خودش بدهد، پس موقوفه بودن سند، مشكلش‏حل شد، ولى على بن حديد را چه كار بكنيم؟ آن ذيل حديث كه اين مال خطاى به‏معنى شبه عمد أعم است، اين ذيل را فقط على بن حديد نقل كرده است، ذيل كه اين رامربوط مى‏كند به شبيه عمد و خطاء اين تكه را فقط على بن حديد گفته است، على بن‏حديد هم كه قولش حجت نيست، پس اين حديث از نظر سند، ايراد پيدا كرد.صدرش خوب شد، على بن حديد در كنار ابن أبى عمير بود، كافى بود، همان ابن ابى‏عمير كافى بود، ولى آن مقدارى كه مشترك بينهما است، سخنى در آن از شبيه عمدنيست. آن ذيل كه سخن از شبيه عمد است، على بن حديد تنهاى، تنهاست.
    مشكل دلالت
    مشكل اول: اين است كه اين خطا مى‏گويد و شبيه عمد را نمى‏گويد. خطاء است، شبيه‏عمد نيست.
    جواب بدهيم: اللهم الاّ ان يقال: خطاى بالمعنى الأعم است كه شامل شبيه عمد هم‏مى‏شود ولى مشكل دلالتش مشكل دومى هم دارد و آن اين است كه مى‏گويد: «ثنيه‏الى بازل عامها» اينكه در روايت سوم تحرير الوسيله نبود. روايت سوم تحرير الوسيله‏فقط «كلّها خلفه» داشت، اين «كلّها خلفه» دارد، «ثنيه» هم دارد، «الى بازل عامها» هم‏دارد، اين را چه كار كنيم؟
    ممكن است كه جواب اين را بدهيم كه اين از قبيل تأخير بين أقل و أكثر است.خلفه يعنى باردار، ثنيه هم به معنى باردار بشود، طروقه فحل، شش ساله، «الى بازل‏عامها» يعنى تا ده ساله، كه بگوييم: اقل و اكثر است، مخير هستيد بين شش سال تا ده‏سال. و مى‏دانيد كه در تخيير بين اقل و أكثر، چون عقل محال مى‏داند، واجب اقل است‏و زائد بر آن مستحب است. اگر گفتند: در ركعت سوم و چهارم، مخيّر هستى بين يك‏تسبيح و سه تسبيح، ظاهرش تخيير در دو فرد واجب است، امّا عقل مى‏گويد: محال‏است. بنا بر اين كه تخيير بين اقل و اكثر محال است، بايد بگوييم: يك تسبيح واجب وآن دوتاى ديگر مستحب. و به تعبير ديگر: يك تسبيح واجب، و سه تسبيح فرد افضل‏است. بنا بر اين اينجا مشكلى براى ما ايجاد نمى‏شود، ثنيه و خلفه باردار است، بازل‏عام ده ساله است و آنها هم مى‏توانند باردار باشند، منتها سن بالاترى دارند، چون اقل‏و اكثر است، بالاتر مستحب است.
    نتيجه:
    اگر بخواهيم اين حديث اين حديث جميل را بر اين روايت سوم منطبق بكنيم، هم‏مشكلات سندى دارد، هم مشكلات دلالى، كه بايد با يك توجيهاتى آن را حل‏بكنيم.
    حديث چهارم
    باب اول حديث 13، روايت العلا بن فضيل. در سند حديث محمد بن سنان است‏كه محل بحث است بنا بر اين، سند حديث آسيب پذير است. عن ابى عبدالله(عليه‏السلام) فى حديث. صدر حديث مربوط به خطاست، ذيل حديث مربوط به شبه عمداست، كه مى‏خوانم «و الدية المغلّظة فى الخطأ الذى يشبه العمد» باز هم يك تكه آن راكار نداريم «ثلاث و ثلاثون حقة» شاهد اينجاست. «و ثلاث و ثلاثون جذعه» پنج ساله‏اين هم درست است، «و أربع و ثلاثون ثنيّة كلّها خلفة من طروقة الفحل» دوتا با هم‏جمع شد، هم خلفه و هم طروقه، جمعَ بينهما. حديث چهارم هم همين را مى‏خواست‏از ما كه در يك حديث هم خلفه باشد، هم طروقة الفحل باشد، كه معنايش اين مى‏شودكه خلفه باردار و طروقة الفحل هم تأكيدى است بر باردار بودن، و گفتيم: اين چيزاضافى نمى‏شود، و به همان سومى برمى‏گردد سومى هم احتمالاً به دومى برمى‏گردد.
    نتيجه احاديث چهارگانه
    از اين احاديث چهارگانه فقط حديث اول معتبر بود، و الاّ حديث دوم و سوم وچهارم، همه ضعيف بود. دوم به خاطر على بن ابى حمزه ضعيف بود. سوم به خاطرعلى بن حديد ضعيف بود. چهارم به خاطر محمد بن سنان ضعيف بود. آيا بين اين‏چهار حديث، تخيير قائل بشويم؟ نه، يك حديث سند معتبر دارد، و سه حديثش هم‏سند معتبر ندارد، و بناءاً على ذلك، ما در اينجا راهى نداريم جز اينكه برويم سراغ‏قول اول، آنچه كه براى ما قابل قبول است، قول اول است.
    قول مشهور
    تا به اينجا چهار حديث را ذكر كرديم، اسناد و دلالات آن را بررسى كرديم،فهميديم تنها قول اول و حديث اول، قابل قبول است امّا يك مشكل مهمى پيدا شده‏است كه مرحوم صاحب جواهر را با مشكل مواجه كرده است و آن اين كه مشهور يك‏چيز پنجمى گفته‏اند كه هيچ حديثى ندارد. و آن اين است - كه در تحرير الوسيله ذكرنفرموده‏اند - : سى‏سه‏تا بنت لبون، سى و سه‏تا حقّه، سى و چهارتا ثنيه. بنت لبون فقطدر قول اول بود، و آنجا سى و سى و چهل بود در آن قول اول، اين كه از مشهور نقل‏مى‏كنند، سى و سه‏بنت لبون، سى و سه‏حقّه و سى و چهار ثنيّه طروقه.
    عبارت مفتاح الكرامه را بخوانيم و ببينيد كه چه مسأله شلوغى است، آنهايى كه‏روايت دارد، قول چندانى ندارد، آن كه مشهور دنبال آن افتاده‏اند، صاحب جواهرمى‏گويند: «لم أجد فيما وصل الىّ من احاديث الباب رواية على هذا» و جالب اين‏است كه فقهاى ديگر اين قول را انتخاب كرده‏اند و مى‏گويند: «فيه روايتان». كجاست‏اين دو روايت؟ گاهى اسم روايت آن را جميل و ابو بصير مى‏گويند در حالى كه جميل‏و ابو بصير اين را نمى‏گفتند، بنت لبون در كار آنها نبود، همه‏اش حقّه و جذعه و ثنيّه وخلفه بود، بنت لبون فقط در اولى بود. درست است كه از نظر عملى براى ما كه‏طرفدار ابل نيستيم فايده ندارد، ولى يك مسأله شلوغى را حلّ بشود، قوّت و قدرت‏علمى پيدا مى‏شود.
    عبارت شرايع كه متن جواهر است، همين است: سى و سه‏بنت لبون، سى و سه‏حقّه، سى و چهار ثنيه طروقه فحل، يعنى سه ساله و چهار ساله و پنج ساله. مرحوم‏علامه در قواعد هم همين را گفته است، همين كه قول پنجم است. در متن قواعد كه‏متن مفتاح الكرامه است، همين را گفته است كه بعد مفتاح الكرامه شرح مى‏دهد، حالاببينيد كه چقدر بزرگان اين را انتخاب كرده‏اند با اينكه حديث ندارد.
    عبارت مفتاح الكرامه
    جلد 10 صفحه 358 : «هو» به اين پنجمى برمى‏گردد كه مى‏خواهند در آن ادعاى‏شهرت بكنند «خيرة الشرايع» كه الان شرايع را خوانديم «و الارشاد و التبصره واللمعه و كذا النافع و الروضة، ثمّ» جماعت ديگرى، «ذكر جماعة اخرى» كه آنها را نقل‏نكردم.
    نقل كلام صاحب جواهر
    جواهر جلد 43 صفحه 18 و 19 از نافع نقل مى‏كند: «انّه اشهر الروايتين» اين قول‏پنجمى اشهر الروايتين، با اينكه اصلاً روايت ندارد «و عن المفاتيح: انّه المشهور»مشهور قول پنجم است «و به روايتان» دو روايت هم دارد. و از مسالك نقل مى‏كند،«بل فى المسالك» اين دنباله كلام جواهر است، مستقيماً از مسالك نقل نمى‏كنم، ازجواهر نقل مى‏كنم، «بل فى المسالك، انّ به رواية ابى بصير و العلاء بن فضيل» اسم‏روايت را هم مى‏آورند. اسم راوى اين روايت ناپيدا را هم مى‏گويند. مسالك مى‏گويد:«انّ به رواية ابى بصير، و العلاء بن فضيل و لكن» آخرين جمله جواهر: «و لكن لم‏نقف على شى‏ء من ذلك». اشهر روايتين است، دو روايت دارد، روايت جميل است،روايت ابو بصير است «لم‏نقف». اين را يك مطالعه و بررسى دقيق مى‏كنيد و بعد ان‏شاء الله حل بكنيم.
    پايان
    پرسش
    1 - چرا حديث اول از نظر سند مشكل دارد؟
    2 - اشكال سندى و دلالى حديث سوم را با جواب آن بيان كنيد.
    3 - آيا مى‏توان بين اين چهار حديثى كه در ما نحن فيه وجود دارد قائل به تخيير شد؟ چرا؟
    4 - قول مشهور در ما نحن فيه چيست و آيا داراى روايت است؟