سه شنبه 1 خرداد 1403 - 11 ذيقعده 1445 - 21 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 20
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه بيستم "
جريان اقسام سهگانه ( عمد، شبه عمد، خطأ» در اعضا
بحث در مسأله نهم از مسائلِ قتل عمد و اقسام قتل است. عبارت تحرير الوسيله بهاين صورت است، «تجرى الاقسام الثلاثة فى الجناية على الاطراف أيضاً، فمنها عمد،و منها شبه عمد، و منها خطأ محض»
بحث در اين است، ما براى قتل انسان سه حالت قائل شديم. قتل عمد، شبه عمد،خطاى محض. صحبت اين است كه آيا اين اقسام ثلاثه منحصر به قتل است، يا درساير جراحات هم جارى مىشود، كسى دست ديگرى را شكسته، پاى ديگرى راشكسته، عضوى را قطع كرده است، مجروح كرده است، اينها هم اقسام ثلاثه دارد؟عمد، شبه عمد، خطاء محض.
مىفرمايند: بله، تمام اين اقسام سه گانه، در آنجا جارى مىشود و كم و زيادى ازنظر تقسيمات نيست. مسأله را بر حسب اقوال بررسى كنيم.
ظاهر اين است كه اين مسأله «ممّا لم يختلف احد فيه» است، مسأله اختلافىنيست، براى اينكه، كسانى كه متعرض اين مسأله شدهاند، «أرسله ارسال المسلّمات»اين را به صورت ارسال مسلّم ذكر كردهاند و مخالفى در اين مسأله نقل نشدهاست.
بررسى اقوال علما در مسئله جنايت بر اعضا
كلامى از مبسوط شيخ، كلام ديگرى از نهايه، كلامى هم از صاحب جواهر نقلمىكنيم، تا وضع اقوال در اين مسأله اجمالاً روشن بشود.
شيخ در مبسوط در جلد 7 صفحه 117 اين چنين دارد:
«قد ذكرنا ان القتل ثلاثة أقسام، عمد محض و خطأ محض و خطأ شبه العمد، فهكذاالجناية على الاطراف» اطراف يعنى اعضاء، هر كجا در اين مباحثِ ديات و قصاصاطراف گفته شد، يعنى اعضاى بدن و «هكذا الجناية على الاطراف تنقسم هذه الاقسام،اذا جنى على رأسه أو على طرفه» بر سر كسى جنايتى وارد كند، بر يكى از اعضايش،«اذا جنى على رأسه أو على طرفه فاوضحه» از ماده وضوح است، و اشاره به جنايتموضحه است، جنايت اقسامى دارد، جنايت بر اطراف، معمولاً هشت قسم براى آنذكر مىكنند، كه چهارمى آن موضحه است، اولى حارصة است، دومى متلاحمه است،سومى سمحاق است، چهارمى موضحه است، حارصه: آن است كه پوست بدن رابشكافد، خون بيايد يا نيايد، بعد از آن متلاحمه است، در گوشت فرو برود، كه بعدتلاحم پيدا و التيام پيدا مىكند، به همين دليل هم متلاحمه است، بعد از متلاحمه،سمحاق است، سمحاق: آن جنايتى است كه مىرسد به آن پوستى كه روى استخواناست، روى استخوان پوستى كشيده است، اصلاً اسم آن پوست سمحاق است،جنايت سمحاق يعنى جنايتى كه به آن پوست مىرسد ولى پوست پاره نمىشود، آنپوست يك نقش مهمى در حفظ استخوان دارد، موضحه آن است كه آن پوستبشكافد، يعنى كارد به استخوان برسد.
ايشان مثالى مىزند، مىگويد «اذا جنى على رأسه أو على طرفه فاوضحه» يعنىجنايت رسيد به استخوان، پوستِ روى استخوان را هم شكافت، «فان كان عامداً فىفعله و قصده» در فعلش عامد بوده، در قصدش هم عامد بوده، هر دو «و هو ان ضربه،بآلةٍ يوضح غالباً» اين چاقو است ، چيزى تيز است، نمىكشد، اما پيداست مىرسد بهاستخوان، كارد تيزى است كه به استخوان مىرسد غالباً، اگر بزند، «فهو عمد محض»،«وان كان مخطئاً فى فعله و قصده فهو خطأ محض» مىخواسته اين طرف بياندازد،كمانه كرد آن طرف خورد، جنايت جنايت موضحه شد، «و ان كان عامداً فى فعله ومخطئاً فى قصده» قصد فعل كرده است، اما قصد جراحت نكرده، يك چوبىبرداشت، با اين چوبى كه معمولاً زخم نمىكند، به قصد تنبيه زد به اين، زخم كرد ورسيد به استخوان، نه آلت آلت موضحه بود و نه قصد قصد موضحه بود، ولى تصادفاًاين چوب به اين بدن اثر كرد، آدم لاغر و ضعيفى بود، آدمى بود گوشتش نرم بود،ملايم بود، عيبى داشت، رسيد به استخوان. «مثل عن عَمَدَ بحجر» عمداً سنگكوچكى برداشت، «لايوضح غالباً»، «فكان موضحه»، تصادفاً موضحه شد. سنگكوچك، چوب كوچك، عادتاً اين طور نبود، به قصد تنبيه زد، اما گوشت را شكافت تارسيد به استخوان، «فهو عمد الخطا».
سؤال: چرا مرحوم شيخ طوسى روى موضحه تكيه كرده، جنايات ديگرى همداريم؟ از جنايات حارصه، متلاحمه، سمحاق، موضحه، بعد هم هاشمه و داميه والمنقله و المأمومه».
چرا موضحه را در بينِ هشت تا انتخاب كرد، اين به خاطر يك مسألهاى است كهدر بحث عاقله مىآيد، اين را در نظر داشته باشيد، و آن اين است كه جنايات براطراف، از موضحه به بالا بر عاقله است، زير موضحه نيست، اما زير موضحه را بايدخودش بدهد، ولو خطأ محض باشد، حارصه را بايد خودش بدهد، متلاحمه را بايدخودش بدهد، ولو خطأ محض باشد، در زير موضحه دو قسم است، در موضحه بهبالا سه قسم است، ديه بر عاقله در موضحه به بالا است. اين كه خصوص موضحه راشيخ طوسى انتخاب كرده است، به همين خاطر است.
كلام نهايه در جنايت بر اعضا
در نهايه صفحه 737 تصريح به اين مطلب مىكند، گفته : «لا يحمل فى الجراح علىالعاقلة الاّ الموضحه فصاعداً» موضحه به بالا است كه بر عاقله است، آن وقت معنىاين سخن چه مىشود؟ جنايات بر اطراف، در موضحه و بالاتر، آن كه پوستاستخوان را كنار مىزند و كارد به استخوان مىرسد، و بالاتر سه رقم جنايت داريم،خطاى محض، كه بر عاقله است، شبه عمد داريم كه بر خودش است ديه، عمد داريمقصاص است، و امّا زير موضحه كه حارصه و متلاحمه و سمحاق است، اينها دو قسمبيشتر جنايت ندارد، يا عمد است، قصاص دارد، يا خطاء و شبه عمد است كه ديه برخودش است.
(سؤال ... وپاسخ) بله؟ آنجا بعيد نيست، حساب بچه، حساب ديگرى است،ممكن است آن را بگوييم، حالا تا برسيم، ولى اين حساب بالغ را دارد، حالا آيا با اينتوضيحى كه عرض كردم، سزاوار نبود كه در متن تحرير الوسيله هم كلام به صورتمطلق ذكر نمىشد؟ آخرش مىفرمودند: و «منها خطأ محض على العاقلة اذا كانموضحةً فما فوق»، چون اين سه قسم همه جا نيست در جنايت بر اطراف، اگر زيرموضحه باشد دو قسم است.
(سؤال ... پاسخ) بايد آنجاهايى كه امكان ندارد، مىگويند: مىشود آن را، با كارديواش ببُرد، تا برسد به استخوان، امّا در شكستن استخوان قصاص نيست. چرا؟ بهعلت اينكه قابل كنترل نيست، استخوان مىشكند، چه قدر مىشكند؟ ولى تا موضحهقابل كنترل است، متلاحمه، موضحه، سمحاق، حارصه اينها قابل قصاص است، چونتحت كنترل است. امّا آنجايى كه قصاص از كنترل خارج مىشود، ديه است، قصاصنيست، آن بحثش در آينده مىآيد.
به هر حال ما فكر مىكنيم، اگر يك قيد كوچكى هم كنار عبارت تحرير الوسيلهبود، اين اطلاق را از آن مىگرفتيم، يك خورده مسأله شايد روشنتر مىشد.
البته در اين دو عبارت كه از شيخ نقل كردم، ادعاى اجماعى در آن نشده بود، فقطارسال مسلّم شده بود. آنجايى كه ارسال مسلم مىكنند و هيچ قول ديگرى نقلنمىكنند، بوى اجماع مىدهد ولو اين دليل بر اجماع نمىشود.
كلام صاحب جواهر در جارى شدن اقسام ثلاثه در جنايت اعضا
و امّا جواهر صريحا گفته: عبارت شرايع كه متن جواهر است اين است «و كذاالجناية على الاطراف تنقسم هذه الاقسام»، اين عبارت شرايع كه متن جواهر است.صاحب جواهر بعد از اين چه مىگويد؟ مىگويد: «بلاخلاف اجده بيننابل الاجماعمحصلٌ عليه، بل يمكن استفادته من النصوص ايضا» » اين عبارت جواهر بوى اين رامىدهد كه ما يك نص روشنى بر مسأله جنايت بر اطراف و تقسيمات ثلاثه نداريم،مطلب من هم همين است، ما روايتى نداريم درباره اينكه اقسام ثلاثه در جنايت علىالاطراف هم هست ، نص خاص نداريم، و لذا صاحب جواهر مىگويد: «يمكناستفادته» يعنى از اطلاقات شايد بشود كه ما رواياتش را انشاء الله ذكر خواهيم كرد. بههر حال در مسأله اختلافى نيست، على الظاهر از كسى هم مخالفتى ذكر نكردند.جواهر جلد 43 صفحه 4. مخالفى هم در مسأله نيست.
جريان عمد، شبه عمد ، خطأ در جنايت بر اعضا
و امّا برويم سراغ دليل، ولو آدم خيال مىكند اين مسأله خيلى كم دليل است، و دركتب فقهيه ما خيلى كم رنگ است، امّا سه دليل مىشود براى اين مسأله اقامه كرد.
دليل اوّل اين است كه ما تعريفى كه براى عمد و شبه عمد و خطاى محض داريم،اينجا منطبق است، تعاريف تعبدى كه نبود، اگر كسى به قصد اينكه سر كسى رابشكند، دست كسى را بشكند، ضربهاى به او وارد كند، عرف مىگويد: عمد است،عمد اختصاص به قتل كه ندارد، عمد يك معنى دارد كه در همه جنايات جارى است،خواه جنايت بر اعضاء باشد، يا جنايت بر نفس باشد، اگر كسى قصد كند، متوسل بهيك وسيلهاى هم بشود، كه شكننده است غالباً، مجروح كننده است غالباً، اين عمداست. و هكذا يك آلت برندهاى را انتخاب كند، شكنندهاى را انتخاب كند، سنگىاست كه غالباً سر مىشكند، عصاى به اصطلاح بزرگ و كلفتى است كه اگر بزند به بازومىشكند غالباً، اگر كسى بگويد: دسته بيل محكم زدم به آن و قصد تنبيهاش را داشتم،اين غالباً ناقص مىكند، آيا اين عذر پذيرفته است؟ نه، همان بياناتى كه در باره قتلعمد به دو صورت سه صورت ذكر مىكرديم، همان بيانات هم درباره شكستن ومجروح كردن در مورد اعضاء بدون كم و زياد جارى است. پس اگر حديثى هم در اينمسأله وارد نشده باشد، غصهاى ما نداريم.
جارى شدن شبه عمد در جنايت بر اعضا
واما شبه عمد، شبه عمد هم همينطور است، شبه عمد اين است كه آلتى بودشكننده نبود، مجروح كننده نبود، چوب خفيفى بود، قصد اين هم، شكستن و بريدنو مجروح كردن نبود، حالا زد، تصادفاً اين طورى شد، تعريف شبه عمد در اين صادقاست، اين خطاء است، عمد نبوده، چون هيچ عرفى اين را نمىخوابانند قصاص كند،چرا؟ قصدى نداشته، چوب هم چوب نازكى بود، تصادف شده اين طور شد. پسهمان تعريف عقلايى كه در شبه عمد هم بود. و همچنين در خطاى محض، من چوبرا زدم براى اين حيوان، كمانه كرد خورد به اين شخص، سنگ زدم به اين طرف، بهديوار خورد برگشت آن طرف، نه قصد سبب داشتم و نه مسبب داشتم، سر و دستاين آقا را شكست، مجروح كرد. ملاحظه مىكنيد تمام آن بياناتى كه در آنجا داشتيماينجا مىآيد، فراموش نكنيد، قتل عمد و شبه عمد و خطايى فلان اينها، اينها حقيقتشرعيه تعبديه مثل عبادات ندارد، بلكه اينها حقايق عقلائيه است كه در ميان عقلا هماين تقيسمات هست.
تنها اينجا يك مسأله تعبدى داريم، و آن اين است كه ديه بر عاقله باشد، در خطاىمحض بر عاقله است، اين دليل مىخواهد، سر كسى را شكستند، ديهاش را چرا عاقلهبدهد، خطاءست خودش بدهد، ديه بدهد، عاقله چرا؟ موضحه فما فوق چرا؟ مادوننباشد چرا؟ اين دليل تعبدى مىخواهد، اين را با اين دليل نمىتوانيم ثابت كنيم، ايندليل تنها عمد و شبه عمد را درست كرد براى ما، اما خطاى محض بر عاقله بودن،موضحه فما فوق، يك دليل تعبدى مىخواهد، كه انشاء الله در بحث عاقله به آنمىرسيم، و الان جاى بحثش نيست. اين دليل اول
حالا دليل اول دو قسم و نيم را بيشتر ثابت نكرد، مادون موضحه هم كه بر خودشاست آن را هم ثابت كرد.
و امّا دليل دوّم اينست كه ما يك رواياتى داريم مطلق است، كه در اين روايات كلمهقتل نيست، تعريف عمد را مىكند، «هو ما قصده، هو ما تعمده»، نمىگويد «قتل»، اينهااطلاق ندارد؟ حالا ببينيد من سه روايت را برايتان بخوانم.
دليل دوّم اطلاق روايات
حديث اول حديث 3 باب 11 است، بعد هم 16 باب 11 و بعد هم 18 باب 11 ازابواب قصاص نفس در كتاب وسائل الشيعه.
حديث اول حلبى است كه سندش هم صحيحه است ظاهراً قال : قال ابو عبدالله(ع) «العمد كل ما اعتمده شيئاً فاصابه» اصابه يعنى قتله! اصاب يعنى به او بخورد، حالايا مجروح، يا مقتول، امّا «بحديدة» آهن باشد «أو بحجر» سنگ باشد «أو بعصا، أوبوكزة» يعنى مُشت، «فهذا كله عمد»، مشت زد ناقص شد، مشت زد مجروح شد، عصازد ناقص شد، عصا زد مجروح شد، اينكه صاحب جواهر رضوان خدا بر او باد،فرمود: از بعض اخبار هم يمكن» استفادته، مراد همين اطلاقات است، كه عمد يكمفهوم گستردهاى دارد، هر دو را شامل مىشود.
حديث دوّم كه مرسله ابن ابى عمير است، عن أحدهما(ع) «كلما اريد به ففيه القَوَد»يعنى عمد باشد «ففيه القود» يعنى قصاص، هر چيزى كه عن قصد باشد قصاص دارد،سرش را بشكنى، يا دست و پايش را، يا مقتولش سازى، همهاش قصاص دارد. اينروايت عام است، شامل حال ما هم مىشود.
(سؤال ...و پاسخ) نه! ما به مناسبت اينكه بحث ما بحث قتل بود، و الاّ ضميرانحصار به اين ندارد، «كل ما اريد به» يعنى «اريد به جنايت» ما اگر قتل هم گفتيم بهعنوان مصداق جنايت بود.
(سؤال...و پاسخ ) ديات منحصر به آنجايى است كه خطا باشد، اينها تفصيلمىدهد، آن را روشن مىكند.
حديث سوّم روايت عبدالرحمن بن حجاج است. حديث 18 «فى حديث ، اين فىحديث صدرش را ما حالا الآن دست نداريم كه آيا صدرش در باره قتل است، نيست؟اين ذيلش كه براى ما نقل شده عام است، «فى حديث قال انّما الخطاء أن تريد شيئافتصيب غيره» خطاء اين است، اراده چيزى كنى به ديگرى بخورد، «فامّا كل شىءقصدت اليه فاصبته فهو العمد» اين قتل نفس دارد؟ نه، سلّمنا كه صدر حديث در بارهعمد باشد، مانع از عموميت ذيل حديث نيست، ذيل نبايد اخص باشد، اعم بودنش كهاشكالى ندارد، پس اين سه حديث را كه خواندم، همان احاديثى است كه صاحبجواهر تلويحاً به آن اشاره فرموده بود كه «يمكن استفادته من الاخبار»
(سؤال ...و پاسخ) خيلى خوب آنها عمد مىشود، بسيار است قصد قتل از طريقجراحت، يعنى هم قصد مجروح كردن داشت و هم قصد مقتول، بكشد او را از طريقمجروح كردن، منتها جراحت كارى نشد، تبرئهاش كه نمىتوانيم بكنيم، بگوييم آقا«ما قصد لم يقع و ما وقع لم يقصد» بفرماييد التماس دعا. اين كه نيست،
درباره شبه عمد من روايتى پيدا نكردم، كه غير مورد قتل باشد، شبه عمد همهاشدر قتل است، بنابر اين اطلاق بخواهيم نسبت به شبه عمد، در روايات ما نيست.روايات شبه عمد در مورد قتل هست، «تقتله ، قتلته»، عام نيست. اما روايت خطاءمحض زياد است، ما ده روايت داشتيم در باره خطاء محض، غالبش عام بود، خوبدقت كنيد «انّما الخطاء ان تريد شيئاً فتصيب غيره» اين عام نيست؟ دهتا روايت ما نقلكرديم براى خطاء، غالب آنها، اگر نگويم همه آنها، عام است، خطاى نفس را شاملمىشود، هم در قتل نفس و هم جنايت على الاطراف، هر دو را شامل مىشود.
(سؤال...و پاسخ ) بله؟ باشد، جواب اعم باشد كه عيب ندارد، بگذار سؤال بكند، آيامن رمان حامض بخورم، بعد در جواب بگويد «لاتأكل الحامض مطلقا» اشكال ندارد،خمر چطور است؟ بگويد «كل مسكر حرام»، جواب اعم باشد از سؤال كه اشكالىندارد، اخص بودن از سؤال اشكال دارد، اگر جواب اطلاق دارد بگويد، من ديگر آندهتا روايت را تكرار نمىكنم، غالب آنها طورى بود كه «انما الخطاء ان تريد شيئافتصيب غيره» هم شامل جنايات بر اطراف مىشد، هم شامل جنايات بر نفس، به هرحال اطلاقات نصف بيشتر مطلب ما را ثابت كرد.
تا اينجا دو تا دليل بيان شد، دليل اول تعاريف عقلائيهاى كه داشتيم، تطبيق كرد برما نحن فيه. دليل دوم اطلاقات روايات، مقدار زيادى از مقصود ما را ثابتكرد.
عدم اختصاص اقسام سه گانه به قتل نفس
دليل سوم مسأله الغاى خصوصيت است، آيا شما احتمال مىدهيد اين اقسام سهگانه مخصوص قتل نفس باشد، جنايت بر اطراف اقسام ندارد؟ همهاش عمد است،خطاء ندارد؟ اگر تمام روايات ما هم منحصر به قتل بوده باشد و در مورد قتل واردشده باشد، اگر به دست عرف و عقلا بدهيد، الغاى خصوصيت از آن مىكنند، ومىگويند «اقسام ثلاثه لايختص بقتل النفس، بل تجرى فى جميع الجنايات، علىالاطراف و على النفس».
انصاف اين است كه به دست عرف بدهند از طريق الغاى خصوصيت هم مىشوداين مسأله را درست كرد.
(سؤال...و پاسخ ) دوم اطلاق بود، احتياج به الغاى خصوصيت نداشت. اول وسوم بگوييد، نه اينكه دوم و سوم، دوم اينكه دليل تعبدى بود و از روى اطلاقات بود،اول و سوم بگوييد، بله اول يك رابطه با سوم دارد، اما از دو مسير وارد مىشويم.اجازه بدهيد من اين بحث را تمام كنم، يك سر نخى براى بحث فردا كه وارد بحثمهم و بسيار پر درد سرى مىشويم كه از مهمترين مباحث ديات همين است.
مقادير ديات يا اصول شش گانه
آن اين است كه امام(ره) مانند ساير فقهاء (قدس سرهم) وارد بحث مقادير دياتشدهاند، براى ديات شش اصل گفتهاند: كه يكى صد شتر است، دومى دويست گاواست، سومى هزار گوسفند است، چهارمى دويست حُلّه است، پنجمى هزار دينار،ششمى ده هزار درهم است، اين مسأله مسألهاى است كه هم مسأله مستحدثه دراطرافش زياد است، هم اصلش، اصل اين مسأله، آيا اين اصول شش گانه تخيير؟تعيين است؟، آيا در زمان ما كه اينها پيدا نمىشود چه كار كنيم، سه تا از آنها كه در زمانما قطعاً نيست. درهم كه نداريم، درهم بايد رايج معامله باشد، دينار رايج معاملهنداريم، و حله هم كه اگر به معناى بُرد يمانى باشد، بُرد يمانى كه التماس دعاست،شايد دسترسى به اين آسانى برآن نباشد، بعضيهايش هم كم است، مثل ابل كه در خيلىاز محيطها پيدا نمىشود، باقى مىماند گاو و گوسفند كه در اكثر محيطها پيدا مىشود،چه كنيم در اينجا؟ آيا مىتوانيم اينها را يك قيمت مناسبى برايش پيدا كنيم؟ عجيباين است كه قيمتهايش خيلى در زمان ما باهم فرق دارد، هزار گوسفند قيمتش چقدرمىشود؟ سى ميليون حداقل، اگر هر گوسفند سى هزار تومان باشد هزار گوسفند سىميليون. ده هزار درهم شايد چهار يا پنج ميليون بشود، حلّه شايد به دو ياسه ميليونجور در بيايد، دينار به ده يا پانزده ميليون برسد. سى ميليون، بيست ميليون، دهميليون، پنج ميليون، دو ميليون، سه ميليون، آيا اينچنين تخييرى هم مىشود؟ چهكسى مخير است، ارباب دم مخير است؟ جانى مخير است؟ اينها مسايل مهمى استكه از حالا هشدار دادم به شما مطالعه كنيد براى فردا انشاء الله.
و صلّى الله على محمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1- آيا اقسام سه گانه (عمد، شبه عمد، خطأ) اختصاص به قتل نفس دارد، يا در اعضا همجارى مىشود؟.
2 - نظر مرحوم صاحب جواهر و شيخ طوسى را در مورد سؤال يك بيان كنيد.
3 - از روايات در رابطه با سؤال يك چه استفاده مىشود؟.
4 - از الغاء خصوصيت در رابطه با سؤال يك چگونه استفاده مى شود.
4 - چرا شيخ طوسى بر موضحه تكيه كرده؟ توضيح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...