يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 448
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 448
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
اين روايت عثمان بن عيسى، كه آن روز خوانديم، روايت سيزدهم باب شصت و چهار بود، قال قلت لابى الحسن الاول عليه السلام، ان على بن شهاب، يشكو رأسه، و البرد شديد، و يريد ان يحرم، فقال ان كان كما زعم فليظلل، و اما انت فأضح يا اِضح لمن أحرمت له، در اين روايت، در موردى كه هوا سرد بوده، و آن كسى كه اراده احرام داشته، متأذى و در مشقت قرار مىگرفته، اگر مىخواسته مثلاً در محمل، سرباز بنشيند، اينجا امام عليه السلام بر طبق اين روايت، اولاً كلمه يظلل را به كار بردند، تظليل بكند، و بعد هم به خود راوى كه او ديگر اين گرفتارى در او نبود، دستور دادند، كه توى راوى، چون در شرائط عادى هستى، مأمورى به اين كه اضحاء بكنى، اينجا در حقيقت، ابتدائاً اينجور به ذهن مىآيد، كه خوب مسأله تظليل و برودت، يك مسألهاى است كه حالا با شب هم سازگار است، حالا مىگوييم رواياتى، كلمه استظلال را در غير شمس هم به كار بردهاند، كه يكىاش را خوانديم، اين جهتش حالا يك جهت مورد نظر است، جهت دوم اين كه ما در باب اضحاء استظهار كرديم كه يك عنوانى است كه اختصاص به روز دارد، حالا امام كه به راوى كه در شرائط عادى هست، مىفرمايند تو بايد اضحاء بكنى، با توجه به اين كه رفيقش كه على بن شهاب است، به علت برودت هوا تظليل مىكند، يجوز له أن يظلل، آيا از اين استفاده مىشود كه عنوان اضحاء، در شب هم صادق است، و به اين تحقق پيدا مىكند كه انسان خودش را مثلاً بارز و ظاهر براى آسمان بكند، و لو اين كه شب است، و شمسى هم وجود ندارد، آيا اين معنا را از روايت استفاده كنيم، يا اين كه نه اين كلمه اضح در ذيل را، قرينه قرار بدهيم، براى اين كه آن جريان على بن شهار مربوط به روز بوده، هوا سرد بوده، در عين اين كه روز بوده، و علت اين كه كلمه تظليل را هم امام استعمال كردند، براى اين بوده كه اگر روى محمل يك روپوشى زده مىشده، و لو اين كه هدف از اين روپوش فرار از برودت هوا بوده، لكن اين مستلزم تحقق تظليل از
شمس هم لامحالة بوده است، پس ببينيد دو تا احتمال در اين روايت جريان دارد، يكى اين كه بگوييم كلمه برودت و تظليل اطلاق دارد، و مسأله شب را هم شامل مىشود، و اين را قرينه بگيريم بر اين كه در مقابلش كه امام به راوى مىفرمايد تو بايد اضحاء بكنى، اضحاء اختصاص به روز ندارد، اضحاء اين است كه انسان بين او و بين آسمان فاصلهاى و حاجبى وجود نداشته باشد، بارز و ظاهر بشود، للسماء، سواءٌ ليلاً ام نهاراً، اينجورى جمع بكنيم بين اين دو تعبير روايت، يا اين كه عكس بكنيم، بگوييم كلمه أضح به لحاظ اين كه ظهور قويى در مسأله نهار دارد، و ضحاء اين از شؤون شمس و از خصوصيات شمسة اين را قرينه قرار بدهيم، به اين كه سؤال اين راوى در رابطه با روز بوده، روز بوده، هوا به شدت سرد بوده، على بن شهاب مجبور بوده كه اين محملش روپوش داشته باشد، لكن علت اين كه امام تعبير به تظليل مىكنند، نه براى خاطر تستر و تحفظ از برودت است، بلكه براى خاطر ملازمهاى است كه در روز بين اين دو مطلب وجود دارد، اگر كسى در زمستان بالاخرة داخل اتاق هم رفت، به منظور تحفظ از سرما، لكن خوب اين ملازم با تظليل است، ملازم با اين است كه لم يكن بارزاً للشمس، و لم يكن فى معرض شعاع الشمس، اين يك مسأله قهرى خواهد بود آيا صدر روايت قرينه بر توسعه در معنى اضحاء است؟ يا اين كه ظهور قوى اضحاء قرينه مىشود بر اين كه مورد سؤال خصوص روز بوده، و استعمال كلمه تظليل هم نه به لحاظ برودت بوده، كه مصحح و مجوز استعمال مسأله تحفظ از برودت باشد، نه روى ملازمهاى بوده، كه بين پوشيدن محمل و بين تظليل تحقق دارد، ظاهر به نظر مىرسد كه اين معناى دوم و احتمال دوم أقرب از احتمال اول است، براى اين كه ظهور، اضحاء را در رابطه با روز ما نمىتوانيم تضعيف بكنيم، يك ظهور بسيار قويى هست، و اين قرينه مىشود بر اين كه مورد سؤال روز بوده، و استعمال تظليل هم به لحاظ ملازم بوده، نه به لحاظ تحفظ و تستر از نفس برودت.
خوب ما بحثمان در اين دو طائفهاى بود كه عنوان تظليل و عنوان استظلال در آنها ذكر شده بود، كه عرض كرديم بعض الاعلام، خيلى پافشارى دارند كه تظليل و استظلال، اين است كه انسان در تحت حفاظت و ستر يك شىءاى قرار بگيرد، انسان متستر بشود، به يك شىءاى، بلكه نه در مورد انسان كه اين تعبيرى كه ايشان به كار مىبرند، مىفرمايند در روزى كه هوا ابر است، حتى به خود شمس اطلاق مستظلة مىشود، مىگويند الشمس مستظلةٌ، چرا؟ به لحاظ اين كه شمس پشت حجاب ابرها واقع شده، و متستر به ابرها قرار گرفته، كه اين عنوان به خودش شمس هم اطلاق مىشود، به لحاظ تسترش به واسطه ابرها و حجاب ابرها، آن وقت روى اين معنا، ايشان مىفرمايند كه در حقيقت اخبار تظليل و استظلال هم از آن اختصاص به روز استفاده نمىشود، تظليل
يعنى كل ما يتستر به الانسان، من چى؟ من أى شىءٍ، من الشمس، من الحرارة، من البرودة من المطر، من الرياح و الطوفان، و امثال ذلك، بله مىفرمايند قلما يتحقق نادراً، كه اگر انسان روى محمل يك روپوشى قرار بدهد، يا در مثلاً ماشين مسقف بنشيند، تحفظى پيدا نمىشود، براى اين كه نه سرماى زيادى هست كه انسان بخواهد تحفظ بكند، نه گرمائى است كه انسان بخواهد تحفظ بكند، نه مطر و طوفانى هست كه بخواهد تحفظ بكند، و نه شمسى هست كه بخواهد تحفظ بكند، حالا يا براى اين كه شب است، يا براى اگر روز هم هست، هوا به طور كلى مملو از ابر است، و اصلاً شمسى پيدا نيست، تا اين كه انسان متحفظ و متستر از او بشود، لكن اين قلّ ما يتفق، اما اگر يك وقتى اتفاق افتاد، هيچى در روزش هم مانعى ندارد، در روزش هم در ماشين مسقف به شرطى كه اين وجود سقف هيچ گونه تحفظ و تسترى را همراه نداشته باشد، هيچ مانعى ندارد، فضلاً اگر شب باشد، كه ديگر هيچ مشكلهاى نيست، لكن اين فرض خيلى كم واقع مىشود، و نادراً تحقق پيدا مىكند، و در غير اين مورد نادر بين روز و شب هيچ فرقى نيست، ما اينجا دو بحث داريم با ايشان، يك بحث راجع به لغت تظليل و استظلال، وقتى كه به لغت انسان مراجعه مىكند، مخصوصاً آن لغتهائى كه كاملاً متقن هستند، و انسان اطمينان به آنها دارد، مثل مثلاً مفردات راغب اصفهانى، كه خوب كلمات قرآن را ايشان توضيح داده، و تبيين كرده، لكن در كمال اتقان و اعتماد است، ايشان وقتى كه به كلمه ظلّ مىرسد، همان اولين بار مىفرمايد الظل ضد الضح، همين ضحى كه مربوط به ضحاء بود، مىگويد ظل ضد ضحاء و ضح است، ضح ضد اين است مثل سواد و بياض مىماند، خوب اگر ما درباره ضحاء و درباره اضحاء و مشتقات از اينها گفتيم كه اينها يك مسائلى است كه اختصاص به روز دارد، خوب لامحالة ظل هم كه مضاد با اين ضح است، اين هم بايد مربوط به روز باشد، و الا تضادى با ضح نخواهد داشت، اين مضادة كه شرط تضاد اين است كه در يك مورد و در يك محل يكىاشان بايد تحقق داشته باشد، و جمع بين آنها امكان ندارد، اين معناى مضادة اين است كه همانطورى كه ضحاء اختصاص به روز دارد، ظل هم اختصاص به روز دارد، و در بعضى از كتابهاى لغت ديگر، مثل كتاب مقائيس اللغة كه مال ابن فارس است، و از منابع اولييه كتابهاى لغت است، و ابن فارس از متخصصين در لغت است، ايشان مىفرمايد كه كلمه ظل و تظليل اصلاً در شب استعمال نمىشود، چرا؟ براى اين كه مىگويد الليل بنفسه ظلٌ، اصلاً خود شب ظل است، مجموعه شب عنوان شب، چيزى كه خودش ظل است، ديگر چه معنا دارد كه تظليل در ظل واقع بشود، آن وقت مىفرمايد كه اين تعبيرى كه مىكنند فلان ظلّ فلانٌ، يفعل كذا، اين معنايش اين است كه أى فى النهار يفعل كذا، و اگر در شب انجام داده باشد، اصلاً كلمه ظل به كار
نمىرود، و در پاورقى اين هم از لسان العرب نقل كردند عين همين معنا و عين همين مسأله را، لذا اگر ما باشيم و لغت، لغت كلمه تظليل را در غير روز به كار نمىبرد، و عنوان استظلال را به كار نمىبرد، بله، يك نكتهاى هست اينجا و آن اين است كه بعضى از چيزهايى كه وضع اوليهاش براى اين است كه انسان از خورشيد تحفظ بكند، و روى اين وضع اولى يك اسمى پيدا كرده، فرض كنيد مثل مظلة، كه به معنى سايبان است، سايبان در شب هم ما به اين مىگوييم سايبان، اما سايبان بودنش نه به لحاظ اين است كه در شب انسان را متستر مىكند، اين وضع لان يكون حاجباً بين الانسان و بين الشمس، لذا هم در روز به او مىگوييم مظلة، هم در شب به آن مىگوييم مظلة، اما در شب هم كه ما كلمه مظلة را بر آن اطلاق مىكنيم، به لحاظ آن خصوصياتى است كه در روز دارد، و به عنوان سايه روز از آن استفاده مىشود، و الا نه به لحاظ اين كه در خود همان شب عنوان يك مظله فعلى دارد، و اگر انسان زير او برود، و زير او قرار بگيرد، عنوان وقوع تحت الظل بر آن صدق بكند، نه آن در حقيقت عنوان معديت درش وجود دارد، هذا شىءٌ قد أعدّ لان يكون حاجباً بين الانسان و بين الشمس، در شب هم اين عنوان بر آن صادق است، براى اين كه شب هم مىگوييد هذا شىء أعد لان يكون حاجباً، بين الانسان و بين الشمس، پس اگر ما عنوان مظلة و سايبان اطلاق مىكنيم، به لحاظ اين اثر و خاصيتى است كه نتيجه فعلىاش در روز ظاهر مىشود، و اين معدّ براى اين معنا و براى اين جهت است، لذا براى من هيچ ترديدى نيست كه وقتى كه ما به لغت مراجعة كنيم، در رابطه با معنى حقيقى تظليل، معنائى از محدوده روز وسيعتر نمىتوانيم پيدا بكنيم، تظليل يك معنايى است كه مربوط به روز است، و شامل شب به هيچ وجه نمىشود، (سوال... و پاسخ استاد) چى؟ ذى الليل، مىگويد الليل خودش ظلٌ، مثل اضافه بيانية مىماند، ظل الليل يعنى الليل بنفسه ظلٌ، اين تصريحى است كه شايد در دو جاى مقائيس اللغة خودم ديدم اين حرف را، البته استعمالات ديگرى هم دارد كه خوب اينها استعمالات لعل مجازى باشد، كه ما در فارسى هم اين استعمالات را داريم، فلان كس به فلان كسى مىگويد آقا ما زير سايه شما زندگى مىكنيم، زير سايه شما زندگى مىكنيم، سايهتان بر سر ما مستدام باشد، اينها يك تعبيرات مجازى است، و تعبيرات استعارى است، اما تعبير اصلى يك چيزى است كه اختصاص به روز و اختصاص به شمس دارد، حتى درباره ماه، در آن شبهائى كه ماه خيلى نورانيت دارد، و معمولاً اگر انسان حركت بكند، يا ديوار و اينها، سايه محسوسى به وجود مىآيد، مثلاً در شب چهاردهم و پانزدهم و شبهاى اينچنينى مع ذلك كلمه تظليل در آن نيست، و شاهدش هم اين است كه هيچ كجا حتى در لغت شما كلمه تظليل من القمر را ملاحظه نمىكنيد، خوب قمر خوب چه گناهى
كرده، اگر مسأله مسأله نور است، مسأله وجود حائل بين انسان و بين نور است، خوب قمر هم در خيلى از شبها له نورٌ، مع ذلك كلمه تظليل در آنجا بكار نمىرود، لذا از نظر لغت ما هيچ مشكلهاى به نظر من نداريم، اما مشكله ما چند تا روايت است، كه يكىاش را آن روز خوانديم، كه در او عنوان استظلال من المطر ذكر شده بود، استظلال من المطر، هم كلمه استظلال به كار رفته، هم كلمه من المطر به كار رفته، و روايت هم منحصر به آن روايت نيست، در رواياتى كه در باب كفارات وارد شده، رواياتى هست كه درباره كفاره تظليل وارد شده، در چند تا از آن روايات كلمه استظلال را، هم در رابطه با شمس استعمال كرده، هم در رابطه با مطر استعمال كرده، كه حالا يكى دو تايش را بخوانيم، كه خوب بقيهاش را بايد در بحث كفاره همين تظليل كه يكى دو مسأله ديگر است، ان شاء الله آنجا مطرح كنيم، عرض مىشود كه يكى در اين عنوان ابوابش ابواب بقية كفارات الاحرام، در باب ششم، محمد بن الحسن الطوسى باسناده عن محمد بن الحسن الصفار عن على بن محمد، قال كتبت اليه المحرم هل يظلل على نفسه اذا أذته الشمس، او المطر، او كان مريضاً، أم لا؟ فان ظلل هل يجب عليه الفداء، كفارة لازم است، أم لا؟ فكتب، البته مضمراً هست اين روايت، مشخص نمىكند كه به چه كسى نوشته، كتبت اليه، كه دو جهت ضعف در او هست، يكى نفس مكاتبه بودن، يكى مضمرة بودن، فان ظلل هل يجب عليه الفداء أم لا؟ فكتب جواب اين بود، يظلل على نفسه، تظليل بكند بر خودش، و يحريق دماً، و يك خون هم بريزد، ان شاء الله، اين يك روايت است، كه كلمه يظلل را هم در رابطه با شمس به كار برده، هم در رابطه با مطر به كار برده، و بلكه بالاتر او كان مريضاً، حالا مريضاً از نظر حرارت يا برودت، اين روايت اول بود، روايت سوم، كه اين را شيخ در تهذيب به اسناده عن موسى بن القاسم، عن محمد بن اسماعيل نقل كرده، قال سألت ابوالحسن عليه السلام عن الظلّ للمحرم من أذى مطرٍ او شمسٍ، محرم از ظل استفاده بكند، از اذيت مطر، يا اذيت شمس، فقال أرى أن يفديه بشاةٍ، با اين كه اضطرار دارد و از اذيت دارد تخلص پيدا مىكند، لكن يك گوسفند فدية بدهد، و يذبحها بمنى، كه حالا فعلاً عرض كردم ما كارى نداريم چون يك بحث دامنه دارى هم هست، در كفاره تظليل و در اين كه كجا اين فدية بايد ذبح بشود، آن حالا بحثش بعداً در يكى دو مسأله بعد ان شاء الله مىآيد، اما بحث در اين تعبيرات داريم، و چند تا روايت ديگر هم در همين باب و در باب بعدى وجود دارد، آنها هم يك چنين تعبيراتى در آنها هست، حالا ما چه كنيم، اينجا يكى دو نكته را مقدمةً ما بايد اين را به آن توجه داشته باشيم، يكى اين است كه اين نكته به نظر من بسيار مهمى است در اين بحث كه چه بسا، اين نكته راه را براى انسان باز مىكند، اين نكته اين است، مسأله تظليل در شب، با اين كه يك
مسأله كاملاً مورد ابتلائى است، از همان زمانهاى قديم، و زمان ائمة عليهم السلام، الى زماننا هذا، اين مسأله مورد ابتلاء بوده، يك مسألهاى نيست كه مستحدث باشد، و تازه به وجود آمده باشد، وقتى كه مسأله اينطور است، آن وقت اين سؤال پيش مىآيد كه آيا چرا در هيچ يك از روايات و در هيچ يك از كلمات فقهاء متقدم و متوسط و حتى تا زمان صاحب جواهر تقريباً چرا اين مسأله مورد تعرض واقع نشده، با اين كه فقه ما مسائلى كه احياناً ممكن است براى بعضيها در طول دهها سال يك بار اتفاق بيفتد، مع ذلك اينها را كاملاً متعرض هستند، چرا اين مسأله مبتلابه را به صراحت مطرح نكردند، آيا اين قدر عنوان تظليل شمولش براى ليل روشن و واضح بوده، كه وقتى روايات مىگويند التظليل حرامٌ همه مىدانند ديگر و لو فى الليل، تظليل اين قدر معنايش روشن است، و فقهاء ما آن قدر برايشان روشن بوده، كه وقتى مثل مفيد عليه الرحمة در كتاب مقنعة مىفرمايد يكى از محرمات احرام التظليل على نفسه سائراً هست، بگوييم ديگر خوب روشن بوده برايشان، كه كلمه تظليل هم شامل ليل مىشده، هم شامل نهار، آيا مىشود ما يك چنين ادعايى بكنيم، بگوييم علت اين كه در روايات ما هيچ متعرض مسأله تظليل در ليل نه به صورت سؤال نه به صورت جواب، و نه به صورت ابتدائى در هيچ روايتى اين مسأله جوازاً و منعاً مورد تعرض قرار نگرفته، اين براى اين بوده كه، روشن بوده، كه وقتى مىگفتند، التظليل حرامٌ، شامل شب هم مىشده، و فقهاء ما هم به تبع روايات همين كه اكتفاء كردند بر حرمت تظليل، در ذهنشان اين بوده كه خوب تظليل يك معناى عامى است، و معناى عام هم آن قدر روشن است كه حتى نياز ندارد كه ما بنويسيم فى النهار و فى الليل، آن قدر واضح است كه نياز به اين تصريح هم ندارد، آيا مىتواند انسان وجداناً يك چنين معنايى را ملتزم بشود، كه اگر تظليل در شب مثل تظليل در روز جايز نبود، و كان ممنوعاً شرعاً، كما قال به بعض الاعلام قدس سره الشريف، آيا هيچ نيازى نداشتيم كه كمترين اشارهاى به اين معنا بشود، اين قدر واضح است، پس اين همه فقهائى كه آمدند و تظليل را اختصاص به روز مىدهند، اين لغويينى كه تظليل را اختصاص به روز مىدهند، خوب نمىبايست در مقابل آنها، و براى اين كه كلام آنها ايجاد سوء توهم براى انسان نكند، در روايات بيايند اين مسأله را ذكر بكنند، و در كلمات فقهاء بيايند تصريح بكنند، بگويند اين تظليلى كه ما مىگوييم حرام است، ليلاً كان او نهاراً، چى سبب شده كه سر سوزنى اشاره به مسأله تظليل در ليل نه در روايات شما ملاحظه مىكنيد، و نه در كلمات فقهاء متقدم، بلكه فقهاء متوسط، اصلاً شما ملاحظه نمىكنيد، اين آيا براى اين نيست كه تقريباً مسأله آن طرفش تقريباً روشن بوده، مىخواستند بگويند بابا تظليل مربوط به روز است، تظليل كه ديگر در شب معنا ندارد، همانطورى كه
اضحاء يك چيزى است كه اختصاص به روز دارد، تظليل هم اختصاص به روز دارد، اين يك نكتهاى است كه خيلى در ذهن انسان عرض مىشود ايجاد قوت احتمال مىكند، كه مسأله به اين صورت نيست كه ما بياييم بگوييم تظليل معنايش اين است كه انسان به واسطه يك چيزى متحفظ بشود، متستر بشود، سواء كان فى الليل أم كان فى النهار، اين يك نكته مهم، فقط مشكله ما اين چند تا روايت است كه در آنها استظلال از مطر يا تظليل از مطر ذكر شده، نكته ديگر هم كه عرض كنم، نتيجه را فردا ان شاء الله مىگيريم، و آن اين است كه آيا اين رواياتى كه ما خوانديم كه پنج طائفه روايات بود، آيا مىتواند كسى اين احتمال را بدهد، كه چه مانعى دارد، كه در مجموعه اين پنج عنوان، ما بيش از يك محرم داشته باشيم، يعنى كسى بيايد اينجورى بگويد، بگويد چه دليلى شما داريد، بر اين كه از اين پنج تا عنوان يك محرم اين وسط براى رجل محرم تحقق دارد، لقائلٍ ان يقول كه دو تا محرم اينجا وجود دارد، فرض كنيد يكى استظلال از شمس است، اين خودش مستقلاً، يكى استظلال از مطر است، اما نه تحت عنوان تظليل، آن هم خودش يك محرم مستقلى است، ربطى به استظلال از شمس ندارد، كه هنا محرّمٌ يا مثلاً دو تا عنوان جورى ديگر درست بكند، بگويد خود تظليل يك عنوان محرم است، ركوب در قبة و كنيسة يك عنوان محرم ديگرى است، ما دو تا عنوان داريم، مثلاً اگر كسى در قبة و كنيسة نشست، لكن عرض مىشود سرش را از قبة و كنيسة كرد بيرون، خوب اين هم ركب فى القبة، و هم لم يستظل من الشمس، سرش را از قبة بيرون كرده، مثل اينهائى كه سرشان را از شيشه ماشين بيرون مىكنند، و سرشان بيرون قرار مىگيرد، آيا مىتوانيم ما بگوييم اينجا چون اين رواياتمان پنج طائفه بود، و چند تا عنوان در آن ذكر شده بود، كسى بيايد بگويد كه شما چه دليلى دارى كه در مجموعه اينها يك عنوان محرم است، نه شايد دو تا عنوان يا حتى بيش از دو تا عنوان محرم باشد، ظاهر اين است كه انسان اين را نمىتواند ملتزم بشود، و شاهدش هم اين است كه در كلمات فقهاء در مسأله تظليل، غير عنوان تظليل، هيچ عنوان ديگرى به عنوان محرم على المحرم مطرح نشده، حالا اين روايات را به ضميمه اين دو نكتهاى كه عرض كردم، رويش دقت بكنيد، تا ببينيم نتيجه بحث چى مىشود ان شاء الله. و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...