يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 445
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 445
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
بالاخرة در اين مسأله مورد بحث، كه از يك طرف اطلاقات متعدد، دلالت بر منع و عدم جواز مىكرد، و از طرف ديگر، علامة در كتاب منتها، ادعا كرده بودند، كه همه اهل علم، قائل به جواز هستند، و شيخ هم در كتاب خلاف، ادعاى اجماع بر جواز كردهاند، روى هم رفته، هم رفع يد از اطلاقات مشكل است، و هم به تعبيرى كه مرحوم محقق كركى، صاحب كتاب جامع المقاصد، مىفرمايد اين اجماعى كه در خلاف نقل شده، و در منتهى، لاسبيل الى رده، نمىشود همينطور ما اين اجماع را ناديده بگيريم، و كنار بگذاريم، و مخصوصاً با توجه به اين كه ما هيچ دليلى بر جواز نداريم، و اصل هم كه در مقابل اطلاقات نمىتواند ارزشى داشته باشد، آيا با وجود چنين اطلاقاتى كه دلالت بر منع مىكند، ادعاى اجماع از چنين دو شخصيت بزرگوار، با نبودن هيچ گونه دليلى بر جواز، اين نمىتواند حجيتى را براى اين اجماع به وجود بياورد، كه بتواند مقيِّد آن اطلاقات قرار بگيرد، البته خود نفس التزام به اين معنا هم مشكل است، اما رفع يد از اين دو ادعاى اجماع، شايد اشد اشكالاً باشد، لذاست كه انسان هيچ يك از دو طرف مسأله را نمىتواند ترجيح بدهد، و روى اين حساب همين تعبيرى كه امام بزرگوار قدس سره فرمودند، شايد بهترين تعبير باشد، كه مقتضاى احتياط عدم استظلال است، به اين كيفيت، و ان كان الجواز لايخلو عن قوة، حالا اين ديگر به اين صورت، به همين كيفيتى كه ايشان بيان كردند، البته يك قدرى بالاتر از اين هم به ذهن مىآيد كه انسان حداقل به صورت احتياط مطلق و احتياط وجوبى اين جا مسأله ترك استظلال را مطرح بكند، لكن حالا بيشتر از آن مقدارى كه در متن امام بزرگوار فرمودند، نمىشود انسان قائل بشود، اين (سوال... و پاسخ استاد) بحث كه اجماع كه مقيد هست، بحث اين است كه اين اجماع تا چه درجه، حجيت مىتواند داشته باشد، ما در بحث اصول همانطورى كه ديروز عرض كرديم، اجماع منقول را حجت نمىدانيم، لكن گاهى يك مسائلى مطرح است، مدعى اجماع مىبينيم
كسى مثل علامة و شيخ است، آن هم كيفيت تعبيرشان مخصوصاً علامة اسناد الى جميع اهل العلم است، هيچگونه روايتى هم كه دلالت بر جواز بكند، كه ما بياييم به اصطلاح اين اجماع را اجماع مدركى بشناسيم، و بگوييم كه اين اجماع لعل مستند به آن روايتى است كه ما مثلاً از نظر دلالت مناقشه داريم، نه اين مسائل هم نيست، آيا در چنين موقعيتى هم مىشود ما هيچ قلم قرمز روى اين ادعاى اجماع بكشيم، يا همانطورى كه صاحب جامع المقاصد مىگويد لاسبيل الى رده، همينجورى نمىشود زود اين اجماع و دعوى اجماع را رد كرد، پس اشكال در ميزان حجيت اين اجماع است، و الا اگر يك اجماع مسلمى بود كه اين مقيديتش براى اطلاق هيچ جاى ترديد نيست، همانطورى كه ادله لفظيه بعضى هايشان مقيد بعضى هستند، اجماع محقق هم مىتواند در مقام تقييد مطلق را مقيد بكند، لكن بحث در ميزان اعتبار اين اجماع و ارزش اين اجماع است، (سوال... و پاسخ استاد) آن مال چيز، آن در حال پياده است، بحث در آن حال نيست كه، بحث در حال حركت است، آنى كه محل نزاع ما است، حال حركت است، بله مىخوانيم حالا، آن بحث ديگرى است، آن تحت المحمل است، حالا بحث امروزمان همان روايت است، بحث امروز ما همان روايت است، در مسأله ديگر، اين مسائل را به هم مخلوط نكنيد، عرض مىكنيم، مسألهاى كه به دنبال اصل مسأله حرمت تظليل عرض كرديم به ترتيب، حالا ايشان چون ما تظليل را مقدم داشتيم، آن وقت مسائل تظليل هم به حساب شمارههاى قبلى است، مىفرمايد مسأله سى و هفت كه دنبال اصل مسأله حرمت تظليل است، اين مسأله ديگرى است، مىفرمايد حرمة الاستظلال مخصوصة بحال السير و طى المنازل، من غير فرقٍ بين الراكب و غيره و اما لو نزل فى منزلٍ كمنى او عرفات، او غيرهما، فيجوز الاستظلال، تحت السقف و الخيمة، و أخذ المذلة حال المشى، فيجوز لمن كان فى منى، ان يذهب مع المذلة الى المذبح، او الى محل رمى الجمرات، و ان كان الاحتياط فى الترك، اين مقدارى كه ما تا حالا خوانديم او تقريباً دو تا مسأله بود، يك مسأله اين كه يكى در حال سير و در حال حركت كه حالا قدر مسلمش هم اين است كه راكب باشد، حالا يا راكب بر بعير و امثال ذلك، يا راكب على السيارة و الطيارة و امثالهما، راكب آن هم فى حال الحركة، در حال حركت گفتيم كه اگر من فوق براى او يك ظل و سايهاى باشد، و ساترى باشد، جايز نيست، اين قدر مسلم است، اما نسبت به احد الجانبين آنجايى كه خورشيد متمايل به يمين است، يا متمايل به يسار است، اين هم همين بود كه اين دو سه روزه بحث كرديم و نتيجهاش را امروز عرض كرديم، حالا يك مسأله سومى مطرح است، و آن اين است كه اصلاً كسى راكب نيست، با پاى پياده دارد به طرف مكه مىرود، مثل اين كه خوب ائمه ما عليهم السلام كثيراً ما پياده به جانب مكه
مىرفتند، و در خود حجاز اصلاً اين معنا مخصوصاً فى قديم الايام، كه ماشين و اينها وجود نداشته، شايد يك امر متداولى بوده، كه به عنوان پياده به مكه مىرفتند، مثل بزرگان و فضلائى كه كثيراً ما از نجف در مواقع زيارتى پياده به كربلاء مشرف مىشدند، خوب ديگر خانه خدا كه بالاتر از اين حرفها است، و پياده رفتن به آنجا ديگر چه ثوابهايى برش مترتب است، حالا اگر كسى پياده مىرود، اين پياده دو جور مىتواند از سايه استفاده بكند، يعنى محل بحث است، يكى اين كه از سايه محمل در طرف يمين و يسار استفاده بكند، مثل اين كه دو متر با محمل فاصله دارد، خورشيد هم آن طرف محمل قرار گرفته، اين هم با پاى پياده، در حال حركت از سايه محمل، اما سايهاى كه ليس من فوقه، يعنى محمل روى سر او قرار نگرفته، بلكه با محمل فاصله دارد، لكن از سايه محمل استفاده مىكند، مثل استفادهاى كه انسان معمولاً از سايه ديوار مىكند، كه ديوار روى سر انسان نيست، اما از سايه او انسان استفاده مىكند، اگر اينطور باشد، ظاهراً از روايات و كلمات استفاده مىشود كه اين ترديدى در جوازش نيست، آدمى كه سائر لكن ماشياً، و استفادهاى كه از سايه مىكند، از يمين و يسار است، اما آنى كه مورد بحث واقع شده، اين است كه اين آدم از سايه فوق استفاده بكند، مثل اين كه برود زير محمل، محمل در يك مكان بالائى قرار گرفته، و طبيعتاً ارتفاعش از قامت انسان بيشتر است، حالا اين در حال پياده غير راكب لكن سايه من فوق است، بالاى سر او محمل قرار گرفته، هل يكون هذا جائزاً ام ممنوعاً؟ اين جا ظاهر كثيرى از كلمات به طورى كه نسبت داده شده، به اين كه معروف بين اصحابه اين است كه نه اين هم جائز است، و كسى كه خيلى با صراحت اين مسأله را بيان كرده، و فتواى به جواز داده، مرحوم شهيد ثانى است، هم در كتاب مسالكشان كه شرح بر شرايع محقق است، و هم در كتاب شرح لمعهشان، كه شرح بر لمعه شهيد اول است، بد نيست عبارت ايشان را چون با كمال صراحت مسأله جواز را ذكر كرده، و شايد تنها كسى باشد كه با صراحت اين مطلب را بيان كرده، لذا عبارت ايشان متناسب است خوانده بشود، در كتاب مسالك، اينجورى مىفرمايند، اول مىفرمايند يتحقق التظليل بكون ما يوجب الظل فوق رأسه، آنى كه موجب ظل است، فوق رأسش باشد، كالمحمل، مثل كسى كه راكب در محمل است، اين حالا محل بحث ما نيست، فلايقدح، چون گفتند فوق الرأس است، فلايقدح فيه المشى فى ظل المحمل و نحوه عند ميل الشمس الى احد الجانبين، كه از سايه محمل اما نه سايه فوقانى كه تحت محمل قرار گرفته باشد، مىفرمايد اين مانعى ندارد، و ان كان قد يطلق عليه التظليل، لغةً، و لو اين كه عنوان تظليل به حسب لغت هم شايد بر اين گفته بشود، اما در عين حال مانعى ندارد، و انما با كلمه انما و انما يحرم يا يحرَّم، حالة الركوب، اين تظليل فوقانى اين در حالت
سواره حرام است، بعد تفريع مىكند، فلو مشى، اگر ركوب نباشد، پياده باشد، اما تحت الظل، زير سايه و سايبان قرار بگيرد، كما لو مرّ تحت الحمل و المحمل، درست زير محمل قرار بگيرد، و در حال حركت باشد، جاز، مىفرمايند هيچ مانعى ندارد، در كتاب شرح لمعة، در شرح عبارت شهيد اول، شهيد اول يك جمله كوتاهى دارد، مىفرمايد و التظليل لرجل الصحيح سائراً، محرمات احرام را كه مىشمارد، يكىاش همين التظليل لرجل الصحيح سائراً، در شرح اين عبارت ايشان مىفرمايد تفريع مىكند، فلا يحرم نازلاً اجماعاً، در حالى كه پياده است، در حالى است كه دارد استراحت مىكند، در قهوه خانه و امثال ذلك است، اين كه اجماعاً حرام نيست، و لاماشياً اذا مرّ تحت المحمل و نحوه، در حال سير هم اگر به صورت غير راكب باشد، بلكه به صورت ماشى و لو اين كه زير محمل قرار بگيرد، و سايه روى سر او قرار بگيرد، مانعى ندارد، و نحوه را هم ايشان اضافه كردند، كه ظاهر كلمه نحوه اين است كه اينهائى كه پياده به مكة مىروند، اگر يك چترى روى سر خودشان قرار بدهند، مستقيماً هيچ يمين و يسار هم مطرح نيست، اما چون ماشى است و راكب نيست، ايشان مىفرمايد هيچ مانعى ندارد، و لاماشياً اذا مرّ تحت المحمل و نحوه، هر چيزى كه مثل محمل باشد، كه روى سر سايه بيندازد، اما چون در حال غير ركوب است، مانعى ندارد، بعد برمىگردد ايشان به اصل مطلب، مىگويد حالا در همان راكبش هم اينطور نيست كه مسأله خيلى ضيق باشد، و المعتبر منه ما كان فوق رأسه، فلايحرم الكون فى ظل المحمل، يعنى فى داخل المحمل، عند ميل الشمس الى احد جانبيه، پس شهيد ثانى به صراحت در اين مسأله فتواى به جواز داده، لكن ديگران هم به طور كلى گفتند يجوز المشى تحت الظلال، ديگر خيلى روشن نكردند، كلمه محمل هم در كلام ديگران مطرح نشده، خيلى هم واضح نيست كه مقصودشان از تحت الظلال، در مقابل يمين و يسار باشد، اما در كلام شهيد ثانى، خيلى واضح اين مسأله مورد تعرض و حكم به جواز قرار گرفته، اما در مقابل اينها جماعتى از محققين مثل امام بزرگوار كه در عبارتى كه خوانديم مىفرمود من غير فرقٍ بين الراكب و غيره، بين راكب و غير راكب در حرمت استظلال من فوق هيچ فرقى نمىكند، حتى در مسأله محمل، اگر زير محمل قرار بگيرد، و من فوق از سايه استفاده بكند، امام مىفرمايند جايز نيست، و جماعت ديگرى هم مثل صاحب جواهر و بعضى از اعاظم معاصرين ما اينها هم قائل به عدم جوازند، منتها بعضى هايشان يك تفصيلى دادهاند كه حالا عرض مىكنيم، تنها دليلى كه در اين مسأله، وارد شده، دو تا روايت است، يكىاش روايت احتجاج است كه سنداً اعتبار ندارد، كه مىخوانيم حالا عبارتش را ان شاء الله، و قبلاً هم خوانديم، لذا يك دانه روايت صحيحة در اين باب هست، كه او مستند براى اين حكم مىتواند واقع بشود، و
بايد باز ما رويش بحث بكنيم، كه آيا از نظر دلالت روشن است، يا اين كه از دلالت روشن نيست، روايت صحيحة، در باب شصت و هفتم اولين روايت است، روايتى است كه كلينى نقل مىكند عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد عن محمد بن اسماعيل بن بزيع، صحيحة است، قال، كتبت الى الرضا عليه السلام هل يجوز للمحرم ان يمشى تحت ظل المحمل؟ هم كلمه مشى در او ذكر شده، هم كلمه تحت در او ذكر شده، و اضافه كرده مسأله ظل را به محمل، اين تقريباً سه خصوصيتى است كه در سؤال ابن بزيع مطرح است، هل يجوز للمحرم ان يمشى تحت ظل المحمل؟ فكتب نعم، حضرت فرمودند مانعى ندارد، ظاهرش هم اين است كه مسأله ضرورتى هم در كار نيست، در حال اختيار من دون ضرورة اين معنا جايز است، آن وقت شهيد ثانى، از اين روايت اين استفاده را كرده، كه اين روايت مىگويد كه ماشى مىتواند تحت ظل به مشى خودش ادامه بدهد، و اگر از آنها سؤال بشود، كه خوب كلمه محمل در اين روايت ذكر شده، و شما در عبارتتان اين بود كه فى تحت ظل المحمل، و نحوه، قاعدتاً ايشان در جواب مىفرمايند كه عنوان محمل در اين روايت خصوصيتى ندارد، عرف الغاء خصوصيت مىكند، در حقيقت آنى كه محور است، اين است كه هذا ماشٍ و غير راكبٍ، اين غير راكب بودن، دخالت در اين مسأله دارد، حالا مىخواهد تحت ظل المحمل باشد، يا به آن تعبير و مثالى كه من عرض كردم، از همان مدينه حتى كه حركت مىكند، يك چترى را روى سر خودش قرار بدهد، براى او چون پياده است، كأن يك ارفاقى شده، به خانه خدا مىرود، يك چنين ارفاقى به او شده، كه يجوز اين كه از سايه محمل فوقانى حتى و غير محمل استفاده بكند، اين نظر شهيد ثانى است، و مستند شهيد ثانى است، روايت احتجاج هم با اين كه معتبر نيست، آن هم يك مويدى است براى اين روايت، لكن خوب عمدة اين مسأله است، اين استفاده شهيد ثانى است، بعض الاعلام قدس سره الشريف ايشان مىفرمايند كه درست است اين روايت معنايش اين است كه الماشى يجوز له ان يمشى تحت ظل المحمل، لكن چون در حقيقت يك حكمى است، بر خلاف قاعدة، براى خاطر اين كه آن رواياتى كه دلالت مىكرد بر حرمت تظليل فوقانى، مخصوصاً آن رواياتى كه عنوان استتار عن الشمس درش بود، اضحى درش بود، حرمت تظليل درش بود، حالا بعضى از رواياتش مسأله ركوب در قبة و ركوب در كنيسه در آن ذكر شده بود، اما خوب از آن روايات كه انحصار استفاده نمىشد، راوى سؤال مىكرد الرجل المحرم هل يجوز ان يركب فى القبة؟ امام مىفرمود نه، آيا ما از اين استفاده مىكنيم كه اين حكم اختصاص به ركوب دارد، يا اين كه ركوب مورد سؤال واقع شده، نه اين كه حكم اختصاص به راكب دارد، لذا آن اطلاقاتى كه در باب حرمت تظليل وارد شده، آن اطلاقات اقتضاء مىكند كه
بين راكب و ماشى در تظليل من الفوق هيچ فرقى وجود نداشته باشد، بر هر دو حرام باشد، تظليل من الفوق، اما در مقابل آنها ما يك دانه روايت داريم، مورد اين روايت هم ماشى تحت ظل المحمل است، اين مقدار از اطلاقات خارج شده، اما ماشى تحت ظل مظلة و چتر آن ديگر چه دليلى داريم كه از اطلاقات خارج شده، در حقيقت اين يك حكمى است در مقابل آن اطلاقات و بر خلاف قاعدة، ما اكتفاء مىكنيم بر موردش، موردش الماشى تحت ظل المحمل، ديگر كلمه و نحوه را حق نداريم به او اضافه كنيم، لان الحكم على خلاف القاعدة، پس در حقيقت بعض الاعلام هم پذيرفتهاند كه معنى اين روايت همانطورى است كه شهيد ثانى معنا كرده، منتها اختلاف بين اين دو بزرگوار اين است كه شهيد ثانى از كلمه محمل در روايت الغاء خصوصيت كرده، اما بعض الاعلام مىفرمايند چون حكم مخالف قاعدة است، ما نمىتوانيم الغاء خصوصيت بكنيم، لكن يك احتمال قوى دارد، همانطورى كه به ذهن من آمد و بعد ديدم، كه صاحب جواهر هم اين معنا را ذكر مىكنند، كه اصلاً اين روايت، به فرض ما ارتباطى ندارد، درست است كه دارد هل يجوز للمحرم ان يمشى تحت ظل المحمل، اين كلمه تحت گاهى در مقابل احد جانبين، واقع مىشود، خوب در مقابل يعنى فوق واقع مىشود، كلمه تحت گاهى معنايش اين است، كه مىخواهد بگويد كه ظل المحمل فوق رأسه، در مقابل احد جانبين، اين به نظر بعيد مىآيد، چرا؟ براى خاطر اين كه اصلاً خود اين معنا يك امر نادرِ غير متعارف است، براى اين كه كسى كه مىخواهد زير محمل قرار بگيرد، به طورى كه محمل فوق رأس او باشد، خوب محملهاى در آن زمان اينجورى بوده، يك اطاقچه چوبى كوچك كه آن هم اطرافش را با پارچه مىپوشاندند، يكى عرض مىشود در اين طرف محمل مىنشسته، يكى هم در آن طرف مىنشسته، به واسطه اين كه توازن حفظ بشود، و اين محملها از بالاى شتر سقوط نكند، آيا محملى كه عرض و طولش اين مقدار است، كسى كه بخواهد زير محمل قرار بگيرد و در حقيقت محمل فوق سر او واقع بشود، اين چه بسا، زير دست و پاى شتر قرار مىگيرد، و راه رفتن براى اين چه بسا امكان نداشته باشد، لذا اين يك امر غير متعارف و غير معمولى است، و لو اين كه ما حالا داريم فرضش را مىكنيم و حكمش را متعرض مىشويم، اما نفس وقوع خارجى اين معنا يك امر خيلى نادر و قليل است، آن كسى كه در سايه محمل قرار مىگيرد و پيادهاى كه از سايه محمل استفاده مىكند، اين تبعاً با محمل يكى دو متر فاصله دارد، با آن حيوان يكى دو متر فاصله دارد، پس در حقيقت آيا ما مىتوانيم يك ظهور قويى براى سؤال در اين روايت مطرح كنيم، كه ابن بزيع وقتى كه سؤال مىكند هل يجوز للمحرم ان يمشى تحت ظل المحمل؟ معنايش اين است كه الظل فوقه، يعنى درست زير محمل قرار مىگيرد، زير آن
اطاقچه چوبى كه داراى طول و عرض بسيار كمى است، درست در مقام پياده رفتن زير او قرار مىگيرد، كه اين عرض كردم لازمهاش اين است كه چه بسا زير دست و پاى آن شتر و بعير واقع بشود، لذا به احتمال قوى به احتمال قوى مقصود از اين أن يمشى تحت ظل المحمل، همانطورى كه عرض كردم صاحب جواهر هم ذكر فرمودند، به احتمال قوى اين روايت آنجايى را مىگويد كه ظل على احد الجانبين باشد، اما من اليمين و اما من اليسار، در نتيجه نه آن بيان شهيد ثانى مىتواند يك مستندى داشته باشد، و نه فرمايش بعض الاعلام كه نه حالا ما اكتفاء مىكنيم به همين مورد روايت و چون حكم بر خلاف قاعدة است ما الغاء خصوصيت نمىكنيم، اما اختصاص مىدهيم به ظل المحمل، اذا كان فوقه، واقعش اين است كه روايت اصلاً ظهورى در چنين معنا ندارد، بلكه به نظر مىرسد، كه همانطورى كه امام بزرگوار فرمودند من غير فرقٍ بين الراكب و غير الراكب، اذا كان الظل فوقه، لايجوز الاستدلال، مىخواهد عرض مىشود راكب باشد، يا ماشى باشد، تا دنباله همين مسأله .
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...