سلام من به محــــرم به شـــور و حـال عیـانـش
سلام من به حســـــیـن و به اشک سینه زنـانش
سالهاست که جرعه ای نوشیدنی گوارا که می نوشم زیر لب زمزمه می کنم فدای لب تشنه ات یا سید و سالار شهیدان عالم و هر جا سخن از مظلومیت است فقط یاد و خاطر توست که در ذهن جاریست و این گونه به من آموختند که هر حاجتی داشتم با عجز و سوز دل از تو بخواهم که اجابت کنی که به یقین در عین صلاح پاسخ خواهی گفت. ایمان واثق دارم بر این که خنده کنان می رود روز جزا در بهشت، هرکه به دنیا کند گریه برای حسین.
باز محرم آمد و باز عاشقان تو گریانند و اشک ریز برای تو یا ابا عبد الله الحسین(ع)
اما؟!!!
اما چه می شود مرا این روزها؟
که بیقرارم، با گمانی که چنگ انداخته در اندیشه ام و شبهه ای مرموز که ریشه دوانده در دلم؟!!!
که اگر در کربلا بودم چه می کردم؟ کوفی می شدم یا نامم در لوح ملکوتی شهدای کربلا ثبت می شد؟ از بیم و هراس حفظ جان ، خود را به خویشتن خویش می سپردم یا خود را سپر شمشیر و نیزه ها می کردم در دشت نینوا؟ تشنه جرعه ای آب می بودم یا تشنه نوشیدن شهد شهادت؟ آخر خدایا چگونه محک بزنم خود را که اگر بودم با حسین بودم از دل و جان یا...؟
قرار بود اینجا بیشتر برایت بنویسم مولایم، آقا جان... ای حسین شهید!
اما اشکهایم زودتر از این قلمِ خسته دست به کار شدند و تمام گفتهها و ناگفتهها را بر تن کاغذ حک کردند. همهی حرفم و تمام مستی ام؛ فدای تو تمام هستی ام.
و تنها کاری که می توانم اکنون انجام دهم آن است که با تمام دوستان مجازی در انجمن های تخصصی تبیان هم پیمان شویم و به محضر تو عهد ببندیم که رهرو راه تو باشیم و کاری نکنیم که جزء گروه ملعون "... شایعت و بایعت و تابعت علی قتله" باشیم تا در قیامت شفیعمان باشی. پس همه با هم یکصدا بگوییم: انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم
عالم همه محو گل رخسار حســــین اسـت
ذرات جهان درعجب از کار حســــین اســـت
دانی که جرا خانه ی حق گشته سـیه پوش
یعنی که خدای تو عـزادار حســـــــین است