در بحث(لا ضرر) بايد پنج كلمه را تفسير كنيم:
1- الضر: بفتح الضاد و تشديد الراء.
2- الضر: بضم الضاد. و تشديد الراء.
3- الضرر: بفتح الضاد و تخفيف الراء.
4- النفع.
5- الضرار(بكسر الضاد).ما از ميان اين پنج كلمه, چهارتاي آنها را معني نموديم , فقط كلمهي(ضرار) باقي مانده, ما به اين نتيجه رسيديم كه ضرر به معني نقص است, خواه اين نقص در اموال باشد, يا در انفس و اعراض.
ضر(بضم الضاد) به معني سوء الحال وبد حالي ميباشد, مثلاً يك حالت بدي كه به انسان دست ميدهد, به آن حالت,(ضر) ميگويند. مسلماً اين حالت سوء و بد, داراي ريشه و مقدماتي است كه مقدماتش يا نقص در اموال است, يا نقص در انفس وا عراض.
ما الفرق بين الضرر و الضرار؟
بحث فعلي ما در باره(ضرار) است, فرق ضرر با ضرار چيست؟ ادبا واهل لغت در حدود شش فرق براي اين د و لفظ شمردهاند:
الف) معروف ميان ادبا و اهل لغت اين است كه ضرر يك طرفي است, اما ضرار دو طرفي ميباشد, مثلاً اگر يك نفر به ديگري ضرر بزند,بدون اينكه ديگري به اين ضرر زده باشد, به اين ميگويند:ضرر.
اما اگر دو نفرند كه هر كدام به يكديگر خود ضرر ميزند, به اين ضرار ميگويند.
ب) ضرر, ابتدائي است اما ضرار, جزا وپاداش است, كسي خسارتي برديگري وارد ميكند, اين ضرر است, طرف ديگر هم او را در مقابل ضررش كيفر وجزا ميدهد, به كيفر وپاداش دادن ضرار ميگويند.
ج) ضرر, چيزي است كه انسان به ديگري ضرر بزند, اما از ضررش بهره هم ببرد, ولي ضرار آن است كه به ديگري ضرر ميزند, ولي خودش بهره نميبرد.
د) ضرر وضرار, داراي يك معني ميباشد, به عبارت ديگر اين دوتا مترادفان هستند, مانند انسان وبشر.
هـ) ضرر اعم از عمد و غير عمد است, اما ضرار, فقط جنبهاي عمدي ,عنادي ولجاجي دارد. وما اين معني پنجم را انتخاب نمودهايم.
و) ضرر, به معني نقص است, خواه اين نقص در اموال باشد, يا در انفس و يا در اعراض. اما ضرار اين است كه انسان, ديگري را در مشقت وتنگي قرار بدهد, وبراي او ايجاد ضيق نمايد.
بررسي فرق اول:
فرق اول اين بود كه ضرر, فعل واحد و يك طرفي است, اما ضرار, فعل اثنين و دوطرفي ميباشد.
ما عرض ميكنيم كه اين فرق و اين معني كليت ندارد, زيرا چنين معني وفرقي از آياتي كه كلمهي ضرار وضرر در آنها بود استفاده نميشود, مثلاً در اين آيه كلمهي ضرار آمده وحال آنكه دو طرفي نيست ((والذين اتخذوا مسجداً ضراراً وكفراً وتفريقاً بين المومنين وإرصاداً لمن حارب الله ورسوله من قبل وليحلفن إن أردنا إلا الحسني والله يشهد إنّهم لكاذبون)), منافقين ميخواستند از طريق ساختن مسجد, به اسلام ضرر وارد كنند, با اينكه ضرر يك طرفي است كلمهي ضرار را به كاربرده. آيه ديگر كه كلمه ضرار در آن به كار رفته است, اين آيه است:
((و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن فأمسكوهن بمعروف أوسرحوهن بمعروف ولا تمسكوهن ضراراً لتعدوا ومن يفعل ذلك فقد ظلم نفسه ولا تتخذوا هزواً واذكروا نعمت الله عليكم وماأنزل عليكم من الكتاب ولحكمه يعظكم به واتقوا الله واعلموا أن الله بكل شيئ عليم)) در اين آيه نيز ضرر يك طرفي است نه دو طرفي, يعني مردان ميخواستند به زنان ضرر وارد كنند نه زنان به مردان. آيه سومي كه به عنوان شاهد ميشود ذكرنمود,اين آيه است: ((أشهدوا إذا تبايعتم و لا تضار كاتب و لا شهيد)), در اين آيه نيز كلمهي(لا تضار) كه از ماده ضرار است, يك طرفي است نه دو طرفي.
اگرفعل(لا تضار) را مجهول بخوانيم, معني آيه اين ميشود كه به كاتب وشاهد, ضرر وارد نكنيد.
اما اگر معلوم خوانديم, معني آيه اين ميشود كه نبايد كاتب وشاهد به ديگري ضرر وارد كنند, يعني خلاف آنچه كه به او گفتهاند ننويسد و شهادت ندهد.
بنابراين, خواه معلوم بخوانيم وخواه مجهول, يك طرفي است نه دو طرفي. پس اين مطلب كه باب مفاعله دو طرفي است كليت ندارد, بلكه گاهي دو طرفي است وگاهي يك طرفي ميباشد.
مرحوم آيه الله خوئي در رد معني و فرق اول ميفرمايد: اينكه ميگويند باب مفاعله دو طرفي است, معني طرفيني اين نيست كه من بزنم, طرف مقابل نيز مرا بزند, بلكه معنايش اين است كه من بزنم, طرف مقابل هم پذيرا باشد, معناي (ضارب زيد عمرواً) اين است كه زيد زد, عمرو هم پذيراي زدن زيد شد, نه اينكه عمرو نيز زيد را زد. سپس ايشان معني دوم را نيز رد ميكند, وميفرمايد آنچه كه صرفيون و ادبا راجع به باب مفاعله ميگويند همين معناي دوم است نه معناي اول, و معني دومي هم درست نيست, يعني آيه الله خوئي خودش براي باب مفاعله يك معناي را ميسازد وسپس آن را رد ميكند وميگويد معناي باب مفاعله اين نيست كه من بزنم, طرف مقابل نيز مرا بزند, بلكه معناي باب مفاعله اين است كه من بزنم, طرف مقابل هم پذيرا باشد, سپس همين معني دوم را رد ميكند وميفرمايد كه اين معني با اين آيه تطبيق نميكند:( يخادعون الله وهو خادعهم).سوره بقره, آيه9. آنان حيله ميكنند, اما آيا حيلهي آنها بر خدا وارد ميشود؟! هرگز! زيرا آنكس حيله ميخورد كه جاهل باشد, اما خدا جاهل نيست, بلكه عالم مطلق است, آن طرف وارد است, اما خدا مورد واقع نميشود, سپس ميفرمايد به دليل اينكه خدا هيچگاه حيله نمي خورد فلذ ميفرمايد: ((وما يخدعون إلا انفسهم)) پس معناي باب مفاعله اين نيست كه يكي بزند, ديگري هم مورد ضرب واقع بشود, وضرب را پذيرا باشد.
بررسي فرق دوم:
فرق دوم ضرر با ضرار اين بود كه ضرر, ابتدائي است اما ضرار, جزا و پاداش آن ميباشد, به عبارت ديگر ضرار عكس العمل ضرر ميباشد.
اين معني وفرق نيز با آيات ورواياتي كه خوانديم تطبيق نميكند, مثلاً در داستان سمره بن جندب, مرد انصاري نميخواست كه به سمره كيفربدهد, يعني ضرار در آنجا به معني جزا و پاداش نيست. يا در جاي كه زنان را طلاق ميدادند, و دوباره قبل از اتمام عده رجوع مينمودند, واين عمل بدين منوال تكرار ميشد, آيا ميخواستند به زنان كيفر بدهند, زنان تقصيري نداشتند تا مستحق كيفر باشند. بنابراين, اين فرق دوم هم صحيح نيست.
آيه دوم: ((انالله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه، يقاتلون في سبيلالله فيقتلون و يقتلون ... ))(1) با اينكه يقاتلون از باب مفاعله است, و حال آنكه قتال في سبيل الله با يك طرف قائم است, يعني في سبيل الله كار مومن است نه كار كافر. مصباح الاصول: ج 2, ص 523.
يلا حظ عليه:
ما در اطراف فرمايش آيه الله خوئي دو مطلب داريم:
اولاً: اين معناي كه ايشان براي باب مفاعله ذكر نموده, اين معني از فرمايشات خود ايشان است, يعني ادبا واهل لغت باب مفاعله را اينگونه معني نكردهاند كه يكي بزند, ديگري هم بخورد, چون اگر اينگونه معني كنيم, ضارب زيد عمرواً, ضرب زيد عمرواً ميشود. سعد الدين تفتازاني در شرح تصريف باب مفاعله را اينگونه معني ميكند: ((و تأسيسه علي ان يكون بين اثنين فصاعداً يفعل احدهما بصاحبه ما فعل الصاحب به، نحو ((ضارب زيد عمراً)) (جامع المقدمات، كتاب شرح تصريف، ص74، (بخط طاهر خوش نويس). معناي باب مفاعله اين است كه من بزنم، آنچه را كه بر او وارد كردم او هم همان را بر من وارد كند، اين معناي باب مفاعله است نه آنچه را كه مرحوم خوئي بيان كرده است.
ثانياً: اشكالي كه ايشان بر تفسير خودش از باب مفاعله گرفته است، ميگوييم بر فرض اينكه تفسير شما درست باشد اشكال شما وارد نيست، چرا؟ (يخادعونالله) چون مراد از خدعه خدا دين خدا است، مسلّماً منافقين دين خدا را تضعيف ميكردند، لازم نيست كه خدعهي آنها بر ذات حقتعالي وارد شود. فلذا آنها خدعه ميكردند و دين خدا را تضعيف مينمودند و در نتيجه مردم را از دين بازميگذاشتند، يعني واقعاً خدعه را بر دين خدا وارد ميكردند، مراد از (الله) در اين آيه دين خدا است نه ذات حقتعالي. دليل بر اينكه آنها خدعه خود را بر دين خدا وارد ميكردند اين است كه قرآن در جواب آنها ميگويد (و هو خادعكم)، يعني ما هم حيلهها و نيرنگهاي آنها را باطل ميكنيم . اين از باب مشاكله است، والاّ خدا كه حيله نميكند. مشاكله اين است كه كسي يك مطلبي و يك كلمهي را ميگويد, من نيزميخواهم كه مطلبم را به تعبير او بگويم, و حال آنكه مطلب من, تعبير ديگري دارد ولي ميخواهم با تعبير او مطلبم را بگويم. در مطول براي باب مشاكله مثال ميزند: گفتند يك چيزي بخواه تا من برايت بپزم, در جواب ميگويد قل تطبخوا لي جبه وقميصاً, گفتند كه براي من يك جبه و پيراهن بپزيد, وحال آنكه بايد بگويد (قلت خيطوا), ولي به جاي (خيطوا) ميگويد (اطبخوا), به اين مشاكله ميگويند. فلذا دومي (و هو خادعكم) مشاكله است، والاّ خدا كه حيله نميكند.
بنابراين اولاً تفسير ايشان از باب مفاعله تفسيري غير واقعي است و هرگز اُدبا چنين تفسيري از باب مفاعله نكردهاند. ثانياً بر فرض هم كه گفته باشند، اين آيه رد آنها نيست، چون واقعاً آنها حيله ميكنند و دين خدا هم حيلهي آنها را پذيرا است، كما اينكه درمسئلهي يقاتلون في سبيلالله ميگويد (يقاتلون في سبيلالله) با يك طرف قائم است و با طرف ديگر قائم نيست، زيرا موءمن في سبيلالله است، اما آنها(كفار) في سبيل طاغوت هستند.
فلذا اين آيه ميتواند رد معناي دوم كه همان معناي معروف است باشد كه باب مفاعله دو طرفي است, بدين معني كه هم من بزنم و بخورم, و هم او بزند و بخورد. اين آيه ميتواند رد آن معناي معروف باشد، به اين علت كه قتال في سبيلالله با يك طرف قائم است، زيرا كافر قتالش في سبيلالطاغوت است نه في سبيلالله. اما اين آيه رد آن تفسير دومي كه خود ايشان كرده و سپس بر آن اشكال نموده نيست و ربطي به آن ندارد.
بررسي فرق سوم:
فرق و معناي سوم اين بود كه كه (الضرر ما ينتفع به الضار والضرار ما لا ينتفع به). اين معنا هم درست نيست، چرا؟ چون اگر مقصود از ضرار اين باشد هيچگونه نفع وبهرهي نبرد ( الضرار ما لا ينتفع به اصلاً لا جسمياً و لا روحياً، لا مادياً و لا معنوياً)، اگرمراد اين باشد اين درست نيست, چرا؟ چون هيچ عاقلي كاري را انجام نميدهد كه هيچ بهرهاي از آن نبرد نه بهرهي جسمي نه روحي و نه...،
اما اگر بگويد كه مراد من از( ضرار) اين است كه نفع مادي نميبرد ولي نفع معنوي ميبرد، مثلاً خوشحال ميشود از اينكه آبروي طرف را در مجلس عمومي و در ميان جمع ببرد, اين خودش يك انتفاع است.
اما اينكه شما ميگوييد درضرار هيچگونه انتفاعي نيست خيلي بعيد است، بله! ممكن است كه بگوييم انتفاع مادي نيست، ولي بايد يك انگيزهاي در كار باشد. بنابراين معناي سوم كه ميگويند (ضرر ما ينتفع به والضرار ما لا ينتفع به)، اگر (ما لا ينتفع به) عملي منظور باشد كسي اين كار را نميكند، ولي اگر ( ما لا ينتفع به ) مادي را بگوييد.
در جواب ميگوييم بله! قبول داريم كه ممكن است نفع مادي نداشته باشد اما لذت روحي يكي از بهترين لذتها است.
بررسي فرق چهارم:
اما معناي چهارم كه هر دو به يك معنا است، ضرر و ضرار به معناي واحد است. اين درست نيست، چون حضرت در مسئلهي شتر مريض كه دو نفر, آن را با هم به صورت مشترك خريده بودند تا ذبح كنند، منتهي يكي دو درهم و ديگري هشت درهم داده بود، و صاحب دو درهم اصرار داشت كه شتر را بكشيم، حضرت در جواب فرمودند كه (هو الضرار)، ولي نفرمودند كه (هو الضرر). از اين معلوم ميشود كه ضرار و ضرر به يك معنا نيستند, بلكه در ضرار يك نكتهي نهفته است كه آن نكته در ضرر نيست
بررسي معني وفرق پنجم: معناي پنجم كه ما آن را انتخاب كرديم اين است كه كه (ضرر) هم عمد و هم غير عمد را شامل است. اما (ضرار) فقط آن ضرر عمدي را شامل است، و اين معنا با آيات و رواياتي كه خوانديم تطبيق ميكند.
@@1. سوره توبه/ 111.@@