• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • موضوع درس احكام ديات
    نام استاد آية الله مكارم
    شماره درس 170
    تاريخ 1370
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله‏الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى‏العظيم
    يكى از آقايان درباره سند جعفريات مطالعاتى كرده بود و براى من نوشته‏بود نوشته خوبى بود، هر چند بالاخرة در مجموع نمى‏شود جعفريات را با آن‏درست كرد، در عين زحمت كشيده بود و من گفتم تشكر كنم از زحمت ايشان.
    مسأله دوازدهم از مسائل موجبات ضمان باب اسباب، لو وضع على حائطه اناءًاو غيره، اگر بر ديوار خانه خودش ظرفى بگذارد، يا چيز ديگرى، گلدانى‏بگذارد، آهن بگذارد فسقط اين گلدان آن آهن آن اناء ساقط شد، و تلف به‏نفس او مال، باعث تلف نفس يا مالى شد، لم يضمن، ديوار خانه خودش بوده‏ضامن نيست، الا عن يضعه مائلا الى الطريق، اين اناء را كج روى ديوار گذاشته،اين گلدان را كج بالاى ديوار گذاشته، و احتمال سقوطش در شارع عام و تلف‏نفوس و اموال هست، او وضعه بنحوٍ تغزل عادته سقوطه على الطريق، كج‏نگذاشته اما يك رقمى گذاشته است كه عادتاً سقوط مى‏كند، مثلاً اين اناء را اين‏طرفش را سنگين كرده يك چيزى روى اين طرف اناء گذاشته، آن طرف راسبك كرده، طرف سنگين هم طرف جاده است، و لو كج نيست، اما هر آن‏مختصر حركتى پيدا بشود، سقوط مى‏كند، و يا اين است يك آهنى را صاف‏گذاشته روى ديوار اما قسمت بيشتر آهن اين طرف است قسمت كمش آن‏طرف، كج هم نيست، اما با يك مختصر عواملى سقوط مى‏كند در جاده، فانه‏يضمن حينئذٍ، باز اين مسأله را كه از مسائل ساده اين باب است و زودتر بايدبگذريم، باز اين مسأله را به نحو گسترده‏تر عنوان كنيم، چيزهايى كه از روى‏ديوار يا پشت بام سقوط مى‏كند به داخل خانه يا به شارع عام، يا سنگهايى كه برسر در ساختمانها هست و بر ديوارها هست، يا ورقه‏هاى آهنينى كه به عنوان‏نرده، اطراف پشت بامها مى‏كشند، يا تابلوهايى را كه در برابر مغازه‏ها يا ادارات‏و مؤسسات نصب مى‏كنند، يا سيمهاى برق و لوله‏هاى گاز و آب كه بر ديوارهانصب مى‏شود، تمام اينها داخل در همان باب است، و تفاوتى نمى‏كند بين انائى‏كه روى ديوار گذاشتند يا تابلويى كه سردر اداره است، اينها اگر اداره خودشان‏است ديوار خودشان است تشكيلات خودشان است مى‏فرمايند اشكالى نداردحالا چرا؟ چرايش را برسيم، و همچنين اگر بر درختى چيزى آويزان كنند يا برستونى، چيزى را آويزان كرده بر يك درختى، مشك آبى و اين سقوط كرد برسر كسى و خسارتى به بار آمد، يا بلند گوئيهايى كه به اين ستونها الان نصب‏است، ما يعلق على الاستوانات، او على الاشجار، اينها اگر سفت و محكم‏نباشد سقوط كند، مضمون كلام ايشان اين است دو حالت دارد، حالت اول اين‏است كه اين را على ما ينبغى نصب كرده ضمان ندارد، حالت دوم اين است‏على ما لا ينبغى است طورى است كه نبايد اينطور باشد، تابلو را با يك نخ‏باريكى بستند، يك تابلو به اين سنگينى را با يك نخ به اين باريكى، خوب‏پيداست بعد از چهار روز مى‏پوسد و مى‏افتد ممكن است بر سر عابرى بيافتد،اگر على ما ينبغى باشد، اشكالى ندارد، اگر على مالاينبغى باشد اشكال دارد،خيلى‏ها اين مسأله را متعرض شدند، مرحوم صاحب مفتاح الكرامة در مفتاح‏الكرامة جلد 10، صفحه 303 در آنجا متعرض اين مسأله شده، از تحرير علامةو مبسوط شيخ طوسى و شرايع محقق، و باز ارشاد علامة، از اينها نقل كرده،منتها فقهاى برجسته‏اى كه اين مسأله را متعرض شدند دو دسته هستند،بعضيها استثناى مائلا را ذكر كردند، بعضيها مطلق گذاشتند، بعضيها نگفتند الاان يكون مائلاً الى الشارع، اين استثناء را نزده‏اند، ولى مسلم است آنهائى هم كه‏استثناء نزدند، به گفته صاحب مفتاح الكرامة هم ظاهراً مى‏گويد آنهائى هم كه‏استثناء نزدند منظورشان استثناء هست، خوب برويم سراغ دليل، على كل‏حال، دليلى كه در اين مسأله هست، باز همان مسأله اسناد دادن فعل است، عالم‏سببيت است و عالم اسناد، نسبتى داده است نسبتى داده مى‏شود اين فعل را،مى‏گويند آقا تو رفتى اين بالا، اين ظرف آب را گذاشتى، كج هم بود، نگفتى‏سقوط مى‏كند در كوچه، عابرين پياده، كوچه شلوغ پر ازدحام، بر سر و كله‏كسى، يا نه اين تابلو را اينجا آويزان كردى با يك نخ باريك، نگفتى سقوطمى‏كند، يا اين سنگهائى كه در بدنه اين ساختمان به كار رفته، يا اين آهن آلات،اينها محكم كارى نشده، بايد محار مى‏شد در اين ديوار، چند روزى گذشت وبارانى آمد و شل شد و سقوط كرد بر سر و كله عابر پياده‏اى كه از اينجا ردمى‏شد باعث خسارات مالى يا خسارات جانى شد. (سوال...و پاسخ استاد:) بله‏اينها همه‏اش مصداق باب سببيت است منتها مصاديق چون متنوع است وفقهاى پيشين هم اينها را از هم جدا كردند، در تحرير الوسيله هم تبعاً لهم اينهارا جدا كرده است و الا همه اينها از مصاديق همان باب سببيت است، روايت‏خاصة هم ندارد، فقط نياز به توجه دادن است، و لذا در مواد قانون هم اينها را ازهم جدا مى‏كنند، براى اينكه قاضى روشن باشد در مسائل، مى‏شود اول بحث‏ما بنويسيم همان تقسيم فعل گاهى به تسبيب است گاهى بالمباشرة است، گاه‏مباشر اقوى است گاه سبب اقوى است، گاه مساوى هستند، حكم اين آن، حكم‏آن اين، اينها را بنويسيم ولى پياده كنيم و روى مصاديق، هم براى مسائل‏قضائى راحت است، هم براى استفتاآتى كه از ما مى‏كنند جواب مسائل راراحت مى‏توانيم بدهيم، به هر حال اين مسأله روايتى ندارد، درباره اناء فوق‏الاجدار هيچ روايتى نداريم و ما أشبه ذلك، خيلى‏ها متعرض شدند و فتوادادند، دليلش هم منحصراً همان است كه گفتيم، منتها يك نكته‏اى هست اينجادقت بفرمائيد، كسى كه مى‏آيد چيزى را بالاى ديوار مى‏گذارد ما ينبغى هم‏هست چرا از آن بالا مى‏افتد پايين، جن‏ها كه نمى‏آيند اين را بغلتانند پايين،لابد يك باد تندى مى‏آيد اگر طورى گذاشته كه به ريح خفيف با يك نسيم‏مى‏افتد اين على ما ينبغى نيست اما اگر توفانهاى غير عادى آن را مى‏اندازد اين‏على ما ينبغى بوده، زلزله‏اى آمده، گردبادى بوده، تند باد غير عادى بوده اين رااز جا كنده انداخته پايين، آدم را هم از جا مى‏كند ديوار را هم خراب مى‏كند،درخت را هم از جا مى‏كند، خوب اين را هم كنده، كدام عرف عقلاء است اسنادخسارت به اين شخص مى‏دهند اگر زلزله باعث شد، اگر طوفان و گرد بادشديد باعث شد، و هكذا اگر يك جائى هست پرندگان زياد رفت و آمد مى‏كنندجايى است كه كبوترها زياد مى‏نشينند و بلند مى‏شوند خوب تو يك ظرف‏آنجا گذاشتى كه كبوترها مى‏نشينند و مى‏غلتانند پايين، اما اگر جائى است كه نه‏محل جلوس پرندگان نيست تصادفاً يك پرنده سنگين وزنى آمد نشست يك‏طرف اين ظرف و اين را غلتاند پايين، يا اين تابلو طنابش به اندازه خودش‏محكم بود اما تعداد زيادى از پرندگان آمدند و به اين چسبيدند در حالى كه‏اينجا محل پرندگان نبود، على العادة، على خلاف العادة سنگين شد و پايين‏افتاد، (سوال...و پاسخ استاد:) مى‏گويند اگر تشخيص داده نشد، همه اين‏مسائلى كه ما مى‏گوييم مصاديق مشكوكه دارد، در مصاديق مشكوكه بايدبرويم سراغ اصولى كه در درس داريم، ما نمى‏دانيم آيا اين اناء به چه چيزساقط شد، آيا واقعاً يك تندبادى آمد و ساقط كرد، بعضيها مى‏گويند بله ما اينجابوديم يك طوفانى آمد بعضيها مى‏گويند نه بيخود مى‏گويند، معلوم نشد براى‏قاضى كه چه چيز عامل سقوطش بوده اصل بايد در اينجا جارى كنيم، اصل دراينجا چيست؟ برائت است، ضمان بايد ثابت بشود، سببيت تسبيب اسناد اينهاامور وجوديه است، بايد ثابت بشود، اگر ثابت نشد اصل در اينجا برائت است،پس نتيجه اين شد اگر على ما ينبغى هست لابد عامل سقوط يك عامل غيرعادى است عقلاء اسناد نمى‏دهند به اين سبب، اما اگر على ما لا ينبغى بود،عامل سقوط در اينجا عوامل عاديه مى‏تواند بوده باشد، (سوال...و پاسخ‏استاد:) بله مى‏گويند اگر كج گذاشته بودند اما اين كجى باعث سقوط نبود،كسى انداخت آن جزء اخير علت تامة آن شخص مى‏شود اسناد به او داده‏مى‏شود، ضمانت منحصراً براى او هست، نتيجه مائيم و اسناد، اسناد درمواردى است كه على ما لاينبغى اين نصب شده، اين على ما لاينبغى يك‏معناى وسيعى دارد، مائل را شامل مى‏شود ريسمان نازك را شامل مى‏شود،سنگى كه محكم نصب شده شامل مى‏شود همه اينها را شامل مى‏شود، يا محلى‏كه محل عبور و مرور حيوانات است، پرندگان است اينها على ما لاينبغى است‏همه اينها را شامل مى‏شود، على ما لاينبغى بود، اسناد داده مى‏شود به آن سبب،على ما ينبغى بود و يك حالت فوق العاده‏اى باعث سقوط اين اناء و اين تابلو وآهن و اين مشك و امثال ذلك شد اسناد داده مى‏شود به آن طوفان و زلزله وامثال ذلك، نه به آن كسى كه اينها را در آنجا نصب كرده است، تا اينجا مسأله‏معلوم، اما ببينيم آيا فى ملكه او غير ملكه تفاوت در اين مسأله دارد، در مباحث‏سابقه غالباً ملك را از غير ملك جدا كردند، اگر در خانه خودش چاهى بكند، يادر خانه ديگرى، و هكذا اگر آتشى در خانه خودش روشن كند، يا خانه‏ديگرى، فرق بين ملكه و ملك غيره گذاشته مى‏شد، اگر روى آن حساب باشد،بايد غير ملكه را هم در اينجا به ميدان بياوريم، و لو صحبتى نكردند، فقطعنوان مسأله على حائطه بود، كه ظاهرش ملكش است، لابد به مفهوم اين است‏كه على غير حائطه بود چى؟ آيا اگر على غير حائط بود ضمان مى‏آورد، رفت‏يك مشك آبى آويزان كرد به يك درخت مال مردم، مشك سقوط كرد، ما فكرنمى‏كنيم ملك و غير ملك تأثير چندانى در اين مسأله داشته باشد، لا يتفاوت‏الحال، بين الملك، و غير الملك، چه تفاوتى دارد، تصرف غاصبانه كرد، انائى‏رفت گذاشت، يا يك تابلوئى نصب كرد، اما زلزله باعث سقوط شد، زلزله آيادر اينجا نسبت مى‏دهند سقوط اناء را به آن شخص غاصب، مى‏گويند تو چه‏كار داشتى آمدى اينجا اناء گذاشتى بالاى ديوار خانه مردم، زلزله آمد سقوطكرد تو ضامن هستى، آيا واقعاً اين را مى‏گويند، يا مثلاً طوفان و گرد باد شديدغير عادى مثل طوفان عاد و ثمود آمد، و اينها را از جاى كند، آيا فرق است بين‏ملك و غير ملك در اسناد، ما كه روايتى در اين باب نداريم، من أضر بطريق‏المسلمين هم كه شاملش نمى‏شود، اين اضرار نزده، زلزله سبب شد، طوفان‏سبب شد، پس لا الاسناد موجود، و لا عمومات من أضر بطريق المسلمين‏يشمل المقام، حالا كه اينطور است ما چرا ضامن بدانيم، اين چه اصرارى است‏كه آقايان در اين مسأله بين ملكه و غير ملكه فرق مى‏گذارند، بلكه يك تفاوت‏هست من اين تفاوت را بگويم، يك تفاوت بين ملك و غير ملك هست، اگردر ملك خودش باشد، انسان آمد خودش گرفت به آن افتاد يا از آن بالا افتادروى سرش، مى‏گوييم خودش كرده، خودش كرده است كه رحمت بر خودش‏باد، اما اگر يك نفر بيايد و انائى بگذارد بالاى خانه مردم، صاحب خانه بى خبر،رد بشود از آنجا، دستش به آن بگيرد بريزد روى سرش، بلائى به سرش بيايد،اينجا ضامن است آن كسى كه اناء گذاشته، چرا روى ديوار خانه مردم اناءگذاشته، اما اگر به اسباب غير عاديه بريزد، چه فرق مى‏كند، زلزله آيا مى‏شود به‏او بگويد تو چرا روى ديوار خانه‏ام اناء گذاشتى، مى‏گويد بد كارى كردى، امامن سر تو را نشكستم، زلزله شكست، طوفان و گرد باد شكست، من نبودم، كاربدى كرده، گناه كرده، غلط كرده، حرام كرده، ولى در عين حال اسناد به او داده‏نمى‏شود، (سوال...و پاسخ استاد:) بله آخر نسبت به زلزله مى‏دهند يا نسبت به‏او مى‏دهند على ما ينبغى گذاشتى يا على ما لاينبغى، شما اگر بهانه نمى‏خواهيدبگيريد چرا مثال به شيشه مى‏زنيد، بگوييد يك سنگ را محكم در آنجا نصب‏كرده يك تابلو با طناب ضخيم، نصب كرده زلزله انداخت، اسناد به چه كسى‏داده مى‏شود خدائى، من أضر بطريق المسلمين به چه كسى مى‏گويند؟ مانمى‏توانيم اسناد بدهيم، على كل حال كوتاه كنم و بگذرم، بنده تصور نمى‏كنم،ملك و غير ملك در بحث ما تأثير داشته باشد، مگر در آنجائى كه مالك واردخانه بشود، و بدون توجه مثلاً دستى به آن بزند و آن بر سر و كله‏اش بيفتد، اگراين باشد ممكن است و الا عوامل غير عادى پيش بيايد، لا فرق فى العوامل غيرالعادى بين الملك و غير الملك، اجازه بدهيد من برگردم روى مسأله،مى‏خواهم بروم سراغ مسأله بعد، (سوال...و پاسخ استاد:) اگر اين اناء روى‏پشت خانه اين نگذاشته بود حق با شما است، عوامل غير عادى مضر نبود، ولى‏الان مى‏گويند چى باعث شد سر اين آقا شكست، زيد كه رفته اين را پشت خانه‏اين گذاشته، اگر اين باشد روى ملك خودت هم بگذارى همان است، شماروى ملك خودش گذاشتى، عوامل غير عادى باعث نبود كه سر عابرين پياده،بشكند شما روى ديوار گلدان گذاشتى براى زيبائى خانه ات، و لو على ماينبغى بود، زلزله انداخت روى سر مردم، اگر شما نمى‏گذاشتى عوامل غيرعادى تأثيرى نداشت پس آن هم مى‏شود، ملك غير ملك چه تفاوتى دارد دراين گلدانى كه على ما ينبغى بالا گذاشتند و زلزله آن را ساقط كرده، فرقى‏نيست، عبارت مسأله را بخوانم، اجازه، «لو وضع على حائطه» ما مى‏گوييم‏لافرق بين حائطه و غير حائطه، اينى كه داشتم برگشتم به اصل مسأله، اين‏حائطى كه ايشان دارند ما مى‏گوييم لافرق بين حائطه و غير حائطه، كما انه لافرق بين الحائط و السطح و الشجر و الاستوانة، همه اينها داخل مى‏شود،خصوصيتى ندارد حائط، پس حائط ملك خودش خصوصيت ندارد، حائطهمسايه را هم مى‏گيرد، اصل حائط هم خصوصيت ندارد شامل مى‏شود هرچيزى كه چيزى برش نصب كردند، خواه ديوار باشد، خواه پشت بام باشدخواه درخت يا ستون باشد، فسقط و تلف به نفس او مال لم يضمن، تا اينجاقبول الا ان يضعه مائلاً الى الطريق، او وضعه بنحو تغزل عادة سقوطه على‏الطريق، اگر ما اين تعبير كنيم وضعه على ما لاينبغى، عقلاء مى‏گويند اين‏طريقه‏اش نيست، اين راه نصب تابلو نيست، اين راه گذاشتن گلدان نيست،على ما لاينبغى خوب است فانه يضمن حينئذٍ، برويم سراغ مسأله سيزده كه آن‏بحثش بيشتر است، مسأله سيزده يك مسأله تازه‏اى هست و آن درباره‏حيوانات درنده است، حيوان درنده دو رقم داريم، يك حيوانى است ذاتاًدرنده است، پلنگ است در باغ وحش آوردند، بايد محكم كارى بكنند،قفسش محكم باشد، جايش محكم باشد، يا نه حيوانى است جزء حيوانات‏اهلى است، اما موقتاً درنده شده، سگهايى كه هار هستند، حيواناتى كه چموش‏مى‏شوند سركش مى‏شوند، و صاحبش هم خبر دارد، اگر به واسطه حيوان‏درنده بالذات يا درنده بالعرض موذى بالذات يا موذى بالعرض، اگر به وسيله‏آنها خسارت و صدمه‏اى بر كسى وارد آمد، آيا صاحب حيوان ضامن است، ياضامن نيست، اين يك بحث است، يك بحث هم دفاع در مقابل چنين حيوانى‏كردن و منجر به تلف آن حيوان شدن آيا باعث ضمان دفاع كننده هست، يانيست، دو بحث داريم، يك بحث صاحب حيوان ضامن خسارات است، يك‏بحث غير صاحب حيوان مدافع است، اگر دفاعش باعث خسارتى شد، آن چه‏حكمى دارد، عبارت تحرير الوسيله را مى‏خوانم، «يجب حفظ دابة السائلة»اين را هم فراموش كردم عرض كنم بحث در اينجا گاهى بحث حكم تكليفى‏است، گاهى بحث حكم وضعى است، حكم تكليفى اين است كه اين حيوان راواجب محار كنيد، حكم وضعى اين است اگر خسارتى آمد ضامن است ياضامن نيست، مى‏فرمايند يجب حفظ دابته السائلة، سائل از ماده سؤول است‏به معنى حمله كننده، كالبعير المغتلم، مغتلم از ماده غلمة است، به معنى آن‏هيجانى كه براى شتر پيدا مى‏شود منتها غالباً گفتند عند الضراب، يعنى آن‏هيجان جنسى كه براى شتر در موقع جفت‏گيرى پيدا مى‏شود، كه فرار مى‏كندحمله مى‏كند، و كسى در مسيرش باشد مى‏زند، ولى در عبارات ديده شده كه به‏مطلق آن حالت هيجان، اغتلام گفته شده است، كالبعير المغتلم، مثل شترمست، سركش، و الفرس العزوز اسب چموش، فرق لسان عربى با لسان ما اين‏است اينها براى هر حيوانى حالت چموشيش يك لغت دارند، و الكلب الغورسگ درنده، لو اغتناه، اين لو اغتناه چرا مى‏گويند چون سگ يك وقت سگ‏ولگرد است، سگ ولگرد ارتباطى با ما ندارد، اما اگر اغتناء بكند اين سگ را دراختيار بگيرد، براى مثلاً مسأله مواشى، چوپان يا براى پاسبانى، يا به هر دليلى‏كه الان اين روزها سگهائى است كه سگ پليس است يا پليس، سگ در خارج‏خيلى معمول است و اينها گاهى بهتر از پليسهاى انسانى با آن هوشى كه دارندمى‏روند و كار مى‏كنند و افراد دستگير مى‏كنند، و الفرس العزوز و الكلب‏العقور لو اغتنا، عقور يعنى درنده، اسب عزوز بمعنى چموش است منتهاچموشى كه گاز مى‏گيرد، سركشى اش به اين صورت است، درباره بعير هم‏يك، درباره حيوانات ديگر هم آن هم اسم ديگرى ذكر كردند، هر كدامش يك‏اسمى دارد، فلو اهمل، اگر اهمال بكند، در اين واجب شرعى، فلو أهمل‏حفظها، ضمن جنايتها، اگر در حفظ اينها كوتاهى بكند، علاوه بر اينكه گناه‏كرده، ضامن جنايت هم هست، و لو جهل حالها، نمى‏دانست اين چموش‏شده، تازه يك ساعت است خبر نداشت، او علم و لم يقدر على حفظها، حيوان‏يك مرتبه مست و سركش و چموش شد، هيچ كس قادر به حفظش نيست، فلم‏يقدر على حفظها، هستند حيواناتى كه وقتى سركش مى‏شوند هيچ علاجى‏ندارند جز اينكه آنها را بكشند، علاج ديگرى ندارند، و مى‏روند دنبالش و اينهارا از بين مى‏برند، قادر نيست، و لم يفرط يا نمى‏دانسته يا مى‏دانسته‏نمى‏توانسته، افراط و تفريطى نكرده، فلا ضمان، اينجا ضامن نيست، اين بحث‏اولمان، راجع به زمان صاحب اين حيوان سركش و مست و چموش و هيجان‏زده، اما مسأله دوم اگر حمله كرد و دفاع كرديم و خسارتى بر حيوان وارد شد ياكشته شد آيا ضامن است يا ضامن نيست، و لو صالت حمله كرد فدفعهاشخص مورد تهاجم دفع كرد حيوان را، بمقدار يقتضى الدفاع ذلك، به‏مقدارى كه لازمه دفاع بود نه بيش از اندازه، فماتت، آن حيوان دابة مرد، اووردت عليها جناية، يا دست و پاى حيوان شكست، لم يضمن، مفهوم اين‏سخن اين است اگر بيش از اندازه، اين بيايد دفاع كند ضامن است، خوب ازخودش مى‏خواهد دفاع بكند، از خانواده‏اش چى؟ از يك عابرى، يك‏پيرمردى يك پيرزنى در اينجا بود و حيوان حمله كرد، اين هم يك جوان گردن‏كلفت قوى هست حيوان را مى‏تواند دفاع بكند، سگ درنده‏اى حمله كرد اين‏جوان قوى هيكلى است، جوانى بود مى‏گفت كه سگهايى كه درنده باشندحمله بكنند راههاى دفاعى دارد، گفتم چه رقم، گفت وقتى جلو بيايد من‏سيلى محكم به آن سگ مى‏زنم مى‏افتد مى‏رود عقب، حالا بعضيها هستند بايك سيلى سگ را بزنند عقب، بالاخرة حمله كرد به يك پيرزن و پيرمرد وبچه‏اى آيا دفاع از آنها هم جائز است يا نه؟ مى‏گويند بله، دفاع از نفس محترمه‏جائز است و لو منجر بشود آن حيوان كشته بشود يا مجروح بشود اگر دفاع درحدش باشد، بل لو دفعها عن نفس محترمة، او مالٍ كذلك، اگر مال قابل‏ملاحظه‏اى باشد دارد مى‏شكند اينها را خرد مى‏كند از بين مى‏برد، اينجا هم‏مى‏گويند لم...، و لو افرط فى الدفاع، اين مفهوم همان جمله قبل است يك چيزاضافه‏اى نيست، افرط فى الدفاع فجنى عليها، مع امكان دفعها بغير ذلك،مى‏شد به غير از اين دفاع بكند، فبناءً على ذلك يك تير مى‏زد به پاى حيوان‏مى‏افتاد چرا زدى به مغز حيوان، يا حيوانى است با طناب و كمند مى‏شود به‏دامش انداخت، چرا با تير به او حمله كردى، بله موقع دفاع اگر آدم دست پاچه‏بشود آن هم جزء است، شخصى هست كه مى‏گويند آقا چرا اين كار را كردى‏مى‏گويد آقا موقعه‏اى كه اين حيوان حمله ور آمد من دست و پايم را گم كردم‏مواظب نبودم به كجايش مى‏زنم اينجا جاى تصميم‏گيرى آنى هست، آنجا هم‏لازمه‏اش است، اين هم على ماينبغى است، نه به غير ما ينبغى، او جنى عليهالغير الدفاع، دفاع نمى‏خواهد بكند، حيوانى صدا مى‏دهد اين از صداى اوخوشش نمى‏آيد، برمى دارد با يك سنگ يا چوب حيوان را از پاى در مى‏آورد،اينها دفاع نيست اينها غير دفاع است، «ضمن» خوب و الظاهر جريان الحكم،توسعه مى‏دهند ايشان مسأله را، حالا ما هم يك توسعه بيشترى مى‏دهيم، آنى‏كه قوم گفتند همان قسمتهاى قبل كه بيشتر صحبت كردند ايشان توسعه‏مى‏دهند نسبت به پرندگان، و الظاهر جريان الحكم فى الطيور الزائية، يعنى‏حيوانات حمله ور شونده، درنده، بعضى از حيوانات هستند آنها هم وقتى كه‏عصبانى مى‏شوند، كسى قادر به ضبطشان نيست، و الهرة گربه هم همينطوراست، اگر يك حالتى در آمد كه آن حالت حمله ورشدنش است، اين حيوان به‏اين كوچكى تبديل مى‏شود به يك حيوان درنده خطرناك، كذلك، آن هم‏همينطور است، حتى فى الزمان مع التعدى عن مقدار الدفاع، پس عبارت اين‏شد و الظاهر جريان الحكم فى الطيور الزاهية و الهرة كذلك، حتى فى الزمان‏مع التعدى عن مقدار الدفاع، اگر تعدى از مقدار دفاع بشود، حيوان كشته شود،آن شخصى كه دفاع از خودش كرده ضامن است چون بيش از اندازه دفاع كرده،خوب ما از اينجا مى‏توانيم منتقل بشويم به حيوانات باغ وحش، حيوانات‏درنده واقعى نه حيوانات درنده بالعرض، وارد باغ وحشى مى‏شوند اين باغ‏وحش مسؤلين آن دقت لازم را به عمل نمى‏آورند، اين حيوان درنده دست‏بچه‏اى را مى‏گيرد مى‏كشد داخل قفس، يا دستش را مى‏كند يا بچه را از بين‏مى‏برد، و امثال ذلك، آنها هم باز همين مسائل پيش مى‏آيد واجب است كاملاًجنبه‏هاى ايمنى را در باغ وحشها رعايت كنند اگر رعايت نكنند و حمله‏اى‏بكنند ضمان حاصل مى‏شود خوب، من چند دقيقه‏اى كه وقت داريم اين مسأله‏را يك طرح ريزى اجمالى ازش بكنم، در اين مسأله دو رقم مى‏شود بحث كرد،يكى بحث به حسب العمومات و القواعد الاولية، يكى هم بحث به حسب‏الرواية، اين مسأله روايت دارد، منصوص است، ما اول بحث به حسب قواعدمى‏كنيم، در دو مقام، مقام اول ضامن بودن صاحب اين حيوانات، مقام دوم‏ضامن بودن مدافع اگر بيش از اندازه دفاع بكند، در دو مقام به حسب قواعدبحث مى‏كنيم، و بعد هم مى‏رويم سراغ روايات و به حسب روايت ما بحث‏مى‏كنيم چه بايد كرد، اقوال در اين مسأله هم، مسأله مشهور است حالا من‏عبارت را مى‏خوانم، مال مفتاح الكرامة را و مال قواعد علامة و مال صاحب‏جواهر را من اشاره مى‏كنم، ولى به حسب اقوال اجمالا مشهور است صاحب‏جواهر مى‏گويد لا خلاف فيه و لا اشكال، مشهور مسأله، ولى در عين حال بايدادله‏اش را در دو جنبه هم قواعد و هم روايات بحث كرد و صلى الله على سيدنإے؛
    محمد و آله الطاهرين