دوشنبه 14 خرداد 1403 - 24 ذيقعده 1445 - 3 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 167
متن
جلسه 167
بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى اللّه على محمد و ال الطاهرين لاسيما بقية اللّه المنتظر ارواحنا فداه و لاحول و لا قوة الا باللّه على على العظيم
بحث در باره مسئله اولى از مسادل ديات اعضاء بود، موضوع مسئله از بينبردن موى سر و صورت بود گفتيم در اين مسئله چند فرع است فرع اوّل ايناست كه اگر كسى موى سر ديگرى را از بين ببرد، به طورى كه باز نگردد ونرويد ديه كامله دارد اين مسئله ميان اصحاب ما مشهور و معروف بلكه ادعاىاجماع بر آن شده بود، هر چند مخالفينى هم داشت، دليل عمده ما هم احاديثمتذافرهاى بود كه مىگفت: اگر كسى موى سر ديگرى را از بين ببرد «فيه الديةكاملة» احاديث را خوانديم و بحثش را تمام كرديم اما چند تا نكته در ذيل اينفرع هست، يكى اولى كه هست اين است در بعضى از احاديث دارد «فيه الدية»در بعضيش دارد «فيه الدية كاملة» دو سه تايش الدية كاملة دارد دو سه تايش فيهالدية دارد،اين نكته را توجّه داشته باشند برادران!كه هر كجا در ابواب ديهبگويند فيه الدية، يعنى ديه كامله، اشاره به ديه كامله است، هم در احاديث سنىهم در احديث شيعه، كسى كه به ابواب ديات آشنا باشد مىداند اين تعبيراصطلاحى است، در احاديث به ديه كامله، و الا اجمال ديه كه خوب مسلماست اگر كسى موهاى سر ديگرى از بين ببرد خوب معلوم است ديه دارداجمالاً، فيه الديه، اجمال را نمىخواهد بگويد، الدية كاملة منظور است بهقرينه ساير احاديث همين باب، كه تعبير به ديه كامله دارد، منابع را در اينجا،جاهاى ديگر هر وقت رسيديم به يك چنين تعبيرى بايد بدانيم كه منظور ازالديه «هو الدية الكامله» و اما نكته ديگر اين است كه صغير و كبير گفتهاند دراين بحث تفاوتى ندارد، در حالى كه در تعدادى از اين احاديثى كه ديروزخوانديم، الرجل داشت «صَبَّ على رأس رجل الماء» كلمه رجل، آياالغاءخصوصيت نمىشود؟ حالا اگر بچه صغيرى بود، بچه شش ماههاى بود، يكسالهاى بود، پنج سالهاى بود، اينها كه رجل نيستند، آيا حكم اينجا هم جارىاست؟ بله، «لا فرق بين الصغير و الكبير» چرا؟ به دو دليل: اولاً، بعضى ازاحاديث، كلمه رجل ندارد، برگرديد به احاديث ديروز، دو تا از احاديث دارد«فى الشعر الرأس» رجل، مرء، مذكر و مؤنث اصلاً ندارد «فى الشعر الرأسالدية» بنابراين شامل مىشود صغير وكبير را و اگر جاهاى ديگر هم الرجلهست، الغاء خصوصيت مىشود، ثانياً در ابواب ديات هيچ جا بين صغير وكبير فرق نيست، هيچ جا، در قتل نفس، در بصر، در سمع، در لسان، در يد، دررِجل، همه جا صغير و كبير در ابواب ديات مساوىاند، نمىشود بگوييماينجا، شعر رأس خصوصيت دارد صغير و كبير،با هم تفاوت دارد، فعلى هذاهم به دليل بعضى از اطلاقات روايات باب، مانند فيه و هم به دليل مساواتى كهدر همه ابواب ديات بين صغير و كبير است، ما تفاوتى در اينجا نمىگذاريم وهمچنين بين خفيف و كثيف، موهاى پرپشتى دارد يا موهاى كمپشتى داردتفاوتى در بحث ما ندارد، واينها همه مساوى هستند چرا؟ چون روايات ما دراينجا مطلق بود.
و اما نكته سومى: كه در اينجا است اين است، بعضى از بزرگان، مانندصاحب مسالك، رضوان خدا بر او باد، و فيض كاشانى صاحب مفاتيح وبعضى ديگر كه كلماتشان را ديروز نقل كرديم، اينها تأمل در مسئله كردهبودند، تأمل، شايد توقف، چرا اينها تأمل كردند در مسئله ما؟ ظاهراً نكتهاشاين بوده كه احاديث باب، يكى اش صحيصه سليمان ابن خالد است كه داراىاختلاف نسخ بود، بقيه هم كه ضعاف است، آنى كه صحيحه بود، اختلاف نسخداشت، و آنى كه اختلاف نسخ نداشت آن چهار حديث ديگر، همه ضعيفبودند، اين باعث تأمل اين بزگواران شده، و لكن ما حوابش را عرض كرديم باآن اختلاف نسخ، ترجيح با نسخه فقيه بود، به علاوه آن چهار حديث ديگرمتذافرند و معمولٌ بهاى اصحابند و ضعف سند مشكلى در اينجا براى ما ايجادنمىكند، پس تأمل اين بزرگواران بى وجه است،
(سؤال...و جواب استاد:) مىرسيم حالا! اين هم يك نكته،
و اما نكته چهارم: اين است كه دو بزرگوار مخالفت كرده بودند، يكىمرحوم صدوق در بعضى از كتبش بود و ديگرى هم شسخ بزرگوار، شيخمفيد، رضوان خدا بر هر دو باد! اينها گفته بودند: مأتا دينار، كسى آب داغ بريزدروى سر ديگرى و موهاى سر او را از بين ببرد و بعد از آن نرويد، سبز نشود،گفته بودند مأتا ديناراً، يعنى يك دهم ديه كامله، عشر، دليل آنها چيست؟ غايتچيزى كه براى دليل آنها پبدا كردند، حديث مرسلى است كه در بعضى ازروايات به آن اشاره شده، صاحب رياض در جلد دوّم رياض صفحه 142 ازبعضى از كتب اصحاب اين طور نقل كرده، عبارت دارند، «انّ به رواية» دربعضى از كتب قدما درباره مأتا دينار اين عبارت است: «انّ به روايةً» يعنى يكحديث داريم كه مىگويد: صد دينار، اين حديث كجاست؟ در منابع حديث،كتب اربعه، غير كتب اربعه هست؟ نه، نيست، فقط تو كتب فتاواى اصحابكلمه انّ به رواية، آمده كه گفتند: اين حديث مرسلهاى است، «منتهى حديثٌمرسلٌ متروك معرضٌ عنه عند الاصحاب» به فرض كه اين هم يك حديثمرسله حساب كنيم، منجبل نيست بلكه به عكس، معرضٌ عنها است، وهمچنين عبارتى كه فقه الرضا است عبارت فقه الرضا هم اين است: «من حَلَقَرأس رجلٌ فلم ينبت، فعليه مأة دينار» اين در فقه الرضا است، كه اخيراً چاپشده صفحه 320، آيا فقه الرضا، واقعاً مستند به حضرت رضااست؟ يا فتاواىصدوق است؟ يا فتاواى فقيه ديگرى از فقهاست؟ محل بحث است، و واقعاًهم اثبات اينكه فقه الرضا حديث باشد، كار بسيار مشكلى است و يا هر كساين را نوشته صدوق يا ديگرى بوده لابد يك حديثى ديده، مأتا دينار، از پيشخودش كه ننوشته، كتاب حديث نباشد، بلكه يك كتاب فقهى باشد بالاخرهنويسنده آن كتاب فقهى، عالمى از علماى شيعه بوده، پيش خودشنمىنويسد، فيه مأة دينار، لابد يك حديثس ديده، پس اين هم بالاخره، قوهيك حديث مرسلى براى ما پبدا مىكند فقه الرضا،«فى قوة الحديث المرسل»ولى باز هم «حديث المرسل المتروك معرض عنه» نتسجه بگيرم و بگذرم،نتيجه اين كه، كلام مرحوم مفيد و مرحوم صدوق دليل معتبرى ندارد و حق بامشهور است.
پنجمين نكته را عرض كنم و پرونده اين فرع اول مسئله اولى را ببنديم، آيا بيناين آب داغ ريختن يا اسباب ديگر تفاوتى در اين مسئله است، احاديث ما غالباًآب داغ داشت، ولى مسلم است كه آب داغ خصوصيت ندارد، دارويى روىبدنش بريزد، اسيد بريزد، يا مثلاً دارويى بخوراند به او، هر عرفى الغاءخصوصيت مىكند، به علاوه احاديث ما بعضىاش ذهاب الشعر داشت،همهاش ماء حار نداشت،
(سؤال...و جواب استاد:) بله، روايت اين دارد، بر سرش آب داغ ريخت«تمتعت الشعره» ندارد سرش مجروح شد، دارد موهايش ريخت،
(سؤال...و جواب استاد:) بله! بله! شما خروس و مرغ را كه تو آب داغمىگذارند تمام پر هايش را مىكنند بدنش مجروح مىشود؟ نه، آب داغ در يكمرحلهاى فقط موها را، بال و پر را مىريزد، بدن را مجروح نمىكند، در بعضىاز مراحل اين طورى است. فعلى هذا مجروح شدن به فرض كه مجروح همبشود، حديث روى مجروح شدن بدن تكيه نكرده، فقط تكيهاش اين است«امتعت شعره» موها ريخته، توجّه كرديد.
(سؤال...و جواب استاد:) بله، اگر مجروح بشود آن هم جداگانه بايد ديهبدهد منافات ندارد ديه، ديه كامله براى شعر باشد، يك ديهاى هم براىمجروح شدن به مقدار جراحتى كه وارد شده، بگذرم، فرع اول تمام، برويمسراغ فرع ثانى مسئله اولى
(سؤال...و جواب استاد:) نظر ما شد كه ديه كامله است.
(سؤال...و جواب استاد:) نه! گفتيم كه اينها، بله، آن دليل اوّل نپذيرفتيم كهقاعده عامه بود كه در شعر انسان «كل كان فى البدن منه واحد فيه الديه» ما درآنخدشه كرديم، اما در روايات خاصهاى كه پنج تا حديث داشتيم، احاديثخاصه را پذيرفتيم دلالةً و سنداً هم تقويت كرديم و مطابق مشهور فتوا داديم وگذشتيم.
و اما فرع ثانى :
(سؤال...و جواب استاد:) نرسيديم هنوز.
(سؤال...و جواب استاد:) نرسيديم حالا ما به ترتيب تحرير الوسيله داريمپيش مىرويم آقاجان! تحرير الوسيله عبرتش اين بود: «فى الشعر رأس الذكرصغيراً أو كبيراً كثيفاً أو خفيقاً الدية كاملة، ان لم ينبت كما لو صب على رأسه ماانعاضاً فسقط شعره و لم ينبت أو اضعف شعره و اى وجه كان وكان ضافالحيه» حالا مىرويم سراغ فرع دوم لحيه: و اما فرع دوم درباره لحيه است، كهاگر به وسيله آب داغ يا هم وسيله ديگر موهاى لحيه ساقط بشود يا حتى اگرحلقش كنند، آن رابتراشند «و لم يبنت» نرويد، آن چه حكمى دارد؟ در مسئلهحلق لحيه هم يا ذهاب شعر لحيه، اين هم مسئله مشهور است بين اصحاب، كهديه كامله است، اگر لم ينبت ديه كامله است،
(سؤال...و جواب استاد:) اجازه بديد فعلاً كبرى را بگوييم، بعضى ازعبارات سابقه اصحاب كه ديروز خوانديم ديگه حالا تكرار نمىكنيم ادعاىاجماع شده بود هم در شعر رأس، هم در لحيه، كه اگر ذهب و لم ينبت، ديهكامله دارد. مرحوم صاحب جواهر هم از كتاب خلاف، نقل مىكنند كه ايشاندر لحيه هم ادعاى اجماع كردند، صاحب جواهر از شيخ در خلاف، در كتابالقصاص، نقل مىكند كه در مورد لحيه ادعاى اجماع كرده، در چه؟ در اينكهديه كامله است، كلام جواهر را هم مىخواهيد ببينيد در جلد 43 صفحه 170بنابراين مسئله مشهور است، چندين روايت هم دلالت بر آن دارد و لو اينكهرواياتش ممكن است ضعاف باشد، اما متذافر است، و معمولٌ بهاى اصحاباست، روايت را مىخوانم: حديث اوّل، حديث سكونى، حديث اوّل، حديثمسمع را مىخوانم بعد حديث سكونى را، حديث 1 باب 37، حديث 1 باب37 دو تا حديث است است در واقع، يكى روايت مسمع است و ديگرىروايت سكونى است، دو حديث است تحت يك شماره ذكر شده، راوىمتعدد است، ابواب ديات اعضاء باب 37، البّته روايت ضعيف السند است،عدّهاى از مجاهيل، در سندش هستند، عن مسمع، عن ابى عبداللّه (ع) قال:قضى امير المؤمنين (ع) فى الحيه اذا خلقت فلم تنبت، الدية كاملة، فاذا نبتت(اگر روييد) فثلث الدية اين جمله فثلث الدية در نظر مباركتان باشد براى فرعسوم، كه نبتت، فعلاً لم تنبت را داريم بحث مىكنيم، خوب اين حديثدلالتش خيلى خوب است اما سند عدهاى از مجاهيل است به علاوه سهل ابنزياد هم دارد، سهل ابن رياد خودش هم محل اشكال است، عرض كردمحديث دوم سكونى است، كه صاحب وسايل مىگويد: رواق الصدوق باسنادهعنالسكونى، مِثله، شبيه اين از سكونى، صدوق نقل كرده است، سكونى هم ازامام صادق(ع) دو حديث مىشود، آخرين راوى دو تاست،
(سؤال...و جواب استاد:) يعنى دو نفر ممكن است در مجلس واحد بودندخوب مىشود دو تا حديث، مثل حديث غدير را سيصد نفر نقل كردند،دويست نفر نقل كردند، اين احاديث متعدد مىشود، متواتر مىشود،حادثهيكى است، اما راوى متعدد است،
(سؤال...و جواب استاد:) همه راوى متعدد شدند تازه آن هم متعددمىشود، روايت متعدد مىشود، روايت متعدد است، مروى عنه يكى است،روايت متواتر همين است ديگر، حادثه يكى است، روايت متعدد است، حالااگر بخواهيد عين عبارت صدوق را هم بدانيد، ما عين عبارت صدوق را از، منلا يحض الفقيه جلد 4 صفحه 112 مىخوانيم: عن السكومى «ان علىً(ع) قضىفى الحيه اذا خلقت، فلم تنبت بالدية كاملةً فاذا نبتت، فثلث الدية» بنابراينعبارت، تقريباً، عين عبارتى يود كه مسمع عن الصادق (ع) عن ابى عبداللّه،خوب اين دو روايت، روايت سوم و چهارم ما از مرحوم حاجى نورى درمستدرك نفل مىكنيم.
(سؤال...و جواب استاد:) حالا اجازه فعلاً در لحيه هستيم، تا بعد برويمسراغ شارب، فعلاً در لحيه هستيم، مستدرك الوسايل جلد 18 ابواب دياتاعضاء، حديث 3 و 1 باب 3 34 باب 34 را مىخوانم: عن الصدوق فى المقنعهعن هشام ابن سالم، مرسله است، عن الصدوق فى المقنعه عن هشام ابن سالم،عن ابى عبداللّه قال: واذا حَلَقَ رجلٌ لحية الرجل، فان لم ينبت فعليهٌ الديةٌ كاملةفان نبت فعليه ثلث الدية، اين بار هم در خاطرتان باشد، فان نبت فعليه ثلثالدية، تا اينجا سه تا روايت داشتيم ثلث الدية را ان نبت، اين هم يك حديث واما حديث 1 باب 34 را بخوانم مال مستدرك، اين هم مرسله دعائم الاسلاماست، دعائم الاسلام عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال: فى الحيه، تنتف (مىكند) أوتحلق (مىتراشد) أو تسمط (اين يعنى چه؟ سين و ميم و طاى دسته دار) أوتسمط، تسمط از ماده سمط است، سمط به معنى نخ است، خيط، نخ، دارند چهكار مىكنند؟ بند مىاندازند، همين طور كه در زمان ما هم بعضى از جوانها همشنيديم مثل زنان صورتشان را بند مىاندازند، تسمط، يعنى بند انداختن،
(سؤال...و جواب استاد:) بله، اين نطف نيست، نطف با دست مىكند، اماتسمط با نخ مىآيند اينها را ريشهكن مىكنند. حالا تنبت، بالاخره نتيجههمهاش فلا تنبت است، يا نطف است، يا حلق است يا تسميط، بند انداختن«فلا تنبت، ففيه الدية الكاملة» بار هم كلمه، كامله، يك جمله اينجا تازه دارد،اين را هم بخوانم براى بعد به درد مىخورد، «و ما نقص فبحساب ذلك» يعنىچه؟ نصف لحيه، نصف ديه، ثلث لحيه، ثلث ديه، هر مقداريش باشد به سانتىمترش حساب دارد،بايد تقسيم شود بر مجموع، فبحساب ذلك باشد.
(سؤال...و جواب استاد:) مىرسيم راجع به سلمانيها، خوب اين چهار تاروايت، يك روايت پنجم هم مىشود دست پا كنيم نظرتان هست چه روايتى؟روايت صحيحه سليمان ابن خالد، كه ديروز خوانديم، لحيه داشت اگر واو بهمعنى أو باشد، آن هم دليل مىشود، اگر واو به معنى أو باشد البته بنابر نسخهتهذيب، اگر اون باشد، بله آن هم يك دليل مىشود، ولى ما نسخه تهذيب رانپذيرفتيم، نسخه فقيه را پذيرفتيم، واو را به معنى أو مىگيريم نسخه تهذيب راملاك مىگيريم و آن وقت بگوييم آن هم يك روايت پنجم مىشود كه حالا دلبه آن نمىبنديم،
(سؤال...و جواب استاد:) بعضى وقتها در ينبت هست آخه، فرق مىكند،بعضىها هستند صورتشان آمادگى دارند كه مو را بروياند اما بعضىهاموهاش به قدرى ضعيف شده كه اكر از ريشه بكند ديگر در نمىآيد، پياز موضعيف است، شما هم با نخ ريشه كنش كنيد، در نمىآيد ديگر، غير از افرادىاست كه موهاى قوى دارند صورت جوانى هست و اينها مىرويد و اينها، آنهارا وصف نمىكنيم آنها نتوان بشه، اين دارد حلق بشود در نمىآيد، حلق،تراشيدن كه بايد در بيايد، اما اگر يك موى ضعيفى است كه اگر بتراشند، ددرنمىآيد به همان حال، اين چهار تا حديث ما دلالتشان بر مدعا خوب بود، سندضعيف بود باشد، اولاً متزافر است، ثانياً هم معمولٌ بهاى اصحاب است،بنابراين ما مطابق آن فتوا مىدهيم، و اما اينكه آقايان هى پشت سر هم سؤالمىكنند سلمانيها چه؟ اينها هم دارند مىكنند موها را، كسى كه سلمانى مىرودخودش با ميل خودش قدم در آنجا مىگذارد بحث ما در جنايت است، برخلاف ميل كسى اين كار بشود، حالا ما مىرسيم مسئله فرع سوم مىگوييم كهاگر از ريشه نكند، و بتراشند و بهد دوباره سبز بشود يا ثلث ديه مىدهيم ياارش مىدهيم، ارش را گفتيم سلمانيها كه اين طور نيست، خودش با ميلخودش رفته، پيش آن ريش تراشيده، يك خورده هم مىدهد.
(سؤال...و جواب استاد:) يك پول هم مىدهد،
(سؤال...و جواب استاد:) آن يك بحث ديگرى هست، آيا حلق لحيه حلالهست؟ يا حلق لحيه حرام است؟ ما احتياط مىكنيم فتوا نمىدهيم قطعاً،حرمت حلق لحيه را، ولى احتياط عاجل مىكنيم در اين مسئله و لذا اگر كسانىريش تراش باشند ما حكم به فسق آنها نمىكنيم، چون اختلاف فتاوى استدر اين مسئله، بعضى از بزرگان پيشين و بعضى از فعليها فتوا به حرمتنمىدهند فتوا به جواز مىدهند ما هم كه احتياط مىكنيم اگر يك آدم ريشتراشى را ديديم نمىگوييم فاسق است، لعل مقلد آنهايى باشند كه مجازشمرده است بحث، بحث در باره حرمت ريش تراشى نيست، حرام، آيا اينكهحرام است آيا بايد يك ديه هم بدهد در حالى كه طرف باميل خودش رفته پيشاين؟ نه، مسلماً آن خارج از بحث ماست و ارتباطى با بحث ما ندارد، منتهى يكسؤال ديگرى در اينجا هست، اين را دقت كنيد، آيا اين اگر يك محيطى باشدكه نداشتن ريش عيب است كما اينكه در محيطهاى سابق اين چنين بود يا يكمحيط مذهبى فعلى، اما يك جايى است كه نداشتن ريش عسر مىشد، قبحشاز بين رفت، آيا اين احكام اينجا هم شامل مىشود كسى به زور ريش كسى راتراشيده بود آيا او خدمت به تو كرده؟ ولى اگر ما باشيم و اطلاق روايات، اينقيد و بندها را ندارد روايت مطلقا مىگويد اين احكام هست، خواه اين احكامدر محيطى بوده باشد كه نداشتن ريش عيب باشد يا تراشيدن عيب باشد ياريشه كن شدن و نروييدناش عيب باشد يا جايى باشد كه حسن باشد، حسن وعيب نيست، معيار نيست روايات ما از اين حد مطلق است ما نبايد تفاوتبگذاريم، اجازه بدهيد من مسئله سوم را عنوان كنم كه رويش مطالعه كنيد.روايت سوم از مسئله اولى،
(سؤال...و جواب استاد:) خوب آن يك بحث ديگر است. ااجازه بديد فرعسوم از مسئله اولى، در صورتى كه شعر رأس و شعر لحيه برويد، آن چهحكمى دارد؟
(سؤال...و جواب استاد:) مىگويند اين كه ديه كامله دارد دليل بر حرمتريش تراشى است، بعضىها مىگويند روايات داريم «حلق لحيه مثبت»بنابراين دليل بر حرمت ريش تراشى است، اين دليل بر حرمت جنايت است،بحث در اين است كسى به عنف، به اجبار، ريش كسى را بتراشد موى سرش راهم بتراشد موى سر تراشيدن حرام است؟
(سؤال...و جواب استاد:) بله؟ موى سر تراشيدن حرام است؟ حرام نيست.
(سؤال...و جواب استاد:) مىدانم در اينها هر دو ديه دارد، چه تنبت، چه لاتنبت، هر دو ديه دارد، موى سر را بتراشند لا تنبت، ديه كامله است، تنبت ديهدارد، موى سر هم ديه دارد.
(سؤال...و جواب استاد:) ها! بنابراين تراشيدن به عنف ديه دارد و لو حلالهم باشد، بنابراين موى سر و صورت در اين مسئله تفاوتى ندارد. اجازه بديدمن عنوان مسئله كنم تمام، وقتمان دارد تمام مىشود. در متن تحرير الوسيلهداشتيم، اگر موى سر و صورت را بتراشند و مو بيرون بيايد، ايشان فرمود درلحيه ثلث ديه است ولى در شعر رأس ارش است. حكومت، يعنى ديه مقدرندارد بلكه ديه را بايد حاكم شرع تعيين كند در موى سر ديه به وسيله حاكمشرع تعيين مىشود وليكن در موى صورت ثلث ديه كامله است اين فتواىتحرير است ولى بسيارى از بزرگان با اين فتوا مخالفت كردهاند. فردا انشاء اللّهبحث خواهيم كرد.
و صلى اللّه على سيدنا محمد و آل الطاهرين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...