• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • جلسه 167
    بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين
    و صلى اللّه على محمد و ال الطاهرين لاسيما بقية اللّه المنتظر ارواحنا فداه و لاحول و لا قوة الا باللّه على على العظيم
    بحث در باره مسئله اولى از مسادل ديات اعضاء بود، موضوع مسئله از بين‏بردن موى سر و صورت بود گفتيم در اين مسئله چند فرع است فرع اوّل اين‏است كه اگر كسى موى سر ديگرى را از بين ببرد، به طورى كه باز نگردد ونرويد ديه كامله دارد اين مسئله ميان اصحاب ما مشهور و معروف بلكه ادعاى‏اجماع بر آن شده بود، هر چند مخالفينى هم داشت، دليل عمده ما هم احاديث‏متذافره‏اى بود كه مى‏گفت: اگر كسى موى سر ديگرى را از بين ببرد «فيه الديةكاملة» احاديث را خوانديم و بحثش را تمام كرديم اما چند تا نكته در ذيل اين‏فرع هست، يكى اولى كه هست اين است در بعضى از احاديث دارد «فيه الدية»در بعضيش دارد «فيه الدية كاملة» دو سه تايش الدية كاملة دارد دو سه تايش فيه‏الدية دارد،اين نكته را توجّه داشته باشند برادران!كه هر كجا در ابواب ديه‏بگويند فيه الدية، يعنى ديه كامله، اشاره به ديه كامله است، هم در احاديث سنى‏هم در احديث شيعه، كسى كه به ابواب ديات آشنا باشد مى‏داند اين تعبيراصطلاحى است، در احاديث به ديه كامله، و الا اجمال ديه كه خوب مسلم‏است اگر كسى موهاى سر ديگرى از بين ببرد خوب معلوم است ديه دارداجمالاً، فيه الديه، اجمال را نمى‏خواهد بگويد، الدية كاملة منظور است به‏قرينه ساير احاديث همين باب، كه تعبير به ديه كامله دارد، منابع را در اينجا،جاهاى ديگر هر وقت رسيديم به يك چنين تعبيرى بايد بدانيم كه منظور ازالديه «هو الدية الكامله» و اما نكته ديگر اين است كه صغير و كبير گفته‏اند دراين بحث تفاوتى ندارد، در حالى كه در تعدادى از اين احاديثى كه ديروزخوانديم، الرجل داشت «صَبَّ على رأس رجل الماء» كلمه رجل، آياالغاءخصوصيت نمى‏شود؟ حالا اگر بچه صغيرى بود، بچه شش ماهه‏اى بود، يك‏ساله‏اى بود، پنج ساله‏اى بود، اينها كه رجل نيستند، آيا حكم اينجا هم جارى‏است؟ بله، «لا فرق بين الصغير و الكبير» چرا؟ به دو دليل: اولاً، بعضى ازاحاديث، كلمه رجل ندارد، برگرديد به احاديث ديروز، دو تا از احاديث دارد«فى الشعر الرأس» رجل، مرء، مذكر و مؤنث اصلاً ندارد «فى الشعر الرأس‏الدية» بنابراين شامل مى‏شود صغير وكبير را و اگر جاهاى ديگر هم الرجل‏هست، الغاء خصوصيت مى‏شود، ثانياً در ابواب ديات هيچ جا بين صغير وكبير فرق نيست، هيچ جا، در قتل نفس، در بصر، در سمع، در لسان، در يد، دررِجل، همه جا صغير و كبير در ابواب ديات مساوى‏اند، نمى‏شود بگوييم‏اينجا، شعر رأس خصوصيت دارد صغير و كبير،با هم تفاوت دارد، فعلى هذاهم به دليل بعضى از اطلاقات روايات باب، مانند فيه و هم به دليل مساواتى كه‏در همه ابواب ديات بين صغير و كبير است، ما تفاوتى در اينجا نمى‏گذاريم وهمچنين بين خفيف و كثيف، موهاى پرپشتى دارد يا موهاى كم‏پشتى داردتفاوتى در بحث ما ندارد، واينها همه مساوى هستند چرا؟ چون روايات ما دراينجا مطلق بود.
    و اما نكته سومى: كه در اينجا است اين است، بعضى از بزرگان، مانندصاحب مسالك، رضوان خدا بر او باد، و فيض كاشانى صاحب مفاتيح وبعضى ديگر كه كلماتشان را ديروز نقل كرديم، اينها تأمل در مسئله كرده‏بودند، تأمل، شايد توقف، چرا اينها تأمل كردند در مسئله ما؟ ظاهراً نكته‏اش‏اين بوده كه احاديث باب، يكى اش صحيصه سليمان ابن خالد است كه داراى‏اختلاف نسخ بود، بقيه هم كه ضعاف است، آنى كه صحيحه بود، اختلاف نسخ‏داشت، و آنى كه اختلاف نسخ نداشت آن چهار حديث ديگر، همه ضعيف‏بودند، اين باعث تأمل اين بزگواران شده، و لكن ما حوابش را عرض كرديم باآن اختلاف نسخ، ترجيح با نسخه فقيه بود، به علاوه آن چهار حديث ديگرمتذافرند و معمولٌ بهاى اصحابند و ضعف سند مشكلى در اينجا براى ما ايجادنمى‏كند، پس تأمل اين بزرگواران بى وجه است،
    (سؤال...و جواب استاد:) مى‏رسيم حالا! اين هم يك نكته،
    و اما نكته چهارم: اين است كه دو بزرگوار مخالفت كرده بودند، يكى‏مرحوم صدوق در بعضى از كتبش بود و ديگرى هم شسخ بزرگوار، شيخ‏مفيد، رضوان خدا بر هر دو باد! اينها گفته بودند: مأتا دينار، كسى آب داغ بريزدروى سر ديگرى و موهاى سر او را از بين ببرد و بعد از آن نرويد، سبز نشود،گفته بودند مأتا ديناراً، يعنى يك دهم ديه كامله، عشر، دليل آنها چيست؟ غايت‏چيزى كه براى دليل آنها پبدا كردند، حديث مرسلى است كه در بعضى ازروايات به آن اشاره شده، صاحب رياض در جلد دوّم رياض صفحه 142 ازبعضى از كتب اصحاب اين طور نقل كرده، عبارت دارند، «انّ به رواية» دربعضى از كتب قدما درباره مأتا دينار اين عبارت است: «انّ به روايةً» يعنى يك‏حديث داريم كه مى‏گويد: صد دينار، اين حديث كجاست؟ در منابع حديث،كتب اربعه، غير كتب اربعه هست؟ نه، نيست، فقط تو كتب فتاواى اصحاب‏كلمه انّ به رواية، آمده كه گفتند: اين حديث مرسله‏اى است، «منتهى حديثٌ‏مرسلٌ متروك معرضٌ عنه عند الاصحاب» به فرض كه اين هم يك حديث‏مرسله حساب كنيم، منجبل نيست بلكه به عكس، معرضٌ عنها است، وهمچنين عبارتى كه فقه الرضا است عبارت فقه الرضا هم اين است: «من حَلَقَ‏رأس رجلٌ فلم ينبت، فعليه مأة دينار» اين در فقه الرضا است، كه اخيراً چاپ‏شده صفحه 320، آيا فقه الرضا، واقعاً مستند به حضرت رضااست؟ يا فتاواى‏صدوق است؟ يا فتاواى فقيه ديگرى از فقهاست؟ محل بحث است، و واقعاًهم اثبات اينكه فقه الرضا حديث باشد، كار بسيار مشكلى است و يا هر كس‏اين را نوشته صدوق يا ديگرى بوده لابد يك حديثى ديده، مأتا دينار، از پيش‏خودش كه ننوشته، كتاب حديث نباشد، بلكه يك كتاب فقهى باشد بالاخره‏نويسنده آن كتاب فقهى، عالمى از علماى شيعه بوده، پيش خودش‏نمى‏نويسد، فيه مأة دينار، لابد يك حديثس ديده، پس اين هم بالاخره، قوه‏يك حديث مرسلى براى ما پبدا مى‏كند فقه الرضا،«فى قوة الحديث المرسل»ولى باز هم «حديث المرسل المتروك معرض عنه» نتسجه بگيرم و بگذرم،نتيجه اين كه، كلام مرحوم مفيد و مرحوم صدوق دليل معتبرى ندارد و حق بامشهور است.
    پنجمين نكته را عرض كنم و پرونده اين فرع اول مسئله اولى را ببنديم، آيا بين‏اين آب داغ ريختن يا اسباب ديگر تفاوتى در اين مسئله است، احاديث ما غالباًآب داغ داشت، ولى مسلم است كه آب داغ خصوصيت ندارد، دارويى روى‏بدنش بريزد، اسيد بريزد، يا مثلاً دارويى بخوراند به او، هر عرفى الغاءخصوصيت مى‏كند، به علاوه احاديث ما بعضى‏اش ذهاب الشعر داشت،همه‏اش ماء حار نداشت،
    (سؤال...و جواب استاد:) بله، روايت اين دارد، بر سرش آب داغ ريخت«تمتعت الشعره» ندارد سرش مجروح شد، دارد موهايش ريخت،
    (سؤال...و جواب استاد:) بله! بله! شما خروس و مرغ را كه تو آب داغ‏مى‏گذارند تمام پر هايش را مى‏كنند بدنش مجروح مى‏شود؟ نه، آب داغ در يك‏مرحله‏اى فقط موها را، بال و پر را مى‏ريزد، بدن را مجروح نمى‏كند، در بعضى‏از مراحل اين طورى است. فعلى هذا مجروح شدن به فرض كه مجروح هم‏بشود، حديث روى مجروح شدن بدن تكيه نكرده، فقط تكيه‏اش اين است«امتعت شعره» موها ريخته، توجّه كرديد.
    (سؤال...و جواب استاد:) بله، اگر مجروح بشود آن هم جداگانه بايد ديه‏بدهد منافات ندارد ديه، ديه كامله براى شعر باشد، يك ديه‏اى هم براى‏مجروح شدن به مقدار جراحتى كه وارد شده، بگذرم، فرع اول تمام، برويم‏سراغ فرع ثانى مسئله اولى
    (سؤال...و جواب استاد:) نظر ما شد كه ديه كامله است.
    (سؤال...و جواب استاد:) نه! گفتيم كه اينها، بله، آن دليل اوّل نپذيرفتيم كه‏قاعده عامه بود كه در شعر انسان «كل كان فى البدن منه واحد فيه الديه» ما درآن‏خدشه كرديم، اما در روايات خاصه‏اى كه پنج تا حديث داشتيم، احاديث‏خاصه را پذيرفتيم دلالةً و سنداً هم تقويت كرديم و مطابق مشهور فتوا داديم وگذشتيم.
    و اما فرع ثانى :
    (سؤال...و جواب استاد:) نرسيديم هنوز.
    (سؤال...و جواب استاد:) نرسيديم حالا ما به ترتيب تحرير الوسيله داريم‏پيش مى‏رويم آقاجان! تحرير الوسيله عبرتش اين بود: «فى الشعر رأس الذكرصغيراً أو كبيراً كثيفاً أو خفيقاً الدية كاملة، ان لم ينبت كما لو صب على رأسه ماانعاضاً فسقط شعره و لم ينبت أو اضعف شعره و اى وجه كان وكان ضاف‏الحيه» حالا مى‏رويم سراغ فرع دوم لحيه: و اما فرع دوم درباره لحيه است، كه‏اگر به وسيله آب داغ يا هم وسيله ديگر موهاى لحيه ساقط بشود يا حتى اگرحلقش كنند، آن رابتراشند «و لم يبنت» نرويد، آن چه حكمى دارد؟ در مسئله‏حلق لحيه هم يا ذهاب شعر لحيه، اين هم مسئله مشهور است بين اصحاب، كه‏ديه كامله است، اگر لم ينبت ديه كامله است،
    (سؤال...و جواب استاد:) اجازه بديد فعلاً كبرى را بگوييم، بعضى ازعبارات سابقه اصحاب كه ديروز خوانديم ديگه حالا تكرار نمى‏كنيم ادعاى‏اجماع شده بود هم در شعر رأس، هم در لحيه، كه اگر ذهب و لم ينبت، ديه‏كامله دارد. مرحوم صاحب جواهر هم از كتاب خلاف، نقل مى‏كنند كه ايشان‏در لحيه هم ادعاى اجماع كردند، صاحب جواهر از شيخ در خلاف، در كتاب‏القصاص، نقل مى‏كند كه در مورد لحيه ادعاى اجماع كرده، در چه؟ در اينكه‏ديه كامله است، كلام جواهر را هم مى‏خواهيد ببينيد در جلد 43 صفحه 170بنابراين مسئله مشهور است، چندين روايت هم دلالت بر آن دارد و لو اينكه‏رواياتش ممكن است ضعاف باشد، اما متذافر است، و معمولٌ بهاى اصحاب‏است، روايت را مى‏خوانم: حديث اوّل، حديث سكونى، حديث اوّل، حديث‏مسمع را مى‏خوانم بعد حديث سكونى را، حديث 1 باب 37، حديث 1 باب37 دو تا حديث است است در واقع، يكى روايت مسمع است و ديگرى‏روايت سكونى است، دو حديث است تحت يك شماره ذكر شده، راوى‏متعدد است، ابواب ديات اعضاء باب 37، البّته روايت ضعيف السند است،عدّه‏اى از مجاهيل، در سندش هستند، عن مسمع، عن ابى عبداللّه (ع) قال:قضى امير المؤمنين (ع) فى الحيه اذا خلقت فلم تنبت، الدية كاملة، فاذا نبتت(اگر روييد) فثلث الدية اين جمله فثلث الدية در نظر مباركتان باشد براى فرع‏سوم، كه نبتت، فعلاً لم تنبت را داريم بحث مى‏كنيم، خوب اين حديث‏دلالتش خيلى خوب است اما سند عده‏اى از مجاهيل است به علاوه سهل ابن‏زياد هم دارد، سهل ابن رياد خودش هم محل اشكال است، عرض كردم‏حديث دوم سكونى است، كه صاحب وسايل مى‏گويد: رواق الصدوق باسناده‏عن‏السكونى، مِثله، شبيه اين از سكونى، صدوق نقل كرده است، سكونى هم ازامام صادق(ع) دو حديث مى‏شود، آخرين راوى دو تاست،
    (سؤال...و جواب استاد:) يعنى دو نفر ممكن است در مجلس واحد بودندخوب مى‏شود دو تا حديث، مثل حديث غدير را سيصد نفر نقل كردند،دويست نفر نقل كردند، اين احاديث متعدد مى‏شود، متواتر مى‏شود،حادثه‏يكى است، اما راوى متعدد است،
    (سؤال...و جواب استاد:) همه راوى متعدد شدند تازه آن هم متعددمى‏شود، روايت متعدد مى‏شود، روايت متعدد است، مروى عنه يكى است،روايت متواتر همين است ديگر، حادثه يكى است، روايت متعدد است، حالااگر بخواهيد عين عبارت صدوق را هم بدانيد، ما عين عبارت صدوق را از، من‏لا يحض الفقيه جلد 4 صفحه 112 مى‏خوانيم: عن السكومى «ان علىً(ع) قضى‏فى الحيه اذا خلقت، فلم تنبت بالدية كاملةً فاذا نبتت، فثلث الدية» بنابراين‏عبارت، تقريباً، عين عبارتى يود كه مسمع عن الصادق (ع) عن ابى عبداللّه،خوب اين دو روايت، روايت سوم و چهارم ما از مرحوم حاجى نورى درمستدرك نفل مى‏كنيم.
    (سؤال...و جواب استاد:) حالا اجازه فعلاً در لحيه هستيم، تا بعد برويم‏سراغ شارب، فعلاً در لحيه هستيم، مستدرك الوسايل جلد 18 ابواب ديات‏اعضاء، حديث 3 و 1 باب 3 34 باب 34 را مى‏خوانم: عن الصدوق فى المقنعه‏عن هشام ابن سالم، مرسله است، عن الصدوق فى المقنعه عن هشام ابن سالم،عن ابى عبداللّه قال: واذا حَلَقَ رجلٌ لحية الرجل، فان لم ينبت فعليهٌ الديةٌ كاملةفان نبت فعليه ثلث الدية، اين بار هم در خاطرتان باشد، فان نبت فعليه ثلث‏الدية، تا اينجا سه تا روايت داشتيم ثلث الدية را ان نبت، اين هم يك حديث واما حديث 1 باب 34 را بخوانم مال مستدرك، اين هم مرسله دعائم الاسلام‏است، دعائم الاسلام عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال: فى الحيه، تنتف (مى‏كند) أوتحلق (مى‏تراشد) أو تسمط (اين يعنى چه؟ سين و ميم و طاى دسته دار) أوتسمط، تسمط از ماده سمط است، سمط به معنى نخ است، خيط، نخ، دارند چه‏كار مى‏كنند؟ بند مى‏اندازند، همين طور كه در زمان ما هم بعضى از جوانها هم‏شنيديم مثل زنان صورتشان را بند مى‏اندازند، تسمط، يعنى بند انداختن،
    (سؤال...و جواب استاد:) بله، اين نطف نيست، نطف با دست مى‏كند، اماتسمط با نخ مى‏آيند اينها را ريشه‏كن مى‏كنند. حالا تنبت، بالاخره نتيجه‏همه‏اش فلا تنبت است، يا نطف است، يا حلق است يا تسميط، بند انداختن«فلا تنبت، ففيه الدية الكاملة» بار هم كلمه، كامله، يك جمله اينجا تازه دارد،اين را هم بخوانم براى بعد به درد مى‏خورد، «و ما نقص فبحساب ذلك» يعنى‏چه؟ نصف لحيه، نصف ديه، ثلث لحيه، ثلث ديه، هر مقداريش باشد به سانتى‏مترش حساب دارد،بايد تقسيم شود بر مجموع، فبحساب ذلك باشد.
    (سؤال...و جواب استاد:) مى‏رسيم راجع به سلمانيها، خوب اين چهار تاروايت، يك روايت پنجم هم مى‏شود دست پا كنيم نظرتان هست چه روايتى؟روايت صحيحه سليمان ابن خالد، كه ديروز خوانديم، لحيه داشت اگر واو به‏معنى أو باشد، آن هم دليل مى‏شود، اگر واو به معنى أو باشد البته بنابر نسخه‏تهذيب، اگر اون باشد، بله آن هم يك دليل مى‏شود، ولى ما نسخه تهذيب رانپذيرفتيم، نسخه فقيه را پذيرفتيم، واو را به معنى أو مى‏گيريم نسخه تهذيب راملاك مى‏گيريم و آن وقت بگوييم آن هم يك روايت پنجم مى‏شود كه حالا دل‏به آن نمى‏بنديم،
    (سؤال...و جواب استاد:) بعضى وقتها در ينبت هست آخه، فرق مى‏كند،بعضى‏ها هستند صورتشان آمادگى دارند كه مو را بروياند اما بعضى‏هاموهاش به قدرى ضعيف شده كه اكر از ريشه بكند ديگر در نمى‏آيد، پياز موضعيف است، شما هم با نخ ريشه كنش كنيد، در نمى‏آيد ديگر، غير از افرادى‏است كه موهاى قوى دارند صورت جوانى هست و اينها مى‏رويد و اينها، آنهارا وصف نمى‏كنيم آنها نتوان بشه، اين دارد حلق بشود در نمى‏آيد، حلق،تراشيدن كه بايد در بيايد، اما اگر يك موى ضعيفى است كه اگر بتراشند، ددرنمى‏آيد به همان حال، اين چهار تا حديث ما دلالتشان بر مدعا خوب بود، سندضعيف بود باشد، اولاً متزافر است، ثانياً هم معمولٌ بهاى اصحاب است،بنابراين ما مطابق آن فتوا مى‏دهيم، و اما اينكه آقايان هى پشت سر هم سؤال‏مى‏كنند سلمانيها چه؟ اينها هم دارند مى‏كنند موها را، كسى كه سلمانى مى‏رودخودش با ميل خودش قدم در آنجا مى‏گذارد بحث ما در جنايت است، برخلاف ميل كسى اين كار بشود، حالا ما مى‏رسيم مسئله فرع سوم مى‏گوييم كه‏اگر از ريشه نكند، و بتراشند و بهد دوباره سبز بشود يا ثلث ديه مى‏دهيم ياارش مى‏دهيم، ارش را گفتيم سلمانيها كه اين طور نيست، خودش با ميل‏خودش رفته، پيش آن ريش تراشيده، يك خورده هم مى‏دهد.
    (سؤال...و جواب استاد:) يك پول هم مى‏دهد،
    (سؤال...و جواب استاد:) آن يك بحث ديگرى هست، آيا حلق لحيه حلال‏هست؟ يا حلق لحيه حرام است؟ ما احتياط مى‏كنيم فتوا نمى‏دهيم قطعاً،حرمت حلق لحيه را، ولى احتياط عاجل مى‏كنيم در اين مسئله و لذا اگر كسانى‏ريش تراش باشند ما حكم به فسق آنها نمى‏كنيم، چون اختلاف فتاوى است‏در اين مسئله، بعضى از بزرگان پيشين و بعضى از فعليها فتوا به حرمت‏نمى‏دهند فتوا به جواز مى‏دهند ما هم كه احتياط مى‏كنيم اگر يك آدم ريش‏تراشى را ديديم نمى‏گوييم فاسق است، لعل مقلد آنهايى باشند كه مجازشمرده است بحث، بحث در باره حرمت ريش تراشى نيست، حرام، آيا اينكه‏حرام است آيا بايد يك ديه هم بدهد در حالى كه طرف باميل خودش رفته پيش‏اين؟ نه، مسلماً آن خارج از بحث ماست و ارتباطى با بحث ما ندارد، منتهى يك‏سؤال ديگرى در اينجا هست، اين را دقت كنيد، آيا اين اگر يك محيطى باشدكه نداشتن ريش عيب است كما اينكه در محيطهاى سابق اين چنين بود يا يك‏محيط مذهبى فعلى، اما يك جايى است كه نداشتن ريش عسر مى‏شد، قبحش‏از بين رفت، آيا اين احكام اينجا هم شامل مى‏شود كسى به زور ريش كسى راتراشيده بود آيا او خدمت به تو كرده؟ ولى اگر ما باشيم و اطلاق روايات، اين‏قيد و بندها را ندارد روايت مطلقا مى‏گويد اين احكام هست، خواه اين احكام‏در محيطى بوده باشد كه نداشتن ريش عيب باشد يا تراشيدن عيب باشد ياريشه كن شدن و نروييدن‏اش عيب باشد يا جايى باشد كه حسن باشد، حسن وعيب نيست، معيار نيست روايات ما از اين حد مطلق است ما نبايد تفاوت‏بگذاريم، اجازه بدهيد من مسئله سوم را عنوان كنم كه رويش مطالعه كنيد.روايت سوم از مسئله اولى،
    (سؤال...و جواب استاد:) خوب آن يك بحث ديگر است. ااجازه بديد فرع‏سوم از مسئله اولى، در صورتى كه شعر رأس و شعر لحيه برويد، آن چه‏حكمى دارد؟
    (سؤال...و جواب استاد:) مى‏گويند اين كه ديه كامله دارد دليل بر حرمت‏ريش تراشى است، بعضى‏ها مى‏گويند روايات داريم «حلق لحيه مثبت»بنابراين دليل بر حرمت ريش تراشى است، اين دليل بر حرمت جنايت است،بحث در اين است كسى به عنف، به اجبار، ريش كسى را بتراشد موى سرش راهم بتراشد موى سر تراشيدن حرام است؟
    (سؤال...و جواب استاد:) بله؟ موى سر تراشيدن حرام است؟ حرام نيست.
    (سؤال...و جواب استاد:) مى‏دانم در اينها هر دو ديه دارد، چه تنبت، چه لاتنبت، هر دو ديه دارد، موى سر را بتراشند لا تنبت، ديه كامله است، تنبت ديه‏دارد، موى سر هم ديه دارد.
    (سؤال...و جواب استاد:) ها! بنابراين تراشيدن به عنف ديه دارد و لو حلال‏هم باشد، بنابراين موى سر و صورت در اين مسئله تفاوتى ندارد. اجازه بديدمن عنوان مسئله كنم تمام، وقتمان دارد تمام مى‏شود. در متن تحرير الوسيله‏داشتيم، اگر موى سر و صورت را بتراشند و مو بيرون بيايد، ايشان فرمود درلحيه ثلث ديه است ولى در شعر رأس ارش است. حكومت، يعنى ديه مقدرندارد بلكه ديه را بايد حاكم شرع تعيين كند در موى سر ديه به وسيله حاكم‏شرع تعيين مى‏شود وليكن در موى صورت ثلث ديه كامله است اين فتواى‏تحرير است ولى بسيارى از بزرگان با اين فتوا مخالفت كرده‏اند. فردا انشاء اللّه‏بحث خواهيم كرد.
    و صلى اللّه على سيدنا محمد و آل الطاهرين