• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم اللَّه الرحمن الرحيم
    درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
    تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 147
    بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين‏لاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
    كلام در مسأله چهاردهم از مسائل موجبات ضمان در باب ديات و باب‏اسباب است، متن تحرير الوسيله اين چنين است «لو هجمت دابة على اخرى،فجنت الداخلة» دابه بر دابه ديگر هجوم كرد و آن دابه داخل شونده و مهاجم،جنايتى كرد، «فان كان بتفريط المالك فى الاحتفاظ ضمن» اگر مالك در حفظ اين‏دابه مهاجم كوتاهى كرده ضامن است «وان جنت المدخول عليها» اگر دابه‏مدخول عليها آن جنايتى كند «كان هدرا» تا به حال بحثهايى داشتيم از جنايت‏انسان بر انسان، حيوان بر انسان، انسان بر حيوان، اين سه بحث در گذشته آمده‏جنايت انسان بر انسان و حيوان بر انسان و انسان بر حيوان، باقى مانده جنايت‏حيوان بر حيوان، اين چهارمى اش موضوع بحث مسأله چهارده است، حيوانى برحيوانى جنايت كند اين چه حكمى دارد، در اينجاهم محور مسأله دو محوراست، اول اينكه حيوانى بيايد و هجوم ببرد برحيوان ديگر داخل بشود در آغل او،در محل او و حيوان داخل شونده جنايتى كند، محور دوم اين است حيوانى كه درآنجا بوده بر داخل، جنايتى كند، مشهور و معروف همان است كه در كلام امام‏قدس سره در تحرير الوسيله آمده و آن اين است كه در محور اول تفصيل قائل‏شدند بين آنجايى كه صاحب حيوان داخل شونده در حفظ حيوانش كوتاهى كرده‏مثلا مى‏دانسته اين حيوان حيوان چموشى است، هركجا برود مى‏زند و مى‏كشد ومجروح مى‏كند، اين حيوان را افسار برايش نزد، رها كرد در كوچه‏هاى ده در خانه‏باز بود و اين حيوان رفت وارد شد و آغل گوسفندان زد و شكست و كشت،ميدانسته حيوان يك حيوان سركشى هست در حفظ آن حيوان كوتاهى كرد وتفريط كرد، گفته اند ضامن است، اما اگر نه، حيوان سر به راهى بود، تمام‏حيوانات را كه مى‏آورند داخل ده كه اينها را افسار نمى‏زنند، گاوهاى هست وگوسفندانى هست و قوچهايى هست، بز است بره است، خوب مى‏آورند، افساركه نمى‏زنند، حالا آمديم يك حيوان ناگهان وحشى شد، وارد خانه كسى شد وحيوان ديگرى زد و كشت، اين كوتاهى نكرده صاحبش در حفظ اين حيوان، بنابراين ضامن نيست، پس در محور اول كه حيوان مهاجم ضارب است و قاتل‏است تفصيل قائل شدند بين آنجايى كه صاحبش محتفظ بوده و آنجايى كه نبوده.
    و اما در محور دوم كه حيوان مدخول عليها آن حيوان يك حيوان چموشى‏بود و حيوان داخل را زد ناقص كرد يا كشت، اينجا مشهور و معروف اين است كه‏ضامن نيست، صاحب حيوان ضامن نيست، در اولى تفصيل بود اما در دومى‏مطلقا گفتند صاحب حيوان ضامن نيست، من يك اشاره به اقوال كنم، بعد بررويم‏سراغ ادله وببينيم ادله چه اقتضاء مى‏كند.
    در محور اول فتواى كه عرض شد مشهور است منتها مشهورى كه قائل شدندبه ضمان دو دسته‏اند، گروهى مطلقا گفته‏اند ضامن است، گروهى گفته‏اند صاحب‏حيوان داخل ضامن است در مقابل جناياتى كه حيوان انجام مى‏دهد، از جمله ازمرحوم شيخ طوسى و قاضى از اين دو بزرگوار و مرحوم شهيد در مسالك و درشرح لمعه مى‏گويند بعد از شيخ هم جماعتى اين را پذيرفته‏اند، بنا بر اين جمعى‏از قدماء طرفدار ضمان مطلق شدند مقيد نكردند به اين كه صاحب حيوان تفريطكرده يا تفريط نكرده، مطلقا صاحب حيوان داخل را ضامن دانسته‏اند، شيخ‏طوسى و قاضى و جماعتى از قدماء ما اين را از صاحب رياض نقل مى‏كنيم،رياض اين قول را نقل كرده، جلد دوم، صفحه 539.
    و اما مقيدا بالتفريط كه اين قول دوم است، اين از جمعيت بيشترى نقل شده‏كه مقيد ذكر كرده‏اند، بلكه مرحوم مفتاح الكرامه در جلد دهم صفحه 311 نسبت‏مى‏دهد، مى‏گويد لم ينقل فى ببخشيد، مى‏فرمايد كه «كافة المتأخرين» قائل به اين‏معنا شده‏اند اين هم از رياض است، از مفتاح الكرامه نيست، مفتاح الكرامه اين‏جمله است كه بعد مى‏گوييم، بنا بر اين صاحب رياض در همان مدركى كه عرض‏كردم مى‏گويد: كافه متأخرين گفته‏اند تفصيل بايد بدهيم مثل تفصيلى كه در تحريرالوسيله آمده بين آنجايى كه كوتاهى كرده صاحب حيوان و آنجايى كه كوتاهى‏نكرده، در مجموع، در قسمت اول مسأله كه مهاجم قاتل است يا جارح است،تقريباً همه اصحاب قائل شدند به اينكه ضامن است، منتها بعضيها مطلقا گفته‏اندضامن است، بعضيها تفصيل داده‏اند بين آنجايى كه تفريطى باشد از ناحيه‏صاحبش و آنجايى كه نباشد.
    و اما در محور دوم چه؟ در مفتاح الكرامه همان جلد دهم صفحه 311 كه‏عرض كردم مى‏گويد «لم ينقل فيه خلاف اصلا» لم ينقل فيه، فيه يعنى عدم‏الضمان خلاف اصلا، همه گفته‏اند ضامن نيست، اين هم آنچيزى است كه دربخش دوم مسأله است، نتيجه اين شد مسأله آنچنان كه در تحرير الوسيله بيان‏فرمودند يك مسأله مشهور است يا قسمتهايش اجماعى است، اين از نظر اقوال،بيش از اين معطل نشويم بهتر است، برويم سراغ ادله،(اگر نباشد مى‏گويندچموش نيست سر كش نيست، مى‏روند پيش هم يك وقت زدند به هم هيچ كس‏ضامن نيست، هدر است) برويم سراغ دليل، دليل تارة من القواعد بحث مى‏كنيم‏و اخرى بحسب روايات الباب، چون مسأله، مسأله است كه منصوص است‏روايت دارد، و اما به حسب قواعد، باز ما همان قاعده هستيم، سراغ همان قاعده‏مى‏رويم كه محور اصلى تمام اين مباحث باب سببيت است، و آن ببينيم كجااتلاف را به صاحب اين حيوان نسبت مى‏دهند، و كجا نمى دهند، اگر به حسب‏اين قاعده بخواهيم حساب كنيم، حق با همان تفصيلى است كه متأخرين‏فرمودند، حيوانى چموش بوده سركش بوده بدون افسار در كوچه‏هاى ده شما اين‏را رها كردى خوب در خانه‏ها هم كه خيلى اش باز است در دهات و روستاهاآغل گوسفندان است آن حيوان و گاو وحشى وارد شد و زد لت و پار كردگوسفندان را، همه مى‏گويند توى صاحب حيوان سبب اين خسارت شدى اسنادبه او مى‏دهند، اينجا سبب قوى است مباشر ضعيف است، اين گاو نيرومند چون‏عقل ندارد، ضعيف است، اسناد نمى‏دهند گاو اين كار را كرده، مى‏گويند صاحب‏گاو كه مى‏دانست گاوش چنين است بايد حيوانش را افسار مى‏زد، با احتياط ازاينجا رد مى‏كرد از كوچه‏ها مى‏برد در خانه خودش، آنجا هم مهارش مى‏كرد، چرانكردى، سبب تو هستى، فعل اسناد به تو داده مى‏شود، و هر كجا در باب سببيت،سبب اقوى بوده باشد و فعل به او اسناد داده بشود ضامن است، بخلاف آنجايى‏كه حيوان، حيوان آرامى بود اين حيوان آرام هميشه مى‏آمد و ميرفت، خيلى ازاين حيوانات خودشان بلد اند خانه‏هاى صاحبشان را وقتى وارد آبادى مى‏شونديك گله گوسفند اين از عجائب خلقت خداوند است گله گوسفند از هرخانه دو تاسه تا جمع مى‏كند و يك شبانى مى‏برد و بعد اينها را وارد كوچه‏هاى ده كه مى كندهر كدام از اينها خانه صاحب را مى‏گيرند و صاف مى‏رود به خانه صاحبش،خوب حالا شما آمديد در وسط راه اين حيوانى كه همه روز آرام مى‏آمد امروزچه شده است يك مرتبه سركش شد، وارد خانه شد و آغل گوسفندان او را زدآنجا از بين برد آيا اينجا اسناد به صاحب داده مى‏شود يا به حيوان داده مى‏شود،مى‏گويند حيوان اين كار را كرده است، نمى‏گويند صاحبش اين كار را كرده است‏چون حفظش نكرده بنا اين نبود كه حفظ كنند، بنا نيست كه همه حيوانات راافسار بزنند شايد در عمرش يك بار سركش بشود، كسى اين كار را نمى‏كند اينجااسناد به مباشر داده مى‏شود مباشر هم كه مسؤوليتى ندارد حيوان است اين به‏حسب قواعد محور اول مسأله.
    و اما در محور دوم قاعده را حساب كنيم، مسأله حيوان مدخول عليها زد حيوان‏داخل را كشت مى‏گويند در اينجا اسناد به صاحبش داده نمى‏شود اين قتل، من‏داخل چهار ديوارى خانه‏ام اين حيوان بوده حالا يك حيوان از بيرون آمده حيوان‏من حيوان اورا را كشته، من بايد جلو در خانه‏ام يك در آهنى بگذارم، خوب اوآمده صاحب آن حيوان مى‏خواست حيوانش را جمع و جور بكند، تقصير متوجه‏اين صاحب خانه نيست و حيوان هم ولو چموش باشد اما در چهار ديوارى خانه‏خودش بوده، فعلى هذا ما نمى‏توانيم اسناد بدهيم به صاحب خانه، تو سبب شدى‏كه اين حيوان مهاجم كشته بشود، نه مهاجم خودش مقصر بوده است و وارد شده‏است اينجا، چرا وارد خانه مردم شده است، خوب نمى‏فهميده بسيار خوب،صاحب حيوان مى‏خواست حيوانش را حفظ كند، به هر حال در اينجا اسناد داده‏نمى‏شود، بنا بر اين به حسب قواعدى كه تا به حال داشتيم، هم تفصيلى صورت‏اول مسأله درست است، هم مطلق گوئى صورت دوم، ولى بنده مى‏گويم صورت‏دوم را هم مى‏شود استثنائى به آن زد و يك تفصيلى قائل شد، قابل اين هست كه‏تفصيلى ما در اينجا قائل بشويم، اگر يك حيوان چموشى هست در خانه من اين‏را افسارش نكردم در خانه را هم باز گذاشتم ميدانم اين كوچه من هم مسيرحيوانات است كه غدوا و عشيا تروح و تغدو هستند گله گوسفندان از اين كوچه‏اصلى رد مى‏شود و بر مى‏گردد و من مى‏دانم اگر اين در باز باشد ممكن است‏بعضى از گوسفندان وارد خانه من بشوند، وارد خانه من بشود اين حيوان هم‏مى‏كشد او را، اينها را مى‏دانم همه‏اش، چموش بودن حيوان در آغل خودم را هم‏مى‏دانم، افسار نكردنش را مى‏دانم مسير، مسيرى اس كه غالباً حيوانات ديگر ازاين مسير رد مى‏شود مى‏دانم، و وارد شدن در خانه‏ام را اگر در باز باشد مى‏دانم،اگر وارد شدند مى‏كشد اين را هم مى‏دانم، حالا همه‏اش مى‏دانم مى‏دانم باشد، يااحتمال قوى مى‏دهم، احتمال قوى مى‏دهم در اين مسير چهار تا از اين گوسفندان‏مردم مى‏آيند، احتمال قوى هم مى‏دهم اين حيوان مى‏كشد آنها را، آيا صاحب‏اين خانه مقصر نيست؟ نمى‏گويند چرا در خانه را نمى‏بندى، تو در اين مسيرهستى، خوب مى‏دانى كه اينجا كوچه اصلى ده است، خوب حيوانات را بايدببرند، در خانه را هم باز گذاشتى خوب وارد مى‏شوند، حيوانت را هم كه مى‏دانى‏چموش است، مى‏كشد، لا يبعد كه ما در اينجا هم بگوييم صاحب حيوان مدخول‏عليها هم بايد احتفاظ كند، (بله، بله واجب است، هجوم نيست، بله هجوم هست،به يك معنا هست، ببينيد ما مى‏دانيم نه اينكه حيوان اول هجوم مى‏كند، نه، حيوان‏اول يك حيوان ضعيفى هست، حيوان دوم يك حيوان قويى هست، حيوان اول‏راهش را گم مى‏كند وارد اين خانه مى‏شود، هجوم نباشد، يا هجوم هم باشد، من‏مى‏دانم هجوم حيوان اول يك هجوم ضعيف هست، هجوم حيوان دوم يك‏هجوم قاطع است، قطعا در باز باشد حيوان وارد مى‏شود، قطعا هم مى‏كشد، اگرهمه اينها را بدانيم، باز هم شما مى‏گوييد صاحب اين خانه حق دارد در خانه‏اش‏را باز بگذارد تا به حال هم ده تا گوسفند را كشته، حالا اين يازدهمى اش هست‏باز هم ضامن نيست؟ اهالى ده جمع مى‏شوند مى‏گويند بابا عقلاء هسند، مى‏گويندتو كه مى‏دانى اين تا به حال ده تا گوسفند را كشته، خوب چرا در اين خانه را بازمى‏گذارى، چرا اين حيوان وحشى‏ات را نمى‏بندى شرى شده براى اين آبادى ما،آخر صاحب حيوان كه نمى‏تواند سه صد تا گوسفند را دهانه بزند ببرد و بياورد، به‏او مى‏گويند و به صاحب حيوان مى‏گويند اينجا سه صد گوسفند است، دهانه بزنم‏به اينها؟ تو در خانه‏ات را ببند يك همچنين حيوان وحشى داخل خانه ات‏نگهداشتى، يا فرض كن يك سگ درنده در خانه‏اش دارد، در خانه خودش، امادر را باز مى‏گذارد، مسير عبور ومرور ماشيه است، مى‏گوييد اهالى ده اين‏گوسفندانش را چكار بكنند، راه همين است، درست است همين است، راه همين‏است، به هر حال منتها چون فرض اين صورت كم است و صورت اولى فرضش‏بيشتر است آن را استثناء زدند اين را نزدند و الا در اينجا هم مى‏شود يك فرضى‏پيدا بكنيم كه مقصر بوده باشد صاحب البيت و اسناد به او داده بشود، چرا اگروظيفه دارد، نمى‏خواهم، ببندم اين حيوان مهاجم‏ات را پس مهار بزن، نمى‏خواهم‏بزنم، مى‏دانم، آقا سه صد تا، مثلى كه شما دهات را نديد سه صد تا گوسفند را چه‏كارش بكند، مهار بزند اينها را؟ عجيب است، اين آقا همه اهالى ده نفر دو تا سه‏تا چوپان بگيرند كه اين آقا نمى‏خواهد حيوان وحشى اش را مهار بزند آخر عقلاءاين را نمى‏گويند، شما هم اين را نگوييد، بگذرم، من يك جمله يك روز عرض‏كردم آن جمله به درد همه جا مى‏خورد، قاعده الناس مسلطون على اموالهم‏وبيوتهم وحيواناتهم، اين قاعده يك قاعده بى‏قيد وشرطى نيست، چهار ديوارى‏است اختيارى است، دلم مى‏خواهد، اين دل بخواهى نيست، عقلاء براى استفاده‏كردن از املاك حد و حدودى قائل هستند، هر كسى هر غلطى بخواهد بكند درملك خودش كه نمى‏تواند يك عرف و عادتى دارد در اينجا نمى‏آيند تمام اهالى‏ده را جمع كنند و بگويند آقا شما دو تا سه تا چهارتا چوپان بگيريد همه اينها رابگيريد مراقب باشيد از در خانه رد مى‏شويد، اين آقا مى‏خواهد در خانه‏اش‏هميشه باز باشد حيوان مهاجمش هم دائماً آزاد باشد، اين آقا غلط مى‏كندهمچنين كارى بكند، يك همچنين حقى عقلاء نمى‏دهند به اين «الناس مسلطون‏على اموالهم» حساب دارد كتاب دارد آن بى‏حساب و كتابى نيست كه ما خيال‏بكنيم هر كارى دل مان خواست بكنيم، به هر حال آقا بگذرم، هذا كله بحسب‏القواعد، توجه داريد.
    البته اصول هم در اينجا به كمك ما مى‏آيد علاوه بر قاعده، انجام بدهيم،
    (مى‏گوينم مثال را شما بايد انتخاب كنيد يا من مثال را انتخاب كنم، من اين مثال راانتخاب مى‏كنم، چه جواب ميدهيد، مى‏گوييد باز هم ضامن نيست، مى‏دانم مى‏آيد، از اين مسير شاه راه ده اين است از اين مسير مرتب اينها چيزشان عبورمى‏كنند گاهى هم وارد خانه مى‏شوند، اين در باز است تا به حال ده تا گوسفند راكشته باز هم مى‏گوييد دلش مى‏خواهد در باز باشد دلش مى‏خواهد اين حيوان‏وحشى اش را مهار نكند، دل بخواه نيست، بگذرم)
    عرض كردم اصل برائت هم در اينجا نسبت به محور دوم حاكم است اصل‏برائت ذمه صاحب خانه است در غير اين مثالى كه من زدم البته اصل برائت است،در قسمت اول هم اگر صاحب حيوان مهاجم تفريطى نكرده باشد آن هم اصل‏برائت است، بنا بر اين اصل برائت هم در بعضى از شقوق مسأله علاوه بر قاعده‏حاكم است البته با بودن قاعده كه دليل به اصطلاح چيز هست دليل عقلائى‏هست، چه عمومات و اطلاقات و اصل لفظى هست نوبت به اصل عملى كه اصل‏برائت هست نمى‏رسد، ولى به‏عنوان مؤيد.
    و اما برويم سراغ روايات، رواياتى هم در اين مسأله وارد شده كه متأسفانه‏همه ضعيف السند است، ولى خوب مى‏شود گفت اصحاب به مضمون اين‏روايات فتوا داده‏اند، دو تا روايت صاحب وسائل دارد، دو تا روايت در مستدرك‏الوسائل دارد، روايت اول و دوم كه صاحب وسائل دارد در باب نوزدهم، ازابواب موجبات ضمان است، حديث يكم و حديث دوم باب نزدهم از ابواب‏موجبات ضمان، حديث اول، عن ابى الخزرج، ابى الخزرج ناشناخته است، عن‏مصعب ابن السلام التميمى، مصعب ابن السلام التميمى اين هم مجهول است،عن ابى عبد اللَّه‏عليه السلام عن ابيه‏عليه السلام از امام باقرعليه السلام «ان ثورا» يك گاوى «قتل حمارا فى‏عهد النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم» گاوى حمله كرد به حمارى در عصر پيغمبر وآن حمار را از بين برد، «فرفع ذلك اليه» رفع ذلك اليه، يعنى مرافعه و داورى رابردند خدمت پيغمبر «وهو فى اناس من اصحابه» جمعيتى از اصحاب آنجا بودند،«فيهم ابو بكر و عمر»، ابو بكر وعمر هم حاضر بودند، «فقال يا ابا بكر اقض‏بينهم»، ما نظير اين حديث زياد داريم، كه پيغمبر اكرم در حضور جمعيت باحضور خليفه اول و دوم و اينها امتحانات و آزمايشهاى مى‏كردند و عملا ثابت‏مى‏كردند كه لايق‏ترين افراد براى خلافت على‏عليه السلام اميرمؤمنان است يعنى پيغمبرفقط در غديرخم نگفت اين مسأله را فقط در مسأله جنگ تبوك نگفت، در مسأله‏جنگ خيبر نگفت، به بيانات مختلفه هرموقعى يك سوژه به قول امروزيها پيش‏مى‏آمد پيغمبر يك اشاره مى‏كرد به خلافت بلا فصل على‏عليه السلام كه لايق‏ترين افرادآن است، منتها با اين همه تأكيدات با اين همه بيانات باز هم چطور زير بار نرفتند،اينها يك مسائلى است كه واقعا از نظر تاريخ اسلام خيلى قابل بحث و فهميدن‏است، «فقال يا ابابكر اقض بينهم» خيال نكنيد اينها فقط در مصادر شيعه هست،حالا اين يكى ممكن است در روايات شيعه باشد ولى مشابه اينها در روايات اهل‏سنت هم فراوان است، «فقال يا ابابكر اقض بينهم، فقال يا رسول اللَّه بهيمة قتلت‏بهيمه» حيوانى حيوانى را كشت «ما عليهما شى‏ء» چيزى نيست، حيوانى حيوانى‏را كشته اين ديگر داورى ندارد، «فقال يا عمر اقض بينهم» تو قضاوت كن «فقال‏مثل قول ابى بكر» همان جواب را گفت در سايه همان قضاوت حركت كرد «فقال‏يا على اقض بينهم» تو در ميان اينها داورى كن «فقال نعم يا رسول اللَّه» آماده‏ام‏براى داورى «ان كان الثور دخل على الحمار» ثور وارد شده بر حمار «فى‏مستراحه» مستراح يعنى آغل، آغل حمار تويله به اصطلاح «ضمن اصحاب‏الثور» صاحب گاو ضامن است، اما گاو وحشى بوده يا نبوده اين تفصيل نيست‏ولى ما بعدا خواهيم ديد حملش بر حمل تفصيل خواهيم كرد نكته قابل ملاحظه‏اين است كه آنها دو نفر گفتند كه «ما عليهما» اين دو حيوان چيزى برايشان نيست،على عليه السلام مى‏گويد صاحب حيوان مسؤول است، حيوان حيوان است صاحب‏حيوان كه حيوان نيست، «ضمن اصحاب الثور، وان كان الحمار دخل على الثورفى مستراحه» او وارد شد حمار وارد شد «فلا ضمان عليهما» ضمانى بر آنهانيست، دو تا حيوان است به هم زدند، ديگر هيچكدام، خونش هدر است خلاصه‏آن حيوان داخل چون وارد شده است خونش هدر است، «قال فرفع رسول اللَّه‏صلى اللَّه عليه وآله وسلم، يده الى السماء» پيغمبر اكرم دست به سوى آسمان برداشت «فقال الحمد للَّه الذى جعل منى من يقضى بقضاء النبيين» از اين معلوم‏مى‏شود قضاوت در تاريخ انبياء سابقه داشته، على‏عليه السلام همان قضاوتى را كرد كه‏انبياء پيشين در باره چنين مسأله‏اى قضاوت فرموده بودند، خوب اين در واقع‏شبيه همان قولى است كه از خدا براى ما نقل شده كه حيوان مهاجم اگر او كشته‏شود ضمانى نيست، اما حيوانى كه مدخول عليها است، او كشته شود ارباب واصحاب و مالكين حيوان مهاجم ضامن است، اين محتواى روايت. سند روايت‏به واسطه مجاهيلى كه در آن هست ضعيف است، محتوا اطلاق دارد اما آيا اين رانبايد حملش كرد بر آنجايى كه حيوان حيوان سركشى بوده و صاحب حيوان درنگهدارى او كوتاهى كرده اگر حيوان سربه راه معمولى، ناگهان ديوانه بشود بزندانسانهايى را بكشد، حيوانى را بكشد وارد آغل بشود، وارد خانه بشود آيامى‏شود اين را هم گفت ضمان است، لا يبعد كه روايت منصرف از اين صورت‏باشد بنا براين روايت طابق النعل بالنعل، روى فتواى متأخرين تطبيق مى‏كند كه‏تفصيل بدهيم بين آنجايى كه صاحب الحيوان مفرط است و آنجاى كه مفرطنيست اين يك روايت.
    روايت دوم صباح الحزاء عن رجل، حديث دوم همين باب است دوم باب‏نوزدهم است مجموعا هم همين دو تا حديث را دارد، صباح الحزاء عن رجل،مرسله شد روايت، عن رجل اگر تمام افراد روايت هم سالم باشند هم خوب‏مرسله است عن سعد ابن طريف الاسكاف، عن ابى جعفرعليه السلام مضمون همان‏مضمون است منتها عبارت يك خورده فرق دارد «قال اتى رجل رسول اللَّه صلى‏اللَّه عليه وآله وسلم فقال ان ثور فلان انقتل حمارى» گاو فلان شخص شاخى زده‏است و حمار من را كشته «فقال له النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم ائت ابا بكرفسله» برو پيش ابا بكر و سؤال كن «فاتاه فسأله» آمد و سؤال كرد «فقال» ابو بگرگفت «ليس على البهائم قود» حيوان در مقابل حيوان ديگر قصاصى ندارد ديه‏ندارد «فرجع الى النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم فاخبره بمقالة ابى بكر فقال له‏النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم ائت عمر فسله» برو سراغ عمر از او سؤال كن «فاتاعمر فسأله فقال مثل مقالة ابى بكر فرجع الى النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم‏فاخبره» آمد و قضاوت عمر را هم گفت «فقال له النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم‏ائت عليا فسله» برو آنجا سؤال كن «فاتاه فسأله فقال على‏عليه السلام ان كان الثور الداخل‏على حمارك فى منامه» اين منامه دارد در بعضى از نسخ منام نيست، مناخ است،مناخ يعنى آغل، آنجايى كه استراحت مى‏كنند حيوانات، منام با مناخ مثل هم‏نوشته مى‏شود، بله يا فى مراحه بوده، مراح هم بمعنى آنجايى است كه اينها درآنجا استراحت گاه شان است، حالا فى منامه دارد اينجا، صحبت منامى نبود، به‏نظر مى‏رسيد اين مناخ بوده مراح بوده اشتباه شده از نساخ «فقال على‏عليه السلام ان كان‏الثور الداخل على حمارك فى منامه حتى قتله» آن حمار در منام بوده اين كشته«فصاحبه ضامن» صاحب ثور ضامن است «و ان كان الحمار هو الداخل على‏الثور فى منامه» آن وارد شده «فليس على صاحبه ضمان» عين همان مضمون به‏عبارت ديگر «قال فرجع الى النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم فاخبره» همين خبر راداد «فقال النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم الحمد للَّه الذى جعل من اهل بيتى من‏يحكم بحكم الانبياء».
    حديث سوم را هم يك اشاره كنم در اين پايان بحث، حديث چهارم يك مضمون‏جدا گانه دارد آن را عليهد فردا مى‏خوانيم، حديث سوم حديثى است كه دعائم‏الاسلام دارد مستدرك نقل كرده از كتاب دعائم الاسلام، مستدرك جلد هيجدهم،باب چهاردهم موجبات ضمان، حديث يكم، يك باب چهارده موجبات ضمان،مضمون روايت دعائم الاسلام كه عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم نقل شده‏درست مثل همين دو حديثى است كه گفتيم، شايد عبارت يك مقدار كم يا زيادداشته باشد، مضمون همين مضمونى است كه گاو و حمار يكى‏اش ديگرى را ازبين برده بود، سؤال از ابو بكر سؤال از عمر بعد سؤال از على‏عليه السلام على‏عليه السلام هم‏همين تفصيل را داد «الكلام فى دلالته و اطلاقه و تقييده هو الكلام» تنها چيزى كه‏هست مسأله سند است، دعائم الاسلام را هم كه مى‏دانيد مرسله است، بنا بر اين‏سندى آنهم ندارد سه تا روايت داشتيم هر دو در واقع فاقد سند صحيح، امااصحاب قدماى ما بر طبق روايات فتوا دادند مطلقا متأخرين هم آمدند يك قيدى‏به آن زدند منصرف دانستند اين اطلاق را بنا بر اين روايات را مى‏شود گفت‏معمول بها است و از اين نظر انجبار سند دارد.
    وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين
    پايان درس