دوشنبه 14 خرداد 1403 - 24 ذيقعده 1445 - 3 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 147
متن
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 147
بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرينلاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
كلام در مسأله چهاردهم از مسائل موجبات ضمان در باب ديات و باباسباب است، متن تحرير الوسيله اين چنين است «لو هجمت دابة على اخرى،فجنت الداخلة» دابه بر دابه ديگر هجوم كرد و آن دابه داخل شونده و مهاجم،جنايتى كرد، «فان كان بتفريط المالك فى الاحتفاظ ضمن» اگر مالك در حفظ ايندابه مهاجم كوتاهى كرده ضامن است «وان جنت المدخول عليها» اگر دابهمدخول عليها آن جنايتى كند «كان هدرا» تا به حال بحثهايى داشتيم از جنايتانسان بر انسان، حيوان بر انسان، انسان بر حيوان، اين سه بحث در گذشته آمدهجنايت انسان بر انسان و حيوان بر انسان و انسان بر حيوان، باقى مانده جنايتحيوان بر حيوان، اين چهارمى اش موضوع بحث مسأله چهارده است، حيوانى برحيوانى جنايت كند اين چه حكمى دارد، در اينجاهم محور مسأله دو محوراست، اول اينكه حيوانى بيايد و هجوم ببرد برحيوان ديگر داخل بشود در آغل او،در محل او و حيوان داخل شونده جنايتى كند، محور دوم اين است حيوانى كه درآنجا بوده بر داخل، جنايتى كند، مشهور و معروف همان است كه در كلام امامقدس سره در تحرير الوسيله آمده و آن اين است كه در محور اول تفصيل قائلشدند بين آنجايى كه صاحب حيوان داخل شونده در حفظ حيوانش كوتاهى كردهمثلا مىدانسته اين حيوان حيوان چموشى است، هركجا برود مىزند و مىكشد ومجروح مىكند، اين حيوان را افسار برايش نزد، رها كرد در كوچههاى ده در خانهباز بود و اين حيوان رفت وارد شد و آغل گوسفندان زد و شكست و كشت،ميدانسته حيوان يك حيوان سركشى هست در حفظ آن حيوان كوتاهى كرد وتفريط كرد، گفته اند ضامن است، اما اگر نه، حيوان سر به راهى بود، تمامحيوانات را كه مىآورند داخل ده كه اينها را افسار نمىزنند، گاوهاى هست وگوسفندانى هست و قوچهايى هست، بز است بره است، خوب مىآورند، افساركه نمىزنند، حالا آمديم يك حيوان ناگهان وحشى شد، وارد خانه كسى شد وحيوان ديگرى زد و كشت، اين كوتاهى نكرده صاحبش در حفظ اين حيوان، بنابراين ضامن نيست، پس در محور اول كه حيوان مهاجم ضارب است و قاتلاست تفصيل قائل شدند بين آنجايى كه صاحبش محتفظ بوده و آنجايى كه نبوده.
و اما در محور دوم كه حيوان مدخول عليها آن حيوان يك حيوان چموشىبود و حيوان داخل را زد ناقص كرد يا كشت، اينجا مشهور و معروف اين است كهضامن نيست، صاحب حيوان ضامن نيست، در اولى تفصيل بود اما در دومىمطلقا گفتند صاحب حيوان ضامن نيست، من يك اشاره به اقوال كنم، بعد بررويمسراغ ادله وببينيم ادله چه اقتضاء مىكند.
در محور اول فتواى كه عرض شد مشهور است منتها مشهورى كه قائل شدندبه ضمان دو دستهاند، گروهى مطلقا گفتهاند ضامن است، گروهى گفتهاند صاحبحيوان داخل ضامن است در مقابل جناياتى كه حيوان انجام مىدهد، از جمله ازمرحوم شيخ طوسى و قاضى از اين دو بزرگوار و مرحوم شهيد در مسالك و درشرح لمعه مىگويند بعد از شيخ هم جماعتى اين را پذيرفتهاند، بنا بر اين جمعىاز قدماء طرفدار ضمان مطلق شدند مقيد نكردند به اين كه صاحب حيوان تفريطكرده يا تفريط نكرده، مطلقا صاحب حيوان داخل را ضامن دانستهاند، شيخطوسى و قاضى و جماعتى از قدماء ما اين را از صاحب رياض نقل مىكنيم،رياض اين قول را نقل كرده، جلد دوم، صفحه 539.
و اما مقيدا بالتفريط كه اين قول دوم است، اين از جمعيت بيشترى نقل شدهكه مقيد ذكر كردهاند، بلكه مرحوم مفتاح الكرامه در جلد دهم صفحه 311 نسبتمىدهد، مىگويد لم ينقل فى ببخشيد، مىفرمايد كه «كافة المتأخرين» قائل به اينمعنا شدهاند اين هم از رياض است، از مفتاح الكرامه نيست، مفتاح الكرامه اينجمله است كه بعد مىگوييم، بنا بر اين صاحب رياض در همان مدركى كه عرضكردم مىگويد: كافه متأخرين گفتهاند تفصيل بايد بدهيم مثل تفصيلى كه در تحريرالوسيله آمده بين آنجايى كه كوتاهى كرده صاحب حيوان و آنجايى كه كوتاهىنكرده، در مجموع، در قسمت اول مسأله كه مهاجم قاتل است يا جارح است،تقريباً همه اصحاب قائل شدند به اينكه ضامن است، منتها بعضيها مطلقا گفتهاندضامن است، بعضيها تفصيل دادهاند بين آنجايى كه تفريطى باشد از ناحيهصاحبش و آنجايى كه نباشد.
و اما در محور دوم چه؟ در مفتاح الكرامه همان جلد دهم صفحه 311 كهعرض كردم مىگويد «لم ينقل فيه خلاف اصلا» لم ينقل فيه، فيه يعنى عدمالضمان خلاف اصلا، همه گفتهاند ضامن نيست، اين هم آنچيزى است كه دربخش دوم مسأله است، نتيجه اين شد مسأله آنچنان كه در تحرير الوسيله بيانفرمودند يك مسأله مشهور است يا قسمتهايش اجماعى است، اين از نظر اقوال،بيش از اين معطل نشويم بهتر است، برويم سراغ ادله،(اگر نباشد مىگويندچموش نيست سر كش نيست، مىروند پيش هم يك وقت زدند به هم هيچ كسضامن نيست، هدر است) برويم سراغ دليل، دليل تارة من القواعد بحث مىكنيمو اخرى بحسب روايات الباب، چون مسأله، مسأله است كه منصوص استروايت دارد، و اما به حسب قواعد، باز ما همان قاعده هستيم، سراغ همان قاعدهمىرويم كه محور اصلى تمام اين مباحث باب سببيت است، و آن ببينيم كجااتلاف را به صاحب اين حيوان نسبت مىدهند، و كجا نمى دهند، اگر به حسباين قاعده بخواهيم حساب كنيم، حق با همان تفصيلى است كه متأخرينفرمودند، حيوانى چموش بوده سركش بوده بدون افسار در كوچههاى ده شما اينرا رها كردى خوب در خانهها هم كه خيلى اش باز است در دهات و روستاهاآغل گوسفندان است آن حيوان و گاو وحشى وارد شد و زد لت و پار كردگوسفندان را، همه مىگويند توى صاحب حيوان سبب اين خسارت شدى اسنادبه او مىدهند، اينجا سبب قوى است مباشر ضعيف است، اين گاو نيرومند چونعقل ندارد، ضعيف است، اسناد نمىدهند گاو اين كار را كرده، مىگويند صاحبگاو كه مىدانست گاوش چنين است بايد حيوانش را افسار مىزد، با احتياط ازاينجا رد مىكرد از كوچهها مىبرد در خانه خودش، آنجا هم مهارش مىكرد، چرانكردى، سبب تو هستى، فعل اسناد به تو داده مىشود، و هر كجا در باب سببيت،سبب اقوى بوده باشد و فعل به او اسناد داده بشود ضامن است، بخلاف آنجايىكه حيوان، حيوان آرامى بود اين حيوان آرام هميشه مىآمد و ميرفت، خيلى ازاين حيوانات خودشان بلد اند خانههاى صاحبشان را وقتى وارد آبادى مىشونديك گله گوسفند اين از عجائب خلقت خداوند است گله گوسفند از هرخانه دو تاسه تا جمع مىكند و يك شبانى مىبرد و بعد اينها را وارد كوچههاى ده كه مى كندهر كدام از اينها خانه صاحب را مىگيرند و صاف مىرود به خانه صاحبش،خوب حالا شما آمديد در وسط راه اين حيوانى كه همه روز آرام مىآمد امروزچه شده است يك مرتبه سركش شد، وارد خانه شد و آغل گوسفندان او را زدآنجا از بين برد آيا اينجا اسناد به صاحب داده مىشود يا به حيوان داده مىشود،مىگويند حيوان اين كار را كرده است، نمىگويند صاحبش اين كار را كرده استچون حفظش نكرده بنا اين نبود كه حفظ كنند، بنا نيست كه همه حيوانات راافسار بزنند شايد در عمرش يك بار سركش بشود، كسى اين كار را نمىكند اينجااسناد به مباشر داده مىشود مباشر هم كه مسؤوليتى ندارد حيوان است اين بهحسب قواعد محور اول مسأله.
و اما در محور دوم قاعده را حساب كنيم، مسأله حيوان مدخول عليها زد حيوانداخل را كشت مىگويند در اينجا اسناد به صاحبش داده نمىشود اين قتل، منداخل چهار ديوارى خانهام اين حيوان بوده حالا يك حيوان از بيرون آمده حيوانمن حيوان اورا را كشته، من بايد جلو در خانهام يك در آهنى بگذارم، خوب اوآمده صاحب آن حيوان مىخواست حيوانش را جمع و جور بكند، تقصير متوجهاين صاحب خانه نيست و حيوان هم ولو چموش باشد اما در چهار ديوارى خانهخودش بوده، فعلى هذا ما نمىتوانيم اسناد بدهيم به صاحب خانه، تو سبب شدىكه اين حيوان مهاجم كشته بشود، نه مهاجم خودش مقصر بوده است و وارد شدهاست اينجا، چرا وارد خانه مردم شده است، خوب نمىفهميده بسيار خوب،صاحب حيوان مىخواست حيوانش را حفظ كند، به هر حال در اينجا اسناد دادهنمىشود، بنا بر اين به حسب قواعدى كه تا به حال داشتيم، هم تفصيلى صورتاول مسأله درست است، هم مطلق گوئى صورت دوم، ولى بنده مىگويم صورتدوم را هم مىشود استثنائى به آن زد و يك تفصيلى قائل شد، قابل اين هست كهتفصيلى ما در اينجا قائل بشويم، اگر يك حيوان چموشى هست در خانه من اينرا افسارش نكردم در خانه را هم باز گذاشتم ميدانم اين كوچه من هم مسيرحيوانات است كه غدوا و عشيا تروح و تغدو هستند گله گوسفندان از اين كوچهاصلى رد مىشود و بر مىگردد و من مىدانم اگر اين در باز باشد ممكن استبعضى از گوسفندان وارد خانه من بشوند، وارد خانه من بشود اين حيوان هممىكشد او را، اينها را مىدانم همهاش، چموش بودن حيوان در آغل خودم را هممىدانم، افسار نكردنش را مىدانم مسير، مسيرى اس كه غالباً حيوانات ديگر ازاين مسير رد مىشود مىدانم، و وارد شدن در خانهام را اگر در باز باشد مىدانم،اگر وارد شدند مىكشد اين را هم مىدانم، حالا همهاش مىدانم مىدانم باشد، يااحتمال قوى مىدهم، احتمال قوى مىدهم در اين مسير چهار تا از اين گوسفندانمردم مىآيند، احتمال قوى هم مىدهم اين حيوان مىكشد آنها را، آيا صاحباين خانه مقصر نيست؟ نمىگويند چرا در خانه را نمىبندى، تو در اين مسيرهستى، خوب مىدانى كه اينجا كوچه اصلى ده است، خوب حيوانات را بايدببرند، در خانه را هم باز گذاشتى خوب وارد مىشوند، حيوانت را هم كه مىدانىچموش است، مىكشد، لا يبعد كه ما در اينجا هم بگوييم صاحب حيوان مدخولعليها هم بايد احتفاظ كند، (بله، بله واجب است، هجوم نيست، بله هجوم هست،به يك معنا هست، ببينيد ما مىدانيم نه اينكه حيوان اول هجوم مىكند، نه، حيواناول يك حيوان ضعيفى هست، حيوان دوم يك حيوان قويى هست، حيوان اولراهش را گم مىكند وارد اين خانه مىشود، هجوم نباشد، يا هجوم هم باشد، منمىدانم هجوم حيوان اول يك هجوم ضعيف هست، هجوم حيوان دوم يكهجوم قاطع است، قطعا در باز باشد حيوان وارد مىشود، قطعا هم مىكشد، اگرهمه اينها را بدانيم، باز هم شما مىگوييد صاحب اين خانه حق دارد در خانهاشرا باز بگذارد تا به حال هم ده تا گوسفند را كشته، حالا اين يازدهمى اش هستباز هم ضامن نيست؟ اهالى ده جمع مىشوند مىگويند بابا عقلاء هسند، مىگويندتو كه مىدانى اين تا به حال ده تا گوسفند را كشته، خوب چرا در اين خانه را بازمىگذارى، چرا اين حيوان وحشىات را نمىبندى شرى شده براى اين آبادى ما،آخر صاحب حيوان كه نمىتواند سه صد تا گوسفند را دهانه بزند ببرد و بياورد، بهاو مىگويند و به صاحب حيوان مىگويند اينجا سه صد گوسفند است، دهانه بزنمبه اينها؟ تو در خانهات را ببند يك همچنين حيوان وحشى داخل خانه اتنگهداشتى، يا فرض كن يك سگ درنده در خانهاش دارد، در خانه خودش، امادر را باز مىگذارد، مسير عبور ومرور ماشيه است، مىگوييد اهالى ده اينگوسفندانش را چكار بكنند، راه همين است، درست است همين است، راه هميناست، به هر حال منتها چون فرض اين صورت كم است و صورت اولى فرضشبيشتر است آن را استثناء زدند اين را نزدند و الا در اينجا هم مىشود يك فرضىپيدا بكنيم كه مقصر بوده باشد صاحب البيت و اسناد به او داده بشود، چرا اگروظيفه دارد، نمىخواهم، ببندم اين حيوان مهاجمات را پس مهار بزن، نمىخواهمبزنم، مىدانم، آقا سه صد تا، مثلى كه شما دهات را نديد سه صد تا گوسفند را چهكارش بكند، مهار بزند اينها را؟ عجيب است، اين آقا همه اهالى ده نفر دو تا سهتا چوپان بگيرند كه اين آقا نمىخواهد حيوان وحشى اش را مهار بزند آخر عقلاءاين را نمىگويند، شما هم اين را نگوييد، بگذرم، من يك جمله يك روز عرضكردم آن جمله به درد همه جا مىخورد، قاعده الناس مسلطون على اموالهموبيوتهم وحيواناتهم، اين قاعده يك قاعده بىقيد وشرطى نيست، چهار ديوارىاست اختيارى است، دلم مىخواهد، اين دل بخواهى نيست، عقلاء براى استفادهكردن از املاك حد و حدودى قائل هستند، هر كسى هر غلطى بخواهد بكند درملك خودش كه نمىتواند يك عرف و عادتى دارد در اينجا نمىآيند تمام اهالىده را جمع كنند و بگويند آقا شما دو تا سه تا چهارتا چوپان بگيريد همه اينها رابگيريد مراقب باشيد از در خانه رد مىشويد، اين آقا مىخواهد در خانهاشهميشه باز باشد حيوان مهاجمش هم دائماً آزاد باشد، اين آقا غلط مىكندهمچنين كارى بكند، يك همچنين حقى عقلاء نمىدهند به اين «الناس مسلطونعلى اموالهم» حساب دارد كتاب دارد آن بىحساب و كتابى نيست كه ما خيالبكنيم هر كارى دل مان خواست بكنيم، به هر حال آقا بگذرم، هذا كله بحسبالقواعد، توجه داريد.
البته اصول هم در اينجا به كمك ما مىآيد علاوه بر قاعده، انجام بدهيم،
(مىگوينم مثال را شما بايد انتخاب كنيد يا من مثال را انتخاب كنم، من اين مثال راانتخاب مىكنم، چه جواب ميدهيد، مىگوييد باز هم ضامن نيست، مىدانم مىآيد، از اين مسير شاه راه ده اين است از اين مسير مرتب اينها چيزشان عبورمىكنند گاهى هم وارد خانه مىشوند، اين در باز است تا به حال ده تا گوسفند راكشته باز هم مىگوييد دلش مىخواهد در باز باشد دلش مىخواهد اين حيوانوحشى اش را مهار نكند، دل بخواه نيست، بگذرم)
عرض كردم اصل برائت هم در اينجا نسبت به محور دوم حاكم است اصلبرائت ذمه صاحب خانه است در غير اين مثالى كه من زدم البته اصل برائت است،در قسمت اول هم اگر صاحب حيوان مهاجم تفريطى نكرده باشد آن هم اصلبرائت است، بنا بر اين اصل برائت هم در بعضى از شقوق مسأله علاوه بر قاعدهحاكم است البته با بودن قاعده كه دليل به اصطلاح چيز هست دليل عقلائىهست، چه عمومات و اطلاقات و اصل لفظى هست نوبت به اصل عملى كه اصلبرائت هست نمىرسد، ولى بهعنوان مؤيد.
و اما برويم سراغ روايات، رواياتى هم در اين مسأله وارد شده كه متأسفانههمه ضعيف السند است، ولى خوب مىشود گفت اصحاب به مضمون اينروايات فتوا دادهاند، دو تا روايت صاحب وسائل دارد، دو تا روايت در مستدركالوسائل دارد، روايت اول و دوم كه صاحب وسائل دارد در باب نوزدهم، ازابواب موجبات ضمان است، حديث يكم و حديث دوم باب نزدهم از ابوابموجبات ضمان، حديث اول، عن ابى الخزرج، ابى الخزرج ناشناخته است، عنمصعب ابن السلام التميمى، مصعب ابن السلام التميمى اين هم مجهول است،عن ابى عبد اللَّهعليه السلام عن ابيهعليه السلام از امام باقرعليه السلام «ان ثورا» يك گاوى «قتل حمارا فىعهد النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم» گاوى حمله كرد به حمارى در عصر پيغمبر وآن حمار را از بين برد، «فرفع ذلك اليه» رفع ذلك اليه، يعنى مرافعه و داورى رابردند خدمت پيغمبر «وهو فى اناس من اصحابه» جمعيتى از اصحاب آنجا بودند،«فيهم ابو بكر و عمر»، ابو بكر وعمر هم حاضر بودند، «فقال يا ابا بكر اقضبينهم»، ما نظير اين حديث زياد داريم، كه پيغمبر اكرم در حضور جمعيت باحضور خليفه اول و دوم و اينها امتحانات و آزمايشهاى مىكردند و عملا ثابتمىكردند كه لايقترين افراد براى خلافت علىعليه السلام اميرمؤمنان است يعنى پيغمبرفقط در غديرخم نگفت اين مسأله را فقط در مسأله جنگ تبوك نگفت، در مسألهجنگ خيبر نگفت، به بيانات مختلفه هرموقعى يك سوژه به قول امروزيها پيشمىآمد پيغمبر يك اشاره مىكرد به خلافت بلا فصل علىعليه السلام كه لايقترين افرادآن است، منتها با اين همه تأكيدات با اين همه بيانات باز هم چطور زير بار نرفتند،اينها يك مسائلى است كه واقعا از نظر تاريخ اسلام خيلى قابل بحث و فهميدناست، «فقال يا ابابكر اقض بينهم» خيال نكنيد اينها فقط در مصادر شيعه هست،حالا اين يكى ممكن است در روايات شيعه باشد ولى مشابه اينها در روايات اهلسنت هم فراوان است، «فقال يا ابابكر اقض بينهم، فقال يا رسول اللَّه بهيمة قتلتبهيمه» حيوانى حيوانى را كشت «ما عليهما شىء» چيزى نيست، حيوانى حيوانىرا كشته اين ديگر داورى ندارد، «فقال يا عمر اقض بينهم» تو قضاوت كن «فقالمثل قول ابى بكر» همان جواب را گفت در سايه همان قضاوت حركت كرد «فقاليا على اقض بينهم» تو در ميان اينها داورى كن «فقال نعم يا رسول اللَّه» آمادهامبراى داورى «ان كان الثور دخل على الحمار» ثور وارد شده بر حمار «فىمستراحه» مستراح يعنى آغل، آغل حمار تويله به اصطلاح «ضمن اصحابالثور» صاحب گاو ضامن است، اما گاو وحشى بوده يا نبوده اين تفصيل نيستولى ما بعدا خواهيم ديد حملش بر حمل تفصيل خواهيم كرد نكته قابل ملاحظهاين است كه آنها دو نفر گفتند كه «ما عليهما» اين دو حيوان چيزى برايشان نيست،على عليه السلام مىگويد صاحب حيوان مسؤول است، حيوان حيوان است صاحبحيوان كه حيوان نيست، «ضمن اصحاب الثور، وان كان الحمار دخل على الثورفى مستراحه» او وارد شد حمار وارد شد «فلا ضمان عليهما» ضمانى بر آنهانيست، دو تا حيوان است به هم زدند، ديگر هيچكدام، خونش هدر است خلاصهآن حيوان داخل چون وارد شده است خونش هدر است، «قال فرفع رسول اللَّهصلى اللَّه عليه وآله وسلم، يده الى السماء» پيغمبر اكرم دست به سوى آسمان برداشت «فقال الحمد للَّه الذى جعل منى من يقضى بقضاء النبيين» از اين معلوممىشود قضاوت در تاريخ انبياء سابقه داشته، علىعليه السلام همان قضاوتى را كرد كهانبياء پيشين در باره چنين مسألهاى قضاوت فرموده بودند، خوب اين در واقعشبيه همان قولى است كه از خدا براى ما نقل شده كه حيوان مهاجم اگر او كشتهشود ضمانى نيست، اما حيوانى كه مدخول عليها است، او كشته شود ارباب واصحاب و مالكين حيوان مهاجم ضامن است، اين محتواى روايت. سند روايتبه واسطه مجاهيلى كه در آن هست ضعيف است، محتوا اطلاق دارد اما آيا اين رانبايد حملش كرد بر آنجايى كه حيوان حيوان سركشى بوده و صاحب حيوان درنگهدارى او كوتاهى كرده اگر حيوان سربه راه معمولى، ناگهان ديوانه بشود بزندانسانهايى را بكشد، حيوانى را بكشد وارد آغل بشود، وارد خانه بشود آيامىشود اين را هم گفت ضمان است، لا يبعد كه روايت منصرف از اين صورتباشد بنا براين روايت طابق النعل بالنعل، روى فتواى متأخرين تطبيق مىكند كهتفصيل بدهيم بين آنجايى كه صاحب الحيوان مفرط است و آنجاى كه مفرطنيست اين يك روايت.
روايت دوم صباح الحزاء عن رجل، حديث دوم همين باب است دوم بابنوزدهم است مجموعا هم همين دو تا حديث را دارد، صباح الحزاء عن رجل،مرسله شد روايت، عن رجل اگر تمام افراد روايت هم سالم باشند هم خوبمرسله است عن سعد ابن طريف الاسكاف، عن ابى جعفرعليه السلام مضمون همانمضمون است منتها عبارت يك خورده فرق دارد «قال اتى رجل رسول اللَّه صلىاللَّه عليه وآله وسلم فقال ان ثور فلان انقتل حمارى» گاو فلان شخص شاخى زدهاست و حمار من را كشته «فقال له النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم ائت ابا بكرفسله» برو پيش ابا بكر و سؤال كن «فاتاه فسأله» آمد و سؤال كرد «فقال» ابو بگرگفت «ليس على البهائم قود» حيوان در مقابل حيوان ديگر قصاصى ندارد ديهندارد «فرجع الى النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم فاخبره بمقالة ابى بكر فقال لهالنبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم ائت عمر فسله» برو سراغ عمر از او سؤال كن «فاتاعمر فسأله فقال مثل مقالة ابى بكر فرجع الى النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلمفاخبره» آمد و قضاوت عمر را هم گفت «فقال له النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلمائت عليا فسله» برو آنجا سؤال كن «فاتاه فسأله فقال علىعليه السلام ان كان الثور الداخلعلى حمارك فى منامه» اين منامه دارد در بعضى از نسخ منام نيست، مناخ است،مناخ يعنى آغل، آنجايى كه استراحت مىكنند حيوانات، منام با مناخ مثل همنوشته مىشود، بله يا فى مراحه بوده، مراح هم بمعنى آنجايى است كه اينها درآنجا استراحت گاه شان است، حالا فى منامه دارد اينجا، صحبت منامى نبود، بهنظر مىرسيد اين مناخ بوده مراح بوده اشتباه شده از نساخ «فقال علىعليه السلام ان كانالثور الداخل على حمارك فى منامه حتى قتله» آن حمار در منام بوده اين كشته«فصاحبه ضامن» صاحب ثور ضامن است «و ان كان الحمار هو الداخل علىالثور فى منامه» آن وارد شده «فليس على صاحبه ضمان» عين همان مضمون بهعبارت ديگر «قال فرجع الى النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم فاخبره» همين خبر راداد «فقال النبى صلى اللَّه عليه وآله وسلم الحمد للَّه الذى جعل من اهل بيتى منيحكم بحكم الانبياء».
حديث سوم را هم يك اشاره كنم در اين پايان بحث، حديث چهارم يك مضمونجدا گانه دارد آن را عليهد فردا مىخوانيم، حديث سوم حديثى است كه دعائمالاسلام دارد مستدرك نقل كرده از كتاب دعائم الاسلام، مستدرك جلد هيجدهم،باب چهاردهم موجبات ضمان، حديث يكم، يك باب چهارده موجبات ضمان،مضمون روايت دعائم الاسلام كه عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم نقل شدهدرست مثل همين دو حديثى است كه گفتيم، شايد عبارت يك مقدار كم يا زيادداشته باشد، مضمون همين مضمونى است كه گاو و حمار يكىاش ديگرى را ازبين برده بود، سؤال از ابو بكر سؤال از عمر بعد سؤال از علىعليه السلام علىعليه السلام همهمين تفصيل را داد «الكلام فى دلالته و اطلاقه و تقييده هو الكلام» تنها چيزى كههست مسأله سند است، دعائم الاسلام را هم كه مىدانيد مرسله است، بنا بر اينسندى آنهم ندارد سه تا روايت داشتيم هر دو در واقع فاقد سند صحيح، امااصحاب قدماى ما بر طبق روايات فتوا دادند مطلقا متأخرين هم آمدند يك قيدىبه آن زدند منصرف دانستند اين اطلاق را بنا بر اين روايات را مىشود گفتمعمول بها است و از اين نظر انجبار سند دارد.
وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين
پايان درس
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...