• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم اللَّه الرحمن الرحيم
    درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
    تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 145
    بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين‏لاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
    دو سه موضوع كوتاه، قبل از آنى كه وارد بحث بشويم، عرض كنم. اولاً امروزعصر و فردا حوزه دروسش تعطيل است، به مناسبت آماده شدن براى مسأله‏انتخابات خبرگان، روز پنجشنبه هم مى‏دانيد تولد امام باقرعليه السلام است. و روز شنبه‏هم باز تعطيل است به مناسبت امام هادى‏عليه السلام ؟؟؟.
    هم پنجشنبه و هم روز شنبه هم ما مجلس براى جشن و براى وفات در مدرسه‏اميرالمؤمنين داريم. و نكته ديگر اينكه مسأله خبرگان را به آن اهميّت بدهيد. من‏مطالب لازم را در باره خبرگان در آن بيانيه عرض كرده‏ام. تنها يك جمله اضافه‏كنم، و آن اين است كه يك خبرنامه‏اى كه همه روز براى ما مى‏آورند، روزانه‏است، و تمام راديوهاى خارجى معروف كه شب برنامه پخش مى‏كنند، اينها رافشرده در آنجا مى‏آورند. كه از كارهاى خوب صداوسيما است كه اطلاع‏رسانى‏مى‏كند به كسانى كه بايد از اوضاع باخبر باشند. و من نگاه مى‏كنم، اينها را يك‏نگاه عبورى اجمالى، وحشت مى‏كنم. كه چه هجومى اينها آورده‏اند به مسأله‏انتخابات خبرگان. هر كدام از اين راديوها، راديو انگليس، راديو اسرائيل، راديوامريكا، راديو چى، راديو چى، هر كدامشان به يك نحوى براى تضعيف مردم‏دارند تلاش مى‏كنند، براى دلسرد كردن مردم دارند تلاش مى‏كنند. سرمايه‏گذارى‏كه براى تضعيف شركت در انتخابات در اين برنامه كردند، من نديدم سابقه داشته‏باشد. نديدم، و من تعجّب مى‏كنم از كسانى كه اينها را مى‏شنوند، باز هم خداى‏نكرده، راه خلاف را دارند مى‏پيمايند. مسأله خيلى روشن است كه دشمن به هيچ‏وجه مايل نيست آراء بالا برود و تمام تلاشش در اين است، خيلى اهميّت به اين‏مسأله مى‏دهد، خوب ما علاقه‏مندان به اسلام، نظام، كشور، وقتى كه مى‏بينيم‏دشمنان تمام نيرويشان را متمركز روى اين مسأله كرده‏اند، ما بايد از اين طرف،بيدار بشويم. تعجب است اگر در چنين شرايطى كسانى نغمه‏هاى خلافى را داشته‏باشند. هميشه اگر بخواهيد بفهميد مصالح ما در چيست، ببينيد دشمنان روى چه‏برنامه‏هايى دارند سرمايه‏گذارى مى‏كنند، روى چه اشخاصى، سرمايه‏گذارى‏مى‏كنند، خيلى راحت مى‏شود مصالح را از مفاسد تشخيص داد، چون آنهاموشكاف و كنجكاوند در برنامه‏هايشان. و اميدوارم ان‏شاءاللَّه به خير و خوبى وسلامت و عزّت و آبرومندى و قدرت ان‏شاءاللَّه اين انتخابات برگزار بشود. اگر مإے؛ّّگفتيم واجب است، واقعاً تشخيص داديم كه واجب است، يك مسأله سياسى‏نيست، يك مسأله فتواى شرعى بود. و اين نكته را هم اضافه كنيم كه يكى ازآقايان ديروز يك مسأله‏اى از من پرسيد كه بسته اسكناسى را از بانك گرفته‏اند،وسطش يك سكّه طلا بوده اين به چه كسى مى‏رسد، من يك جوابى به اين آقاداده‏ام، جواب بايد تكميل بشود، امروز به من مراجعه كنند، تا من جواب ديروزرا تكميل كنم و خدمتشان عرض كنم. و اما بحثى كه در مسأله سيزده داريم ازديدگاه اخبار.
    اخبارى كه در مسأله سيزده يعنى حمله حيوان، حيوان سركش به انسانى واردشده، در واقع سه گروه است. سه طايفه است. طايفه اولى رواياتى است كه‏مى‏گويد ضامن است. اگر بهيمه صائله حمله به كسى كند و بر او خسارتى واردكند، صاحب الحيوان ضامن. اين روايات متعددى دارد. كه بعضى صحيحه است،بعضى صحيحه نيست، ولى مجموع، من حيث المجموع معتبر است. اصحاب هم‏كه ديديم مطابق آن فتوا دادند حتى ادعاى اجماع شده. يا حداقل شهرت در اين‏مسأله است. حديث اول از احاديث طايفه اولى را خوانديم. كه حديث صحيحى‏بود و روشن. و اما حديث دوم: روايتى است كه على بن جعفر در كتابش، ازبرادرش موسى بن جعفرعليه السلام نقل كرده، همان مضمون حديث اول است. اين‏حديث، حديث سه باب چهارده است، سه باب چهارده از ابواب موجبات‏الضمان. «قال سألته عن بخطى مغتلم»، شترى مست شهوت و سركش، «قتل‏رجلاً»، بيرون زد و يك مرد را كشت. «فقام اخ المقتول»، برادر مقتول ناراحت‏شد، قيام كرد. فقام، لطف كنيد بنويسيد. اين حديث، درست است، شماره چهاراست. حديث سه هم همين مضمون است، منتها آن، آن هم على بن جعفر است،آن از طريق ديگرى است. حديث چهار. «فقام اخ المقتول، فعقر البخطى وقتل».برخاست و بخطى را پى كرد و كشت. «ماحاله»؟ برنامه چيست؟ «قال على‏صاحب المخطى، دية المقتول»، ديه مقتول بر مالك بخطى است.بخطى همان‏شترهاى معروف خراسانى. «ولصاحب البخطى ثمنه على الذى عقر البخطى».خوب اين روايت چهار باب چهارده است كه همان مضمون حديث ديروز است،با يك تفاوت لفظى مختصر. (بله، جلد هجده وسائل الشيعه، كتاب الديات. جلدنوزده است ببخشيد. جلد نوزده وسائل الشيعه است. كتاب الديات». و اما سندحديث هم معتبر است. به علت اينكه صاحب وسائل مستقيماً از كتاب على بن‏جعفر نقل مى‏كند. يعنى كتاب على بن جعفر پيش صاحب وسائل بوده، و مستقيماًاز آن كتاب نقل مى‏كند. بنا براين سند حديث هم معتبر است. و اما حديث سومى‏كه در اين باب داريم، كه در اين بحث داريم، چيزى است كه صاحب وسائل‏بعنوان حديث سوم اين باب نقل كرده است. آن هم حديث سوم اين باب را نقل‏كرده، حديث سومى هم به ترتيبى كه ما مى‏گوييم هست. عين همين حديث است،يعنى كتاب يداً بيد، به طور مشهور، رسيده مثل كتاب كلينى كه امروز در دست‏ماست. ما سندى به كتاب كلينى نداريم ولى مشهور است.
    كتاب على بن جعفر هم مشهور بوده و در دست صاحب وسائل بوده. وسائل‏الشيعه شيخ حر عاملى، كتاب على بن جعفر را داشته. نه، كتاب على بن جعفر يك‏كتاب مستقلى است كه تمام روايات اين را دارد. همه رواياتى كه از اول تا آخرفقه هست، در كتاب على بن جعفر بوده. خيلى‏هايش هم هست. كه قرب الاسنادعن على بن جعفر نقل مى‏كند، بعضى‏هايش هم بين قرب الاسناد و بين كتاب على‏بن جعفر جدايى هست. خوب اين حديث سوم هم همان حديث است. منتهاصاحب وسائل اين را با سندى نقل مى‏كند از على بن جعفر. نه از كتابش. عن‏محمد بن على بن محبوب، ثقه است، عن محمد بن احمد العلوى، مجهول الحال‏است، عن محمد بن احمد العلوى، عن العنبكى ابن على، عنبكى ابن على شايدبتوان گفت ثقه است اما محمد بن احمد العلوى، بلاشك مجهول الحال است. عن‏على بن جعفر. و به اين تعبير سند ما داراى ضعفى خواهد شد. دو تا تا اينجا معتبرداشتيم، يكى ضعيف. و اما حديث چهارمى كه در اينجا داريم.
    بله بعنوان مؤيد استفاده مى‏كنيم. بله. حديث چهارم هم يك حديثى است كه‏مرحوم حاجى نورى در مستدرك در جلد هجدهم كتاب الديات، ايشان در باب‏دوازده، از موجبات ضمان نقل كرده. حديث يك باب دوازده از موجبات ضمان‏از كتاب الديات در مستدرك الوسائل. شبيه همان روايت على بن جعفر را نقل‏كرده. شبيه همان روايت على بن جعفر را از امام صادق‏عليه السلام نقل كرده. منتها امام‏صادق مروى عنه است. كه مى‏شود يك حديث تازه‏اى در اين باب. ولى الفاظشبيه الفاظى است كه در روايت على بن جعفر بوده. خوب اين روايت هم كه‏ضعيف السند است چرا؟ چون مرسله است، تا به اينجا چهار تا حديث داشتيم،دو تا معتبر و دو تا ضعيف، و مجموع من حيث المجموع كافى است براى اثبات‏مقصود، و مشهور هم كه به آن فتوا داده‏اند، اين طائفه اولى بود از روايات ما كه‏براى اثبات قول مشهور و تمام اين روايات مؤيد آن قاعده است كه ما داشتيم،چرا؟ به علت اينكه گفتيم اگر حيوانى سركش بشود صاحبش بايد آن را ضبط وربط كند، اگر ضبط و ربط نكند مسؤوليت دارد، ضامن است.
    و اما طائفه دوم رواياتى است كه مى‏گويد ضامن نيست، و آن روايات نبوى‏است كه از پيغبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله وسلم نقل شده است، رواياتى است كه‏تعبيرش اين است كه «الاجماء جرحه جبر» ما در اينجا بله، چهار تا روايت داريم‏كه اينها را هم من مى‏خوانم، اين روايات در وسائل الشيعه هست در باب سى ودوم هست و در باب سيزده هم هست، سى ودو عمدةً آنجا است، بعضش هم درباب سيزده هست، روايت اول از روايات طائفه دوم كه دلالت بر عدم ضمان‏مى‏كند روايتى است كه سكونى از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كند، حديث دوم باب‏سى و دو، «عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن النوفلى عن السكونى» مى‏رسد به‏سكونى كه خوب از نظر ما سند ضعيف است اشكال دارد، «عن ابى عبد اللَّه‏عليه السلام‏قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله وسلم البئر جبار والاجماء جبار والمعدن‏جبار» چاه اگر فرو بريزد و كسى در زير آوارش بماند خونش هدر است، معدن‏فرو بريزد كسى زير آوارش بماند خونش هدر است، بهيمه هم اگر كسى را بكشدخونش هدر است. ظاهرش اين است كه جبار است، چه مغتلم باشد و چه غيرمغتلم باشد و چه فرس عضوض باشد چه كلب عقور باشد، اجماء جبار است،يعنى جبران شده است يعنى احتياج به جبران ندارد، لا دية فيه ولا قود. اطلاق‏حديث شامل محل بحث ما مى‏شود، ونفى ضمان را در اينجا مى‏كند، البته من درپايان بحث، يك بحثى در باره چاه و در باره معدن دارم، كه در عصر ما حال و هواوضع ديگرى دارد، نمى‏شود اين حديث در هر شرايطى، اين حديث مال شرايطخاصى است كه عرض خواهم كرد.
    جواب: نه، يعنى هيچ كس جبرانش نمى‏كند، يعنى هدر است جبار در لغت‏معنى اش اين است.
    و اما حديث دوم، حديث چهار اين باب است، «عن عقبة بن خالد، عن ابى‏عبد اللَّه، قال: كان من قضاء النبى صلى اللَّه عليه و آله وسلم، ان المعدن جبار،والبئر جبار والاجماء جبار»، همان مطلب جلو و عقب شده، آن اجماء رديف دوم‏بود اين رديف سوم واقع شده، بعد در ذيل حديث دارد «والجبار من الهدر الذى‏لا يغرم» خود حديث تفسير كرده، حالا اين تفسير از امام صادق‏عليه السلام است كه‏حديث پيغمبر اكرم را نقل مى‏فرمايد وبعد امام صادق جبار را تفسير مى‏كند يعنى‏خونى است كه ديگر هدر رفته و جبرانش لازم نيست، جبران شده است، يا نه اين‏از راوى است اين تفسير، دو احتمال دارد، هركدامش باشد به درد ما مى‏خورد،چون حكم شرعى كه نيست اين لغتى است كه تفسير شده راوى هم تفسير كرده‏باشد، راوى هم اهل لسان است اهل لسان آمده اين را تفسير كرده آن هم به دردما مى‏خورد، منتها اگر امام تفسير كرده باشد، خيلى بهتر است، اما اثبات اين كلام‏كه ذيلش از امام است مشكل است.
    يك خورده عجله نكنيد، هنوز زود است،
    و اما دلالت اين روايت اطلاق دارد، ظاهر اطلاقش شامل محل بحث مامى‏شود، و اما سندش ضعيف است، براى اينكه در سند محمد بن عبد اللَّه بن هلال‏است و همچنين عقبة بن خالد است و هردو مجهول الحال اند هم محمد عبد اللَّه‏ابن هلال هم عقبة بن خالد، هردو مجهول الحالند، در كتب رجاليه ما، بنا بر اين‏حديث دوم هم ضغيف السند است.
    و اما حديث سوم، حديثى است كه در وسائل شماره پنج دارد، روايت «عن‏زيد بن على است، همان زيد بن على معروف، عن ابيه عن آبائه، از پدرش امام‏على بن الحسين امام سجاد از پدرش امام حسين و از على‏عليه السلام تا مى‏رسد به‏پيغمبر «قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم الاجماء جبار والبئر جبار والمعدن جبار» اين هم همان است در اين حديث اجماء رديف اول است درحديث قبلى اجماء آخر است در حديث قبلى اش اجماء رديف دوم است معلوم‏مى‏شود نقل به معنا مى‏كردند احاديث را الاجماء جبار، بهيمه خسارتهايى كه‏وارد مى‏كند هدر است، و چاه ريزش چاه و همچنين ريزش معدن آنهم جباراست و هدر است بعد ذيلش فرمود «وفى الركاز الخمس» ركاز به معنى گنج‏است، گنج خمس دارد، اين را نگوييد ارتباط ندارد با بحث قبلى ،يك حديث‏داريم كه همين عقبة بن خالد قضاياى پيامبر را نقل كرده قضى رسول اللَّه كذا وكذا و كذا، قضاوتهاى كه در موارد مختلف بوده جمع آورى كرده و لذا هم بعضى‏هايش با بعضى ارتباط ندارد چون در حوادث متعدد بوده و يكى از قضاوتها«وقضى ان لا ضرر و لا ضرار» كه حديث لا ضرر و لا ضرار يكى از اسنادش‏همين عقبة بن خالد است، جمع بين قضاياى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم‏كرده، «وفى الركاز الخمس»، گنج خمس دارد، «والجبار الذى لا ديه فيه و لا قود»ذيل حديث است «والجبار الذى لا ديه فيه و لا قود» باز اين تفسير يحتمل از امام‏باشد يحتمل از راوى باشد هر كدام باشد براى ما مفيد است، اگر از امام باشدمفيدتر، نباشد لغتى است كه اهل لغت آن را آمدند تفسير كردند، بنا بر اين دلالت‏حديث با احاديث قبل تفاوتى نمى‏كند، و اما سند حديث اين هم متأسفانه سندش‏ضعيف است، چرا؟ براى اينكه بله، حسين بن علوان كه در سند حديث آمده ازكسانى است كه مجهول الحال است و حد اقل همين يك مجهول الحال هم كه‏باشد براى ضعف سند حديث كافى است، حالا زيد بن على آيا از نظر مقام، واقعاًمقام والاى دارد يا نمى‏بايست قيام بكند با وجود امام على بن الحسين چرا قيام‏كرد بحثهايى در باره زيد هست ولى از مجموع احاديث جلالت مقام زيد بن على‏ثابت مى‏شود و از بعضى از احاديث استفاده مى‏شود كه قيامش بدون رضايت واجازه امام على بن الحسين نبوده و بنائاً على ذلك اگر قيامى كرده روى حسابى‏بوده بنا بر اين اشكالى از اين نظر در سند حديث نمى‏خواهيم.
    و اما حديث چهارمى كه در اين باب داريم مرسله يونس است، سند مرسل‏است اما دلالت خوب است و يك محتواى ديگرى غير از محتواى سه حديث‏سابق دارد، اين حديث، حديث سوم باب سى و دو است، سه باب سى و دومحتواى ديگرى دارد و ما جدايش كرديم، و در باب سيزده هم همين حديث نقل‏شده كه دوم باب سيزده است هم در باب سيزده نقل شده حديث دوم، هم درباب سى و دو حديث سه، «عن ابى عبد اللَّه‏عليه السلام انه قال بهيمة الانعام لا يغرم اهلهاشيئاً، بهيمة الانعام لا يغرم اهلها شيئاً» يعنى صاحب بهيمه هيچ غرامتى نبايد بدهدبه خاطر خساراتى كه از بهيمه حاصل شده است، دلالت اين خيلى روشن است‏و مثل احاديث سابقه است منتها سند اين هم مثل احاديث سابقه ضعيف است،اين شد چهار تا حديث از طرق ما، و اما از طرق اهل سنت هم يك دانه حديث‏داريم، بيهقى در السنن الكبرى در جلد هشتم صفحه صد وده همين حديث«الاجماء جبار والمعدن جبار والبئر جبار» اين حديث را نقل كردند بيهقى در سنن‏در جلد هشتم در صفحه 110 حديث «الاجماء جبار والبئر جبار والمعدن جبار»را نقل كرده راويى حديث هم ابو هريرة است كه از پيغبر صلى اللَّه عليه و آله‏وسلم نقل مى‏كند، بنا بر اين معلوم شد احاديث جبار اولاً در كتب شيعه و اهل‏سنت هردو نقل شده، درست است كه همه سندهاى كه ما داشتيم همه‏اش ضعيف‏است ولى متكاثر است متظافر است، احاديثى كه متكاثر و متظافر بشود ما اين رابه منزله وثاقت راوى مى‏گيريم، ولو راوى هم وثاقت نداشته باشد ما مى‏گوييم‏وثاقت روايت، نه وثاقت راوى فعلى هذا حديثى است معتبر و قابل قبول، ولى‏لولا اعراض الاصحاب اگر اعراض اصحاب نبود، آيا جمع دلالى بين اين حديث‏داريم و احاديث بالا، بله، «يمكن ان يجمع بين الطائفة الاولى الدالة على الضمان‏والطائفة الثانية الدالة على عدم الضمان، يمكن ان يجمع بينهما جمعاً دلالياً» ومى‏دانيد مادامى كه جمع دلالى ممكن بشود، بر تمام جمعها مقدم است. چطورى‏جمع كنيم، جمع كنيم بگوييم آنجا طائفه اولى مال آنجايى است كه عالم باشدصاحب الحيوان و قادر بر ضبط وربط آن باشد ،اما طائفه ثانيه مال آنجايى است‏كه عالم نبوده قادر نبوده حيوان چموش شد و زمام را از دست صاحبش گرفت ولگدى هم به صاحبش زد و فرار كرد اين طرف آن طرف اين طرف آن طرف يك‏عده را لت و پار كرد مال آنجاها است، يا مال آنجايى است كه با پايش كسى رازده نه بادستش، سابقا داشتيم اگر كسى سوار مركب بوده باشد كسانى با پاى اوتصادف كنند راكب ضامن است، با دستش، با دست مركب تصادف كنند ضامن‏راكب است، چون مواظب دستش هست اما اگر كسى بيايد از عقب بچه بزرگى به‏پاى اسب، شتر بخورد، گفتيم كسى ضامن نيست، (حالا اجازه بده من هنوز ناقص‏است)، بنا بر اين يك محمل هم اين است كه آنجايى كه اجماء با پايش تصادفى‏بشود نه با دستش درحالى كه سوار بر مركب است صاحبش و دارد مى‏رودسايقى هم پشت سر او نيست، بله اگر باشد كسى هست كه قائد است جلوش‏مى‏رود اما سايق پشت سرر كسى نيست كه مراقب پاى حيوان هم باشد، و ياحملش كنيم بر يك محمل سومى، كه صاحب رياض هم اشاره كرده، مى‏خوانيم‏عبارت رياض را، مال آن حيوانات مرسله است، حيوانات مرسله آن حيواناتى‏بودند كه رها بودند، يك عده حيوان را در چراگاه گذاشتند صبح گذاشتند عصرمى‏آيند بر مى‏گردانند، يك چهار تا بچه رفتند اين حيوانات را اذيت كردند حيوان‏لگد زد، يا يك آدمى از كنار اينها دارد رد مى‏شود مى‏بيند صاحبش نيست، از كناراينها رد مى‏شود اينها اذيت مى‏كند به آن شخص، حيواناتى كه رها باشند درچراگاه مى‏گويند صاحبش ضامن نيست، منتها روز مى‏گويند، شب اگر باشد گفته‏اند ضمانت دارد كه اين يك بحث جداگانه است، ما احديث طائفه ثانيه را كه عدم‏الضمان است يا حملش اول مرة بكنيم، كه نمى‏دانسته يا آنجايى كه نمى‏توانسته ياآنجايى كه سوار بوده به پايش تصادف كرده، يا آنجايى كه يله و رها بودند درچراگاه و كسى نزديك اينها شده و آن ها اذيت و آزارى رساندند، اين‏ها محمل‏هايى است كه مى‏توانيم بگوييم.
    جواب سؤال:مى‏رسيم اجازه بدهيد،
    و يك شاهد هم براى اين جمع داريم، و آن روايت طائفه سوم است، روايات‏طائفه ثالثه يك دانه روايت است، آن مى‏تواند شاهد براى اين معنا بوده باشد، برمى‏گرديم به باب چهارده، يك حديثى در آنجا داريم، و آن اين است، حديث دوم‏باب چهارده است، باب چهارده كه ديروز آغازش را خوانديم، حديث دوم باب‏چهارده، روايت مسمع بن عبد الملك، عن ابى عبد اللَّه‏عليه السلام مسمع بن عبد الملك‏عن ابى عبد اللَّه‏عليه السلام «ان امير المؤمنين‏عليه السلام كان اذا صال الفحل اول مرة لم يضمن‏صاحبه» اولين بار كه اين شتر مست مى‏شد حمله‏ور مى‏شد تضمين نمى‏كرد «فاذاثنى» مرتبه دوم است كه ديگر عالم و آگاه بود «ضمن صاحبه» دفعه اول ضمان‏قائل نبود، دفعه دوم حكم به ضمان مى‏كرد، اين همان تفصيلى است كه ما عرض‏كرديم، و جمع بين روايات باب هم همه به اين وسيله مى‏شود، بنا بر اين نبايدترديدس در اين كرد، يك جمله عرض كنم اين بحث را تمام كنم كه نماند براى‏هفته آينده، بله اگر دفعه اول عالم باشد مثل دفعه دوم است ديگر، معلوم است‏ديگر، معلوم است شنونده مى‏گويد بايد عاقل باشد بداند كه خصوصيتى دفعه اول‏ندارد، دفعه اول مال جهل است، اگر دفعه اول هم عالم بود مثل دفعه دوم مى‏شوددفعه دوم چه خصوصيتى دارد، مرحوم صاحب رياض جمله دارد، نقل مى‏كنيم ازرياض جلد دوم صحفه 540 ايشان مى‏فرمايد اين روايات طائفه دوم همه ضعيف‏السند است و حملش مى‏كنيم بر آنجايى كه از دست صاحبش بگريزد و صاحبش‏تفريط در حفظ آن نكرده نباشد و يا حملش مى‏كنيم بر آنجايى كه صاحبش اين‏حيوان را رها در چراگاه كرده باشد كه مشهور در اينجا عدم ضمان است مى‏گويدكما ذكره الخال العلامه المجلسى معلوم مى‏شود صاحب رياض خواهر زاده‏علامه مجلسى بوده مى‏گويد دائى من علامه مجلسى هم تصريح كرده است به اين‏معنا.
    وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين
    پايان درس