شنبه 12 خرداد 1403 - 22 ذيقعده 1445 - 1 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 140
متن
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 140
بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرينلاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
در ادامه بحث در مسأله دهم به سراغ احاديث رفتيم يك حديث از وسائل الشيعهبود خوانديم و سنداً و دلالة صحبت كرديم و اما حديث دوم در مستدرك است،حديث يك باب سى از موجبات ضمان از كتاب ديات جلد هجدهم مستدرك،«ما رواه الصدوق مرسلاً فى المقنع عن امير المؤمنينعليه السلام انه قضى فى رجل اقبلبنار فاشعل فى دار قوم فاحترقت الدار» مردى آتشى آورد و در خانه كسانىانداخت و خانه آتش گرفت «واحترق اهلها واحترق متاعها» در يك همچنينموضوعى چه قضاوتى اميرمؤمنان علىعليه السلام كرد؟ «ان يغرم» اين قضاوت است«ان يغرم قيمة الدار وما فيها» غرامت خانه و اساس خانه را بدهد، «ثم يقتل»حديث عباراتش با آن حديث سكونى كاملاً شبيه است، خيلى تفاوت مختصر وناچيزى دارد، هردو هم كه راوى اش صدوق است بنابراين به نظر مىرسد، يكحديث است همان حديثى است كه در فقيه نقل شده، آنجا داشت احترق، بلهتعبير آنجا اين بود كه «احترق اهلها واحترقت متاعهم» اينجا يك مقدار ضميرهاباهم تفاوت دارد، اينجا احترقت متاعها دارد، احترق اهلها دارد احترق اهلهادارد، يك زره تفاوتى با آن دارد يك كمى جلو و عقب، ظاهرا اين همان حديثاست، حديث از امير المؤمنين است قضى هست و تعبيرات يكى هست و راوىصدوق است، فعلى هذا مؤيدى مىتواند باشد، و بهعنوان حديث جديدى مشكلاست ما اين حديث را تلقى كنيم، نقل ديگرى از همان روايت است و از صدوقاست، به علاوه حديث هم مرسله است، حديث مرسله هست كه سند ندارد ولواسناد به امير المؤمنين داده شده انه قضى، نمىگويد روى، ظاهرش اين استصدوق اطمينان داشته به صحت سند ولى خوب اين هم به تنهائى براى ما كافىنيست، ولو انه قضى گفته، روى نفرموده است و به هر حال اين احاديث چيزىماوراء قواعد نمىگويد تأكيد و تأيدى هست بر قواعد، همان چيزى كه از قواعدباب اتلاف و اسباب و مباشره استفاده كرديم، همان را از اين احاديث استفادهمىكنيد منتها اينها تنها صورت عمد را مىگويد كه ما بالملازمه صورت شبه عمدرا هم استفاده كرديم، گفتيم يك قانون كلى است هركجا عمدش قصاص دارد،شبه عمدش ديه دارد اگر خطايى هم داشته باشد ديه دارد.
بقى هنا امور، سه نكته باقى مانده اين سه نكته را بگوييم و باسرعت رد بشويمچون اسان وساده است برويم سراغ مسأله يازده كه آن هم مسأله ساده هستشايد امروز مسأله يازده را هم ان شاء اللَّه بتوانيم تمام كنيم.
نكته اولى كه باقى مانده است اين است كه در عبارات بزرگان علماء راخوانديم كه اين حكم مال جايى است كه امكان فرار نباشد حكم قصاص مالجايى است كه امكان فرار نبوده باشد، اگر يك گوشه از عمارت آتش گرفت ولويك كسى با سوء نيت شعله آتشى انداخت، يك بمب انداخت، ولى صاحبانعمارت مىتوانند فرار كنند، نشستند تماشا كردند، مخصوصا آنجايى كه باسهولت مىتوان فرار كرد آسان مىشود، نكردند بلههاى اضطرارى داشتند،جادهها بسته نشده بود، كوتاهى كردند و دروسط آتش ماندند، حالا يا تنبلىكردند يا لجاجت كردند، در يك چنين موردى گفتيم كه بعيد است قصاص، وحتى بعيد است ديه، (فرض كنيد مىگويد از كجا مىشود ثابت كرد حالا آن رامىگويم، چند نفرى آن جا هستند مىگويد آقاى فلان كس بيا رفتيم، آهان،مىگويد من مىمانم تا آتش بگيرم، شهود هم شهادت دادند، كه به او گفتند بيا ونيامد، از پايين صدايش زدند، اين راه باز است نردبان گذاشتيم بيا، گفت مننمىآيم، بله يك وقتى است بر اثر دهشت، اضطراب، فراموش مىكند راه كجااست، دست پاچه مىشود پيدا نمىكند، اگر اضطراب و وحشت، چنان بر اومسلط بشود كه راه را پيدا نكند، اينجا هم باز آن شخص بايد قصاص بشود يا ديهبدهد، به اختلاف موارد، معيار همه اينها همان مسأله اسناد است، اگر راه باز بوده،شما هم مىفهميدى، كوتاهى كردى و لجاجت كردى، اسناد به خودت دادهمىشود، نه قصاصى هست و نه ديهاى، اما اگر نه، راه فرار را گم كرد، بر اثر دستو پاچگى، دست و پاچه شد، متوحش شد، اسناد به سبب داده مىشود نه بهمباشر، تابع اين است كه مباشر قوى باشد، عاقل باشد، عالم باشد، آگاه باشد، تابعاين است، اگر مباشر آگاه و آشنا بود به موازين و فرار نكرد، خوب گردن خودشاست. «ومن هنايظهر» اين كه اگر مىشود كمك بگيرد، تلفن كنار دستش است،اطفاء حريق و آتش نشانى را خبر كند، آتش نشانى فقط آتش را خاموشنمىكند، نفرات را هم نجات مىدهند، وسائلى دارند براى نجات اشخاص،وسائلى دارند براى اطفاء حريق، مىتوانست، گفتند خبر كن، گفت نمىكنم،نمىكنم، اگر امكان كمك گرفتن از مردم عادى و يا از مسؤولين اطفاء حريقداشته و امكان را عمل نكرده و كوتاهى و مسامحه و لجاجت كرده، بازهم بهگردن خودش است و خودش كرده است كه بايد نفرين بر خودش بكند، ضامننيست، آن شخص، كار بدى كرده آتش انداخته در خانه مردم، بسيار گناه بزرگىرا مرتكب شده، اما در اين فرضى كه امكان نجات بود و مخصوصاً به سهولتامكان نجات باشد و اين خوددارى كرد از اينكه از وسائل استفاده بكند، در اينجاضمانى نيست، نه ديه و نه مسأله قصاص، اين امر اول.
و اما امر ثانى، ديه هم ندارد، چون خودش سبب شد، نسبت به اموالش،ممكن است حالا در آنجا نسبت به اموال، باز اموال هم اگر مىتواند به سهولتنجات بدهد، ممكن است در آنجا هم كسى بگويد ضمان اموال نيست، ولو اينگناه كرده، بهش مىگويند بابا اين چمدانت را بر دار، مىروى چمدان را هم همراهخودت ببر، مىگويد نه، مىخواهم بماند و بسوزد، آيا اينجا مىشود بياندازيمگردن آن، تو كه فرار مىكنى چمدان را هم همراه خودت ببر، مىگويد نمىبرم،بگذار آتش بگيرد، اينجا اسناد به خود اين داده مىشود، اسناد به آن دادهنمىشود، موارد مختلف است و ما تابع اين هستيم كه اسناد به چه كسى دادهمىشود.
و اما امر ثانى، امر ثانى شبيهش را قبلاً داشتيم و آن اين است كه اگر بيمه بودهباشد اين محل از نظر اموال و يا از نظر انفس، بيمه جان، بيمه مال، آيا اداره بيمهضامن است ديه را، خسارات اموال را يا اين شخص مؤجج نار، سابقاً گفتيم،اداره بيمه اگر بپردازد ضمان اين مؤجج، اين سبب از بين مىرود، اما اگر نپردازدبر ذمه او باقى خواهد بود.
جواب سؤال: بله؟ من اتلف مىگيرد اين را، اما اگر ديگرى آمد و بهعنوانوكالت، بهعنوان ضمانت از طرف اين اداء ديه كرد، اداء دين كرد. از طرف...؟ نهاگر اين شخص مؤجج بيمهاى كرده است اين خانه را يا اين اشخاص را، هرخساراتى از ناحيه اين شخص برسد بيمه باشد، اما اگر صاحب خانه بيمه شدهباشد، در آنجا اداره بيمه نمىپردازد در مقابل مقصران خارجى، آن يقه مقصر رامىگيرد، نمىگويد تو خوب تو كارى كردى، آمدى اينجا را آتش زدى، من ازطرف تو مىپردازم، نه، آن اصلاً معمول به اين معنى نيست. سابقاً گفتيم اداره بيمهاز قبيل ضم ذمه به ذمه است نه از قبيل نقل ذمه است، يعنى بيمه معنىاش ايننيست كه دين او به ذمه اداره بيمه مىآيد، بلكه اداره بيمه در كنار آن شخصمديون مىايستد و اداء دين او را مىكند، از قبيل ضماناتى است كه ضم ذمهاى بهذمهاى مىشود، نه نقل ذمهاى از ذمهاى به ذمه ديگر.
و اما امر ثالث...
جواب سؤال: خوب حالا اگر اداره بيمه همه را پرداخت همه، اگر هم قسمتىرا پرداخت قسمتى، بعضى جاها همه را مىدهد، در ديه مىگويند همه ديه رامىدهد. چرا، حالا من مثال برايتان مىزنم، يك كسى هست كارش جوشكارىاست، آهان، كارش جوشكارى است و اين شخص مىرود خودش را اداره بيمه،بيمه مىكند كه كار من يك كار خطرناكى است، در خانهها مىروم و جوشكارىمىكنم، چه كار مىكنم، اگر خطرى از ناحيه من متوجه مال كسى، جان كسى شدشما بيا و بيمه كن، اين خطرى است، عمد نيست، مگر بحث ما فقط در عمداست، عمد قصاص است، ديه مال غير عمد است، آيا نمىشود يك همچنينبيمهاى داشتيم شخصى كه كار خطرناكى دارد برود نتيجه كار خطرناك خودش رادر اداره بيمه، بيمه كند.
و اما امر ثالث اين بود كه اين بحث منحصر نيست به آتش، آب را هم شاملمىشود، بلكه ما عرض كرديم امور ديگر از قبيل سموم آفات نباتى، سمومحشرات، نشت گاز و امثال ذلك اينها را هم شامل مىشود، اگر كسى بوسيله نشتگاز، به وسيله سموم، سموم نباتى آمد در مزرعه خودش زد، باد برد مزرعههمسايه، براى دفع حشرات سمومى اينجا پخش كرد، باد برد آنطرف، آب آورددر مزرعه خودش، سرايت كرد به مزرعه همسايه و مزرعه را خراب كرد. همانتقسيماتى كه در آتش گفتيم در آب هم مىآيد، «فى داره او دار غيره فى ارضه اوارض غيره بمقدار حاجته او زائداً على حاجته، عمداً او خطاءاً و سهواً» همانتقسيمات خانه خودش خانه ديگرى بدون اذنش، زمين خودش زمين ديگرى، بهمقدار حاجت بدون مقدار حاجت، ما كه گفتيم مقدار حاجت نقش مهمى در اينمسأله ندارد، عمداً، سهواً خطاءاً، تمام آن تقسيماتى كه گفتيم در اينجا هم جارىاست. چرا؟ براى اينكه دليل ما قاعده بود، «ومسألة الاسناد» احاديث ما هم مطابققاعده بود، اگر هم احاديث مطابق قاعده نباشد، انصافاً القاء خصوصيت مىشودكرد، ما القاء خصوصيت كنيم، يعنى واقعاً نار موضوعيت دارد، «اقبل بنار فاشعلهافى دار قوم» ، نه خير، «اقبل بماء فاجراه فى دار قوم»، به دست هر عرفى بدهيدمىگويد آب و آتش در اينجا اثر ندارد، معيار خسارت است، سموم باشد، دفعآفات باشد، آن هم همين است. پس اولاً مطابق قاعده است و قاعده جارىمىشود در تمام فروض مسأله، ثانياً اگر احاديث خاصه هم مىداشتيم كه نداريم،ما مىتوانستيم القاء خصوصيت كنيم و القاء خصوصيت در اين امرها كافى است.
برويم سراغ مسأله يازدهم با اجازه شما...
جواب سؤال: بله، نه ديگر اگر صاحبخانه بيمه كرده، صاحبخانه بيمه كردهآن شخص مؤجج بايد بدهد، بايد بدهد، اگر خود مؤجج بيمه كرده باشد، گفتممثل شخص جوشكارى است كه در خانههاى متعدد مىرود و ممكن است كار اوخطرناك باشد، مىرود خودش را بيمه مىكند در مقابل خساراتى كه كارش ايجادمىكند، چه اشكالى دارد، چه اشكالى دارد، چه عيبى دارد.
و اما مسأله حادية عشره، يازدهم، «لو القى»، عبارت تحرير الوسيله رامىخوانم، «لو القى فضولات منزله» آشغالهاى منزل را ريخت، «المزلقه» يعنىآشغالهاى لغزاننده، زلق به معنى لغزيد، «المزلقه كقشور البطيخ» مىگويندپوست خربزه زير پاى فلان كس گذاشتهاند، لغزندهترين پوست ميوهها همانقشور بطيخ و هندوانه است، «كقشور البطيخ على الشارع» مىاندازد اينها را درجاده، «او رش الدرب» رش بپاشد، درب دو معنا دارد، يك معنى آن درِ بزرگكوچه است، «باب السلك الواسع»، در بزرگ كوچه مثل در گاراژى، مىگوينددرب، به خود جاده هم عربها درب مىگويند، كه عربهاى عراق مىگويند «دربفى الدرب» يعنى طريق در جاده، اگر جاده را يا دم در خانه را آبى بپاشد «علىخلاف المتعارف»، آب را به مقدار متعارف بپاشند عيب ندارد، اما «على خلافالمتعارف»، خيس كرد، آب ايستاد، «لا لمصلحة الماره» براى مصلحة الماره همنبود، «فزلق به انسان» انسانى لغزيد و زمين خورد، خسارات جانى، خساراتمالى، چيزى همراهش بود، خساراتى وارد شد، گاهى مىشود نمونهاش را گاهىما ديديم يك ظرف بزرگ تخممرغ روى سرش هست و پايش مىلغزد و زمينمىخورد، يك نهرى از زرده تخممرغ و سفيده تخممرغ در آنجا جارى مىشود،حالا يا خسارات جانى يا خسارات مالى به اين شخص وارد شد،
جواب سؤال: آن هم همينطور است.
«او رش الدرب بما على خلاف المتعارف لا لمصلحة الماره فزلق به انسانضمن نعم» يك استثناء دارد، مسأله هست و يك دانه استثناء، «لو وضع المارالعاقل متعمداً رجله عليها» آدم عاقل و باشعور عمداً پايش را گذاشت روى آن،يك نفر گفت آقا جان اينجا پوست خربزه است، حواست را جمع كن، گفت من ازاين چيزها غمى ندارم، براى اثبات شجاعت پايش را محكم گذاشت روى پوستخربزه ور غلتيد يك معلقى خورد و دستش شكست، اينجا چه كى ضامن است،اينجا مباشر اقوى است، عاقل و بالغ و عالم، متعمداً پايش را روى پوست خربزهگذاشت ور غلتيد، خوب اينجا مباشر قوىتر است، ولو آن شخص كار بدى كردهآن سبب، اما مباشر اقوى است، «نعم لو وضع المار العاقل متعمداً رجله عليهافالوجه عدم الضمان» ديه هم ندارد و خسارات مالى هم جبران ندارد، يك چيزىهم روى سرش بود، آن هم افتاد و شكست، آن هم اتلاف خودش كرده، «ولوتلف» حالا غير عاقل چى، «ولو تلف به حيوان» حيوان پايش را گذاشت روىپوست خربزه، «او مجنون» يا ديوانهاى بود بهش گفتند پايت را نگذار، گفتامتحانش مجانى است، مىخواهم امتحان بكنم ببينيم چى مىشود، ديوانه پايشرا گذاشت، او غير مميز، بچه غير مميز، ديوانهها گاهى حرفهاى عاقلانه هممىزنند، «ضمن».
داستان بعضى از ديوانهها را برايتان نقل كردهام كه گاهى حرفهاى خيلىعاقلانه مىزنند، ديوانهاى بود نقل مىكرد مرحوم آيتاللَّه العظمى خوئى نقلمىكردند در يك جلسهاى در نجف كه ديوانهاى بود و كارش اين بود كه اينكفشش را مىگذاشت زير بقلش و مىرفت جلوى منبر مىنشست، كاملاً گوشمىداد و سرش را تكان مىداد و موقع خنده مىخنديد و موقع گريه گريه مىكرد،يك مستمع راعى بود، خوبى بود، خوب همين حركاتش باعث مىشد كه مردمگاهى حواسش پرت بشود، يك وقتى اين ديوانه به آن منبرى گفت كه آقا يكدعايى براى من بكن، گفت مردم من دعاء مىكنم،آمين بگوييد، خدا هر چه زودترشرّ اين را بردارد و ما را از دست اين ديوانه راحت كند، ديوانه نگاهى به مردمكرد، گفت مردم اين آقا مىگويد عاقل من مىگويم ديوانه، خوب مىخواستىبگويى عقل بهش بده عمر طولانى هم بهش بده، چرا نگفتى؟ حالا گاهى ديوانههاحرفهاى عاقلانه هم مىزنند.
خوب اين خلاصه مسأله، در اين مسأله بحث زيادى نيست، اولاً فكرتان راراحت كنم روايتى نداريم، تنها رواياتى هست آن روايات عامهاى كه شش، هفتتا روايت داشتيم «من اضر بطريق المسلمين» كسى كه ضررى به طريق مسلمينبزند «فهو ضامن»، اين داخل در عنوان اضرار است و اما يك روايت خاصه براىمزالق داشته باشيد نداريد، از اين جهت فكرتان راحت، ما هستيم و عمومات، ياعمومات اتلاف يا عمومات «من اضر بطريق المسلمين»، ما هستيم، در اينجااختلافى هم تقريباً در مسأله نيست، بهترين سخنى كه در اينجا من مىتوانم براىشما نقل كنم سخنى است كه مرحوم صاحب مختار الكرامه دارد، هم اقوال درشهست و هم ادله را درش جمع و جور كرده، هم استثنائى كه در مسأله هست،استثناء را ذكر كرده است، عبارت مفتاح الكرامه را يادداشت كرديم، يك مقدارشرا مىخوانيم، جلد دهم، صفحه 303، مىفرمايند «اذا رمى» پرت كنيد، «اذا رمىقشور البطيخ و شبهها من قمامات المنزل» قمامه يعنى آشغال، «من قماماتالمنزل فى الطريق فزلق به انسانٌ ضمن كما فى المبسوط والوسيله والمسالك»مبسوط دارد، وسيله هم دارد، مسالك شهيد ثانى هم دارد، ديگر عبارات آنها رانقل نمىكنيم، همين، «لتسبيب» همين دو دليلى كه عرض كردم، تسبيب، اسناد،سببيت، «وعموم صحيحى الحلبى والكنانى» اين دو تا حديث بود كه سابقاً نقلكرديم، «من اضر بطريق المسلمين» منحصر به اين دو تا نبود، چهار، پنج تاحديث ديگر هم بود، اما دو تا حديث صحيح ناب بود كه سابقاً داشتيم، علاوه براين دو تا دليل كه يكى تسبيب است و يكى اين روايات من اضر بطريق المسلمينيك دليل سومى هم ايشان آورده كه بر مىگردد به آن دو تا دليل، «وان الطريق لميوضع لذلك» جاده براى اين نيست كه شما آشغالها را درش بريزيد، «لم يوضعبذلك فيكون وضعها مشروطاً بالسلامه»، ضمير وضعها بر مىگردد به چى؟ آنآشغالها، آشغال را بگذار، اما داخل پيت كن و بگذار كنار جاده تا مأمورش بيايدو برش دارد، مشروط به سلامت است، اين دليل به تنهايى نمىتواند دليل باشد،معنيش اين است كه كار خلاف شرعى كرده، جواز استفاده براى گذاشتن آشغالمشروط به سلامة الطريق است، اگر شما اين شرط را عمل نكردى چه كردى؟ كارحرام به جا آوردهاى، تعدى كردهاى، اما چرا ضامن هستى، سببيت، «من اضربطريق المسلمين»، باز بر مىگرديم به آن، فوقش اين است اين حرمت شرعيه راثابت مىكند، اما بخواهيد از اين يك حكم وضعيه ضمان را استفاده كنيدنمىشود، «وخص الضمان» يك استثنائى اينجا هست دقت كنيد اين استثناء را،«وخص الضمان فى الشرايع والتحرير والارشاد بمن لم ير القمامه، اين هماناستثنائى است كه در تحرير داشتند، عالم متعمد، اينها بيش از عالم متعمد رامىگويند، «من لم ير القمامه» گفتند مال آنجايى است كه نديده، اما با چشمخودش مىبيند پوست خربزه را پا رويش مىگذارد، «من لم ير القمامه» قرامهيعنى اگر ببيند ضمان گردن خودش است، ضمانى نيست، «واحتمل فى غايةالمراد ان يكون ذالك مراد الشيخ» شهيد در غاية المراد مىگويد آنهايى هم كهمطلق گفتهاند، منصرف از اين صورت است، خوب دقت كنيد، كسانى هم كهفتواى مطلق ضمان گفتهاند، اينجا را نمىگويند، منصرف است از آنجايى كه ببيندعالماً و عامداً پايش را رويش بگذارد، «ووجهه» عرض كردم عبارت جامعىاست اين عبارت مفتاح الكرامه، دليلش را هم مىگويد، «ووجهه ان رأى ذلك انمن رأى ذلك يكون مباشرا» مباشر تو هستى، ديدى، عمداً پا روى پوست خربزهگذاشتهاى، آدم عاقل، «او سبباً فى اتلاف نفسه» يا اسمش را مباشر بگذاريد ياسبب، خودت سبب در اتلاف نفس شدى، «بخلاف غير الرائى» آن كسى كه نديدهبه خلاف غير رائى، «فان السبب هو فاعل هذه الاشياء» آنجايى كه نبيند اسناد فعلبه سبب است، آنجايى كه ببيند اسناد فعل به مباشر است، «فعلى هذا» استثناء هموجهش روشن شد.
خوب «كيف كان» مىخواهم مسأله را جمعش كنيم و تمامش كنيم، معلوم شداز عرايضى كه عرض كرديم كه دليل عمده بر اصل اين مسأله همان مسأله اسنادفعل به فاعل هذه الاشياء در عرف عقلاء است و چون اسناد فعل به فاعل هذهالاشياء در عرف عقلاء هست، اين موجب ضمان مىشود، علاوه بر احاديثكثيرهاى كه دال بر اين بود كه كسى اضرار بطريق المسلمين بزند، ضامن است. وهمچنين استثناء هم دليلش روشن شد، چرا؟ به علت اينكه در آنجايى كه عاقلِبالغِ عالمِ شاعرِ مختارى عمداً پايش را بگذارد روى اينها، براى اينكه بگويد منقوى هستم، من عادت دارم، من اين چيزها را بلدم، من در كشتى گرفتن خيلىماهرم و اينها مهم نيست، هر چى، عمداً به هر اميدى پا بگذارد و تلفى دامنش رابگذارد مباشر اينجا قوى است و همچنين تلف حيوان و مجنون و غير مميز هم درآنجا هم سبب قوىتر است و مباشر ضعيف است، بنابراين تلف و جبرانخسارت بر عهده سبب است، نه بر عهده مباشر.
وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين
پايان درس
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...