شنبه 12 خرداد 1403 - 22 ذيقعده 1445 - 1 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 138
متن
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 138
بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرينلاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
بحث در مسأله دهم بود از مسائل باب اسباب از كتاب ديات، مسأله دهمدنباله مسأله نهم است، مسأله نهم درباره اين بود كه اگر كسى آتشى در خانهاش يادر ملكش روشن كند و اين سرايت كند، اسباب تلف اموال و نفوس شود، چهكسى ضامن است؟ پنج صورت داشت كه تمامش را گفتيم. مسأله دهم كهموضوع بحث امروز است درباره اين است كه اگر آتش را در ملك ديگران روشنكند، در خانه مردم آتش روشن كرده يا يك كبريتى را روشن كرده و پرت كردهداخل مغازه كسى، داخل خانه كسى، خساراتى به بار آمده، در اين مسأله سهصورت است كه من قبل از خواندن متن تحرير الوسيله يك اشاره بهش بكنموقتى مىخوانيم متن تحرير را روشنتر باشيم.
صورت اول اين است كه آتشى روشن كرده، افرادى درش افتادهاند،صاحبخانه، بچههاى صاحبخانه، اموال صاحبخانه در اين آتش افتاده، «وقعفيها انسان او مال» اين صورت اولى است.
صورت دوم اين است كه «القى انسانٌ انساناً آخر فيها» آتش را زيد آمدروشن كرد، عمرو آمد دست يك نفر را گرفت و انداخت در آتش، «القى»صورت اولى «وقع فيها» داخل آتش افتاد، صورت ثانيه «القى انسانٌ آخر رجلاًصغيراً كبيراً فى النار» يك كسى گرفت و هل داد در آتش يا اموالى را انداخت درآتش.
و اما صورت سوم، نه كسى افتاده و نه كسى را انداختهاند، بلكه آتش سرايتكرد، آتشى در خانه مردم روشن كرد، اين آتش يواش يواش جلو رفت جلو رفتو گرفت به درها و فرشها و آتش گرفت، به تعبيرى كه ايشان دارند به صورتاسباب توليديه، به صورت اسباب توليديه سرايت كرد.
پس سه حالت جداگانه شد، افتادن كسى در آتش، انداختن كسى در آتش،سرايت خود آتش بهعنوان اسباب توليديه و اين مسائل سه گانه از هم جداست،احكامش هم فرق مىكند. حالا با توجه به اين توضيحى كه دادم مىرويم سراغعبارت تحرير الوسيله امامقدس سره «لو أججها فى ملك غيره» آتش را برافروخت درملك ديگرى، «بغير اذنه او فى الشارع» آمد در جاده آتش روشن كرد، «لالمصلحة الماره» براى مصلحت ماره نبود، «لا لمصلحة الماره»، منظور چى است؟منظور اين است كه مثلاً بيابانى هست و تصادفى شده است و يا چالهاى پيدا شدهاست و يا نهرى كندهاند، شب مىآيد يك آتشى وسط جاده روشن مىكنند«لمصلحة الماره» كسانى كه رد مىشوند آتش را ببينند و تصادف نكنند، لاستيكىرا آتش مىزنند، چيزى را آتش مىزنند «لمصلحة الماره»، آن بحث نيست، بحثاين است كه نه، آمد براى منافع خودش آتشى روشن كرده تا گرم بشود، كجا؟كنار جاده، داخل جاده، «ضمن» اين صورت اولى است، «ضمن ما يتلف بهابوقوعه فيها» ضامن مىشود «ما يتلف بها» را «بوقوعه فيها» افتاد داخل آتشانسانى، مالى، حيوانى «من النفوس والاموال» نفوس و اموالى در اين آتشسوخت، «وان لم يقصد ذلك» قصد نكرده بود، خوب نكرده بود، چرا در خانهمردم رفتى آتش روشن كردى، صاحبخانه و بچههايش و حيواناتش و اموالشبيافتند در آتش و بسوزد، چه حقى داشتى در خانه مردم آتش روشن كنى، ولوقصدش هم ايذاء و اذيت و اتلاف نفوس و اموال نبوده اما ضامن است، ضامن،مىرسيم آيا قصاص كجا دارد و كجا ندارد.
«نعم» صورت دوم است «نعم»، «نعم لو القى آخر مالاً او شخصاً فى النار» لوالقى آخر يك كسى ديگرى مالاً او شخصا فى النار آمد يك مالى را در اين آتشانداخت، يك شخصى را در اين آتش انداخت، «لم يضمن مؤججها» مؤجج آنآتش افروز است، ما مىگوييم نفر اول، القاء كننده، نفر دوم، ضامن نفر اول استيا دوم، نفر دوم، او القاء كرده، اينجا از جاهايى است كه خواهيم گفت انشاء اللَّه درشرح مسأله كه اينجا مباشر اقوى است، عالم بوده، عاقل بوده، بالغ بوده، مختاربوده، بله اگر يك ديوانهاى بيايد و بياندازد آن غير از اين است، آنجايى كه مباشراقوى است. «بل الضمان على الملقى» ضمان بر القاء كننده است، آن مباشر است،آن قوى است، آن عاقل است، «ولو وقعت الجناية» اين صورت سوم است، «ولووقعت الجناية بفعله التوليدى» جنايت به واسطه سرايت است، به واسطه فعلتوليدى اين آقاست، «كما أججها» نسخه ما «كما أججها» است، نسخه ديگر همديدم «كما أججها» است، اين لو اينجا افتاده، «كما لو أججها» يا «كما اذا أججها»،يك چيزى مىخواهد «كما لو أججها وسرت الى محل فيه الانفس والاموال» آمددر اين خانه آتشى روشن كرد و اين آتش يواش يواش پشت ديوار همسايه بود،پشت ديوار همسايه داغ شد، خيلى داغ شد، آن طرفش چوبى بود، فرشى بود،انسانى بود و سوخت، «كما لو أججها وسرت الى محل فيه الانفس والامواليكون ضامن للاموال» نسبت به اموال ضامن است، اما نسب به انفس چى!!! سهحالت دارد، گاهى عمد است و گاهى شبه عمد است و گاهى خطا. عبارت ايشانرا من مىخوانم، حالا چقدر موافق هستيم و چقدر نيستيم بعداً، «واما الانفس» درهمين صورت سوم انفس، «فمع العمد» اگر متعمد باشد، گفت من آتش را بياندازمدر اين خانه و همهشان را آتش بزنم، صاحبخانه، همه، مثل همان داستانمعروف احراق بيت فاطمه سلام اللَّه عليها «قال فيها فاطمه قال وان» باشد، اينمىشود عمد، چون عاملاً و قاصداً دارد اين كار را مىكند، «ومع العمد وتعذرالفرار» اين قيد را در نظر داشته باشيد، اگر فرار ممكن بود و صاحبخانه فرارنكرد، گفت بمانم و كشته بشوم، مىگويند خونش به گردن خودش است، ولو آنآتش انداخته، ولى تو مىتوانستى از آن در مقابل بروى، خانه دو تا در داشت،چرا نرفتى، «ومع العمد وتعذر الفرار فعليه القصاص» قصاص، عمدش كجاست؟بله؟ عمد در دو حالت است، يكى قصد داشته باشد و يكى فعلى كه غالباً موجبقتل نفس است، ولو قصد هم نداشته باشد، «ومع العمد وتعذر الفرار فعليهالقصاص ومع شبيهه»، شبه عمد، «الدية فى ماله» در شبه عمد مثالش را هم بزنم،مثالش اين است كه نه قصد داشته است اين آدمى بسوزاند و نه عادتاً يك چنينآتشى آدمى مىسوزانده يك ته سيگار روشن را انداخت، ولى همين سبب شد،آتش گرفت، عادتاً آتشى نمىزند، شبه عمد است، قصد قتل هم نداشته، اما سببقتل شد، «ومع شبيهه الديه فى ماله و مع الخطاء المحض» يا خطاى محضمىخواست آتش را بياندازد اين طرف، رفت آن طرف، اين طرف مىخواهدبياندازد، رفت آن طرف، يعنى دستش درست نچرخيد كه پرت كند اين طرف،«فعلى العاقله اراد شيئاً فاصاب غيره» اينجا مصداق خطاى محض مىشود «علىالعاقله».
در ذيل مسأله توسعه مىدهند مسأله را، منحصر به آتش نيست، آب همهمينطور است، آبى هم در خانه خودش در خانه ديگرى، در ملك خودش درملك ديگرى جارى مىكند، همان احكامى كه در آتش بود در آب هم هست،همان صور، در آنجا بود در اينجا هم هست، «ثم انه يأتى فى فتح المياه ما ذكرنافى اضرام النار» اضرام با ضاد، آتش زدن، آنچه در آتش گفتيم در آب هم جارىاست.
بسيار خوب اول موقعيت مسأله را ببينيم چى است، مسأله در كلماتاصحاب مشهور است، بعضى تمام شقوق مسأله را گفتهاند و بعضى قسمتى ازشقوق مسأله را گفتهاند و غالباً متعرض شدهاند اين مسأله را و آقايانى هم كهمتعرض شدهاند معمولاً «على القواعد» مسأله را حل كردهاند، غالباً استناد بهعمومات و اطلاقات و قواعد اوليه است، بله يكى دو تا حديث در اين مسألهداريم كه در بعضى از صور مسأله قابل استدلال است، بعضى از صور مسأله، نههمهاش و اين را در پايان كار مىخوانيم، مسأله را على القواعد حل كنيم، بعد همآن دو تا حديث را بخوانيم، ببينيم اينى كه على القواعد است، آيا آن دو حديثهم همانند قواعد مطلب را پياده كرده يا يك بحث تازهاى براى ما دارد، پسمسأله مشهور است، حالا يا تمام شقوقش را گفتهاند يا قسمتى از آن را گفتهانداصحاب و مسأله هم از طرق قواعد حل كردهاند، در بعضى از صور مسأله هميكى دو تا حديث داريم كه بايد روشن بشود، عنوان مسأله و اجمال اقوال مسألهو موقف مسأله، حالا برويم سراغ اين صور سه گانه.
اولين صورت آنجايى بود كه آتشى در ملك ديگرى بدون اذن روشن كرده يادر جاده عمومى و شارع عام برافروخته و كسانى در آن افتادهاند، در اينجا مرحومصاحب جواهر ادعاى «لا خلاف» مىكند، چون خلافى درش نيست كه ضامناست، ضامن است، ايشان مىگويد «بلا خلاف اجده بين من تعرض له» كسانى كهمتعرض شدهاند همه گفتهاند ضامن است، «كالمفيد والفاضل والشهيدين وغيرهما»، كسانى كه متعرض شدهاند همه گفتهاند ضامن است، و اما دليل، دليلشچى است، برويم سراغ همان دليل اصلى كه در اين مباحث داشتيم، بايد ببينيم آيااين خسارت به چه كسى اسناد داده مىشود، آيا نمىگويند تويى كه رفتهاى درخانه مردم آتش روشن كردى، زن و بچهاش آمدهاند و سوختهاند، اموالشسوخت، تو مقصر هستى، ولو آنها افتاده باشند داخلش، شما نبايد بروى آتشروشن بكنى در آنجا، «فبنائاً على ذلك» فعل اسناد داده مىشود به اين شخصى كهقاصد بوده است و عامل هست و آتشى روشن كرده است و ديگران آمدهاند و درآن افتادهاند، حتى مهمان هم بيايد، بيافتد در آن آتش، حالا در اينجا دو تا سؤالداريم، خوب دقت كنيد اين دو تا سؤال را، سؤال اول اگر دزدى آمد، غاصبى آمددر اين آتش افتاد، آيا بازهم ضامن است، آتشى من روشن كردم در خانه مردم،مىدانم صاحبخانه نمىآيد، تا يك ماه ديگر نمىآيد، آتشى روشن كردم برومآنجا استفادهاى بكنم، حالا غصب، تصادفاً شب دزد آمد و افتاد در آتش و دستو پايش سوخت، آيا اسناد مىدهند به دزد يا اسناد مىدهند به مؤجج؟ اين قابلتحمل است، بخواهيم بگوييم، بله در آنجا هم همينطور است، حافر بئر هم درخانه مردم حفر بئر بكند دزد داخلش بيافتد در آنجا هم اول الكلام است،صاحبخانه بيايد، بچه هايشبيايند، مهمانهايش بيايند، اقوامش بيايند،بستگانش بيايند، بله، اما يك دزد غاصبى آمد داخلش، مىخواست نيايد، بهصاحبخانه نمىتوانيم بگوييم مىخواستى نيايى، اما به دزد مىتوانيم بگوييممىخواستى نيايى، قدمش خورد شود و ديگر دزدى نكند، چرا آمدى؟ شك همبكنيم برائت است، دزد اگر مىدانست نمىآمد، ولى دزد چه بداند و چه نداندنبايد بيايد، نبايد بيايد، غاصب هم همينطور است، من مىگويم اگر صاحب خانهو كسانى كه بدون اذن مىتوانند در اين خانه وارد بشوند، اگر وارد شدند و درآتش افتادند، اسناد مىدهند به اين شخص كه مؤجج نار است، اما اگر دزد آمده،آقا تو چرا آتش روشن كردهاى در خانه مردم كه دزدها بسوزند، خوب دزدهانيايند، قدمشان خورد شود نيايند ديگر.
مشكل است، اسناد در اينجا مشكل است، سبب و مباشر هم باشد، نه، اينجاسبب اقوى نيست، سبب اقوى نيست، چون سبب پيشبينى دزد نمىكند، پيشبينى صاحبخانه مىشود، اما پيش بينى دزد نمىشود، شك هم بكنيم برائتاست و گناهش گردن خودش، اين يك سؤال.
سؤال دوم اگر يك غاصبى آمد اگر يك خانهاى گرفت و غصب كرد، چونسال هم در آن خانه هست، خانهاى را گرفت غصب كرد، سالها هم داخل اينخانه است، اثرى هم از صاحبخانه نيست، اجاغى را روشن كرده، صاحب خانهبىهوا وارد اين خانه شد و به اين آتش سوخت، آيا بحث ما آنجا را هم مىگيرد،خانهاى را غصب كرده كسى سالهاست، ساكن اين خانه است، اجاق را هم روشنكرده براى خوردن غذا، براى پختن غذا، حالا يك نفر از كسان صاحبخانهآمدند اينجا سرى زدند و به آتش گرفتار شدند، آيا اينجا هم مىگويند، اصلاً باورنمىكردند كسى، صاحبخانه فرارى بوده، ده سال قبل رفته، اينكه مىگويند «منأجج ناراً فى ملك غيره» به عقيده من منصرف است به آنجا كه مالك ساكن است،«مالك ساكن فى ملكه».
مأذون هست، ولى صحبت اين است اولاً كلمات اصحاب اينجا را مىگيرد يا«فى ملك غيره» يعنى «فى ملك غيره» كه مالك ساكن است، انصراف ندارد بهآنجايى كه خود مالك ساكن است، پس اين خانههايى كه افرادى غصب كردند ومال ديگرى را برداشتهاند، ساليان دراز هست نمىدهند، حالا اگر يك وقت مالكآمد و سوخت اسناد به او داده مىشود، من اجاق را روشن كردهام تا غذا درستكند، براى غذا بوده، سالهاست، حالا شما بعد از دهسال، سرنزده، سرزده واردشديد و نمىدانستيد اينجا اجاق است، غرض اين واضح نيست، نه از نظر كلماتاصحاب واضح است و نه از نظر اسناد، اسناد عرفىاش مشكل است، عمومكلمات اصحاب و شمولش هم نسبت به اينجا من مشكل مىبينم «فبنائاً علىذلك»، چرا ديگر نمىداند ده سال ديگرى اينجا است، مىداند غاصب هم ساكناست، مىداند غاصب هم ساكن اينجاست، در را باز كردى و آمدى و افتادىداخل اجاق، مشكل است. خوب حالا، ببينيد آقا، من برنامهام اين نيست كه يكنظرى را به شما تحميل كنم، من روشن مىكنم مسأله را، جنبههاى مختلف مسألهرا و آن وقت ببينيد چه بايد اختيار كرد، اگر شك كنيم، ايشان مىگويند استصحاباينجا جاى برائت است نه جاى استصحاب، مالكيت كه هست، ملكيت و مالكيتكه ما شك نداريم، روايتى هم نداريم «من اضرم ناراً من أجج ناراً فى ملك غير»به اطلاق بگيريم، ما هستيم و قواعد اوليه، قواعد اوليه اسناد به كى داده مىشوداين ملكى كه مغصوب است و سالها در دست ديگرى است و مالكش برگشت،اين را بايد حساب كرد، اينجا هم، مىگويند اين محكمه همين حكمش است،محكمه از ما سؤال مىكند كه چه كار بكنيم، محكمه از روشنتر نيست در اينمسأله، بله، ما مىگوييم شك هم بشود برائت است، شك هم بشود برائت است،بگذرم.
و اما صورت ثانيه اين است كه وقوع به القاء شخص ديگرى باشد، آمده استآتش را زيد روشن كرده اما عمرو دست انسانى را گرفت و هل داد داخل آتش،اينجا همان مسأله سبب و مباشر است، زيد سبب بوده، عمرو مباشر بوده است،قانون سبب و مباشر اين است، اگر مباشر قوىتر است، اسناد به مباشر است و اگرسبب اقوى است، اسناد به سبب است، هر دو در اينجا عاقل، بالغ، مختار، قاصد،چون هر دو عاقل و بالغ هستند نسبت به مباشر داده مىشود كه جزء اخير علتتامه است، اسناد نمىدهد كسى اين را به آتش افروز، مىگويد تو چرا هل دادىدر آتش مردم را، تو كه هل دادى مردم را در آتش، تو سوازاننده مردمى يا منى كهآتش روشن كردهام، تقسيم هم نمىكنند، اينجا جزء اخير علت تامه است و عاقل،بالغ، مختار، اسناد به او داده مىشود، بنابراين اين عبارتى هم كه داشتهاند.
جواب سؤال: مىگويند اگر توطئه كردهاند، مىگويد من آتش روشن مىكنم وتو بياندازش درون آتش، باز هم همين است، اسناد به آن جزء اخير داده مىشود،چون عاقل و بالغ و مختار است، آن معاون قتل است، معاون غير از مباشر است،آن «معين على القتل» است، كسى سمى داد به ديگرى و ديگرى خورد، ما حتىدر اين بچههايى كه مىروند پيش طبيب و سقط جنين مىكنند اين ديه از طبيببايد گرفت، ولو اين زن خودش را در اختيار طبيب گذاشته، شوهر پيشنهاد دادهاست، پول داده است، اما مباشر للسقط طبيب است، عاقل و بالغ و مختار، اسنادبه او داده مىشود و او ضامن است.
«فعلى هذا» صورت دوم هم تكليف ما روشن شد.
و اما صورت سوم،
جواب سؤال: كدام؟ مىگويم، مىرسم.
و اما صورت سوم آنجايى است كه جنايت به فعل توليدى واقع شده، «لاوقع فيها ولا القى فيها» بلكه يك آتش اينجا روشن كرده، پشت ديوار همسايه، يانه، وسط حياط يك آتشى روشن كرده، گرفت به برگهاى خشك پائيزى بعديواش يواش به اتاقها، كسى هم آنجا خوابيده بود، آن هم سوخت، انسانىسوخت، اموال سوخت. نسبت به مال كه خوب معلوم است، مصداق «من اتلفمال الغير فهو له ضامن»، قاعده اتلاف در مورد اموال در اينجا حاكم است، امانسبت به نفوس چى؟ آمدهاند سه حالت بهش دادهاند، صورت عمد، صورت شبهعمد، صورت خطاى محض.
خوب صورت عمدش كه مسلم است، قصاص است، كسانى هستند مثللشكر اسرائيل مىروند خانه فلسطينيان را عمداً آتش مىزنند كه نفوس و اموال رابسوزانند، اينها قاتل عمد هستند، جانى هستند، حكمشان قصاص است، اعداماست، اينكه خوب معلوم است. تعريف عمد منطبق مىشود و حتى شاملمىشود عمد آنجايى را كه قصد نداشته ولى سبب، سببِ غالب بوده، مثل اينكهيك خانهاى هست چوبى، شما يك قطعه هيزم روشن را پرتاب مىكنيد آنجا،مىخواستم شوخى كنم، مىخواستم بترسانم، مىخواستم تهديد كنم، ابداًراضىنبودم، بكشم، اصلاً، خوب اينجا قصد فعل دارد، قصد نتيجه ندارد، قصد سببدارد، قصد نتيجه ندارد، قصد آتش افروزى داشته، آتش بياندازم، آتش بزنم وبترسانم، اما قصد آدم كشتن نداشتم. ولى اين سبب غالبى است، خانه چوبى، يكهمچنين آتشى بهش مىاندازيد خوب غالباً آتش مىگيرد و كسانى هم كه درونآنجا هستند مىسوزند، اينجا عامد است.
و اما شبه عمد آنجايى است كه «قصد شيئاً قصد السبب دون المسبب»، سببغالبى نبود، يك تهسيگار انداخت آنجا يا وسط حياطى انداخت كه آن حياط، يكحياطِ بزرگى بود و دور از درها و پيكرها بود، سبب غالبى نبود، اما اتفاقاً سرايتكرد، اينجا مىشود شبه عمد، قصد آتش كردى اما قصد كشتن نكردى، سببسببِ غالبى هم نبود.
باقى مىماند قسم سوم كه مسأله خطاى محض باشد، خطاى محض آتش راميخواست دست راست بياندازد، چيزى خورد زير دستش، دست چپ افتاد، ياباد آن را انداختش دست چپ، اصلاً قصد نداشت، «قصد شيئاً فاصاب غيره»، يامثلاً قصد داشت خانه را آتش بزند، اصلاً نمىدانست انسانى در اين خانه هست،اين مثال بهتر است، قصد داشت خانه را آتش بزند، خيال مىكرد احدى در آننيست، «ثم تبين» كه احدى در آن بود و كشته شدند، اينجا «قصد احراقاً دار ولميقصد احراق الانسان قصد شيئاً فاصاب غيره».
جواب سؤال: اين را هم مىگوييم انشاء اللَّه، مسأله اتفاء حريق را مىگوييم،يك فروع ديگرى هم هست كه من فكر مىكردم ما بياييم در ذيل مسأله نهمبگوييم، گفتيم نه، مسأله نهم و دهم هر دو راجع به آتش افروزى است، در ذيلمسأله دهم مىگوييم آن فروع باقى مانده را.
خوب در اينجا خواستند بگويند اين داخل در تحت تعريفمان است، و لكنيك عبارتى هم من بخوانم كه تحرير دارد، تحرير علامه
جواب سؤال: چرا؟ فرض كنيد خانه آتش نگرفت، مىشود خانه يك خانهاىهست نسوز، آدم يك آدمى هست كه لباسش لباسِ بسوز، آدم سوخت و خانهنسوز بود و نسوخت، ظاهر اين است كه، اجازه بدهيد، ظاهر اين است كه مرحومامامقدس سره اين مسأله را از پيشينيان گرفتهاند از جمله مرحوم علامه در تحرير اينمسأله را دارد، جلد دوم تحرير، تحرير علامه، صفحه 265، ايشان دارد، «وانقصد باضرام النار، احراق المنزل والمال خاصه» فقط قصد احراق منزل و مالاشت، «وتعد الاتلاف الى النفس» اصلاً نمىدانست آنجا كسى هست، خيال كردنيست، يقين داشت نيست، تعدى كرد، «اتلاف الى نفس من غير قصد» بدونقصد، «ضمن المال فى ماله وكانت الديه على العاقله» مىگويند ديه اينجا بر عاقلههست. خوب اين صحبت را امام فرموده، علامه هم در تحرير فرموده، صاحبجواهر هم در جواهر بعضى اقوال را داده به اين مسأله بيان فرموده، ولى سؤال مااين است، آيا اين داخل در اسباب توليدى نيست، تا به حال مىگفتيم اگر كسىچاهى در وسط جاده بكند، كسى بيافتد، ولو قصد هم نداشته، ولو سبب غالبى همنبوده، مىگفتيم ضمان در مال خودش است، در باب اسباب ما گفتيم تعريفخطاى محض عاقله «لا ينطبق» روايات كثيره داريم كه در باب اسباب ضمان درمال است، اينكه ديگر از چاه بدتر نيست، چاهى كنده براى آب، آمده كسىداخلش افتاده، خوب در اينجا مىگويد ضامن است، يا همچنين كسى در خوابكسى را صدمه زده، كشته، ضامن است، خوب اينها هم آتش روشن كردهاند،آتش سرايت كرده، خانه همسايه را سوخته، خانه همان را سوخته، كسى در خانهبود سوخته. آيا واقعاً عالم اسباب و باب اسباب يك باب مخصوص به خودشهست، كه بحث عاقله در آن نيست، در رواياتى هم كه ما داريم بحث عاقلهنيست، كسى سوار مركب است، پاى اسبش خورد يك بچهاى را كشت، اين «لميقصد»، قصد نكرده بود كسى را بكشد، قصد كرده بود برود، راه برود، ولى سببتوليدى شد، شما مىگوييد اينجا ضامن است «فى ماله»، در باب دابه، در بابحفر بئر، در باب ميزاب، ناودانى نصب كرده، ناودان يك مرتبه افتاد روى سركسى و كشت، اين «لم يقصد»، ابداً، چرا در اينجاها همه روايات مىگويد ضامناست در مالش، ضامن است در مالش، خوب «ما نحن فيه» هم كه تأجيج نار استاز آن باب باشد، يك مسأله عاقله بگوييم يك چيزى بر خلاف اصل است،منحصر باشد به آن مواردى كه ضرورت دارد. درباره اين مسأله يك مقدار فكركنيد و صاحب جواهر هم يك بحثى دارد اينجا، آن را هم ببينيد تا فردا اين بحثرا تمام كنيم و جزئياتش را هم عرض كنيم.
وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين.
پايان درس
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...