جمعه 18 خرداد 1403 - 28 ذيقعده 1445 - 7 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 136
متن
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 136
بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرينلاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
موضوع بحث ما مسأله هشتم بود درباره ويران شدن ديوار و خسارت واردشدن به عابرين و همسايه و غير اينها، رسيديم به احاديثى كه از كتاب جعفرياتنقل شده بود به مناسبت، رفتيم سراغ كلام علماى رجال و همچنين صاحبجواهر و محدث نورى درباره كتاب جعفريات و سند آن، صاحب جواهر چنديناشكال بر اين كتاب كرده، مرحوم محدث نورى هم مفصلاً جواب گفته، شايدبعضى از جوابهايش را بشود پذيرفت، ولى سه تا اشكال است كه راهحلروشنى ندارد.
اشكال اول اشكالى است كه بر سند اين كتاب وارد شده، تمام احاديث اينكتاب كه شايد حدود هزار تا حديث باشد با يك سند نقل شده و آن سندى استكه مرحوم نجاشى رضوان اللَّه تعالى عليه نقل كرده، مىگويد ما احاديث اين كتابرا با اين سند نقل مىكنيم «حسين بن عبيداللَّه عن سهل بن احمد بن سهل عنمحمد بن محمد بن اشعث عن موسى بن اسماعيل عن ابيه اسماعيل بن موسى بنجعفر عن ابيه موسىعليه السلام». در ميان روات اين كتاب يكى موسى بن اسماعيلاست، درباره موسى بن اسماعيل كه محمد بن محمد بن الاشعث از آن نقلمىكند در كتب رجال توثيقى نشده و تنها چيزى كه درباره موسى بن اسماعيلگفتهاند اين است كه اين داراى كتابى بود، همين، اما آيا اين شخص ثقه هست،ثقه نيست، اين مسائل را ندارد، شيخ طوسى در فهرست و نجاشى در كتابرجالش مىگويند «ان له كتباً روا عنه محمد بن الاشعث»، بيش از اين چيزى دركتب رجاليين درباره موسى بن اسماعيل نيست، حالا مرحوم محدث نورىمىخواهد با قرائنى از اين طرف و از آن طرف بگويد موسى بن اسماعيل آدمدرستى بوده است. مثلاً چه قرائنى؟ يكى از قرائن همين محمد بن محمد بناشعث است، آدم ثقهاى از آن نقل مىكند، مگر اگر آدم ثقهاى از كسى حديثى نقلكرد اين دليل بر وثاقت او است، دو نفر ديگر از بزرگان هم نقل مىكند كه ازموسى بن اسماعيل حديث نقل كردهاند، روايت حديث از كسى، دليل بر وثاقتاو نيست، و الا تمام اين بحثهايى كه در ضعف و صحت احاديث است بايددگرگون بشود، تنها درباره اصحاب اجماع بحثى دارند كه اصحاب اجماع ازهركسى نقل كردهاند معلوم مىشود ثقه است، اصحاب اجماع هم هفده هجده نفرتقريباً هستند و تازه ما آن را هم نپذيرفتيم، گفتيم اگر اصحاب اجماع، اين هفده،هجده نفر چيزى از كسى نقل كنند دليل بر وثاقت او نيست، اصحاب اجماع يعنىاجماع بر وثاقت خودشان هست، خود اين هفده، هجده نفر، «اجمعوا علىتصحيح ما يصح عنهم» يعنى خود اينها وثاقتشان اجماعى است، محل بح نيستنيست، اما «من يروون عنه» نه، حالا تازه در باب اصحاب اجماع اين را بپذيريم،در باب تمام بزرگانى كه ثقه هستند و از كسى نقل كردهاند كه نمىپذيريم، هركسى ثقه باشد و از هر كسى نقل بكند، پس مرحوم علامه مجلسى تمام ايناحاديثى را كه نقل كرده همهاش قبول است، براى اينكه علامه مجلسى ثقه است،كلينى آدم ثقهاى است، تمام احاديثى كه نقل كرده قبول است، كسى اين حرف رانمىتواند بزند. بنابراين دست و پايى كه مرحوم حاجى نورى در مستدرك براىتصحيح موسى بن اسماعيل كرده اين دست و پا به جايى نمىرسد، حتى، اينحتى را هم دقت كنيد، حتى مرحوم مامقانى در منتهى المقال، كتاب رجالمعروف و بسيار گستردهاى است، كسانى كه با منتهى المقال آشنا باشند مىدانندكه مرحوم مامقانى تا آنجايى كه راه مىداده، افراد را توثيق كرده، يعنى اصل اواين بوده كه تا مىشود كسى را حذف نكند، با قرائنى از اين طرف، از آن طرف، ازاين جا، از آن جا بالاخره تا آنجايى كه مىشده، سعى كرده توثيق بشود، در عينحال مرحوم مامقانى درباره موسى بن اسماعيل يك جملهاى دارد كه حاجىنورى هم تعجب كرده، عبارتش اين است، مىگويد «يظهر مما ذكراه»، ضمير «مماذكراه» به كى بر مىگردد؟ شيخ و نجاشى، «يظهر مما ذكراه» يعنى شيخ و نجاشىرضوان اللَّه تعالى عليهما، «انه كان من علماء الاماميه» يعنى موسى بن اسماعيل ازعلماى اماميه بوده، بعد هم مىگويد «فتأمل» حتى اين هم «فتأمل»، بيش از ايننتوانسته منتهى المقال در باره موسى بن اسماعيل درست كند، فقط «كان منعلماء الاماميه فتأمل»، حاجى نورى هم تعجب مىكند كه چرا منتهى المقال اينحرف را دارد، اين سبط امام است، خوب سبط امام است نوه امام است، موسىبن اسماعيل بن موسى بن جعفر سلام اللَّه عليه، مگر سبط امام نمىشود از علماىاماميه باشد، مگر سبط امام حتماً بايد ثقه باشد، مگر ابن الامام حتماً بايد ثقهباشد، «فعلى هذا» اين يك اشكال صاحب جواهر است كه جواب درستى حاجىنورى بهش نداده است.
جواب سؤال: اماميه بودن دليل بر ثقه بودن است؟ بله خيلى داريم، راههايىداريم در اماميه كه اينها ثقه نبودهاند، مورد قبول نبودهاند. مذمت مىگويند مذمتنكردهاند، وثاقت بايد ثابت بشود نه مذمت. ما بايد در باب روات ثقه بودن شرطاست، در باب امام جماعت عادل بودن شرط است، نه اينكه، تفسيقش كهنكردهاند، فاسق كه مسلم نيست، عدالت شرط است، در روات هم ثقه بودن شرطاست.
و اما اشكال دومى كه جوابى نيافتيم ازش، اين است كه كتاب جعفريات ازمنابع معروف نيست و دليلش هم اين است كه شيخ حر عاملى ازش نقل نكردهاست، احتمال اينكه اين به دست مرحوم محدث نورى رسيده و به دست شيخ حرعاملى نرسيده و شيخ حر عاملى مىگويد اين از منابع معروفه است، اين چهمعروفهاى است كه به دست شخصى مثل صاحب وسائل نرسيده و به دستشخصى مثل مرحوم مجلسى نرسيده باشد، چه منبع معروفى است. اينها سراغكتابهاى خطى هم رفتهاند و كتابخانهها را هم زير و رو كردهاند، پيدا نكردهاندو همچنين ديگران هم استناد نكردهاند به جعفريات، شهيد استناد بكند، مسالكاستناد كند، علامه استناد كند، اينها هم كتب حديث و منابع حديث دستشان بوده،بنابراين يك چيزى هست لابد كه اينها بهش توجه نكردهاند، عنايت نكردهاند،بگوييم اينها هيچ كس، نه شهيد، نه علامه، نه شيخ طوسى، نه، نمىدانم، شيخ حرعاملى، نه علامه مجلسى و نه ديگران، اينها هيچكدام به دستشان نرسيده، يكنسخه بوده رسيده به دست مرحوم حاجى نورى، فقط، اينكه قابل قبول نيست، بهنظر مىرسد كه آنها هم جعفريات يا به تعبير ديگر اشعثيات را ديدهاند، عنايتى بهاين كتاب نداشتهاند، مورد قبولشان نبوده، مورد اعتمادشان نبوده است و قرائنىكه حاجى نورى آورده براى اينكه اين مورد قبول و اعتماد باشد به عقيده من اينقرائن كافى نيست.
و اما سومين نكته «سلمنا» كه اسماعيل بن موسى بن جعفر كتابى داشته و اينرا داده است به جناب موسى بن اسماعيل يعنى پسرش، از آن هم رسيده به محمدبن محمد بن اشعث، اما اين كتابى كه پيش ما هست همان كتاب است؟ اين كتابىكه «اليوم بايدينا» به نام جعفريات «هو ذلك الكتاب الذى كان بيد موسى بناسماعيل و اخذه من ابيه اسماعيل». به عبارت ديگر براى اينكه من بدانم اينكتاب مال كدام كس است، كافى مال كلينى است، تهذيب مال شيخ طوسى است،قواعد مال علامه است، مفتاح الكرامه مال سيد جواد عاملى است، براى اينكهثابت بشود اسناد كتابى خواه فقه، خواه حديث، خواه تفسير، ثابت بشود فلانكتاب مال فلان كس است دو راه است، يك راه تواتر، مثل كافى، مثل جواهر،متواتر است كه اينها اسناد به اين بزرگواران دارند، ديگر اينكه اگر متواتر نيستيك قرائنى يوجب اطمينان نفس پيدا بشود كه ما بتوانيم به آن وسيله كتاب رااسناد بدهيم، الآن بعضى از كتابها اسنادش به بعضى از علماى ما ثابت نيست. مثلاًيك سير و سلوكى است به نام سير و سلوك مرحوم علامه بحر العلوم، خيلىكتاب مهمى است، كوچك، اما خيلى پرمحتوا، در عالم سير و سلوك هم خيلىكتاب مهمى است، غير از چند صفحه آخرش كه به نظر مىرسد دست تويشبردهاند، كتابى است كه...، اما آيا علامه بحر العلوم كه زمانش با زمان ما هم خيلىفاصله نداشته، اين كتاب سير و سلوك مال آن هست يا نيست محل بحث است،نه تواتر است و نه قرائنى يطمئن به النفس، در اين وسط است. و «كم له من نظير»كتاب هايى كه اسناد به بعضى از بزرگواران قريب به عصر ما يا دور از عصر ماداده مىشود و ثابت نيست مال آنها هست. كتابى است به نام حديقة الشيعه،كتاب حديقة الشيعه بيان عقائد شيعه است، يك بحث مفصلى هم درباره صوفيهدارد و فرقههاى صوفيه را تمام ذكر كرده، الآن بحث است كه آيا حديقة الشيعهمال محقق اردبيلى هست يا نه، مجمع البرهان مال محقق اردبيلى است، همهمىگويند، تواتر است، اما حديقة الشيعه مال او هست يا نيست، محل بحث است.كتاب اگر بخواهد ثابت بشود مال فلان كس است، آن وقتها مثل حالا نبودچاپ بشود و همه جا منتشر بشود، بايد كتاب «يداً بيد» كتاب كافى به ما برسد يابايد تواتر بشود كه اين كتاب مال محمد بن يعقوب كلينى است يا قرائن متعددهاىكه موجب اطمينان نفس بشود قائم بشود. ما در مورد اين كتاب جعفريات تواترىنداريم كه اين همان كتاب اسماعيل بن موسى است، قرائن «تطمئن به النفس» همنداريم.
پس سه تا اشكال شد، يك اشكال در سند، يك اشكال در خود كتاب، يكاشكال در «اسناد الكتاب الى صاحبه وهو اسماعيل بن موسى»، مرحوم محدثنورى دست و پايى كرده اين اشكالات ثلاثه را حل كند، ولى ببينيد مستدرك را،قانع كننده نيست، بله ما مىتوانيم روايات جعفريات را بهعنوان مؤيد در مباحثمختلف بياوريم، مؤيد خوبى هم ممكن است باشد، اما اگر دليل منحصر شد بهجعفريات مثل «ما نحن فيه» حديث دعائم الاسلام كه مرسل است، يك دانهحديث داريم در جعفريات درباره خراب شدن ديوار و خسارات ناشى از آن وضامن بودن صاحب آن ديوار، يك دانه حديث داريم، مسنده است هميناشعثيات يا جعفريات است، اگر منحصر به فرد باشد با يك دانه حديثى كه از اينكتاب هست با اين اشكالات سه گانه، ما نمىتوانيم مطلب را ثابت كنيم.
جواب سؤال: باز هم شما مىگوييد، توثيق شرط است، «عدم الرد» كافى نيست،عدالت شرط است، اعلميت شرط است، اجتهاد شرط است در مسائل مختلف،بايد ثابت بشود، شما مىگوييد فلان كس كه نگفته اين مجتهد نيست، خوبمجتهد نيست نگفته اما مجتهد هست گفته؟ اين بايد ثابت بشود تا ما بتوانيم تقليدكنيم. بقيه رجال سند هم بعضىهايشان جاى چانه زدن «على الظاهر واللَّه العالم»دارد، اين علم غيب را از كجا داريد كه شما مىگوييد مرحوم علامه مجلسىكتابهايى در شهر اصفهان مانده است، يك كتابى نقل مىكنند به دستنرسيد،همى گويند اين هم به علت اينكه آن عالم بزرگوار، آدم ممسكى بود، نرفتلااقل بدهد علامه مجلسى را، بگذاردش در بحار الانوار، يك همچنين كتابى نقلمىكنند در اصفهان بوده كه به خاطر، حالا تعبير به بخل نكنيم، امساك صاحب آنكتاب در اختيار علامه مجلسى نگذاشته است، ما نمىتوانيم بگوييم نبوده، البتهعلامه مجلسى كتابها را مىخريده به گرانترين قيمت براى اينكه آثار اهل بيترا زنده كند. «على كل حال» با اين مِن و مِنها ما نمىتوانيم يك حديثى درستكنيم و يك حكم فقهى را بر اساسش بار كنيم، خوب است، مؤيدى هست و عيبندارد.
و اما نكته پنجم، آخرين نكته را در ذيل مسأله هشتم بگوييم و برويم سراغمسأله نهم كه آن هم از مسائل مبتلابه است، اين است كه در عامه هم، همينمطالبى كه ما درباره جدار و ويران شدن و خسارات ناشى از آن داشتيم در بينفقهاء عامه هم همين مباحث كم و بيش با يك تفاوتهايى هست، آنها هم استنادبه حديث نبوى نكردهاند، نه ما حديث داريم در باب جدار و خراب شدنش وخسارات ناشى ازش و نه آنها حديث دارند، آنها هم «على القواعد» درستكردهاند و ما هم «على القواعد». يك آدرسى من عرض مىكنم كه مىتوانيدكلمات عامه و فتاواى عامه و استدلالاتشان را درباره مسأله «ما نحن فيه» در آنجاببينيد، مغنى ابن قدامه، جلد نهم، كتاب الديات، صفحه 572، آن هم مفصلصحبت كردهاند كما اينكه ما هم مفصل صحبت كرديم. «هذا تمام الكلام» دربارهمسأله هشتم، برويم سراغ مسأله نهم.
مسأله نهم و دهم، هر دو، مربوط به آتش افروختن و سرايت آتش و ايجادحريق و ضايعات جانى و مالى ناشى از آن است، كسى آتشى بيافروزد و ايجادحريق كند و خسارات جانى و مالى پيدا بشود، كى ضامن است و كى ضامننيست. منتها تحرير الوسيله آمده مسأله نهم و دهم را از هم جدا كرده است، نهمآن است كه در ملك خودش آتشى روشن كرده و دهم آن است كه در ملك غير،ما فعلاً سراغ نهم مىرويم كه در ملك خودش آتشى برافروخته است، بعداً همخواهيم گفت كه ما اين مسأله را هم توسعه مىدهيم، منحصر به آتش نيست.
اگر آبى مسلط كرد به كشتزار خود، در خانه خود، باغچه خود و اين آبتعدى كرد و خساراتى به همسايهها وارد شد. و يا اينكه نه، براى كشتن حشراتسمومى در مزرعهاش استفاده كرد، اين سموم تند بود مزرعه او را خراب كرد و بهمزارع مجاور هم سرايت كرد، يا براى دفع آفات نباتى گاه حيوانى است گاه نباتىاست، استفاده از وسايلى كرد و اينها تعدى كرد و به همسايهها سرايت كرد،خسارات جانى و مالى اى به بار آمد، آيا ضامن است يا ضامن نيست، اين مسألههم مسأله گستردهاى است، ولو موضوعى كه بحث كردهاند موضوع آتش است.عبارت تحرير الوسيله را مىخوانم، اين مسأله هم پنج صورت دارد، دقت كنيد،صور خمسه را از هم جدا كنيم، بعد هم دانه دانه بحث كنيم.
«لو اجج ناراً» تأجيج يعنى برافروختن، «لو أجج ناراً» آتشى بر افروخت، «فىملكه» ملك غير مسأله دهم است، «بمقدار حاجته» با دو قيد، قيد اول به مقدارحاجت است، «مع عدم احتمال التعدى» اين هم قيد دوم، به مقدار حاجت بود،احتمال تعدى در آتش نمىداد»،با اين دو قيد «لم يضمن» با اين دو قيد ضامننيست، «لو اتفق التعدى» چه طورى اتفاق بيافتد، چى بشود اتفاق بيافتد، يكطوفان شديدى درگير بشود يا يك گردبادى بيايد و تمام اين آتشهاى اينجا رابردارد همه جا پخش كند يا حيوانى بيايد پايش را بزند به اين آتش، دمش را بزندبه اين آتش و پرتاب بشود در خانه همسايه يا علل ديگر از اين قبيل، «فاتلفتنفساً»، اتلفت ضميرش به چى بر مىگردد، نار، نار مؤنث است «قل يا ناركونىبرداً وسلاما»، «فاتلفت نفساً او مالاً بلا اشكال يضمن بلا اشكال لم يضمن بلااشكال» ضامن نيست بلا اشكال، اين صورت اول بود كه ضامن نيست، چون دوقيد درش هست، هم به مقدار حاجت است و هم احتمال تعدى نمىداد.
«كما لا اشكال» نقطه مقابل اينجا كه هر دو قيد منتفى است، هم بيش از حاجتو هم احتمال تعدى را مىداد و يا علم به تعدى داشت، «كما لا اشكال فى الضمانلو زاد من مقدار حاجته مع علمه بالتعدى» تو مىخواهى يك چايى دم بكنى،آمدهاى يك بار هيزم اينجا روشن كردى و مىدانى هم، ديوار خانه همسايه چوبىهست، الآن بهش مىگيرد و آتش مىگيرد، خوب اينها حتماً ضامن است، «مععلمه بالتعدى» ضامن است، بلكه بالاتر از ضامن است، شايد در اينگونه موارداحتمال قصاص هم بدهيم، حساب قتل عمد بشود در بعضى از مسائلش. خوباين دو صورت بود، اولى قطعاً ضامن نيست، چون دو قيد حاصل است، دومىقطعاً ضامن هست، چون دو قيد منتفى است.
«والظاهر»، از والظاهر وارد صورت سوم مىشويم كه محل گفتگو و جاىچانه زدن دارد. «والظاهر ضمانه مع علمه بالتعدى وان كان بمقدار الحاجة» احدالقيدين هست، احد القيدين نيست، اين جناب به مقدار حاجت، بيش از مقدارحاجت يك اجاق براى چايى، اما مىدانست امروز روز طوفانى است، امروز باداست، شما در مسير باد يا در بيابان نشستهاى به اندازه اجاق كوچك، آن طرف همخرمن مال مردم است، تو هم به مقدار حاجتت در زمين مباح آتش روشنكردهاى، اما امروز روز طوفانى است، باد است، تعدى مىكند، مىرود مىزند بهخرمن مردم و آتش مىزند، ايشان مىگويند ظاهر اين است، حالا ظاهر بايدبگوييم يا بگوييم حتماً، ظاهر اين است كه ضامن است در اينجا، اين هم صورتسوم.
بل الظاهر، اين صورت چهارم است، «الضمان لو قضت العادة التعدى» بهمقدار حاجت بود، علم هم نداشت، ولى قاعدةً روز طوفانى تعدى مىكند ولو توعلم هم ندارى عادةً هفتاد درصد، هشتاد درصد اين است كه مىشود، «بل الظاهرالضمان لو قضت» قضاوت كنيد، از ماده قضاوت است، «لو قضت» من نوشتم،در تحرير «لو اقتضت» است، معلوم مىشود من.... «لو اقتضت العادة التعدى»اقتضاى عادت تعدى است، «مع الغفلة عنه» در حالى كه اين غافل بود، روزطوفانى آتش روشن كرده در يك بيابانى كه اطرافش خرمنهايى هست و اين آقاغافل هم است، بعد هم كه بهش مىگويند بابا خرمن مردم آتش گرفت مىگويدببخشيد من نمىدانستم، غافل بودهام، «مع الغفلة عنه فضلاً عن عدمها» صورتغفلت، آنجايى كه غافل نباشد ديگر بدتر، اينجا هم ضامن است، پس صورتسوم ضامن و صورت چهارم هم ضامن است.
و اما صورت پنجم، «ولو أجج زائداً على مقدار حاجته» از آن طرف قيد منتفىبشود، بيش از حاجتش آتش روشن كرد، ولى گفت يقين دارم تعدى نمىكند،يقين دارم، آن يك قيد هست، يقين دارد به عدم تعدى، اما اين يك قيد نيست«بمقدار الحاجه»، بيش از حاجت «ولو أجج زائداً على مقدار حاجته فلو قضتالعادة» آنجا هم قضت است، «فلو اقتضت العادة» معلوم مىشود نسخه ما فرقدارد، «فلو اقتضت العادة عدم التعدى» مىگويد دو حالت دارد، بيش از مقدارحاجتش چيز كرده، اگر اقتضاى حاجت عدم تعدى بود، «فاتفق بامر آخر علىخلاف العادة» «بامر آخر» مثل حيوانى، بوسيله طوفان ناگهانىاى، «ولم يظنالتعدى» باور نمىكرد تعدى كند، «فالظاهر عدم الضمان».
جواب سؤال: بله؟ «ولم يظن التعدى» ظاهرش هم اين است.
«فالظاهر عدم الضمان»
جواب سؤال: آن ظاهر «عدم الضمان» را كه دارد ديگر «لا يضمن» كه ندارد.
«فالظاهر عدم الضمان» آن «ولم يظن التعدى» است، «ولو كان التعدى» اينحالت دوم صورت پنجم است، صورت پنجم دو حالت دارد، حالت دومش «ولوكان التعدى بسبب فعله» است، تعدى به سبب فعل ديگرى بود، حالا به سبب فعلاين هست، يعنى پايش بهش خورد، حواسش نبود و پاى او خورد به يكى از اينهيزمها پرتاب شد، «ولو كان التعدى بسبب فعله ضمن» ضامن مىشود، «ولو كانالتأجيج بقدر الحاجة». خوب من يك جمع بندى اى بكنم پايه مسأله را هم روشنكنم تا اقوال و ادله را انشاء اللَّه الرحمن روز دوشنبه، فردا كه به مناسبت ولادمبارك تعطيل است.
و اما جمع بندى، دو تا قيد هست كه اساس اين مسأله را تشكيل مىدهد،يعنى اساس تقسيمات، يكى به مقدار الحاجه هست يا نيست، دوم هم علم بهتعدى داشتيد يا نداشتيد، هر دو قيد باشد، هيچكدام نباشد، اولى باشد، دومىنباشد، دومى باشد، اولى نباشد.
اين چهار صورت در اينجا در مىآيد، هم به مقدار حاجت است و هم علم بهعدم تعدى است، اين يك صورت، صورت دوم به مقدار حاجت نيست و همعلم به تعدى دارد، صورت سوم به مقدار حاجت هست اما علم به تعدى ندارد،صورت چهارم علم به تعدى دارد اما به مقدار حاجت است، يكى از اين صورتقسيم شده به دو صورت و پنج صورت از آن در آمده است، اين اساس كاراست. و اما، اين جمله را هم دقت كنيد، آيا در اين مسأله حديثى داريم يك نصخاصى كه ما بر اساس نص خاص صحبت كنيم؟ نه، اين مسأله هم نص خاصندارد، مسأله دهم داريم «فى غير ملكه»، اما «فى ملكه» نص خاص گندارد، پس ازكجا بايد اين مسأله حل بشود، بوسيله قواعد و اصولى كه داريم.
وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين.
پايان درس
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...