• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم اللَّه الرحمن الرحيم
    درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
    تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 132
    بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين‏لاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
    بحث ما در مسأله هفتم بود مربوط به تصادف دو وسيله نقليه با هم، دو كشتى،دو هواپيما، دو اتومبيل، حتى دو اسب‏سوار، اصل مسأله را گفتيم و رفتيم سراغ‏نكات باقيمانده، رسيديم به نكته سوم، امروز مى‏خواهيم برگرديم به نكته دوم بازو تكميل كنيم آن را.
    نكته دوم بحث در اين بود كه چه رقم احكام قتل شبيه عمد بر «ما نحن فيه»جارى مى‏شود، در حالى كه تعريف شبيه عمد منطبق بر اينجا نيست. ما جواب‏داديم دو راه براى اين مسأله و حل اين مشكل بسيار پيچيده ذكر كرديم، يكى‏اينكه نه تعريف شبه عمد بر آن تطبيق مى‏كند و نه تعريف خطا، بنابراين از آن‏اقسام سه گانه بيرون است، ماييم و قاعده اتلاف، كسى كه اتلاف كند ضامن است‏در باب نفوس و در باب اموال.
    جواب دوم هم احاديثى ذكر كرديم كه در ابواب مختلف وارد شده بود، نشان‏مى‏داد در اينجاها ضمان در مال شخصى است كه اتلاف كرده در عاقله‏اى است.در اينجا يكى از آقايان، يكى از مواد قانون جمهورى اسلامى را يادداشت كرده‏داده به من كه نشان مى‏دهد نويسندگان اين قانون هم يك مقدار فكرشان از ناحيه‏همين اشكال ناراحت بوده و شايد بشود از تعبيراتى كه اينها كرده‏اند يك راه‏سومى هم براى حل اين اشكال و معزل پيدا كرد. ماده قانون تبصره دو ماده‏دويست و نود و پنج است، تبصره سه ماده دويست و نود و پنج، هر گاه بر اثربى‏احتياطى يا بى‏مبالاتى يا عدم مهارت، بى‏احتياطى و بى‏مبالاتى و عدم مهارت‏و عدم رعايت مقررات، رعايت مقررات را نكرده، مثل مقررات راهنمايى ورانندگى مثلاً، هر گاه بر اثر بى‏احتياطى يا بى‏مبالاتى يا عدم مهارت و عدم رعايت‏مقررات، مربوط به امرى، اين مربوط به امرى مى‏خواسته قانون كلى باشد، فقطمربوط به تصادف نباشد، در بنا هم اگر خراب شد و روى سر كارگرها ريخت، درچاه اگر فروريختگى پيدا شد، در صنايع اگر كارگر كشته شد، اين مربوط به امرى‏كه گفته يعنى اينكه دايره قانون وسيع باشد، منحصر به تصادفات رانندگى نباشد.قتل يا جرح واقع شود به نحوى، اين جمله را دقت كنيد، به نحوى كه اگر آن‏مقررات رعايت مى‏شد حادثه‏اى اتفاق نمى‏افتاد، در چنين مواردى قتل و ياضرب و يا جرح در حكم شبه عمد خواهد بود، در حكم شبه عمد خواهد بود،معلوم مى‏شود اينها هم متوجه بوده‏اند كه اين شبه عمد نيست، منتها در حكم شبه‏عمد بود، از چه راهى وارد شدند، از راه اينكه اينها يك بى‏مبالاتى شده كه اگرنمى‏شد، اين حادثه اتفاق نمى‏افتاد.
    حالا ما از همين تعبيرات بگوييم، يك راه سومى هم مسأله دارد، ببينيم‏مى‏شود تمامش كرد يا اشكال هم پيدا مى‏كند، راه سوم اين است كه حوادثى كه‏واقع مى‏شود در امر تصادف كشتى‏ها و وسائل نقليه‏اى كه موضوع بحث ماست،حتماً بواسطه اين است كه اين دو نفر يا يكى از اين دو نفر يك كار خلافى كرده‏است، و الا اگر راننده‏ها همه در مسير خودشان حركت كنند، به مقررات راهنمايى‏دقت كنند، خواب آلود، گرسنه، بيمار، پشت رول، يا مست، پشت رول ننشينند وسرعت، سرعت روى حساب باشد، سبقت در جاى خودش باشد كه ديد داشته‏باشد، اتومبيل معاينه شده باشد و سالم باشد، خوب اگر رعايت همه اين مقررات‏بشود، عادةً تصادفى نمى‏شود، حادثه‏اى واقع نمى‏شود، اين حادثه مربوط به يكى‏از اينهاست. و لذا دائماً هم وقتى پليس مى‏آيد، مى‏گويد ببينيم مقصر كيست،يعنى مسلم مى‏گيرند، يك مقصرى در اين حادثه هست، حالا بايد يقه اين مقصررا بگيريم و بفرستيمش به دادگاه، هر دو هستند، مساوى است، متفاوت است، اين‏يكى است، آن يكى است، بالاخره مى‏خواهند مقصر را گيرش بياورند. از اين‏معلوم مى‏شود كه اگر تقصيرى نبود، اين حادثه اتفاق نمى‏افتاد، آن وقت مابگوييم معنى اين سخن اين است كه حادثه‏اى واقع شده به خاطر تقصير، مسلماًمحكوم است به جبران خسارت، اگر حادثه‏اى حاصل شده مربوط به تقصير،داخل در عنوان اتلاف مى‏شود، «اتلاف عن تقصيرٍ» و همين باعث مى‏شود كه‏ضامن بوده باشد، پس ما بياييم مقدمه چينى كنيم كه اين گونه حوادث حتماً به‏خاطر يك تقصيرى است كه در اينجا واقع شده و شخصى كه مقصر است، طبيعى‏است كه ضامن باشد، ديگر ما دنبال شبه عمد و عمد و امثال ذلك نمى‏خواهيم‏بگرديم، شخص مقصر بايد ضامن خسارات وارده باشد. از اين عبارت مامى‏گوييم اين‏هايى كه مى‏گفتند در رابطه با شبه عمد است، آنها متوجه بودند كه‏تعريف شبه عمد تطبيق نمى‏كند، ناچار دست زدند به دامان اينكه اينجا يك‏مقصرى هست و مقصر هم ضامن بودنش طبيعى است. بله، يك مواردى رامى‏شود پيدا كرد كه هيچ كس مقصر نباشد و آن اين است كه يك نقصى دراتومبيل ناگهانى واقع بشود، اتومبيل نو، معاينه كرده، يك مرتبه ترمز بريد ونتوانست راننده كنترل كند، زد و داغون كرد و كشت و خسارت وارد كرد، در يك‏چنين حادثه‏اى كه خيلى كم است، يعنى از هزارتا حادثه كه واقع مى‏شود درجاده‏ها شايد يكى‏اش اين طورى نباشد، اگر نقص در اتومبيل هم هست نقصى‏است كه در اثر بى‏مبالاتى است، نقصى است كه در اثر عدم معاينه است، اما يك‏اتومبيل كامل سالم بى‏عيب، ناگهان و فجأةً گرفتار نقصى بشود، ترمز ببرد يا مثلاًلاستيك بتركد و تصادف بكند، اين يك موارد نادرى است.
    جواب سؤال: بله، در اينجا، چرا تحقق خارجى كه دارد، كم است.
    آن وقت در اينجا كى مقصر است؟ شايد بگوييم راننده مقصر نيست، راننده‏بگوييم مقصر نيست. پس كى؟ آنى كه سازنده ماشين بوده است، يقه آن را كه‏نمى‏توانيم بگيريم، آن سازنده لابد مقصر بوده، يك افراط و تفريطى كرده، و الااين يواش هم مى‏آمد، مشكلى هم نداشت، اتومبيل هم نو بود، يك حادثه‏اى‏برايش پيش آمد، مگر اينكه شما بگوييد در اينجا هم مقصر راننده است. چرا؟براى اينكه قواعد راهنمايى و رانندگى مى‏گويد بايد، سرعتت، فاصله‏ات به‏اندازه‏اى باشد كه اگر ترمز هم ببرد بتوانى خود را كنترل كنى، اگر لاستيك بتركدبتوانى خود را كنترل كنى، شما باز بى‏مبالاتى كرده‏اى، سوار ماشين كه مى‏شوى‏احتمال بريدن ترمز و تركيدن لاستيك را بده و بى‏حساب نرو، باز هم بى‏مبالاتى‏از توى راننده است و اگر نبود، مى‏توانستى خودت را كنترل كنى. عيناً مثل كسانى‏كه در خيابان دارند مى‏روند، ماشين جلوى يك مرتبه بى‏دليل ترمز مى‏كند، عقبى‏بهش مى‏زند، جلويى را مقصر نمى‏دانند كه ترمز كرده، عقبى را مقصر مى‏دانند كه‏تو بايد فاصله‏ات به قدرى باشد كه اگر جلوى ترمز بكند بتوانى خودت را كنترل‏كنى، چرا فاصله‏ات را كم كردى، رعايت نكردى تو اگر رعايت مى‏كردى قادر بركنترل خويشتن بودى، ماشين هم اگر ترمزش ببرد بالاخره مى‏اندازنش داخل دنده‏و چه كارش مى‏كنند، بالاخره يك كارى مى‏كنند كه رد كند خودش را، بنابراين بازهم مقصر تو هستى.
    خوب حالا تا اينجا يك راه سومى، اين استثناء را قبول كنيم يا استثناء را قبول‏نكنيم آن يك بحث ديگرى است، در آنجايى كه نقص ناگهانى پيدا مى‏شود، اين‏را هم مقصر بدانيم يا ندانيم اين مهم نيست، مهم اصل اين مسأله كه بر اثربى‏مبالاتى ها، 99 درصد يا 999 در هزار مقصر بگوييم راننده‏ها هستند وبى‏مبالاتى از آنها هست، بياييم اين را هم ببريم داخل عنوان تقصير، اين را هم‏داخل عنوان يك قاعده عقلائى كه هر كسى كه مقصر است ضامن است. آيا اين‏سخن درست است يا اين راه سوم خالى از اشكال نيست؟ يك دانه اشكال ماداريم به اين راه سوم و آن اين است كه در قتل خطاى محض هم همين‏بى‏مبالاتى‏ها هست، قتل خطاى محض، منحصر بشود به امرى، در خطاى محض‏شما اينجا نشسته‏ايد، يك تير خالى مى‏كنيد براى آن پرنده، مى‏خورد به يك انسان‏جالس اينجا، لابد يك عيبى از تو هست، تيرى كه به آسمان هست كه نمى‏خوردبه زمين، لابد شما ماهر نبوديد، شما بى‏مبالات بوديد، شما نشانه‏گيرى‏اى كه‏كرديد، طائر نشانه‏گيرى كرديد، اما بى‏مبالاتى كرديد به ستون خورد، به ستون كه‏خورد كمانه كرد، باز شما مقصر هستيد، شما اگر رعايت مى‏كرديد دقيقاً، نبايد تيركمانه بكند و بعد بخورد به اين شخص جالس اينجا، تو پرنده در آسمان را داريدمى‏زنيد، نه انسان روى زمين را، بالاخره يك مشكلى در كار تو هست.
    جواب سؤال: بله؟ اگر كسى خودش را بياندازد جلوى ماشين، آن را كه مامى‏گوييم خونش هدر است، كسى هم خودش را بياندازد جلوى كسى كه تيرخالى مى‏كند آن هم خونش هدر است، آن هم اگر قادر به كنترل باشد، كسى‏خودش نياندازد جلويش مى‏تواند.
    ببينيد عرض من را، جان مطلب را دقت كنيد، من مى‏گويم اگر مقصر بودن‏دليل بشود كه ملحق به شبه عمد كنيم، مقصر بودن در خطاى محض هم هست،نمى‏شود يك خطاى محضى «اراد شيئاً فاصاب غيره» بدون هيچ تقصيرى باشد،لابد يا مهارت نداشته، يا خواب آلود بوده يا ،نمى‏دانم، درست نشانه‏گيرى نكرده،طائر را مى‏خواسته بزند، زد به ستون، ستون كمانه كرد و تير از ستون خورد به يك‏انسان جالسى، بازهم يك مقصر ديگر است، بنابراين ملحقش نمى‏كنيد به خطاى‏محض. نتيجه اين مى‏شود، تأثيرات احتمالى هم در شبه عمد است و هم درخطاى محض، منتها شديد و خفيف است، شديد و ضعيف است، شبه عمدمى‏خواست اين آقا را بزند، بى‏مبالاتى كرد و كشته شد، خطاى محض‏نمى‏خواست اين آقا را بزند، اما تيرى كه به پرنده انداخت بى‏مبالاتى كرد، كمانه‏كرد و به اين آقا خورد، هر دو بى‏مبالاتى است، آن شديدتر آن خفيف‏تر، اين‏سبب نمى‏شود كه شما اين را ملحق به شبه عمد كنيد، بياييد ملحق كنيد به خطا.نتيجه چى؟ نتيجه اين كه راه حل مشكل آن دو راهى است كه قبلاً عرض كرديم،اين راه سوم از نظر علمى قابل طرح است، ولى در عين حال خالى از دغدغه‏نيست. در اينجا يك نكته جالبى عرض كنم كه در كلام امام است و نشان مى‏دهدامام هم توجه به اين نكته و عنايت به اين نكته در موقع نوشتن اين جمله عنايتى‏داشته‏اند.
    جواب سؤال: خوب، مى‏خواستيد چشمتان را باز كنيد آقا جان، چشمتان راخوب باز نكرديد، هوا تاريك بوده، بى‏مبالاتى كرديد، اتفاق مى‏افتد، آهان خوب‏باز نكرديد، اگر آدم چشمش را خوب باز بكند، خطاى ؟؟؟ هم هميشه بى‏مبالاتى‏است درش، حالا اجازه بدهيد من كلام امام را بخوانم، اين بحث را تكميلش كنم.
    عبارتى دارد كه اين نشان مى‏دهد ايشان هم همين دغدغه را داشته‏اند، ايشان‏داشتند «فهو شبيه عمد او من باب الاسباب الموجبة للضمان» اين اولويش است،«فهو شبيه عمد» اين دو تا كشتى به هم خورد و تلفاتى آمد، «فهو شبيه عمد او من‏باب الاسباب الموجبة للضمان» معلوم مى‏شود در شبيه عمد بودنش ايشان ترديدداشته‏اند، تعريف شبيه عمد كه اراده سبب باشد «دون المسبب» منطبق نمى‏شود،در تصادف وسائل نقليه نه اراده سبب است و نه مسبب. و لذا با «او» آمده‏اند حل‏كرده‏اند، اين داخل در اسبابى است كه موجب ضمان است، يعنى ما يك چيزى‏داريم به نام الاسباب الموجبة للضمان كه از آن تقسيم سه گانه بيرون است، نه‏داخل در تعريف عمد است و شبه عمد است و نه خطا، داخل در عنوان«الاسباب الموجبة للضمان» است، اين يك عنوان چهارمى است، دليلش هم‏همان رواياتى است كه خوانديم، همان قانون عقلاى اسنادى كه گفتيم. بنابراين‏اين نكته را كه من اين را يكى از اشكالات عبارت ايشان فكر مى‏كردم هست،ديشب كه دقت كردم ديدم نه، اين اشاره به همين مسأله‏اى است كه ما داريم،ايشان هم با يك اشاره كوتاهى از اين مسأله گذشته‏اند، نه تنها اشكال در كلام‏ايشان نيست، بلكه تكميلى است بر كلام ايشان، به علت اينكه توجه داشته‏اند كه‏شبه عمد بودن اينجا قابل ايراد است، پس يك عنوان چهارمى پيدا كنيم به نام«الاسباب الموجبة للضمان» تا بتوانيم مشكل را در اين مبحث و مباحث مشابه‏حل كنيم.
    خوب «هذا تمام الكلام» در اين بازگشتى كه ما كرديم به نكته دوم و برويم‏سراغ نكته سوم كه ديروز مقدارى از آن را بحث كرديم و آن بحث روايات بود.رواياتى گفتيم داريم كه در اين مسأله وارد شده، بعضى هايش به درد مامى‏خورند «فى الجمله» بعضى‏هايش هم مشكل دارد، باقى مانده است دو روايت‏كه اين دو روايت در منابع غير مشهور نقل شده و مضمونش اين است كه ديه برعاقله است، چيزى كه احدى فتوا به آن نداده در باب اسباب هيچ كس فتوا به آن‏نداده است، حالا من اين دو روايت را بخوانم و بعد هم مشكلات دو روايت راعرض كنم.
    روايت اول روايت جعفريات است، اينها هم از مستدرك است، حديث يك ودو، باب بيست از موجبات ضمان، جلد هجدهم مستدرك، دو حديث است،يكى مالى جعفريات است، يكى مال دعائم الاسلام است، يكى سند دارد، يكى‏ندارد و هر دو از نظر سند چندان قابل قبول نيست.
    جواب سؤال: يكى از آنها كه مرسل است، هيچ.
    «فى الجعفريات بسنده ان علياًعليه السلام قضى فى فارسين» اين مال دو تا اسب‏سواراست كه تصادف مى‏كنند، فرقى نمى‏كند با كشتى، «قضى فى فارسين تصادمافمات احدهما فقضى ان الديه على عاقلة الباقى منهما فان ماتا جميعاً» به هم‏خوردند دو تا اسب‏سوار، هر دو افتادند پايين و ضربه‏مغزى شدند و هر دو مردند،«فان ماتا جميعاً فدية كل واحد منهما على عاقلة صاحبه»، اين يك حديث،اشكالش را عرض نمى‏كنم تا حديث دوم كه شبيه اين است بخوانيم.
    «ومثله ما فى دعائم الاسلام عن علىٍ عليه السلام»، جمله آخرش را مى‏خوانم كه‏مربوط به ماست، «وان كان خطاً فالدية على عاقلة كل واحد منهما»، «وان كان»يعنى تصادم، «خطاً فالدية على عاقلة كل واحد منهما». خوب اين دو حديث‏علاوه بر مشكل سند، دو تا مشكل در دلالت دارد، مشكل اول اين است كه چراتمام ديه را بر اين و آن بدهيم، خوب نصف ديه كه هدر است، خوب اگر اين‏مقصر است، آن مقصر است بالاخره نصف خونشان هدر است، بايد نصف ديه برعاقله ديگر باشد نه تمام ديه، اين يك مشكل. مشكل دوم اين است كه بودن ديه‏بر عاقله در اينجا احدى به آن فتوا نداده‏اند، «فهذان الحديثان متروكان»، متروك«لم يعمل به احد»
    جواب سؤال: يعنى چى باشند؟ آهان، يعنى دو تا بچه فارس، برويم سراغ فردنادر، بسيار خوب، اگر مايليد حديث را بر فرد نادر حمل كنيم، دو تا بچه‏اسب‏سوار غير بالغ زدند به هم و همديگر را داغون كردند و هر دو نابود شدند،خوب مصداق نادر است، بله، اگر واقعاً اين طور باشد مى‏شود. برويم سراغ عاقله‏در اينجا، اما اگر كبير باشد عاقله... آن وقت چرا تمامش را، خوب نصفش كه‏مقصر خودش بوده، چرا تمام ديه، بگوييم. چرا كل ديه؟ اگر يك بچه‏اى يك چاقوبه خودش بزند، يك كبير هم يك چاقو به او بزند، بر اثر اين دو تا چاقو بچه‏بميرد، عاقله ضامن چى است؟ نصف ديه‏اش است ديگر، يك چاقو خودش به‏خودش زده ديگر، طرف ضامن نصف ديه است، خودش به خودش چاقو زده،اين را كه نمى‏توانيم بيندازيم گردن مردم. در اينجا هم بچه خودش را در چاه‏انداخته، خودش را كوبيده به آن ماشين، خودش را كوبيده به آن اسب‏سوار،خوب نصف تقصير مال خودش بوده و نصف هم مال آن بوده است. چرا شماتمام را مى‏خواهيد بگيريد، خلاف قاعده است، صغير اگر به خودش چاقو بزندخوب كسى ديگر را بگيريم؟ هان؟ سؤال مى‏كنم اگر يكى به خودش زده و يكى‏ديگر هم بهش زده، اين دو تا باعث مرگش شده، چقدر ديه مى‏گيريم، نصف ديه‏را مى‏گيريم ديگر، خوب اينجا هم كه آن بچه زده به آن اسب‏سوار، خوب نصف‏مقصرش خودش بوده ديگر، چرا از عاقله بگيريم نصف مقصر را، مثل اينكه چاقوبه خودش زده، چه فرق مى‏كند.
    «فبنائاً على ذلك» اين دو تا حديث دو تا مشكل اساسى دارد و مهم اين است‏كه «لم يعمل به احد» و مخالف رواياتى هم است كه در باب اسباب وارد شده كه‏در آنجا هيچكدام عاقله نبود و تمام روايات كثيره‏اى كه در باب اسباب وارده‏شده بود و ديروز اشاره به آنها كرديم، همه مى‏گويند ديه در مال خود اين‏هاست،نكته سوم را گذشتيم. نكته چهارم، اگر بتوانيم بحث امروز را تمامش بكنيم انشاءاللَّه، دو، سه نكته كوتاه كوتاه مانده است.
    نكته چهارم اين است كه سؤالى كه بعضى از آقايان كرده‏اند كه اگر شخص‏ثالثى باعث اين تصادف بشود، مثلاً دو هواپيما به هم خورده‏اند، عامل به هم‏خوردن، آن برج مراقبت باشد، چون هواپيماها را آنهايى كه روى زمين هستندهدايت مى‏كنند، مخصوصاً در مورد فرود و صعود آنهايى كه روى زمين هستندهدايت مى‏كنند، اگر بهش گفت باند فرودگاه خالى است، فلان جا و فلان لحظه‏بنشين، نشست و خورد به يك هواپيمايى ديگر، عامل تصادف آن شخص ثالث‏بوده است. يا نه، سر چهارراه اين پليسى كه ايستاده علامت بدى داد، به يكى‏گفت از اين طرف بيا، به آن يكى گفت از آن طرف بيا، اين دو تا خوردند به هم وعامل خطاى پليس بود، يا در ايستگاه‏هاى قطار اين سوزن‏بان‏ها كه بايد خطها راجا به جا بكنند عوضى جابه‏جا كردند، اين دو تا قطار خوردند به هم، تمام‏اينجاها شخص ثالث مقصر بوده. مى‏رويم سراغ عالم اسباب، يا به قول ما«مباشرت مع الآلات» مى‏رويم در آنجا نگاه مى‏كنيم ببينيم اسناد فعل به كى است،اسناد فعل به برج مراقبت است، اسناد فعل به پليس است، اسناد فعل به سوزن‏بان‏است، توجه داريد. «وهكذا» خطاهاى ديگرى كه واقع بشود كه بعضى‏ها سؤال‏كرده بودند هليكوپترهايى كه در حال پرواز است و چتربازى از آن خودش رامى‏اندازد پايين و گير مى‏كند به هليكوپتر و چترباز از بين مى‏رود، كى مقصراست، آن هم همين بحث است، يا هواپيماهاى بدون سرنشينى كه بلند مى‏شود وبه چيزى، به كسى تصادف مى‏كند، آن هم همين بحث است، تمام اينجاها برمى‏گردد به بحث عالم اسباب، ما بايد ببينيم اسناد فعل به كى است؟ يك وقتى‏مى‏بينيد پنجاه درصد اسناد فعل به برج مراقبت فرودگاه است، پنجاه درصد به‏بى‏احتياطى خلبان است، خيلى خوب، پنجاه پنجاه تقسيم مى‏كنيم، در اينجاها كارشناسها بايد بيايند همان مسأله اصلى و ريشه واقعى مسأله، يعنى اسناد، ببيننداسناد به كى است و اگر اسناد مشترك است، ميزان اسناد را تعيين كنند كه چنددرصد است، ما بر اساس آن حكم خسارت را جارى مى‏كنيم و در اينجا مى‏گوييم‏حكم ثابت است.
    جواب سؤال: بله، در هواپيماهاى بدون سرنشين، آن كسى كه هواپيما رافرستاده به هوا. بدون سرنشين، يك كسى از اينجا اين هواپيما را فرستاد آسمان،تويى كه فرستادى بايد مراقب باشى كه به جايى، به چيزى و به كسى نخورد، تومقصر هستى كه فرستادى به آسمان. راننده ندارد، آهان، اين شخص پايين رااسمش را مى‏گذارى راننده، خيلى خوب، راننده، ما در حال حاضر اسم گذارى‏نداريم، پس بگوييد ما اين را اسمش را راننده مى‏گذاريم، همين شخص، همين‏شخصى كه روى زمين هست، هواپيما را هدايت مى‏كند، هرچى.
    و اما پنجمين نكته اين باب كه آخرين نكته است، اين است كه اگر اداره بيمه‏متكفل خسارت است، آيا سبب سقوط بدهكارى جانى از نظر ديه و خسارت‏مالى مى‏شود يا نه، كشتى‏ها بيمه هستند، اتومبيل‏ها بيمه هستند، هواپيماها بيمه‏هستند، تصادف كردند و به هم خوردند، اداره بيمه بايد خسارت بدهد، آيا اين‏باعث سقوط ضمان از جانى مى‏شود يا نه، ما يقه جانى را مى‏گيريم؟
    جواب: اين دو حالت دارد:
    حالت اول اين است كه اداره بيمه تمام خسارت را ادا بكند، تمام خسارت راادا كرد، «بالفعل»، اين باعث سقوط مى‏شود. چرا باعث سقوط مى‏شود؟ براى‏اينكه اداره بيمه مثل وكيل اين شخص تصادف كننده هست، «كالوكيل» است،«كالقائم مقامه» است، قرارداد دارند ديگر، در مقابل پولى كه در طول سال‏هاگرفته، الآن هم بايد قائم مقام آن شخص جانى بشود و به وظيفه‏اش عمل كند. اين‏در واقع مثل همين است كه شخصى از طرف جانى وكيل بشود و بگويد اين پول‏را بگير، برو ادا كن، اين تبرع نيست، خيال نكنيد يك شخصى تبرعاً آمده گفته‏خوب آقا ما ديه را داديم كه بگوييم اين از تو ساقط نمى‏شود، اين تبرعى داده، نه،شبيه وكيل است از شخص تصادف كننده و رفته داده است.
    اما شق دوم اگر اداره بيمه نداد، يا داد ولى همه را نداد، كارشناشس را فرستادو گفت من اين مقدار را بيشتر قبول نمى‏كنم، يا اداره بيمه است و بازى در آورد،پول گرفتن معمولاً آسان است، پول دادن كار خيلى مشكلى است، خيلى سرساعت و سر دقيقه و سر وقت حق بيمه را مى‏گيرند، اما موقع دادن، خوب مشكل‏مى‏دهند، دردسر دارد، مخصوصاً بيمه‏هاى درمانى و امثال ذلك را كه به دردسرمى‏پردازند. نداد، آيا شخصى كه خسارت ديده يقه آن خسارت زننده را بگيرد يايقه اداره بيمه يا يقه هر دو را مى‏تواند بگيرد؟ به كى مى‏تواند مراجعه كند؟ «قديقال به اينكه اين اداره بيمه جانشين شده، اگر هم آمد سراغ آن راننده، مى‏گويد آقابرو از بيمه بگير، ماشين ما بيمه است، دست از يقه من بردار، برو پيش اداره بيمه،مى‏گويد خوب نمى‏دهد، نمى‏دهد برو بگير، ما ماشين‏مان بيمه است، بيمه كرديم‏براى همين. آيا مى‏تواند اين را از سر خودش دفع بكند يا نه؟ «اولاً وبالذات» اين‏بايد بدهد، اين بايد بدهد، مادام كه اداره بيمه نپرداخته حق اين را، آن مى‏تواندبيايد يقه جانى را بگيرد، جانى هم نمى‏تواند بگويد آقا، من ماشينم بيمه است، برواز اداره بگير. تو به من خسارت زده‏اى، بيمه جانشين شما مى‏شود، بيا جانشين‏ات‏را بگير و ازش به من بده، جانشينت، جانشين نمى‏خواهد بشود، شما بايد بيايى‏جانشينت را بياورى و وظيفه‏اش را ادا بكنى، نمى‏كند جانشين ادا. «اللهم الا يقال»كه معنى بيمه نقل ذمه به ذمه است، يك بحثى دارند در باب ضمانت كه آيا ضم‏ذمه به ذمه است يا نقل ذمه به ذمه است؟ من كه ضامن مى‏شود بدهى شما را.معنى‏اش اين است كه بدهى شما مى‏آيد به ذمه من، يا نه، من كنار شما هستم كه‏اگر نپرداخت من بپردازم، ضم ذمه است به ذمه يا نقل ذمه است از ذمه‏اى به ذمه‏ديگر. مشهور اين است مى‏گويند ضامن نقل ذمه است، ولى ما در باب ضمانت‏معتقديم هر دو هست، هم نقل ذمه است هم ضم ذمه به ذمه است. يك وقتى‏جناب عالى يك بدهكارى هست، طلبكار يقه‏اش را چسبيده، مى‏گويد ولش كن،من ضامن هستم، ولش كن، ندارد، من ضامن هستم، اينجا نقل ذمه به ذمه است،معنى‏اش اين است كه ولش كن و بيا سراغ من. اما يك وقتى است يك كسى‏چكى دارد، كسى هم پشتش را امضا كرده، معنى‏اش اين نيست كه من بدهكار اين‏چك هستم، معنى‏اش اين است كه اگر صاحب چك نپرداخت من در كنار اوهستم، ما در بين عقلا هم نقل ذمه به ذمه داريم و هم ضم ذمه به ذمه داريم، اين درباب ضمان.
    حالا بيمه كدام يك از اين‏ها است، آيا بيمه از قبيل ضم ذمه به ذمه است كه اگرآن آقا كار خلافى انجام داد، اداره بيمه كنارش ايستاده است. خوب اگر اداره بيمه‏نداد چى؟ از خودش بگير. يا نه، اداره بيمه معنى‏اش اين است كه تمام تخلفاتى‏كه تو در آينده مى‏كنى به ذمه من، نقل ذمه به ذمه بشود، ديگر شخص جانى بعد ازبيمه اصلاً از گردونه خارج است، جانى بعد از بيمه كردن خودش مى‏آيد كنار،يك طرف اداره بيمه است و يك طرف خسارت ديده است. آيا اين است؟ بعيد مامى‏بينيم ماهيت بيمه اين باشد.
    جواب سؤال: بسيار خوب، حالا همانى كه مى‏دهد، آيا نقل است، يعنى ازاول جناب جانى ضامن نيست، تو برو كنار، من مى‏آيم وسط، من مى‏دانم وخسارت ديده، اين است؟ يا ماهيت بيمه يك هم‏چنين چيزى مشكل بتوانيم ازش‏در بياوريم، بيمه فوقش اين است، كنار شمايى كه خسارت ايجاد كرده‏ايد ايستاده‏و مى‏گويد مى‏دهم. حالا اين نداد، قرارداد بستى، خلاف كردى، برو شكايتش كن‏برو شكايتش كند اداره بيمه را، اما جواب خسارت ديده را كى بايد بدهد، شمابايد جواب خسارت ديده را بدهيد.
    بنابراين در بيمه اگر به طور كامل پرداخته نشد، شخص خسارت ديده‏مى‏تواند خسارت زننده را بگيرد و مطالبه كند، اين مسأله تمام. فردا انشاء اللَّه‏سراغ مسأله هشتم.
    وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين.
    پايان درس