جمعه 18 خرداد 1403 - 28 ذيقعده 1445 - 7 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 132
متن
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
درس خارج فقه، احكام ديات، توسط استاد مكارم شيرازى
تهيه شده در سال 1377 ه.ش، درس شماره 132
بسم اللَّه الرحمن الرحيم وبه نستعين وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرينلاسيما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوة الا باللَّه العلى العظيم
بحث ما در مسأله هفتم بود مربوط به تصادف دو وسيله نقليه با هم، دو كشتى،دو هواپيما، دو اتومبيل، حتى دو اسبسوار، اصل مسأله را گفتيم و رفتيم سراغنكات باقيمانده، رسيديم به نكته سوم، امروز مىخواهيم برگرديم به نكته دوم بازو تكميل كنيم آن را.
نكته دوم بحث در اين بود كه چه رقم احكام قتل شبيه عمد بر «ما نحن فيه»جارى مىشود، در حالى كه تعريف شبيه عمد منطبق بر اينجا نيست. ما جوابداديم دو راه براى اين مسأله و حل اين مشكل بسيار پيچيده ذكر كرديم، يكىاينكه نه تعريف شبه عمد بر آن تطبيق مىكند و نه تعريف خطا، بنابراين از آناقسام سه گانه بيرون است، ماييم و قاعده اتلاف، كسى كه اتلاف كند ضامن استدر باب نفوس و در باب اموال.
جواب دوم هم احاديثى ذكر كرديم كه در ابواب مختلف وارد شده بود، نشانمىداد در اينجاها ضمان در مال شخصى است كه اتلاف كرده در عاقلهاى است.در اينجا يكى از آقايان، يكى از مواد قانون جمهورى اسلامى را يادداشت كردهداده به من كه نشان مىدهد نويسندگان اين قانون هم يك مقدار فكرشان از ناحيههمين اشكال ناراحت بوده و شايد بشود از تعبيراتى كه اينها كردهاند يك راهسومى هم براى حل اين اشكال و معزل پيدا كرد. ماده قانون تبصره دو مادهدويست و نود و پنج است، تبصره سه ماده دويست و نود و پنج، هر گاه بر اثربىاحتياطى يا بىمبالاتى يا عدم مهارت، بىاحتياطى و بىمبالاتى و عدم مهارتو عدم رعايت مقررات، رعايت مقررات را نكرده، مثل مقررات راهنمايى ورانندگى مثلاً، هر گاه بر اثر بىاحتياطى يا بىمبالاتى يا عدم مهارت و عدم رعايتمقررات، مربوط به امرى، اين مربوط به امرى مىخواسته قانون كلى باشد، فقطمربوط به تصادف نباشد، در بنا هم اگر خراب شد و روى سر كارگرها ريخت، درچاه اگر فروريختگى پيدا شد، در صنايع اگر كارگر كشته شد، اين مربوط به امرىكه گفته يعنى اينكه دايره قانون وسيع باشد، منحصر به تصادفات رانندگى نباشد.قتل يا جرح واقع شود به نحوى، اين جمله را دقت كنيد، به نحوى كه اگر آنمقررات رعايت مىشد حادثهاى اتفاق نمىافتاد، در چنين مواردى قتل و ياضرب و يا جرح در حكم شبه عمد خواهد بود، در حكم شبه عمد خواهد بود،معلوم مىشود اينها هم متوجه بودهاند كه اين شبه عمد نيست، منتها در حكم شبهعمد بود، از چه راهى وارد شدند، از راه اينكه اينها يك بىمبالاتى شده كه اگرنمىشد، اين حادثه اتفاق نمىافتاد.
حالا ما از همين تعبيرات بگوييم، يك راه سومى هم مسأله دارد، ببينيممىشود تمامش كرد يا اشكال هم پيدا مىكند، راه سوم اين است كه حوادثى كهواقع مىشود در امر تصادف كشتىها و وسائل نقليهاى كه موضوع بحث ماست،حتماً بواسطه اين است كه اين دو نفر يا يكى از اين دو نفر يك كار خلافى كردهاست، و الا اگر رانندهها همه در مسير خودشان حركت كنند، به مقررات راهنمايىدقت كنند، خواب آلود، گرسنه، بيمار، پشت رول، يا مست، پشت رول ننشينند وسرعت، سرعت روى حساب باشد، سبقت در جاى خودش باشد كه ديد داشتهباشد، اتومبيل معاينه شده باشد و سالم باشد، خوب اگر رعايت همه اين مقرراتبشود، عادةً تصادفى نمىشود، حادثهاى واقع نمىشود، اين حادثه مربوط به يكىاز اينهاست. و لذا دائماً هم وقتى پليس مىآيد، مىگويد ببينيم مقصر كيست،يعنى مسلم مىگيرند، يك مقصرى در اين حادثه هست، حالا بايد يقه اين مقصررا بگيريم و بفرستيمش به دادگاه، هر دو هستند، مساوى است، متفاوت است، اينيكى است، آن يكى است، بالاخره مىخواهند مقصر را گيرش بياورند. از اينمعلوم مىشود كه اگر تقصيرى نبود، اين حادثه اتفاق نمىافتاد، آن وقت مابگوييم معنى اين سخن اين است كه حادثهاى واقع شده به خاطر تقصير، مسلماًمحكوم است به جبران خسارت، اگر حادثهاى حاصل شده مربوط به تقصير،داخل در عنوان اتلاف مىشود، «اتلاف عن تقصيرٍ» و همين باعث مىشود كهضامن بوده باشد، پس ما بياييم مقدمه چينى كنيم كه اين گونه حوادث حتماً بهخاطر يك تقصيرى است كه در اينجا واقع شده و شخصى كه مقصر است، طبيعىاست كه ضامن باشد، ديگر ما دنبال شبه عمد و عمد و امثال ذلك نمىخواهيمبگرديم، شخص مقصر بايد ضامن خسارات وارده باشد. از اين عبارت مامىگوييم اينهايى كه مىگفتند در رابطه با شبه عمد است، آنها متوجه بودند كهتعريف شبه عمد تطبيق نمىكند، ناچار دست زدند به دامان اينكه اينجا يكمقصرى هست و مقصر هم ضامن بودنش طبيعى است. بله، يك مواردى رامىشود پيدا كرد كه هيچ كس مقصر نباشد و آن اين است كه يك نقصى دراتومبيل ناگهانى واقع بشود، اتومبيل نو، معاينه كرده، يك مرتبه ترمز بريد ونتوانست راننده كنترل كند، زد و داغون كرد و كشت و خسارت وارد كرد، در يكچنين حادثهاى كه خيلى كم است، يعنى از هزارتا حادثه كه واقع مىشود درجادهها شايد يكىاش اين طورى نباشد، اگر نقص در اتومبيل هم هست نقصىاست كه در اثر بىمبالاتى است، نقصى است كه در اثر عدم معاينه است، اما يكاتومبيل كامل سالم بىعيب، ناگهان و فجأةً گرفتار نقصى بشود، ترمز ببرد يا مثلاًلاستيك بتركد و تصادف بكند، اين يك موارد نادرى است.
جواب سؤال: بله، در اينجا، چرا تحقق خارجى كه دارد، كم است.
آن وقت در اينجا كى مقصر است؟ شايد بگوييم راننده مقصر نيست، رانندهبگوييم مقصر نيست. پس كى؟ آنى كه سازنده ماشين بوده است، يقه آن را كهنمىتوانيم بگيريم، آن سازنده لابد مقصر بوده، يك افراط و تفريطى كرده، و الااين يواش هم مىآمد، مشكلى هم نداشت، اتومبيل هم نو بود، يك حادثهاىبرايش پيش آمد، مگر اينكه شما بگوييد در اينجا هم مقصر راننده است. چرا؟براى اينكه قواعد راهنمايى و رانندگى مىگويد بايد، سرعتت، فاصلهات بهاندازهاى باشد كه اگر ترمز هم ببرد بتوانى خود را كنترل كنى، اگر لاستيك بتركدبتوانى خود را كنترل كنى، شما باز بىمبالاتى كردهاى، سوار ماشين كه مىشوىاحتمال بريدن ترمز و تركيدن لاستيك را بده و بىحساب نرو، باز هم بىمبالاتىاز توى راننده است و اگر نبود، مىتوانستى خودت را كنترل كنى. عيناً مثل كسانىكه در خيابان دارند مىروند، ماشين جلوى يك مرتبه بىدليل ترمز مىكند، عقبىبهش مىزند، جلويى را مقصر نمىدانند كه ترمز كرده، عقبى را مقصر مىدانند كهتو بايد فاصلهات به قدرى باشد كه اگر جلوى ترمز بكند بتوانى خودت را كنترلكنى، چرا فاصلهات را كم كردى، رعايت نكردى تو اگر رعايت مىكردى قادر بركنترل خويشتن بودى، ماشين هم اگر ترمزش ببرد بالاخره مىاندازنش داخل دندهو چه كارش مىكنند، بالاخره يك كارى مىكنند كه رد كند خودش را، بنابراين بازهم مقصر تو هستى.
خوب حالا تا اينجا يك راه سومى، اين استثناء را قبول كنيم يا استثناء را قبولنكنيم آن يك بحث ديگرى است، در آنجايى كه نقص ناگهانى پيدا مىشود، اينرا هم مقصر بدانيم يا ندانيم اين مهم نيست، مهم اصل اين مسأله كه بر اثربىمبالاتى ها، 99 درصد يا 999 در هزار مقصر بگوييم رانندهها هستند وبىمبالاتى از آنها هست، بياييم اين را هم ببريم داخل عنوان تقصير، اين را همداخل عنوان يك قاعده عقلائى كه هر كسى كه مقصر است ضامن است. آيا اينسخن درست است يا اين راه سوم خالى از اشكال نيست؟ يك دانه اشكال ماداريم به اين راه سوم و آن اين است كه در قتل خطاى محض هم همينبىمبالاتىها هست، قتل خطاى محض، منحصر بشود به امرى، در خطاى محضشما اينجا نشستهايد، يك تير خالى مىكنيد براى آن پرنده، مىخورد به يك انسانجالس اينجا، لابد يك عيبى از تو هست، تيرى كه به آسمان هست كه نمىخوردبه زمين، لابد شما ماهر نبوديد، شما بىمبالات بوديد، شما نشانهگيرىاى كهكرديد، طائر نشانهگيرى كرديد، اما بىمبالاتى كرديد به ستون خورد، به ستون كهخورد كمانه كرد، باز شما مقصر هستيد، شما اگر رعايت مىكرديد دقيقاً، نبايد تيركمانه بكند و بعد بخورد به اين شخص جالس اينجا، تو پرنده در آسمان را داريدمىزنيد، نه انسان روى زمين را، بالاخره يك مشكلى در كار تو هست.
جواب سؤال: بله؟ اگر كسى خودش را بياندازد جلوى ماشين، آن را كه مامىگوييم خونش هدر است، كسى هم خودش را بياندازد جلوى كسى كه تيرخالى مىكند آن هم خونش هدر است، آن هم اگر قادر به كنترل باشد، كسىخودش نياندازد جلويش مىتواند.
ببينيد عرض من را، جان مطلب را دقت كنيد، من مىگويم اگر مقصر بودندليل بشود كه ملحق به شبه عمد كنيم، مقصر بودن در خطاى محض هم هست،نمىشود يك خطاى محضى «اراد شيئاً فاصاب غيره» بدون هيچ تقصيرى باشد،لابد يا مهارت نداشته، يا خواب آلود بوده يا ،نمىدانم، درست نشانهگيرى نكرده،طائر را مىخواسته بزند، زد به ستون، ستون كمانه كرد و تير از ستون خورد به يكانسان جالسى، بازهم يك مقصر ديگر است، بنابراين ملحقش نمىكنيد به خطاىمحض. نتيجه اين مىشود، تأثيرات احتمالى هم در شبه عمد است و هم درخطاى محض، منتها شديد و خفيف است، شديد و ضعيف است، شبه عمدمىخواست اين آقا را بزند، بىمبالاتى كرد و كشته شد، خطاى محضنمىخواست اين آقا را بزند، اما تيرى كه به پرنده انداخت بىمبالاتى كرد، كمانهكرد و به اين آقا خورد، هر دو بىمبالاتى است، آن شديدتر آن خفيفتر، اينسبب نمىشود كه شما اين را ملحق به شبه عمد كنيد، بياييد ملحق كنيد به خطا.نتيجه چى؟ نتيجه اين كه راه حل مشكل آن دو راهى است كه قبلاً عرض كرديم،اين راه سوم از نظر علمى قابل طرح است، ولى در عين حال خالى از دغدغهنيست. در اينجا يك نكته جالبى عرض كنم كه در كلام امام است و نشان مىدهدامام هم توجه به اين نكته و عنايت به اين نكته در موقع نوشتن اين جمله عنايتىداشتهاند.
جواب سؤال: خوب، مىخواستيد چشمتان را باز كنيد آقا جان، چشمتان راخوب باز نكرديد، هوا تاريك بوده، بىمبالاتى كرديد، اتفاق مىافتد، آهان خوبباز نكرديد، اگر آدم چشمش را خوب باز بكند، خطاى ؟؟؟ هم هميشه بىمبالاتىاست درش، حالا اجازه بدهيد من كلام امام را بخوانم، اين بحث را تكميلش كنم.
عبارتى دارد كه اين نشان مىدهد ايشان هم همين دغدغه را داشتهاند، ايشانداشتند «فهو شبيه عمد او من باب الاسباب الموجبة للضمان» اين اولويش است،«فهو شبيه عمد» اين دو تا كشتى به هم خورد و تلفاتى آمد، «فهو شبيه عمد او منباب الاسباب الموجبة للضمان» معلوم مىشود در شبيه عمد بودنش ايشان ترديدداشتهاند، تعريف شبيه عمد كه اراده سبب باشد «دون المسبب» منطبق نمىشود،در تصادف وسائل نقليه نه اراده سبب است و نه مسبب. و لذا با «او» آمدهاند حلكردهاند، اين داخل در اسبابى است كه موجب ضمان است، يعنى ما يك چيزىداريم به نام الاسباب الموجبة للضمان كه از آن تقسيم سه گانه بيرون است، نهداخل در تعريف عمد است و شبه عمد است و نه خطا، داخل در عنوان«الاسباب الموجبة للضمان» است، اين يك عنوان چهارمى است، دليلش همهمان رواياتى است كه خوانديم، همان قانون عقلاى اسنادى كه گفتيم. بنابرايناين نكته را كه من اين را يكى از اشكالات عبارت ايشان فكر مىكردم هست،ديشب كه دقت كردم ديدم نه، اين اشاره به همين مسألهاى است كه ما داريم،ايشان هم با يك اشاره كوتاهى از اين مسأله گذشتهاند، نه تنها اشكال در كلامايشان نيست، بلكه تكميلى است بر كلام ايشان، به علت اينكه توجه داشتهاند كهشبه عمد بودن اينجا قابل ايراد است، پس يك عنوان چهارمى پيدا كنيم به نام«الاسباب الموجبة للضمان» تا بتوانيم مشكل را در اين مبحث و مباحث مشابهحل كنيم.
خوب «هذا تمام الكلام» در اين بازگشتى كه ما كرديم به نكته دوم و برويمسراغ نكته سوم كه ديروز مقدارى از آن را بحث كرديم و آن بحث روايات بود.رواياتى گفتيم داريم كه در اين مسأله وارد شده، بعضى هايش به درد مامىخورند «فى الجمله» بعضىهايش هم مشكل دارد، باقى مانده است دو روايتكه اين دو روايت در منابع غير مشهور نقل شده و مضمونش اين است كه ديه برعاقله است، چيزى كه احدى فتوا به آن نداده در باب اسباب هيچ كس فتوا به آننداده است، حالا من اين دو روايت را بخوانم و بعد هم مشكلات دو روايت راعرض كنم.
روايت اول روايت جعفريات است، اينها هم از مستدرك است، حديث يك ودو، باب بيست از موجبات ضمان، جلد هجدهم مستدرك، دو حديث است،يكى مالى جعفريات است، يكى مال دعائم الاسلام است، يكى سند دارد، يكىندارد و هر دو از نظر سند چندان قابل قبول نيست.
جواب سؤال: يكى از آنها كه مرسل است، هيچ.
«فى الجعفريات بسنده ان علياًعليه السلام قضى فى فارسين» اين مال دو تا اسبسواراست كه تصادف مىكنند، فرقى نمىكند با كشتى، «قضى فى فارسين تصادمافمات احدهما فقضى ان الديه على عاقلة الباقى منهما فان ماتا جميعاً» به همخوردند دو تا اسبسوار، هر دو افتادند پايين و ضربهمغزى شدند و هر دو مردند،«فان ماتا جميعاً فدية كل واحد منهما على عاقلة صاحبه»، اين يك حديث،اشكالش را عرض نمىكنم تا حديث دوم كه شبيه اين است بخوانيم.
«ومثله ما فى دعائم الاسلام عن علىٍ عليه السلام»، جمله آخرش را مىخوانم كهمربوط به ماست، «وان كان خطاً فالدية على عاقلة كل واحد منهما»، «وان كان»يعنى تصادم، «خطاً فالدية على عاقلة كل واحد منهما». خوب اين دو حديثعلاوه بر مشكل سند، دو تا مشكل در دلالت دارد، مشكل اول اين است كه چراتمام ديه را بر اين و آن بدهيم، خوب نصف ديه كه هدر است، خوب اگر اينمقصر است، آن مقصر است بالاخره نصف خونشان هدر است، بايد نصف ديه برعاقله ديگر باشد نه تمام ديه، اين يك مشكل. مشكل دوم اين است كه بودن ديهبر عاقله در اينجا احدى به آن فتوا ندادهاند، «فهذان الحديثان متروكان»، متروك«لم يعمل به احد»
جواب سؤال: يعنى چى باشند؟ آهان، يعنى دو تا بچه فارس، برويم سراغ فردنادر، بسيار خوب، اگر مايليد حديث را بر فرد نادر حمل كنيم، دو تا بچهاسبسوار غير بالغ زدند به هم و همديگر را داغون كردند و هر دو نابود شدند،خوب مصداق نادر است، بله، اگر واقعاً اين طور باشد مىشود. برويم سراغ عاقلهدر اينجا، اما اگر كبير باشد عاقله... آن وقت چرا تمامش را، خوب نصفش كهمقصر خودش بوده، چرا تمام ديه، بگوييم. چرا كل ديه؟ اگر يك بچهاى يك چاقوبه خودش بزند، يك كبير هم يك چاقو به او بزند، بر اثر اين دو تا چاقو بچهبميرد، عاقله ضامن چى است؟ نصف ديهاش است ديگر، يك چاقو خودش بهخودش زده ديگر، طرف ضامن نصف ديه است، خودش به خودش چاقو زده،اين را كه نمىتوانيم بيندازيم گردن مردم. در اينجا هم بچه خودش را در چاهانداخته، خودش را كوبيده به آن ماشين، خودش را كوبيده به آن اسبسوار،خوب نصف تقصير مال خودش بوده و نصف هم مال آن بوده است. چرا شماتمام را مىخواهيد بگيريد، خلاف قاعده است، صغير اگر به خودش چاقو بزندخوب كسى ديگر را بگيريم؟ هان؟ سؤال مىكنم اگر يكى به خودش زده و يكىديگر هم بهش زده، اين دو تا باعث مرگش شده، چقدر ديه مىگيريم، نصف ديهرا مىگيريم ديگر، خوب اينجا هم كه آن بچه زده به آن اسبسوار، خوب نصفمقصرش خودش بوده ديگر، چرا از عاقله بگيريم نصف مقصر را، مثل اينكه چاقوبه خودش زده، چه فرق مىكند.
«فبنائاً على ذلك» اين دو تا حديث دو تا مشكل اساسى دارد و مهم اين استكه «لم يعمل به احد» و مخالف رواياتى هم است كه در باب اسباب وارد شده كهدر آنجا هيچكدام عاقله نبود و تمام روايات كثيرهاى كه در باب اسباب واردهشده بود و ديروز اشاره به آنها كرديم، همه مىگويند ديه در مال خود اينهاست،نكته سوم را گذشتيم. نكته چهارم، اگر بتوانيم بحث امروز را تمامش بكنيم انشاءاللَّه، دو، سه نكته كوتاه كوتاه مانده است.
نكته چهارم اين است كه سؤالى كه بعضى از آقايان كردهاند كه اگر شخصثالثى باعث اين تصادف بشود، مثلاً دو هواپيما به هم خوردهاند، عامل به همخوردن، آن برج مراقبت باشد، چون هواپيماها را آنهايى كه روى زمين هستندهدايت مىكنند، مخصوصاً در مورد فرود و صعود آنهايى كه روى زمين هستندهدايت مىكنند، اگر بهش گفت باند فرودگاه خالى است، فلان جا و فلان لحظهبنشين، نشست و خورد به يك هواپيمايى ديگر، عامل تصادف آن شخص ثالثبوده است. يا نه، سر چهارراه اين پليسى كه ايستاده علامت بدى داد، به يكىگفت از اين طرف بيا، به آن يكى گفت از آن طرف بيا، اين دو تا خوردند به هم وعامل خطاى پليس بود، يا در ايستگاههاى قطار اين سوزنبانها كه بايد خطها راجا به جا بكنند عوضى جابهجا كردند، اين دو تا قطار خوردند به هم، تماماينجاها شخص ثالث مقصر بوده. مىرويم سراغ عالم اسباب، يا به قول ما«مباشرت مع الآلات» مىرويم در آنجا نگاه مىكنيم ببينيم اسناد فعل به كى است،اسناد فعل به برج مراقبت است، اسناد فعل به پليس است، اسناد فعل به سوزنباناست، توجه داريد. «وهكذا» خطاهاى ديگرى كه واقع بشود كه بعضىها سؤالكرده بودند هليكوپترهايى كه در حال پرواز است و چتربازى از آن خودش رامىاندازد پايين و گير مىكند به هليكوپتر و چترباز از بين مىرود، كى مقصراست، آن هم همين بحث است، يا هواپيماهاى بدون سرنشينى كه بلند مىشود وبه چيزى، به كسى تصادف مىكند، آن هم همين بحث است، تمام اينجاها برمىگردد به بحث عالم اسباب، ما بايد ببينيم اسناد فعل به كى است؟ يك وقتىمىبينيد پنجاه درصد اسناد فعل به برج مراقبت فرودگاه است، پنجاه درصد بهبىاحتياطى خلبان است، خيلى خوب، پنجاه پنجاه تقسيم مىكنيم، در اينجاها كارشناسها بايد بيايند همان مسأله اصلى و ريشه واقعى مسأله، يعنى اسناد، ببيننداسناد به كى است و اگر اسناد مشترك است، ميزان اسناد را تعيين كنند كه چنددرصد است، ما بر اساس آن حكم خسارت را جارى مىكنيم و در اينجا مىگوييمحكم ثابت است.
جواب سؤال: بله، در هواپيماهاى بدون سرنشين، آن كسى كه هواپيما رافرستاده به هوا. بدون سرنشين، يك كسى از اينجا اين هواپيما را فرستاد آسمان،تويى كه فرستادى بايد مراقب باشى كه به جايى، به چيزى و به كسى نخورد، تومقصر هستى كه فرستادى به آسمان. راننده ندارد، آهان، اين شخص پايين رااسمش را مىگذارى راننده، خيلى خوب، راننده، ما در حال حاضر اسم گذارىنداريم، پس بگوييد ما اين را اسمش را راننده مىگذاريم، همين شخص، همينشخصى كه روى زمين هست، هواپيما را هدايت مىكند، هرچى.
و اما پنجمين نكته اين باب كه آخرين نكته است، اين است كه اگر اداره بيمهمتكفل خسارت است، آيا سبب سقوط بدهكارى جانى از نظر ديه و خسارتمالى مىشود يا نه، كشتىها بيمه هستند، اتومبيلها بيمه هستند، هواپيماها بيمههستند، تصادف كردند و به هم خوردند، اداره بيمه بايد خسارت بدهد، آيا اينباعث سقوط ضمان از جانى مىشود يا نه، ما يقه جانى را مىگيريم؟
جواب: اين دو حالت دارد:
حالت اول اين است كه اداره بيمه تمام خسارت را ادا بكند، تمام خسارت راادا كرد، «بالفعل»، اين باعث سقوط مىشود. چرا باعث سقوط مىشود؟ براىاينكه اداره بيمه مثل وكيل اين شخص تصادف كننده هست، «كالوكيل» است،«كالقائم مقامه» است، قرارداد دارند ديگر، در مقابل پولى كه در طول سالهاگرفته، الآن هم بايد قائم مقام آن شخص جانى بشود و به وظيفهاش عمل كند. ايندر واقع مثل همين است كه شخصى از طرف جانى وكيل بشود و بگويد اين پولرا بگير، برو ادا كن، اين تبرع نيست، خيال نكنيد يك شخصى تبرعاً آمده گفتهخوب آقا ما ديه را داديم كه بگوييم اين از تو ساقط نمىشود، اين تبرعى داده، نه،شبيه وكيل است از شخص تصادف كننده و رفته داده است.
اما شق دوم اگر اداره بيمه نداد، يا داد ولى همه را نداد، كارشناشس را فرستادو گفت من اين مقدار را بيشتر قبول نمىكنم، يا اداره بيمه است و بازى در آورد،پول گرفتن معمولاً آسان است، پول دادن كار خيلى مشكلى است، خيلى سرساعت و سر دقيقه و سر وقت حق بيمه را مىگيرند، اما موقع دادن، خوب مشكلمىدهند، دردسر دارد، مخصوصاً بيمههاى درمانى و امثال ذلك را كه به دردسرمىپردازند. نداد، آيا شخصى كه خسارت ديده يقه آن خسارت زننده را بگيرد يايقه اداره بيمه يا يقه هر دو را مىتواند بگيرد؟ به كى مىتواند مراجعه كند؟ «قديقال به اينكه اين اداره بيمه جانشين شده، اگر هم آمد سراغ آن راننده، مىگويد آقابرو از بيمه بگير، ماشين ما بيمه است، دست از يقه من بردار، برو پيش اداره بيمه،مىگويد خوب نمىدهد، نمىدهد برو بگير، ما ماشينمان بيمه است، بيمه كرديمبراى همين. آيا مىتواند اين را از سر خودش دفع بكند يا نه؟ «اولاً وبالذات» اينبايد بدهد، اين بايد بدهد، مادام كه اداره بيمه نپرداخته حق اين را، آن مىتواندبيايد يقه جانى را بگيرد، جانى هم نمىتواند بگويد آقا، من ماشينم بيمه است، برواز اداره بگير. تو به من خسارت زدهاى، بيمه جانشين شما مىشود، بيا جانشيناترا بگير و ازش به من بده، جانشينت، جانشين نمىخواهد بشود، شما بايد بيايىجانشينت را بياورى و وظيفهاش را ادا بكنى، نمىكند جانشين ادا. «اللهم الا يقال»كه معنى بيمه نقل ذمه به ذمه است، يك بحثى دارند در باب ضمانت كه آيا ضمذمه به ذمه است يا نقل ذمه به ذمه است؟ من كه ضامن مىشود بدهى شما را.معنىاش اين است كه بدهى شما مىآيد به ذمه من، يا نه، من كنار شما هستم كهاگر نپرداخت من بپردازم، ضم ذمه است به ذمه يا نقل ذمه است از ذمهاى به ذمهديگر. مشهور اين است مىگويند ضامن نقل ذمه است، ولى ما در باب ضمانتمعتقديم هر دو هست، هم نقل ذمه است هم ضم ذمه به ذمه است. يك وقتىجناب عالى يك بدهكارى هست، طلبكار يقهاش را چسبيده، مىگويد ولش كن،من ضامن هستم، ولش كن، ندارد، من ضامن هستم، اينجا نقل ذمه به ذمه است،معنىاش اين است كه ولش كن و بيا سراغ من. اما يك وقتى است يك كسىچكى دارد، كسى هم پشتش را امضا كرده، معنىاش اين نيست كه من بدهكار اينچك هستم، معنىاش اين است كه اگر صاحب چك نپرداخت من در كنار اوهستم، ما در بين عقلا هم نقل ذمه به ذمه داريم و هم ضم ذمه به ذمه داريم، اين درباب ضمان.
حالا بيمه كدام يك از اينها است، آيا بيمه از قبيل ضم ذمه به ذمه است كه اگرآن آقا كار خلافى انجام داد، اداره بيمه كنارش ايستاده است. خوب اگر اداره بيمهنداد چى؟ از خودش بگير. يا نه، اداره بيمه معنىاش اين است كه تمام تخلفاتىكه تو در آينده مىكنى به ذمه من، نقل ذمه به ذمه بشود، ديگر شخص جانى بعد ازبيمه اصلاً از گردونه خارج است، جانى بعد از بيمه كردن خودش مىآيد كنار،يك طرف اداره بيمه است و يك طرف خسارت ديده است. آيا اين است؟ بعيد مامىبينيم ماهيت بيمه اين باشد.
جواب سؤال: بسيار خوب، حالا همانى كه مىدهد، آيا نقل است، يعنى ازاول جناب جانى ضامن نيست، تو برو كنار، من مىآيم وسط، من مىدانم وخسارت ديده، اين است؟ يا ماهيت بيمه يك همچنين چيزى مشكل بتوانيم ازشدر بياوريم، بيمه فوقش اين است، كنار شمايى كه خسارت ايجاد كردهايد ايستادهو مىگويد مىدهم. حالا اين نداد، قرارداد بستى، خلاف كردى، برو شكايتش كنبرو شكايتش كند اداره بيمه را، اما جواب خسارت ديده را كى بايد بدهد، شمابايد جواب خسارت ديده را بدهيد.
بنابراين در بيمه اگر به طور كامل پرداخته نشد، شخص خسارت ديدهمىتواند خسارت زننده را بگيرد و مطالبه كند، اين مسأله تمام. فردا انشاء اللَّهسراغ مسأله هشتم.
وصلى اللَّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين.
پايان درس
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...