• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه يكصد و بيست و يكم "
    در مسأله هجدهم بحث رسيد به دومين روايت مسأله، روايت عمر بن ابى ... باب18 از ابواب قصاص نفس، حديث مفصل است سريعاً من مى‏خوانم «ان رجل قال‏لابى جعفر بن منصور وهو يطوف » در طواف خانه خدا منصور داشت طواف مى‏كردبه كسى تظلم كرد «لرجل قال لابى جعفر للمنصور وهو يطوف يا امير المؤمنين ان‏هذين الرجلين» اشاره به دو نفر مرد كرد، گفت اين دو مرد «ان هذين رجلين طرقا عنه»طرق معنيش اين است كه شب جايى وارد بشوند «والسماء و الطارق» اشاره به‏ستاره‏اى است كه وارد آسمان مى‏شود «طرق» يعنى ضرب ليلا، «ان هذين الرجليلن‏طرقا اخى» شب هنگام آمدم پيش برادرم «ليلاً فأخرجاه من منزله» دعوتش كردم و ازمنزل بردم «فلم يرجع الى» رفت و نيامد، «الله ما ادرى ما سمعا» به خدا قسم نمى‏دانم‏چه به سر اين برادر من آوردند «فقال لهما ما صنعتما به» منصور گفت: چه كرديد بابرادر اين؟ «فقالا يا امير المؤمنين كلمناه ثم رجع» آمدو گفتگويى داشتيم و صحبتى‏كرديم و برگشت خانه‏اش، چه شده است؟ نمى‏دانيم. «الى عن قال فقال لابى عبدالله‏جعفر بن محمد اقضى بينهم» جريان اين است كه حالا بقيه حديث را صاحب وسايل‏نقل نكرده است منصور بالاخره ناچار شد دست توسل به دامان امام صادق (ع) بزندبراى حل مشكل اين مرد. «الى عن قال فقال لابى عبدالله» منصور به امام صادق لابى‏عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام «اقرب بينهم» بين ما قضاوت كند، امام صادق(ع) فرمود: خودت قضاوت كن، گفت: نه جوابى نداشت منصور در مقابل اين سؤال‏بدهد عرض كرد شما قضاوت‏كنيد. «الى عن قال» امام صادق فرمود: «يا غلام اكتب»نويسنده‏اى آنجا بود فرمود: بنويس، بسم الله الرحمن الرحيم قال رسول الله (ص)كل من طرق رجل بالليل فاخرجه من منزله فهو ضامن» امام صادق (ع) از پيغمبر اكرم‏حديث نقل كرد، پيغمبر فرمود: هر كسى از در خانه كسى از او دعوت كند به جايى اين‏شخص تا برنگردد به منزلش، دعوت كننده ضامن است. «الى عن يقيم عليه البينه أنه‏قد رده الى منزله» مگر اينكه بتواند اثبات كند اين را به منزله‏ام برگردانم، اگر ثابت نكندشخص مفقود الاثر بشود دعوت كننده ضامن ديه است، «يا غلام» وقتى كلام پيغمبر راخواندند در مقام اجرا آمد، در مقام اجرا امام صادق فرمود: يا غلام نح هذا، نحى را كناربزن، «فاضرب عنقه بالاخر» گردنش بزن به خاطر آن شاكى، «فقالاً» حالا آيا در اينجامى‏شود قصاص كرد يا نكرد، يا فقط ديه هست اين مسأله‏اى است كه به آن مى‏رسيم،فعلاً امام دستورش را داد كه گردنش را بزنيم. «فقال» شخص مقتوم عرض كرد «يابن‏رسول الله والله ما أنا قتلته» من نكشتمش، «ولكنى انفكته» من محكم گرفتم «ثم جاءهذا» دومى آمد «فوجئه» به معنى كوبيدن، ضربه زدن حالا با چاقو باش يا با چيز ديگر«وجأ» يعنى كوبيد، ضربه زد «فوجئه تعطله» در بين زد و كشت. از اين وجأ گويااستشمام شكنجه دادن مى‏شود، كوبيدش نمى‏گويد سرش را بريد، «فقال أنا بن رسول‏الله» امام صادق وقتى اين كلام را شنيدند اين نفر اول فرمود: من پسر رسول الله‏هستم، يعنى مجرى كلام پيغمبر هستم «يا غلام نح هذا» دومى را آن را ببر كنار«فاضرب عنقه الاخر» گردن او را بزن به خاطر اين شاكر. «فقال يابن رسول الله ماعذبته» من شكجنه‏اش ندادم، عرض كردم از كلمه فوجأ شايد معنى شكنجه دادن‏مى‏فهميم، دومى خودش را تبرئه كرد گفت من شكنجه‏اش ندادم «ما عذبته ولكن‏قتلته بضربة الواحدة» يك ضربه بيشتر به او نزدم مثل دسته گل سرش از پشت جداكردم، «فامرها» اينجا به غلام نگفت، اين را دقت كنيد نكته دارد «فامر أخاه» گفت:«فضرب عنقه» به برادر گفت بيا و قاتل برادرت را ...
    «ويضرب فى كل سنة خمسين جليله» هر سال هم مى‏آورند يك پنجاه تا تازيه‏مى‏زنند مى‏برند زندان، اين حكم ممسك است‏و حكم قاتل هم كه قصاص است. اين‏حديث از نظر سند كه ديروز عرض كرديم ابن ابى المقدام خودش مشكل دارد، دليل‏بر توثيقش نداريم حديثى كه نقل شده است امام صادق (ع) فرمود: «ما اقل لحاج»حاجيها چقدر كم هستند، در ايام حج فرمود يعنى حاجيهاى واقعى بعد يك نگاهى به‏ابن ابى المقدام كرد فرمود: اين حاجى واقعى است يا اين امير الحاج است، رئيس‏حاجيها است اين دلالت بر تقواى او مى‏كند، خواستند اين را دلالت بر صحتش‏بگيرند حالا از اين گذشته مشكل دوم دارد حديث ا نظر سند، و آن اين است عن‏اصحابه بود، روايت اين بود «عن أحمد بن محمد بن عيسى عن بعض اصحاب»مرسله است.
    (س: ...) (پاسخ استاد:) حالا ابن ابى المقدام به اين مقدار تمجيد امام توثيقش كنيم،مرسلش را چكار كنيم عن بعض اصحابه. اللهم انى عن يقال اين ارسال هم مضرنيست، چرا؟ چون ارسال كننده احمد بن محمد بن عيسى است و اين داستان‏معروفى دارد از بزرگان قوم بودند، اجلا بودند، نافذ الكلمه بود، داستانى دارند بااحمد بن محمد خالد برقى،أحمد بن محمد خالد آن هم از علماى قم بود ولى از ضعفانقل مى‏كرد، خودش خوب بود وليكن رواياتش خيلى اوقات از ضعفاء بود.«أحمدبن محمد بن عيسى» به او پيغام داد كه اين كار را نكن، بعد او هم گوش نداد مثل اينكه‏شورش را درآورد أحمد بن محمد بن عيسى دستور داد أحمد بن محمد بن خالد را ازقم بيرون كنند، تبعيد كنند، گفت قم نبايد جاى كسى باشد كه از ضعفا نقل مى‏كنندتفاوت آن روز و امروز را هم يك مقدارى دقت كنيد. خودش آدم خوبى است ولى‏چون از ضعاف نقل مى‏كند جايش قم نيست، بعد هم آمدند وساطت كردند اين مردبزرگى است، شخصيتى است حالا انشاء الله نقل نمى‏كند احمد بن محمد بن عيسى‏است براى اينكه آبروى مؤمنين رفته بود نگران شد و گفت برش گردانيد، عذرخواهى كرد بنا شد آن هم رعايت كند ايشان هم رعايت كند ببينيد چقدر تقواى اينهابالا بود وقتى احمد بن محمد بن خالد از دنيا رفت قبل از احمد بن محمد بن عيسى،براى اينكه خوب گوش به حرف داده بود و در راه آمده بود و مرد عالمى بود و احمدبن محمد بن عيسى تصميم گرفت تجديد حيثيّت بيشتر از او كند، گويا با پاى برهنه‏در مراسم تشييع احمد بن محمد بن خالد حاضر مى‏شد كه تكميل حيثيّت از احمد بن‏محمد بن خالد شده است. حالا يك همچين آدم سختگيرى يعنى أحمد بن محمد بن‏عيسى از بعض اصحاب هم هست، نه عن بعض، «عن بعض اصحابه» آيا مى‏شود يك‏آدم ناجورى باشد؟ و احمد بن محمد بن عيسى نقل كند، آدم ضعيفى باشد. آن آقا را به‏خاطر نقل از ضعفاء از قم بيرون كرد حالا خودش از ضعفا نقل مى‏كند، آن هم با اين‏تعبير عن بعض اصحابه. بنابراين بعيد نيست كه اين ضعف هم برطرف بشود، ضعف‏ابن ابى المقدام را از آن طرف برطرف كنيم، ضعف عن بعض اصحابه هم به اين‏طرف. من مى‏گويم شايد اينكه صاحب جواهر اين فقيه ماهر بزرگوار مى‏گويد«الحسن ابى القريت» تعبير از اين حديث الحسن ابى القويت
    شايد به خاطر همين بوده است، صاحب جواهر با چشم خودش مى‏بيند مرسله است،عن بعض اصحابه است ابن ابى المقدام هم مى‏ديده است، چرا مى‏گويد ابى القويت،احتمال مى‏دهد كه سند سند معتبر باشد، اين دو نقطه ضعفش را شايد (من جايى‏نديدم، احتمال مى‏دهيم تعبيرى است كه ما مى‏كنيم) به ملاحظه اين دو بيانى كه كردم‏اين دو نقطه ضعف به ايشان متصل كرده است و تعبير كرده است «الحسن او القويت»
    (س: ...) (پاسخ استاد:) فعلاً من سند را بحث مى‏كنم، دلالت را مى‏رسم. سند آمديم به‏اين ترتيب. ولى به هر حال اين چيزى كه قوت قلب به انسان مى‏دهد نه اين بيان كه‏عرض كردم نه كلام جواهر است، آنكه قوت قلب در مسأله درباره سند به ما مى‏دهداين است كه اين روايت معمول بها اصحاب است، هر دو. باز آقايان سؤال مى‏كنندبراى چندين بار من بگويم در باب حجيّت خبر واحد در اصول گفته‏ايم معيار وثاقت‏راوى نيست بلكه معيار وثوق به خود روايت است كه از چهار چيز سرچشمه‏مى‏گيرد، يكيش وثاقت راوى است، يكى هم الاصحاب است، اصحاب وقتى به يك‏حديث عمل كردند با اينكه راوى درست نيست، با اينكه كتب رجالى دستشان بوده‏است، با اينكه خودشان بنيان گذار علم رجال هستند لابد يك قرائنى بوده است دركارشان كه مى‏دانستند سند معتبر است، پس اولين چيز وثاقت راوى است دومى‏وثاقت خود روايت به واسطه عمل مشهور است سوم و چهارمش را كار نداريم.بنابراين طبق آن موازينى كه در اصول گفتيم حديث دو حديث طويل. و اما دلالت اين‏روايت، اين روايت يك مشكل يا دو مشكل دارد.
    يك مشكلش اين است كه اين آقا اقرار كرد و بعد اعدام شد، بحث ما در اينجانيست كه اين شخص دعوت كننده اقرار كند به اينكه قاتل بوده است، اينكه شب‏باشد، روز باشد، بى‏وقت باشد فرق نمى‏كنداقرار كرد به اينكه من قاتل هستم، شب وروز فرق نمى‏كند دعوت و غير دعوت فرق نمى‏كند، كسى كه اقرار به قتل كرد قاتل‏است قصاص مى‏شود. بنابراين اين تكه خارج از دست ماست، ما جواب مى‏دهيم‏درست است حق با شماست، ذيلش كارى به ما ندارد. ما استدلمان به آن جمله‏اى‏است كه «قال رسول الله» فرمود، «قال رسول الله (ص) من لارجل ليلاً فاخرجه من‏منزله فهو له ذا منه حتى يرجع الى منزله» آن را ما كار داريم، حالا ذيلش منتهى شد به‏يك داستان اقرار و قصاص و اينها اين كارى به ما ندارد، ما به آن بند از حديث عمل‏مى‏كنيم كه كلام پيغمبر است و شاهد بحث ما، از اين مشكل جواب داده شد.
    (س: ...) (پاسخ استاد:) اگر اقرار كند كه نفى تهديد نمى‏كند، اگر تعبير به قتل كردن‏اقرار كرد خوب اقرار بدتر كشته مى‏شود، اين اقدام اجبارى نيست، بالاتر از كشتن كه‏چيزى نيست، نبايد اقرار كند. اقرار اجبارى اين است كه بمادون القتل اجبارش كنندكه اقرار به قتل كنند، اما به قتل اجرارش كردند، اقرار به قتل بكنيم.
    واما مشكل دومى كه دارد اين است كه «فيأتى» كه قصاص در اين باب نيست پس‏چرا امام قصاص فرمود؟ قبل از اقرار فرمود «يا غلام نح هذا فاضرب عنقه» همان اول‏كار فرمود: ببر كنار گردنش را بزن، اقرار نكرده بود، اين قصاص است در حاليكه‏قصاص نيست و تازه قصاص هم بشود بايد نصف ديه‏اش را بدهند دو نفر بودنديكيش را قصاص كنند بايد نصف ديگرش را بدهند چرا ندادند؟ و تازه بايد برادربيايد گردن بزند ولى دم يا به اجازه او، امام چه وكالتى داشته است از ولى دم،
    (س: ...) (پاسخ استاد:)اقرار هم يكبار بوده است، يكبار اقرار كرده است و در اينجا هم‏جاى قصاص نيست، در اينجا هم نصف ديه بايد بدهند بعد بكشند، چرا اينطورى‏كرد؟ با يك نفر بردن و شب بيرون خانه كشتن، مفسد فى الارض نمى‏شود يعنى فسادفراگير بايد باشد، در يك شهر در يك منطقه، آدم با يك بار و يك موردش كسى مفسدنيست، يك نفر را برده است اينها مشكلى ندارد. ولى جواب اين مشكل هم اين است‏كه ظاهرش اين است كه اينطور بشود مى‏خواسته اين را به اقرار بيايد و نتيجه هم‏گرفت كه الا و بلا من اين كار را نكردم، من گرفتم.
    (س: ...) (پاسخ استاد:) اين شبيه اقرار گرفتن على (ع) است در دو مورد، يكى درمورد آن غلام و آقا، دو نفر دعوا داشتند مى‏گفتند من آقا هستم و او غلام است، اومى‏گفت من آقا هستم و او غلام، قيافه هردويشان را به غلام و آقا مى‏خوردند نمى‏شدشناخت، فرمود: قنبر اين ديوار را دو سوراخ كن و گردنهايشان را بزن بيرون، بعدفرمود: بزن گردن غلام را، گردنش را بشكن. اين با تهديد به قتل اقرار كرد، اين اقراراشكالى ندارد، اين اقرار واقعى است يا درباره آن دو زنى كه بچه‏اى دعوا داشتند گفت‏بچه مال من است، بچه مال من است، بسيار خوب الان عدالت را اجرا مى‏كنم قنبر دوشقه كن بچه را، هر كدام سهمى بدهد، مادر به دست و پاى امام افتاد و عرض كردبديدش به آن يكى من سهمم را بخشيدم. فرمود: اين مادر اين است كه دلش سوخت،آنكه دلش نسوخت مادر نيست، اينها در واقع اقرار گيرى از جنبه‏هاى روانى است.اين هم راجع به آن داستان جوانى كه همسفران را بستند به ستونهاى مسجد وچشمهايشان را بستند و بعد فرمود: هر وقت من تكبير گفتم تكبير بگوييد و چشم‏يكى از اينها را باز كردند و فرمود: چكار كرديد، والا و بلا من نكشتم، چنين كرديم،فرمود: چه موقع برديد، كجا برديد، چه موقع برد، چه كسى نماز خواند و غسل دادلابد اگر دروغ باشد اولى با دوم متعارض مى‏آيد، بعد فرمود: الله اكبر، جمعيت هم الله‏اكبر گفتند در دل اينها يواش خالى شد و داستان مفصل است دانه دانه آمدن اقراركردند، اينها استفاده از جنبه‏هاى روانى براى گرفتن اقرار است بنابراين مشكل اينكه‏حضرت جدى مى‏خواسته است اين را اعدام كند نبود، نه نصف ديه دارد، نه اجازه ازبرادر دارد، نه اصلاً در چنين جايى قصاص هست نتيجه اين شد به عدالت حديث‏مشكلى نيست حديث خوبى هست و از رسول خدا (ص) بحث ما نقل شده است‏مشكلى ندارد جمع بندى كنم بروم سراغ فروع و شاخه‏ها بلكه بتوانيم امروز بحث راتمام كنيم، فردا يكى دو مسأله از صاحب جواهر دارم ما اين دو سه روز باقى مانده‏است از يكى دو مسأله، مسائل لازمى هم هست مورد ابتلاء هم هست در تحريرالوسيله نيست در جواهر و كتب ديگر هست، برويم سراغ آنها انشاء الله الرحمان والان هم عرض كنم در آخر هفته كه تعطيل شد «يوم الشروع» درس در سال آينده انشاءالله همه زنده و موفق براى ادامه تحصيل و تدريس باشيم روز دوم شهريور ماه است‏كه شانزده جمادى مى‏شود يعنى بعد از ايام فاطميّه. ايام فاطميّه تمام مى‏شود شانزدم‏جمادى، هفده شهريور ماه ظاهراً سه شنبه هم هست، سه شنبه هفدهم شهريور است.يوم الشروع ما هفدهم است.
    اما جمع بندى كنم، نتيجه اين شد دو حديث است كه دلالت بود، سند هم منجبر به‏دلالت اصحاب، فتواى مطابق اين دو حديث دادن مشكل ندارد اما يك سلسله فروع‏در ذيل اين حديث هست اما فرع اول، فرع اولى كه اينجا هست تا اين جمله را نگفتم‏كدامش واقعاً،
    (س: ...) (پاسخ استاد:)قال رسول الله (ص) يك حديث كلى است، آن حديث است‏آن آن كلى. على (ع) فرمود: «من اخرج رجلاً» آن كلى است، حالا مرحوم محقق‏اردبيلى است شايد يك همچين اشكالى را به قول صاحب جواهر كه ما تعبيرنمى‏توانيم بكنيم بحث بحث كرده است در اين حكم و در مدارك حكم، مدرك اين‏حكم قابل وسوسه نيست و دلالتش خوب است، نتيجه اين شد كه كسى كه كسى راشب از خانه بيرون ببرد و برنگردد به خانه اين ضامن است خواه مفقود الاثر بشود ياكشته‏اش پيدا بشود دو، يا مرده‏اش پيدا بشود سه، اگر مشكوك باشد ديه دارد. اما اگرنه، ثابت بشود به اينكه قاتلى داشته است ديه ندارد واما فروعى كه باقى مى‏ماند.
    (س: ...) (پاسخ استاد:)شما يك مطلب را چندبار تكرار مى‏كنيد؟ اصل عدم ضمان عام‏است روايات ما خاص است، جمع بين عامها به تخصيص است يك قاعده مسلم‏است، اصوليّه را كه نمى‏توانيم اينجا فراموش كنيم، عام و خاص تخصيص مى‏خوردو بناء على ذلك آنجايى كه يقين داريم كه خبرى نبوده است مثل باب اموال نيست كه‏ضامن باشد كه قاتل مالى را برده است چه به طرف‏ثمانى از بين رفته باشد يا اتلاف‏شخصى از بين رفته باشد ضامن باشد نيست.
    اما فروعى كه داريم، يك: چرا در اينجا قصاص نيست، براى اينكه روايت داردضامن، از ضامن بيش از ديه در نمى‏آيد و اما قصاصى كه در حديث ابن ابى المقدام بودبعداز اقرار بود قبلش هم كه سهم تازه‏اى بود بعد از آنكه اقرار به قتل كرد قصاص شدو الا قبل از آن عرض كرديم صحنه سازى براى اقرار بود، جنبه‏هاى روانى داشت‏براى اقرار گرفتن «فعلى هذا» از اين دو حديث جز ضمان ديه، چيزى استفاده‏نمى‏شود و اينكه مرحوم امام (ره) فرمودند به اينكه اينجا جاى قصاص نيست ديگران‏هم گفتند و آنكه در ذهن من هست از كلام جواهر فهميدم، هيچ كس قصاص نگفته‏است. بعضيها گفتند «روى‏قصاص» بعضيها تردد دارند، بعضيها روى گفتند اماشخصى محكم بايستد و بگويد قصاص، ظاهراً نداريم «فعلى هذا» نه فتوايى داريم ونه دليلى بر قصاص داريم اين اولاً.
    (س: ...) (پاسخ استاد:)ديه در مقابل جرم بايد باشد،
    (س: ...) (پاسخ استاد:) امكان دارد بعداً پيدا بشود، پيغمبر فرمود ديه را بايد بدهند.
    (س: ...) (پاسخ استاد:) ضمان يعنى ديه. قدر متيقنش ديه است، باب دماء كه انسان‏نمى‏تواند آلوده خون بشود مادامى كه دليل روشن نداشته باشد.
    واما نكته دوم اين است كه «الظاهر اعتبار الليل» بايد شرط باشد. اگر روز باشد ولومشكوك، ولو متهم، ولو بينهما خصومه، هيچكدام از اينها فايده ندارد يك مسأله‏تعبدى هست مخالف للاصل، قدر متيقن را مى‏گيريم زائد بر متيقن هم نمى‏بريم.
    (س: ...) (پاسخ استاد:) اينجا تعبد است، باب عصامه تعبد است اين حكم استثنائاًتعبد است، ما در باب ديات تعبد نداريم جز در موارد بسيار محدود، معدود يك‏چندتعبد داريم يكيش همين، اگر ما بوديم و بناى عقلا، عمومات هرگز نمى‏گفتيم.«فعلى هذا) اينجا بالخصوص تعبد است و چيزى كه تعبد مخالف اصل است‏نمى‏توانيم توسعه‏اش بدهيم بدون دليل قطعى پس شرط بودن دماء معتبر است.
    (س: ...) (پاسخ استاد:) رو به قبله بنشيند و قسم حضرت عباس را بخوريد كه به‏حضرت عباس قيد ليل دخالت ندارد، يوم هم واقع بشود همين است، اگر همچين‏جرأتى داريد بسم الله.
    و اما نكته سوم‏اگر داعى متعدد باشد، مثل همين داستان ابن ابى المقدام دو نفر آمدنددعوت كردند يا پنج نفر آمدند يا ده نفر آمدند، آيا يكى و دو تا پنج تا و ده تا فرق‏مى‏كند؟ نه، اين چيزى است كه .... آسان، جرم تقسيم مى‏شود يكبار بين ده نفر، بين‏پنج نفر، بين اينها تقسيم مى‏شود اگر عكسش باشد يك نفر بيايد دو نفر را دعوت كند،آقا شما همراه من بياييد، دو نفر همراه خودش را برد و هيچكدام نيامدند دو ديه بايدبدهد اين جايى است كه مى‏شود قسم حضرت عباس خورد كه شب يك نفر را برده‏است مفقود الاثر شده است يا دو نفر، مگر اينكه عده به قدرى زياد باشد كه زور اين‏يك نفر به آنها لابد نمى‏رسيده است بيست نفر را دعوت كرده بود بعد بيست نفرمفقود شد، يك نفر از پس بيست نفر مثل اگر يقين پيدا كرديم مگر مسموم كرده باشدهمه را به هر حال يا از قيد آنها مثلاً يك اسلحه داشته است، يك رگبار داشته است،يك تيربار داشته است اگر يقين پيدا كرديم ديديم همه اينها كشته شدند، يك نفر كه‏نمى‏تواند پنجاه نفر بكشد آن هم يك نفر مردنى، آنجا يقين داريم ماداميكه يقين‏نداشته باشيم. واما دو تا كوچك ديگر مانده است كه بگويم تمام كنم.
    «لو دعى واحداً فاجاب الاخر» صدا زد مشهدى حسن بيا برويم جايى كنار،مشهدى حسن نيامد مشهدى حسين آمد و برنگشت «دعى واحداً فاجابه الاخر» آياضامن او هم هست؟ نه، روايت دارد «لو دعى رجلاً» مرگ و عمر خوشن به گردن اين‏است «دعى رجلاً» گفت مشهدى حسن بيا، گفت نمى‏آيم، گفت خداحافظ. مشهدى‏حسين آمد
    (س: ...) (پاسخ استاد:) القاء خصوصيّت مشكل است، ببينيد القاء خصوصيّت هم‏نكردند ظاهر اين نص خارج از مورد روايت اين است و روايت اين هم تعبد محض‏است و ما نمى‏توانيم.
    وما آخرين نكته كه پنجمين نكته است «لو استأجر بعضاً ببعض حاجات» يك نفررا اجير كرد، گفت اين سند را بگيرد برو فلان جا، اين جنس را بگير برو به فلان كس‏تحويل بده بيا، اين هم مال الاجاره، اين هم اجرتت، رفت و برنگشت. اجير رفت وبرنگشت، همراهش نبوده است فرستاد، رسول رفت و برنگشت، راننده رفت وبرنگشت، پيغامبر رفت و برنگشت، بعد كشته شد، مرده بود، مفقود الاثر شد آياداخل بحث ما هست يا نه، «لو دعى رجلاً» تبعد است خلاف قاعده است قيچيش‏مى‏كنيم، محدودش مى‏كنيم به مقدار مسلم در يك چنين جايى بله اگر نشانه‏هاى شك‏بوده باشد و مشكوك بشود و داخل در لوث بشود مى‏رود در بحث قصامه و لوث، كاربه بحث ما ندارد.
    وصلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
    پايان