جمعه 18 خرداد 1403 - 28 ذيقعده 1445 - 7 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 121
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه يكصد و بيست و يكم "
در مسأله هجدهم بحث رسيد به دومين روايت مسأله، روايت عمر بن ابى ... باب18 از ابواب قصاص نفس، حديث مفصل است سريعاً من مىخوانم «ان رجل قاللابى جعفر بن منصور وهو يطوف » در طواف خانه خدا منصور داشت طواف مىكردبه كسى تظلم كرد «لرجل قال لابى جعفر للمنصور وهو يطوف يا امير المؤمنين انهذين الرجلين» اشاره به دو نفر مرد كرد، گفت اين دو مرد «ان هذين رجلين طرقا عنه»طرق معنيش اين است كه شب جايى وارد بشوند «والسماء و الطارق» اشاره بهستارهاى است كه وارد آسمان مىشود «طرق» يعنى ضرب ليلا، «ان هذين الرجليلنطرقا اخى» شب هنگام آمدم پيش برادرم «ليلاً فأخرجاه من منزله» دعوتش كردم و ازمنزل بردم «فلم يرجع الى» رفت و نيامد، «الله ما ادرى ما سمعا» به خدا قسم نمىدانمچه به سر اين برادر من آوردند «فقال لهما ما صنعتما به» منصور گفت: چه كرديد بابرادر اين؟ «فقالا يا امير المؤمنين كلمناه ثم رجع» آمدو گفتگويى داشتيم و صحبتىكرديم و برگشت خانهاش، چه شده است؟ نمىدانيم. «الى عن قال فقال لابى عبداللهجعفر بن محمد اقضى بينهم» جريان اين است كه حالا بقيه حديث را صاحب وسايلنقل نكرده است منصور بالاخره ناچار شد دست توسل به دامان امام صادق (ع) بزندبراى حل مشكل اين مرد. «الى عن قال فقال لابى عبدالله» منصور به امام صادق لابىعبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام «اقرب بينهم» بين ما قضاوت كند، امام صادق(ع) فرمود: خودت قضاوت كن، گفت: نه جوابى نداشت منصور در مقابل اين سؤالبدهد عرض كرد شما قضاوتكنيد. «الى عن قال» امام صادق فرمود: «يا غلام اكتب»نويسندهاى آنجا بود فرمود: بنويس، بسم الله الرحمن الرحيم قال رسول الله (ص)كل من طرق رجل بالليل فاخرجه من منزله فهو ضامن» امام صادق (ع) از پيغمبر اكرمحديث نقل كرد، پيغمبر فرمود: هر كسى از در خانه كسى از او دعوت كند به جايى اينشخص تا برنگردد به منزلش، دعوت كننده ضامن است. «الى عن يقيم عليه البينه أنهقد رده الى منزله» مگر اينكه بتواند اثبات كند اين را به منزلهام برگردانم، اگر ثابت نكندشخص مفقود الاثر بشود دعوت كننده ضامن ديه است، «يا غلام» وقتى كلام پيغمبر راخواندند در مقام اجرا آمد، در مقام اجرا امام صادق فرمود: يا غلام نح هذا، نحى را كناربزن، «فاضرب عنقه بالاخر» گردنش بزن به خاطر آن شاكى، «فقالاً» حالا آيا در اينجامىشود قصاص كرد يا نكرد، يا فقط ديه هست اين مسألهاى است كه به آن مىرسيم،فعلاً امام دستورش را داد كه گردنش را بزنيم. «فقال» شخص مقتوم عرض كرد «يابنرسول الله والله ما أنا قتلته» من نكشتمش، «ولكنى انفكته» من محكم گرفتم «ثم جاءهذا» دومى آمد «فوجئه» به معنى كوبيدن، ضربه زدن حالا با چاقو باش يا با چيز ديگر«وجأ» يعنى كوبيد، ضربه زد «فوجئه تعطله» در بين زد و كشت. از اين وجأ گويااستشمام شكنجه دادن مىشود، كوبيدش نمىگويد سرش را بريد، «فقال أنا بن رسولالله» امام صادق وقتى اين كلام را شنيدند اين نفر اول فرمود: من پسر رسول اللههستم، يعنى مجرى كلام پيغمبر هستم «يا غلام نح هذا» دومى را آن را ببر كنار«فاضرب عنقه الاخر» گردن او را بزن به خاطر اين شاكر. «فقال يابن رسول الله ماعذبته» من شكجنهاش ندادم، عرض كردم از كلمه فوجأ شايد معنى شكنجه دادنمىفهميم، دومى خودش را تبرئه كرد گفت من شكنجهاش ندادم «ما عذبته ولكنقتلته بضربة الواحدة» يك ضربه بيشتر به او نزدم مثل دسته گل سرش از پشت جداكردم، «فامرها» اينجا به غلام نگفت، اين را دقت كنيد نكته دارد «فامر أخاه» گفت:«فضرب عنقه» به برادر گفت بيا و قاتل برادرت را ...
«ويضرب فى كل سنة خمسين جليله» هر سال هم مىآورند يك پنجاه تا تازيهمىزنند مىبرند زندان، اين حكم ممسك استو حكم قاتل هم كه قصاص است. اينحديث از نظر سند كه ديروز عرض كرديم ابن ابى المقدام خودش مشكل دارد، دليلبر توثيقش نداريم حديثى كه نقل شده است امام صادق (ع) فرمود: «ما اقل لحاج»حاجيها چقدر كم هستند، در ايام حج فرمود يعنى حاجيهاى واقعى بعد يك نگاهى بهابن ابى المقدام كرد فرمود: اين حاجى واقعى است يا اين امير الحاج است، رئيسحاجيها است اين دلالت بر تقواى او مىكند، خواستند اين را دلالت بر صحتشبگيرند حالا از اين گذشته مشكل دوم دارد حديث ا نظر سند، و آن اين است عناصحابه بود، روايت اين بود «عن أحمد بن محمد بن عيسى عن بعض اصحاب»مرسله است.
(س: ...) (پاسخ استاد:) حالا ابن ابى المقدام به اين مقدار تمجيد امام توثيقش كنيم،مرسلش را چكار كنيم عن بعض اصحابه. اللهم انى عن يقال اين ارسال هم مضرنيست، چرا؟ چون ارسال كننده احمد بن محمد بن عيسى است و اين داستانمعروفى دارد از بزرگان قوم بودند، اجلا بودند، نافذ الكلمه بود، داستانى دارند بااحمد بن محمد خالد برقى،أحمد بن محمد خالد آن هم از علماى قم بود ولى از ضعفانقل مىكرد، خودش خوب بود وليكن رواياتش خيلى اوقات از ضعفاء بود.«أحمدبن محمد بن عيسى» به او پيغام داد كه اين كار را نكن، بعد او هم گوش نداد مثل اينكهشورش را درآورد أحمد بن محمد بن عيسى دستور داد أحمد بن محمد بن خالد را ازقم بيرون كنند، تبعيد كنند، گفت قم نبايد جاى كسى باشد كه از ضعفا نقل مىكنندتفاوت آن روز و امروز را هم يك مقدارى دقت كنيد. خودش آدم خوبى است ولىچون از ضعاف نقل مىكند جايش قم نيست، بعد هم آمدند وساطت كردند اين مردبزرگى است، شخصيتى است حالا انشاء الله نقل نمىكند احمد بن محمد بن عيسىاست براى اينكه آبروى مؤمنين رفته بود نگران شد و گفت برش گردانيد، عذرخواهى كرد بنا شد آن هم رعايت كند ايشان هم رعايت كند ببينيد چقدر تقواى اينهابالا بود وقتى احمد بن محمد بن خالد از دنيا رفت قبل از احمد بن محمد بن عيسى،براى اينكه خوب گوش به حرف داده بود و در راه آمده بود و مرد عالمى بود و احمدبن محمد بن عيسى تصميم گرفت تجديد حيثيّت بيشتر از او كند، گويا با پاى برهنهدر مراسم تشييع احمد بن محمد بن خالد حاضر مىشد كه تكميل حيثيّت از احمد بنمحمد بن خالد شده است. حالا يك همچين آدم سختگيرى يعنى أحمد بن محمد بنعيسى از بعض اصحاب هم هست، نه عن بعض، «عن بعض اصحابه» آيا مىشود يكآدم ناجورى باشد؟ و احمد بن محمد بن عيسى نقل كند، آدم ضعيفى باشد. آن آقا را بهخاطر نقل از ضعفاء از قم بيرون كرد حالا خودش از ضعفا نقل مىكند، آن هم با اينتعبير عن بعض اصحابه. بنابراين بعيد نيست كه اين ضعف هم برطرف بشود، ضعفابن ابى المقدام را از آن طرف برطرف كنيم، ضعف عن بعض اصحابه هم به اينطرف. من مىگويم شايد اينكه صاحب جواهر اين فقيه ماهر بزرگوار مىگويد«الحسن ابى القريت» تعبير از اين حديث الحسن ابى القويت
شايد به خاطر همين بوده است، صاحب جواهر با چشم خودش مىبيند مرسله است،عن بعض اصحابه است ابن ابى المقدام هم مىديده است، چرا مىگويد ابى القويت،احتمال مىدهد كه سند سند معتبر باشد، اين دو نقطه ضعفش را شايد (من جايىنديدم، احتمال مىدهيم تعبيرى است كه ما مىكنيم) به ملاحظه اين دو بيانى كه كردماين دو نقطه ضعف به ايشان متصل كرده است و تعبير كرده است «الحسن او القويت»
(س: ...) (پاسخ استاد:) فعلاً من سند را بحث مىكنم، دلالت را مىرسم. سند آمديم بهاين ترتيب. ولى به هر حال اين چيزى كه قوت قلب به انسان مىدهد نه اين بيان كهعرض كردم نه كلام جواهر است، آنكه قوت قلب در مسأله درباره سند به ما مىدهداين است كه اين روايت معمول بها اصحاب است، هر دو. باز آقايان سؤال مىكنندبراى چندين بار من بگويم در باب حجيّت خبر واحد در اصول گفتهايم معيار وثاقتراوى نيست بلكه معيار وثوق به خود روايت است كه از چهار چيز سرچشمهمىگيرد، يكيش وثاقت راوى است، يكى هم الاصحاب است، اصحاب وقتى به يكحديث عمل كردند با اينكه راوى درست نيست، با اينكه كتب رجالى دستشان بودهاست، با اينكه خودشان بنيان گذار علم رجال هستند لابد يك قرائنى بوده است دركارشان كه مىدانستند سند معتبر است، پس اولين چيز وثاقت راوى است دومىوثاقت خود روايت به واسطه عمل مشهور است سوم و چهارمش را كار نداريم.بنابراين طبق آن موازينى كه در اصول گفتيم حديث دو حديث طويل. و اما دلالت اينروايت، اين روايت يك مشكل يا دو مشكل دارد.
يك مشكلش اين است كه اين آقا اقرار كرد و بعد اعدام شد، بحث ما در اينجانيست كه اين شخص دعوت كننده اقرار كند به اينكه قاتل بوده است، اينكه شبباشد، روز باشد، بىوقت باشد فرق نمىكنداقرار كرد به اينكه من قاتل هستم، شب وروز فرق نمىكند دعوت و غير دعوت فرق نمىكند، كسى كه اقرار به قتل كرد قاتلاست قصاص مىشود. بنابراين اين تكه خارج از دست ماست، ما جواب مىدهيمدرست است حق با شماست، ذيلش كارى به ما ندارد. ما استدلمان به آن جملهاىاست كه «قال رسول الله» فرمود، «قال رسول الله (ص) من لارجل ليلاً فاخرجه منمنزله فهو له ذا منه حتى يرجع الى منزله» آن را ما كار داريم، حالا ذيلش منتهى شد بهيك داستان اقرار و قصاص و اينها اين كارى به ما ندارد، ما به آن بند از حديث عملمىكنيم كه كلام پيغمبر است و شاهد بحث ما، از اين مشكل جواب داده شد.
(س: ...) (پاسخ استاد:) اگر اقرار كند كه نفى تهديد نمىكند، اگر تعبير به قتل كردناقرار كرد خوب اقرار بدتر كشته مىشود، اين اقدام اجبارى نيست، بالاتر از كشتن كهچيزى نيست، نبايد اقرار كند. اقرار اجبارى اين است كه بمادون القتل اجبارش كنندكه اقرار به قتل كنند، اما به قتل اجرارش كردند، اقرار به قتل بكنيم.
واما مشكل دومى كه دارد اين است كه «فيأتى» كه قصاص در اين باب نيست پسچرا امام قصاص فرمود؟ قبل از اقرار فرمود «يا غلام نح هذا فاضرب عنقه» همان اولكار فرمود: ببر كنار گردنش را بزن، اقرار نكرده بود، اين قصاص است در حاليكهقصاص نيست و تازه قصاص هم بشود بايد نصف ديهاش را بدهند دو نفر بودنديكيش را قصاص كنند بايد نصف ديگرش را بدهند چرا ندادند؟ و تازه بايد برادربيايد گردن بزند ولى دم يا به اجازه او، امام چه وكالتى داشته است از ولى دم،
(س: ...) (پاسخ استاد:)اقرار هم يكبار بوده است، يكبار اقرار كرده است و در اينجا همجاى قصاص نيست، در اينجا هم نصف ديه بايد بدهند بعد بكشند، چرا اينطورىكرد؟ با يك نفر بردن و شب بيرون خانه كشتن، مفسد فى الارض نمىشود يعنى فسادفراگير بايد باشد، در يك شهر در يك منطقه، آدم با يك بار و يك موردش كسى مفسدنيست، يك نفر را برده است اينها مشكلى ندارد. ولى جواب اين مشكل هم اين استكه ظاهرش اين است كه اينطور بشود مىخواسته اين را به اقرار بيايد و نتيجه همگرفت كه الا و بلا من اين كار را نكردم، من گرفتم.
(س: ...) (پاسخ استاد:) اين شبيه اقرار گرفتن على (ع) است در دو مورد، يكى درمورد آن غلام و آقا، دو نفر دعوا داشتند مىگفتند من آقا هستم و او غلام است، اومىگفت من آقا هستم و او غلام، قيافه هردويشان را به غلام و آقا مىخوردند نمىشدشناخت، فرمود: قنبر اين ديوار را دو سوراخ كن و گردنهايشان را بزن بيرون، بعدفرمود: بزن گردن غلام را، گردنش را بشكن. اين با تهديد به قتل اقرار كرد، اين اقراراشكالى ندارد، اين اقرار واقعى است يا درباره آن دو زنى كه بچهاى دعوا داشتند گفتبچه مال من است، بچه مال من است، بسيار خوب الان عدالت را اجرا مىكنم قنبر دوشقه كن بچه را، هر كدام سهمى بدهد، مادر به دست و پاى امام افتاد و عرض كردبديدش به آن يكى من سهمم را بخشيدم. فرمود: اين مادر اين است كه دلش سوخت،آنكه دلش نسوخت مادر نيست، اينها در واقع اقرار گيرى از جنبههاى روانى است.اين هم راجع به آن داستان جوانى كه همسفران را بستند به ستونهاى مسجد وچشمهايشان را بستند و بعد فرمود: هر وقت من تكبير گفتم تكبير بگوييد و چشميكى از اينها را باز كردند و فرمود: چكار كرديد، والا و بلا من نكشتم، چنين كرديم،فرمود: چه موقع برديد، كجا برديد، چه موقع برد، چه كسى نماز خواند و غسل دادلابد اگر دروغ باشد اولى با دوم متعارض مىآيد، بعد فرمود: الله اكبر، جمعيت هم اللهاكبر گفتند در دل اينها يواش خالى شد و داستان مفصل است دانه دانه آمدن اقراركردند، اينها استفاده از جنبههاى روانى براى گرفتن اقرار است بنابراين مشكل اينكهحضرت جدى مىخواسته است اين را اعدام كند نبود، نه نصف ديه دارد، نه اجازه ازبرادر دارد، نه اصلاً در چنين جايى قصاص هست نتيجه اين شد به عدالت حديثمشكلى نيست حديث خوبى هست و از رسول خدا (ص) بحث ما نقل شده استمشكلى ندارد جمع بندى كنم بروم سراغ فروع و شاخهها بلكه بتوانيم امروز بحث راتمام كنيم، فردا يكى دو مسأله از صاحب جواهر دارم ما اين دو سه روز باقى ماندهاست از يكى دو مسأله، مسائل لازمى هم هست مورد ابتلاء هم هست در تحريرالوسيله نيست در جواهر و كتب ديگر هست، برويم سراغ آنها انشاء الله الرحمان والان هم عرض كنم در آخر هفته كه تعطيل شد «يوم الشروع» درس در سال آينده انشاءالله همه زنده و موفق براى ادامه تحصيل و تدريس باشيم روز دوم شهريور ماه استكه شانزده جمادى مىشود يعنى بعد از ايام فاطميّه. ايام فاطميّه تمام مىشود شانزدمجمادى، هفده شهريور ماه ظاهراً سه شنبه هم هست، سه شنبه هفدهم شهريور است.يوم الشروع ما هفدهم است.
اما جمع بندى كنم، نتيجه اين شد دو حديث است كه دلالت بود، سند هم منجبر بهدلالت اصحاب، فتواى مطابق اين دو حديث دادن مشكل ندارد اما يك سلسله فروعدر ذيل اين حديث هست اما فرع اول، فرع اولى كه اينجا هست تا اين جمله را نگفتمكدامش واقعاً،
(س: ...) (پاسخ استاد:)قال رسول الله (ص) يك حديث كلى است، آن حديث استآن آن كلى. على (ع) فرمود: «من اخرج رجلاً» آن كلى است، حالا مرحوم محققاردبيلى است شايد يك همچين اشكالى را به قول صاحب جواهر كه ما تعبيرنمىتوانيم بكنيم بحث بحث كرده است در اين حكم و در مدارك حكم، مدرك اينحكم قابل وسوسه نيست و دلالتش خوب است، نتيجه اين شد كه كسى كه كسى راشب از خانه بيرون ببرد و برنگردد به خانه اين ضامن است خواه مفقود الاثر بشود ياكشتهاش پيدا بشود دو، يا مردهاش پيدا بشود سه، اگر مشكوك باشد ديه دارد. اما اگرنه، ثابت بشود به اينكه قاتلى داشته است ديه ندارد واما فروعى كه باقى مىماند.
(س: ...) (پاسخ استاد:)شما يك مطلب را چندبار تكرار مىكنيد؟ اصل عدم ضمان عاماست روايات ما خاص است، جمع بين عامها به تخصيص است يك قاعده مسلماست، اصوليّه را كه نمىتوانيم اينجا فراموش كنيم، عام و خاص تخصيص مىخوردو بناء على ذلك آنجايى كه يقين داريم كه خبرى نبوده است مثل باب اموال نيست كهضامن باشد كه قاتل مالى را برده است چه به طرفثمانى از بين رفته باشد يا اتلافشخصى از بين رفته باشد ضامن باشد نيست.
اما فروعى كه داريم، يك: چرا در اينجا قصاص نيست، براى اينكه روايت داردضامن، از ضامن بيش از ديه در نمىآيد و اما قصاصى كه در حديث ابن ابى المقدام بودبعداز اقرار بود قبلش هم كه سهم تازهاى بود بعد از آنكه اقرار به قتل كرد قصاص شدو الا قبل از آن عرض كرديم صحنه سازى براى اقرار بود، جنبههاى روانى داشتبراى اقرار گرفتن «فعلى هذا» از اين دو حديث جز ضمان ديه، چيزى استفادهنمىشود و اينكه مرحوم امام (ره) فرمودند به اينكه اينجا جاى قصاص نيست ديگرانهم گفتند و آنكه در ذهن من هست از كلام جواهر فهميدم، هيچ كس قصاص نگفتهاست. بعضيها گفتند «روىقصاص» بعضيها تردد دارند، بعضيها روى گفتند اماشخصى محكم بايستد و بگويد قصاص، ظاهراً نداريم «فعلى هذا» نه فتوايى داريم ونه دليلى بر قصاص داريم اين اولاً.
(س: ...) (پاسخ استاد:)ديه در مقابل جرم بايد باشد،
(س: ...) (پاسخ استاد:) امكان دارد بعداً پيدا بشود، پيغمبر فرمود ديه را بايد بدهند.
(س: ...) (پاسخ استاد:) ضمان يعنى ديه. قدر متيقنش ديه است، باب دماء كه انساننمىتواند آلوده خون بشود مادامى كه دليل روشن نداشته باشد.
واما نكته دوم اين است كه «الظاهر اعتبار الليل» بايد شرط باشد. اگر روز باشد ولومشكوك، ولو متهم، ولو بينهما خصومه، هيچكدام از اينها فايده ندارد يك مسألهتعبدى هست مخالف للاصل، قدر متيقن را مىگيريم زائد بر متيقن هم نمىبريم.
(س: ...) (پاسخ استاد:) اينجا تعبد است، باب عصامه تعبد است اين حكم استثنائاًتعبد است، ما در باب ديات تعبد نداريم جز در موارد بسيار محدود، معدود يكچندتعبد داريم يكيش همين، اگر ما بوديم و بناى عقلا، عمومات هرگز نمىگفتيم.«فعلى هذا) اينجا بالخصوص تعبد است و چيزى كه تعبد مخالف اصل استنمىتوانيم توسعهاش بدهيم بدون دليل قطعى پس شرط بودن دماء معتبر است.
(س: ...) (پاسخ استاد:) رو به قبله بنشيند و قسم حضرت عباس را بخوريد كه بهحضرت عباس قيد ليل دخالت ندارد، يوم هم واقع بشود همين است، اگر همچينجرأتى داريد بسم الله.
و اما نكته سوماگر داعى متعدد باشد، مثل همين داستان ابن ابى المقدام دو نفر آمدنددعوت كردند يا پنج نفر آمدند يا ده نفر آمدند، آيا يكى و دو تا پنج تا و ده تا فرقمىكند؟ نه، اين چيزى است كه .... آسان، جرم تقسيم مىشود يكبار بين ده نفر، بينپنج نفر، بين اينها تقسيم مىشود اگر عكسش باشد يك نفر بيايد دو نفر را دعوت كند،آقا شما همراه من بياييد، دو نفر همراه خودش را برد و هيچكدام نيامدند دو ديه بايدبدهد اين جايى است كه مىشود قسم حضرت عباس خورد كه شب يك نفر را بردهاست مفقود الاثر شده است يا دو نفر، مگر اينكه عده به قدرى زياد باشد كه زور اينيك نفر به آنها لابد نمىرسيده است بيست نفر را دعوت كرده بود بعد بيست نفرمفقود شد، يك نفر از پس بيست نفر مثل اگر يقين پيدا كرديم مگر مسموم كرده باشدهمه را به هر حال يا از قيد آنها مثلاً يك اسلحه داشته است، يك رگبار داشته است،يك تيربار داشته است اگر يقين پيدا كرديم ديديم همه اينها كشته شدند، يك نفر كهنمىتواند پنجاه نفر بكشد آن هم يك نفر مردنى، آنجا يقين داريم ماداميكه يقيننداشته باشيم. واما دو تا كوچك ديگر مانده است كه بگويم تمام كنم.
«لو دعى واحداً فاجاب الاخر» صدا زد مشهدى حسن بيا برويم جايى كنار،مشهدى حسن نيامد مشهدى حسين آمد و برنگشت «دعى واحداً فاجابه الاخر» آياضامن او هم هست؟ نه، روايت دارد «لو دعى رجلاً» مرگ و عمر خوشن به گردن ايناست «دعى رجلاً» گفت مشهدى حسن بيا، گفت نمىآيم، گفت خداحافظ. مشهدىحسين آمد
(س: ...) (پاسخ استاد:) القاء خصوصيّت مشكل است، ببينيد القاء خصوصيّت همنكردند ظاهر اين نص خارج از مورد روايت اين است و روايت اين هم تعبد محضاست و ما نمىتوانيم.
وما آخرين نكته كه پنجمين نكته است «لو استأجر بعضاً ببعض حاجات» يك نفررا اجير كرد، گفت اين سند را بگيرد برو فلان جا، اين جنس را بگير برو به فلان كستحويل بده بيا، اين هم مال الاجاره، اين هم اجرتت، رفت و برنگشت. اجير رفت وبرنگشت، همراهش نبوده است فرستاد، رسول رفت و برنگشت، راننده رفت وبرنگشت، پيغامبر رفت و برنگشت، بعد كشته شد، مرده بود، مفقود الاثر شد آياداخل بحث ما هست يا نه، «لو دعى رجلاً» تبعد است خلاف قاعده است قيچيشمىكنيم، محدودش مىكنيم به مقدار مسلم در يك چنين جايى بله اگر نشانههاى شكبوده باشد و مشكوك بشود و داخل در لوث بشود مىرود در بحث قصامه و لوث، كاربه بحث ما ندارد.
وصلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...