• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه يكصد و دوازدهم "
    در خسارات تصادف دو حر بالغ
    كلام در مسأله پانزدهم است، در اين مسأله تصادف دو انسان با هم مطرح شده‏است، كسى از طرف راست و ديگرى از طرف چب با سرعت مى‏دود، و هر دو به هم‏مى‏خورند، گاهى سوار بر مركب‏اند و گاهى پياده، يا يكى سواره و يكى پياده، در دوجهت مخالف مى‏دوند و بهم مى‏خورند و ضايعات انسانى و ضايعات مالى پيش‏مى‏آيد، بايد ببينيم اينها بر گردن كيست؟
    در مسأله چهاردهم، يكى به ديگرى تنه مى‏زد، يعنى از يك طرف
    تصادف بود، ولى مسأله 15 كه امروز بحث مى‏كنيم دوتايى سبب خسارت و تلف‏اموال و نفوس مى‏شوند، عبارت تحرير الوسيله را مى‏خوانم: « اذا اصطدم حران‏بالغان عاقلان» دو تا حر بالغ، عاقل، با هم تصادف كردند، در اينجا باز همان اقسام‏سابق را ذكر مى‏كنند، كه كجا قتل عمد است؟ كجا قتل شبه عمد است؟ «فان قصداالقتل فهو عمد»، مى‏گويد: مى‏روم خودم را محكم به آن مى‏زنم نابودش مى‏كنم، آن هم‏همين را مى‏گويد. دوتايى قصد قتل همديگر را دارند، «فهو عمد، و ان لم يقصدا ذلك»قصد قتل ندارد، ضربه هم ضربه‏اى نيست كه غالبا كشنده باشد، «و لم يكن الفعل ممايقتل غالبا» نه قصد قتل دارند، نه فعل غالبا قاتل است، «فهو شبيه عمد» حالا كه شبيه‏عمد شد چكار كنيم؟ آيا يك ديه كامل از مال اين به ورثه او بدهيم، يك ديه كامل هم ازمال او به ورثه اين؟ يا نه نصف ديه است؟ هر كدام از اين دو خودشان نصف سبب قتل‏خويشند، دومى نصف ديگر است؟
    و لذا مى‏گويند: نصف ديه را به اين بدهند، و نصف ديه را به آن؟ «فهو شبيه العمد،يكون لورثة كل منهما نصف ديته و يسقط نصف الاخر» دليلش را خواهيم گفت، ولى‏در همينجا اين اشاره را هم داشته باشيم كه در اينجا سبب قتل اين دو نفر پنجاه پنجاه‏بوده است، 50 درصد خودشان، 50 در صد طرف مقابل، چون پنجاه پنجاه است؟ لذادر اينجا نصف ديه مى‏دهيم، خوب اين اصل مسأله، اينجا يك اصل دارد، و يك شاخ‏و برگ دارد، تا بخواهيد اين مسأله شاخ و برگ دارد، شقوق دارد، اساس مسأله همين‏بود كه عرض كردم، اصطدام از دو طرف در مقابل يكديگر، و اقسام ديه عمد و شبه‏عمد.
    خسارات مالى در تصادف
    حالا شاخ و برگها: «و يستوى فيه الراجلان و الفارسان»، راجل و فارس مساويند،هر دو اسب سوارند، هر دو شتر سوارند، هردو پياده‏اند، يا يكى پياده و يا يكى سواراست، «و يستوى فيه الراجلان و الفارسان و الفارس و الراجل»، يكى سواره است ويكى پياده، خوب تا اينجا ضايعات جسمى بود، اما ضايعات مالى چه؟ شتر اين و شترآن هر دو مجروح شدند، و يا نابود شدند، هر دو مركب و هردو راكب بر اثر ضربه‏شديد نابود شدند، «و على كل واحد منهما نصف قيمة مركوب الاخر» نصف قيمت‏مركوب ديگرى را بدهد، اينجا هم پنجاه پنجاه است، «لو تلف بالتصادم»، اسب اين واسب آن هر دو تلف شدند، يا يكى تلف شد، بايد نصف قيمتش را بپردازند، باز شاخ وبرگ در اينجا هست، «من غير فرق بين اتحاد جنس المركوب و اختلافه» اين‏مركوبش شتر است، آن اسب است، اين اسب است، آن يكى بغل است.
    يا اين دو چرخه است، و آن اتومبيل است، يا هر دو اتومبيل است، يكى كاميون ده‏چرخ است، اين يك ماشين ژيان مقوايى است، «و ان تفاوتا فى القوة و الضعف» يكى‏قوى است، سپر ماشينش از فولاد است، ديگرى مقوايى است، «و من غير فرق بين‏شدة حركة احدهما و من غير فرق بين شدة حركة أحدهما دون الاخر»، اين با سرعت‏صد كيلومتر مى‏آمد، آن با سرعت 50 كيلومتر، زدند همديگر را داغن كردند، باز هم‏پنجاه پنجاه است؟ هم در نفوس و هم در اموال؟ پنجاه، پنجاه است؟ مى‏فرمايد: بله «ومن غير فرق بين شدة حركة احدهما دون الاخر أو تساويهما فى ذلك» هر دو سرعت‏مساوى است، «اذا صدق التصادم»، عنوان تصادم صدق كند، لا بد معناى اين جمله اين‏است كه احاديث متعددى داريم كه كلمه تصادم دارد، بايد برويم روى آن احاديث، درحاليكه اين طور نيست، حديث در اين باب خيلى كم است، چرا مى‏گويند: «اذا صدق‏التصادم»؟ شاخ و برگ مسأله زياد، مداركش كم، غالباً بايد برويم سراغ قواعد.
    «نعم » يك استثناء مى‏كند، و آن استثناء اين است كه يكى «قليل الحركة» است، باسرعت 3 كيلو متر، 4 كيلومتر، آن يكى هم با سرعت 100، يكى «قليل الحركة» است، ويكى هم شديد، به طورى كه نمى‏گويند: اين دوتا با هم تصادف كرده است، مى‏گوينداو با اين تصادف كرده است، دوتايى با هم تصادف نكرده، اين با او تصادف كرده‏است.
    عدم ثبوت ضمان بر مصدوم
    تعبيرى دارد راننده‏ها، مى‏گويند شاخ به شاخ شدن، معنايش اين است كه هر دو ازدو طرف با فشار مى‏آيند، اما اين يواش، آن يكى زد، اين شاخ به شاخ نيست، «نعم لوكان احدهما قليل الحركة بحيث لا يصدق التصادم» عنوان تصادم صدق نمى‏كند، «بل‏يقال صدمه الاخر»، يعنى داخل در مسأله 14 قبلى مى‏شود، او به اين زد، «فلا ضمان‏على المصدوم»، پنجاه، پنجاه نيست، مصدوم ضمانى ندارد.
    مثال مى‏زند «فلو صادمت سيارة صغيرة» يك اتومبيل كوچك، «مع سيارة كبيرة»يك ماشين ژيان با يك ماشين ترلى 18 چرخ، «كان الحكم كما ذكر»، يعنى پنجاه، پنجاه‏است، آيا واقعاً دليلى داريم تا اين اندازه؟، يا نه، كارشناسى مى‏كنيم، نسبت سنجى‏مى‏كنيم؟، بايد خُبَرا و كارشناسان بگويند: سبب صدمه كدام است؟ چند درصد آن‏است؟ چند درصد اين است؟ ايشان مى‏گويند: پنجاه، پنجاه است؟ همانطور كه فقهاى‏ما همينطور گفته است، «كان الحكم كما ذكر»، «فيقع التقاص فى الدية و القيمة»، خوب‏حالا اين از آن طلبكار، آن از اين طلبكار، اين بايد نصف ديه انسان را بدهد، 500دينار، آن هم نصف، و او هم يك 500 دينار به اين بدهد، تقاص شود، 500 به 500«فيقع التقاص فى الدية»، تقاص در ديه حاصل مى‏شود، يعنى اين نيم در مقابل آن نيم،كجا اثر ظاهر مى‏شود؟، در جايى كه صدمه يكى بيشترى از ديگرى باشد.
    اين يك دستش قطع شده است، آن دو دستش قطع شده است، يك مقدار تقاص‏مى‏شود، اضافه‏اش را بايد بدهد، اين مركبش 50 درصد صدمه ديده است، آن مركبش80 درصد، پنجاه به پنجاه تقاص مى‏شود، آن سى در صد اضافى را نصفش را اين بايدبدهد، «فيقع التقاص فى الدية و القيمة و يرجع صاحب الفضل ان كان على تركت‏الاخر، «صاحب الفضل» آنكه صدمه‏اش بيشتر است، «ان كان» يعنى اگر مورد صاحب‏الفضلى داشته باشد، «على تركت الاخر» از تركه آن دوم مى‏گيرد، يا مثلا يكى زن، يكى‏مرد است، با هم تصادف كردند، با سرعت مى‏دويدند، هر دو تلف شدند.
    خوب ديه آن نصف ديه اين است، آن صاحب الفضل است، بايد رعايت شود،ملاحظه مى‏كنيد مسأله يك مسأله‏اى است كه شاخ و برگ زيادى دارد.
    اولين نكته: اين مسأله را در دو جا متعرض شده‏اند، يكى در اينجا، كه «موجبات‏ضمان بالمباشرة» است، فصل آينده كه چند تا مسأله بعد شروع مى شود، «موجبات‏ضمان بالتسبيب» است، در اينجا مسأله 15 را ملاحظه كرديد، موجبات ضمان‏بالمباشرة است.
    در مباشرت و تسبيب
    در بحث آينده در تحرير الوسيله در مسأله هفتم مى‏روند سراغ جايى كه دوتاسفينه به هم بخورند، «اصطدمت سفينتان»، همين مسائلى كه اينجاست شبيه‏آنجاست، آنها آمدند جزء تسبيب شمردند، ما نحن فيه را جزء مباشرت، آنجا مسأله 7است، اينجا مسأله 15 است، صاحب جواهر و صاحب شرايع و خيلى ديگر همينطوردارند، مرحوم جواهر در جلد 43 ص 63، ما نحن فيه را مى‏گويد: «حران، بالغان،فارسان اصطدما»، بعد وارد مسأله موجبات ضمان بالتسبيب مى‏شود، صفحه 110، برخورد دو كشتى را با هم مى‏گويد. اينجا برخورد دو انسان و دو مركب، آنجا برخورددو كشتى، اينجا صفحه 63، آنجا صفحه 110.
    سؤال ما اين است، چه فرق بين المسألتين است؟ اگر دوتا پياده با هم بخورند، اين‏مباشرت است، اما اگر دو تا اسب سوارى با هم بخورند، كه در مانحن فيه فارسان هم‏داشتيم، چطور شما اين را جزء مباشرت مى‏شماريد، اما برخورد دو تا كشتى را با هم‏جزء تسبيب؟، چرا؟ اگر شما سواره را در اينجا جدا مى‏كرديد خوب بود، مى‏گفتيم‏دوتا آدم با هم خوردند، مباشرت، اما دوتا سوار با دوتا كشتى چه فرق دارند؟ كه اين رااينجا آوردند، آن را آنجا آوردند، اول اين را حلش كنيد، فرق بين مسألتين را، اشاره‏نكرده به اين مسأله
    ولى ما يك احتمال مى‏دهيم: دو نفر پياده با اراده خودشان حركت مى‏كنند، محكم‏به هم زدند، اين مباشرت است، اما دوتا كشتى، كشتى با اراده ناخدا كه حركت‏نمى‏كند، كشتيهاى زمان سابق را من مى‏گويم، با چه حركت مى‏كرد؟، به وسيله بادها وبادبانها، كه قرآن مجيد كراراً به اين مسأله اشاره كرده است، يكى از آيات خدا راكشتيهايى شمرده است كه بر صفحه اقيانوسها به فرمان خدا و به وسيله بادها حركت‏مى‏كند، «و من آياته الجوار فى البحر كالاعلام» مثل پرچمها، مثل كوهها، در حركت‏است، «ان يشأ يسكن الريح، فيظللن رواكد على ظهره» اگر خدا بخواهد فرمان بدهد،بادها ساكن مى‏شود، و اينها مى‏ايستد، وسط دريا سرگردان، «ان فى ذلك لآيات لكل‏صبار شكور» كسانيكه صبّارند، حوصله دارند، دقّت مى‏كنند، مطالعه مى‏كنند، آسان ازكنار حوادث مسائل نمى‏گذرند، و آنهايى كه شكورند، حس شكر گذارى نعمتهاى‏خدا آنها را وادار مى‏كند دقت كند، اينها كه دقت مى‏كند، آيات از آيات نيايد، نه يك‏آيه، آيات، خداوند اجازه داده اين بادها منظم حركت كنند، كشتيها را به حركت دربياورند، و باز اجازه داده است كه وزن مثلا چوب سبكتر از آب باشد، روى آب‏بايستد، به انسان هم هوش و عقلى داده است كه اين كشتى را به صورت بسازد كه آب‏را بشكافد، پيش برود، «ان فى ذلك لآيات لكل صبار شكور».
    در آنجا بادبان را كه باز مى‏كردند، باد كشتى را حركت مى‏داد، و اين كشتى‏مى‏خورد به آن كشتى، احياناً تصادف مى‏كرد، اينجا از قبيل تسبيب است، كار ناخداباز كردن بادبان بوده است، اما حركت كشتى به فرمان ناخدا نبوده است، مال‏بادهاست، ولى در ما نحن فيه آدم به ميل خودش حركت كرده است.
    در تفاوت اختيار و عدم اختيار در حركت اسب و كشتى
    «ان قلت»: در دوتا اسب سوار چه مى‏گوييد؟ آن را هم جزء تسبيب بشماريد،«قلنا»: اسب سوار غير از كشتى است، كشتى واقعا باد حركتش دهد، باد هم تند بيآيدتندتر راه مى‏رود، شل بيايد، شلتر، به سمت راست بيايد، به اين طرف، به سمت چپ‏بيايد به آن طرف، ولى مركب سوارى ولو به اراده اسب حركت مى‏كند، اما اختيارش‏باز هم به دست راكب است، آن است كه دهانه اسب را اين طرف مى‏كشد، آنطرف‏مى‏كشد، نمى‏دانم شلش مى‏كند، سفتش مى‏كند، آن را نگه مى‏دارد، يواش مى‏شود، ياتشجيع مى‏كند، چهار نعل مى‏رود.
    (سؤال ... و پاسخ استاد) : سفينه را باد حركتش مى‏دهد، نمى‏تواند شلش كند، ناخدانمى‏تواند، كشتيهاى امروز را بگذاريد كنار، كشتيهاى آن زمان را من مى‏گويم، كه دركلمات فقهاء مطرح است، بنابر اين «فى الجمله» فرقى بين كشتيها، و تصادم كشتيها باتصادم دو اسب سوار و دو شتر سوار است، ولى اين مقدار از فرق مى‏تواند فارق باشديا نه؟ «يحتاج الى تأمل».
    منظورم از اين بحث اين بود كه دقت بفرماييد، بين اين مسأله و مسأله‏اى كه درباب مباشرت است و آن مسأله تصادف كشتيها كه در باب تسبيب است، فرق بينهما رااجمالا ببينيم چه قدر است؟ و تا چه اندازه مى‏توانيم يك فرق بين مسألتين پيدا كنيم،و تا چه اندازه فرق مى‏تواند فارق باشد يا فارق نباشد،، كدام مال تسبيب است، كدام‏مال مباشرت است؟.
    بر گرديم به اصل مطلب، در اين مسأله همانطورى كه عرض كردم، گاهى سخن ازضايعات انسانى است، و گاهى سخن از ضايعات مالى است، و هر كدام هم يك اصلى‏دارد، و يك شاخ و برگ، اصل هر كدام را جدا بحث كنيم، بعد هم برويم سراغ شاخ وبرگها، و امّا اصل در باب ضايعات انسان، اگر ضايعات انسانى در آنجا پيش بيايد،داراى سه صورت ايشان فرمودند، ما مى‏گوييم: چهار صورت، يك صورت اين است‏كه هر دو «عامدا الى القتل حركت كردند، خودشان را به يكديگر كوبيدند، و هر دو هم‏مردند، اين قتل عمد است، قتل عمد چه فايده دارد؟ هردو مردند، در آنجايى ثمره‏دارد كه يكى زنده بماند، يكى زنده ماند و يكى از بين رفت، و «هذا قتل عمد»، در قتل‏عمد در تحرير الوسيله نفرمودند كه چه كنيم؟ قتل عمد را بايد چه كار كنيم؟ قصاص‏بدون دادن نصف پول يا قصاص با پرداختن پول؟ بايد نصف ديه را بدهد و قصاص‏كند، چون نصف نابودى اين متوجه خود آن بود، و نصفش متوجه اين، اگر بخواهدكسان مقتول قصاص كنند مثل اين است كه دو نفر با هم شركت كردند، و كسى راكشتند، و اگر هركدام از اين دو قاتل را بخواهيم بكشيم، بايد نصف را بدهيم، بنابر اين‏بايد نصف ديه را بپردازند، و اين را قصاص كنند.
    (سؤال ... و پاسخ استاد) : مى‏دانم، فرضمان اين است كه يكى ديگر را نكشت، براثر شدت تصادف يكى كشته شد، يكى جان به سلامت برد، تصادف يعنى كار هر دو،مثال: اين يكى دارد مى‏دود، به سرعت 20 كيلو متر در ساعت، آن هم مى‏دود به‏سرعت 20 كيلو متر در ساعت، مى‏آيند به سوى همديگر با سرعت 40 كيلو مترمى‏خورند به هم، و اين سرعت 40 كيلو متر يكى از اينها را كشت، عامل قتل كدام‏است؟ هر دو هستند، 20 كيلومتر سرعت از اين طرف، 20 كيلومتر سرعت از آن‏طرف دست بدست هم دادند و اين را كشت، بنابر اين سبب قتل هر دوست، زور هردوست.
    در اينجا دوتايى سبب قتل يكى شدند، بنا بر اين عامل قتل پنجاه پنجاه است، وچون عمد بود قصاص مى‏تواند بكند، اما قصاص را با پرداختن نصف ديه مى‏تواندبكند، بدون پرداختن نصف ديه قصاص نمى‏تواند بكند، و جاى اين بود كه در متن‏تحرير الوسيله تذكر مى‏دادند، يك چيزى واضح نيست، وقتى مى‏گويند: «فهو عمد»،خيال مى‏كند قصاص مى‏شود مجانى، (سؤال ... و پاسخ استاد) : اگر دو نفر دست به‏دست هم بدهند كسى را بكشند، خواه خود مقتول بوده باشد، يا ديگرى، يا دو تا قاتل‏دست بدست هم بدهند، قصاص است، بله، قصاص از بين نمى‏رود، مى‏رسيم «ان شاءالله» در باب شركت قتل، اگر دو نفر شركت در قتل داشته باشند، قصاص از بين‏نمى‏رود، ولو يكى از دو شريك مقتول باشد، بگذرم.
    (سؤال ... و پاسخ استاد) : بحث در اينجا اين است دو نفر بر اثر تصادم كشته شدند،اين خنجر به او نزده، او خنجير به اين نزده، تصادمها باعث كشته شدن بوده است، واما اگر قصد قتل نداشتند، اما سبب قاتل بود، شما دوتا سوار اتومبيل شديد، با سرعت100 كيلومتر به مى‏زنيد، مى‏خواهيم شوخى كنيم باهم، مى‏خواهيم يك خورده‏گوشمال همديگر را بدهيم، نه، اين سبب قتل است عادتا، دو 100 كيلو متر از دوطرف كشنده است، «سبب قاتل»، چه نيت قتل داشته باشد، چه نداشته باشد، اين هم‏قتل عمد است.
    اگر يكى بميرد بدون ديگرى، قصاص مى‏شود، همان قصاص با پرداختن نصف‏ديه.
    ثبوت ديه در مال متصادمين
    و اما اگر سبب قاتل نبود، قتل هم قتل عمد نبود، ولى منجر به قتل شد، تصادفاًمنجر شد، على القاعده بايد چه بگوييم؟ بايد بگوييم: شبيه عمد است، از چه كسى‏بگيريم، بايد از خودشان بگيريم، هر دو صدمه ديدند، هر دو، يكى صدمه ديدند،نصف. به هر حال نصف ديه اين بر است، و نصف ديه آن بر، بايد نصفها را حساب‏كنيم، در اينجا كلامى از صاحب جواهر دارم، اين كلام را بخوانم، چون يك ادعاى‏شبيه اجماعى در آن شده، براى ما مفيد است، ديگران، بزرگان مرحوم شيخ درمبسوط، و مرحوم محقق در شرايع، ديگران، صاحب جواهر، غير از صاحب جواهرادعاى اجماع نكردند، متعرض مسأله شدند، ولى صاحب جواهر يك ادعاى اجماع‏دارد، ببينيد، من اين را نقل مى‏كنم از همان، صفحه 63 جواهر، جلد 43، همه اينها درجلد 43 است.
    «اذا اصطدم حران بالغان»، ايشان در آدم پياده فعلا بحث را برد، دو القتل، عاقلان‏قاصدان لذالك، دون القتل»، قصد قتل نداشتند، «و لم يكن مما يقتل غالبا، فماتا، فهومن شبه العمد»، اين شبه عمد است، «لكن ، يكون لورثة كل واحد منهما نصف ديته، ويسقط نصف الاخر»، نصف دومى مى‏افتد، چون خودش تلف شده است، «و هو قدرنصيبه»، به اندازه نصيبش است، «لان كل واحد منهما تلف بفعله و فعل الاخر»، اينها به‏شكم يك ديگر خنجر نزدند، به تصادف با هم نابود شدند، «لان كل واحد منهما، هلك‏بفعله و بفعل غيره، فيهدر النصف»، هدر مى‏شود نصف ديه. «مقابل فعله»، نصفى كه‏مقابل فعل خودش بود، هدر. نصف جانش هدر، « و يضمن شريكه النصف بلاخلاف‏أجده بيننا»، اين جمله را من مى‏خواستم . بين ما اختلافى در اين نيست، بعد از بعضى‏از علماى اهل سنت نقل مى‏كند كه اينها گفته‏اند ديه كامل بدهد، دقت نكردند كه اينجاسبب دو چيز با هم بوده، چرا ديه كامل بدهد، «بلا خلاف أجده بيننا بل و لا اشكال»، نه‏كسى اشكال كرده است، و نه كسى مخالفت كرده است. «نعم عن بعض العامة وجوب‏الدية تامّة»، گفتند ديه كامل بدهد، چرا؟ درست نيست؟ «وجوب دية تامة لكل منهمإے؛ن‏ن‏ظظعلى الاخر و لا ريب فى ضعفه»، شكى نيست كه اين ضعيف است.
    تا اينجا شقوق اين مسأله، كه سه شق بود، يكى قتل عمد بود به واسطه قصد، دوم‏قتل عمد بود به خاطر سبب غالبى بودن، يكى هم شبه عمد بود، به خاطر اينكه نه‏سبب غالبى بوده و نه قصد قتل داشته.
    و اما صورت چهارمى كه ايشان نگفتند چرا؟ اگر دو نفر در تاريكى مى‏دويدند،نديدند همديگر را، بر خوردند با هم، اصلا قصد تصادم هم نداشتند، يا بعضيها از اين‏بچه‏ها عقب عقب مى‏دوند، در روشناى همديگر را نديدند، برخوردند به هم، دوتاجوان بالغ، هر دو ضربه مغزى شدند، يا يكى ضربه مغزى شد، در اين كه ديگر قصدهيچى نيست، قصد دويدن دارد، نه قصد به هم خوردن، مى‏شود خطاى محض، اين‏را در مسأله شانزدهم بحث مى‏كنند، پس فراموش نشده خطاى محض در اينجا،آنجايى كه تصادف بدون قصد باشد، مثل بسيارى از مسابقات دو چرخه سوارى،اتومبيل رانى، اصلا قصد ندارند به هم بزنند، اما ديده‏ايد كه گاهى به مى‏خورند، اينجاقصد سوارى است نه قصد تصادف، در خطاى محض است و در عاقله، «ان شاء الله»در مسأله شانزدهم مى‏آيد، دنباله مسأله پانزدهم مانده، فردا «ان شاء الله و صلى الله‏على محمد و آله الطاهرين».
    پايان
    پرسش
    1- خسارت مالى و جانى در تصادف دو حر بالغ بر چه كسى هست؟
    2- در جريان تصادف قليل الحركة با قوى الحركة ديه چگونه محاسبه مى‏شود؟
    3- چرا در تصادف دو پياده يا دو سواره مسأله را از باب مباشرت مى‏دانيد و حال آنكه درتصادف دو كشتى از باب سببيت؟
    4- اگر تصادف سبب قتل نشد ولى منجر به قتل شد اين قتل چه نوع قتلى است و ديه بر چه‏كسى است؟