شنبه 12 خرداد 1403 - 22 ذيقعده 1445 - 1 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 111
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه يكصد و يازدهم "
گرفتن ديه نفر سوم از نفر اوّل
بحث در مسئله سيزدهم بود كه شباهت زيادى با مسائل چهارده و پانزده و شانزدهو هفده دارد. يعنى تا مسئله هفده مسائل مشابهى هست. مسئله سيزده اين بود كه كسىديگرى را هُل مىدهد. گاهى خود نفر دوم صدمه مىبيند، گاهى روى ديگرىمىاندازد، و نفر سوم صدمه مىبيند. بحثهاى مربوط به اين مسئله را مطرح كرديم، وكلام مشهور را گفتيم كه مىگويند: اگر نفر سوم صدمه ببيند، بايد از نفر اول گرفت.چرا؟ براى اينكه سبب او شده بوده، نفر دوم كالخشبه بوده. كالجدار بوده. و مسلّماست كه اگر سنگى، ديوارى را روى ديگرى بيندازند و بميرد، آن كسى كه موجببوده است و هل داده است مسئول است.
انسان هم اگر به همين حالت باشد، همين حكم را دارد. ولى در مقابل اين حديثىداشتيم كه مىگفت: نه. نفر سوم از نفر دوم خسارت را مىگيرد، و نفر دوم همانخسارت را از نفر اول. بعضى از آقايان سؤال مىكردند كه چه فايده دارد؟ نفر سوم ازنفر دوّم بگيرد و نفر دوم از نفر اول. يا نه نفر سوم از نفر اول بگيرد. خيلى فرق دارد.گاهى نفر اوم پول دارد، نفر دوم ندارد. اگر نفر سوم بخواهد از اول بگيرد، مى رودمىگيرد فوراً، اما اگر سوم از دوّمى مىخواهد بگيرد، مىگويد من چيزى ندارم. اگرمىخواهى اقساطى بگيرى هر ماه يك چيز كمى به تو مىدهم. چيزى ندارم.
خيلى تأثير مىكند، كه آيا از نفر اول بلاواسطه بگيرد يا از نفر دوم بگيرد؟. گاهىنفر دوم آدم گردن كلفتى است، و قاضى هم حكم را صادر كرده، مجريان اجرانمىكنند. جرأت ندارند حكم را جارى كنند. اما نفر اول آدم زورمندى نيست. حكمكه صادر شد فوراً خسارت را از او مىگيرند. اثر در جارج خيلى دارد، كه از نفر اولىبگيرد يا از دومى. البته اينها مسئلههاى ملموس خارجيه است. شرعاً بله. اگر همه سربه راه و پولدار و مجرى حكم باشند. نفر سوم از نفر دوم و نفر دوم از نفر اول بگيرد يانه نفر سوم از نفر اول بگيرد. فرض اين است همه مثل هم پول ندارند. همه مثل هممجرى احكام نيستند، همه مثل هم سرشان به حساب نيست، همه مثل هم مساوى ازنظر تقوى نيستند، نمىشود اين را بگوييم. يا نه يك وقت نفر دوم مىزند و فرارمىكند. اما نفر اول هست. بخواهيم از نفر دومى بگيريم رفت، اما نفر اول هست. آثارزياد دارد.
مخالفت روايت با يك قاعده مسلّم فقهى
بهر حال در اين مسئله چند نكته باقى مانده بود كه بايد تمام شود. اول آنكه روايتىداشتيم كه مىگفت: نفر سوم از نفر دوم و نفر دوم از نفر اول بگيرد. ما گفتيم اينروايت قبول نيست، چون خلاف مشهور است. و خلاف مشهور سند را زير سؤالمىبرد. و از اين گذشته خلاف يك قاعده مسلم فقهيه است، و با يك خبر واحد جزيىو لو صحيح السند هم باشد نمىشود قاعده قطعى را شكست. منتهى دو تا محملبراى اين حديث ذكر كردهاند. يكى محمل واضح است. محمل واضح اين است كهبگوييم: حمل كنيم بر آن جايى كه نفر دوم سلب اختيار ازش نشده بود. سر دو راهىبود. مىتوانست خودش را بيندازد روى اين انسان و يا روى اين آتش. در پرتگاهآمده، اين طرف را انتخاب كرد. فى الجمله اختيارى در كار بوده. ولو باعث اصلى نفراول است. در اينجا بايد گفت: نفر سوم از نفر دوّم مىگيرد على القاعده. چون اختياربوده. «كالجدار و الخشب» نبوده است. و على هذا نفر سوم از نفر دوم بگيرد و نفر دوماز نفر اول بگيرد. و حديث را حمل بر هيمن كنيم. اين محمل خوبى است در ميانمحامل.
و اما محمل دوم كه صاحب جواهر از بعضى از فقها نقل مىكند اين است كهبگوييم: اين مال جايى است كه دعوا در مقام اثبات باشد، به تعبير بنده. يعنى كسان نفرسوم، مىگويند: ما ديديم كه نفر دوم خودش را انداخت روى او و كشته شد. اما كسىهلش داده باشد نمىدانيم. آيا دفعى بوده، «دفعه دافع ام لا». يعنى حديث مىرود درمقام اثبات و اينكه مسئله صورتش چه بوده است؟ اولياء مقتول كه نفر سوم استمىگويند: افتادن نفر دوم روى او و كشته شدن معلوم است، اما هل دادن براى ما ثابتنيست. اين دومين محملى است كه گفته شد، اما اين محمل خيلى بعيد است. براىاينكه ظاهر حديث اين است كه نفر دوم بر مىگردد به اولى. يقين ثابت است كه نفراول هل داده. حديث مىگويد: نفر سوم به نفر دوم و نفر دوم به اول. معلوم مىشود نفراول مسئوليتش ثابت و مسلم است. مشكوك نيست مسئوليت نفر اول. چنين محملىخيلى خلاف ظاهر حديث است. اگر بخواهيم محملى قائل شويم، بهتر اين است كههمان محمل اول باشد. نكته دوم اين است كه يك حديث معارضى هم صاحبوسائل در همين باب پنجم نقل كرده است. متأسفانه سند حديث خوب نيست، مگر بافتواى مشهور تقويتش كنيم. ولى دلالتش معارض است. حديث، حديث رزين است.
عن امير المؤمنين (عليه السلام) مرسله است، بعض اصحابنا عن رزين عن اميرالمؤمنين: «اياك عن ترفع فتكسر فتغرم»، بر حذر باش، هل نده مىشكنى غرامت بايدبدهى. چه كسى را مىشكنى؟ هل داده شده يا نفر سوم؟ يا مطلق است؟ اگر كسىادعاى اطلاق در اين حديث كند، مىگويد: هل مىدهى، دست و پاى اين شخص ياشخص ثالثى را مىشكنى، غرامت بايد بدهى، اگر اطلاقى در اين حديث كسى بتواندادعا كند كه نفر دوم و سوم را شامل شود، انسان و غير انسان را شامل شود، آنوقت اينحديث موافق قاعده و موافق فتواى مشهور خواهد بود.
خوب ما اين را بعنوان يك مؤيد ذكر كرديم. دليل كه نمىخواهيم ذكر كنيم كه آيااطلاق دارد يا ندارد؟ بعنوان يك مؤيد المقصود، بعيد نيست بتوانيم به آن عمل كنيم.اين نكته دوم.
تصور مسأله تصادم در اتومبيلها
و اما نكته سوم اين است كه اين مسئله «دفع كما يتصور فى الانسان يتصور فى غيرهكاسيارات». ماشين عقبى زد به اتومبيل دوم و اتومبيل دوم به اتومبيل اول زد وخساراتى به بار آمد. گاه خسارات جانى است و گاهى خسارات مالى است. گاهى دراتوبانها بيش از صد اتومبيل به هم مىخورند. گاهى سر پيچ است. شب است.همينطور پشت سر هم به يكديگر برخورد مىكنند. خوب اين بحثى كه ما گفتيم كمااينكه در تصادم انسانها تصور مىشود در تصادم سيارات هم هست. اگر اتومبيل دومبه اتومبيل اول زد و يا اتومبيل سوم زد به اتومبيل دوم و اتومبيل دوم زد به اولى.اتومبيل سوم سبب است، چرا؟ براى اينكه تو زدى به اتومبيل دوم و اتومبيل دوم زد بهاتومبيل اول يا بالعكس، اتومبيل اول توقف كرد زد به اتومبيل دوم و اتومبيل دوم بهاتومبيل سوم و اتومبيل سوم به چهارمى آنجايى كه مسئوليتى داشته باشد و مسئول اورا بدانيم. بهر حال تصور دفع و ضربات متوالى پى در پى، كم اينكه در انسانها هست،در سيارات و امثال ذلك هم هست و الكلام و الكلام، فرقى ندارد. همه اينها بايدخساراتشان را همين اتومبيل اولى كه به ديگرى خورده باشد ولو به ده تا ماشينخورده باشد.
تمام مسائلى كه در دفع انسان الى انسان گفتيم، آن مسائل در اينجا مىآيد. گاهىاختيار دارد و گاهى ندارد. گاهى انسانى از بين مىرود و گاهى از بين نمىرود، همانحرفهايى كه آنجا زديم اينجا هم مىآيد. تفاوتى ندارد. «كما يتصور فى الانسان يتصورفى غيره». اگر هم ندارد بيت المال مسئول نيست و اگر بميرد هم مديون از دنيا رفتهاست. من فقط اشارهاى كردم. حالا به اين مسائل مىرسيم در مسائل چهارده و پانزدهو شانزده مسائلى است در همين رابطه.
جريان ديه و قصاص در تنه زدن
و اما مسئله چهاردهم. متن عبارت امام «قدس سره» را مىخوانم: «لو صدمه فماتالمصدوم، صدمه يعنى چه؟ صدمه فارسى با صدمه عربى فرق دارد. صدمه عربىيعنى «ضربه بجسده». يعنى تنه زدن. تنه بزند. هل دادن، دست مىگذارد پشت سرشتكانش مىدهد. اين هل دادن نيست. تنه مىزند. با بدنش به او مىخورد. حالا اجباراًيا اختياراً بالآخره تنه مىزند. صدمه در لغت عرب غير از صدمه فارسى است كه هرآسيبى كسى به كسى برساند بگوييم: صدمه مىرساند. ولى در عربى حتماً بايد تنه بهاو زده باشد. «لو صدمه فمات» اگر تنه بزند به كسى و بميرد، «فان قصد القتل»، تنه زدكه او را بكشد و پرتش كند «او كان الفعل من ما يقتل غالباً»، نيّتش كشتن نبود. اما اينتنه زدن آنچنان است كه شخص را محكم به زمين مىزند يا در پرتگاه مىاندازد.قائدتاً اگر تنهاى بزند به بچهاى يا انسان ضعيفى كشنده است.
اگر يكى از اين دو تا باشد. يا عمداً باشد براى كشتن يا براى كشتن نيست امامىداند غالباً منتهى به مرگ مىشود. مىگويند: «فهو عمد يقتص منه». يعنى قتل عمدبوده. پس دو صورت براى اين مسئله ذكر كرديم.
اما صورت سوم اين است: «و ان قصد المصدوم دون القتل» قصد كرده بود تنهبزند، براى شوخى يا نه يك جراحت مختصرى بردارد. «دون القتل و لم يكن قاتلاًغالباً». قاتل غالبى هم نباشد، از اسباب غالبى قتل هم نباشد اين تنه زدن. «فديته فى مالالصادم». پس دو صورت قتل عمد شد و يك صورت قتل شبه عمد. خطايى ايشان ذكرنكردهاند ولى ما فرض خطا هم مىكنيم در اينجا. خوب اين يك فرع. فرع دوم:«ولو مات الصادم آن كسى كه تنه زد پرت شد و مرد. مصدوم انسان قوى هيكلى بود ومحكى ايستاد. اين كسى كه به او تنه زد خودش پرت شد و مرد. «و لو مات الصادمفهدر». يك صورتش اين است كه خونش هدر است. چرا دويدى؟ تنه به مردم زدى،خودت پرت شدى و مردى. «فهدر لو كان المصدوم فى ملكه». مصدوم در خانهاشبود. شما دوان دوان رفتى يك تنهاى به او زدى و خودت افتادى در چاه و مردى.مصدوم در خانهاش بود. «او فى محل مباح». در بيابان خدا يا مسجد ايستاده بود. «اوطريق واسع». جادهاى بود عريض. اين همه جا را رها كرد دويد و يك تنه به او زد وخودش مرد. جاده هم واسع بود. مردم مىگويند چرا با اين جاده عريض به او تنهزدى. پس اگر اين شخص در ملك خودش باشد يا در محل مباح مثل مسجد يا بيابانباشد يا در جادههاى وسيع باشد، اگر تنه بزند و تنه زننده بميرد هدر است. اين يكصورت از سه صورت. يعنى دو فرع است هر كدام سه صورت دارد.
«ولو كان واقفاً فى طريق ضيّق» اين آقا ايستاده وسط يك جاده تنگ. جاده كمعرض است. اين آقا همانجا ايستاده است. كسى هم آمد دوان دوان زد به او و خودشافتاد مرد. تو مقصر هستى كه جاده باريك را اشغال كردهاى. «فصدمه بلا قصد». دواندوان مىآمد به او خورد. «يضمن المصدوم ديته». چرا آمده است و اين جاده را اشغالكرده است. ضامن است. «و كذا لو جلس فيه». وسط جاده نشسته است و ناهارمىخورد. آن بنده خدا هم دوان دوان آمد. او هم سر پيچ است. نديد او را. نتوانستخودش را كنترل كند خورد به او و مرد. باز هم مصدوم بايد جواب ديه او را بدهد. اينصورت سوم فرع دوم است:
«نعم، لو كان قاصداً بذلك و له مندوحه» گفت من مىدوم. دو راهى هم بودمىتوانست از راه ديگر برود. «مندوحه» داشت نرفت و عمداً آمد از اين راه ولو جادههم باريك، ولو اين آقا هم در آن نشسته است. عمداً آمدى خونت هدر است. «نعم لوكان قاصداً بذلك و له مندوحه فدمه هدر و عليه ضمان المصدوم» و اگر مصدومصدمهاى ببيند او بايد ضامن باشد.
خلاصه مسئله اين شد، كه در مسئله چهاردهم تنه زدن كه خيلى هم اتفاق مىافتدو محل ابتلاء هست، مخصوصاً در اجتماعات انبوه، گاهى در راهپيمايى ها.مخصوصاً در آنجايى كه حادثهاى اتفاق مىافتد و مردم فرار مىكنند و از درهاى تنگعبور مىكنند و روى هم مىريزند. در اينجاها خيلى از اين مسائل اتفاق مىافتد.خلاصه اين است كه گاهى «عن المصدوم» بحث مىكنيم و گاهى «عن الصادم» بحثمىكنيم. مصدوم سه حالت دارد، و صادم هم سه حالت دارد، و ما بايد احكام تمام اينصورتهاى سه گانه را در صادم و مصدوم مشخص كنيم.
بررسى اقوال علما در مسأله چهارده
از نظر اقوال: جماعت زيادى اين مسئله را متعرض شدهاند، يا اينكه ادعاى اجماعكنند، جز مبسوط در يك صورت مسئله. از جمله كسانى كه در دو شق اين مسئلهمتعرض شدهاند مرحوم صاحب مفتاح الكرامه است در جلد دهم صفحه 336. هر دوشق مسئله را ذكر كردهاند. و مرحوم شيخ هم در مبسوط شايد اولين كسى است كه اينمسئله را متعرض شده بطور مفصّل. خدا رحمت كند شيخ طوسى را كه واقعاً در عصرخودش ستاره بسيار درخشانى بود. چنان در اين كتاب مبسوط فروع مسائل را ذكرمىكند كه ما امروز هم كه مىخواهيم فروع مسائل را ذكر كنيم در بعضى از مسائلچيزى اضافه بر مبسوط نداريم. با اينكه با گذشت زمان شاخههاى ديگرى در اين فرعپيدا مىشود. همين مسئله را متعرض شده، خيلى مفصل در مبسوط، در جلد هفتمصفحه 166. يك جملهاى دارد كه خيلى مفصل است. من اين جمله را مىخوانم.مىفرمايد: «و عندنا، ظاهر عندنا ادعاى اجماع است. «و عندنا أنّ الديه عليه فى مالهخاصّه، و امّا ديه الصادم، فهل هدرت ام لا» صادم چه؟ آيا ديهاش هدر است يا نه؟ بعدهم شقوق مسئله را ذكر مىكند. هم صادم را مىگويد و هم مصدوم را مىگويد، درمصدوم ادعاى اجماع مىكند. مرحوم صاحب جواهر هم از كسانى است كه اينمسئله را خيلى مفصل ذكر كرده است. در جلد سوم صفحه 62 و 63. دو صفحه در بارهاين مسئله ذكر مىكند. و مرحوم آية الله خوئى در مبانى خيلى مجمل از اين مسئلهگذشته است. چند خط اجمالى در باره اين مسئله مىگويد. «و على كل حال» ظاهركلمات قوم اين است كه اين مسئله «مبنيّةٌ على القواعد، ليس فيها نصّ». نصّ خاصىدر اين مسئله نيست، و مبنى بر قواعد است. التبه «ان شاء الله» در بحثهاى روزهاىآينده مىرسيم به اين مطلب كه گاهى مىتواند اشارهاى به مسئله چهارده مسئله مانحن فيه داشته باشد. كه اگر يك پلى بزنيم بين مسائل آينده و اين مسئله، شايد ازاحاديث آنجا بتوانيم فى الجمله ما نحن فيه را هم ثابت كنيم.
على كل حال ما فعلاً مىرويم سراغ قواعد. هر دو فرع مسئله را با آن شقوقثلاثهاى كه داشتند على القواعد هر كدام را بحث مىكنيم.
انطباق قتل عمد بر مانحن فيه
اما مسئله اول كه راجع به مصدوم بود، سه حالت ذكر كرده بودند در تحرير: اولاين است كه متعمد بوده. بقصد كشتن تنه زد. گفت به بهانه دويدن مىروم يك تنهاىبزنم به او كه در دره پرت شود و بميرد. كرد و شد. اين كه قتل عمد است. چون ضابطهقتل عمد منطبق بر آن است، در اين كه بحث نداريم. «ينطبق عليه ضابطة قتل العمد». وهكذا صورت دوم، جايى كه آن تنه غالباً كشنده است. در اينجا هم على القواعد است.چرا؟ چون ما گفتيم: كه منحصر به آلات قتاله نيست. هر عاملى كه غالباً سبب قتلمىشود، كسى چه عمداً باشد وچه قصد نداشته است، سراغش برود اين قتل عمداست. احاديثش هم در جاى خودش داشتهايم. .الغلء خصوصيت مىكنيم و در مانحن فيه حاكم مىكنيم.
و اما صورت سومى كه ايشان داشتند، اين بود كه قصدش كشتن نبوده، و همچنينقصدش يك چيزى كه قاتل است غالباً نبوده است. مىخواسته تنه بزند. قصد فعلكرده، قصد مسبب كه قتل است نكرده است. قصد «السبب دون المسبب». سبب همغالبى نيست. در اينجا شبه عمد است. چرا؟ براى اينكه ضوابط شبه عمد «ينطبقعليه». «قصد السبب، دون المسبب». شبه عمد همين است. دلايل همه اينها روشناست. انطباق تعاريف قتل عمد و شبه عمد بر اين صور ثلاثه. ما مىتوانيم شق رابعىهم تصور كنيم ولو تحرير الوسيله بيان نفرمودهاند.
آقاى بود و با سرعت مىدويد و گفت من مىروم يك تنه به آن چوب مىزنم كه آنچوب پرت شود. يا آمدهاند مجسمه كسى را گذاشتهاند. گفت مىروم و همينطور كهمىدوم يك تنه به اين مجسمه مىزنم كه پرت شود. ايفاقاً به قدرى سرعت داشت كهنتوانست خودش را كنترل كند، و به مجسمه بزند. به انسانى زد. «اراد شيئاً فأصابغيره». مىخواست مجسمه را بشكند و بت را بشكند نتوانست خودش را كنترل كندزد به اين آقا. خوب اين ضابطه قتل خطا به آن منطبق مىشود.
(سؤال ... و جواب استاد): اگر از دور شبهى ديد خيال كرد مجسمه است و وقتى كهرسيد به او ديد انسان است و ديگر كار هم از كار گذشته بود. اين هم «قصد شيئاً اصابغيره». اين هم قتل خطاست. اينها را اسمش خطاى در تطبيق بگذارند. آنهايى كه منمىگويم: خطاى در مصداق است. مىخواست به بت بزند زد به انسانى كه آنطرفبود. اما يك وقت خطا در تطبيق است. خيال مىكرده است كه بت است. بعد فهميدهكه انسان است. آن قابل بحث و گفتگو و چانه زدن هست. خوب فرع اول تمام شد.
فرع دوم: مصدوم از بين نرفت، ولى صادم از بين رفت. آمدهاند سه حالت بر اينذكر كردهاند، آنجايى كه در ملك خودش بوده. يا در زمين مباحى مثل مسجد يا بيابانبوده، يا در جاده وسيعى بوده و اين آقا آمد و زد و خودش افتاد و مرد. به تعبير عواممىگويند: جهنم، مىخواست اين كار را نكند. آقا در خانه خودش بود. آقا در مسجداعظم بود. مسجد اعظم به اين بزرگى همه جا را رها كردى آمدى خودت را به اينزدى و افتادى و مردى؟ خوب افتادى كه افتادى. خونت هدر است. على القاعده هدراست، چرا؟ چون سببيت نيست، ضمان جايى كه سببيت باشد.
«كل شىء أضرّ بطريق المسلمين فصاحبه له ضامن»
و امّا صورت دوم اين است كه در يك جاده تنگ و باريكى نشسته باشى. يا ايستاده و يانشسته. در اينجا آمد و زد، اينجا بعيد نيست كه ما در آينده رواياتى داريم كه بدرداينجا مىخورد داريم «كل شىء أضرّ بطريق المسلمين فصاحبه له ضامن». شما سنگىوسط جاده انداختهايد. شب ماشينى آمد و زد به آن سنگ و واژگون شد. اطلافنفوس و اموال شد. «ضامن تلف نفوس و اموال است. مردم خيلى اين مسائل را سادهمىگيرند. خيلى واقعاً سنگين است. آمده است و ماشينش را تعمير كند و بعد هم يكسنگى گذاشته است، رد سرازيرى است كه بالا و پايين نشود. بعد هم كه ماشينشدرست شد، سوار مىشود و مىرود. سنگ هم همانجا باشد. ده نفر به اين بخورند وصدمه ببينند ضامن است. سنگها را بايد بردارد. مخصوصاً جاهايى كه ديد ندارد. سرپيچ است. يا نه شب و تاريك است. يك آدمى وسط جاده باريك را اشغال كرده. ياخودت نشستهاى يا چرخ دستى آوردهاى يا حيوانت را نگه داشتهاى يا ايستادهاى.خوب مردم هم به تو خوردند و افتادند. چرا اينطور كردى؟ و اما حالت سوم آنجايىبود كه شخص صادم، قصد داشته، قاصداً آمد خودش را زد و مندوحه هم داشته است.خودت را عمداً زدى ولو جاده باريك. راه هم داشتى. خودت عمداً آمدى.مىتوانستى از اين راه نيايى. دو راهى بود. آمدى و زدى «دمه هدر» بناء على ذلك. دوصورت دمه هدر، يك صورت ضمان.
بهتر اين است كه ما بياييم يك قاعده روشنترى را بگوييم. معيار سببيت است.جاده تنگ و باريك و اينها معيار نيست. اينها مصاديق است. اى بسا جاده باريك همديد دارد. خوب چرا آمدى؟ من بد كردم. ديد داشت. يا در جاده وسيع ديد نداشت.سر پيچ است و ديد ندارد. شما عمداً اتومبيل خودت را سر پيچ گذاشتهاى. هر بلائىهم سر كسى بيايد تو ضامن هستى. نگويى كه جاده وسيع بود. جاده وسيع را درتحرير براى اين نوشتهاند كه سببيت حاصل شود. در اين جاده وسيع ديد نداشت.درست سر پيچ و وسط جاده اتومبيل را نگه داشتهاى. شما ضامن هستى. نه هر جادهوسيعى باعث برائت مىشود، و نه از جاده باريكى باعث ضمان مىشود. معيار ديد وسببيت است و استناد عرفى. بگويند: تو سبب شدى اين آقاى صادم كشته شد. چراوسط جاده را گرفتى بودى كسى ديد نداشت. چرا در شب تاريك اين كار را كردى.معيار اين است. و الا اين مثال جاده وسيع و جاده باريك و خانه و ملك و اينها خيلىمعيار نيست، اينها معيارهاى غالبى است. در جاره باريك سد معبر كردهاى. ولى از دوپيداست. در عين حال بروى و او هم محكم ايستاده است. بيخود ايستادهاى. مىزنيماو را و شلاقش هم مىزنيم و تعذيرش هم مىكنيم. امام سبب كشتن نيست. كار بدىكرده، و سد معبر كرده و شلاقش بايد بزنيم و تعذيرش بايد بكنيم. اما گفت: «ايهاالناس» امروز اين جاده قرق من است. هر كسى آمد و هر چه به سرش آمد تقصيرخودش است. شما مىگوييد: نه. بدويم. شما خودتان سبب شدهايد. اين كه مىگويندسبب آنجاست كه جاده تنگ است و ديد نداريد، و يا خبر نداريد. اما جايى كه ديدداريد معيار اصلى سببيت است. پس معيار اصلى سببيت شد. «و صلى الله على سيدنامحمد و آله الطاهرين».
پايان
پرسش:
1- چرا در خسارت هُل دادن كسى روى ديگرى ديه سومى بر اولى است؟
2- معنى «صدمه» در فارسى با عربى چه فرقى دارد؟
3- از حديث «كل شىء اضرّ بطريق المسلمين...» در ما نحن فيه چه استفاده مىكنيم؟
4- خلاصه اقوال علما در مسأله چهارده را بيان فرماييد؟
5- حكم ديه و قصاص در تصادف اتومبيلها را بيان كنيد؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...