شنبه 19 خرداد 1403 - 29 ذيقعده 1445 - 8 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 103
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه يكصد و سوم "
بحث در باره مسأله 28 بود كه كسى ديگرى را در حال زنا با زوجهاش ببيند درحالى كه زوجه مطاوعه باشد، فرمودهاند: حق قتل هر دو را دارد، در مقام سلوك و«بينه و بين الله» قبلاً عرض كردم باز تكرار مىكنم اين مسأله با مسأله دفاع جداست.در مسأله دفاع لازم نيست مسئله زنا را متعرض بشود، مختصرى آنجا دفاع كردنجايز است دفاع از مال. دفاع از ناموس از جان، در مسأله دفاع خيلى كمتر از اين اجازهدادهاند.
اما در اينجا گفتهاند فقط حال زنا است اين مال جايى است كه منطبق بر عنوان دفاعنباشد اين كه بعضى آقايان نوشتهاند: اين همان دفاع است اين دفاع از ناموس است امانه در محوطهاى مثل دار و امثال ذلك. اگر در خانه و محل امن و امان شخص چنينحادثهاى بشود به «اقل من الزنا» جايز است شخص مهاجم را از بين برد، اگر راه ونسب او باشد كه حتى به تقليل و امثال ذلك گفتيم كه اگر راه منحصر باشد جايز است.اين مسأله غير از اين مسأله است و لذا مقيدش كردهاند به مشاهده آن هم مشاهده حالزنا، نه كمتر از آن، كسى بخواهد اينها را با هم مخلوط كند حساب همه چيز بر هممىخورد.
در اين مسأله به هر حال نكاتى باقى مانده بود كه نكته اول را گفتيم رفتيم سراغنكته دوم: «هل هناك فرقٌ بين المحصن و غير المحصن أم لا» آيا اين مال جايى استكه زانى و زانيه هر دو محصن و محصنه باشند؟ يعنى اگر زانى محصن نباشد اين حكمنيست و همچنين زانيه اگر محصن نباشد، سئوال مگر مىشود اين زن شوهر دارمحصنه نباشد؟ عرض كرديم مىشود تنها شوهر داشتن دليل بر محصنه نيست،روايات تعبيرش اين است «يغدوا عليها و يروح» يعنى صبح و شام در اختيار يكديگرباشند. اما اگر شوهر زندان رفته، مسافرت رفته، دست و پايش شكسته در بيمارستاناست، اينها محصنين نيست، چون «يغدوا عليها و يروح» صبح و شام در اختياريكديگر باشند نيست. بله تا چه دست و پا شكستهاى باشد. به هرحال معيار اين استكه در اختيار يكديگر بودن صبح و شام تعبير «و يغدوا و يروح» هم لازم نكرده مسألهصبح و شام باشد، يعنى بالاخره اينها در كنار هم زندگى مىكنند و مانعى ندارند و الااگر موانعى باشد حتى در مسأله حائض هم ايجاد شبهه مىكرديد، حائض نفسا كه اينهاامكانات حرام است ولو از نظر عرفى امكان داشته باشد اما شرع اجازه نداده باشد،اينجاها هم شبهه مىشد كه آيا محصنه است؟ محصنه نيست؟ به هر حال بگذريم ازاين مسأله صور اين است آيا در مسأله قيد احصان شرط است؟ مال چه؟ مسأله لقاءاين مسأله در لقاء كه شرط نيست در اينجا شرط است يا نه؟ ظاهر فتاوا، غالباً، ايناست كه شرط نيست. «سواءٌ كان محصناً أو غير محصن». هر دو را مىشود اعدام كرد،ولى چنان نيست كه مخالف در مسأله نباشد چند نفر مخالف ديدهايم در اين مسألهيكى از اين مخالفين كه معروف است مرحوم ابن ادريس، عبارت ابن ادريس را درسرائر مىخوانيم كه ايشان قيد زده به محصنه، در سرائر جلد 3 صفحه 445 عبارتاين است: «اذا وجد رجل مع امرأته رجلا يفجر بها و هما محصنان». مقيدش كرده بهمحصن، هر دو محصن باشد «كان لهوا قتلهما و كذلك اذا وجده مع جارية او غلامه» باجاريه يا غلامش، جاريه و غلام ممكن است اشاره به دختر و پسر باشد، ممكن استاشاره به كنيز و برده باشد، هر دو ممكن است. اين عبارت تقييد كرده به محصنه درمقام اعتراض هم هست معنى آن اين است اگر غير محصنه باشد حكم قتل جارىنيست، در حاليكه دفاع باشد در دفاع اين حرفها نيست.
مرحوم كاشف اللثام در كشف اللثام از شيخ طوسى نقل كرده كشف اللثام جلد 2صفحه 402 عبارت اين است: «قيده شيخ و ابن ادريس باحصانهما» حالا شيخ كجا اينرا گفته در عبارت خلاف كه نبود ظاهراً در كتابهاى ديگرشان است و «قطع المحققفى النكت باطلاق» مرحوم محقق در نكت النهايه شايد از اين فى النكت استفاده بشودكه شيخ در نهايه اين را گفته چون نكت شرحى است بر نهايه محقق قطع به اطلقپيداكرده در نكت النهايه شيخ در نهايه گفته است به اينكه مقيد به احصان است مرحوممحقق اردبيلى سومين نفر است در اينجا ترديد مىكند در اطلاق و مىگويد احتمالدارد محصن بودن شرط باشد ولى در آخر كلامش بر مىگردد ولى احتمال دادهعبارات محقق اردبيلى در مجمع الفائده اين است همان مدركى كه سابق داشتيممجمع الفائده جلد 13 صفحه 94 عبارت اين است : و «ظاهر العبارات يشعر بانه لو أتابشهود أو أقرب ولى الدم عنه فعل كان كافياً فى سقوط القود» سقوط ساقط شدن قودقصاص از او معنىاش اين است كه ظاهر عبارات مطلق است و مىگويد اگر شهودىهم شهادت بدهند كه اين در اين حال بوده و اينها را كشته، قصاصى ندارد، خبرىندارد، و هكذا اگر ولى دم اقرار كند كه بله مرد زنا كرده «سواءٌ كان الزنا موجب للقتلهو الجلد». تا اينجا اطلاق است. اينجا را دقت كنيد مىفرمايد: و فى الثانى، تأمل،آنجايى كه موجب جلب بوده محصن نبوده «فان من وجب عليه الجلد» و فقط «كيفيقتل»، كسى كه حدش جلد است چرا او را بكُشَند؟ «كيف يقتل و يهدر دمه» چراخونش هدر باشد بعد در ذهن مىگويد «لعل» مقام خصوصيتى دارد «الالمقام»خصوصيتى دارد يعنى در اين مسأله تقريباً عدول كرده، ولى احتمال داده كه قيداحصان شرط باشد. بنابر اين ابن ادريس، شيخ طوسى و به احتمالى محقق اردبيلى كهوضع كلمات است اين قيد را آوردهاند. ولى مشهود نياوردهاند نه عام است و نه خاصاست.
ادله چه اقتضا مىكند «لقائل أن يقول» به اينكه ادله اقتضا مىكند كه اين قيد باشد،چرا؟ براى اينكه ظاهر روايت مسعده، خوب دقت كنيد در زمان ظاهر عبارت سعدابن عبده، روايت سعد ابن عبده، اين است كه لنگى كار شهوداست اگر شهود باشد قتلجايز است و گفتيم شهود هم جنبه طريقيت دارد نه موضوعيت معنىاش اين استشهود شهادت بدهند، شهادتى كه سبب قتل اينها بشود منتهى اجراى قتل به دستزوج شده كَانَّ شارع مقدس تنهاكارى كه در اينجا كرده شوهر را مجرى حكم قرار دادهو قاضى را لازم ندانسته و الا شهود اولى براى چيست؟ براى اينكه شهادت بدهد،شهادت بدهند به چى؟ به موجب القتل، به موجب الجلد. لا بد بايد كسى بگويد اينظهور ابتدايىاش اين است كه اينها شهادت بدهند به موجب القتل كَانَّ چيزى كه كمداريم مقام اثبات است، مقام ثبوتش درست است اين مستحق قتل است مقام اثبات كمدارد. «لقائل أن يقول» كه مضمون احاديث سعدبن عباد است، اين است كه گناهى واقعشده كه موجب قتل است و شارع استثنائاً اجازه اجراى حد را به شوهر داده كما اينكهبعضيها مىگويند كه مولا هم نسبت به عبدش مىتواند اجراى حد كند. اينجا همشوهر در اين حالت خاص شارع مقدس به او اين اجازه را داده، اگر اين را بگوييم بلهدر هر زنائى 4 تا شاهد شرط است، تفاوتى كه با جاى ديگر دارد اين است كه اجراىحد را اينجا به دست شوهر قرار داده باز تكرار مىكنم روايت درست است اطلاقدارد و لكن اگر بگوييم محتواى روايت اين است مقام اثباتش كم است شهودشدرست است، مقام اثباتش كم است معنايش اين است در مقام ثبوت كارى كرده كهموجب قتل است، مقام اثباتش را اگر درست كنيد كه پاى اين به تله نيفتد اشكالىندارد.
پيغمبر مىفرمايد: «فان شهود اربعه» يعنى شهودى كه در باب زناء است اگرمحصنه باشد قتل، اگر غير محصنه باشد جَلد، اشاره به آن چيزى است كه قبلاً دراذهان بوده «شهود اربعه فى غير المحصن يوجب الجلد و فى المحصن رجم» «لقائلأن يقول» و لكن يا بايد كه بگوئيم نه، شارع يك خصوصيتى در مقام ديده بيش ازمقدار جاهاى ديگرى، فلذا اين همه روايات در مقام بيان است، هيچكدام مقيد بهمحصن و محصنه نكرده فتاواى ... را همه فهميدهاند، هم اصحاب اطلاق فهميدند وهم روايت.
اين دقتى كه من عرض كردم در روايت سعد ابن عباد بكنيم ما باشيم در برخورداوليه مىگوئيم خوب بكش چى مىدانى اين فاسق چه كاره است؟ حالا زوجه رامىدانى محصنه است. يا غير محصنه. اما اين فاسق چه مىداند؟ يا رجلاً لازم نيستكه يك رجل شناختهشدهاى باشد كه بداند زن دارد، ندارد، زنش در اختيارش استعادت است عادت نيست اينها نيست، مطلق است اگركه آن دقتى كه در روايت سعدابن عباد باشد نباشد، و به اطلاق ببينيم كما اينكه مشهور اطلاق فهميدند و احاديث همهيچكدام مقيد به محصن نكرده، فلهذا ما هم طرفدار اطلاقيم منتهى نسبت به زوجهما ترديد كرديم به اينكه بعضى از آقايان گفتهاند: اين يك فتواى جديد مى شود وخرق اجماع مركب مىشود، درست است ولكن اجماع محصل دراينجا مدركى استتا چه رسد به اينكه بخواهى اجماع مركبى، اجماع بسيطش مدركى است و حجتنيست. تا چه رسد به اجماع مركبش. ما بايد بگوئيم از اطلاق اين فهميدهايم اطلاقراجع به زوج نسبت به زوجه است جز مستند مرحوم شهيد كه اين هم اشكال دارد اگرشما شهرت را حجت مىدانيد اين تعبيرى كه مىكنيد معنايش اين است كه شهرت راحجت مىدانيد مشروط لابد يك مستندى داشتهاند.، خوب اين معنى حجت شهرتاست، اگر بگوييد مشهور بدون مستند حرفى نمىزنند اين كافى باشد «هذا...مساوم...لحجية شهرت فتواييه» هر زمان اين است ما نپذيرفتيم در اصول شهرتفتوايى را حجت ندانستهايم، روى آن مبنى صحبت كنيد اگر كسى حجت بداند كهاينجا خيلى مسأله روشن است و بحثى نداريم. چرا به طريق اولى جايزاستمىگويند اگر قتل اجنبى جايز باشد زوجه به طريق اولى جايز باشد، زوجه زن استممكن است زن با مرد تفاوت كند شارع يك تسهيلاتى براى زن قائل شده، در بابمرتد، مرتد رجل را مىكشند توبهاش قبول نيست اما مرئه توبهاش قبول است.
بله نمىدانيد از كجاست، بسيار خوب، بسيار خوب، پس نمىشود اولويت ادعإے؛أأظظبكنيد اينجا او مرد است اين زن است، ممكن است بين زن و مرد فرق كند ما كهنمىتوانيم يقين پيدا كنيم.
و اما نكته سوم و آخرين نكتهاى كه در مسأله 28 هست قبلاً گفتيم باز اينجا لازماست تكرار كنيم با يك توضيح بيشتر كه حكم مذكور مختص به جايى كه زوج زانيهرا با چشم خود در حال زنا ببيند كما اينكه همه روايات موردش همين است، روايتدفاع نمىگويم روايت دفاع زنا شرطش نيست، روايت محل بحث است آن 5 روايتىكه داشتيم همهاش موردش اين است كه در حال زنا ببينيم، فتاواى اصحاب هم هميناست. «رأى رجل يزنى بزوجة» پس اگر بعداً باخبر بشويم از طريق بينه از طريق اخبارزوجه از طريق اقرار، فاسق از هر طريقى آگاه بشود بگويد من مىروم خنجر را برمىدارم و شكم او را سفره مىكنم نمىتواند. اين حكم مخصوص آن حال زائد بر آندليل مىخواهد نه فتواى داريم به اين معنا نه كسى قائل به اين معنا شده است. در آنحال ببيند دستش نرسد فرار كند يك ماه پيداش كند و بكشد. اين هم مشكل استظاهر روايات اين نيست آن حال را ببيند ولى فرار كند يك ماه بعد او را پيدا بكند، آيامىتواند او را به قتل برساند؟ اين هم «فيه تأمل» است خلاف فتاوا است. ما گفتيم اصلاوليه در اين مسأله عدم جواز است، نمىشود، دليل ما هم كوتاه است، در همان حالببيند و همان حال اقدام كند كَانَّ شارع مقدس يك احترام و همراهى با احساسات زوجغيرتمند كرده كه در اين حال واقعاً آتش مىگيرد و اين آتش فرو نمىنشيند مگر اينكهاين مرد فاسق را به قتل برساند، ديگر بعد يك ماه بعد يك روز بعد يك هفته بعد اينهادليلى برايش نيست و القاء خصوصيت هم نمىشود كرد كه بگويد آقا چه فرقىمىكند، ما القاء خصوصيت مىكنيم آن حالت و قيد آن حالت را يا علم از طريقمشاهده يا علم از طريق اقرار آدم بسيار كثيف و فاسدى باشد بيايد بگويد من اينچنينكردم آتشى كند اين طرف را دليل ندارد كه اين علم و اقرار و قرائن و اينها اين....نمىشود كرد شايد شارع مقدس آن حالت مشاهده را كه آتش به جان زوج مىافتدآن را وجه خصوصيتى قائل شده ما چطور مىتوانيم تأمين بدهيم براى جايى ديگر«هذا تمام الكلام» در اين مسأله پيچيده.
برويم سراغ مسأله 29 كه مسأله اين مسئله مكمل مسأله 28 است. مسأله 28 مسألهثبوت بود بينهم و بين الله، و مسأله 29 مقام اثبات نزد قاضى است.
عبارت تحرير اين است «فى الموارد التى جاز الضرب و الجرح و القتل» يعنىتحرير الوسيله مسأله را وسيع تر كرده نه تنها مسأله 28 را مىگويد مقام اثبات، تماممسائل دفاع را هم مىگويد خوب دقت كنيد اين جدا سازى در حاليكه فقهاى ديگراين دو را مخلوط كردند، تحرير الوسيله جدا فرمودند، يك فايدهاى دارد و آن اينكهمسئله را توسعه داده نه تنها در دفاع از مال هم همين است بكُشَد بعد بيايد بگويد چراكشتى؟ بگويد دفاع از مال كردم. ثابت كن. در دفاع از جان چرا كشتى حمله كرد. ثابتكرد نه تنها در مشاهده زنا «مع زوجته» است در كل ابعاد در كل مسائل است، ابوابدفاع تمام اين مسائل كه از اول تا اينجا خوانديم همه آنها مقام ثبوت بود آن يك مسئلهمقام اثبات همه را مىگويد. هم ما نحن فيه و هم مسائل قبلى را «فى الموارد التى جازالضرب و الجرح و القتل انما يجوز بينه و بين الله، و ليس عليه شىء واقعاً» در عالمواقع چيزى در او نيست. «لكن فى الظاهر يحكم القاضى على ميزان القضاء» يعنىقاضى گوشش بدهكار ادعاى اين شخص نيست، ديشب به من حمله شد، شب بهناموس من حمله شد. اينها در حال زنا ديدم، ديدم مالم را مىبرد، اين گوش نمىدهد،آدمى را كشتى اگر ثابت كردى در محالات بودى قصاصى ديهاى چيزى نيست، اگرثابت نكنى بالاخره دامانت اينجا گرفتار است. «على ميزان القضاء فلو قتل رجلاً وادعى أنه رآه مع امرأته» يعنى «يزنى بها»معنى آن «يزنى بهاست» «و لم يكن له شهودعلى طبق ما قرره الشارع» بر طبق مقرر شارع يعنى چه؟ يعنى شرايطش كم باشد. 4 تاشاهد باشد با آن اوصافى كه در شهود شرط است. «يحكم عليه بالقصاص» البته اگرقتل عمد باشد اگر غير عمد باشد «يحكم عليه بالديه» معلوم است ديگرايشان اين رإے؛اًاًظظنگفتهاند «يحكم عليه بالقصاص و كذافى الأشباه و النظائر»
اين مسئله همانطور كه عرض شد، يك مسئله عام است و آن اين است در ابوابدفاع و امثال آن مجرد ادعا پذيرفته نيست. چرا؟ براى اينكه اگر مجرد ادعا پذيرفته بودهر كسى ديگرى را كه مىكشت جسدش را مىبرد توى خانه خودش مىانداخت بعدهم مأمورين را صدا مىزد مىگفت بله ببينيد اين مهاجم بوده. كشتن افراد و با ادعاىمهاجم بودن، خيلى آسان مىشد. مهاجم على المال، على الناموس، على چه و يا نهتوى بيابانى بكشد بگويد زوجه من همراه من بود اين بله ...تأدير... زوجه من داشتمىكرد خوب خيلى راه آسان مىشود، اينها هيچ كس فتوايى ندارد ظاهر فتاواى فقهاو ظاهراً مسئله مورد اتفاق است. فقط يك نفر در يك صورت مسئله مخالف بود كىبود و كجا بود؟ ابوحنيفه در دزد سابقه دار. آن مخالف بود مىگفت: اگر دزدى باشدسابقه دار باشد صاحب خانه كشتتش شاهد و چيزى هم نياورد قبول مىشود بهحسب ظاهرها براى اينكه اين دزد سابقه دار است تو خانه اين هم كشته شده ديگرلازم نيست دو تا شاهد بياورد اينجا، زنا 4 تا شاهد دارد دزد 2 تا شاهد بياورد كهمىخواسته اين دزدى بكند لازم نيست.
ابوحنيفه در يك صورت مسئله يعنى دزد سابقه دار استثنا گفت دعوا پذيرفتهمىشود «لانه مطابق ظاهر لامر» در كلام شيخ طوسى بود كه ما از خلاف نقل كرديم.
كسى اين فتواى ابوحنيفه را نپذيرفته اين ظاهر حال را فقط او گفته و تازه ابوحنيفه«اذا رأى مع زوجة» را نگفته مال دزدى اموال را گفته. خوب به اين ترتيب ظاهراً مسئلهبين الاصحاب مسلم است.
و اما ادلهاى كه دلالت بر اين دارد بگوئيم و دست و پايش را جمع كنيم از بحثهاىگذشته مقدارى اين بحث روشن شد و روشنتر كنيم و تمام كنيم اين بحث را. ظاهرحال ظنى است و هر ظنى غير حجت است «الى ان يثبت الحجية الظن» ما دليلىنداريم كه هر ظاهر حالى در هر كجا حجت است ظاهر ظنى است، ديگر اصل درظنون عدم حجيت است «الا ما خرج بالدليل» ظنون خاصه دليل مىخواهد دقت كنيد.
ادله مسئله روشن است اما دليل اول همان اصول مسلم باب قضاء است «البينة علىالمدعى و اليمين على من انكر». مدعى بايد بينه بياورد خوب زوجهات بوده ادعامىكنيد دفاع بود اثبات كن. اصول مسلم باب قضاء كه مدعى در همه جا بايد بينهبياورد اينجا يك تخصيصى خورده تخصيصى نخورده؟ فلهذا اين يك دليل.
دليل دوم احاديثى كه در خصوص زوجه وارد شده بود مىفرمايد «و ان شهودالاربعه» شهود اربعه كجاست. على (ع) فرمود: اگر در آن داستان معاويه و اشعث ابنغيص را كه اگر بينهاى ثابت كند خوب است «و الا يقتل» اين در خصوص بحث ...است آن ادله عامه باب قضا دليل اول است. دليل خاصى است كه در محل بحث ماوارد شده و قسمتى از مسئله را روشن مىكند و ظاهراً القاء خصوصيت هم نسبت بهموارد ديگر مىتوان كرد. فلهذا اين خود براى اين مسئله يك دليل مىشود. در باب زناروايات متعدد داريم، بايد شهود بيايند شهادت بدهند كه با چشم خودمان دخول راديديم نيايند نگويند، فايده ندارد. تمام آن رواياتى كه اينجا وارد شده تمام آنها حاكممىشود قواعد مسلمه باب قضا در اينجا حاكم مىشود گفتگويى ندارد. دليل خاصهم روايات باب است.
و اما يك دليل سوم هم داريم روايت خوبى است از امام صادق(ع) روايت داودابن فرقد است حديث 3 در ابواب قصاص، باب 69 جلد 19 رسائل بخوانم اين بحثتمام بشود.
داود ابن فرقد عن أبى عبدالله(ع) قال: سئلنى داود ابن على، امام صادق مىگويد:سئلنى داود ابن على كى بود يادتان هست؟ حاكم مدينه بود، والى مدينه بود، مردظالمى بود. همان بود كه دستور قتل معلى ابن خنيس را داده بود و امام صادق نفرينكرد به داود ابن على. سئلنى داود ابن على عن رجل «كان ياتى بيت رجل» داود ابنعلى گفت: مرد فاسقى مىآمد خانه فرد مسلمانى مزاحم مىشد. «فأنهاه أن يأتى» بهشگفت نيا اينجا «فأنهاه أن يأتى البينه و أبى أن يفعل» ول كن نبود باز هم شوهر از خانهبيرون مىآمد، اين مرد مىآمد «و ذهب الى السلطان» شكايت به حاكم مىكرد. «فقالسلطان ان فَعَلَ فقتلهم» آمد بكشش. حالا اين مىشود به خاطر زناى با زوجه باشدمىشود به خاطر همان دفاع باشد، مطلق دفاع كه اصلاً چرا به خانهاش مىآيد. «فقالالسلطان ان فعل يقتلهم قال فقتلوه» اين هم اين مرد را كشت. «فما تلافيه» داودابنعلى فرماندار مدينه از امام صادق سئوال مىكند نظر مباركتان چيست؟ «فقلت أرى أنلا يقتله» من فتوا مىدهم كه اين حق ندارد بكشد. چرا؟ «انه ان استقام هذا» اگر اين كاردرست بشود يعنى اين در باز بشود «ثم شاع ان يقول كل انسان لعدوه دخل بيتى وقتلته» راهش باز مىشود هر كسى دشمنى دارد مىكشد دشمنش را مىگويند چرا؟مىگويد هجوم به خانهام برد. نمىتواند، اين بايد شاهد بياورد. همين تعبيرى است كهاول گفتيم تعبير بسيار رسائى است كه امام صادق(ع) در اينجا فرموده. بنا بر اين درمقام اثبات گفتگو ندارد.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...