شنبه 12 خرداد 1403 - 22 ذيقعده 1445 - 1 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 102
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه يكصد و دوم "
در ذيل مسأله هفتم از مسائل موجبات ضمان امورى باقى مانده كه اينها را مطرحمىكنيم و با سرعت از اينها مىگذريم، چون توضيحات قبلاً داده شده است.
«بقى هنا امور»: امر اول اين است كه: بنا بر قول به تفصيل، ميان آنجايى كه دايه بهخاطر «طلب العز» شير مىدهد، در اينجا ضمان در مال خود اوست، و آنجايى كه«للفقر» شير مىدهد در اينجا ضمان در مال عاقله است، بنا بر اين تفصيل اگر موردىپيدا شد كه هر دو انگيزه را داشت، يعنى هم مايه افتخار اوست، و هم مايه نجات ازفقر، هر دو دست به دست هم داد بچه را به خاطر هر دو انگيزه شير مىداد، شب هنگامبچه زير دست و پاى او در حال خواب ماند و تلف شد، آيا آن تفصيل را هم در اينجابدهيم؟ اين جزو كدام قسم است؟.
جواب اين است كه اين مورد از احاديث خارج است، احاديث ظاهرش اين بود كههر كدام مستقلاً، يا «طلب العز مسقلاً، يا دفعاً للفقر مستقلاً» اگر هر دو دست به دستهم داد در چنين جايى خارج از مورد احاديث است، اگر چيزى خارج شد از مورداحاديث خاصه، بايد چكار كنيم براى استنباط حكمش؟ مراجعه به قاعده كنيم، دراينجا رجوع به قاعده مىكنيم، ما كه گفتيم: قاعده اقتضى مىكند كه در مال او بوده باشداينجا را هم مىگوييم: در مال خودش، آنهايى كه معتقد بودند اينجا از قبيل خطاىمحض است و در مال عاقله است، آنها هم مىگويند: مال عاقله است.
(پاسخ استاد به شاگرد): مىگويند: چه اشكال دارد نصف و نصف باشد، اشكالشاين است كه خارج از موضوع روايات است، روايات مركب را نمىگيرد، و چوننمىگيرد هيچ مرجعى جزء قواعد نيست، قواعد هم ديگر فرق نمىگذارد، يامىگويد: كلاً قاعده عمومات، عمومات ديات، عمومات عاقله، عمومات تعريف قتلخطا، آنهايى كه مىگويند: قتل خطا شامل اينجا مىشود، ما هم كه مىگوييم: قتل خطاشامل اينجا نمىشود، عمومات ديات شامل مىشود، قاعده مستنبط از عمومات واطلاقات است.
و اما امر ثانى اين است كه مادر چه حكمى دارد؟ آيا اگر مادر ور غلطد، و به واسطهغلطيدن مادر روى بچه، بچه تلف شود، يا نه در حال خواب، آدم بد خوابى است،مشتى زد عضوى از اعضاى بچه ناقص شد، آيا او هم ملحق به اين تفصيل هست «بناءًعلى القول بالتفصيل» آيا اين تفصيل در مادر هم جارى مىشود؟ نه، اصلاً مادرموضوع روايات نيست، موضوع روايات «ظئر» است، «ظئر» يعنى دايه نه مادر، پسمادر از كجا بايد حكمش را استنباط كنيم، باز از قواعد اوليه. آنهايى كه مىگويند: اينجاداخل در تعريف خطاى محض است، بايد بگويند: ديه بر عاقله است، و آنهايى كهمىگويند: اينجا از قبيل اتلاف است، و «مَن اتلف» در واقع اتلاف نفوس است، شبيهاتلاف اول، در اينجا مىگويند: در مال خودش است، پس ما هم مىگوييم: ديه لازممىشود كه مادر ديه بدهد از مال خودش.
(پاسخ استاد به شاگرد) مىگويد: اگر مادر پول بگيرد چطور؟ باز هم داخل دراحاديث نيست، چون احاديث مىگويد: «الظئر»، ظاهر «ظئر» غير مادر است.
(پاسخ استاد به شاگرد) مىگويند: مادر از كجا پول بياورد؟ از ارثى كه از پدرشچند روز قبل به او رسيده است، اگر ندارد ضمهاش باقى مىماند تا هر وقتى كه بتواند،«فنظرت الى ميسره».
و اما امر سوم. يعنى چه تنها وارث است مادر، خوب ديگر عمو، عمو زاده حالامىرسيم به امام بالاخره امام وارث و من لا وارث له است، و اما اول ثالث: اگرانگيزههايى غير از اين دو انگيزه سبب ارزاء بشود مثلاً انگيزه محبت خويشاوندهستند با هم صميمى هستند با هم محبت دارند مىبرند امشب فردا شب خانه آن قومو خويش براى اينكه بچه را شير بدهد يك شب هم پيش آنها ماند و به چنينسرنوشتى بچه گرفتار شد. انگيزه نه عز است نه فقر است بلكه محبت خويشاوندىاست يا احسان است يك شخص بيگانهاى هست دلش برايش مىسوزد بچههاى دوقلو آورده نمىتواند شير بدهد هر دو را يكى رامىفرستد پيش اين مىگويد من شيرزياد دارم بچه تو را هم شير مىدهم البته اين براى آن زمانى است كه مادرها شيرهاىاضافى دارند كه حالا براى بچه خودشان هم متأسفانه ندارند، به هر حال للاحسان اگرشير بدهد، پس گاهى انگيزه محبت گاهى انگيزه احسان گاهى انگيزه معنوى اين ازيك خانواده محترم اولاد پيغمبر است نمىدانم خانواده اهل علم است، صلحا استبراى انگيزههاى معنوى حاضر مىشود كه اين را شير بدهد اين طلباً للفخر نيست،ظاهراً فقر فقر مادى است و لذا گفتند خودش مسئول باشد. آيا اين انگيزهها سببمىشود كه اين شخص دايه ضامن باشد يا عاقله جواب اين است اين هم از محلاحاديث خارج شد. احاديث فقط آن دو صورت را مىگويد صور ديگر احسان، تيمنو تبرك محبتهاى خويشاوندى اينها خارج هستند از احاديث مفصله، فلهذا اينها راهم بايد برويم سراغ قواعد، قواعد اگر گفتيم ديه در مال خود آنهاست اينجا را هممىگوييم اگر گفتيم اينها مصداق عاقله است و داخل در تعريف قتل خطا استمىگوييم اينجا هم از عاقله است پس اين سه فرع و سه نكته همهاش رجوع به قواعدشد و اما امر چهارم، مرحوم آقاى خويى رضوان الله تعالى عليه ايشان مىگويد:حديث محمد ابن مسلم صحيح است چرا شما مىفرماييد ضعيف است ما گفتيمحديث محمد ابن مسلم ضعيف است چون در طريقش محمد ابن اسلم واقع شده ومحمد ابن اسلم ضعيف است تضعيف شده در رجال فلهذا ما نمىتوانيم عمل كنيمايشان مىفرمايد: نه حديث محمد ابن مسلم يك طريق ديگر هم دارد و حق با ايشاناست كه حديث محمد ابن مسلم يك طريق ديگر هم دارد آن طريق درست است، وآن طريقى است كه صاحب وسائل آن خط آخر در حديث محمد ابن مسلم مىگويد،مىگويد: و رواه فى المحاسن مرحوم احمد ابن محمد خالد برقى صاحب محاسن آننقل كرده آن معتبر است از هارون ابن جهم كه آن هم ثقه است از محمد ابن مسلم بنابر اين حديث محمد ابن مسلم يك طريق ديگرى هم دارد كه از محاسن برقى است وآن طريق به هارون ابن جهم هست و چون هارون ابن جهم در سند قبلى هم هست ثقههست و بعدش هم خود محمد ابن مسلم است كتاب محاسن هم كه در دست اينبزرگواران بوده فبنا ان الى ذلك ما توانستيم حديث اول كه حديث محمد ابن مسلماست زندهاش كنيم و ايشان تعجب مىكند چرا غفلت شده از اين سند دوم چون سنداول معروف بوده سند دوم تحت الشعاع واقع شده از آن غفلت شده و ليكن مع ذلككه حديث محمد ابن مسلم با يك سند هم تصحيح بشود باز هم ما نمىتوانيم به آنفتواى بدهيم چرا؟ چون محتواى مشكلى هست، ديروز عرض كردم در ابواب دياتو قصاص ما تابع نحوه قتليم، سه رقم قتل داريم يا به يك معنا چهار رقم، انگيزههاىقتل در هيچ جا در ابواب ديات مطرح نيست اينكه تير انداخت به طيرى در هوا كمانهكرد خورد به ديگرى انگيزهاش چه بود هيچ كس سراغ انگيزه نرفته اين حديث برخلاف اصولى است كه در مذهب ما ثابت شده در ابواب ديات. مىگويند وقتىروايات را قبول كرديم سند هم درست شد راوى را هم قبول كرديم حديث هم ثقهاست ديگر چه عيبى دارد جواب، اين جواب را همه جا داشته باشيد، بعضى چيزهااست صورت يك استثناء نادر از يك اصل مسلم دارد. تكرار مىكنم بعضىچيزهاست به صورت يك استثناء نادر است از يك اصل مسجل. اينها را به اين مقداردليل نمىتوان اثبات كرد اصل مسلم اين است كه در باب ديات انگيزهها هيچ كجامطرح نيست، اين يكى خلاف قاعده است اين را به اين مقدار دليل ما نمىپذيريم.دليلى مهمتر از اين مىخواهد، دليلى بيشتر از اين مىخواهد، مثلاً شما اصل مسلم ايناست كه صلاة را تسقط به حال نماز در هيچ حالى ساقط نمىشود حالا بله يك روايتبياوريم كه بله فلان كس نماز برايش واجب، فلان روح نماز برايشان واجب نيست،اين به اين مقدار ما قبول نمىكنيم، ما مىگوييم نماز همه جا بايد خواند، نماز ساقطنمىشود، فلان گروه در فلان بيابان در فلان مسافرت اصل مسلم ما داريم نمازهاىمستحب دو ركعت حالا يك حديثى داريم كه مىگويد يك نماز بخوان دوازده ركعتپشت سر هم، اجازه بدهيد، وسط حرف كه نمىزنند، صحبت نمىكنند، يك حديثداريم كه نمازى هست 12 ركعت با يك سلام نمىگذارى كه تمام بشود باز حرفخودتان داريد مىزنيد، عرض من را گوش كنيد بعد حرف بزنيد. من مىگويم يكاصل مسلمى داريم در فقه نمازهاى مستحب دو ركعت دو ركعت است يك حديثىهم داريم كه ظاهرش اين است كه مىگويد 12 ركعت با يك سلام، ولو سند اينصحيح هم صحيح باشد ما نمىگوييم، آخر اين يك چيز خيلى نادرى است، خلافاصول ثابته است اگر بخواهيم ثابت كنيم بايد يك حديث متواترى متضافرى معمولاًبهاى اصحابى مشهور بهش عمل كرده باشند و الا يك دانه حديث صحيح هم بيايدبگويد نماز دوازده ركعت با يك سلام هرگز ما يك همچين فتوايى در فقه نمىگوييمهر كجايك اصل ثابت شد و يك استثناء نادر عجيب به آن خورد به حد اقل حجيتنمىشود او را ثابتش كرد توجه داريد ما نحن فيه هم از اين قبيل است آخر اين طلبالعز است طلب الفخر است طلب الفقر است اينها كه اين چيزها در باب ديات تا بهحال مطرح نبوده بعداً هم مطرح نيست، مىگويند آقا يك دانه استثناء ما يك دانه استثنااين رقمى را با يك حديث نمىتوانيم ثابتش بكنيم بله اگر همه فتواى مىدادند هيچمخالفى نداشت، بله؟ مىگويند مسافر من چه كار به مسافر دارم من در باب دياتمىگويم مىگويم اين سه قسمى كه در باب ديات داريم قتل عمد، شبه عمد قتل خطا،در اين در تمام باب ديات انگيزههاى اين سه مطرح نيست جزء اينجا. نمىشود ماقائل بشويم، بگذريم آقا ديگر الى كل حالٍ اين همه آقايان هم ديدند اين احاديث را، ومع ذلك آمدهاند مخالفت، حتى آنهايى هم كه سندش را قبول مىكنند احياناً مخالفتمىكنند تعبير كردهاند لانه خلاف و اصول المذهب اين حديث خلاف اصول مذهباست مانع ندارذد استثناء اما استثنا به اين مقدار نمىشود در اينجا ثابت كرد. بگذرم،مسأله هشتم، بله؟ در كتب معتبره محمد ابن اسلم است يعنى كتب فقهى هم محمدابن اسلم معلوم مىشود نسخى هم كه دست آنها بوده محمد ابن اسلم بوده نه محمدابن سالم، و اما مسأله هشتم ديگر گذشتيم، لو اعنف الرجل به زوجة، مسأله هشتممسألهاى است تقريباً واضح اگر بتوانيم امروز تمامش كنيم فردا برويم سراغ مسألهنهم كه روز آخر هست كه آن مسأله مهمتر از اين مسائل است لو اين متن تحريرالوسيله است، لو اعنف الرجل به زوجته جماعاً، در حال مجامعت با خشونت بازوجه رفتار كرد فماتت زوجه هم قتلى در اينجا وارد شد، يضمن الدية فى ماله ضامناست ديه را در مالش و لو اعنف بها ضماً اگر خشونت را در مقام ضم او را به سينه خودچسبانيده فشار مىدهد كه تمام استخوانهايش از هم متلاشى مىشود يك همچيناظهار محبت، و خشونت و كذا، لو اعنف بها ضماً اين هم باز ديه در مالش است، و كذاعكسش هم هست معلوم مىشود ذيلش را نخوانديد، عكسش هم هست وكذالزوجه لو اعنفت به رجله ضماً آن آدم قوى هيكلى بود و زوج و هم آدم ضعيف ونحيف و استخوانهاى سينه او شكست و قلبش ايستاد از كار و كذالاجنبى افرادمىرسند به هم خيلى مىخواهند اظهار محبت كند سالها همديگر را نديدهاند دوستانقديم هستند چنان فشار به سينه مىدهد كه استخوان سينهاش مىشكند و قلب از كارمىايستد يك محبتهاى اين رقمى كه مردم يك ضرب المثلى برايش دارند محبتشمثل محبت فلان حيوان است و كذالاجنبى و الاجنبيه مع عدم قصد الفعل، قصدنداشت قتل را پيش آمد بر اثر خشونت آنچه در تحرير الوسيله آمده در اين جا مطابقمذاق مشهور است مشهور هم فتواى دادند كه همه اينها ديه در مال است تمام اينها،دليلش هم واضح است الان عرض مىكنم و اما اقوال را يك اشاره جزئى كنيم مسألهواضح است مرحوم صاحب مفتاح الكرامه در جلد دهم صحفه 275 همين فتواى رايعنى فتوايى كه الدية فى ماله، نقل مىكند، فعل، بله، فعل هم باشد معنى قتل است مناينجا فعل نوشتم شايد آن نسخه ما اين بوده البته مسلم فعل هم در اينجا به معنى قتلاست عرض كردم صاحب مفتاح الكرامه از جماعتى از بزرگان فقهاء نقل مىكند كهديگر اسامى آنها را ياد داشت نكردهام نياز نبود، بعد از تنقيح نقل مىكند ان عليهالفتواى ان عليه الفتواى، معنيش اين است كه فتواى ... همچين بوى اجماع مىدهد واز رياض نقل مىكند انه الاشهر انه الاشهر و عليه عامة من تأخر، مشهور همين استاشهر همين است و عامه متأخرين هم همين فتواى را دادهاند ولى يك دانه قولمخالف داريم كه از مرحوم شيخ در نهايه است شيخ در نهايه گفته لا ضمان عليه،ضامن نيست، نه خودش نه عاقله هيچ كدام اين يك قول شاذى است براى مرحومشيخ در كتاب نهايه. و الى كل حال مسأله از نظر قواعد واضح است كداميك از ازاقسام سه گانه قتل در اينجا تعريفش منطبق است شبه عمد است يا انه قصد الى السببدون المسبب، اين مثل نائم نيست، اين قصد به سبب كرده او را به سينه خود چسبانيدهو فشار داده استخوان شكسته، قلب از كار ايستاده قصد فعل قصد ضم كرده، قصدمسبب نكرده قصد قتل نكرده، اما سببش چه ضم بود يا مواقع بود آن سبب را قصدكرد، پس انه قصد السبب دون المسبب، فهذا ينطبق عليه تعريف و قتل شبه العمد و لاشك كه در شبه العمد الضمان فى ماله، ضمان در مال خودش هست يعنى ديوانه بودهخوب اگر اينطور بشود ديوانه مىدانيد جنون موقت بعضىها ممكن است در چنينشرائطى پيدا كنند آنوقت داخل در جنون ادوارى مىشود و ديه بر عاقله مىشود، بله،اگر ثابت بشود در دادگاه اين يك حال جنونى پيدا مىكند چون مىدانيد يكى از اقسامجنون، جنون فنونى دارد، يكى از اقسام جنون، جنون جنسى است كه گاهى بر حالغلبه شهوت بعضىها واقعاً ديوانه مىشوند هيچ چى را نمىفهمند نه حكم خدا نهحكم عقلاء نه آبرو هيچ به هر حال پناه بر خدا، به هر حال بايد در اينجا ما حكم شبهعمد را جارى كنيم و الى القاعده، بله، در آنجا هم بوده، و اضف الى ذلك حديثى دراينجا داريم، كه آن حديث حديث معتبرى هم هست، و همين مقتضاى قاعده درهمان حديث هم آمده، مقتضاى قاعده در همان حديث هم آمده روايت 1 باب 31 ازموجبات ضمان وسائل الشيعه هست، يك با يك از موجبات ضمان، باب 31. اين بابموجبات ضمان اين هم باب 31 حديث 1 اين است، ان سليمان ابن خالد رجال سندهمه معتبر هستند دو تعريف هم دارد يكى الى الحسين ابن سعيد ان ابن ابى حمير انحماد ان الحلبى يكى هم ان حشام و النذر و على ابن لقمان ان ابن مسكان جميعاً ازسليمان ابن خالد، همه يك طريقش لا اقل مسلماً معتبر است،ان ابى عبدالله (عليهالسلام) انه سئل ان رجل اعنف الى امرئته تو روايت ندارد اين اعرف يعنى خشونتكرد، خشونت در چه حال بوده ولى خوب گفتهاند قدر مسلمش در چنان موردى بودهاست انه سئل ان الرجل اعنف الى امرئته فزئم انها ماتت من عنف، فزئم رجل انها آنمرده ماتت من عنف رجل رجل يك آدم با انصافى بود گفت من گمان مىكنم يا زئم بهمعنى يقين هم مىآيد، يقين دارم كه علت قتلش من بودهام چه كنم در پيشگاه خدا ازمسئوليت رهايى پيدا كنم، فزئم انها ماتت من عنف، قال: امام صادق (عليه السلام)فرمود: الدية كامله ظاهرش اين است الدية كامله فى ماله، ظاهرش فى ماله است ولوكلمه فى ماله ندارد، و لا يقتل الرجل، قصاص نيست، تعمدى نداشته، اعنف بودهخشونت بوده تعمد نبوده، يك حديث ديگرى هم هست حديث 2 اين باب است كهآن هم مضمونش شبيه همين مضمون است منتهى تصريح در آن شده به مسأله عنفدر مسأله جنسى و آنجا هم دارد عليه الديه، حديث 2 همين بايد 31 است كلمه عليهاست كه از حديث 1 بهتر است كه آن داشت الدية كامله كلمه عليه نداشت ما گفتيممنصرف است، واقعاً هم منصرف بود اما اين كلمه عليه الديه دارد منتهى اين حديثدوم از نظر سند مشكل دارد، از نظر سند مشكل دارد و الى كل حاله، مسأله تا اينجاواضح هم قواعد ايجاب مىكند هم يك حديث معتبر داريم هم عمل مشهور در اينمسأله موافق است كه اگر حديث ما هم نا معتبر بود با عمل مشهور درست مىشد فالىهذا مشكلى از نظر فتواى نيست ببينيم چرا مرحوم شيخ طوسى در نهايه فرموده استاصلاً ديه هم ندارد، ظاهراً دليل ايشان روايتى است كه حديث بله، حديث 4 اين باباست، و اين حديث مرصله هم مرصله يونس ان بعض اصحابه يونش ان بعضاصحابه ان ابى عبدالله (عليه السلام) قال سئلته ان رجلٍ اعنف الى امرئته، او امرئةٍاعنفت الى زوجها، معلوم مىشود عكسش هم وجود خارجى داشته كه سوال كردنداو امرئةٍ اعنفت الى زوجها فقتل احد هما الآخر اين ندارد باز در مسائل جنسيه ولىخوب چرا سوال از زن و شوهر مىكند، سوال كند انسانى را انسانى ديگر ان فعلىانسان آخر خشونتى كرد و باعث كشتنش شد اينكه مىگويد امرئةٌ الى زوجها يا زوجالى امرئة پيداست در مسائلى است كه ما بين همااست مسائل جنسيت است خشونترا در آن قسمت به كار برده، اعنف از عنف است، عنف يعنى خشونت ديگر، عنف بلهديگر عنف به معنى خشونت است تجاوز با عنف يعنى تجاوز با خشونت يعنى باخشونت بله آن هم با خشونت است يعنى با رضاء نيست، قال لا شىء عليهما و يا شىٌعليهما، چيزى بر هيچكدام اين دو نيست، خوب لا شىء عليهما مراد از شىء قصاصاست و ديه هر دو است يا خصوص قصاص است، كان شيخ طوسى رضوان الله تعالىعليه در نهايه، از لا شىء عليهما مطلق فهميده ظاهرش هم مطلق است هيچ چى بر آننيست للقصاص و لديه اطلاق دارد، خوب آيا به فرض كه سند اين حديث هم صحيحاست آيا مىتوانست در مقام معارضه با آن حديث صحيحه اول دو تا حديثى كه قبلاًداشتيم معارضه كند؟ نه، به فرض كه سند صحيحه سند اين روايت اخير صحيح همبود ولى باز قابل معارضه نبود چرا؟ به علت اينكه قل به مشربه بين اصحابك، مشتحربين اصحاب همين است كه بايد ديه بدهد چرا لا شىء عليهما، مضافاً به اينكه جمعدلالى دارد، جمع دلالى مقدم به مرجحات است چطور جمع دلالى دارد نسبت بيناين دو حديث چن نسبتى است؟ بله؟ بگوييد آن مطلق است ديگر ترس ندارد ديگر،لا شىء عليهما، عام است ديگر مىگويد للقصاص و لديه، اما حديث اولى مىگويد:عليه الديه يكيش عام است يكيش خاص است نسبت بينهما نسبت عام و خاص استاو مطلق شىء را نفى مىكند اين يكى ديه را ثابت مىكند جمع بينهما بالتخصيصمىشود يعنى ديه هست قصاص نيست، لا شىء عليهما عام است حديث اول استثناءمىكند ديه را مىگويد ديه كامل ثابت است قواعد هم كه پشتوانه او هست اصولمسلمى كه در باب ديات هم ثابت شده آن هم پشتوانه است پس آن را هم ثابتمىكنيم فعلى هذا اين يك دانه روايت سه تا عيب مهم دارد اولاً سند ندارد ثانياًمعرضٌ عنهاى اصحاب است ثالثاً از نظر دلالت مطلق است و قابل تقييد است بوسيلهدليلى كه سابقاً آورديم، فالحكم فى هذا المسأله من الواضحات و مما لا اشكال فيه وصلى الله عليه سيدنا محمد و آله الطاهرين.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...