يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 443
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 443
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
در ذيل همين مسأله تظليل كه خوب حالا به دنبال او، مسائل متعددى وجود دارد، لكن به همين ترتيبى كه در تحرير مطرح است، رعايت همين ترتيب را از نظر تقديم و تأخير مسائل تظليل مىخوانيم ان شاء الله، در ذيل همين امر دارند و الاحوط عدم الاستظلال، بما لايكون فوق راسه، كالسير على جنب المحمل، او الجلوس عند جدار السفينة، و الاستظلال بهما، و ان كان الجواز لايخلو عن قوة، ديروز عرض كرديم كه آن مقدارى كه قدر مسلم و متفق عليه است، او عبارت از اين معنا است، كه اگر تظليل بكند، در روز، آن هم تظليل از فوق رأس باشد، بالاى سر باشد، مثل سقف، و مثل آن پارچهاى كه روى محمل كشيده مىشود، و مثل زماننا هذا، براى افرادى كه در سيارة، و سياره و امثال اينها، مىنشينند، كه لامحالة يك سقفى فوق اينها قرار گرفته، حالا اين قدر مسلم است، آن هم در حال سير و در حال حركت، و الا اگر كسى در منزلى در بين راه، نزول كرده باشد، و بعد در قهوه خانه مسقفى يا زير خيمه مسقفى، برود، كه روايات هم كاملاً دلالت بر جواز اين معنا مىكرد، و همين بود كه مورد اعتراض شديد ابويوسف و محمد بن الحسن الشيبانى، كه اينها از فقهاء بسيار بزرگ اهل تسنن هستند، بعد از آن فقهاء و ائمه چهارگانه شد، كه مىگفتند چه فرق است كه كسى در محمل زير يك سقفى و پارچهاى كه محمل را مىپوشاند، در حال حركت بنشيند، يا اين كه در حال نزول و پياده شدن در يك قهوه خانه مسقفى زير سقف بنشيند، كه جوابش را ائمه ما دادند، حالا اينجا يك مسألهاى هست، تقريباً يك فرعى برزخ بين اينها، و آن اين است كه اگر كسى در همان حال حركت، و در حال سير لكن سايه روى سر او قرار نگرفته باشد، بلكه اگر پياده مىرود، از سايه محمل استفاده بكند، كه تبعاً كسى كه از سايه يك ديوار، يا يك محملى در حال حركت استفاده مىكند، اين خوب روى سر او اين محمل و ديوار واقع نشده، يا اگر كسى در مثال ايشان با كشتى مثلاً در حال احرام با كشتى دارد حركت مىكند، كه خوب از مسجد جحفة
فرض كنيد، تا جدة، مىتواند با كشتى به حالت احرام برود، حالا اگر كسى در كشتى سقف ندارد خود اين كشتى، فرضاً و بايد هم سقف نداشته باشد، روى اين مبنا، اما اين كشتى غير مسقف، داراى ديواره هايى است و اين ديوارهها، تبعاً سايه دارند، حالا اگر اين در حال احرام، در حال حركت و سير الى جانب مكه، از سايه ديوارههاى اين كشتى بخواهد استفاده كند، بدون اين كه ظلال يعنى آن حاجب و آن ساتر، فوق رأس او قرار گرفته باشد، آيا اين جايز است يا نه؟ و باز در خود محمل هم به اين صورت مسأله فرض مىشود، كه اگر محملى است كه سقف او باز است، پوشيده نيست، لكن دو طرف او، طرف يمين و يسارش كه ارتباط به سقف ندارد، لكن پوشيده است، به طورى كه اگر خورشيد در جانب يمين باشد، يا در جانب يسار باشد، اين كسى كه در محمل،
نشسته، اين در شعاع خورشيد قرار نمىگيرد، بله اگر خورشيد بالا واقع بشود، مثل موقع ظهر و يكى دو ساعت قبل از ظهر يكى دو ساعت بعد از ظهر، اين به واسطه اين كه بالاى محمل ساترى ندارد، خوب اين در شعاع، خورشيد قرار مىگيرد، اما نزديك مثلاً دو ساعت و يك ساعت به غروب يا يكى دو ساعت از طلوع آفتاب، كه خورشيد بالا نيامده، تبعاً اگر اين دو طرف محمل عرض مىشود پارچهاى يا چيزى او را پوشانده باشد، اين كسى كه در محمل نشسته، اين از سايه استفاده مىكند، بدون اين كه بالاى سر او چيزى ساترى و حائلى وجود داشته باشد، آيا اين استفاده، آن هم در حال سير و حركت به جانب مكه، نه در آن جايى كه پياده شدند براى استراحت و امثال ذلك، در حال سير، و حركت به جانب مكه، اگر كسى به اين كيفيت، بخواهد از سايه استفاده بكند، كه چه از طرف يمين يا از طرف يسار، استفاده بكند، يا از ديواره كشتى يا از سايه خود محمل، براى كسى كه پياده مىرود، منتها در پياده در سايه محمل قرار گرفته، آيا اين جايز است، يا جايز نيست، يك قدرى محل داد و قال واقع شده، اين مطلب، اصل اين در بعضى از كلمات فقهاء، فقهاى متقدم، مثل ابن حمزة در كتاب وسيله ظاهراً، ايشان مثل امام بزرگوار كه تعبير كردهاند، به التظليل فوق الرأس، كلمه فوق را در عنوان محرم به كار آوردند، خوب اين ظاهرشان اين است كه اگر تظليل فوق نباشد، بلكه در احد جانبين باشد، و لو اين كه انسان كاملاً در سايه واقع مىشود، اما از طرف يمين و يسار در سايه قرار مىگيرد، اينهائى كه تعبير به فوق كردند، و ظاهرش اين است كه اين مانعى ندارد، و اگر نظرتان باشد، عرض كردم كه در كلام محقق در شرايع، يك كلمهاى دارد، كه مىفرمود الظليل يعنى عبارت اين بود، تظليل المحرم، عليه بعيد نيست كه اين كلمه عليه كه در مثل كلام محقق واقع شده، چون على دلالت بر علو و ارتفاع مىكند، اين هم ناظر به همان تظليل فوقى باشد، اما تظليل از ناحيه چپ و راست، لعل اين كلمه تظليل المحرم عليه، شاملش
نشود، با كلمه على بعيد نيست كه اينها مسأله فوقيت را بيان كرده باشند، اما علامة رحمه الله، در كتاب منتها، مخصوصاً مسأله را خيلى روشن بيان مىكند، و علاوه بر اين كه بيان مىكند، ادعا مىفرمايد كه همه اهل علم اين مسأله را قائلند، به اين كه اين هيچ اشكالى ندارد، و يكون جائزاً، حالا عبارت ايشان را بخوانيم، چون صاحب جواهر هم تنها از همين عبارت، استفاده اجماع كرده، و حتى آن قدر به اين اجماع بهاء داده، كه اين اجماع را به جنگ بعضى از روايات مطلقه فرستاده، و تقييد كرده، روايات مطلقة را، به وسيله اين اجماعى كه از كلام علامة در منتها استفاده مىشود، لذا مناسب است اين عبارت ايشان را كه همين صاحب جواهر نقل فرموده، و لو اين كه به نظر من يك تشويشى در عبارت ايشان وجود دارد، لكن حالا مىخوانيم، عبارت را، ان شاء الله، عبارت اين است، مىفرمايد و اذا نزل موقعى كه محرم، از مركب پياده مىشود، جاز ان يستظل، بالسقف و الحائط، و الشجرة و الخباء و الخيمة، در موقعى كه پياده شده، و عنوان سير و حركت ندارد، حتى در قهوه خانهاى كه كاملاً مسقف است، سقف آهنين هم دارد، مانعى ندارد برود، فان نزل تحت شجرةٍ، اگر كنار يك درختى پياده شد، كه مثلاً از روزنههاى آن درخت آفتاب مىتابيد، يا موقعى بود كه آن درخت فاقد برگ بود، طرح عليها ثوباً يستتر به، هيچ مانعى ندارد كه براى آن درخت يك حالت خيمة مانند به وجود بياورد، يك پارچهاى را روى آن درخت بيندازد، بعد هم زير آن درخت و زير آن پارچه بنشيند، براى اين كه در حال سير كه نيست، در حال نزول است، و ان نزل تحت شجرة، طرح عليها ثوباً يستتر به، و أن يمشى تحت الظلال، مىتواند كه زير سايهها راه برود، در همين حالتى كه نازل شده و پياده شده، از اين ور و آن ور قهوه خانه و خيمة راه برود، چون اين غير از راه در راه مكه است، اين راه در همان محلى است كه آنجا پياده شده، و لذاست كه بعداً هم حالا يك مسألهاى كه خيلى مبتلابه هم هست، و امام بزرگوار هم قدس سره در ذيل همين مسائل، مطرح مىكنند، مسأله اين است كه در روز عيد قربان، كه انسان در منى هست، و هنوز محرم است، و بايد برود رمى جمره عقبة را بكند، بعد بيايد زبح بكند و حلق و تقصير واقع بشود، در حال رمى جمره عقبة در روز عيد قربان، انسان محرم است، آن وقت مسأله اين است كه آيا كسى از چادر خودش اگر فاصله زيادى تا جمره عقبة دارد، مىتواند در اين مسير از وجود چتر و امثال ذلك استفاده بكند، ربما يقال به اين كه مانعى ندارد، چرا؟ براى اين كه اين در حال حركت نيست، اين الان در منى است، در منى همانطورى كه مىتواند از اين چادر به آن چادر برود، و در زير چادر در منى، قبل از آنى كه از احرام خارج بشود، بودن مانعى ندارد، لانه لايكون سائراً و متحركاً، ربما يقال به اين كه، از چادر تا جمره عقبة، كه براى رمى جمرة مىرود، هيچ گونه مانعى ندارد كه حالا بحثش را بعد
هم ما بيشتر ذكر مىكنيم، حالا اين مىگويد و ان يمشى تحت الظلال، نه مشى در حال سير به جانب مكة، در همان جايى كه نازل شده، پياده شده، زير سقفها از اين طرف به آن طرف راه برود، هيچ مانعى ندارد، و ان يستظل، جايز است كه استظلال كند، به ثوبٍ ينصبه، به يك ثوبى كه، پارچهاى كه آن پارچه را نصبش مىكند، اذا كان سائراً و نازلاً لكن لايجعله فوق رأسه، سائراً، بعد يك صورت را استثناء مىكند، كه در حال سير، او را روى سر قرار ندهد، اما اگر روى سر قرار نداد، چه سائر باشد، و چه نازل باشد، استفاده از آن ثوب و چتر و امثال ذلك، هيچ گونه مانعى ندارد، لكن لايجعله فوق رأسه، سائراً خاصة، اين لضرورة او غير ضرورة، مال قبل از لكن است، مال آن صورت جواز است، يعنى مال مستثنى منه است، در مستثنى منه وقتى كه مستثنائش را حذف بكنيم، ديگر ضرورت و غير ضرورت درش متساوى است، بعد مىفرمايد عند جميع اهل العلم، بله آن تشويشى كه من عرض كردم در عبارت علامة هست، اين است كه از اول وقتى كه ايشان وارد مىشود، عنوان مسأله را و اذا نزل مىكند، اصلاً موضوع اذا نزل است، دنبال اين اذا نزل، يكى جاز ان يستظل بالسقف است، يكى جاز ان يمشى تحت الظلال است، يكى جاز ان يستظل بثوب ينصبه، اين ديگر با اذا كان سائراً خيلى نمىخواند، براى اين كه موضوع و عنوان و به صورت ديگر شرط در قضيه شرطية عبارت از نزل است، آن وقت چند تا جزاء بر او مترتب كرده، يكى جاز ان يستظل بالسقف است، يكى جاز ان يمشى تحت الظلال است، يكى هم جاز ان يستظل بثوبٍ، مىگويد اذا كان سائراً و نازلاً، اين يك تشويشى در عبارت است كه شرط در قضيه شرطية را ما نزل قرار بدهيم، اما در بعضى از جزاها بگوييم اذا كان سائراً و نازلاً، لكن حالا اين در اصل، فتواى ايشان و اين كه ايشان چه نظريهاى دارند، و روى چى ادعاى اجماع عند جميع اهل العلم را ذكر كردند، فرقى ايجاد نمىكند، على اى حالٍ، ايشان يك مورد را مىگويد جايز نيست، لايجعله فوق رأسه سائراً، با كلمه خاصةً هم تأكيد مىكنند اين مطلب را، اما از اين مسأله كه گذشتيم، نازلاً مطلقا به نظر ايشان اشكالى ندارد، و سائراً هم اذا لم يكن فوق رأسه، بل كان فى احد الجانبين، يا در سايه محمل، اما نه به صورتى كه فوق او قرار بگيرد، كه معمولاً هم كسى كه در سايه محمل راه مىرود، اين فوق رأس او قرار نمىگيرد، مىفرمايند جايز است، پس ايشان ادعاى جواز كردند، حالا دليل بر جواز چيست؟ تا بعد برويم سراغ ادله مخالفين و بعد نظريه آخرى كه صاحب جواهر در اين مسأله دارند، ادله جواز اين ادلهاى كه حالا بگوييم اصالة الجواز و شك در حرمت و عدم حرمت، اصالة البرائة جارى مىشود، يا بياييم بگوييم كه ادعاى اجماع علامة براى ما حجيت دارد، بعد از آنى كه در اصول اجماع منقول را هيچ برايش ما ارزشى قائل نشديم، اينها پيداست كه
صلاحيت براى حجيت نمىتواند داشته باشد، لكن تنها چيزى كه در اينجا مطرح است، عبارت از يك روايتى هست كه اين را در روايات گذشته ما نخوانديم، اما اينجا مورد استدلال واقع شده، ببينيم آيا اين روايت مىتواند دلالت بر اين جواز داشته باشد، يا نمىتواند دلالت داشته باشد، روايت در باب شصت و هفتم، از همان ابواب تروك احرام ،روايت صحيحهاى است كه روايت چهارم صحيحهاى است كه صدوق نقل مىفرمايد، به اسناده عن عبدالله بن سنان، قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول لابى، امام صادق ابن سنان مىگويد كه در برابر سؤال و يا مطلبى كه پدر من خدمت امام صادق عرض كرد، جوابى ايشان ذكر كردند، حالا پدر من چه گفت، يقول لابى، در حالى كه و شكى اليه حر الشمس، و هو محرمٌ، پدر من شكايت كرد، به امام صادق از حرارت خورشيد، در حالى كه اين محرم است، و هو يتأذى يا يتأذِى به، گفت من خيلى اذيت مىشوم، از اين حرارت خورشيد در حال احرام، تكليف من چيست؟ فقال سؤالش را ادامه داد پدر من، فقالترى، آيا شما اجازه مىدهيد به من أن أستتر بطرف ثوبى، من استتار از خورشيد بكنم به يك گوشهاى و يك جانبى، از همين ثوب احرام هم، يعنى ثوب احرام را حائل قرار بدهم، بين خودم و بين خورشيد، تا اندازهاى از حرارت شمس، مصون بمانم، قال، امام صادق صلوات الله عليه بر طبق اين روايت فرمودند، لابأس بذلك، مانعى ندارد ما لم يصبك رأسك، مادامى كه به سر تو، رأسك معنايش اين است كه در صورتى كه اين طرف ثوب را روى سر قرار ندهى، اگر روى سر قرار ندهى بلكه به احد جانبين قرار بدهى، و سر آزاد باشد، و روى او يك ساترى واقع نشده باشد، مانعى ندارد، كأن اينها روايت را اينجورى معنا كردند، در حالى كه نه اين مالم يصبك رأسك، اصابة غير از معناى فوق رأس بودن است، ممكن است چيزى فوق رأس باشد، اما اصابه به رأس هم نداشته باشد، و من ديروز اشارة كردم كه مسأله تظليل، در باب محرمات احرام، يك مسأله است، مسأله اين كه بر مردها حرام است كه سر خودشان را بپوشانند، در حال احرام اين يك مسأله ديگر است، در مسأله پوشاندن سر حتى اگر در حال نزول باشد، در حال پياده شدن و نشستن و زير خيمه و سقف هم باشد، حق ندارد سر خودش را بپوشاند، ربطى به هم ندارد، در حقيقت نسبت عموم و خصوص من وجه بين مسأله ستر الرأس و بين مسأله تظليل، اين روايت كه مىفرمايد لابأس بذلك، چون مفروض است در مورد اين روايت مسأله ضرورت است، امام مىفرمايد كه چون ضرورت مطرح است، همه جورش براى تو جايز است، حتى اگر فوق رأس هم قرار بدهى، مانعى ندارد، اما سعى كن كه ستر الرأس تحقق پيدا نكند، پس اين مالم يصبك رأسك، معنايش اين نيست كه ما لم يكن الثوب فوق رأسك، اين دو تا عبارت دو تا معنا دارد، اگر ما لم يكن فوق
رأسك بود، اين دلالت مىكرد، بر مدعاى قائل به جواز، اما اگر ما لم يصبك رأسك معنايش اين است كه ستر الرأس تحقق پيدا نكند، خوب ستر الرأس تحقق پيدا نكند، بقيهاش چيست؟ بقيهاش آزاد هستى، چون مسأله، مسأله ضرورت است، حتى اگر فوق رأس هم اين قسمتى از رداء خودش را قرار بدهد، به حسب اين روايت مانعى ندارد، لكن روايت در ما نحن فيه نمىتواند شاهد قرار بگيرد، براى اين كه ما بحثمان بحث ضرورت نيست، بحث ما اين است كه آيا در حال اختيار اگر از طرف يمين و يسار، از سايه استفاده بكند، آيا اين معنا جايز است يا جايز نيست، كجاى اين روايت دلالت بر جواز اين معنا مىكند، و تنها روايتى كه مورد استدلال قائل به جواز است، عبارت از همين روايت است، و اين هم كه به اين كيفيت مىبينيد كه نمىتواند دليل بر جواز واقع بشود، فبالنتيجة حالا دليلى بر جواز پيدا نكرديم، يك نكتهاى هم قبل از اين كه ما وارد ادله آن طرف بشويم، يك حرفى هم در بعضى از كلمات ديده شده، و آن اين است كه اصلاً خود عنوان تظليل كه در كثيرى از كلمات، عنوان تظليل مطرح شده، گفتند تظليل اصلاً معنايش اين است كه انسان يك چيزى را بالاى سر خودش قرار بدهد، اما اگر انسان از سايه يك ديوارى استفاده بكند، از سايه عرض مىشود محمل، در حال حركت استفاده بكند، هذا لايسمى تظليلاً، نه اين حرف حرف ناتمامى است، تظليل خوب دقت بفرماييد تا بعد هم باز به مناسبت اين كه آيا در شب انسان مىتواند در ماشين مسقف بنشيند يا نه؟ مفصلتر ان شاء الله بحث مىكنيم، لكن اجمال اين است، كه معناى تظليل عبارت از اين است كه انسان بين خودش و بين حالا مثلاً خورشيد، يك حائلى يك ساترى قرار بدهد، حالا اين ساتر كجا واقع بشود، ساتر به حسب حالات فرق مىكند، اگر خورشيد بالاى سر انسان است، ساترى را كه انسان روى سر قرار مىدهد، اين تظليلٌ، اگر خورشيد طرف يمين قرار گرفته، باز هم تظليلٌ، طرف يسار قرار گرفته، باز هم تظليلٌ، تظليل به عبارت ديگر استفاده كردن از ساتر است، و ظلال اسم آن ساتر است، و اين كه ما به سايه آن سايهاى كه وقتى خودمان در آفتاب راه مىرويم، فرض كنيد يك سايهاى از ما به وجود مىآيد، ما به او كلمه ظل مىگوييم، در حقيقت ظل اسم آن سايه نيست، اسم شخصى است كه حائل شده بين خورشيد و بين اين كه نور آن مقدارى را كه بدن انسان طول و عرض مىشود عرضش قرار گرفته، او را مانع مىشود، در حقيقت آنى كه در ذهن ما هست، ما خيال مىكنيم كه ظل به معناى آن سايه است، در حالى كه در روايات ديديد كه بعضى از روايات اين بود كه رسول خدا دستور مىدادند كه ظلال را از محمل برچينند، ظلال اسم آن پارچه هاست، آن ساتر ازش تعبير به ظلال مىشود، در اين ظلى هم كه به اصطلاح شاخص حالا در باب قبلة ايجاد مىكند، اين كه شما مىگوييد ظل الشاخص، و ما معنا مىكنيم،
سايه شاخص، ظل در حقيقت، به معنى سايه نيست، ظل آن چيزى است كه سبب مىشود كه جلوى گستردگى نور را حالا چراغ باشد يا خورشيد باشد، يا حتى ماه باشد، در شبهاى مهتابى كه ماه هم انسان را عرض مىشود برايش سايه به وجود مىآورد، آن حائل ازش تعبير به ظلال مىشود، تظليل يعنى ايجاد الحائل، يعنى ايجاد الساتر، يعنى ايجاد يك چيزى كه انسان را از محاذات نور خورشيد بر كنار بدارد، حالا اين ديگر فرقى نمىكند، كه ساتر من فوق باشد، و نور من فوق، يا عرض مىشود نور من اليمين باشد، و ساتر من اليمين، يا نور از يسار باشد، و ساتر من اليسار، پس اينى كه ما در مفهوم تظليل و در عنوان تظليل بخواهيم تصور كنيم كه يك فوقيتى در اين مفهوم مطرح است، چنين نيست، و عملاً هم سايههايى كه از ديوار انسان و جمادات به وجود مىآيد، هيچ كدام از آن سايهها عنوان تحتيت نسبت به آن عاملى كه مؤثر در سايه است ندارد، سايه انسان فرض كنيد مقابل انسان است، طرف يمين انسان است، طرف يسار انسان است، و اگر خورشيد مقابل باشد، سايه پشت سر واقع مىشود، در هيچ يك از اين حالات سايه انسان نسبت به انسان كلمه فوقيت و تحتيت ندارد، اگر يك زمانى فرض كرديم كه خورشيد درست نقطه مقابل روى سر انسان قرار گرفت، آن وقتى است كه ديگر ليس الظل بموجودٍ اصلا، اصلاً سايهاى وجود ندارد، جميع مواردى كه سايه تحقق دارد، اصلاً عملا اينطور است نه در محمل، در اين سايههاى معمولى، هيچ كدامش عنوان فوقيت و تحتيت در كار نيست، حالا اگر كسى در آفتاب نشسته، سردش هم هست، زمستان است، شما آمديد مقابل اين ايستاديد، و آفتاب را حائل شديد بين او و آفتاب، او به شما مىگويد آقا برو كنار سايه نكن، من مىخواهم از اين آفتاب استفاده كنم، در حالى كه هيچ عنوان تحتيت و فوقيت در اينجا مطرح نيست، لذا از راه نفس عنوان تظليل كسى بخواهد كلمه فوقيت را استفاده بكند، اين غير صحيح است، حالا اين مسأله ناتمام تا بعد، كه خوب على القاعدة حالا فعلاً روز شنبه هم تعطيل است، تا بعد.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...