دوشنبه 21 خرداد 1403 - 1 ذيحجه 1445 - 10 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 442
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 442
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
از روايات سه طائفه از آنها را خوانديم، دو عنوان ديگر در روايات وجود دارد، يكى عنوان قبة و ركوب در قبة، كه حالا قبة خصوصيتش اين است كه از مو ساخته مىشود، يا عموميت دارد، اجمالاً چيزى است كه احاطة مىكند انسان را، و فوق رأس قرار مىگيرد، و يا عنوان كنيسة كه آن هم همين معنا را دلالت دارد، و شايد علت اين كه به همان معبد يهود هم كنيسه گفته مىشود براى خاطر اين كه يك محل مسقفى هست كه زير او اجتماع مىكنند، و درش تجمع مىكنند، مثل اين كه معبد ما مسجد گفته مىشود، به عنوان اين كه محل سجود و خضوع براى خداوند تبارك و تعالى است، يكى هم حالا يك عنوان ديگرى است كه بعد عرض مىكنيم، در رابطه با اين عنوان چهارم، تقريباً سه چهار تا روايت وارد شده، كه اكثراً هم روايات صحيحة هستند، يكى در باب شصت و چهار، عرض مىشود روايت اول، كه يك صحيحه بسيار بالائى است، محمد بن مسلم نقل مىكند عن احدهما عليهما السلام، قال سألته عن المحرم يركب القبة، آيا محرم در حال احرام مىتواند مركب او قبة باشد كه داراى سقفى است كه ساتر آن محرم است، فقال لا، قلت فالمرأة المحرمة آيا زن محرمة مىتواند مركب او قبة و مسقف باشد، قال نعم، فرمود مانعى ندارد، و در حقيقت ركوب در قبة منحصراً براى رجال جايز نيست، اين يك روايت.
روايت چهارم كه اين را هم عرض مىشود شيخ در تهذيب به اسناده عن موسى بن القاسم عن صفوان، عن هاشم بن سالم نقل مىكند، اين هم روايت صحيحة است، قال سألت اباعبدالله عليه السلام عن المحرم يركب فى الكنيسة، در كنيسهاى كه داراى سقف است مىتواند سوار بشود، اين به اعتبار اختلاف تقريباً چيزهايى بوده كه روى شتر در آن زمان نصب مىشده، عناوين مختلفى داشته، كه خوب اين به اعتبار سعه لغت عرب است، كه هيچ لغتى در عالم به اندازه اين لغت سعة و گستردهگى ندارد، كه براى هر حالى و هر چيزى و هر خصوصيتى اسم مخصوص و عنوان مخصوص دارد، حتى براى اصوات
كه انسان گاهى دچار حيرت مىشود، كه صوت هر انسانى و هر حيوانى و هر جمادى يك اسم خاصى براى او هست، كه شاهد بر اين معنا، اين كتاب نفيسى است به عنوان فقه اللغة مال ثعالبى، كه اين كتاب بسيار كتاب جالبى است از اين نظر، كه چطور در مورد اشياء مشابه كه در لغتهاى ديگر يك اسم بيشتر وجود ندارد، اما در لغت عرب هر كدامش يك اسم مخصوص دارد، خوب مىبينيد در مورد انسان از همان حالت اول چند تا عنوان پيدا مىكند تا اين متولد بشود، نطفة است علقة است، نمىدانم مضغة است، جنين است، چى است، تا متولد بشود، تا ايام شيرخوارگى بعد از شيرخوارگى فطيم بعد عنوان غلام بعد مراهق، همينطور عناوين مختلفى كه كشف از گستردگى كامل اين لغت مىكند، خلاصه سألت اباعبدالله عليه السلام عن المحرم يركب فى الكنيسة، قال لا، آن وقت ديگر خود امام اضافة كردند و هو فى النساء جائزة، اما در باب زنها مانعى نيست كه اين معنا وجود پيدا بكند، يكى هم حديث دوازدهم اين باب است، كه حالا اين از نظر نه دلالتش چندان كامل است، و نه سندش، روايت محمد بن الصيقل ابنش نسخه بدل است، قاسم بن صيقل، يا قاسم الصيقل، قال ما رأيت احداً كان اشدّ تشديداً فى الظل عن أبى جعفر عليه السلام، راوى مىگويد من هيچ كسى را نديدم كه در مسأله تظليل شدت و اهميت به اندازه ابى جعفر عليه السلام بدهد، ما رأيت احداً كان أشد تشديداً فى الظل عن ابى جعفر عليه السلام، آن وقت توضيح مىدهد، كان يأمر بقلع القبة، امر مىكردند به اين كه آن قبة و سقف را بردارند، و الحاجبين دو حاجبى كه مربوط به دو طرف قبة است، آن را هم برمىداشتند، اذا أحرم، خوب اين و لو اين كه روايت خودش بيان نمىكند، لكن پيداست كه اين اشدّيت تشديد در رابطه با قلع حاجبين است، و الا در رابطه با قلع قبة، خوب اگر قلع قبة هم نشود، كه كاملاً تظليل محقق مىشود، به عبارت روشنتر، خود اين راوى هم قبول دارد كه تظليل على الرجل المحرم، محرمٌ، منتها امام باقر صلوات الله عليه، ديگر بيش از حد وجوب عدم تظليل رعايت مىكردند، يعنى علاوه بر اين كه دستور مىدادند كه قبة قلع بشود، حاجبين را هم قلع مىكردند، كه اين يك مسألهاى است كه شايد همين امروز هم ما به اين برسيم، كه آيا اگر كسى از جانب راست، حالا فرض كنيد كه خورشيد طرفهاى عصر است، اينطور نيست كه عمودى بر انسان بتابد، خوب در طرفهاى عصر يا طرفهاى اول صبح، اگر كسى بخواهد از خورشيد محفوظ بماند، اين معنايش اين نيست كه يك چيزى را روى سرش قرار بدهد، اگر به يكى از دو طرف يك پارچهاى يك حاجبى را قرار بدهد، مثل كسى كه فرض كنيد در ماشين سر باز نشسته، لكن خورشيد در طرف چپ يا راست واقع است، خوب اگر يك پارچهاى را اين به شيشه وصل بكند، اين سبب مىشود كه خورشيد ديگر اين را نمىتواند احاطه
بكند، كه اين حالا محل بحث است كه آيا جايز است يا نيست، پس بالاخرة استدلال ما به اين روايت روى اين جهت است كه سائل يعنى راوى اين مسأله را مسلم مىدانسته كه تظليل حرام است، منتها مىگويد كه امام باقر ديگر آن مرتبه بالاى تظليل را رعايت مىكرد، هم دستور مىفرمودند كه قبة كنار برود، و هم دستور مىدادند كه حاجبينى كه از دو طرف در رابطه با خورشيد است، آنها هم برداشته بشود، كان يأمر بقلع القبة، و الحاجبين، اذا أحرم، روايت ديگر در باب شصت و پنجم است، اولين روايت كه اين هم سندش بسيار خوب است، روايتى است كه شيخ باسناده عن الحسين بن سعيد عن حماد عن حريز عن ابى عبدالله عليه السلام، قال لابأس بالقبة على النساء و الصبيان، و هم محرمون، زنها و بچهها در حال احرام مانعى ندارد كه زير قبة قرار بگيرند، و ركوبشان و مركبشان قبة باشد، اما خوب اين معنايش درست است حالا ما در باب مفاهيم بحث مىكنيم، اما مفهوم هم خودش يك معناى عرفى است، در اين قبيل از موارد انسان استفاده مىكند كه خوب اگر براى مردها هم جايز بود، چه خصوصيتى داشت كه ذكر نساء و ذكر صبيان بشود، خوب مىفرمود لابأس بالقبة على المحرم، اين هم اطلاق داشت، نساء و رجال و صبيان همه را شامل مىشد، اما تخصيص لابأس را به اين دو تا، پيداست كه اين به منظور تخصيص و اختصاص حكم به اين دو تا، معنايش اين است در باب رجال اين معنا جايز نيست، اين چهار تا روايت در اين طائفة، كه عرض كرديم اكثر رواياتش هم صحيحة بود، اما عنوان پنجمى كه در باب روايات مطرح است، چيزى است كه به صورت أمر واقع شده، امر به اضحاء، اضحاء را حالا معنا مىكنيم، كه آيا معنى اضحاء اين است كه انسان خلاصة در مقابل شمس خودش را مخفى نكند، ساترى بين خودش و بين شمس قرار ندهد، آيا مقصود اين است، يا مطلق عدم ساتر است، و لو كان فى الليل كه حالا بعداً اينها را بحث مىكنيم، در باب اضحاء اين هم دو سه تا روايت وارد شده، يكى در باب شصت و چهار حديث سيزده، اين حديث عرض مىشود سيزده را، كلينى نقل مىكند، عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن عثمان بن عيسى الكلابى، كه معلوم نيست ايشان توثيقى داشته باشد، قال قلت لابى الحسن الاول عليه السلام، خدمت موسى بن جعفر اينجورى من سؤال كردم، خوب دقت بفرماييد، سؤال اين است ان على بن شهاب، خوب يك نفرى بوده، كه امام هم مىشناختند او را، ان على بن شهاب، يشكو رأسه و البرد شديدٌ و يريد ان يحرم، على بن شهاب در رابطه با سرش شكوة دارد، درد سر دارد، و البرد شديدٌ، سرما هم كاملاً شديد است، و در عين حال و يريد ان يحرم، مىخواهد هم محرم بشود، در اين شرائط، به چه كيفيتى محرم بشود، فقال امام بر طبق اين روايت فرمودند، ان كان كما زعم، اگر همينجورى كه مىگويد كه واقعاً درد سر
دارد و شدت سرما هم وجود دارد، اين فليظلل، ببينيد اينجا مسأله شمس اصلاً مطرح نيست، بلكه مسأله سرما مطرح است، يشكو رأسه، و البرد شديدٌ، و يريد ان يحرم، كه مسأله در رابطه با سردى هوا و ناراحتى رأس مطرح است، امام مىفرمايند ان كان كما زعم فليظلل، يعنى براى حفظ از سرما، و براى عدم شدت ناراحتى سر، تظليل بكند و روى سر خودش يك چيزى قرار بدهد، و اما انت، اما توى راوى، توى سائل، كه هيچ گونه مسألهاى ندارى، حالا عبارت اين است فأضح لمن أحرمت له، يك چنين عبارتى است، فأضح از همان ضحى، فأضح لمن أحرمت له، اينجا اصلاً در خواندن اين عبارت، صاحب وافى كه خوب لغات روايات را گاهى بيان مىكند، و توضيح مىدهد، ايشان در كتاب وافى اينجورى مىفرمايد، مىفرمايد فى الصحاح يعنى جوهرى در كتاب صحاح اللغة، اينجورى گفته، گفته يرويه المحدثون بفتح الألف، و كسر الهاء، همين فأضح، همين فأضح، كه فعل امر از باب افعال است، مصدرش هم عبارت از همان أضحاء است، أضحاء هم به معناى بارز شدن، و ظاهر شدن براى شعاع شمس، و نور شمس است، همانطورى كه آن روز عرض كرديم در آيه شريفة، مىفرمايد و الشمس و ضحاها، پس محدثون اين را اينجورى خواندند، و اما انت فأضح يعنى اضحاء بكن، از باب افعال، لمن أحرمت له، يعنى براى همان خدايى كه براى او محرم شدى، ديگر در مقابل شمس بين خودت و بين شمس، چيزى را حائل قرار مده، آن وقت آيا اين يك حكم كلى است، ديگر ناظر به خصوصيت مورد روايت نيست كه مسأله و البرد شديدٌ باشد، نه اين يك مسأله كلى است و لو در شدت گرما هم باشد، فأضح تو بين خودت و بين شمس چيزى را حائل قرار نده، خودت را در معرض شعاع شمس و نور شمس قرار بده، اين هم هدفت همان من أحرمت له باشد، يعنى براى خدا، براى انجام دستور الهى، اين معنا با اين كه تحملش تا حدى مشكل است، اما تو اين كار را انجام بده، خوب اساس مسأله حج و احكام حج واقعاً بر يك نوع شدت و مشكلهاى هست، مسائل حج نوعاً تؤام با زحمت و اشكال است، پس ايشان گفته محدثون به فتح الف و كسر هاء خواندند، همانى كه ابتدائاً هم به ذهن ما هم مىآمد، فأضح كه اين فأضحى بوده، يائش حذف شده، همان اكرمة، اما و قال الاسمعى وافى نقل مىكند، مىگويد كه اسمعى ايشان اينجورى گفته، گفته انما هو بكسر الالف و فتح الهاء، اضح عكس او، او به فتح الف و كسر الهاء بود، اين درست نقطه مقابل او، بكسر الف و فتح هاء است، يعنى اضح اين ديگر فعل امر از ثلاثى مجرد مىشود، ديگر از ثلاث مزيد فيه نيست، من ضحيت أضحاء، آن وقت بعد هم مىگويد و منه قوله تعالى و انك لاتضمأ فيها و لاتضحى، درباره خطاب به آدم، در مسأله بهشت، مىفرمايد تو نه در بهشت عرض مىشود ضمأ تشنگى براى تو پيدا مىشود و نه اين كه در
مسير و معرض آفتاب و حرارت آفتاب قرار مىگيرى، لذا اين دو جور خوانده شده، فأضحه، يا اضح لمن أحرمت له، على اى حالٍ اين روايت بر خلاف روايات گذشته كه همه آنها مشترك در نهى بودند، اين به صورت امر وارد شده، منتها امر به مقابل تظليل كه عبارت از اضحاء يا اين كه انسان خودش را در معرض شمس و حرارت و شعاع شمس قرار بدهد، اين يك روايت، روايت ديگر باب شصت و يك حديث دوم عرض مىشود اين باب، آن هم تقريباً همين عبارت درش ذكر شده، عرض مىشود كه اين روايت را هم صدوق نقل كرده، باسناده عن حفص بن البخترى، و هشام بن الحكم، جميعاً عن ابى عبدالله عليه السلام، قال انه يكره للمحرم عن يجوز ثوبه أنفه من أسفل، كراهت دارد براى محرم كه عرض مىشود كه ثوبش زير أنف او قرار بگيرد، به طورى كه دهان او پوشيده بشود، بلكه مستحب اين است كه صورت به تمامه روشن باشد، حالا اين را كار نداريم، اين فعلاً به ما ارتباطى ندارد، و قال جمله اضافى كه امام صادق فرمودند، همان عبارت أضح لمن أحرمت له، يا اِضح لمن أحرمت له، عين همان تعبير در اين روايت هم وارد شده، (سوال... و پاسخ استاد) احرمت له يعنى لله، مقصود از من احرمت له لله است، نه بر كسى كه از ناحيه او محرى شدى، نه، اين مقصود خداوند است، چون احرام لله است درش قصد قربت معتبر است، اينش ترديدى نيست كه من احرمت له مقصود خداوند تبارك و تعالى است، يكى هم در باب چهل و ششم عرض مىشود كه در باب چهل و ششم يا شصت و چهارم، شصت و چهارم اين روايت را هم عرض مىشود كه عبدالله بن المغيرة نقل مىكند، قال روايت يازده، قال سألت اباالحسن عليه السلام عن الظلال للمحرم، آيا براى محرم ظلال جايز است يا نه؟ فقال اضح لمن احرمت له، اِضح لمن أحرمت له، آن وقت قلت انى محرورٌ و ان الحر يشتد على، حرارت خيلى مرا در فشار قرار مىدهد، و براى من مشكل مىشود، فقال أ ما علمتَ ان الشمس تغرب بذنوب المجرمين، يادتان است يك روايتى در اول در همان طائفه اولى مىخوانديم كه عين اين عبارت درش ذكر شده بود، و من احتمال مىدادم كه اين تعبير امام مربوط به همين تجويز در صورت اضطرار باشد، نه مربوط به عدم تجويز در حال اختيار، و اينجورى توجيه مىكردم كه امام مىخواهد بفرمايد كه اگر خيلى هم حرجى و مشقت در كار است، درست است كه حالا شرعاً براى شما جايز مىشود ظلال و تظليل، اما جواز تظليل سبب مىشود كه آن بركات عدم تظليل از شما فوت بشود، كه مهمترين فائده عدم تظليل همين است كه ان الشمس تغرب بذنوب المجرمين، و اين مال آنهائى است كه تظليلى نداشته باشند، اين روايت تأييد آن احتمال را مىكند، و لو اين كه شايد ظاهر اولى آن روايت غير از اين مطلب و غير از اين احتمال بود، اما ببينيد كه اين عبارت را در جواب سؤال دوم امام
ذكر مىفرمايد، انى محرورٌ و ان الحر يشتد علىّ يعنى حرجى است، واقعاً مشقت است، فقال در حقيقت مىخواهند بفرمايند مانعى ندارد اما مىدانى كه يك مسأله مهمى از جيب شما مىرود، و خلاصه از كف شما خارج مىشود، أ ما علمت ان الشمس تغرب بذنوب المجرمين، خوب اين پنج دسته رواياتى بود كه ما در اين باب ملاحظه كرديم، حالا در مقام نتيجهگيرى اصل مسأله تقريباً براى ما درش شبههاى باقى نمىماند كه يك چيزى به نام تظليل، حالا به عنوان قدر متيقن، آن اين است كه اولاً اگر محرم رجل باشد، دون المرأة و دون الصبى، و ثانياً فى حال الركوب باشد، در حالى دارد حركت مىكند و سوار بر مركب است، اين در اين حال بخواهد يك چيزى را روى سر خودش كه تعبير به فوق الرأس هم در كلام امام بزرگوار قدس سره و فقهاء ديگر شده، در مركب يك چيزى را انسان روى سر خودش قرار بدهد، كه به عنوان حائل بين او و بين خورشيد و حرارت و شعاع خورشيد در حال حركت باشد، به مقتضاى مجموعه اين روايات علاوه بر فتاوا، كه عرض كرديم غير از ابن جنيد اسكافى آن هم عبارتشان با دقتى كه درش شد، از آن مخالفت هيچ استفاده نمىشد، نكتهاى كه در اينجا لازم است من تذكر بدهم، قبل از آنى كه وارد فروع اين مسأله تظليل بشويم، آن نكته اين است، كه در باب محرمات محرم، على الرجال دو تا مسأله مطرح است، يك وقت اين دو مسأله، خلط به هم نشود، يك مسأله كه حالا ان شاء الله در جاى خودش مىخوانيم، آن اين است كه بر مرد محرم ستر الرأس حرام است، يكى از محرمات احرام كه اختصاص به رجال دارد مسأله ستر الرأس است، اين ديگر اختصاصى به حالت ركوب و حالت پياده شدن و قهوه خانه و زير خيمه و امثال ذلك ندارد، حتى در حال پياده شدن زير خيمة اگر من و شما كه معمم هستيم در حال احرام حتى يك عرقچين بخواهيم روى سر خودمان قرار بدهيم، به طورى كه عنوان ستر الرأس تحقق پيدا بكند، اين يك محرمى است كه حالا بعداً درش بحث مىكنيم، مسأله تظليل را شما با مسأله ستر الرأس بينش يك موقع خلط نكنيد، سترالرأس يك عنوانى است كه عرض كردم، مربوط به اين است كه انسان سر را بپوشاند، كما اين كه براى زنها در حال احرام حرام است كه صورت را بپوشانند، حالا اين هم يكى از احكام عجيبة است كه خوب عقل ماها نمىرسد كه درك بكنيم علتش را، اما براى زن در حال احرام ستر الوجه حرام است، براى مرد سترالرأس حرام است، مسائلى كه ما راجع به تظليل و فروع تظليل بعداً مىخواهيم ان شاء الله مطرح بكنيم، تظليل غير مسأله ستر الرأس است، تظليل اين است كه انسان بالاى سرش در فاصله يك مترى دو مترى ده مترى يك حائزى يك حاجبى و يك مانعى و يك ساترى بين خودش و بين خورشيد قرار بدهد، و اين هم قدر متيقنش عبارت از فوق الرأس است، يعنى
آن موقعى كه انسان عرض مىشود فرض كنيد در مركب سوار است، بخواهد روى سر يك چيزى را قرار بدهد، حالا سقف ماشين باشد، سقف هواپيما باشد، سقف قطار باشد، يا محملى كه روى او پوشيده است، حالا اين به عنوان قدر متيقن و فى الجمله مسأله اين جزء محرمات احرام بلااشكال هست، تا فروعى كه در اين رابطه بايد ان شاء الله رويش بحث بشود.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...