• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 427
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    بحث ما در اين جهت بود كه آيا پوشيدن ثوبى الاحرام بايد قبل از نيت و تلبية باشد، يا نه، اين قبليت ضرورتى ندارد، بين نيت و تلبية هم باشد، كافى است، بلكه شايد بعد از تلبية هم بلافاصلة ثوبى الاحرام را بپوشند، كافى باشد، اينجا ما مسأله را نبايد مبتنى بكنيم، بر اين كه آيا اين پوشيدن لباس احرام، به عنوان يك واجب تعبدى مستقل مطرح است، يا به عنوان شرطيت مطرح است، مسأله ابتناء بر اين ندارد، چرا؟ براى اين كه على كلا التقديرين، ما نمى‏توانيم استفاده كنيم لزوم لبس قبل النية و التلبية را، اما بنا بر وجوب تعبدى، كه تقريباً مسأله روشن است، براى اين كه اين وجوب مثل محرمات احرام مى‏ماند، يعنى بر محرم واجب است، لبس ثوبى الاحرام، همانطورى كه بر محرم حرام است محرمات احرام، خوب محرمات احرام، كى بر محرم حرام مى‏شود؟ آن وقتى كه موضوع محرميت و عنوان محرميت تحقق پيدا بكند، اذا صار محرماً، محرمات احرام بر او حرام مى‏شود، خوب اينجا هم اذا صار محرماً بر او واجب مى‏شود لبس ثوبى الاحرام، پس چه ضرورتى دارد، كه قبل از تلبية و يا حتى قبل از نيت لباسهاى احرام را بپوشد، روى اين فرضش تقريباً روشن است مسأله، اما روى فرض شرطيت اگر ما بگوييم كه بر خلاف آنچه كه مقتضاى تحقيق بود، اگر ما قائل بشويم به اين كه اين لباسهاى احرام، پوشيدنش شرط صحت احرام است، و شرط انعقاد احرام است، خوب حالا كه شرط انعقاد احرام شد، چه دليلى آمده، بگويد كه اين شرط، بايد قبل از نيت و تلبية تحقق پيدا بكند، و اينجا مسأله‏اش، با مسأله صلاة يك قدرى مغايرت دارد، اين نكته را خوب دقت بفرماييد، در مسأله لاصلاة الا بطهورٍ، صلاة اسم همين مجموعه اجزائى است كه از تكبيرة الاحرام شروع مى‏شود، و با تسليم ختم مى‏شود، وقتى كه گفتند كه طهارت شرطيت براى صلاة دارد، معنايش اين است كه همه اجزاء صلاة بايد با طهارت واقع بشود، و اين راهى جز اين ندارد، كه قبل از شروع در نماز وضوء بگيرد، و تحصيل طهارت بكند، و به عبارت‏
    ديگر، صلاة همينى است كه شما مشاهدة مى‏كنيد، همين مجموعه اجزاء خاصة، اما مسأله احرام، احرام نيت و تلبية نيست، همانطورى كه ما در ماهيت احرام بحث كرديم، گفتيم احرام يك امر اعتبارى است، منتها از آن امور اعتباريه‏اى است كه شارع فقط اعتبار مى‏كند، اما عقلاء هيچ عقلشان به اين معنا نمى‏رسد، و مثل زوجيت و ملكيت نيست كه عقلاء هم اعتبار زوجيت و اعتبار ملكيت مى‏كنند، بالاخرة احرام يك امر اعتبارى است، و اين امر اعتبارى عقيب نيت و تلبية تحقق پيدا مى‏كند، حالا اگر يك دليلى آمد گفتش كه علاوه بر نيت و تلبية پوشيدن لباسهاى احرام هم اين مدخليت دارد، در اعتبار اين امر اعتبارى، بطورى كه اگر كسى لباسهاى احرام را نپوشد، شارع اعتبار نمى‏كند محرميت را، اگر كسى اين حرف را زد، آيا لازمه اين حرف چيست؟ لازمه اين حرف اين است كه لبس ثوبين بايد قبل از نيت و تلبية باشد، يا لازمه اين حرف اين است كه لبس ثوبين بايد قبل الاحرام باشد، احرام چيست؟ آن امر اعتبارى است كه شارع اعتبار مى‏كند، آن حالت خاصه‏اى است كه شارع او را معتبر كرده، و موضوع براى احكام خاصه‏اى قرار داده، و تا حلق و تقصير و امثال ذلك هم تحقق پيدا نكند، آن حالت به قوت خودش محفوظ است، و اينطور نيست كه مكلف به اختيار خودش از آن حالت خارج بشود، خوب اگر احرام يك چنين ماهيت و حقيقتى پيدا كرد كه تحقيقش را عرض كرديم، حالا لو فرضنا، كه پوشيدن لباسهاى احرام براى اصل احرام و صحت احرام شرطيت داشته باشد، آيا معناى شرطيت چى؟ كجاى شرطيت اقتضاء مى‏كند كه بايد قبل از نيت و تلبية تحقق پيدا بكند، بله اگر كسى احرام را عبارت از تلبيه فقط بداند، كه امر غير صحيحى است، بايد لبس ثوبى الاحرام قبل التلبية باشد، اگر كسى احرام را عبارت از خود نيت و تلبية بداند، بايد قبل از نيت و تلبية باشد، اگر كسى احرام را عبارت از نيت فقط بداند، لازمه شرطيت قبل از نيت است، اما اگر كسى احرام را به آن معنايى كه ما عرض كرديم معنا كرد، ديگر چه ضرورتى دارد كه لبس ثوبى الاحرام قبل النية و التلبية لزوم داشته باشد، بله از اين راه نمى‏شود وارد اين مسأله شد، از اين راه مى‏توانيم وارد بشويم، بگوييم كه آن رواياتى كه اصل مسأله لبس ثوبى الاحرام را به عنوان يك واجب براى ما دلالت مى‏كرد، و لو واجب تعبدى كه هيچ گونه شرطيتى هم نداشته باشد، آن روايات دو مفاد دارد، يك مفادش اين است كه لبس ثوبى الاحرام واجب است، يك مفادش هم اين است كه ثم تحرم، يعنى اول لبس ثوبى الاحرام است، بعد وارد شدن در احرام و نيت و تلبية است، در حقيقت ظاهر روايات اين است، اين هيچ ربطى به مسأله شرطيت وجوب تعبدى ندارد، ظاهر روايات يك سرى مسائل را مى‏شمارد، آن هم در روايات متعدد همان رواياتى كه خوانديم در اصل وجوب لبس ثوبى الاحرام، يك سرى مستحبات را
    مى‏شمارد، نمى‏دانم مسواك بزن، موهاى زير بغل و آنة را از بين ببر، غسل بكن، أو امثال ذلك، آنجا مى‏گويد كه و تلبس ثوبى الاحرام، و بعدش محرم مى‏شوى كه اين دو تا خصوصيت ازش استفاده مى‏شود، يك خصوصيت اين كه اول بايد دو لباس احرام پوشيده بشود، و بعد بايد احرام تحقق پيدا بكند، و اگر ما روى اين روايات تكيه كرديم، آن وقت اين فرمايشى كه هم امام بزرگوار و هم مرحوم سيد هر دوى آنها به عبارة واحدة مترتب بر اين معنا كردند، ديگر اشكالى به ايشان وارد نيست، آن مطلبى كه مترتب كردند اين است، كه اگر كسى اول نيت و تلبية را انجام داد، و بعد لباس احرام را پوشيد، اعادهما بعده، اعادة كند نيت و تلبية را، بعد از لبس ثوبى الاحرام، خوب اينها محشين يعنى شراح آمدند به مرحوم سيد تاخت و تاز كردند، كه شما كه براى لبس ثوبى الاحرام هيچ عنوان شرطيت قائل نيستيد و به صراحت تقويت كرديد، كه اين وجوب يك وجوب تعبدى هست، خوب به چه مناسبت مى‏گوييد اگر لبس ثوبى الاحرام بعد از نيت و تلبية شد، اعادة كند نيت و تلبية را بعد ثوبى الاحرام، خوب جوابش اين است كه اين كارى به مسأله شرطيت ندارد، اين از روايت اين معنا چه بسا استفاده مى‏شود، كه مى‏گويد احرام بعد لبس ثوبى الاحرام است، نه به معناى اين كه اين لبس شرطيت دارد، نه به معناى اين كه يك واجبى هم بيشتر نيست، هر كجا كه مسأله تقدم و تأخر مطرح است، اين معنايش كه شرطيت نيست، جايش را دارند تعيين مى‏كنند، جاى تكليف و ظرف تكليف را بيان مى‏كنند، اين روايت مى‏گويد كه تلبس ثوبيك ثم تحرم، اين را بايد شما انجام بدهيد، خوب اگر لبس ثوبين قبل از نيت و تلبية شد، شما انجام داديد، اما اگر لبس ثوبين بعد از نيت و تلبية شد شما اين معنا را انجام نداديد، اين وظيفه را متحقق نكرديد، نه به معناى اين كه لبس ثوبين شرطيت دارد، نه عارياً هم اگر شما محرم بشويد، احرام تحقق پيدا كرده، اما اين ترك وظيفة شده، و يك تكليف وجوبى اينجا ضربة خورده و مخالفت شده، پس اين اشكال نه به مرحوم سيد وارد است، نه به امام بزرگوار كه به ايشان بگوييم شما كه قبلاً مسأله شرطيت را خراب كرديد، چرا اينجا مى‏آييد مى‏گوييد كه اگر لبس ثوبين بعد از نيت و تلبية بود دو مرتبة اعادة بكند نيت و تلبية را، اين ربطى به مسأله صحت و بطلان ندارد، اين مربوط به انجام تكليف و انجام يك وظيفه وجوبية است، (سوال... و پاسخ استاد) بله، تحصيل حاصل نيست، آن معنا، مى‏خواهيم عنوان لبس ثوبين قبل النية و التلبية تحقق پيدا بكند، وقتى كه شما اعادة كرديد اين قبليت حاصل مى‏شود، يعنى اينطور نيست كه به طور كلى به عبارت ديگر اين أعادهما، ليس بمعنى بطلان الاحرام، بطلان النية و التلبية، و الا بايد تعبير كنند كه آن نيت و تلبية باطل است، و هو لم‏يدخل فى الاحرام، اين آن وقت با مسأله قبلى كه خودشان نفى شرطيت‏
    كردند، و به عنوان يك واجب تكليفى و تعبدى مطرح كردند، اين سازگار نيست، اما حالا فرض كنيد مثل كسى كه حالا فراموش كرد، كه قبل از نيت و تلبية لبس بكند ثوبى الاحرام را، خوب حالا نيت و تلبية را انجام داده، چه مانعى دارد كه ثوبى الاحرام را بپوشد، بعد هم تجديد بكند، نيت و تلبية را، تا آن خصوصيت دومى كه در مسأله لبس ثوبين مطرح است، تحقق پيدا بكند، پس در نتيجه اين عبارت ظهور در بطلان ندارد، كه اين را منافى با حرف گذشته بدانيم كه ازش استفاده عدم شرطيت مى‏شد، در اين مسأله‏اى كه خوانديم دو چيز مختصر باقى مانده، يكى اين كه آيا اين لبس ثوبى الاحرام، حالا چه به عنوان واجب شرطى مطرح باشد، و چه به عنوان واجب تعبدى مطرح باشد، پيداست كه درش قصد قربت معتبر است، اين عنوان عباديت در او هست، عباديتش ديگر ربطى به استقلالى بودن و شرطى بودنش ندارد، يعنى هم مثل عرض مى‏شود خود تلبية مى‏ماند، مثل طواف مى‏ماند، مثل تقصير مى‏ماند، تقصير با اين كه به حسب ظاهر خوب به قيافه‏اش نمى‏آيد كه يك چيز عبادى باشد، لكن همه اينها عبادت است، اينها جزء اعمال حج است، و لو عرض مى‏شود عنوان شرطيت در صحت احرام هم نداشته باشد، اما اينطور نيست كه مثل يك واجب توسلى مطرح باشد، كه هيچ گونه قصد قربتى درش مدخليت نداشته باشد، پيداست اين يكى از واجبات احرام است، و احرام عبادى واجبش هم مثل خودش عنوان عباديت درش معتبر است، پس در حقيقت عبادت كه شد، آن وقت دو تا خصوصيت درش مطرح است، اولاً خود اين عنوان را بايد قصد بكند، كه اين دو تا لباس را به عنوان ثوبى الاحرام، مى‏پوشد، نه به عنوان اين كه مثلاً يك پرستار است و پرستار خوب است لباس سفيد بپوشد، تا اين كه مثلاً اگر آلوده بشود، زود معلوم بشود، نه، به عنوان ثوبى الاحرام آن هم مشتملاً على قصد القربية، همانطورى كه در ساير جهات قصد قربت مطرح است، در اين هم مطرح است، لذا در خود لبس ثوبى الاحرام، هم نفس قصد اين عنوان كه اينها را مى‏پوشد، نه به عنوان اين كه هوا گرم است، مى‏خواهد يك پارچه نازكى كه نمى‏دانم دكمه و اين حرفها نداشته باشد، ازش استفاده بكند، خوب اينها عناوينى است كه تعينش فقط با قصد انجام مى‏گيرد، و از غير طريق قصد ارتباط و اضافه‏اش به احرام و حج هيچ مشخص نمى‏شود، فقط تنها اين قصد است كه اين عمل را مرتبط به حج و به احرام مى‏كند، علاوه بر اين قصد قربت هم بايد در او باشد، اما اين كندن لباسهاى مخيط كه خوب اول انسان لباسهاى مخيط را از تن در مى‏آورد، بعد ثوبى الاحرام را مى‏پوشد، آيا اين تجرد از لباس مخيط اين هم در آن قصد قربت معتبر است، اين ديگر على القاعدة در آن قصد قربت معتبر نيست، چرا؟ براى خاطر اين كه اين تجرد از لباس مخيط، اين براى فرار از اين معنا است، كه در
    حال احرام، چون يكى از محرمات براى رجال عبارت از لبس مخيط است، اين تجرد قبلى زمينه عدم ابتلاء به يكى از محرمات احرام است، بيشتر از اين كه اين تجرد و كندن لباس مخيط نقشى در مسأله ندارد، فقط اثرش اين است، وقتى كه اين يصير محرماً، در حال احرام، اين ديگر لباس مخيط تنش نيست، و اگر چه تنش هم باشد گفتيم احرامش صحيح است، و بحثش را مفصل ذكر كرديم، حتى فى العالم العامد، اما كسى كه قبلاً لباسهايش را در مى‏آورد، براى خاطر اين است كه در حال احرام گرفتار لبس مخيط نباشد، منتها اينجا يك سؤالى خودش مطرح است، كه آيا ترك محرمات احرام هم درش قصد قربت معتبر است، الان كه كسى محرم شد، بيست و چهار يا بيست و پنج چيز بر او حرام است، وقتى كه برخورد كرد به يكى از محرمات احرام، و حالا مى‏خواهد ترك بكند، اين محرم احرام را، آيا در اين ترك هم قصد قربت اعتبار دارد، يا اين كه نه فرض كنيم يك كسى ريائاً ترك كرد، يكى از محرمات احرام را رياءً ترك كرد، اين آيا ضربه‏اى به احرام مى‏زند، يا مثل كسى مى‏ماند كه آن محرم احرام را مرتكب شده، بطورى كه اگر فرضاً كفاره‏اى بر او مترتب باشد، ما حكم مى‏كنيم به اين كه بايد كفارة بدهد، يا نه ديگر در تروك احرام و ترك محرمات احرام اين مسأله نيست، كه با هر محرمى از محرمات احرام برخورد مى‏كند، و لو در قلبش بگويد كه من ترك مى‏كنم اين محرم را، براى خاطر خدا و به قصد قربت، نه اين در تروك احرام اين معنا دخالت ندارد، كما اين كه در باب روزه هم كه مسأله‏اش خيلى مشكلتر از مسأله احرام است، براى خاطر اين كه روزة ماهيتش عبارت از امساك از اين محرمات است، اينطور نيست كه روزه يك امر اعتبارى مثل عنوان احرام باشد، نه روزه ماهيتش امساك از اين محرمات است به قصد القربة، اما اين معنايش چيست؟ معنايش اين نيست كه هر وقت به يكى از مفطرات روزه برخورد مى‏كند، بگويد براى خاطر خدا من ترك مى‏كنم اين مفطر را، خوب حالا اگر كسى تشنه‏اش نيست صبح اول عرض مى‏شود روز است، زمستان هم هست، روزه هم هست، هيچ هم ميل به آب ندارد، اگر روزه هم نبود، آب نمى‏خورد، خوب حالا كه به آب برخورد كرده، بايد ترك اين شرب مستند به قصد قربت باشد، نه اين اگر روزه هم نبود، چون ميل نداشت، اصلاً آب نمى‏خورد، آب نخوردنش براى خاطر عدم تمايل است، يا غذا نخوردنش براى خاطر عدم گرسنگى است، اينطور نيست كه در همان روزه‏اى كه ماهيتش امساك است، و در عين حال قصد قربت درش معتبر است، در برخورد با هر يك از محرمات و مفطرات بايد تركش مستند به قصد قربت باشد، به طورى كه اگر مسأله قصد قربت نبود، بايد بگوييم كه هو فاعل هذا المفطر، و انجام دهنده اين مفطر خواهد بود، در روزه با آن خصوصياتش مسأله اينطور نيست، اما در احرام كه ديگر اين مسائل هم مطرح نيست، بلكه‏
    اين محرمات احرام يك احكامى است كه به گردن محرم بار شده، اگر همه‏اش را هم اتيان بكند به استثناى يكى دو تا، اصلاً ضربه‏اى به اصل احرامش هم وارد نمى‏آيد، حالا ترك هر كدام از اينها هيچ دليلى نيست بر اين كه بايد مقترن به قصد قربت باشد، اما در عين حال ايشان مى‏فرمايد اولى اين است كه انسان در حالى كه لباسهاى مخيط را از خودش دور مى‏كند، و تجرد پيدا مى‏كند براى خاطر اين كه لبس ثوبى الاحرام را داشته باشد، اولى اين است كه اينجا هم يك قصد قربتى همراهش باشد، اما هيچ ضرورتى براى اين معنا ملاحظه نمى‏شود، اين مسأله شانزده بود كه بحثش تمام شد، مسأله هفده، همان مسأله‏اى است كه ما در ذيل لبس ثوبى الاحرام بحثش را مفصل ذكر كرديم، و عرض كرديم كه امام بزرگوار در يكى دو مسأله ديگر اين را متعرض مى‏شوند، من فقط عبارتش را مى‏خوانم اما ديگر بحثش را به صورت تفصيل بيان كرديم، مسأله اين است لو أحرم فى قميصٍ، در لباس مخيط اگر محرم شد، عالماً عامداً، همان روايت داشت، فعل محرماً، و لاتجب الاعادة، و عرض كرديم موضوع اين مسأله كما اين كه خود ايشان هم تصريح مى‏فرمايند و كذا لو لبسه فوق الثوبين، اگر ثوبى الاحرام را هم پوشيده، لكن يك قميص مخيطى هم روى اينها پوشيد، او تحتهما، يا زير لباسهاى احرام پوشيد، كه موضوع مسأله، پوشيدن قميص است، نه نپوشيدن ثوبى الاحرام كه عرض كرديم در كلام بعض الاعلام كاملاً خلط بين اين دو جهت شده بود، و كذا لو لبسه فوق الثوبين، او تحتهما، اعادة واجب نيست، البته و ان كان احوط استحبابى اعاده احرام است، خوب اين كسى كه در حال احرام در قميص محرم مى‏شود، و يجب نزعه فوراً، و معنى نزع، اين است كه به طريق معمول، يعنى از همان طريق سر نزع مى‏كند، و لو اين كه مستلزم، ستر رأس و لو فى لحظة واحدة است، اما روايت اينجورى دلالت داشت، اين عالم عامد، و لو احرم فى القميص، جاهلاً او ناسياً وجب نزعه، و صحّ احرامه، ديگر اينجا احتياط استحبابى هم ندارد كه اعادة كند، براى اين كه جاهل بوده، يا ناسى بوده، اينجا يك نكته‏اى را كه در آن بحث متذكر نشديم، اينجا لازم است عرض كنيم، آنهائى كه مسأله عالم و عامد را هم مى‏گويند احرامش صحيح است، در قميص، خوب ناسى ديگر به طريق اولى، اما مثل صاحب حدائق كه نظرتان هست، در جمع بين دو روايت، بين عالم عامد و بين جاهل فرق گذاشته بود، مى‏گفت آن روايت دارد اىّ رجلٍ ركب أمراً بجهالة فلاشى‏ء عليه، آن وقت از ايشان بايد سؤال كرد كه شما ناسى را آيا ملحق به عالم مى‏كنيد، يا ناسى را ملحق به جاهل مى‏كنيد، براى اين كه اين روايت جاهل را دارد، روايت قبلى را حمل بر عالم عامد كرديد، ناسى اين وسط مى‏ماند، كه آيا ناسى ملحق به عالم است، يا ناسى ملحق به جاهل است، اين يك مشكله‏اى است كه بايد صاحب‏
    حدائق جوابش ذكر بكند، اما ما كه بين عالم و عامد و جاهل فرقى نگذاشتيم، ديگر مسأله ناسى براى ما خيلى روشن است، و لو احرم فى القميص جاهلاً او ناسياً، وجب نزعه و صحّ احرامه، اينها همه در صورتى بود كه در حال احرام در لباس مخيط محرم بشود، اما و لو لبسه بعد الاحرام، اگر كسى بعد الاحرام آمد لباس مخيط پوشيد، همانطورى كه آن روايات مى‏گفت، فلازم شقّه و اخراجه من تحتٍ، لازم اين است كه اين قميص را پاره كند، ديگر از پايين پا، يا از كمر و امثال ذلك بيرون بياورند، ديگر حق ندارند اين لباس را از طريق سر كه متعارف در بيرون آوردن قميص است، بيرون بياورند، به خلاف باز برمى‏گردد ايشان به همان صورت اول، به خلاف ما لو أحرم فيه، اگر در حال احرام در قميص محرم شد، فانه يجب نزعه لاشقه، آنجا ديگر شق هيچ لزوم ندارد، پاره كردن پيراهن هيچ ضرورتى ندارد، بلكه از همان طريق سر مى‏تواند پيراهن را بيرون بياورد، پس اين مسأله را ما بحثش را گذرانديم، ديگر تكرار نمى‏كنيم، فردا ان شاء الله مسائل بعدى .
    و الحمد لله رب العالمين