• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 426
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    آخرين مطلبى كه در اين قسمت مى‏فرمايند اين است كه مى‏فرمايند و يكفى فيهما المسمى، و ان كان الاولى بل الاحوط كون الازار مما يستر الصرة، و الركبة، و الرداء مما يستر المنكبين، اين يك جهت ديگر بحث، در باب ازار و رداء از نظر مقدار، و طول و عرض كه آيا اين دو لباس، از نظر مساحت و طول و عرض، چه خصوصيتى درشان اعتبار دارد، اول مى‏فرمايند كه مسمى كفايت مى‏كند، همين كه عرف به او ازار بگويد و به ثوب ديگر رداء بگويد، خوب اين دو عنوان از عناوين عرفية است، و از مفاهيمى است كه مردم استعمال مى‏كنند، و در استعمالات عرفية مطرح است، خوب وقتى كه در آن روايت مى‏گويد أمر رسول الله صلى الله عليه و آله، در جريان حجة الوداع بالتجرد فى ازارٍ و رداءٍ، خوب معنى ازار و رداء را عرف بايد ذكر بكند، و بفهمد، لكن دو چيز اينجا وجود دارد، يكى اين كه در ذيل آن روايت احتجاج، آن روايت مفصله‏اى كه در آخر بحث گذشته مى‏خوانديم و از نظر سند هم اعتبار نداشت، در آن روايت در خصوص ازار كه عرض كرديم اصلاً روايتى در اين جهات بحث در باب رداء ما اصلاً نداريم، فقط همان اشتباهاً موثقه سعيد اعرج را، آن هم در يكجا صاحب جواهر، به جاى ازار رداء نقل كرده، اما خوب جوامع حديثى و روائى مخالف با اين بودند، آن مكاتبة كه طبرسى در احتجاج نقل كرده بود، آن هم هر چى مطلب در آن مكاتبة مطرح است، مربوط به ازار است، هيچ صحبت از رداء و خصوصيات رداء در آن مكاتبه نيست، در ذيل آن مكاتبة، اينجورى داشت، كه يكى از خصوصيات ازار، اين است كه ان يقطى صرته و ركبته، صرة و ركبة يعنى از ناف تا زانو را بتواند بپوشاند، بعد هم يك تعليلى درش ذكر شده، كه اين تعليل با تعليل صادر از امام مناسبت ندارد، يك تعليلى است كه شأن يك فقيه است اينجورى استدلال بكند، تعليلش اين است كه مى‏فرمايد فانّ السنة، به اين تعبير تقريباً، فان السنة المجمع عليها بغير خلافٍ، اين است كه ازار ساتر ركبتين و صرة باشد، اين تعليل كردن به سنت مجمع عليها، به غير
    خلافٍ، عرض كردم اين شأن يك فقيهى است كه از راه اجتهاد مى‏خواهد حكم را به دست بياورد، و الا امام معصوم، متناسب نيست كه اينجورى استدلال بكند، كه اين چون يك مسأله‏اى است كه همه قبول دارند، هيچ كسى هم درش مخالفت نكرده، خوب مخالفت كرده باشند، چه ضررى دارد، شما كه عالم به حكم واقعى هستيد اتكاء روى مجمع عليها به غير خلافٍ اين يك قدرى متناسب با شأن امام به نظر نمى‏رسد، حالا اجمالاً در اين روايت آن هم در خصوص ازار اين جهت را ذكر كرده، كه ازار بايد پوشنده صرة و ركبة باشد، و اين مقدار را بپوشاند، اما در باب منكبين، روايتى نيست، يعنى رداء، اما در فتاوا اينطورى كه صاحب جواهر قدس سره مى‏فرمايد، مى‏فرمايد صرح غير واحدٍ، يعنى جمع زيادى از فقهاء تصريح كرده‏اند به اين كه رداء بايد منكبين را بپوشاند، يعنى اگر يك پارچه كمى بود، فرض كنيد نيم متر پارچه بود كمتر از نيم متر پارچه بود، كه نتوانست هر دو منكب را بپوشاند، اين كفايت نمى‏كند، لكن اينجا در دو جهتش بحث است، باز به ازار هم برمى‏گرديم، ان شاء الله، در منكبين، يك وقت بحث اين است كه حداقل آن پارچه ردائى اين است كه ساتر منكبين باشد، يعنى همين مقدار كه منكبين را پوشاند كافى است، و لو پشت بدن انسان پايينتر از منكبين در فاصله‏اى كه محاذى ناف و منكبين واقع شده، و لو باز باشد، آن مانعى مثلاً ندارد، همين مقدار پارچه بتواند منكبين را بپوشاند، و لو اين كه يك قسمت زيادى از پشت سر باز باشد، يعنى كمر انسان اين هيچ مانعى نيست،آيا اينهائى كه منكبين را اعتبار مى‏كنند، به عنوان حداقل مطرح كردند، يا مى‏خواهند بگويند نه روى هم رفته، همين مقدار كافى است، به عبارت ديگر يك وقت كلمه منكبين در مقابل اين است كه منكب واحد كفايت نمى‏كند، اگر يك پارچه وسعتش همين مقدار است كه مى‏تواند يك منكب را بپوشاند، بيشتر از اين مساحت و وسعت ندارد، مى‏خواهند بگويند نه، اين كفايت نمى‏كند، بايد همين به اندازه‏اى باشد، كه هر دو منكب را بتواند ستر بكند، اگر نظرشان اين باشد، خوب اين حرف درستى است، براى اين كه عنوان رداء وقتى كه ما گفتيم درست است كه معنايش معناى عرفى است، ولى پارچه اگر اين مقدار وسعت نداشته باشد، كه دو تا منكب را بتواند بپوشاند، بلكه كمتر از نيم متر است، يك منكب را فقط مى‏تواند ستر بكند، اين لايصدق عليه عنوان الرداء قطعاً، قطعاً عنوان رداء بر اين صادق نيست، اما اگر نظر اينها اين باشد، كه نسبت به جانب زياده هم، بخواهند اينجورى بگويند بگويند همين مقدار كه دو منكب را پوشاند، و لو اين كه پشت كمر انسان قسمت زيادى باز باشد، از آن قسمتى كه خوب لنگ او را مى‏پوشاند، و ازار، تا منكبين، باز باشد، بخواهند بگويد نه اين هيچ مانعى ندارد، همين مقدار كه منكبين را پوشاند، اين كفايت مى‏كند، اگر اين فرمايش را بخواهند ذكر بكنند، آن وقت‏
    همين اشكالى كه جمعى از شراح عروة ذكر كردند، اين اشكال وارد است، كه مجرد اين كه يك پارچه‏اى به همين مقدار باشد، كه منكبين را بپوشاند، اما پايين منكبين يك وجب، بيش از يك وجب، باز باشد، و قسمت پايين را هم كه ازار مى‏پوشاند، اين لايصدق عليه الرداء، رداء بر او صدق نمى‏كند، عنوان رداء اين نيست كه فقط محدوده منكبين را بپوشاند، بلكه مقدارى بيش از منكبين، مخصوصاً، حالا اين را ديگر من اضافة مى‏كنم، مخصوصاً كه خوب ذوق متشرعة هم خودش در فهم مطالب نقش دارد، خوب شارع درست است كه حالا انسان آنجا همه لباسها را در مى‏آورد، ولى پيداست كه اين ازار و قميص را به عنوان ساتر تقريباً مجموعه بدن انسان قرار دادند، اگر بخواهند تمام مردها مثلاً قسمت پشت سرشان با عرض بيش از يك وجب، و با طول بيش از مثلاً دو سه وجب باز باشد، اين با مقام مستوريتى كه شارع كمال عنايت را نسبت به اين معنا دارد، آن هم در مسأله حج، در مسأله‏اى كه فقط جهت عبادى درش مطرح است، سازگار نيست، خوب پيداست كه بايد رداء اين مقدار وسعت داشته باشد، كه وقتى كه در كنار ازار قرار مى‏گيرد، هم در قسمت جلو و هم در قسمت پشت، ديگر از اين زير گردن، تا تقريباً روى پا يعنى نزديك به روى پا، بتواند ساتر باشد، پس مجرد اين كه ما بگوييم در رداء همين مقدار كه منكبين را بپوشاند كافى است، مسأله اينطور نيست، و از عبارت صاحب جواهر و همينطور از عبارت امام بزرگوار معلوم مى‏شود كه اينها ناظر به آن قسمت نقيصه هستند، يعنى كمتر از دو منكب را مى‏خواهند جلويش را بگيرند، آنجائى كه ساتر يك منكب باشد، مى‏خواهند جلوى او را بگيرند، ازشان استفاده مى‏شود كه اگر منكبين پوشيده شد، اين ديگر كافى بلااشكال و هيچ ترديدى در او نيست، در حالى كه مسأله اينطور نيست، صرف پوشيده شدن منكبين با اين كه قسمت عمده پشت بدن انسان و يا جلوى سينه و بدن جلوى انسان باز باشد، اين كفايت نمى‏كند، و خصوصاً با اين كه مذاق شارع در مسأله ستر براى انسان تقريباً روشن است، حالا كسى هم نخواهد اين حرفها را بزند، بايد گفت رداء صدق نمى‏كند، آيا اگر كسى يك پارچه با عرض پانزده سانت را انداخت روى دوشهايش به طورى كه فقط دو منكب را پوشاند، يصدق عليه الرداء، عنوان رداء بر او صدق مى‏كند، يا اين كه صدق عنوان رداء متوقف بر اين است كه بيش از اين مقدارها را بپوشاند، و زائد بر منكبين، پس عبارت جواهر و همينطور عبارت امام بزرگوار، اينها ناظر به طرف نقيصه است، و ظاهرشان اين است كه در جانب زياده، ديگر نه هيچ مسأله‏اى وجود ندارد، در حالى كه در جانب زيادة هم مسأله هست، در باب ازار هم، ازار همين كه مى‏گويند ساتر صرة و ركبة باشد، اين شايد عرض مى‏شود كه كسى بيايد ادعاى اين معنا را بكند، كه آنجا هم ببينيد يك وقت كسى مى‏خواهد ستر
    العورة بكند، ستر العورة كه اصلاً راهش منحصر به ازار نيست، در مسأله حرمت ستر عورت، اگر كسى خواست از اين حرمت فرار بكند، در آنجايى كه يك ناظر محترمى وجود دارد، خوب راه فرار كردن از كشف عورت چيست؟ آن كه راهش منحصر به ازار نيست، ممكن است كسى با دستش ستر عورت بكند، ممكن است با برگ درخت ستر عورت بكند، ممكن است با نشستن ستر عورت بكند، اين مسأله ستر العورة مطرح نيست فقط، مسأله ازار مطرح است، ازار همانى است كه ما از او تعبير به لنگ مى‏كنيم، شبيه اين لنگهايى كه سابقاً در حمامها بود، يا حالا هم در حمامهاى عمومى وجود دارد، اين ازار ظاهراً ديگر به كمتر از اين صدق نمى‏كند، كه فاصله ما بين صرة و ركبة را بپوشاند، عرض كردم اين را نبايد با مسأله ستر العورة مخلوط بكنيم، ستر العورة يك مسأله‏اى است واجب، در غير احرام هم واجب است، راهش منحصر به ازار نيست، هزار تا راه براى ستر عورت دارد، يكى هم ظلمت است، اگر در تاريكى شب بود، خوب العورة مستورة بنفسها، ديگر نياز به لباس ندارد، اما اين يك مسأله‏اى است علاوه بر مسأله ستر العورة به نام پوشيدن ازار، پوشيدن ازار، ازار ديگر ظاهرش اين است كمتر از اين صدق نمى‏كند، كه ما بين صرة و ركبة را بپوشاند، لذا در آن جهت ظاهراً ترديدى وجود نداشته باشد، اين راجع به اصل مسأله لبس ثوبين، كه خوب به مناسبت اين كه يك مسأله ديگرى كه بعد مى‏آيد در خلال اين ما مطرح كرديم، يك قدرى طول كشيد، حالا فروعات اين مسأله، در مسأله شانزده، مى‏فرمايند الاحوط عدم الاكتفاء بثوبٍ طويل، يتزر ببعضه، و يرتدى بالآخر، الا فى حال الضرورة، و مع رفعها فى اثناء العمل، لبس الثوبين، اين يك تكه از مسأله شانزده است، آيا به جاى ثوبين، كافى هست كه كسى يك پارچه خيلى وسيعى را و عريض و طويلى را انتخاب بكند، اما يك لب پارچه، كه هم در رابطه با ازار و ستر صرة و ركبة از آن استفاده بكند، هم در رابطه با رداء، يك پارچه عريض و طويلى را از اين زير گردن به خودش بپيچد، تا توك پا، هم منكبينش ستر شده، هم ما بين الصرة و الركبة ستر شده، اما با پارچه واحدة است، اين كفايت مى‏كند يا نه؟ خوب اينجا ايشان احتياط مطلق فرمودند كه نه، كفايت نمى‏كند، و علتش هم اين است كه ما چه به عنوان ازار و رداء مى‏بينيم دو تا عنوان، در روايات مطرح است، و چه خارجاً اصلاً عنوان ثوبى الاحرام به صورت تثينه، اين يك چيزى است كه ديگر گوش همه را پر كرده، كتابها را هم پر كرده، در روايات هم هست، ثوبى الاحرام، روى اين عنوان تعدد تكيه شده، حالا آنى كه عنوان ازار و رداء دارد، كه خوب او تعدد درش خيلى واضح و روشن است، آنهايى هم كه عنوان ازار و رداء ندارد، ثوبى الاحرام در خيلى از روايات ذكر شده، از اينجا خوب ما احتمال مى‏دهيم آن هم احتمال خيلى قوى، كه روى اين‏
    اثنينيت، و تعدد، تكيه شده باشد، ما كه علم غيب نداريم، ما يك وقت ملاك دستمان هست، يعنى مى‏گوييم نظر شارع اين است كه لباسهاى مخيط كنده بشود، يك لباس غير مخيط از زير گردن تا پايين پا را بپوشاند، اگر اين ملاك دست ما باشد، خيلى خوب، مى‏گوييم با يك لباس، با يك ثوب شما بپوشانى، كفايت مى‏كند، اما ما كه اين ملاك دستمان نيست، ما وقتى برخورد به لسان روايات مى‏كنيم، مى‏بينيم در لسان روايات هر جورى تعبير شده، در داخلش اثنينيت مطرح است، دو تا، دو تا در مقابل اين كه كمتر از دو تا جايز نيست، حالا بعد مى‏آييم كه بيش از دو تا مانعى ندارد، مخصوصاً در مواقعى كه فرضاً مثل حالا هوا سرد است، كسى بخواهد بجاى يك حوله و يك رداء، پنج تا رداء روى خودش بيندازد، مانعى ندارد، ولى بحث در كمتر از دو تا است، كمتر از دو تا را ما از كجا مجوز براى او پيدا بكنيم، مگر اين كه احراز كنيم كه ملاك مستوريت است، و چنين احرازى براى ما راه وجود ندارد، و مخصوصاً با توجه به يك نكته‏اى كه در بعضى از روايات گذشته خوانديم و آن اين بود كه مى‏گفت اگر كسى ازار ندارد، و لايتمكن من الازار، مى‏تواند شلوار بپوشد، خوب چرا نمى‏گويد ردائش را اينقدر بلند بكند، كه جاى ازار را پر بكند، چنين حرفى را نمى‏زند، مى‏گويد اگر كسى لايتمكن من الازار همان سرابيل را بپوشد، ببينيد سرابيل ثوب مستقل، ثوب مستقل، در درجه اول ازار، ان لم يتمكن سرابيل، در باب رداء هم همينطور است، مى‏گويد در درجه اول، در روايات خوانديم، در درجه اول رداء، اگر رداء برايش امكان نداشت، عباء و يا قميصش را مقلوباً، معنايش اين است كه روى اين عنوان تكيه شده، به عنوان يك ثوب مستقل، در درجه اول ثوب مستقل عنوان ردائى است، در درجه دوم عبارت از قميص و عباء است مقلوباً، خوب مى‏خواست بگويد كه به جاى قميص و عباء، ازار خودش را آن قدر بلند و طولانى بگيرد، كه از منكبين شروع بكند، به پوشاندن تا پايين، چرا آمد به جاى رداء مسأله عباء و قميص را مقلوباً مطرح كرد، خوب مى‏خواست بگويد ازارش را خيلى وسيع بگيرد كه جاى رداء را هم پر كند، اينها همه تأييد مى‏كند كه روى اين تعدد، عنايت هست، نه صرف مستوريت از منكبين تا نزديك روى پا است، نه تعدد بايد در كار باشد، در درجه اول ازار و رداء، ازار نه سراويل، رداء نه عباء و قميص، به صورت مقلوب، پس همه اينها تقريباً كاشف از اين معنا است كه روى تعدد در آنجا تكيه شده، حالا اگر كسى هم خيلى جرأت نكرد فتواى به تعدد بدهد، ديگر حداقل مثل امام بزرگوار بايد احتياط وجوبى در اين رابطه داشته باشد، كه ديگر از احتياط وجوبى انسان نمى‏تواند تنزل بكند و پايش را پايين بگذارد، البته باز همه اين حرفها در صورتى است كه تعدد برايش امكان داشته باشد، اما اگر يك كسى است كه هيچ چيز ندارد، غير از يك پارچه‏اى كه عرض مى‏شود
    كه اين پارچه هم فرض كنيد نمى‏شود او را متبدلش كرد به ازار و رداء، خصوصيتى درش هست كه تعدد درش امكان‏پذير نيست، ضرورت هم اقتضاء كرده، كه اين پارچه را بپوشد و غير از اين هم چيزى وجود ندارد، مى‏فرمايند در صورت ضرورت اشكالى ندارد، ولى خوب همان قاعده ضرورت هم اينجا پياده مى‏شود، كه الضرورة تتقدر بقدرها، تا زمانى كه ضرورت هست، اين معنا را به آن اكتفاء بكند، آن آنى كه ضرورت مرتفع شد، و تعدد برايش امكان‏پذير بود، و ديگر مانعى از تعدد وجود نداشت، همان آن بايد تعدد را رعايت كند، و دو لباس به عنوان ازار و رداء را لبس بكند، اين يك جهت. دنبال اين مى‏فرمايند و كذا الاحوط كون اللبس قبل النية و التلبية، فلو قدمهما عليه أعادهما بعده، اين هم يك مسأله مبتلابه خوبى هست، خوب اين لباسهاى احرام وقت پوشيدنش كى است؟ وقت پوشيدنش مى‏فرمايد احتياط وجوبى اين است، كه قبل از آنى كه نيت احرام بكند، يعنى نيت حج عمرة، و قبل از آنى كه تلبية بگويد، اول اين دو لباس را بپوشد، در حقيقت خودش را آماده كند، بعد كه اين دو لباس را پوشيد، آن وقت نيت كند و تلبية بگويد، و در كلام بعضى از فقهاء مثل علامة در كتاب منتها، تصريح به اين معنا شده، كه كسى كه اراده احرام دارد، واجب است بر او اين كه مجرد بشود از لباسهاى معمولى و بپوشد دو لباس احرام را، ثم احرم، بعد از پوشيدن دو لباس احرام، آن وقت محرم بشود، كه احرام در حالى شروع بشود، كه كان لابساً لثوبى الاحرام، آن وقت مسأله را اين قدر تند و تيز كردند هم ايشان هم مرحوم سيد قدس سرهما، كه مى‏فرمايند كه اگر كسى پيش از پوشيدن دو لباس احرام، نيت و تلبية را انجام داد، و ثم لباسهاى احرام را پوشيد، بعد از پوشيدن دو لباس احرام احتياط اين است كه نيت و تلبية را تكرار كند، نيت و تلبية را تجديد بكند بعد از پوشيدن دو لباس احرام، خوب، مسأله به اين تندى و داغى بحث اين است كه دليلش چيست؟ چه دليلى دلالت بر اين مطلب مى‏كند؟ عرض مى‏شود كه يك بحثى كه گذشت، اختلاف در اين بود كه آيا اين پوشيدن دو لباس احرام در ماهيت احرام و در صحت احرام دخالت دارد يا اين كه نه يك واجب تعبدى مستقل است و همانطورى كه احرام يك محرماتى دارد، بعضى از واجبات هم دارد، يكى از واجباتش پوشيدن لباسهاى احرام است، خوب اين مسأله را ما گذرانديم، و در آنجا اكثر محققين، نظرشان اين است كه پوشيدن دو لباس احرام اين شرطيتى براى صحت احرام ندارد، حتى گفتيم از باب مثال حتى اگر كسى گفت نه خير، من مى‏خواهم عارياً محرم بشوم، و لو اين كه عمل حرامى هم در رابطه با كشف عورت داشته باشم، مى‏خواهم عارياً محرم بشوم، گفتيم از نظر صحت احرام مسأله‏اى نيست، احرام با نيت و تلبية حاصل مى‏شود، حالا اين مى‏خواهد عارياً محرم بشود، مى‏خواهد با ثوبى‏
    الاحرام محرم بشود، اكثر محققين نظرشان در رابطه با پوشيدن دو لباس احرام اين بود كه شرطيتى براى صحت احرام ندارد، اين يك واجبى است فى حال الاحرام، واجبٌ تعبدى و واجب مستقل، حالا روى هر دو فرضش ما اينجا بحث مى‏كنيم، اگر اين واجب تعبدى شد، واجب تعبدى شد، چه دليلى مى‏گويد كه اين لبس ثوبى الاحرام بايد قبل النية و التلبية باشد، تنها دليلى كه مى‏تواند، اين معنا را دلالت بكند، رواياتى است كه عرض مى‏شود آن مستحبات را ذكر مى‏كند، كه وقتى انسان به مسجد شجرة رسيد، نمى‏دانم غسل بكند، چه بكند، چه بكند، و لباسهاى احرام را بپوشد، و بعد هم محرم بشود، اين حالا ما مى‏توانيم به اين تكيه بكنيم، مخصوصاً با توجه به آن نكته‏اى كه عرض كرديم، گفتيم مجرد اين كه يك جمله‏اى يك هيئت افعلى در رديف يك هيئآت افعل ديگرى واقع مى‏شود كه آنها را قرينه خارجية بر استحبابشان داريم، مثل نمى‏دانم كندن موى زير بغل، كندن آنة، غسل كردن، و امثال ذلك، كه اينها بلااشكال از مستحباب در حال احرام است، دليل خارجى داريم بر اين كه هيچ كدام از اينها حتى وجوب ندارد، نه تنها شرطيتى براى احرام ندارد، بلكه وجوب هم ندارد اينها، آيا بگوييم اين كه مى‏گويد دو لباس احرام را بپوشد و بعد مثلاً نيت كند و تلبية بگويد، خوب نسبت به اين كه ما دليلى بر استحباب نداريم، خوب نسبت به اين ما بايد حكم به وجوب بكنيم، بگوييم واجب است كه ثوبى الاحرام را اول بپوشد، و بعد نيت و تلبية بگويد، ولى خوب از طرف ديگر، آنهائى كه قائلند به اين كه، لبس ثوبين واجب تعبدى است، مى‏گويند اين از احكام احرام است، مثل محرمات احرام مى‏ماند، محرمات احرام چه موقع حرام مى‏شود، بعد از آنى كه احرام تحقق پيدا كرد، حتى عرض كرديم كه اگر كسى نيت هم بكند، لكن هنوز تلبية نگفته، در فاصله بين نيت و تلبية محرمات احرام بر او حرام نيست، لذا در روايات سؤال شده بود كه كسى نيت احرام كرد، و عقد الاحرام ثم خرج من مسجد الشجرة، فواقع اهله، امام در جواب فرمود كه چون تلبية نگفته ليس عليه شى‏ءٌ، يا در يك روايتى بود كه خود امام صادق صلوات الله ظاهراً، بعد عقد الاحرام قبل التلبية، آن غذائى را برايشان آوردند كه در آن زعفران بود، و زعفران عرض مى‏شود كه براى محرم به عنوان بوى خوش حرام است، مع ذلك امام استفاده كردند، چون هنوز تلبية نگفته بودند، و در فاصله بين نيت و تلبية بود، آن وقت اگر ما بگوييم لبس ثوبى الاحرام از واجبات احرام است، معنايش اين است كه اول بايد محرم بشود، بعد اين وجوب گريبانش را بگيرد، تا زمانى كه محرم نشده، وجوبى گردن اين نمى‏گيرد، همانطورى كه محرمات احرام گريبان اين را نمى‏گيرد، واجبات احرام هم گريبان اين را نمى‏گيرد، و همينطور اگر ما قائل به شرطيت بشويم، اينجا از خيلى از كلمات استفاده مى‏شود كه اگر لبس ثوبين‏
    شرطيت براى صحت احرام داشته باشد، ديگر مثل اين كه روشن است، كه بايد لبس ثوبين قبل النية و التلبية تحقق پيدا بكند، در حالى كه اين هم روشن به نظر نمى‏رسد، براى اين كه اگر لبس ثوبين شرطيت پيدا كرد براى صحت احرام، آيا معنى شرطيت اين است كه قبل النية و التلبية بايد واقع بشود، حتى يقع الاحرام صحيحاً، معناى شرطيت اين نيست كه قبل النية و التلبية باشد، معناى شرطيت اين است تا اين لبس نباشد، احرام صحيحاً واقع نمى‏شود، اما كى اين لبس واقع بشود، اين ديگر در معناى شرطيت نيست، از عنوان شرطيت ما نمى‏توانيم استفاده كنيم كه ظرف زمانى وقوع لبس بايد قبل النية و التلبية باشد، كه اگر بعد النية و قبل التلبية شد، فايده ندارد، كجا دلالت كرده بر اين كه شرطيتش به نحو شرطيت خاصة است، يك وقت دليل مثل وضوء در باب نماز است كه مى‏گويد لاصلاة الا بطهورٍ، مى‏فهميم كه شروع نماز بايد با طهارت باشد، اما اينجا نگفتند كه لاشروع فى الاحرام الا مع لبس الثوب كه ما استفاده كنيم كه لبس ثوب بايد قبل از شروع در احرام تحقق پيدا بكند، نه اينجا مى‏گويند اگر مى‏خواهى روى اين فرض اگر مى‏خواهى احرامت صحيح باشد، همانطورى كه نيت و تلبية لازم است، لبس ثوبين هم لازم است، اگر لبس ثوبين نباشد، احرامت باطل است، اما اين لبس ثوبين كجا تحقق پيدا بكند، در معنى شرطيت اين معنا نخوابيده كه لبس ثوبين بايد قبل النية و التلبية تحقق پيدا بكند، در عين حال يك دقتى باز در اين مسأله بفرمائيد تا فردا ان شاء الله .
    و الحمد لله رب العالمين