• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 424
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    بحث اصلى ما درباره لبس ثوبين به عنوان يكى از واجبات احرام بود، در اين رابطه، دو جهتش را ما بحث كرديم، يكى اين كه آيا اصولاً لبس ثوبين، براى احرام و در حال احرام، اين وجوب دارد يا نه؟ كه نتيجه اين بحث اين شد كه، هو واجبٌ، بحث دوم اين بود كه، آيا لبس ثوبين براى صحت احرام، و انعقاد احرام شرطيت دارد، يا نه؟ به عبارت ديگر آيا وجوب لبس ثوبين يك وجوب شرطى است، مثل وجوب وضوء براى نماز مى‏ماند، يا اين كه يك واجب تعبدى استقلالى است، منتها در حال احرام وجود دارد، كه در اين بحث هم، به اين نتيجه رسيديم كه لبس ثوبين، هيچ شرطيتى براى صحت احرام ندارد، منتها به مناسبت اين بحث يك بحث ديگرى مطرح شد، كه امام بزرگوار و مرحوم سيد قدس سرهما، در بعضى از مسائل آتية آن بحث را عنوان كردند، لكن ما به تناسب اين بحث را هم مطرح كرديم، و آن اين كه آيا بعد از آنى كه لبس ثوبين شرطيتى براى صحت احرام ندارد، آيا لبس المخيط مانعيت دارد، از صحت احرام، و اگر كسى در حال احرام لابس مخيط باشد، مى‏خواهد ثوبى الاحرام را پوشيده باشد، يا نپوشيده باشد، آيا اين مانعيتى از صحت احرامش دارد يا نه؟ اين هم نتيجه بحث اين شد، كه در صورت جهلش مسلم مانعيت ندارد، و در صورت علم و عمدش اختلاف بود، لكن بر حسب آنچه كه ما عرض كرديم، هم مقتضاى قاعدة و هم مقتضاى اطلاق روايت اين بود كه در صورت علم و عمد هم هيچ مانعيتى از صحت احرام ندارد، اين ترتيب بحثهاى گذشته بود، اما فعلاً در اين قسمت دو جهت بحث باقى مانده، يك جهت راجع به اين كيفيت ثوبى الاحرام است، كه اين دو لباس احرام به چه صورت پوشيده بشود، و به چه صورت بر تن محرم عرض مى‏شود، قرار بگيرد، درباره خصوصيات مربوط به كيفيت لبس ثوبين است، جهت ديگر مربوط به كميت است كه آيا اين دو لباس حداقل مثلاً بايد چند متر باشد، و چه مقدار را بتواند بپوشاند، و ساتر باشد، كه اين مربوط به كميت اين دو ثوب‏
    است، حالا اين دو جهت در اين بحث، باقى مانده، بحث فعلى ما راجع به كيفيت است، كه اول عبارت امام بزرگوار را مى‏خوانيم، بعد ان شاء الله درباره‏اش بحث مى‏كنيم، عبارت ايشان به دنباله آن بحثهاى گذشته، اين است، مى‏فرمايند و الظاهر عدم اعتبار كيفيةٍ خاصة فى لبسهما، فيجوز الاتزار بأحدهما كيف شاء، و الارتداع بالآخر او التوشه به، او غير ذلك، من الهيآت، لكن الاحوط لبسهما على الطريق المألوف، و كذا الاحوط عدم عقد الثوبين، و لو بعضهما ببعضٍ، و عدم غرضهما بعبرةٍ و نحوها، لكن الاقوى جواز ذلك كله ما لم يخرج عن كونهما ردائاً و ازاراً، نعم لايترك الاحتياط بعدم عقد الازار على عنقه، در رابطه با كيفيت كه در اين قسمت از عبارت ايشان مورد تعرض واقع شده، مسأله به اين صورت است، كه اين دو لباس هيچ ترديدى نيست در اين كه يكى از اينها به عنوان ازار مطرح است، و بايد عملاً اتزار به او بكند، يعنى آن لباسى كه عورتين را مى‏پوشاند بجاى آن لباس مخيط واقع بشود، كه عنوانش عنوان ازار و ما يشابه آنى كه ما از آن تعبير به لنگ مى‏كنيم، پارچه‏اى است كه به كمر بسته مى‏شود، براى ستر عورتين، و آنهائى كه اطراف عورتين قرار گرفته‏اند، در اين معنا، هيچ ترديدى نيست، كه يكى از اين پارچه‏ها، بايد به عنوان ازار به كار گرفته بشود، منتها يك بحثى را در ذيل مى‏كنند، كه به ترتيب همين بحث ايشان بعد ما بحث مى‏كنيم، و آن اين است كه آيا ازار را مى‏شود كه به گردن خودشان عرض مى‏شود ببندند، مثل اين كه يك پارچه بسيار بزرگى باشد و چون بستن پارچه ازار خوب يك قدرى مشكل است، اگر به گردن ببندند، اين ديگر خيالشان راحت مى‏شود، آيا جائز است يا نه؟ اينجا احتياط لزومى نسبت به ترك اين معناست، به لحاظ روايت يا دو روايتى كه در اين باب وارد شده، و بعد ان شاء الله عرض مى‏كنيم، پس اين جهتش ترديدى نيست، كه يكى از اينها بايد به عنوان ازار، ازش استفاده بشود، اما پارچه دوم در كلمات فقهاء، عرض مى‏شود كه تعبيرات مختلفى شده، شما يعنى آنهائى كه حج مشرف شديد، ديديد كه خيلى از مخصوصاً برادران اهل تسنن، آنها نحوه پارچه ديگرى را كه روى دوش مى‏اندازند، عملاً يك قدرى مغاير با آن نحوه‏اى است كه بين شيعة تقريباً استمرار دارد، آنى كه در روايات از آن تعبير شده، عنوان رداء است، عنوان يرتدى است، و يتردى هم در بعضى از كلمات به كار برده شده، يرتدى او يتردى، ظاهراً هر دويش صحيح باشد، در روايات كلمه رداء به كار رفته، كه حالا مى‏خوانيم چند تا روايتش را، ان شاء الله، اما در كلمات فقهاء بعضيها اينجورى تعبير كردند، گفته‏اند كه يرتدى بثوب الآخر، به همين عنوان فقط، بعضيها به جاى عنوان يرتدى كلمه يتوشه، يتوشه بالآخر، يتوشه همانجورى است كه شما اگر مشرف شديد ملاحظه كرديد و آن اين است كه پارچه را از زير عرض مى‏شود كه راست از زير كتف راست‏
    مى‏اندازند، روى شانه چپ، از اينجا بيرون مى‏برند، و از پشت از روى شانه چپ پايين مى‏اندازند، طرف ديگرش را، در نتيجه اين شانه راست عارى مى‏ماند، بدون اين كه چيزى او را ستر بكند، چون از زير بغل بيرون مى‏رود، بغل راست، و از روى شانه چپ سرازير مى‏شود، به طرف بدن، همانطورى كه كثيراً ما ملاحظه مى‏كنيم، در بعضى از عبارات خصوص همين يتوشح به را ذكر كردند، بعضى از كلمات، هر دو را ذكر كردند، گفته‏اند يرتدى، او يتوشه به،
    با كلمه او تخيير را خواسته‏اند افاده بكنند، كه به چه صورت ردائى باشد، كه خوب قاعدتاً رداء هر دو شانه را مى‏پوشاند، و نحوه‏اش اين است كه انسان پارچه را از پشت روى دو تا شانه، قرار مى‏دهد، و دو كتف پوشيده مى‏شود، بعضيها اينجورى تعبير كردند، بعضيها هم گفتند كه نه هيچ كيفيت خاصه‏اى در اين پارچه دوم مطرح نيست، حتى اگر عكس آن صورتى كه ملاحظه مى‏كنيم كه از زير بغل راست روى كتف چپ قرار مى‏دهند، اگر عكس اين معنا بشود، يعنى از زير بغل چپ روى كتف راست، قرار بگيرد، اين هيچ گونه مانعى ندارد، براى اين كه دليلى بر تعين هيچ يك از اين كيفيات قائم نشده، و ما نمى‏توانيم خصوصيتى براى كيفيت خاصة قائل بشويم، اما صاحب حدائق كه خوب صاحب جواهر از ايشان به بعض المحدثين تعبير مى‏فرمايد، ايشان روى همين ظواهر روايات، ازشان استفاده مى‏شود كه همين عنوان ردائى، تعين دارد، يعنى بايد اين پارچه از پشت قرار بگيرد، و دو كتف انسان را بپوشاند، مانند همين ردائى كه من و شما به دوش داريم و هر دو كتف را مى‏پوشاند، حالا چند تا روايت است، اين روايات را بخوانيم، تا ببينيم كه نتيجتاً در اينجا چه بايد گفت، عبارت امام را هم كه ملاحظه فرموديد، هم ارتداء هم توشه، و هم غير ذلك من الهيئآت، يعنى هيچ كيفيت خاصه‏اى ضرورت ندارد، لكن احوط آن هم احوط استحبابى اقتضاء مى‏كند كه به همين طريقه متعارف، و طريق مألوف كه انسان دو كتفش را با آن پارچه دوم بپوشاند، احتياط اقتضاء مى‏كند كه اين معنا رعايت بشود، اما ضرورتى براى رعايت اين هيئت و اين كيفيت به نظر ايشان هم وجود ندارد، روايات يكى‏اش در جلد هشتم وسائل است، در ابواب اقسام حج، باب دوم، حديث پانزدهم، روايت مفصله‏اى است كه در جريان، حجة الوداع رسول خدا صلوات الله عليه وارد شده، كه رسول خدا قبل از اين كه عازم حج بشوند، در حقيقت اعلام كردند و حتى نامه نوشتند براى مسلمانهائى كه در مدينه نبودند و در حول و هوش مدينه بودند، اينها را ازشان خواستند كه بياييد در مسأله حج شركت كنيد، براى اين كه خوب آخرين حج و در حقيقت اولين حجى بود كه از مدينه، با رسول خدا مى‏خواست واقع بشود، چون همانطورى كه عرض كرديم، رسول خدا بعد از هجرت به مدينه منورة، تنها براى يك نوبت حج انجام دادند، و آن هم‏
    همان حجة الوداع بود، كه در سال آخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، لذا رسول خدا دعوت كردند مردم را براى شركت در آن حج، آن وقت دارد فأقبل الناس، مردم ديگر استقبال كردند، اين دعوت رسول خدا را، عبارت اين است فلما نزل الشجرة، وقتى كه رسول خدا وارد شجرة شدند، حالا مسجد شجرة بنا بر عقيده ما، أمر الناس بنتف الابت، مردم را دستور دادند، كه اين موهاى زير بغل را بكنند، و حلق الآنة، موهاى آنة را حلق بكنند، و الغسل، خوب اينهايش دليل داريم بر اين كه مستحب است و ضرورتى ندارد، عمدة اين جهت است، و التجرد فى ازارٍ و رداءٍ، فرمودند لباسهاى مخيطتان را بيرون بياوريد، و به جاى آنها يك ازار و يك رداء شما بپوشيد، خوب تعبير در اينجا عنوان رداء است، و بعد او ازارٍ، و عمامةٍ يضعها، على عاتقه، لمن لم يكن له رداءٌ، فرمودند اگر كسى رداء ندارد، همان عمامه سرش را روى شانه خودش قرار بدهد، يضعها على عاتقه، اين روايت را صاحب جواهر كه نقل كردند، حالا در اين نسخه‏اى كه پيش ما هست و مثلاً تصحيح هم شده، و با توجه به مدارك روائى هم تصحيح شده، اين يضعها را ايشان بعضها نقل كرده، و عمامةٍ بعضها على عاتقه، ولى خوب اين خلاف اصلاً سياق عبارت است، ظاهر همانى است كه در كتاب وسائل هم هست، يضعها، على عاتقه، يعنى همان عمامة را روى شانه، البته باز مى‏كند، روى شانه قرار مى‏دهد، و اين ديگر عنوان ردائى پيدا مى‏كند، خوب اين روايت عرض مى‏شود كه عنوان، عنوان رداء است، و حتى اگر كسى رداء ندارد، جانشين هم براى رداء در اين روايت مشخص شده، اين يك روايت، اما چند تا روايت در همين جلد نهم، وسائل، در ابواب، تروك احرام نقل شده، يكى در باب، چهل و چهارم، از ابواب، تروك احرام، روايت، دوم اين باب است، روايت دوم، صحيحه‏اى است مال عمر بن يزيد عن ابى عبدالله عليه السلام قال يلبس المحرم الخفين، اذا لم‏يجد نعلين، حالا اين خارج از بحث ما است، كه اگر نعلينى كه روى پا را نمى‏پوشاند، اگر كسى پيدا نكرد، و از آن طرف پياده هم بدون كفش نمى‏تواند راه برود، اين برايش جايز است كه خفين بپوشد، كه خفين عبارت از آن كفشى است كه روى پا را مى‏پوشاند، و همان چيزى است كه در باب كتاب وضوء مورد اختلاف بين شيعه و سنى هم هست، كه آيا مسح بر خفين جايز است يا نه؟ آنها مسح بر خفين را جايز مى‏دانند، لكن ما مسح بر خفين را جايز نمى‏دانيم، و حتى در يك روايتى است كه امام مى‏فرمايد سه مطلب است كه من در مورد اين سه مطلب از هيچ كس تقية نمى‏كنم، يكى‏اش همين مسأله مسح بر خفّين است، حالا عمدة اين عبارت بعدى است كه به ما ارتباط دارد، عبارت بعدى اين است و ان لم‏يكن له رداءٌ، اگر كسى رداء نداشته باشد، طرح قميصه على عنقه، يا در نسخه بدل على عاتقه، پيراهنش را روى شانه‏اش بيندازد، او
    قبائاً، يا قبائش را روى شانه‏اش بيندازد، بعد ان ينكسه، بعد از آنى كه او را قلبش بكند، يعنى ظاهرش را باطن بكند، باطنش را ظاهر بكند، خوب اين هم تعبير به رداء درش شده، و جانشين هم براى رداء مشخص شده، يكى هم حديث هفتم اين باب است، كه آن هم تقريباً شبيه همين روايت است، صدوق نقل كرده باسناده عن محمد بن مسلم كه حالا در اسناد صدوق به محمد بن مسلم، يك مناقشه‏اى كردند، ايشان نقل مى‏كند، عن ابى جعفر عليه السلام فى حديثٍ قال و يلبس المحرم القباء، اذا لم‏يكن له رداءٌ، وقتى كه رداء نداشته باشد، خوب قباء مى‏پوشد، اما و يقلب ظهره لباطنه، به شرطى كه زير و رو بكند ظاهرش را باطن بكند، و به تعبير ما پشت و رو بكند، اين قباء خودش را، و همينطور در باب سى و پنج عرض مى‏شود كه از ابواب تروك احرام، آنجا هم عرض مى‏شود كه اينجورى دارد در ابواب تروك احرام باب سى و پنج حديث اول، حديث اول اينجورى دارد، صحيحه معاوية بن عمار، عن ابى عبدالله عليه السلام قال لاتلبس ثوباً له أضرارٌ يعنى دكمه هايى دارد، و انت محرم، الا أن تنكسه يعنى ظاهرش را باطن كنى، و باطن را ظاهر، و لا ثوباً تدرئه، ثوبى كه او را به عنوان درع قرار بدهى، يعنى عرض مى‏شود ثوبى كه مخيط باشد، و جنبه درعى داشته باشد، و لاسراويل الا أن لايكون لك ازارٌ و لاخفين، الا أن لايكون لك نعلين، اين دو تا روايت در باب ازار است، در باب رداء نيست، در باب ازار هم جانشين معين مى‏كند، در صورتى كه قدرت بر ازار نداشته باشد، حالا در باب رداء آيا ببينيد رداء وقتى كه تعبير مى‏كنند، مى‏گويند شما بايد، داراى رداء باشيد، خوب حالا اگر عباى انسان از شانه انسان از يك شانه كنار رفت، آيا عنوان ردائى از اين عباء بيرون مى‏رود، اگر الان كه مثلاً عباى من از شانه‏ام، افتاده، ديگر عنوان ردائى بر اين عباء صادق نيست، يا اين كه عنوان رداء صادق است، آيا اين رواياتى كه مى‏گفت فى ازارٍ و رداءٍ، مقصود چيست؟ مقصود كيفيت پوشيدن رداء نظر دارد، يا به اصل عرض مى‏شود داشتن رداء؟ ظاهر اين است كه اين به كيفيت پوشيدن رداء نظر دارد، پوشيدن رداء به همان كيفيتى است كه انسان دو شانه‏اش را به وسيله رداء مستور بكند، و حفظ بكند، و اگر كسى را ما ملاحظه بكنيم ببينيم مثلاً در خيابان، عبائش يك طرف شانه‏اش را گرفته، يك طرف شانه‏اش به طور كلى خارج از عباء است، اين درست است كه هذا واجدٌ للعباء و لرداء، اما ارتداء به رداع غير از واجديت رداء است، ارتداء به رداء ظاهرش اين است كه بايد كتفين را بپوشاند، منتها اشكالى بعضى از بزرگان مى‏كنند، كه اين اشكال جايش اينجا نيست، اشكال كردند كه اين چون در رديف مستحبات واقع شده، أمر رسول الله به نتف الأبت، و حلق الآنة و الغسل اين نمى‏گذارد كه، ما اعتماد بر وجوب اين معنا پيدا بكنيم، اين اشكال جايش اينجا نيست، ما حالا در مرحله‏اى داريم بحث‏
    مى‏كنيم كه از اصل وجوب لبس ثوبين ما فارغ شديم، يك وقت در اصل وجوبش مناقشه داريم، خوب بحثى نيست، اما اگر ما از اصل مسأله فارغ شديم، و اصل وجوب لبس را ثابت كرديم، خوب اين روايت مى‏گويد فى ازارٍ و رداءٍ، ديگر چه دليلى داريم بر اين كه اين هم مسأله‏اش مسأله استحباب است، نه ثابت شده كه ازارٍ و رداءٍ عنوان آن ثوبينى است كه يجب لبسهما، و اگر شما بخواهيد بگوييد كه نه همين جا ما تفكيك مى‏كنيم، ممكن است اصل لبس ثوبين واجب باشد، اما كونه ازاراً و ردائنش استحباب داشته باشد، بگوييم پس در ازارش هم شما همين حرف را بزنيد، اصلاً لازم نيست كه يكى از اين دو تا ازار باشد، هيچ ضرورتى ندارد، نه اين يك آدمى است كه ستر عورت هم نمى‏خواهد بكند، اگر مسأله اين است آيا ما مى‏توانيم اين حرف را بزنيم كه بياييم تفكيك بكنيم بگوييم ادله‏اى كه سابقاً دلالت بر وجوب مى‏كرد، مى‏گفت لبس الثوبين واجبٌ، اما اين كه يكى از اين دو لباس بايد عنوان ازارى داشته باشد، و يكى ديگر عنوان ردائى، اين ديگر دليل برش دلالت نمى‏كند، براى اين كه اين در رديف مستحبات ذكر شده، و ما نمى‏توانيم اين عنوان ازارى و ردائى را به عنوان ضرورت و وجوب مطرح بكنيم، خوب جوابش اين است كه در عنوان ازار كه هيچ كسى ترديد نكرده، بايد اتزار بكند، به ازار، مانند لنگى كه در حمام كسى ازش استفاده مى‏كند، منتها حالا آيا اين لنگ را مى‏شود به گردن هم بست يا نه؟ آن يك بحث ديگرى است، اما عنوان ازارى را ما نمى‏توانيم از دست بدهيم، و بگوييم اين هم معلوم نيست ضرورت داشته باشد، اين تقريباً مسلم است لزوم عنوان ازارى، خوب اگر اين است چطور وقتى نوبت به رداء مى‏رسد، آنجا مسأله با ترديد مواجه مى‏شود، پارچه‏اى را كه از زير بغل انسان بيرون كند، و بعد يك كتف را بپوشاند، آيا صدق مى‏كند كه اين رداءٌ، رداء با يرتدى به، كه ديگر قابل تفكيك نيست، يا بايد رداء را رويش تكيه كرد، رداء يرتدى به است، اما هم رداء باشد هم يُتوشه به، اصلاً جمع بين اين دو تا عنوان لعله نشايد، كه هم عنوان ردائى دارد هم لم‏يرتد به، بل توشه به،
    خوب اگر اينطور است، اصلاً لازم نيست به آن صورت باشد، توشه هم نكند، چه كار بكند؟ آيا به اين صورت را شما تجويز مى‏كنيد؟ كه كسى يك لنگ را از كمر ببندد، آن عنوان ردائى را هم از زير دو تا بغل به طرف پايين ببندد، اين چطور است، به اين مقدار، كه اين هم تقريباً شبيه ازار است، منتها قسمت از زير بغلها تا مثلاً ناف را مى‏پوشاند، اگر اينطورى بپوشد چطور است، كه هر دو شانه، باز باشد، زير بغلها هم باز باشد، لكن از اينجا تا پايين يعنى تا روى عرض مى‏شود كه صرة را بپوشاند، آيا به اين مقدار هم شما اكتفاء مى‏كنيد؟ خوب اگر مى‏گوييد هذا رداءٌ اما در عين اين كه رداءٌ، لايلزم أن يرتدى به، يا يتردى به، نه اين ضرورت ندارد، رداء هست، اما هر جورى مى‏خواهى بپوشى‏
    بپوش، يك جور ديگرش هم اين است، كه اصلاً از زير بغل هم رد نكند، عرض مى‏شود همينطور پارچه را تا كند، بيندازد روى يك شانه‏اش، همين، پارچه را يك شانه‏اش بيندازد، مثل بعضى چيزهايى كه انسان روى يك شانه مى‏اندازد، از زير بغل هم رد نمى‏كند، نه همينطور اين پارچه را عرض مى‏شود بپيچد و طولانى كند، همينطور بيندازد روى شانه‏اش، آيا اين هم مى‏شود بهش اكتفاء كرد، به عنوان اين كه انه رداءٌ صدق رداء مى‏كند، مثل عبائى كه انسان عبائش را تا بكند، بعد اين عباى تا كرده را بيندازد انسان روى شانه خودش، صدق مى‏كند كه هذا قد لبس الرداء، رداء اين پوشيده، در حالى كه كلمه لباس و لبس آن قدر دائره‏اش وسيع است كه شما ملاحظه كرديد، حتى اين تعبيرى كه ما در فارسى مى‏كنيم كه كسى انگشتر به دست مى‏كند، در تعبير عربى، مى‏گويند لبس الخاتم، انگشتر را عنوان پوشيدن به او مى‏دهند، اما در عين حال اگر كسى عباى خودش را تا كرد و انداخت روى شانه‏اش فقط، نه به اين كيفيتى كه از او تعبير به توشه مى‏كنند، اين صدق مى‏كند كه هذا قد لبس الرداء، آيا صدق مى‏كند، يا اين كه به نظر مى‏رسد كه صدق نمى‏كند، من با دقتى كه كرده‏ام در اين مسأله، خوب خيلى صاحب حدائق مظلوم را عرض مى‏شود تضعيفش كردند و حرفش باطل است حرفش بى وجه است، حرفش، خوب اين مستندش اين روايات است، آيا در مقابل اين روايات چه جوابى ما مى‏توانيم داشته باشيم، آيا عنوان ردائى اين عنوان اصلاً ضرورت ندارد كه نمى‏توانيم بگوييم ضرورت ندارد، وقتى اين عنوان ضرورت داشت، آيا داشتن رداء نقش دارد، و لو به اين كه انسان پارچه را عرض مى‏شود بپيچد و مثل كتابى را كه زير بغل مى‏گيرد، پارچه را زير بغل بگيرد، اين است، يا وقتى كه عنوان ردائى ضرورت پيدا كرد، آن يرتدى به هم ديگر دنبالش است، رداء انما وضع للارتداء، رداء براى اين وضع شده، كه انسان دو كتف و دو عاتق خودش را به وسيله آن رداء بپوشد، لذا ما نمى‏توانيم، يك دليلى اقامة بكنيم بر اين كه هيچ هيئت خاصةاى در اين معنا ضرورت ندارد، همين صدق بكند، كه يك پارچه ديگرى به عنوان رداء اما به هر كيفيتى مى‏خواهد اين عنوان رداء مطرح باشد، اين مشكل به نظر مى‏رسد، و لو اين كه در كلام صاحب جواهر و ديگران، همچى خيلى مثل اين كه مسأله روشنى ذكر شده، و در مقابل صاحب حدائق ايستادگى كردند. و الحمد لله رب العالمين