دوشنبه 21 خرداد 1403 - 1 ذيحجه 1445 - 10 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 416
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 416
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
در ذيل مسأله دوازده، مىفرمايند و الحاج بأى نوعٍ من الحجّ يقطعها، عند زوال يوم عرفة، و الاحوط ان القطع على سبيل الوجوب.
عرض كرديم كه در رابطه با قطع تلبية يك بحث راجع به عمره تمتع بود، كه نتيجه آن اين شد كه، در عمره تمتع، عند مشاهدة بيوت مكة، تلبية را قطع مىكند، يك بحث راجع به عمره مفردة بود، كه تقريباً به اين نتيجه رسيديم، كه اگر احرام عمره مفردة، از ادنى الحل باشد، يعنى از مثل تنعيم، اين قطع تلبية، عند مشاهدة الكعبة، تحقق پيدا مىكند، اما اگر كسى از غير مواضع ادنى الحل، محرم شده باشد، به احرام عمره مفردة، بلكه از مواقيت معروفة محرم شده باشد، اين يقطعها، عند دخول الحرم، به مجردى كه وارد حرم شد، با اختلافى كه دارد جوانب مكة از جهت قرب و بعد حرم، به مجردى كه وارد حرم شد، قطع مىكند تلبية را، حالا بحث سوم اين است كه اگر كسى محرم بشود، به احرام حج، حالا حج تمتع باشد، يا حج قرانباشد، يا حج افراد باشد، كه همه اينها مشتركند، در اين كه بعد از احرام، اولين عملى كه بايد واقع بشود، وقوف به عرفات است، از ظهر روز نهم، حالا مىفرمايد حاجى به مجردى كه زوال شمس روز نهم تحقق پيدا كرد، كه اولين آنِ وقوف به عرفات است، آنجا جايى است كه بايد، تلبية را قطع بكند، و ديگر حد تلبية و غايت تلبية است، در اين مسأله ديگر خلاف و اختلافى وجود ندارد، چند تا روايت هم در اين مسأله وارد شده، كه كاملاً اين معنا را دلالت مىكند، منتها بعدش يك جهتى در مسأله هست، كه نديدم كسى متعرض بشود، و ثمرهاى هم برش ترتب پيدا مىكند، او را عرض مىكنيم ان شاء الله، حالا رواياتى كه اصل اين مطلب را دلالت مىكند كه حاج، بهاى نوع من انواع الحج، يقطع التلبية عند زوال الشمس، يوم عرفة، كه اولين آن وقوف به عرفات است، اين روايات در باب چهل و چهارم از ابواب احرام ذكر شده، در باب چهل و چهارم روايت اول كه روايت صحيحه محمد بن مسلم است، عن ابى جعفر عليه السلام، انه قال الحاجّ اطلاق دارد، حج تمتع
قرانافراد همه را شامل مىشود، الحاجّ يقطع التلبية، يوم عرفة، زوال الشمس، در زوال شمس روز عرفة قطع مىكند تلبية را، اين يك روايت، روايت دوم اين باب هم، روايت معاوية بن عمار است، كه خوب آنهايى كه در ابراهيم بن هاشم مناقشهاى دارند، اين را تعبير به صحيحه نمىكنند، اما خوب صحيحه است، صحيحه معاوية بن عمار، عن ابى عبدالله عليه السلام، دو مطلب را يعنى از دو نفر امام صادق صلوات الله عليه نقل مىفرمايند، قال قطع رسول الله صلى الله عليه و آله، التلبية، حين ضاقت الشمس، يوم عرفة، رسول خدا تلبية را هنگام زوال شمس در روز عرفة قطع كرد، ولى خوب اين مثل آن روايت اطلاق ندارد، به لحاظ اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله، همانطورى كه قبلا هم بحث كرديم، حج تمتع اصلاً انجام ندادند، براى اين كه مشروعيت حج تمتع در حجة الوداع آمد، آن هم براى آنهائى كه سوق هدى نكرده بودند، و چون رسول خدا صلوات الله عليه سوق هدى كرده بودند، لذا به حج قرانخودشان ادامه دادند، حالا اين هم كه نقل مىكند امام صادق صلوات الله عليه عمل رسول خدا را، به لحاظ اين كه ما خارجاً مىدانيم كه رسول خدا حج تمتع را انجام ندادند، اين حكايتى نيست كه دلالت بر اطلاق داشته باشد، اما آن حكايت بعدى و كان على بن الحسين عليهما السلام، امام صادق نقل مىفرمايد كه و كان على بن الحسين عليهما السلام يقطع التلبية اذا ضاقت الشمس يوم عرفة، اين را ما مىتوانيم به اطلاقش تمسك بكنيم، يقطع التلبية، آيا در حج تمتع حج قرانحج افراد چون تقييدى در اين رابطه وجود ندارد، به اطلاق اين حكايت چون در مقام بيان حكم است، به همان كيفيتى كه سابقاً اشارة كرديم، مىشود تمسك به اطلاق اين نوع حكايتها بشود، بعد هم ذيل روايت دارد، قال ابوعبدالله عليه السلام فاذا قطعت التلبية، فعليك بالتحليل و التحميد و التمجيد و الثناء على الله عزو جل، روايت عرض مىشود پنجمى در اين باب وجود دارد، اين روايت پنجم هم و لو اين كه راويش معاوية بن عمار است، اما اين حكايت عمل كسى نيست، اين يك بيانى است از خود امام صادق صلوات الله عليه، لذا اينجا شبهه اين كه اين دو تا روايت يك روايت باشد، اين شبهه اينجا وجود ندارد، براى اين كه مفاد روايتين كاملاً مختلف است، آنجا حكايت عمل رسول خدا و عمل على بن الحسين بود، اينجا يك بيانى است از خود امام صادق صلوات الله عليه، روايت پنجم اين باب است، معاوية بن عمار عن ابى عبدالله عليه السلام، قال اذا زالت الشمس، يوم عرفة فاقطع التلبية عند زوال الشمس، كه تأكيد دارند كه عند الزوال، اين تلبية، قطع بشود، خوب مسأله به همين مقدارى كه عرض كرديم در كلمات مطرح است، و به صورت يك مسأله مسلمى كه هم از نظر فتاوا مسلم است، هم از نظر روايات خوب دلالتش دلالت خوبى هست، لكن
يك چيزى اينجا به ذهن مىرسد، و اين ثمرهاى هم برش مترتب است، و آن اين است كه اين كه مىفرمايد الحاجّ يقطع التلبية يوم عرفة اذا زالت الشمس، آيا اين اختصاص دارد به آن حاجى كه عند زوال شمس، در عرفات هم باشد، يا اين كه نه ممكن است ما يك حاجى پيدا بكنيم كه زوال شمس يوم عرفة بر او پيش بيايد، و مع ذلك لم يكن فى عرفات، در عرفات نيست، حاجى هم هست، زوال شمس يوم عرفة هم برايش پيش آمده، او عبارت از چه كسى است؟ اگر ما در آن مسألهاى قبلا مفصل بحث كرديم، اگر كسى عرض مىشود كه فرض كنيد اول ظهر روز عرفة با احرام عمره تمتع وارد مكه شد، و ما هم گفتيم كه اين اگر بتواند، عرض مىشود وقوف ركنى عرفات را درك بكند، بايد حتماً درك بكند، حالا اين اول ظهر يا يك ساعت به ظهر وارد مكه شده، حساب مىكند، اينجورى فرضش هست، حساب مىكند كه اگر بخواهد عمرهاش را تمام بكند، و بعد برود به جانب عرفات، حتى وقوف ركنى عرفات را درك نمىكند، اين الان حجش يتبدل الى الافراط، يعنى عمرهاش يتبدل الى حج الافراد، الان عنوان حاج بر او منطبق است، بايد حركت كند، بيايد عرفات، وقوف ركنى عرفات را درك مىكند، بعد هم ساير مناسك حج را انجام مىدهد، اين يكون حاجّاً و زالت عليه الشمس، مع انه لم يكن بعرفات، آن وقت اين سؤال پيش مىآيد، كه آيا اين رواياتى كه ملاك را زوال شمس يوم عرفة قرار داده، از آن استفاده مىشود لمن كان بعرفات، يا اين كه نه اطلاق دارد، الحاج يقطع التلبية، عند زوال الشمس يوم عرفة، اين هم يك ساعت به ظهر وارد مكه شده، با عمره تمتع، و مىبيند كه اگر عمره تمتعش را بخواهد ادامه بدهد، حتى وقوف ركنى عرفات را نمىتواند درك بكند، و ما در آن مسأله ملاك را همان جزء ركنى از وقوف به عرفات قرار بدهيم، كما اين كه همين معنا را در بحث اختيار كرديم، خوب اين الان حاجٌ براى اين كه تبدلت عمرة تمتعه الى حج الافراد، فيكون حاجاً، زالت عليه الشمس يوم عرفة هم هست، و لايكون بعرفات، آيا اين روايات از آنها استفاده مىشود كه زوال شمس يوم عرفة لم كان بعرفات بايد قطع تلبية بشود، يا اين كه نه، و لو اين كه لم يكن بعرفات، باز هم بايد قطع تلبية بشود، اين يك مطلب مهمى است در رابطه با اين روايات، حالا اين كتابهايى را كه من ملاحظه كردم نديدم كسى اصلاً تعرضى نسبت به اين معنا داشته باشد، اما اگر كسى بخواهد روى ظاهر لفظ تقريباً جمود بكند، هيچ يك از اين رواياتى كه خوانديم كلمه لمن كان بعرفات در آن مطرح نبود، ملاك حاج بودن يوم عرفة بودن زوال شمس يوم عرفة، اما يك عنوان چهارمى هم كونه بعرفات، اين هم دخالت در مسأله دارد، در روايات كه يك چنين چيزى نبود، مگر اين كه كسى مدعى بشود، كه عرف يك چنين چيزى از روايات استفاده مىكند، آن هم محل تأمل است، كه ما بخواهيم احراز بكنيم كه عرف يك چنين
استفادهاى را از تعبير در اين روايات دارد، بالاخرة اين يك ثمره مهمهاى است كه بر اين بحث مترتب مىشود، (سوال... و پاسخ استاد) كدام قرينه؟ لفظية يا غير لفظية؟ كدام قرينه؟ اطلاق دارد يا تقييد؟ نفهميديم شما چه مىگوييد، قرينه بر اين كه اختصاص دارد، لمن كان بعرفات، از كجا؟ در هيچ يك از اين روايات كلمه لمن كان بعرفات ذكر نشده بود، عرض كردم حالا ممكن است كسى بگويد فهم عرفى يك چنين اقتضائى دارد، اما در عين حال نمىتواند انسان اعتماد به اين معنا داشته باشد، آنى كه در روايت است سه تا عنوان است، الحاج، الحاج اطلاق دارد، سواء كان شروع عمرته بعنوان الحج، يا اين كه نه، كان شروع عمرته شروع احرامه بعنوان العمرة، لكن ضيق الوقت صار موجباً لتبدل عمرته الى حج الافراد، الان حاجّ است وقتى تبدل پيدا شد، عنوانش عنوان حاجّ است، زوال شمس هم هست، يوم عرفة هم هست، لكنه لايكون بعرفات، بل يكون بمكة، يا از مكه حركت كرده، به عرفات نرسيده، در بين راه است، آيا او را شامل مىشود، يا نه؟ به نظر من ظاهر اطلاق روايت اين است كه شامل مىشود، (سوال... و پاسخ استاد) بله، آن تلبيهاش را به عنوان عمرة قطع كرده بود، الان ديگر معتمر نيست، مىدانم الان حاج است، حاج هم همانطورى كه يستحب للمعتمر، اكثار التلبية، اين هم يستحب له اكثار التلبية، اين هم مثل ديگران مىماند، آن موقع به عنوان عمره تمتع عند مشاهدة بيوت مكة، قطع التلبية، خيلى خوب، اما الان كه لايكون معتمراً، الان صار حاجّاً، مثل آن كسى كه از خود مكه محرم شد به احرام حج تمتع، الان شد مثل او، خوب مثل او كه شد، اين هم يستحب عليه اكثار التلبية، حالا كى تلبيهاش را قطع بكند، ظاهر اطلاق اين، اين است كه زوال شمس يوم عرفة، و لو لميكن بعرفات، اين را هم ظاهر اين است كه مىگيرد، حالا شما يك تتبع بيشترى بكنيد، ببينيد اصلاً كسى اين نكته را در اين رابطه، مورد تعرض قرار داده، يا نه؟ اين مقدارى كه من ديدم نديدم كسى تعرض كرده باشد، بحث ندارد اين خيلى مهم نيست، آخرين مطلبى كه در اين مسأله دوازده مطرح است، كه همان روز اول هم يك مقدارى به آن اشاره كرديم، اما يكى دو تا نكته باقى مانده كه لازم است، بحث بشود، آن اين است كه آيا اين قطع تلبية كه روايات خيلىهايش هم به صورت، امر ذكر كرده بود، فاقطع التلبية، آيا اين دلالت بر وجوب قطع تلبية مىكند؟ قطع التلبية واجب است، يا اين كه نه، اين فاقطع التلبية، مىخواهد بگويد استحباب ديگر ندارد، تا حالا استحباب داشت، حالا ديگر عند مثلاً مشاهدة بيوت مكة، استحبابى براى تلبية وجود ندارد، ظاهر كلمات، دو مطلب است، يكى اين كه قطع التلبية، واجب است، كه از بعضى از كتابها صاحب جواهر حكايت مىكند كه اينها تصريح به كلمه وجوب كردند، خيلى از كلمات هم ظاهرشان وجوب قطع تلبية است، يك مطلب وجوب
است، يك مطلب ديگر اين كه، اين وجوب به عنوان يك وجوب تكليفى مطرح است، يك واجب تكليفى است كه عند مشاهدة بيوت مكه يكى از واجبات شرعية، قطع التلبية است، در مقابل بعضيها هم قائل شدند، به اين كه نه قطع التلبية، استحباب دارد، اگر نخواست هم تلبية را قطع بكند، مثلاً مانعى ندارد، استحباب قطع تلبية را بعضيها قائل شدند، ما آن روز يك حرفى زديم، و آن اين است كه گفتيم كه درست است كه اين حكم به وجوب قطع تلبية، عقيب استحباب واقع شده، و ممكن است كسى شبيه آن امر در مقام توهم حظر يا عقيب حظر، بخواهد بگويد آن امر دلالت بر وجوب نمىكند، بلكه فقط دلالت بر مجرد رخصت و جواز دارد، شبيه اين را كسى در ما نحن فيه بگويد، بگويد بعد از آنى كه گفتند، يستحب اكثار التلبية، حالا كه مىگويند اذا شاهد بيوت مكة، اينجا قطع بكند، تلبية را، اين چه بسا مثلاً عرف استفاده مىكند، كه ديگر استحباب ندارد، حد استحباب تا اينجا بوده، اما وجوبى ديگر در كار نباشد، گفتيم ممكن است كسى اين معنا در ذهنش بيايد، لكن ما آن وقت در اول بحث جواب داديم، گفتيم چه مانعى دارد كه يك چيزى در عين اين كه عبادت است، اين عبادت براى يك افرادى مأمور به باشد، و براى يك افرادى منهى عنه، گفتيم مثل صلاة، نسبت به توده مردم، واجب است، لكن نسبت به زن حائض صلاة محرم است، بنابراين كه حرمت صلاة بر حائض يك حرمت ذاتية باشد، مثل همين حرمت ساير محرمات، نه حرمت تشريعية، لكن در عين حال ممكن است ما در ما نحن فيه اينجورى بياييم بگوييم، بگوييم كه آنهائى كه مىگويند يجب قطع التلبية و آنهائى كه مىگويند يستحب قطع التلبية، اينها در باطن با هم اختلافى ندارند، هر دوى آنها مىخواهند اين حرف را بزنند، بگويند عند مشاهدة بيوت مكة، ديگر استحباب براى تلبية وجود ندارد، تلبية لاتكون مستحبة، خوب حالا كه مستحب نشد، چون عبادت اگر استحباب نداشته باشد، وجوب نداشته باشد، كسى بخواهد او را به عنوان عباديت و مقربيت اتيان بكند، اين يكون تشريعاً، چيزى كه لاتكون راجحة لاواجبةً، و لامستحبةً، كسى اين را بخواهد به عنوان عباديت اتيان بكند، مستنداً الى الشارع، اين يكون تشريعاً، آن وقت بياييم اينطورى بگوييم، بگوييم آنهائى كه قائل به وجوب هستند، نمىخواهند يك وجوب تكليفى كه در مقابلش يك حرمت ذاتيهاى، تحقق داشته باشد، قائل بشوند، اينها مىخواهند بگويند تلبية تا اينجا مستحب بود، از اينجا ليست بمستحبة، و لاواجبة، خوب شما كه مىخواهيد تلبية بگوييد، به عنوان عبادت مىخواهيد اين تلبية را انجام بدهيد، عبادت درست است كه يك حرفى مرحوم آقاى آخوند در مسأله امر به شىء مقتضى نهى از ضد زدند، و آن اين است كه عبادت نياز به امر ندارد، همان وجود ملاك و وجود مناط كفايت مىكند در صحت صلاة، اين حرف درست
است، اما در جايى كه ما مناط را احراز بكنيم، خوب حالائى كه اين مشاهدة كرد بيوت مكة را، ما از چه راهى به دست بياوريم، كه اين تلبية واجد ملاك است، واجد مناط است، اين به خلاف صلاة مزاحم با ازالة است، صلاة مزاحم با ازالة، ما مىدانيم كه اين مزاحمت سبب شده، كه وجوب از صلاة برداشته بشود، و الا ملاك و مناط در همان صلاة مزاحم با ازالة هم وجود دارد، اما در تلبية بعد مشاهدة مثلاً بيوت مكة، ما از كجا احراز كنيم كه اين ملاك عباديت و مناط عباديت در او وجود دارد، نه تا اينجا كان عبادةً، از حالا به بعد ديگر عباديت ندارد، نه استحباب دارد، نه وجوب دارد، هيچ كدام، وقتى نه استحباب داشت، و نه وجوب، اتيانش به عنوان عبادت اين يك حرمت تشريعية پيدا مىكند، آن وقت نتيجه اين مىشود كه بين قول به وجوب قطع تلبية و بين قول به استحباب قطع تلبية، يك اختلاف معنوى وجود ندارد، هر دوى آنها مىگويند به اينجا كه رسيد استحبابى وجود ندارد، عبادتى هم اگر خالى از استحباب شد، ملاك هم درش احراز نشد، اتيانش به عنوان عباديت اين مستلزم لغويت است، لذا بعيد نيست كه به اين صورت هم مسأله مطرح باشد، چون خيلى به نظر انسان بعيد مىآيد كه اين تلبيهاى كه يستحب اكثارها، حالا عند مشاهدة بيوت مكة، يك حكم تكليفى اينجا سبز شده باشد، و به وجود آمده باشد، اين به نظر انسان بعيد مىآيد، غايت اين است كه تا اينجا تلبية مستحب بوده، از اينجا به بعد تبديل مىشود، به مسأله تحليل و تحميد و تمجيد و امثال ذلك، و آن استحباب خودش را ديگر تلبية از دست مىدهد، وقتى استحبابش را از دست داد، ديگر يكون عبادةً غير مشروعة، و الاتيان بها محرَّم بالحرمة التشريعية، لذا بهتر اين است كه، حالا اين تعبيرى كه امام بزرگوار مىفرمايند كه و الاحوط ان القطع على سبيل الوجوب ظاهر اين همان وجوب تكليفى است، اين كه مىفرمايند احتياط اين است كه ما اين قطع را به عنوان يك حكم وجوبى پياده بكنيم، يعنى حتماً قطع بكنيم اين تلبية را، ظاهر اين، اين است كه به عنوان يك حكم تكليفى ايشان مىخواهند مطرح بكنند، منتها چون دليل قرصى به نظرشان بر وجوب نيامده، با اين كه رواياتش خيلى به هيئت افعل و به صيغه امر أى اقطع التلبية، تقطع التلبية و يقطع التلبية، از اين قبيل تعبيرات درش شده بود، مع ذلك خوب ايشان اطمينانى پيدا نكردند به اين كه حكم به نحو وجوب مطرح باشد، و شايد هم همين نكته هم روى ذهنشان بوده، كه بعيد است كه يك حكم تكليفى وجوبى در اينجا مطرح باشد، از آن طرف ظاهر كلمات هم به صورت وجوب مطرح شده، ايشان به عنوان احتياط مىفرمايند و الاحوط ان القطع على سبيل الوجوب، در هر حالى كه به نظر من هيچ بعيد نمىآيد كه هيچ مسأله تكليف نيست، حرمت، حرمت تشريعية است، و بين قول به وجوب قطع تلبية، و استحباب قطع تلبية، در اين
حرمت تشريعية، هيچ فرقى نمىكند، (سوال... و پاسخ استاد) عبادت نيست ديگر، حكم، نماز پنج ركعتى حكمش چيست؟ خوب اين هم همان است، همان شد ديگر، حرمت تشريعية دارد، عرض مىشود كه اين مسأله دوازده چيزى نيست، (سوال... و پاسخ استاد) كه چى؟ها،بله حالا آن يك احتمالى صاحب جواهر ديديد كه يك احتمالى مىدهند به لحاظ اين كه آنها چون مسلكاً پيرو ائمة عليهم السلام نبودند، اين روى آن جهت يك چنين تعبيرى را، اين احتمال را صاحب جواهر مىدهند.
مسأله دوازده چيزى نيست، سيزده، الظاهر انه لايلزم فى تكرار التلبية ان يكون بالصورة المعتبرة، فى انعقاد الاحرام، بل يكفى ان يقول لبيك اللهم لبيك بل لايبعد كفاية لفظ لبيك، خوب در تلبيه اصلية، كه دخالت در انعقاد احرام داشت، يك صورت خاصهاى مدخليت داشت، كه حتماً بايد چهار تلبية باشد، كه ذكر كرديم آن صورت را، و بعضيها يك اضافه ديگرى هم داشتند، بعضيها يك نحوه سومى را ذكر مىكردند، لكن همه مشترك بودند در اين كه در آن تلبيهاى كه احرام به او منعقد مىشود، بايد چهار تلبية وجود داشته باشد، و آن صورت اول هم تقريباً محفوظ بود، با يك مقدار پس و پيش، اما عنوانش محفوظ، حالا بحث اين است كه اين تكرار تلبية و اكثار از تلبية كه هى شما گفتيد مستحب است، اين تكرارها هم بايد به همان صورت باشد، يعنى همان صورتى كه دخالت در انعقاد احرام دارد، به همان كيفيت تكرار بشود؟ يا اين كه نه، در تكرارهاى مستحب ديگر لازم نيست كه به آن صورت باشد، بلكه به قول ايشان و مرحوم سيد قدس سرهما، همين كه بگويد لبيك اللهم لبيك همين هم كافى است، بلكه بالاتر، لازم نيست لبيك اللهم لبيك بگويد، همين خود لبيك را بگويد، حتى اللهم را هم پشت سرش نگويد، لبيك، براى اين كه روايات مطلقهاى بود كه هى مىگفت يستحب تكرار التلبية، ما استطاع، و اكثار التلبية، نمىگفت تلبية به همان صورتى كه در انعقاد احرام دخالت دارد، يك چنين تقييدى در آن نبود، بلكه در آن روايت صحيحه معاوية بن عمارى كه دليل مهم ما بر كفايت تلبيات اربع بود، اول يك صورت مفصلهاى از تلبية ذكر كرده بود، بعد مىفرمود كه واجب همان تلبيات چهارگانه در اول كلام است، اما بقيهاش ديگر مستحب است و مخصوصاً هم تأكيد مىكرد، كه ذى المعارج را زياد در تلبية بگوييد، براى اين كه رسول خدا صلوات الله عليه اين عنوان را زياد در تلبيههايشان ذكر مىكردند، لبيك ذا المعارج، اين را در آن روايت داشت، بالاخرة روايات را كه ما ملاحظه مىكنيم، از هيچ كدام استفاده نمىشود كه اين تكرار مستحب تكرار به همان كيفيتى است كه در اصل انعقاد احرام نقش دارد، آنى كه موضوع براى استحباب است اكثار التلبية است، التلبية به لبيك تحقق پيدا مىكند، حتى بيشتر از اين هم هيچ لازم نيست، اللهم هم
پشت سرش لزوم ندارد، نفس گفتن لبيك اين اكثار و تكرارش استحباب دارد، تا مسأله بعدى. (سوال... و پاسخ استاد) همين ورود است ديگر، نه ورود به قصد ورود، اين روايت مىگويد.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...