• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 413
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    عرض كرديم كه در اين روايت صحيحه احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى ملاك را و حد را، عقبه ذى طواع قرار داده، حالا در خود عبارت روايت هم يك مقدار اضطرابى از يك نظر هست، سؤال اينجورى بود، سئل عن المتمتع متى يقطع التلبية، قال اذا نظر الى عراش مكة، آن وقت عقبة ذى طواع، ظاهر اين است كه عرض مى‏شود عقبه ذى طواع توضيح براى همان، عراش مكة است، آن وقت سائل هم كه سؤال مى‏كند، قلت بيوت مكة، قال نعم، آيا اين چيزى را كه به عنوان حد قرار داده شده، و حد بيوت مكه در آن روايت اول عقبة المدنيين كه غلط نوشته در عبارت، عقبة المدنيين، اين گردنه مدنيين، اين حد بيوت مكه است، اين معنايش اين است كه يعنى به مجردى كه اين گردنه را مشاهده كرد، يقطع التلبية، يا معنايش اين است كه وقتى كه وارد اين گردنه شد يشاهد بيوت مكه، اين كه حد بيوت مكه عقبة المدنيين، آيا خود عقبة اگر مشاهدة شد، و مورد نظر واقع شد، اين معنايش اين است كه بيوت مكه مشاهدة شده، يا اين كه نه بايد وارد عقبه مدنيين بشود، آن وقت بيوت مكه مشاهدة مى‏شود، در اين روايت ابن ابى نصر بزنطى هم كه مى‏فرمايد اذا نظر الى عراش مكة، عقبة ذى طواع آيا اين عقبه ذى طواع تفسير عراش است يعنى اذا نظر الى عقبة ذى طواع، به مجردى كه عقبه ذى طواع مشاهدة شد همين كفايت مى‏كند، در لزوم قطع تلبية، آيا اين مراد است، يا مراد اين است كه مشاهده عراش مكه، عند عقبه ذى طواع تحقق پيدا مى‏كند، يعنى وقتى كه به گردنه ذى طواع رسيد، تا به آن گردنه رسيد آن وقت يشاهد بيوت مكه، كه اين عقبه ذى طواع تفسير عراش است، يا اين كه بيان اذا نظر الى عراش مكه است، يعنى جاى مشاهده عراش مكه را مشخص مى‏كند، كجاست كه عراش مكه مشاهدة مى‏شود، عند عقبه ذى طواع، آيا اين است مراد، يا عقبه ذى طواع بيان خود عراش مكه است، يعنى وقتى كه به خود اين عقبه نظر كرد و مشاهَد واقع شد، اين ديگر يشاهد بيوت مكة، چون اين حد براى بيوت مكه است، ظاهر
    تعبير روايت همين دومى بايد باشد، كه عقبه ذى طواع همانطور كه ديروز هم عرض كرديم، بيان عراش مكه است، نه جاى مشاهده عراش مكه، و سائل هم بعد كه سؤال مى‏كند كه آيا مقصود شما از عراش مكه و عقبه ذى طواع همان بيوت مكه است، امام هم در جواب مى‏فرمايد نعم، لذا در اين روايت و در روايت اول كه عقبه مدنيين را مطرح مى‏كند، معنايش رسيدن به عقبه مدنيين نيست، بلكه همان ملاحظه و مشاهده عقبه مدنيين معنايش مشاهده بيوت مكه است، اين يك جهت بود، جهتى كه ديروز عرض كرديم، اين جهت است كه آيا عقبه مدنيين و عقبه ذى طواع كه در دو روايت صحيحة مطرح شده، آيا اينها يك معنا دارد، و يك مكان است، منتها داراى دو اسم است، هم به نام عقبه ذى طواع ازش تعبير مى‏شود، هم به نام عقبه مدنيين ازش تعبير مى‏شود، آيا اينطور است، يا اين كه نه؟ جمعى بلكه كثيرى از فقهاء از عباراتشان استفاده مى‏شود كه اينها دو موضع هستند، و دو جا هستند، اين طور نيست كه يك جاى واحد و داراى دو نام باشد، و اينطورى كه صاحب جواهر عليه الرحمة نقل مى‏فرمايد اختلاف بين اين دو تا اين هم به طور مختلف ذكر شده، شهيدين شهيد اول در كتاب دروس، و همينطور در متن لمعة و شهيد ثانى در شرح لمعة اينها اينجورى فرمودند، كه عقبه مدنيين آن راه ورودى مكه است، از بالاى مكه، و عقبه ذى طواع راه ورودى مكه است از قسمت پايين مكه، به لحاظ اين كه عرض كرديم خوب راههاى ورودى متعددى وجود دارد، و عمره تمتع هم كه راهش منحصر به مسجد شجرة نيست، يكى از مواقيت عمره تمتع مسجد شجرة است، و الا همه مواقيت عمره تمتع از او جايز است، و افرادى مثل ايرانيين اصلاً مخير هستند ممكن است يك ايرانى برود يمن و از طريق يمن از ميقات اهل يمن محرم بشود، خوب آن هم بايد محرم بشود، به احرام عمره تمتع، اينطور نيست كه منحصر به طريق مدينه باشد، اين دو بزرگوار اختلاف را اينطورى ذكر كردند، از قدماء مرحوم سيد و شيخ طوسى و سلار ديلمى، و ابن ادريس صاحب سرائر، اينها در فرق اينجورى فرق قائل شدند، گفته‏اند كه عقبه مدنيين، من أتى على طريق المدينة، آنى كه از راه مدينه وارد مكه مى‏شود، اين برخورد به عقبه مدنيين مى‏كند، اما ذى طواع من أتى على طريق العراق، آن كسى كه از ميقات عراق و از راه عراق وارد مكه مى‏شود، او از عقبه ذى طواع وارد مكه مى‏شود، كه البته اين منافاتى با حرف شهيدين به حسب واقع شايد نداشته باشد، عبارتشان فرق مى‏كند، براى اين كه آن كسى كه از طريق مدينه وارد مى‏شود ممكن است از قسمت اعلاى مكه وارد مى‏شود، و آن كسى كه از طريق عراق وارد مى‏شود، از قسمت اسفل مكه وارد مكه مى‏شود، لذا بين اين دو تا معلوم نيست مغايرتى وجود داشته باشد، و لو اين كه عبارت مختلف است، صدوقين پدر و پسر و مفيد اينها عقبه مدنيين را معنا نكردند، ولى در
    نقطه مقابل سيد و شيخ و آن دو بزرگوار ديگر، آمدند اينجورى گفتند، گفتند عقبه ذى طواع، مربوط به آن كسى است كه أتى على طريق المدينة، در حالى كه آنها مى‏فرمودند عقبه ذى طواع مال كسى است كه أتى على طريق العراق، اما اين دو بزرگوار بدون اين كه تعرضى نسبت به عقبه مدنيين كرده باشند، فقط عقبه ذى طواع را مطرح كردند، و فرمودند كه عقبه ذى طواع مربوط به آنى كسى است كه از راه مدينه وارد مكه مى‏شود كه درست در اين جهت مخالفت با مرحوم سيد و شيخ است، ابن ابى عقيل ايشان اينجورى گفته، گفته و حد بيوت مكه عقبة المدنيين و الابطه، در حالى در بعضى از روايات صريحاً اين ابطه نفى شده، ابطه همان بود كه در مسأله گذشته ما از مرحوم سيد در عروة آن مسأله را نقل كرديم، خود مرحوم سيد در ذيل آن مسأله، عرض مى‏شود كه ابطه را معنا كرده بود، ابطه را ايشان اينجورى معنا كردند، در آن مسأله، مى‏فرمودند و الابطه مسيل وادى مكة، محل سيل بيابان مكه است، و هو مسيلٌ واسع، يك رودخانه خيلى بزرگى هست منتها در مواقعى كه سيل مى‏آيد، فيه دقائق الحصا، درش سنگ ريزه‏ها و سنگهاى ريز فراوان وجود دارد، كه ما ازش تعبير به شن و ماسه و امثال ذلك مى‏كنيم، اوله اين ابطه عند منقطع الشعب، بين وادى منى، اول اين ابطه موقعى است كه شعب بين وادى منى، شعب به معناى درة است، مثل همان شعب ابى طالب، كه چند سال رسول خدا و يارانشان در آن شعب زندگى مشقت بارى را داشتند، اوله عند منقطع الشعب، موقعى كه درة تمام مى‏شود، بين وادى منى، اين اول ابطه است، و آخره متصلٌ بالمقبرة التى تسمى بالمعلى، عند اهل مكة، يك مقبره‏اى است بيرون شهر مكة كه اهالى مكه ازش تعبير به معلى مى‏كنند، اين اول و آخر ابطه است، حالا اين ابن ابى عقيل مسأله ابطه را مطرح كرده، در حالى كه در روايات ما اصلاً مسأله ابطه در اين باره و در اين مسأله نفى شده، و شايد هدف صاحب جواهر از نقل اين فتواى ابن ابى عقيل در اينجا شايد هدف ايشان اين بوده، كه شايد مراد ابن ابى عقيل از عقبه ذى طواع همينى است كه ازش تعبير به ابطه مى‏شود، يعنى ابن ابى عقيل عقبه ذى طواع را به عنوان ابطه تفسير كرده، و تعبير كرده، اين هم يك قول .
    يك قول از غنية و مهذب نقل مى‏كنند، مى‏فرمايد حد بيوت مكه من عقبة المدنيين الى عقبة ذى طواع، حد بيوت مكة يك طرفش عقبه مدنيين است، يك طرفش هم عقبه ذى طواع است، كه اين كاملاً دلالت بر مغايرت بين اين دو عنوان مى‏كند، كه يك عنوان را به حساب مبداء بيوت مكه و يك عنوان را به حساب منتهاى بيوت مكه قرار مى‏دهد، يك مطلبى هم از دو تا كتاب لغت صاحب جواهر نقل مى‏كند، يكى مصباح المنير است، يكى هم يك كتابى است به نام تهذيب الاسماء كه يك جلد كتاب جالبى هم هست، مصباح المنير
    اينجورى گفته، گفته ذو طواع وادٍ بقرب مكة على نحو فرسخٍ فى طريق التنعيم، يك بيابانى است نزديكى مكه، آن هم در راهى كه منتهى به تنعيم مى‏شود، چون در آن زمان، بين تنعيم و بين مكه فاصله زياد بوده، بر خلاف هذا اليوم، كه تنعيم تقريباً در داخل مكه قرار گرفته، حالا اينجا دو بحث هست، يك وقت اين است كه ما از اين كلمات كه علامة در مختلف كتاب مختلف الشيعه علامة كه مسائل اختلافيه بين خصوص فقهاء شيعه را ايشان طرح كرده، علامة در كتاب مختلف بعد از آنى كه اينها را نقل مى‏كند، مى‏فرمايد همه اينها حرفهاى بدون دليل است، ما هيچ دليلى بر هيچ كدام از اينها پيدا نكرديم، حالا با توجه به اين حرف علامة، اينجا دو تا احتمال هست، يك وقت اين است كه انسان فكر مى‏كند كه عقبه ذى طواع و عقبه مدنيين يك مكان واحد است منتها مسماى به دو اسم و به دو عنوان، خوب اگر اينطور شد، بين روايات هيچگونه منافاتى نيست، روايت اول كه حد را عقبه مدنيين قرار مى‏دهد و روايت بزنطى حد را عقبه ذى طواع قرار مى‏دهد، بين اينها منافاتى نيست، اما اگر ما گفتيم نه، اين ظاهر اين است كه اينها دو مكان هستند، و دو جا هستند، اگر دو جا بودند، اينجا دو تا راه براى جمع بين اين دو روايت هست، يكى اين است كه بگوييم خوب راههاى ورودى به مكه مختلف بوده، از طريق عراق غير از آن راهى است كه از طريق مدينه كسى مى‏خواهد وارد بشود، كما اين كه در همين زمان هم همينطور است، آنهائى كه با ماشين من يادم است در چند سال قبل حتى معمول بود از طريق عراق مى‏رفتند به مكه، آنها از يك جاده تبوك و آنها عبور مى‏كردند، و از بالاى مكه وارد مكه مى‏شدند، خيلى هم متداول بود، حتى اهل علم هم از اين موقعيت يادم است در آن زمان خيلى استفاده كردند، با يك هزينه بسيار كمى از خود نجف ماشينها حركت مى‏كرد به طرف مكه با ماشين مى‏رفتند و برمى‏گشتند، آنها معمولاً از جاده تبوك و از بالاى مكه وارد مكه مى‏شدند، اما عرض مى‏شود كه اين يك احتمال است كه بگوييم خوب به اختلاف راهها فرق مى‏كند، يك احتمال ديگر اين است كه بگوييم به اختلاف زمانها فرق مى‏كرده، و لو در همان طريق مدينه، طريق مدينه اينطور نيست كه از صدر اسلام تا حالا يك طريق واحد بوده، نه ممكن است راههاى متعددى پيدا شده، آن وقت اختلاف روايات را به اعتبار اختلاف ازمنة، و لو در رابطه با همين راه مدينه انسان ممكن است فرض بكند، اجمالاً بين روايات از اين نظر نمى‏تواند كسى بگويد معارضة و منافات وجود دارد، اين قابل توجيه است روى هر احتمالى كه شما در اينجا فكر بكنيد، جمع بين اين دو روايت امكان‏پذير است، حالا در مقاب اين رواياتى كه خوانديم دو جور روايت معارض و مخالف داريم، يك نوع معارض يك روايتى است كه ملاك را مشاهده بيوت مكه قرار نداده، بلكه نفس ورود به مكه و دخول مكه او را ملاك‏
    قرار داده، يك نوع معارض داريم كه اصلاً براى مكه حساب باز نكرده، بلكه حساب براى حرم باز كرده و عنوان عبارت از حرم قرار داده، حالا با اين دو معارض، بايد براى اينها فكرى بكنيم، اما معارض در رابطه با جهت اول كه ملاك را به جاى نظر و به جاى مشاهدة، نفس دخول مكه قرار داده، اين روايت هفتم همين باب چهل و سوم است، اين روايت هم روايت صحيحة است، زرارة نقل مى‏كند عن ابى عبدالله عليه السلام قال سألته أين يمسك المتمتع عن التلبية، كجاست كه متمتع بايد امساك بكند از تلبية، و قطع بكند تلبية را، فقال امام صادق صلوات عليه طبق اين روايت فرمودند: اذا دخل البيوت بيوتَ مكة، نفرمودند اذا شاهد البيوت، اذا نظر الى البيوت، همانطورى كه ديروز عرض كردم من خوب نظر و مشاهدة از يك فاصله‏اى تحقق پيدا مى‏كند، از يك كيلومتر مانده به يك شهر يا يك روستا خانه‏هاى آن شهر و روستا مشاهد و منظور انسان قرار مى‏گيرد، اما اين روايت مى‏گويد، اذا دخل البيوت، دخل البيوت، وارد بشود، به بيوت، و بيوت را هم خود روايت معنا مى‏كند، يعنى بيوت مكه لابيوت الابطه، عرض كردم در بعضى از روايات ما بيوت ابطه نفى شده، همين روايت است، كه تصريح مى‏كند به اين كه ملاك بيوت مكه است و بيوت ابطه خارج از اين بحث و از دائره قطع تلبية است، خوب حالا با اين روايت چه معامله‏اى مى‏توان كرد، بعضيها گفتند اين روايت را بايد به عنوان اين كه اصحاب ازش اعراض كردند، و محجور عند الاصحاب است، روى اعراض اصحاب اين روايت با اين كه صحيحة هم هست، بايد كنار گذاشته بشود، براى اين كه همه روايات روى نظر و مشاهدة تكيه كرده‏اند، اين روايت تنها روايتى است كه در رابطه با عمره تمتع و بيوت مكه، كلمه دخول را مطرح كرده، كه به معناى وارد شدن در خانه‏هاى مكه است، لذا روايت معرض عنه است، كنار گذاشته شده، بعضيها كه اين اعراض را برايش حسابى باز نكردند، آمدند ديگر به زحمت يك جمعى كردند بين اين روايت و روايات گذشته، گفتند اينجورى جمع مى‏كنيم، مى‏گوييم اذا دخل البيوت يعنى اين بيوتى كه بعداً حادث شده، اين بيوتى كه بعداً ساخته شده، آن وقت كسى كه وارد بشود در اين بيوتى كه بعداً ساخته شده، تبعاً آن بيوت قديمى كه قبل هذا اليوم وجود داشته، اين مورد مشاهدة و مورد نظر او خواهد بود، كه در حقيقت لازم نيست به آن بيوت قديمة وارد بشود، همين كه وارد شد در خانه‏هاى تازه ساخته مكه،
    ديگر آن خانه‏هاى قديمى مورد مشاهدة و مورد نظر مى‏تواند واقع بشود، آيا ما مى‏توانيم اينجورى روايت را معنا بكنيم، اذا دخل البيوت خودش هم معنا مى‏كند، بيوت مكه، كه نمى‏توانيم بين اين البيوت و بيوت مكه ما تفكيك قائل بشويم، ما مجبوريم كه اين بيوت مكه را تفسير البيوت قرار بدهيم، آن وقت اين روايت بايد بيوت مكه را منحصر كند به آن بيوت حادثه، به آن بيوت‏
    جديدة، در حالى كه ما مى‏خواهيم به زحمت اين بيوت حادثة را جزء بيوت مكه قرار بدهيم، اما اين مى‏خواهد اصلاً تفسير بيوت را به همين بيوت حادثه مكه به اينصورت انجام بگيرد، اين به نظر مشكل مى‏آيد، همان حرف اول، كه بين اين روايت و آن روايات اگر بخواهيم به عنوان محجوريت هم ازش تعبير نكنيم، اينجورى تعبير مى‏كنيم كه اين روايت معارض با آن روايات است، و آن روايات مورد فتوى است، شهرت فتوائيه بر طبق آن روايات است، و شهرت فتوائيه هم اولين مرجح در باب مرجحات در باب متعارضين است، بر حسب آنچه كه از مقبوله ابن حنظلة استفاده مى‏شود، شهرت فتوائى به عنوان اولين مرجح مطرح است، چه مانعى دارد كه بگوييم اين روايت معارض با آن روايات است، و آن روايات علاوه بر كثرتى كه دارد، شهرت فتوائيه هم مطابق با آن روايات است، (سوال... و پاسخ استاد) كسى همچو حرفى نزده، خوب نمى‏توانيم بگوييم، اين حرف را كسى نزده، آن كه معنا كرديم، آن قرينه بعدش اين بود كه يعنى اردتَ الدخول بمكة، آن مقصودش اينجورى بود، آن مقصود اين بود، جمع بين دو تا تعبيرش اينجورى كرديم، كه مقصود از اذا دخلتَ مكة، فنظرتَ الى بيوت مكة در حالى كه نظر به بيوت قبل از دخول به مكة حاصل مى‏شود، اين طور نيست كه اول دخول باشد، ثم النظر الى بيوت مكه، لذا معنا كرديم كه اذا دخلت، يعنى موقعى كه مشرف شدى بر دخول به مكه، و ديگر حالا اراده كردى كه وارد مكه بشوى، با قول مرحوم سيد، خوب مى‏دانم، خوب، كدام روايت، اين روايت اينجا را، يا آن روايت را، خوب اين كه ديگر نظرتَ داخلش نيست، خوب دخول كدام، كدام بيوت؟ آن دخول لازم ندارد او، آن نظر كافى است، اين درست، شما يك چيزى ادعا مى‏كنيد، دليل آن وقت عكس مدعاى شماست، اگر بخواهيم جمع بكنيم همانطورى كه بعض الاعلام جمع كردند، بايد بگوييم داخل در بيوت حادثه بشود، كه دخول در بيوت حادثه، موجب مشاهده بيوت قديمة است، اينجورى بايد ترتيب كار باشد، و الا در آن روايت اول دخول را گفته، بعد فنظرت الى بيوت مكة، اين به عنوان معارضة و ترجيح آن روايت به عنوان شهرت فتوائيه، بهتر از اين است كه اينطورى ما توجيه بكنيم، يا روايت را به عنوان مهجوريت باهاى هوز كنار بگذاريم.
    دو تا روايت حالا داريم، اصلاً مكه را از دائره خارج كرده، عنوان را عنوان حرم قرار داده، يكى روايت نهم همين باب است، كه اين روايت زيد شحام است كه راوى از زيد شحام ابى جميلة المفضل بن صالح است، كه اين كاملاً تضعيف شده و به عنوان كذب در حديث معروف است، ايشان نقل مى‏كند عن زيد شحام، عن ابى عبدالله عليه السلام قال سألته عن تلبية المتعة متى تقطع؟ كسى كه عمره تمتع را انجام مى‏دهد، و مى‏خواهد وارد حرم و مكه بشود، كجا
    تلبية را قطع مى‏كند؟ قال حين يدخل الحرم، اين وقتى كه وارد حرم مى‏شود، در حالى كه حرم از جوانب مختلف مكه فرق مى‏كند، حالا شايد از بعضى از جهاتش وقتى كه انسان وارد حرم بشود، مشاهدة بكند بيوت مكه را، اما بعضى از مواردش، مثل جئرانه، جئرّانه، فاصله دارد كاملاً با مكه، اينطور نيست كه انسان وقتى داخل حرم شد، بتواند خانه‏هاى مكه را مشاهدة بكند، لكن خوب حالا اين روايت اولاً ضعيف است براى ما توليد اشكال نمى‏كند، ثانياً مرحوم شيخ طوسى يك محملى هم براى اين روايت درست كردند، و آن اين است كه گفتند در همين قطع تلبية هم ممكن است دو مرحله وجود داشته باشد، وقتى كه انسان وارد حرم شد، ديگر آن استحباب تلبية و عرض مى‏شود يستحب الاكثار بالتلبية كنار مى‏رود، اما جوازش هم باقى مى‏ماند، اما وقتى كه مشاهدة كرد خانه‏هاى مكه را، علاوه بر اين كه استحباب كنار مى‏رود، جواز هم كنار مى‏رود، ديگر يجب قطع التلبية كه اين روايت كه مى‏گويد حين يدخل الحرم، اين معنايش اين است وقتى داخل حرم شد، ديگر فكر نكند، آن استحباب قبلى به قوت خودش باقى است، نه آن استحباب از بين رفت، اما وجوب قطع هم جاى اين استحباب نمى‏آيد، وجوب قطع در صورتى جاى اين استحباب را پر مى‏كند، كه مشاهدة كند بيوت مكه را، يك همچو حملى هم مرحوم شيخ نسبت به اين روايت دارند، در باب چهل و پنجم عرض مى‏شود كه يكى دو تا روايت هم آنجا وجود دارد، يكى روايت اول كه روايت معاوية بن عمار است، سندش هم خوب است، عن ابى عبدالله عليه السلام فى حديثٍ قال و ان كنتَ معتمراً فاقطع التلبية اذا دخلت الحرم، ان كنت معتمراً فاقطع التلبية اذا دخلت الحرم، خصوصيتى كه اين روايت دارد اين هست كه تصريح به عمره تمتع نشده، آن روايت قبلى با اين كه روايت ضعيفه‏اى بود، اما موردش تمتع بود، براى اين كه مى‏گفت سألته عن تلبية المتعة، اما اينجا مى‏گويد و ان كنتَ معتمراً، اين بايد به اطلاقش ما عمره تمتع را عرض مى‏شود بهش استدلال بكنيم، خوب اگر پاى اطلاق در كار آمد، اين رواياتى كه ما خوانديم تقييد مى‏كند اين اطلاق را، ان كنت معتمراً اى بغير عمرة التمتع، عمره تمتع اذا شاهد بيوت مكة است، بايد به اطلاق اين روايت عمره تمتع را بگيرد، و آن روايات صلاحيت دارد كه اين اطلاق را تقييد بكند، يكى هم روايت پنجم كه اين هم زرارة نقل مى‏كند عن ابى جعفر عليه السلام آن هم شبيه اين است قال يقطع تلبية المعتمر اذا دخل الحرم، ديگر ذكرى از خصوص عمره تمتع در اين روايت نشده، اين هم اطلاقش است و روايات گذشته اين اطلاق را تقييد مى‏كند، لذا در مقابل اين دو تا روايت ما مشكله‏اى نداريم، براى خاطر همين تقييد اطلاق، تا نتيجه اين بحث را فردا ان شاء الله عرض مى‏كنيم .
    و الحمد لله رب العالمين