• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 411
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    عرض كرديم كه مرحوم سيد، در آن مسأله‏اى كه عرض كردند، و امام بزرگوار متعرض نشدند، تقريباً در سه مورد بحث هست، يكى در رابطه با خصوص مسجد شجرة، به لحاظ اين كه روايات خاصه‏اى در همين مسجد شجرة وارد شده بود، و آن رواياتى هم كه عنوان مسجد شجرة درش نبود، لكن كلمه بيداء، در آن روايات خوب مورد را منحصر مى‏كند، به مسجد شجرة، براى اين كه بيداء، عبارت از يك ميلى مسجد شجرة است، در جاده مدينه به مكه، آن هم در طرف چپ جاده واقع شده، يسار جاده، رواياتى كه در اين مورد وارد شده بود، خوب ملاحظه فرموديد، و وجوه جمعى كه ذكر شده بود، اينها ملاحظه شد، و اما آنهائى كه از غير طريق مسجد شجرة مثل طريق عراق، كه ميقاتشان عقيق است كه بحث كرديم، در مورد آنها هم بعضى از روايات وارد شده، و همينطور نسبت به آنهائى كه از خود مكه، محرم مى‏شوند، مثل آنهائى كه حج تمتع انجام مى‏دهند، كه احرام حجشان، از خود مكه بايد واقع بشود، و يا خود اهالى مكه كه به عنوان قران‏يا افراد حج انجام مى‏دهند، همان حجة الاسلام خودشان را، آنها از همان داخل مكه محرم مى‏شوند، و حتى نظرتان هست كه گفتيم اگر كسى مجاورت مكه را اختيار كرد، و دو سال مجاور مكه شد، و وارد شد در سال سوم، آن هم حكم اهالى مكه برش بار مى‏شود، حجش حج قران‏و افراد مى‏شود، و از همان مكه محرم مى‏شوند، رواياتى هم در رابطه با اينهائى كه از داخل مكه محرم مى‏شوند، از نظر تلبية و تأخير تلبيه تا يك نقطه معين وارد شده، حالا اين دو دسته روايات هم بخوانيم براى تكميل اين بحث ان شاء الله، اما رواياتى كه مربوط به غير مسجد شجرة است، مثل آنهائى كه از طريق عراق مى‏خواهند حج انجام بدهند، عمره تمتع را انجام بدهند، تقريباً دو تا روايت در مورد اينها هست، يكى در باب سى و چهارم از ابواب احرام حديث هفتم، اين روايت سابقاً هم خوانديم چون اين هم متعرض مسجد شجرة است، و هم متعرض احرام از طريق عراق، لذا ما صدرش را در
    آن مقام اول خوانديم، روايت صحيحه احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى است، كه از اصحاب حضرت رضا صلوات الله عليه است، قال سألت اباالحسن الرضا عليه السلام، اين تكه‏اش را خوانديم، كيف أصنع اذا اردت الاحرام؟ سؤال حالا مطلق است، از كجا محرم بشوم؟ قال اعقد الاحرام فى دبر الفريضة، در دنبال يك نماز واجبى كه انجام مى‏دهى، احرام ببند، حتى اذا استوت بك البيداء فلبه، اين تكه مربوط به مسجد شجرة است، به لحاظ كلمه بيداء كه قرينه بر اين است كه مقصود احرام از مسجد شجرة است، قلت أ رايت اذا كنت محرماً من طريق العراق، اگر از طريق عراق بخواهم محرم بشوم، آنجا به چه كيفيت و به چه نحو؟ قال لبّ اذا استوى بك بعيرك، موقعى كه شترت را آماده حركت مى‏شود و شروع در حركت مى‏كنى، آن وقت تلبية بگو، اين با توجه به يك جهتى كه در ذهن شما هست قاعدتاً، ميقات اهل عراق گفتيم يك خصوصيتى درش هست، و آن اين است كه يك بيابان خيلى وسيعى است كه اولش يك اسم دارد، دومش يك اسم ديگرى دارد، و آخرش به نام ذات عرق اسمش هست كه اساميشان را هم خوانديم، در بحث مواقيت، و ذكر كرديم، خوب اين كه مى‏گويد لبّ اذا استوى بك بعيرك، اين اطلاق دارد، اگر در ابتداى ميقات اين عقد احرام كرده باشد، و اذا استوى به بعيره، تلبية گفته باشد، خوب اين تلبيه‏اش در همان ميقات واقع شده، اگر در وسط ميقات باز عقد احرام بسته باشد، و اذا استوى به بعيره، تلبية بگويد، باز تلبيه‏اش در ميقات واقع شده، اما اگر در آخر ذات عرق عقد احرام بست، و فرض كرديم كه بعير او بيرون از ذات عرق است، مقتضاى اطلاق اين روايت اين است كه و لو عقد احرام تو در آخرين نقطه ميقات عراق به نام ذات عرق باشد، مع ذلك مى‏توانى تلبية را تأخير بيندازى تا اذا استوى بك بعيرك، تا زمانى كه حركت بكند شتر، و آماده حركت بشود، پس اين روايت اطلاقش دلالت مى‏كند بر اين كه جايز است تلبية را از محل عقد احرام و ميقات تا اين مقدار تأخير بيندازند، اين عرض كرديم با توجه به آن نكته‏اى كه ذكر شد، اين تقريباً يك ترخيصى است از شارع مقدس، كه به مجردى كه شما عقد احرام بستى، لازم نيست كه تلبية بگوئى و ديگر خودت را وارد كنى، در محدوده محرمات احرام، و مشكلات احرام، نه وقتى كه ديگر شتر آماده حركت شد، كه ديگر مسأله‏اى به نام أكل و شرب و امثال ذلك وجود ندارد، و ديگر محرمات احرام معمولاً مبتلابه نيست، آن وقت شما تلبية بگو و اين احرام را بر عهده خودت لازم بكن، كه ديگر حق نداشته باشى، نه نقض بكنى، و نه خلاف آثار و محرمات احرام انجام بدهى، اين اطلاقش اينجورى دلالت دارد، اين يك روايت، در باب سى و پنجم از اين ابواب احرام عرض مى‏شود كه اينجا صدوق روايت اول محمد بن على بن الحسين صدوق باسناده عن هشام بن الحكم عن ابى عبدالله عليه السلام قال ان‏
    احرمت من غمرة، و من بريد البعث، صليت، ان احرمتَ يعنى اذا اردتَ الاحرام، اگر اراده كردى كه محرم بشوى، از غمرة، غمرة يكى از همان عناوين ميقات عراق است، و من بريد البعث كه ظاهراً بريد البعث قسمت اول است و غمرة قسمت دوم، اگر اراده احرام كردى، صليتَ، اول خوب است يك نمازى بخوانى، و قلت كما يقول المحرم، فى دبر صلاتك، آن لفظى را كه محرم براى عقد احرام ذكر مى‏كند، كه عرض كرديم تلفظ به نيت در باب حج استحباب دارد، آن لفظ را در دنبال نماز او را ذكر مى‏كنيم، يعنى عقد احرام در دنبال نماز واقع بشود، بعد كه اينطور شد، و ان شئت لبيت من موضعك، اگر ميل داشتى بلافاصله بعد از احرام و عقد احرام تلبية بگو، و الفضل ان تمشى قليلاً ثم تلبى، لكن بهتر اين است كه يك مقدار راه بروى، يعنى حركت را شروع بكنى، نه مقصود پياده رفتن است، حركت را شروع بكنى، بعد از آنى كه حركت را شروع كردى، آن وقت تلبية بگو با يك خيال راحت، كه ديگر عرض كردم محرمات احرام ديگر قاعدتاً در حال حركت اين مبتلابه انسان نخواهد بود، لكن اشكال اين است كه اين روايت مسأله غمرة و بريد البعث را ذكر كرده، در حالى كه آخرين جاى ميقات اهل عراق به نام ذات عرق مطرح است، آن وقت اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد، كه آيا اين خصوصيت مال اين قسمت اول و وسط ميقات اهل عراق است، كه اگر اينطور شد، اين تمشى قليلاً هم در خود ميقات است، براى اين كه به ذات عرق نرسيده هنوز، و آخرين جزء ميقات اهل عراق ذات عرق است، شايد بيش از چند فرسخ طول ميقات اهل عراق باشد، كه مى بينيد اول و وسط و آخرش هر كدام يك اسم مخصوصى دارد، و يك عنوان مخصوصى دارد، به عبارت ديگر آيا اين روايت روى خصوصيت غمرة و بريد البعث تكيه دارد، كه نتيجه اين تكيه اين مى‏شود كه و الفضل ان تمشى قليلاً، آن حركت هم حركت در خود ميقات است، براى اين كه به ذات عرق هنوز نرسيده، و آخرين جاى ميقات اهل عراق اسمش ذات عرق است، اگر اينطور باشد، اين روايت دلالت ندارد بر تأخير تلبية از ميقات، بله دلالت دارد كه بين عقد احرام و بين تلبية مقارنة لازم نيست، مى‏دانى الان عقد احرام كنى، بعد سيصد چهارصد متر راه بروى بعد تلبية بگوئى، اما ظاهر اين است كه مقصود روايت اين نيست، ان احرمت من غمرة و من بريد البعث، اين در مقابل مسجد شجرة است، يعنى اگر از طريق عراق مى‏خواهى محرم بشوى، كلمه غمرة و بريد البعث اين اشاره به ميقات اهل عراق است، در مقابل مسجد شجرة، مى‏خواهد بگويد اگر شما از ميقات اهل عراق محرم مى‏خواهى بشوى، خوب در همان ميقات نماز را بخوان، پشت سر نماز هم عقد احرام ببند، بعد بهتر اين است كه يك مقدار راه بروى، و بعد تلبية را بگوئى، و اين صدق مى‏كند آنجايى كه شروع احرام از ذات عرق باشد، و اين مقدارى كه بعد
    حركت مى‏كند، اين خارج از ميقات و بيرون از ميقات باشد، و ظاهر اين است كه روايت يك چنين معنايى را مى‏خواهد ذكر بكند، كه كلمه غمرة و بريد البعث، در مقابل ذات عرق نيست، در مقابل مسجد شجرة است، يعنى اگر مى‏خواهى از طريق عراق محرم بشوى، ديگر جايى به نام بيداء نداريم كه بگوييم احرام را يعنى تلبية را در بيداء بگو، نه در همان ميقات محرم بشو، يك مقدار راه برو، بعد هم تلبية را ذكر بكن، و لو اين كه اين يك مقدار راه خارج از ميقات و بيرون از ميقات است، ظاهر اين است كه روايت يك چنين معنايى را مى‏خواهد دلالت بكند، آن وقت روى اين معنا اين هم دليل بر اين است كه من حجّ من غير طريق المدينة، آن وقت اگر يك چيز ديگر هم به اين ضميمه كنيم و آن اين است كه طريق عراق هم خصوصيتى ندارد، حالا اگر كسى از يمن مى‏خواهد از ميقات يمن محرم بشود، يا از ميقات شام محرم بشود، يا از ميقات طائف محرم بشود، اينهم بگوييم و الافضل اين كه يك مقدار از ميقات كه حركت كرد، آن وقت تلبية را ذكر بكند، كه يك همچو حكم كلى از اين روايت استفاده كنيم، كما اين كه استفاده كردند، و گفته‏اند در عبارت مرحوم سيد هم اينطورى هست كه كأن مى‏فرمايد جماعتى گفتند كه ان الافضل لمن حجّ على طريقٍ آخر يعنى غير مدينة، سواء كان عراق باشد يا طرق ديگر باشد، تأخيرها يعنى تلبية، الى ان يمشى قليلاً، و دليلش هم همين روايت است معلوم مى‏شود كه از اين روايت همين معنا استفاده شده، كه اين مسأله غمرة و بريد البعث در مقابل مسجد شجرة است و بعد هم خود ميقات عراق هم خصوصيتى ندارد، همه مواقيت يك طرف، مسجد شجرة با توجه به عنوان بيداء كه اختصاص به مسجد شجرة دارد آن هم يك طرف، اين هم راجع به اين مقام، و اما راجع به آنهائى كه از خود مكة احرام را شروع مى‏كنند، مثل خود همينهائى كه حج تمتع انجام مى‏دهند، كه لامحالة احرام حجشان بايد از خود مكه باشد، خوب عقد احرام در مكه، تلبية را تا كجا مى‏توانند تأخير بيندازند، اينجا هم يك رواياتى وارد شده، عرض مى‏شود كه در باب چهل و ششم از همين ابواب احرام، روايت اول كه روايت عرض مى‏شود بسيار بالائى است كه فكر مى‏كنم دنباله همان روايتى است كه در باب مسجد شجرة خوانديم، منتها اين تقطيعات صاحب وسائل اينها را جدا مى‏كند، روايت را صدوق نقل كرده، باسانيده عن حفص البخترى و معاوية بن عمار و عبدالرحمن بن الحجاج و الحلبى، جميعاً نقل كردند، عن ابى عبدالله عليه السلام فى حديثٍ كه صدرش همانى بود كه در مسجد شجرة وارد شده بود، و ما در آن روايات قبلى ذكر كرديم، حالا ذيلش قال، امام صادق صلوات الله عليه فرمود، و ان أهللت من المسجد الاحرام للحج، أهللت باهاى هوز، يعنى اگر شروع به احرام كردى، از مسجد الحرام براى حج، حالا هم حج تمتع را مى‏گيرد، و هم حج قران‏و افراد را،
    نسبت به آنهائى كه ميقاتشان عبارت از مكه هست، اگر احرام را شروع كردى، فان شئت لبيتَ خلف الميقات، اگر دلت خواست پشت مقام ابراهيم تلبية بگو، و افضل ذلك بهتر از اين اين است، ان تمضى اينجا تلبية نگوئى، و بگذرى حتى تأتى الرقطاء، تا برسى به رقطاء، كه حالا عرض مى‏كنيم، مرحوم سيد هم معنا كرده، رقطاء را، و تلبّى قبل ان تصير الى الأبطاء، قبل از آنى كه به أبطه برسى، به رقطاء كه رسيدى و وارد شدى، آنجا تلبية بگو، مرحوم سيد در همان متن عروة، رقطاء را ايشان معنا مى‏كند، مى‏فرمايد و الرقطاء موضع دون الردم، يك موضعى است كه پشت ردم واقع شده، يسمى مدعاء، مدعاء همان اسم مكان از دعا يدعو است، و مدعى الاقوام مجتمع قبائلهم، مدعى الاقوام، يعنى آنجائى كه قبائلشان جمع مى‏شوند، خوانده مى‏شوند در حقيقت اجتماع پيدا مى‏كنند، خوب اين كه گفتى و الرقطاء موضع دون الردم، ردم چيست؟ و الردم حاجزٌ يمنع السيل عن البيت، ردم عبارت از يك سدى است كه سيل را از خانه خدا مانع مى‏شود، خوب مى‏دانيد مخصوصاً آنهائى كه مشرف شدند، به مكه، كه رزقنا الله جميعاً ان شاء الله، مكه مخصوصاً مسجد الحرام در يك گودى بسيار عجيبى واقع شده، كه حتى از بيرون وقتى كه انسان مى‏خواهد وارد خود مسجد بشود، شايد متجاوز از سى پله تدريجا بايد اينها را طى بكند تا وارد فضاى مسجد الحرام بشود، حالا خود اين خيابانهاى اطراف مسجد الحرام هم نسبت به ساير جاهها در يك گودى تقريباً قرار گرفته، و اطرافش هم مملو از كوههاى مرتفع است، لذا چون سيل خانه خدا را تهديد مى‏كند در مواقع نزول باران كه همين الان هم با تمام امكانات و وسائل گاهى سيل تهديد مى‏كند آنجا را، لذا يك سدى تهيه كردند از سابق براى اين كه جلوى سيل را بگيرد و مانع از سيل بشود، رقطاء يك موضعى است كه پشت اين سد واقع شده، روايت مى‏گويد كه وقتى كه به رقطاء رسيدى با اين كه عقد احرام در مسجد الاحرام شده، مع ذلك تلبية را در همان رقطاء شما بگو، تا اين احرام براى شما ملزم باشد، و وارد محدوده محرمات احرام بشوى، يك روايت هم عرض مى‏شود كه روايت دوم اين باب است، اين روايت صحيحه عمر بن يزيد است عن ابى عبدالله عليه السلام قال اذا كان يوم التروية فاصنع كما صنعتَ بالشجرة، يعنى بايد محرم بشوى، همانطورى كه در مسجد شجرة براى عمره تمتع محرم شدى، در روز تروية هم بايد براى حج تمتع شما محرم بشوى، ثم صلّ ركعتين، خلف المقام، دو ركعت و لو نماز مستحبى پشت مقام ابراهيم انجام بده، ثم أهل بالحج، بعد احرام ببند، باهاى هوز، محرم بشو براى حج، و شروع بكن حج را، عقد احرام بكن، حالا كه عقد احرام كردى، فان كنت ماشياً، اگر پياده مى‏خواهى به جانب عرفات و اينها بروى، چون روز تروية همان روز هشتم تقريباً يك شبانه روز وقت است تا مسأله وقوف به عرفات، فان كنت‏
    ماشياً فلبّ عند المقام، همانجا تلبية را هم بگو، ديگر معطل نكن، و ان كنت راكباً، اما اگر سواره مى‏خواهى اين راه را طى كنى، فاذا نهض بك بعيرك، وقتى كه شتر آماده براى حركت مى‏شود، آن وقت تلبية بگو، و صل الظهر، ان قدرت بمنى، و اگر قدرت پيدا كردى، نماز ظهر را هم در منى بخوان، همانطورى كه سابقاً هم عرض كرديم، كه اصلاً مستحب است كه در شب روز نهم، در منى باشند، و صبح روز نهم، از منى حركت بكنند به جانب عرفات، حالا اين روايت تفصيلى مى‏دهد بين ماشى و بين راكب، و روى همين جهت هم بعضيها آمدند فتوا دادند، بين راكب و ماشى، فرق گذاشتند، گفتند ماشى همان عند المقام تلبية بگويد، اما راكب اذا نهض بعيره، تلبية بگويد، اما خوب بالاخرة در آن حيثى كه ما درش داريم بحث مى‏كنيم، و آن اين است كه مى‏تواند تلبية را تأخير بيندازد، مخصوصاً در آن زمان كه مكه يك شهر بسيار كوچكى بوده، و قاعدتاً شروع به حركت از خارج مكه بوده، آن وقت اين روايت دلالت مى‏كند بر اين كه در آن محلى كه ميقات براى احرام حج است، كه عبارت از مجموعه مكه است، همانطورى كه سابقاً بحث كرديم، ضرورت ندارد كه تلبية، در آنجا گفته بشود، تأخير تلبية از خود مكه، كه به عنوان ميقات احرام حج مطرح است، حج تمتع مطلقا، و حج قران‏و افراد در بعضى از موارد مانعى ندارد، حالا روايت ديگرش را هم بخوانيم، (سوال... و پاسخ استاد) در مسجد شجرة چطور؟ خوب مى‏دانم اطلاق دارد، اطلاق دارد، نه مى‏دانم، اينجا هم همين است، اطلاق دارد، مثل همان اطلاقى كه در روايت ميقات عراق خوانديم، قاعدتاً مسأله اينطور است، كه مكه كه يك شهر كوچكى هست، كسى كه در مسجد الاحرام محرم مى‏شود، در آن زمان البته، حالا مى‏خواهد بيايد با شتر خودش حركت بكند به جانب منى كه شب را در منى باشد، فردا ظهر هم وقوف به عرفات را درك بكند، حداقل اطلاق دارد، و لو اين كه شترش بيرون مكه باشد، كه على القاعدة هم اينطور است، براى خاطر اين كه اگر همه حاجيها بخواهند شترهايشان را داخل شهر بكنند، آن هم در آن زمان، با كوچكى كه شهر مكه داشته، اين شايد امكان‏پذير نبوده يك همچو معنايى، على اى حالٍ بر فرضى هم كه امكان داشته باشد، اين اطلاق دارد، اذا نهض به بعيرك، اما نمى‏گويد بعيرت دم در مسجد الحرام ايستاده، (سوال... و پاسخ استاد) حرم ملاك نيست، شما اين حرف را نزنيد، برادر ميقات حج تمتع مكه است، نه حرم، شما ديگر اين حرف را نزنيد، ميقات مكه است نه حرم، يعنى اگر كسى براى حج تمتع رفت از جئرانه محرم شد كه فايده ندارد، بله، جئرانه، چرا ديگر وارد حرم است، يك متر آن طرف ترش، آن كه فايده ندارد، از مكه است ميقات حج تمتع، نه حرم، مگر ما داريم بحث مواقيت را مى‏خوانيم، شما بيخود مى‏گوييد، براى اين كه ما در بحث مواقيت گذرانديم،
    در بحث مواقيت گذرانديم كه ميقات حج التمتع عبارة عن مكة، لا عن الحرم، لذا آنجا يك بحثى داشتيم، يك بحثى كه حتى بعضى از علماء الان شبهه مى‏كنند، گر چه اين شبهه‏اش را ما جواب داديم، بعضيها معتقدند كه مقصود از مكه همان مكه در زمان صدور روايات است، يعنى همان حول و هوش مسجد الحرام، يك خورده دورتر بشوى فايده ندارد، كه ما البته جواب داديم، از اين حرف، اما در جوابمان از حدود مكه ما نمى‏توانيم، خارج بشويم، ميقات حج التمتع مكه است، لاالحرم، حرم يك عنوان ديگرى است، بايد مكه باشد، حالا چه مكه‏اى، گفتيم مكه و لو فى زماننا هذا، هر مقدارى هم توسعه پيدا كرده، كه من آنجا يك شاهدى ذكر كردم براى اين مسأله، ولى مكه، حرم ارتباط ندارد به مسأله ميقات عرض مى‏شود حج تمتع يا قران‏و افراد براى آنهائى كه از مكه محرم مى‏شوند، اين بحث بحثى نيست كه به حرم ارتباط داشته باشد، پس در حقيقت جواب شما اين است، اين اطلاق دارد، اذا نهض بك بعيرك اينجا را هم مى‏گيرد، كه كان بعيره فى خارج المكه، اذا نهض به بعيرك، قيدى هم نكرده كه و كان بعيرك غير خارجٍ عن مكه، اين قيد در او نيست، نه آن موقعى كه آماده حركت شدى، پا شدى ديگر راه افتادى، آن موقع تلبية بگو، حالا بعيرت هر كجا قرار گرفته، فرقى نمى‏كند. حالا بعضى رواياتش را هم فردا مى‏خوانيم و آن بحث بعدى را هم مطالعه كنيد.
    و الحمد لله رب العالمين