دوشنبه 21 خرداد 1403 - 1 ذيحجه 1445 - 10 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 408
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 408
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
مسأله يازده مىفرمايند الواجب من التلبية، مرة واحدة، نعم يستحب الاكثار بها، و تكرارها ما استطاع، خصوصاً فى دبر كل فريضةٍ او نافلة، و عند صعود شرفٍ، او حبوط وادٍ، و فى آخر الليل و عند اليقظة و عند الركوب، و عند الزوال، و عند ملاقات راكبٍ، و فى الاسحار.
اين مسأله مهمى نيست، آنى كه در باب تلبية حالا يا به عنوان جزء احرام و يا به عنوان يكى از واجبات احرام مطرح است، اين است كه آن صورتى را كه ما در كيفيت تلبية ذكر كرديم، آن صورت را يك مرتبة صحيحاً اداء بكند، همين مقدار، لكن زائد بر يك بار، استحباب دارد، استحبابش هم محدود به حدى نيست، مىفرمايد هر مقدارى كه استطاعت دارد و مىتواند تلبية بگويد، و لو صد هزار مرتبة، مثلاً باشد باز مستحب است، منتهى در يك مواقعى استحبابش بيشتر مىشود، و تقريباً تأكد پيدا مىكند، و آن مثل جايى است كه بخواهد از يك بلندى بالا برود، يا در يك سراشيبى وارد بشود، و نازل بشود، و وارد يعنى از نظر حركت، يا در موقع بيدارى يا بيدار شدن از خواب، يا در موقع شروع خواب كه حالا شروع خواب را صاحب جواهر مىفرمايد دليل خاصى من پيدا نكردم، در موقع سحرها، موقعى كه انسان با يك راكبى ملاقات مىكند، و چيزى كه در كلام امام بزرگوار ذكر شده، و عند الزوال، كه ظاهرش همان موقع زوال شمس است، يعنى موقعى كه وقت نماز ظهر و عصر مىشود، رواياتى هم براى اين مسأله وجود دارد و چون مسأله هم مسأله استحبابى است، گر چه بعضى از رواياتش، روايات صحيحة است، و بعضى هايش هم مرسلهاى است كه از آن مرسلههاى معتبرة است، لكن بعضى از رواياتش هم از نظر سند دچار اشكال و مناقشه است، لكن چون مسأله، مسأله استحبابى است، به مقتضاى همان ادله تسامح در ادله سنن ديگر خيلى روى روايات از نظر سند نبايد تكيه كرد، حالا يكى دو نمونهاش را مىخوانيم، اين مسأله چندان مهم نيست، تا برويم سراغ مسأله مهم، در باب چهلم همان
روايت دومى كه روايت بسيار مهمى بود، براى بيان صورت تلبية و كيفيت تلبية، كه در آن روايت بود و اعلم انه لابد من التلبيات الاربع، قبل از آن واعلم اين عبارت را دارد، تقول ذلك، آن صورت تلبيهاى قبلى را كه يك تلبيهاى مفصلهاى است، تقول ذلك، فى دبر يا دُبر كل صلاة مكتوبةٍ و نافلة، به عنوان يك تعقيب در زمان خاص، در زمان احرام، پشت هر صلاة مكتوبة و نافله، و حين ينحض بك بعيرك، موقعى كه شتر تو را بلند مىكند و آماده حركت مىشوى، و فى زماننا هذا، موقعى كه انسان سوار ماشين مىشود، به همين ملاك، و اذا علوت شرفاً وقتى كه يك بلندى را و يك گردنهاى را بالا مىروى او هبطت وادياً، يا يك سراشيبى را درش وارد مىشوى، او لقيت راكباً او استيقظت من منامك، موقعى كه از خواب بيدار مىشوى، و بالاسحار كليةً آخر ليل كه عبارت از سحر است، آن مستحب است، و اكثر ما استطعت، همين كه گفتيم هر مقدارى كه انسان قدرت داشته باشد، اكثار تلبية مستحب است، اين روايت به صراحت مىگويد و اجحر بها، اين تلبيههاى مستحب را انسان به صورت جهر و بلند اداء بكند، و ان تركت بعض التلبية فلا يضرك، يعنى مىخواهد بفرمايد گر چه اين چيزهايى كه من گفتم يك تلبيهاى هفت هشت ده سطرى بود، لكن تكرار به اين كيفيت ضرورت ندارد، كما اين كه در مسائل بعدى هم ما مىگوييم اين تلبيه مستحب لازم نيست كه حداقل تلبيه واجب درش رعايت بشود، و اين روايت هم دلالت بر اين معنا مىكند، و لو و ان تركت بعض التلبية فلايضرك غير ان تمامها افضل، اگر با همه اين عبارات و خصوصيات ذكر بشود، بهتر است، لكن به اين صورت هم ذكر بشود، خيلى مختصر هم ذكر بشود، اين كفايت مىكند، حديث سومش هم باز در حقيقت همين معنا را باب چهلم از ابواب احرام بود، آن هم همين معنا را دلالت دارد، اجهر بها كلما ركبت و كلما نزلت و كلما حبطت وادياً او علوت اكمةً كه جمعش آكام است، او لقيت راكباً و بالاسحار، لكن چيزى كه در ذهن من راجع به اين كلمه زوال آمده، در باب عرض مىشود چهل و يكم حديث دوم، كه اين مستند امام بزرگوار است، محمد بن على بن الحسين قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله، ما من حاجٍ يضحى ملبياً حتى تزول الشمس الا غابت ذنوبه معها، هيچ حاجى نيست كه عرض مىشود كه يضحى يعنى به روز بياورد خودش را با تلبية حتى تزول الشمس، الا اين كه ذنوب هم با او غيبت مىكند و غروب مىكند، ظاهر اين است كه اين تزول الشمس غير از اين زوال شمسى است كه براى وقت براى نماز ظهر و عصر است، اين تزول الشمس به نظر مىآيد كه براى غيبوبت شمس باشد، به علت اين كه دنبالش دارد الا غابت ذنوبه معها، يعنى همانطورى كه شمس غيبوبت پيدا مىكند، گناهان اين هم غيبوبت پيدا مىكند، و از بين مىرود، به نظر مىرسد كه اين كلمه غابت قرينه
بر اين است كه اين تزول الشمس به معناى تغرب الشمس است، نه به معناى زوال شمسى كه ما در رابطه با وقت ظهر و عصر به كار مىبريم، در حالى كه ظاهر كلام امام بزرگوار و عند الزوال اشاره به همين وقت نماز ظهر و عصر است، و من در روايت ديگرى هم نديدم كه كلمه زوال شمس ذكر شده باشد، الا در همين مرسله صدوق كه از مرسلات معتبره صدوق هم هست، و به نظر من مىرسد كه اين زوال غير از آن زوال است، اين زوال به معناى غروب شمس است، براى اين كه كلمه غابت به تناسب همين زوال ذكر شده، حالا اين يك نكتهاى بود كه در اينجا مطرح است، اين مسأله مهم نيست، مسألهاى كه عرض كردم امام بزرگوار متعرض نشدند، و مسألهاى است كه خوب است كه انسان او را توجه داشته باشد، و از تقريباً يكى از مشكلات مسائل هم هست، اين مسألهاى است كه مرحوم سيد (سوال... و پاسخ استاد) باب چيز بود، باب چهل، بله، همان ديگر، دوم همان چهل و يك حديث سوم بود، چهل حديث سوم بود، آن يكى چهل و يك حديث دوم بود، او چهل حديث سوم بود، اين مسأله را مرحوم سيد متعرض شده، حالا من يك تكهاش را مىخوانم براى اين كه موضوع بحث و طرح روايات در اين مسأله مشخص بشود، اين ديگر مال مرحوم سيد است، در مسأله بيست، مىفرمايد ذكر جماعة ان الافضل، لمن حجّ على طريق المدينة، تأخير التلبية الى البيداء، بعضيها گفتند كسى كه از طريق مدينة حجى را اين حج خصوصيت ندارد يا عمرهاى را انجام مىدهد، تلبية را در مسجد شجرة در حقيقت نگويد، بلكه تأخير بياندازد الى البيداء، خود مرحوم سيد در ذيل همين مسأله، مىفرمايد بيداء عبارت از يك بيابانى است كه در فاصله يك ميلى مسجد شجرة در طريق مدينه به مكة واقع شده، يعنى در حقيقت تلبية را تأخير بياندازد تا يك ميلى از مسجد شجرة، بعضيها اينجورى گفتند به صورت افضل، مطلقا، كما قاله بعضهم، او فى خصوص الراكب كما قيل، بعضيها تفصيل دادند، گفتند اگر اين آدمى كه اين راه را مىخواهد طى بكند، راكباً مىخواهد طى بكند، اين تلبية را تأخير بياندازد الى البيداء، اما اگر ماشياً مثل مثلاً امام مجتبى كه صلوات عليه بيست و چند مرتبة، ماشياً حج را انجام دادند، او نه، او ديگر مستحب نيست كه تلبية را تأخير بياندازد، الى البيداء، در همان مسجد شجرة تلبية را بگويد، اين راجع به كسى كه از طريق مدينة مىخواهد حج بكند، و اما از غير طريق مدينة باز او يك بحث ديگرى دارد، كما اين كه آنهائى كه از خود مكه مىخواهند حج را انجام بدهند، مثل حج تمتع، كه حتماً بايد از خود مكه احرامش شروع بشود، آن باز يك داستان ديگرى دارد كه در ذيل مرحوم سيد مطرح مىكنند، لكن ما براى خاطر اين كه اين مسائل مخلوط با هم نشود، اين جهت را فعلاً، اين تكهاى را كه ايشان اول مسأله مطرح كرده، كه اگر كسى بخواهد از طريق مدينة حج يا
عمرهاى را انجام بدهد، و محرم بشود، و ميقاتش هم عبارت از مسجد شجرة است، خوب در رابطه با تلبية مسأله چه جورى است، آيا تلبية را توى مسجد شجرة بگويد، تلبية تأخير بياندازد، و در بيداء كه يك ميلى مسجد شجرة واقع شده، آنجا تلبية را بگويد، و اصولاً چطور مىشود چنين چيزى، مگر ما نگفتيم كه بايد احرام از مسجد شجرة باشد، مگر ما نگفتيم كه مسجد شجرة عنوان ميقاتى دارد، و بايد احرام از مسجد شجرة واقع بشود، و اين قدر ما روى اين مسأله دقيق بوديم كه كلى نشستيم بحث كرديم كه اگر كسى كنار ديوار مسجد شجرة محرم بشود، اين محل بحث بود كه احرامش صحيح است يا نه، مىآمديم براى حائض و امثال ذلك كه اينها نمىتوانستند وارد مسجد بشوند، يا در حال عبور قدرت بر احرام نداشتند، مىآمديم مىگفتيم از پشت همان ديوار مسجد شجرة محرم بشود، پس چطور اين مسأله يك دفعه پيش آمده، كه تلبية را با اين كه تلبية دخالت دارد در ماهيت احرام، اين را تأخير بياندازد، الى البيداء، يعنى يك ميل، كه يك ميل عبارت از تقريباً ثلث فرسخ مىشود، دو كيلومتر آنطرفتر، بيداء، آنجا تلبية را بگويد، اينجا يك سرى رواياتى در اين مسأله وارد شده، و بعضى از فقهاء مثل صاحب حدائق حالا يا به صورت فتوا يا به صورت احتياط وجوبى ايشان اصلاً ملتزم شده به اين معنا، كه كسى كه از مسجد شجرة محرم مىشود، حتماً بايد تلبيهاش را تأخير بياندازد الى البيداء، به استناد يك رواياتى كه در مسأله وارد شده، و از صاحب كشف اللثام نقل شده، كه ايشان احتمال اين معنا را داده، اين ديگر عجيبتر است، احتمال داده كه اصلاً احرام بايد از بيداء تحقق پيدا كند، كه نية الحج او العمرة هم در همان بيداء تحقق پيدا بكند، و علت اين حرفها، يك رواياتى است كه در اينجا وارد شده، و در جمع بين اين روايات هم اصلاً بزرگان به نظر من خيلى اينجا بيچارهها آنها هم گيج شدند، چه جورى بين اين روايات جمع بكنند، براى اين كه اين روايات با هم مخلوط نشود، ما اول رواياتى را كه تنها در رابطه با مسجد شجرة و كسى كه از طريق مدينة مىخواهد حج يا عمرة انجام بدهد، اين روايات را ملاحظه مىكنيم، بعد برسيم به آنهائى كه از طريق عراق مىخواهند حج بكنند، يا آنهائى كه از مكه مىخواهند حج را انجام بدهند، مثل حج تمتع كه اين حسابها، با هم مخلوط نشود، در اين رواياتى كه اين بحث را خوب دقت بفرمائيد، در اين رواياتى كه در رابطه با مسجد شجرة است، يك دانه روايت ظاهرش تقريباً همانى است كه صاحب كشف اللثام احتمالش را داده، كه اصلاً احرام، از بيداء تحقق پيدا مىكند، يعنى تلبية و نيت كه اينها مؤثر در تحقق احرامند، حتى اين روايت نهى مىكند، از اين كه كسى در مسجد شجرة محرم بشود، اين جورى اين روايت هست، يك دانه روايت در رابطه با عنوان احرام است، اما روايات متعدد ديگرى كه نفى و اثبات مىكنند، اينها در رابطه با تلبية
بحث دارند، كارى به احرام ندارند، حتى در بعضى هايشان دارد، كه عقد احرام در مسجد شجرة شده، لكن تلبية در بيداء گفته مىشود، روايات متعدد ديگرى كه در اين رابطه وارد شده، اينها همه در رابطه با تلبية است، عنوان احرام درش مطرح نيست، تنها يك دانه روايت است كه عنوانش، عنوان احرام است، و تقريباً صراحت هم دارد كه اصلاً احرام از مسجد شجرة نيست، بلكه احرام از بيداء تحقق پيدا مىكند، لكن چون اين روايت را صاحب جواهر صاحب وسائل، تقطيع كرده، آمدهاند اين روايت را هم به حساب تلبية گذاشتند، در حالى كه اين روايت مربوط به مجموعه احرام است، و ذيلش قرينه كامل بر اين كه هم نيت و هم تلبية هر دو را دلالت مىكند، ما خوب است اول اين روايت را بخوانيم، حساب اين روايت را بررسى بكنيم، بعد برويم سراغ رواياتى كه در رابطه با تلبية نفى و اثبات دارد، يكى مىگويد تلبية را مىتوانى در مسجد شجرة بگوئى و چند تا مىگويند نه، تلبية را در مسجد شجرة حق ندارى بگوئى، با اختلاف، ألسنى كه در اينها وجود دارد، اما آن روايتى كه در باب احرام مطرح است، كه ما به يك مناسبتى هم اين روايت را خوانديم قبلاً، عرض مىشود كه در ابواب احرام باب سى و چهارم، حديث سوم، راوى اين حديث هم شيخ طوسى است، و عنه يعنى بأسناده عن الحسين بن سعيد، عن ابن ابى عمير عن حماد عن معاوية بن وهب، روايت صحيحه به تمام معنا است، قال، سألت اباعبدالله عليه السلام عن التهيأ به يك مناسبتى هم سابقاً ما اين روايت را خوانديم، عن التهيأ للاحرام، كجا من آماده بشوم براى احرام، فقال فى مسجد الشجرة، آمادگى براى احرام در مسجد شجرة است، چرا؟ فقد صلى فيه رسول الله صلى الله عليه و آله، چون جايى است كه رسول خدا در آن نماز خواندند، و قدترى أناساً يحرمون، تو ملاحظه مىكنى در مسجد شجرة جمعيتى مشغول احرام هستند، اما فلا تفعل، تو آنجا محرم نشوى، حتى تنتهى الى البيداء، حيث الميل، تا اين كه منتهى بشوى به بيابان بيداء، در فاصله يك ميلى، آنجا فتحرمون كما انتم فى محاملكم، همانطورى كه سوار شترهايتان هستيد، و در محملهاى خودتان، قرار گرفتيد، همانجا محرم مىشويد، تقول اينجورى مىگوئى، مىگوئى لبيك اللهم لبيك، اين حديث ذيل دارد، اگر همين مقدار بود، براى ما خيلى توجيهش آسان بود، كه بگوييم مقصود از اين تحرمون يعنى تلبون، تلبيه تان را آنجا مىگوييد، اما اصل احرامتان را در مسجد شجرة شما بستيد، لكن ذيل اين روايت را در همين باب چهلم از ابواب احرام حديث اول، صاحب وسائل از وسط گرفته نقل مىكند، به همين سند با همين خصوصيت، مىگويد امام صادق فرمود فى حديثٍ تحرمون كما انتم فى محاملكم، تقول لبيك اللهم لبيك، لبيك لاشريك لك لبيك، ان الحمد و النعمة لك و الملك، لاشريك لك لبيك، بمتعةٍ بمعمرةٍ، الى الحج، اين نيت است، و
تلفظ به نيت، يعنى آن روايت صدر روايت را با اين ذيل كه متأسفانه صاحب وسائل تقطيع كرده، وقتى كنار هم مىگذاريم، اين روايت مىگويد كه در مسجد شجرة تو محرم نشو اصلاً، مسجد شجرة جاى تهيأ للاحرام است، اما احرام جايش بيداء است، يك ميل كه شما از مسجد شجرة به طرف مكة دور شديد، تحرمون كما انتم فى محاملكم، و احرام هم اين كيفيت است كه هم لبيك در او هست، و هم تلفظ به نيت كه در باب عمرة و حج مستحب است، اين هم در ذيل اين مطرح است، اين روايت را ما سابقاً خوانديم، حالا هم اين روايت دو حيثيت در او هست، و ما از يك حيثيتش به لحاظ بحث گذشته، اين روايت را صالح للاستدلال مىدانيم، اين روايت در معنى احرام براى ما حجيت دارد، احرام را معنا مىكند، نيت و تلبية، در اين صلاحيت استناد، و صلاحيت استدلال دارد، كه ما معنا الاحرام، مىگويد الاحرام اين است كه لبيك بگوئى، و نيت هم كه در لفظ به متعةٍ بعمرةٍ الى الحج است، حالا لفظش استحباب دارد، نيتش ضرورت دارد، اين حيثش قابل استدلال است، اما اين حيث ديگرش نمىتوانيم بگوييم اين روايت مىگويد لبيك را شما تأخير بيانداز الى البيداء، اين مىگويد بايد احرام را تأخير انداخت الى البيداء، اين روايت در ظهورش در اين معنا نمىشود مناقشه كرد، لكن خوب ما مىدانيم اين روايت را به لحاظ اين كه هم با ادله مواقيت مخالفت دارد، هم با سيره قطعيه متشرعه مخالفت دارد، و شايد با ضرورت فقه مخالفت داشته باشد، كه كسى بيايد بگويد كه در مسجد شجرة كسى حق محرم شدن ندارد، فقط مسجد شجرة عنوان و خصوصيتش اين است كه انسان يك تهيّئى براى احرام پيدا بكند، يك نماز واجب آنجا بخواند، يك قدرى مهيا بشود خودش را آماده بكند، و بعد كه به بيداء رسيد، اصلاً شروع احرام عبارت از بيداء باشد، اين با شايد ضرورت فقه اصلاً مخالفت داشته باشد، لذا ما در مقابل اين روايت در حقيقت خيلى بيچاره نيستيم، صاحب حدائق هم نيامده بگويد احرام را تأخير بياندازد، صاحب حدائق فتوا يا احتياط وجوبى كه دارد، تنها روى تلبيه است، نه روى احرام است، فقط يك احتمالى كاشف اللثام داده، آن احتمال هم روايات متعدد سيره قطعية و لعل ضرورت فقه در مقابل او مىايستد، كه كسى بيايد بگويد كه كسى حق محرم شدن از مسجد شجرة را ندارد، همانطورى كه ظاهر اين روايت دلالت مىكند، نه لذا اين روايت را كنار گذاشتنش چندان مؤنهاى لازم ندارد، خيلى به آسانى از اين نظر روايت را ما كنار مىگذاريم، و لو اين كه از آن حيثش كه احرام را براى ما ترجمه و تفسير مىكند صلاحيت استدلال مىتواند داشته باشد، پس اين روايت كنار، اصلاً اين روايت را ما نبايد ضمن رواايت ديگر بياوريم، اين روايت كارى به تلبية ندارد، اين روايت احرام را مىگويد تأخير از مسجد شجرة بايد انداخت، اين روايت كنار، حالا
مىآييم سراغ رواياتى كه تنها در رابطه با تلبية بحث را روى تلبيه آوردند، و حتى عرض كردم كه در بعضى هايشان تصريح به اين معنا است، كه عقد احرام در خود مسجد شجرة واقع شده، لكن تلبية را تأخير بياندازد به بيداء، اين روايات تقريباً دو دسته هستند، يك دسته به لسانهاى مختلف مىگويد تلبية تأخير بايد بيفتد الى البيداء، يك دسته روايات هم در مقابل اين قرار گرفته، اما آنهائى كه دلالت بر تأخير تلبية از مسجد شجرة مىكند، نوع اين روايات هم در همان باب سى و چهارم از ابواب احرام واقع شده، يك روايت، روايت چهارم اين باب است، باز اين را هم شيخ در تهذيب نقل كرده، به اسناده عن الحسين بن سعيد، عن صفوان عن منصور بن حازم، روايت صحيحه است، عن ابى عبدالله عليه السلام قال اذا صليت عندالشجرة، وقتى كه در شجرة و مسجد شجرة نماز خواندى و حتى مثلاً نيت احرام را كردى، فلاتلبّ، در مسجد شجرة تلبية نگو، حتى تأتى البيداء، تا اين كه به بيداء برسى، آنجا تلبية بگو، بيداء كجاست، حيث يقول الناس يخسف بالجيش، ظاهر اين است كه مقصود از عبارت اين است كه يكى جايى است كه مردم مىگويند كه اينجا عرض مىشود كه جيش طاغوتى به زمين فرو رفتهاند، كه در يك روايتى هم بود كه رسول خدا ظاهراً صلوات الله عليه، تعبير كرده بود به اين كه اخابث در اينجا فرو رفتهاند، خوب اين روايت نهى مىكند لاتلبّ حتى تأتى البيداء، اين يك روايت، روايت بعدى باز شيخ نقل مىكند، باسناده عن الحسين بن سعيد عرض مىشود از صفوان عن عبدالله بن سنان، قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول ان رسول الله صلى الله عليه و آله لم يكن يلبى حتى يأتى البيداء» رسول خدا اينطور نبود كه تلبية بگويد تا قبل از آنى كه به بيداء برسد، وقتى كه به بيداء مىرسيدند، آن وقت تلبية را ذكر مىكردند، روايت ششم باز همين باب، اين را كلينى نقل كرده، عن على بن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن معاوية بن عمار كه اين هم صحيحة است به نظر ما، عن ابى عبدالله عليه السلام قال، ببينيد اين روايت حتى با تصريح به اين كه احرام و عقد احرام در مسجد شجرة است مع ذلك مىگويد تلبية را تأخير بيانداز، مىفرمايد صل المكتوبة، نماز واجبت را بخوان، ثم احرم بالحج او بالمتعة و اخرج بغير تلبيةٍ، بدون تلبية از مسجد خارج شو، حتى تصعد الى اول البيداء الى اول نيلٍ ان يسارك، فاذا استوت بك الارض راكباً كنت او ماشياً فلبّ، وقتى كه در بيداء در سطح مساوى قرار گرفتى، و آن گردنه را پشت سر گذاشتى، آنجا جائى است كه بايد تلبية گفت، پس هم نهى مىكند، يعنى امر مىكند به خروج از مسجد بدون تلبية، و تأخير انداختن تلبية را به بيداء، اذا استوت بك الارض، تصريح هم مىفرمايد كه بين راكب و ماشى هيچگونه فرقى در اين جهت نيست، اين هم يك روايت، روايت ديگر عرض مىشود كه هفتم اين باب است، اين هم احمد
بن محمد بن ابى نصر بزنطى، روايت صحيحة است، قال سألت اباالحسن الرضا عليه السلام كيف اصنع اذا اردت الاحرام؟ وقتى كه بخواهم محرم بشوم، وظيفه من چيست، چه جورى محرم بشوم، به چه كيفيتى؟ قال اعقد الاحرام فى دبر الفريضة، احرام را در پشت سر يك نماز واجبى عقد بكن، و شروع بكن، حتى اذا استوت بك البيداء فلبّ، اما وقتى كه در بيداء از آن گردنه عبور كردى و در جاده عرض مىشود مستقيم متساوى قرار گرفتى، آن وقت تلبية بگو، منتها اين يك ذيلى هم دارد راجع به طريق عراق، و حج از طريق عراق، منتها ما چون عرض كرديم كه جدا مىكنيم از هم، براى اين كه مسائل مخلوط به هم نشود، فعلاً صدر اين روايت كه در رابطه با مسجد شجرة است، به قرينه كلمه بيداء، حالا صدر اين روايت مورد نظر ما بود، يك روايت هم روايت هشتم اين باب است، اين را هم عرض مىشود سندش اشكال دارد، على بن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر عليه السلام، قال سألته عن الاحرام عند الشجرة هل يحل لمن احرم عندها ان لايلبى حتى يعلو البيداء، اين ديگر سؤال خيلى روشن است، آيا حلال است براى كسى كه عند الشجرة محرم شده، تلبية را نگويد آنجا، تلبية را تأخير بياندازد حتى يعلو البيداء و آن گردنه بيداء را كه تمام كرد، آن وقت تلبية بگويد، قال امام فرمود نه تنها كأن اين معنا جايز است، عكسش جايز نيست، لايلبّى حتى يأتى البيداء، حق ندارد تلبية بگويد تا قبل از اين كه به بيداء برسد، عند اول ميلٍ، باز تصريح مىفرمايد فاما عند الشجرة فلايجوز التلبية، تصريح مىكند كه عند الشجرة كه عقد احرام مىكند، حق ندارد در آنجا تلبية بگويد، يك روايت ديگرى هم در اين طائفه وجود دارد كه اين در باب سى و پنجم از همين ابواب احرام حديث سوم است، كه اين روايت عرض مىشود كه كلينى نقل كرده، اين روايت را، از على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير، ابن ابى عمير عرض مىشود نقل كرده از چند نفر از اجلاء روات، عن حفص بن البخترى، و عبدالرحمن الحجاج، و حماد بن عثمان، اينها نقل كردند، عن الحلبى، آن وقت جميعاً عن ابى عبدالله عليه السلام، اين كلمه جميعاً مىخورد به اين كه و الحلبى باشد، كه چهار تائى نقل كردند، عن ابى عبدالله عليه السلام و الا اگر آن سه نفر از حلبى نقل كرده باشند، و حلبى عن ابى عبدالله نقل كرده باشد، مناسب اين بود كه كلمه جميعاً قبل از عن الحلبى ذكر شده باشد، قال اذا صليت فى مسجد الشجرة فقل و انت قاعدٌ فى دبر الصلاة، وقتى كه نماز خواندى حالا واجب يا مستحب، در همان حالى كه نشستى، اينجورى بگو، قبل ان تقوم، پيش از اين كه از جا پا شوى، چى بگو؟ ما يقول المحرم، يعنى همان نيتى را كه محرم به لفظ مىآورد، همانى كه ما تعبير كرديم مىگويد كه من مىخواهم حج انجام بدهم، عمره تمتع انجام بدهم، قربة الى الله.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...