• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 407
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    در مسأله ده، اينطور مى‏فرمايند، لو نسى التلبية، وجب عليه العود الميقات، لتداركها، و ان لم يتمكن، يأتى فيه التفسير المتقدم، فى نسيان الاحرام، على الاحوط، لو لم‏يكن الاقوى، و لو أتى قبل التلبية، بما يوجب الكفارة للمحرم، لم تجب عليه، لعدم انعقاده، الا بها.
    عرض مى‏شود كه يك بحثى را سابقاً ذكر كرديم، راجع به اين كه اگر كسى احرام را در ميقات ترك بكند، نسياناً يا جهلاً، روايات متعدده‏اى در اين مسأله نسيان احرام، و حتى ترك عن جهلٍ، تصريح به جهل هم در بعضى از رواياتش شده بود، لكن روايات نسيان، فراوان بودند، آن روايات دلالت مى‏كردند بر اين كه اين كسى كه نسيان كرده، احرام را، اگر براى او متمكن است و تمكن دارد از آمدن و برگشتن به ميقات، و محرم شدن از ميقات، حتماً بايد برگردد به ميقات، و از ميقات محرم بشود، و اگر تمكن ندارد، حالا اينجا مختلف بود، احتياط مى‏كردند كه برگردد به جانب ميقات، هر مقدارى كه مى‏تواند به ميقات نزديك بشود، و اگر داخل حرم هست، برگردد الى خارج الحرم، و اگر امكان برگشت به خارج حرم نبود، از همان داخل حرم محرم بشود، در همان جا هم باز يك احتياطى بود، كه اگر به خارج حرم نمى‏تواند برگردد، هر مقدارى كه به خارج حرم مى‏تواند نزديك بشود، احتياط اين بود كه آن مقدار را برگردد، حالا اين مسأله را ما مفصلاً گذرانديم، لكن مورد اين مسأله و مورد اين رواياتى كه اشاره شد، عبارت بود از نسيان احرام، كه نسيان احرام آن فرد روشن و در حقيقت قدر متيقنش اين است كه كسى به مسجد شجرة برسد، و به طور كلى نه نيت بكند، نه تلبية بگويد، حالا لبس ثوبين هم كه دخالتى در ماهيت احرام ندارد، حالا اگر فرضاً هم دخالت داشته باشد، قدر متيقن اين مى‏شود كه كسى در مسجد شجرة، نه نيت بكند، نه تلبية بگويد، و نه ثوبى الاحرام را بپوشد، مورد روايات يك چنين جايى است، وقتى هم كه ما اين مسأله را در سابق طرح مى‏كرديم، خوب همينجور در ذهنمان مى‏آمد، حالا اينجا به مناسبت اين كه‏
    درباره تلبية، و مسائل تلبية ما داريم بحث مى‏كنيم، اين فرع پيش آمده، كه اگر كسى تنها تلبية را نسيان بكند، اما نيت را در ميقات انجام داده، و چه بسا فرض كنيد، ثوبى الاحرام را هم پوشيده، لكن تلبية را فراموش كرده است، كه بگويد و تلفظ بكند، آيا اين نسيان تلبية همان حكم نسيان احرام بر او بار مى‏شود، از اين نظر، كه واجب است اگر اين تمكن دارد، به ميقات برگردد، صرفاً براى گفتن تلبية، چون يك مسأله‏اى را حالا امام بزرگوار، در مسائل تلبية متعرض نشدند، و كان حقاً اين كه متعرض مى‏شدند آن مسأله را، كما اين كه يك مسأله ديگرى هست كه ايشان هيچ تعرض نفرمودند، و مسأله مهمى است، با اين كه متعرض نشدند، ضرورت دارد كه بعداً ما متعرض بشويم، آن مسأله را، يك مسأله‏اى كه متعرض نشدند، اين است كه بين تلبية و بين نيت احرام، كه همان نية الحج او العمرة باشد، مقارنة لازم نيست، يعنى اينطور نيست كه اين كسى كه وارد مسجد شجرة شد، نيت كرد حج يا عمرة را، و لباس احرام را پوشيد بلافاصلة تلبية را بگويد، كه مقارنه بين تلبيه و بين نيت و لو اين كه يك بعض قليلى از فقهاء فتوا داده‏اند به اين مقارنة، لكن مشهور آن هم يك شهرت عظيمه و محققه اين است كه نه، مقارنة لازم نيست، اين كسى كه فرضاً دو ساعت دلش مى‏خواهد در مسجد شجرة بماند، هيچ مانعى ندارد كه به مجرد ورود در مسجد شجرة نيت بكند، لباسهاى احرام را بپوشد، و بعد از دو ساعت آن آنى كه مى‏خواهد از مسجد شجرة بيرون بيايد، آن وقت تلبية بگويد، لذا مقارنه بين تلبيه و نية الحج او العمرة، اين على المشهور دخالتى ندارد، آن وقت در اينجا اين آدمى كه تلبية را فراموش كرده، و ما مثلا مى‏گوييم كه برگردد به ميقات و در همان مسجد شجرة تلبية بگويد، ديگر در ذهن شما نيايد كه خوب بين تلبيه‏اى كه امروز واقع مى‏شود و بين نيتى كه پنج روز قبل واقع شده، اين فاصله و جدائى افتاده، باشد مانعى ندارد، لازم نيست كه تلبية متصل و مقارن با نيت باشد، لذا اين شبهه در ذهن شما نيايد، لكن آنى كه اساس بحث در اينجا هست، اين است، خوب روايات در مورد نسيان احرام مى‏گويد بايد عند التمكن به ميقات برگردد، اما در ما نحن فيه فرض اين است كه اين احرام را به تمام ابعاضه فراموش نكرده، اين تنها تلبية را فراموش كرده، و الا نيت در محل خودش در مسجد شجرة واقع شده، آن وقت ما از كجا استفاده كنيم؟ دليل ما بر اين مسأله كه اين آدم كه فرض كنيد وارد مكه شده، يادش آمد كه تلبية را در مسجد شجرة نگفته اصلاً، الان هم وقت باقى است، مى‏تواند اين هشتاد فرسخ را برگردد و در مسجد شجرة تلبية بگويد، چه دليلى دلالت بر اين معنا مى‏كند كه يجب عليه العود الى الميقات، و التلبية فيه، عند التمكن من العود الى الميقات، اينجا بايد ما يك قدرى روى اين جهت بحث كنيم، كه رابطه تلبيه با احرام چه رابطه‏اى هست؟ آيا احرام كه عبارت از يك امر
    اعتبارى است كه در ماهيتش سابقاً بحث كرديم، اين امر اعتبارى چه موقع اعتبار مى‏شود، بعد از تحقق چى اين امر اعتبارى تحقق پيدا مى‏كند؟ اگر ما اين حرف را زديم، كه اين امر اعتبارى به دنبال نيت و تلبية هر دو با هم كه ضميمه شدند، اين امر اعتبارى به نام احرام تحقق پيدا مى‏كند، اگر ما اين مبنا را در باب احرام معتقد شديم، خوب همان رواياتى كه مى‏گويد كه اگر كسى احرام را فراموش كرده، بايد عند التمكن به ميقات برگردد، خوب اين هم احرام را فراموش كرده، براى اين كه اين از احرام فقط نيت را انجام داده، و احرام كه به دنبال نيت فقط تحقق پيدا نمى‏كند روى اين مبنا، بلكه به دنبال نيت و تلبية معاً اين امر اعتبارى تحقق پيدا مى‏كند. همانطورى كه اگر نيت نباشد اين امر اعتبارى محقق نمى‏شود، همينطور اگر نيت هم باشد، لكن تلبية نباشد، اين امر اعتبارى تحقق پيدا نمى‏كند، در حقيقت روى اين مبنا، كه ما نقش تلبية را در رابطه با احرام به اندازه نقش نيت در رابطه با احرام بدانيم، اگر اينطور شد، نسى التلبية، با نسى الاحرام يكى مى‏شود، يعنى يكى از مصاديق نسيان احرام همين نسيان تلبية است، كما اين كه يكى از مصاديق نسيان احرام نسيان النية هست، پس روى اين مبنا، همان رواياتى كه در باب نسيان احرام وارد شده، آن روايات در رابطه با نسيان تلبية هم دلالت مى‏كند، اما (سوال... و پاسخ استاد) نگفتيم اين حرف را، نه، نه آنجا هم همينطور است، شما نظرتان نيست، آنجا هم همينطور است، آنجا هم، اصلاً گفتيم كه يك تشويشى هم در عبارت تحرير بود كه ذكر كرديم ما، حالا على اى حالٍ مسأله الان اينطور است، يك مسأله روشنى است، اگر نيت و تلبية مجموعاً مدخليتى در احرام داشته باشند، به اين معنا كه تا اين دو تا حاصل نشود، اعتبار احرام تحقق پيدا نمى‏كند، آيا ترديدى داريم ما كه لو نسى التلبية اين عبارة اخراى از نسى الاحرام است، كه نمى‏شود در اين معنا ترديدى كرد، كما اين كه در باب نيتش هم مسأله اينطور است كه اگر نسيان نيت كرد، و ما با نيت اين برخورد را كرديم، كه اين دخالت دارد، در حقيقت احرام و اعتبار احرام، آن هم داخل در نسى الاحرام است، بله، اگر ما آمديم كما اين كه فرضاً اگر كسى آمد احرام را عبارت از نفس تلبية دانست، و نيت را به عنوان يكى از واجبات احرام مطرح كرد، بدون اين كه در ماهيت احرام دخالت داشته باشد، كما اين كه در مسأله لبس ثوبين، مسأله به همين كيفيت است كه بعداً هم عرض مى‏كنيم، كه اگر كسى در مسجد شجرة نيت كرد تلبية هم گفت، لكن فراموش كرد كه ثوبى الاحرام را بپوشد، اينجا ديگر وظيفه‏اش اين نيست كه از مكه برگردد به مسجد شجرة براى پوشيدن دو لباس احرام، نه هر كجا كه يادش آمد همانجا لباسهايش را تغيير مى‏دهد و ثوبى الاحرام را مى‏پوشد، اگر ما با نيت هم همين برخورد را كرديم، كه با ثوبين و پوشيدن ثوبين برخورد مى‏كنيم، باز اينجا اصلاً معناى نسيان احرام آن فرد
    روشنش همان نسيان تلبية مى‏شود، براى خاطر اين كه تلبية در ماهيت احرام نقش دارد، اما اگر ما آمديم مسأله را عكس كرديم، كما اين كه از عبارت حاشيه امام بزرگوار بر عروة در ماهيت احرام يك چنين ترديدى استفاده مى‏شد، كه ايشان احتمال مى‏دادند كه احرام يك امر اعتبارى است كه عقيب نيت فقط تحقق پيدا مى‏كند، و تلبية به عنوان يكى از واجبات احرام مطرح است، نه اين كه در ماهيت احرام و حقيقت احرام نقش داشته باشد، اگر كسى اين حرف را زد، اينجا ديگر بعيد است كه ما بگوييم روايات وارده در نسيان احرام، ما نحن فيه را مى‏گيرد، براى اين كه اگر شما احرام را عبارت از نيت گرفتيد، كما اين كه جمعى از فقهاء تصريح به اين معنا كرده بودند، كه الاحرام هى نية ترك محرمات الاحرام، حالا آنهاى‏شان كه يك قدرى اصطلاحى‏تر مى‏خواستند صحبت بكنند، مثل مرحوم آقاى حكيم در مستمسك، اينها مى‏فرمودند كه احرام همان التزام نفسانى و تعهد نفسى برتر محرمات احرام است، همين بيشتر از اين نيست ماهيت احرام، خوب اگر اينجورى ما با احرام برخورد بكنيم، لو نسى الاحرام كه مورد رواياتى است كه در باب نسيان احرام وارد شده، اين ديگر به چه مناسبت نسيان تلبية را شامل بشود، تلبية هم مى‏شود مثل پوشيدن لباسهاى احرام، يعنى از واجبات احرام است، بدون اين كه نقشى در ماهيت و حقيقت احرام داشته باشد، و روايات لو نسى الاحرام، موردش آنجائى است كه اصل احرام را فراموش بكند، ماهيت احرام نسبت به اين مورد نسيان و منسى واقع بشود، اگر اينجورى ما برخورد بكنيم، آن وقت بايد بگوييم كه ما دليلى نداريم بر اين كه اگر كسى تلبية را فراموش كرد، فرض كنيد مقادير زيادى هم از ميقات فاصله گرفته، اين ضرورتى داشته باشد كه برگردد به ميقات مستنداً به آن ادله نسى الاحرام، بله، ممكن است كسى يك حرف ديگرى در اينجا بزند، و آن اين است كه بگويد درست است ما فرض مى‏كنيم كه تلبية در ماهيت احرام هيچ گونه نقشى ندارد، لكن دليل مى‏گويد كه همين تلبيه‏اى كه در ماهيت احرام نقش ندارد، بايد در ميقات واقع بشود، در حقيقت لزوم وقوع تلبية در ميقات متوقف بر اين نيست كه تلبية در ماهيت احرام نقش داشته باشد، نه، بين اينها تفكيك مى‏كنيم، مى‏گوييم التلبية ليس لها دخلٌ فى ماهية الاحرام، لكن يجب اين كه در ميقات واقع بشود، يجب اين كه در مسجد شجرة واقع بشود، كما اين كه نسبت به ثوبين هم مسأله اينطور است، با اين كه دخالتى در ماهيت احرام ندارد، اما جاى پوشيدن لباسها به عنوان واجب در احرام عبارت از مسجد شجرة است، خوب اگر اين معنا واجب شد، بگوييم كه خيلى خوب، همين كفايت مى‏كند، كه اگر شما در بين راه مكه و مدينة متوجه شديد كه تلبية را نگفتيد، براى اين كه تلبية بايد در ميقات واقع بشود، همين كافى است كه شما را الزام بكند به برگشتن به ميقات براى گفتن تلبية، اين‏
    جوابش اين است كه نه، آن دليلى كه مى‏گويد يجب وقوع التلبية فى الميقات، آن دليل وجوب به واسطه نسيان و حديث رفع، كه مشتمل بر رفع خطا و نسيان است، آن وجوب بواسطه نسيان برداشته مى‏شود، يعنى كسى كه يادش رفت، ديگر لايجب عليه ان يكون تلبيته فى الميقات، براى خاطر اين كه فراموش كرد و حديث رفع هم حاكم بر ادله اوليه و ادله‏اى است كه متضمن تكاليف و عناوين اولية هست، لذا در مسأله لبس ثوبين هم همينطور است، اگر در بين راه يادش آمد كه ثوبى الاحرام را در مسجد شجرة انجام نداده، و لو اين كه قدرت هم داشته باشد، على العود الى الميقات، لايجب عليه اين كه به ميقات برگردد، فقط براى خاطر اين كه لباسهاى احرام را از ميقات پوشيده، پوشيده باشد، با اين كه آنجا محرم شده، نيت و تلبيه و امثال ذلك تحقق پيدا كرده.
    خلاصه اين شد كه اگر ما تلبية را از احرام خارج كنيم، از ماهيت احرام، و بگوييم احرام همانى كه خيلى‏ها قائل شدند يا نية ترك المحرمات است، يا تعهد و التزام نفسانى نسبت به ترك محرمات است، و تلبية از دائره ماهيت خارج باشد، ديگر رواياتى كه در مسأله نسيان احرام وارد شده، آن روايات به چه مناسبت اينجا را شامل بشود، هذا الشخص لم ينس الاحرام، احرام آن التزام نفسانى، آن نيت ترك محرمات بوده، كه در مسجد شجرة انجام شده، بل انما نسى التلبية و هى من واجبات الاحرام، و آن روايات نگفته كه اگر كسى واجبات احرام را هم نسيان كند، بايد به ميقات برگردد، آن روايات مى‏گويد اگر كسى احرام را فراموش بكند، بايد به ميقات برگردد، پس در حقيقت تا حالا دو مبنا ذكر شد، يك مبنا اين كه تلبية را به طور كلى از ماهيت احرام خارج كنيم، و احرام را و لو به صورت يك امر اعتبارى عقيب همان عرض مى‏شود كه نيت حالا نيت هم نية ترك المحرمات باشد، كه مرحوم آقاى حكيم گفتند، يا همان نيتى كه امام بزرگوار ذكر كردند، كه عبارت از نية الحج او العمرة باشد، كه ما هم همين نية الحج او العمرة را ذكر كرديم، در ماهيت احرام، و از اينجا معلوم مى‏شود و در حقيقت يك اشكالى به اطلاق كلام امام هم متوجه مى‏شود و آن اين است كه اگر كسى در تلبية، حتى اين معنا را هم قبول نكرد، گفت تلبية از واجبات احرام نيست، بلكه تلبية يك واجب نفسى است، منتها جاى اين واجب نفسى حال الاحرام است، كه حتى از واجبات مربوطه به احرام هم نيست، يك واجب نفسى است و اين واجب نفسى جايش عبارت از حال احرام است، نظير همين حرفى كه در مسأله نه ديروز امام بزرگوار و مرحوم سيد نسبت به قارن آن كسى كه حج قران‏را مى‏خواهد شروع بكند، فرمودند كه بعد از اشعار يا تقليد، مرحوم سيد مى‏فرمود ظاهر اين است كه تلبية بر اين وجوب نفسى دارد، و امام بزرگوار مى‏فرمودند نه احتياط وجوبى اين معنا را اقتضاء مى‏كند، كه تلبية به صورت واجب نفسى مطرح باشد، خوب اين اطلاق‏
    كلام امروز، كه مى‏فرمايد لو نسى التلبية، يكى از مصاديقش همين مسأله ديروز است، همين قارنى كه شما مى‏گوييد كه يجب عليه التلبية، بالوجوب النفسى، منتها به صورت احتياط وجوبى شما مطرح مى‏فرموديد، و مرحوم سيد به صورت فتوا مطرح مى‏كردند، خوب اين لو نسى التلبية يك مصداقش همين است، يعنى تلبيه‏اى كه وجوب نفسى دارد، در قارنى كه اشعار كرده يا تقليد كرده، يا در بدنة جمع كرده بين اشعار و تقليد، شما گفتيد كه احتياط وجوبى اين است كه تلبية به عنوان يك واجب نفسى بايد اين انجام بدهد، و دليلش هم همان روايت ديروز بود، كه به علت اين كه روايت دو جور نقل شده بود، و در يكى سؤالش ربطى به حج قران‏نداشت، مربوط به عمره تمتع بود، ما عرض كرديم اين روايت اينجورى نمى‏تواند دلالت بر وجوب بكند، و حتى زمينه‏اى براى احتياط وجوبى هم نمى‏تواند پيدا بشود، لكن خوب آنهائى كه مى‏گويند تلبية وجوب نفسى دارد، و لو در اين مورد فقط، خوب اين لو نسى التلبية را آيا جورى بايد معنا كنيم كه اين خارج بشود از عنوان اين مسأله يا اين كه آن را هم مى‏خواهيد داخل كنيد، بگوييد قارنى كه بدنه خودش را اشعار و تقليد كرده، و بر او وجوب نفسى داشته، كه تلبية بگويد، بدون اين كه اين تلبية، هيچ نقشى در احرام داشته باشد، و بدون اين كه اصلاً از واجبات احرام باشد، فقط به عنوان يك واجب نفسى در اين حال مطرح است، حالا اين قارن فراموش كرد، اين تلبيه واجب نفسى را بگويد، حالا هم رسيده به مكه، مى‏فرماييد يجب عليه اين كه برگردد به مسجد شجرة، براى خاطر تلبيه‏اى را كه فراموش كرده، و واجب هم نفسى بوده، و نسيان هم رافع تكليف است، مع ذلك يجب عليه اين كه برگردد به مسجد شجرة، براى اين كه اين واجب نفسى احتياطى يا فتوائى كه مرحوم سيد ذكر كردند انجام بدهد، به چه دليل؟ چه دليلى اقتضاء مى‏كند كه اين از مكه پا شود برگردد به ميقات براى خاطر اين كه يك واجب نفسى فراموش شده را، اين را انجام بدهد، پس نسيان كه رافع تكليف است چه نقشى در اينجا دارد، لذا مسأله روى همين فتوا و احتياط امام يا بايد بگوييم اين لو نسى التلبية اصلاً تلبيه واجب نفسى را شامل نمى‏شود، فقط همان تلبيه‏هايى كه نقش در احرام دارد، آن تلبيه‏ها را مى‏خواهد ايشان ذكر بكند، و مؤيدش هم اين ذيلى است كه مى‏فرمايد لعدم انعقاده الا بالتلبية، اين تعليل قرينه بشود بر اين كه مقصود از تلبيه، تلبيه‏اى است كه در رابطه با احرام است، نه تلبيه‏اى كه به عنوان وجوب نفسى مطرح است، (سوال... و پاسخ استاد) نه ديگر، تمام شد ديگر او، وقتى كه الان، الانى كه داشت محرم مى‏شد، و به اشعار و تقليد محرم شد، بر او واجب بود تلبيه، يعنى همين حالا و لو اين كه حالا مقارنت به آن صورت هم لازم نبوده، ولى الان برش واجب بوده تلبية بگويد، نه اين كه تلبية بر او لازم است و لو بعد الورود فى مكه، الان بر او تلبية لازم است، خوب‏
    فراموش كرد، تمام شد، ديگر دو مرتبه از مكة برگردد به آن محلى كه شتر خودش را اشعار يا تقليد كرده، براى گفتن صرف يك تلبية، اين با هيچ دليلى نمى‏تواند تطبيق بكند، كما اين كه آن مطلبى را كه من احتمال مى‏دادم، در همان روزهاى اولى كه راجع به كيفيت احرام بحث مى‏كرديم، بعد در مسائل بعدى ديدم مرحوم سيد در عروة هم تمايل به همين حرف من دارند، بلكه بعضى جاها، تصريح مى‏كنند به لوازم اين حرف، و آن اين است كه اگر ما ديدمان در باب احرام، اينجورى باشد، كه احرام به نيت انعقاد پيدا مى‏كند، اصل الاحرام ينعقد بالنية، لكن اين احرامى كه به دنبال نيت تحقق پيدا مى‏كند، اولاً در معرض زوال است، يعنى امكان دارد كه انسان اين احرام را به هم بزند، و نقضش بكند، مثل بيع متزلزلى كه قابل نقض است، و ثانياً اين هم مسلم است، كه محرمات احرام تا زمانى كه تلبية تحقق پيدا نكند، اين محرم نمى‏شود، در روايات بود كه اگر كسى برود در مسجد شجرة نيت بكند، لباس بپوشد، لكن از مسجد خارج بشود، هنوز تلبية نگفته، برود و يواقع اهله، ليس عليه فيه شى‏ءٌ، محرمات احرام در فاصله بين نيت و تلبية، اين لايكون محرماً، لايترتب عليها كفارة اصلاً، در حقيقت اينجورى ما برخورد بكنيم، بگوييم نيت اصل احرام را به وجود مى‏آورد، و تلبية لزوم احرام را ايجاد مى‏كند، مثل افترقا وجب البيعى كه در باب خيار مجلس من ذكر مى‏كردم، كه ديدم تصادفاً مرحوم سيد هم عرض كردم، در اين كلمات اواخرش همين معنا از ايشان استفاده مى‏شود، اگر كسى با احرام به اين صورت برخورد كرد، كه احرام دو مرحله دارد، مرحله انعقادى، و مرحله لزومى، مثل بيع، بيع به واسطه عقد البيع ينعقد، لكن بالافتراق يحصل له اللزوم، اما قبل الافتراق با اين كه بيع حاصل است، متزلزل است، قابل ابطال است، قابل نقض است، اما بعد از آنى كه افتراق تحقق پيدا كرد، لزوم پيدا مى‏كند، اگر ديد ما در باب احرام عبارت از اين كيفيت شد، اينجا آن وقت اين سؤال پيش مى‏آيد كه روايات لو نسى الاحرام با توجه به اين ديد درباره احرام آيا شامل نسيان تلبية مى‏شود يا نه؟ اينجا بعيد نيست كه انسان اين حرف را بزند، كه بگويد بله، روايات نسى الاحرام آنى كه عرف از آن استفاده مى‏كند، مقصود احرام متزلزل نيست، مقصود آن احرامى است كه به دنبال او محرمات احرام بار مى‏شود، آن احرامى كه ديگر انسان تا زمانى كه عمرة را انجام ندهد، يا حج را انجام ندهد، از آن احرام خارج نمى‏شود، اما آن احرامى كه با يك نيت حاصل شده، و همين الان انسان مى‏تواند آن را ابطالش بكند، و نقضش بكند، روايات اين خصوص اين مورد را نمى‏گويد، لذا بعيد نيست كه با اين ديد روايات لو نسى الاحرام شامل نسيان تلبية هم بشود، و همان مسائلى كه در باب نسيان تلبية مطرح كرديم، آن مسائل را هم مطرح بكنيم، (سوال... و پاسخ استاد) بله، نيست، بله، ولى رفع اليد مى‏كند از نيت، نه رفع اليد مى‏كند،
    هيچى، ابطال مى‏كند نيت خودش را، رفع يد مى‏كند از نيت، مثل آدمى كه،ها، مى‏دانم، مى‏گويم اين ديد كه اين حرف را نمى‏زند، ديدهاى مختلفى در ماهيت احرام هست، عرض مى‏شود كه اين چون فردا به مناسبت شهادت درس تعطيل است، يك مسأله‏اى بعد از اين مسأله است، مسأله يازده، در كلام امام كه خوب يك سرى مستحبات است او را مى‏خوانيم مسأله مهمى نيست، اما آن مسأله‏اى كه عرض كردم، امام بزرگوار متعرض نشدند، و به نظر من خوب بود او را متعرض مى‏شدند، چون در رواياتى هم كه خوانديم، هى ايجاد تقريباً اضطراب كرد براى شماها، بعضى جاها داشت كه تلبية را تأخير بيانداز، الى البيداء، رسول خدا در بيداء تلبية گفتند، بيداء عرض مى‏شود يك ميل از مسجد شجرة به جانب مكه فاصله دارد، چطور جمع مى‏شود با اين كه احرام بايد از مسجد شجرة باشد، يك روايات مختلف و متعددى در اين رابطه هست اين مسأله بيست در كلام صاحب عروة را ما ان شاء الله به ملاحظه اين كه مسأله مهمى است و لو اين كه امام بزرگوار هم مطرح نفرمودند، اين را بحث مى‏كنيم تا معلوم بشود اين تأخير تلبية الى البيداء و روايات مختلفى كه در اين رابطه وارد شده، چه جورى بايد بينش جمع بشود، ان شاء الله مطالعه بفرماييد.
    و الحمد لله رب العالمين