• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 398
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    عرض كرديم كه يكى از واجبات مسلم احرام عبارت است از تلبية، و معناى تلبية يعنى قول لبيك، قول لبيك و تعبير به لبيك، كه حالا چند تا تلبية لازم است و چند مرتبه كلمه لبيك لازم است ذكر بشود، عرض مى‏كنيم ان شاء الله، لكن عرض كرديم كه اين كلمه لبيك اولاً يك كلمه مفردى هست، يا كلمه تثنيه است؟ لبيك آيا اين كلمه لبيك يك كلمه مفرد است يا اين كه تثنيه است؟ اگر تثنيه باشد كه تقريباً مشهور بين لغويين تقريباً اين است كه اين عنوان، عنوان تثنيه است، و در نتيجه در حالت نصبى هم هست، چون تثنيه در حالت رفعى بايد با الف باشد، در حالت نصبى و جرى با ياء ذكر مى‏شود، و اين خوب مسأله جرّ كه در اينجا مطرح نيست، قاعدتاً مسأله نصب مطرح است، آن وقت به چى منصوب است؟ و اين تثنيه چى است؟ گفتند همانطورى كه مصدر مفرد گاهى از اوقات بدون ذكر فعل استعمال مى‏شود، و حالت نصبى دارد و ناصبش عبارت از يك فعل مقدر است، مثل اين كه شما مى‏گوئيد حمداً لله، شكراً لله، كه اين حمداً يك مصدر مفرد منصوب است و ناصبش يك فعل مقدر است، خوب اين لبيك هم مصدر مثنى است، و يك فعل مقدرى عامل نصب اين تثنيه است، حالا آن فعل مقدر از ثلاثى مجرد است كه ظاهراً اين است، لبّ بالمكان، كه معناى لبّ بالمكان يعنى أقام بالمكان، لبّ بالمكان لباً، يعنى اقام بالمكان اقامةً، و در ثلاثى مزيد فيه‏اش هم ألبّ بالمكان آن هم به معناى أقام بالمكان هست، آن وقت مصدرش عبارت از لبّاً هست، لب عبارت از مصدر است، لبّ مشدد، با تشديد، و اين تثنيه‏اش به اين صورت بوده، لبين لك، يعنى دو اقامه براى تو، كه اين دو اقامة نه معنايش تعدد اقامة است، دو اقامة تأكد يك اقامة است، اقامه مؤكد را به صورت تثنيه مطرح كردند، و اصلش همين لبين لك يعنى اقامتين يعنى اقامه محققة كه اقامتين آن تأكد اقامه اول است، اقامه مؤكده محققة براى تو، آن وقت لام لك حذف شده، و لبين اضافه به كاف شده، و بر اثر اضافه نون تثنية حذف شده، مثل ساير مواردى كه يك تثنية اضافه‏
    مى‏شود به يك مضاف اليهى نونش حذف مى‏شود، كما اين كه نون جمع هم در مورد اضافة حذف مى‏شود، لذا لبين لك، با حذف لام و اضافه شدن لبين به كاف، لازمه‏اش اين شد كه نون حذف بشود، و در نتيجه عنوان لبيك پيدا بكند، يعنى وقتى كه انسان كأن خطاب مى‏كند به خداوند مى‏گويد من در حقيقت حالا ايستاده‏ام در برابر تو، ايستاده‏ام براى اطاعت از دستور تو، آمادگى كامل براى اطاعت از دستور تو دارم، كه همان أقيموا الصلاة هم همين معنا را بيشتر دلالت نمى‏كند، و كلمه قد قامت الصلاة كه به عنوان يك فصل اقامة ما ذكر مى‏كنيم، خوب من الذى أقام الصلاة هو المصلى، و معناى اقامه مصلى صلاة را، همين است كه تهيأ پيدا كرد، آماده شد براى اين كه امر به صلاة را اطاعت بكند، و فرمان خداوند تبارك و تعالى را انجام بدهد، اين يك معناست، مرحوم سيد در كتاب عروة كه خوب قاعدتاً دقت هم كرديد، ايشان ضمن اين كه لبيك را به معناى اقامه بعد الاقامة چون اول به عنوان اقامة معنا مى‏كند، لكن به تثنيه‏اش كه مى‏رسد فراموش مى‏كند مثل اين كه، مى‏فرمايد اجابةً بعد اجابة، اين اجابه يك معناى دومى است كه يك جماعت ديگرى از لغويين اين لبّ را به معناى اجابت گرفتند، اجابت يعنى پذيرفتن، يعنى پاسخ مثبت دادن، آن وقت در باب حج، تناسبش اينطور است، كه در بعضى از روايات هم وارد شده، و صاحب جواهر هم عرض مى‏شود اشاره مى‏فرمايد اين تناسبش اين است كه بعد از آن كه خداوند به ابراهيم دستور داد كه خانه كعبة را تجديد بناء بكنند و او با كمك اسماعيل خانه كعبة را تجديد كردند، آن وقت خداوند به ابراهيم دستور داد كه اعلام بكن، كه مردم در مراسم حج شركت بكنند، آن وقت در بعضى از روايات دارد كه تمام آنهايى كه تا روز قيامت به حج مشرف مى‏شوند اينها آنهائى هستند كه آن نداى ابراهيم را در اصلاب پدرانشان يا در ارحام مادرانشان لبيك گفتند و به آن ندا پاسخ مثبت دادند، لذا احتمال دوم اين است كه به معناى اجابت باشد، و تثنيه‏اش هم همان تأكد اجابت را دلالت مى‏كند، نه اين كه دو تا اجابت است، نه اجابت خيلى قوى و اجابت محكم، اين مصحح اين است كه عنوان تثنية در اينجا مطرح بشود، احتمال سومى كه باز بعضى يا جماعتى از لغويين داده‏اند هر كدام از اينها را جماعتى از لغويين و بعضى هايش را يكى دو نفر تنها از لغويين ذكر كردند، اين است كه لبّ به معناى مواجه باشد، در اين تعبيرى كه مرحوم سيد نقل مى‏كند، مى‏گويد كسى به همسايه‏اش مى‏گويد «دارى تلبّ دارك» خانه من روبروى خانه تو است، مقابل خانه تو است مواجه با خانه تو است، آن وقت وقتى كه اين خطاب به خداوند تبارك و تعالى انسان كلمه لبيك را مى‏گويد، معنايش اين است كه من روبروى شما ايستادم، پشت به شما نكردم، مثل همين تعبيرات عرفية، كه كسى كه با كسى بينشان رفاقتى نباشد، پشت به هم مى‏كنند، وقتى كه انسان‏
    مى‏گويد كه خدايا من روبروى تو ايستادم، و در مقابل يعنى روى من به طرف تو متوجه است، اين هم به معنى اين است كه من پشت به شما نكردم، و كنايه از اين است كه آماده انجام دستورات شما هستم، لذا به معناى مواجه و مقابلة هم به اين كيفيت جماعتى از لغويين گفته‏اند استعمال مى‏شود، جماعتى گفته‏اند اين مربوط به لبّ است لبّ الشى‏ء اولوا الالباب، لب الشى‏ء أى خالصه، اين هم از همان لبّ به معناى خلوص است و لبيك معنايش اين است كه من تنها به تو توجه دارم، و خلوص من و لبّ من عبارت از تو هستى؟ لكن مرحوم سيد مى‏فرمايد كه اين معنا با اين كه جمعى از لغويين هم ذكر كردند، بعيد است و ظاهراً علت بعدش هم اين باشد، كه لبّ به معناى خلوص است لب به ضم لام،
    در حالى كه ما اينجا لبيك به فتح لام داريم صحبت مى‏كنيم، در باب لب، مصدر همان عنوان لبّ به مذموم است، در حالى كه ما لبّ مفتوح را داريم درباره‏اش بحث مى‏كنيم، كما اين كه باز نقل شده از بعضى از لغويين، كه لبّ با تشديد باء را به معنى محبت گرفتند، لبيك يعنى حبى لك، آن هم با تأكد مربوط به تثنية كه تأكيد مى‏كند كه تنها محبوب معنوى من توى خداوند هستى، و حب من به تو ارتباط دارد، و مربوط به تو است، اين معانى تقريباً همه مشتركند در اين كه لبيك را يك عنوان تثنيه مصدرى به او مى‏دهند و حالت نصبيش هم به واسطه آن فعل مقدر است، لكن خوب اينجا يك سؤالى اصلاً مطرح است، و آن اين است كه شما كه مى‏گوييد لبيك اصلش لبين لك بوده، خوب به چه مناسبتى آن لام را شما حذف كرديد، اگر لام حذف بشود، خوب مجوزى براى حذف نون تثنية وجود دارد، اما زمينه اين مجوز خودش چه مجوزى دارد، چرا شما كاف در لبين لك را آمديد حذف كرديد، آن هيچ مجوزى لازم دارد كه ما آن لام را بياييم حذف بكنيم، به نظر نمى‏رسد يك مجوز روشنى براى حذف لام وجود داشته باشد، و شايد روى اين جهت است كه بعضيها از لغويين كه مرحوم سيد هم در عروة نقل مى‏كند گفته‏اند كه اصلاً اين تثنية نيست، اين يك كلمه مفردى است هيچ ارتباطى به تثنيه و حالت نصبى و آن حرفها ندارد، لكن در مقام تقرير جورى تقرير مى‏كند مى‏گويد كعلى و لدى، خوب از اين تشبيه استفاده مى‏شود كه ضمن اين كه ما عنوان تثنيه را بايد از بين ببريم، تشديد را هم بايد از بين ببريم، بايد بگوييم لبى كه مشابه با على و مشابه با لدى باشد، آن وقت اشكالى كه شده به اين حرف، اين است كه در على و لدى، گفته‏اند كه اگر مجرور به اين على و لدى يا مضاف اليه‏اش اسم ظاهر باشد، اين عنوان الفيش محفوظ است، مى‏گوييد على كذا على زيدٍ، لى على زيدٍ فلان مبلغ و فلان دين هست، على زيد ديگر در على تغييرى داده نمى‏شود، و الفش قلب به چيزى نمى‏شود، يا مى‏گوييد زيد لدى عمرٍ، در كلمه لدى هيچ تغييرى حاصل نمى‏شود و الفش انقلابى پيدا نمى‏كند، اما اگر به جاى اسم ظاهر ضمير در كار
    آمد ديگر عليه مى‏گوئيد، آن الفش قلب به ياء مى‏شود، يا در لدى وقتى كه اضافه به ضمير مى‏شود لديه مى‏گوئيد، آن الف قلب به ياء مى‏شود در حالى كه در لبا وقتى كه اضافه به اسم ظاهر هم مى‏شود ايشان مى‏گويد كه يعنى هم لغوى و هم مرحوم سيد لبى زيد مى‏گويند، در حالى على زيد و لدى زيد گفته نمى‏شود، اما خوب لازمه اين حرف اين است كه ما مسأله تشديد را به كلى از بين ببريم، براى اين كه اگر مسأله تشديد در كار آمد، اين عرض مى‏شود كه حالت شبه فعلى پيدا مى‏كند لبىّ يلبى تلبيةً، همانطورى كه ديروز عرض كرديم، لذا به نظر مى‏رسد همانطورى كه هم صاحب جواهر البته اشاره مى‏كند و مرحوم آقاى حكيم هم در مستمسك، روشنتر بيان مى‏كنند، بايد ما اين حرف را بزنيم، كه اصلاً اين حرفها نيست، نه تثنيه است نه مفرد است به آن معناى مركبى كه مثل على زيد و لدى زيد، نه اين يك كلمه‏اى است كه در مقامى كه يك كسى انسان را منادى واقع مى‏سازد، مى‏گويد يا زيد، زيد در جوابش گاهى كلمه نعم مى‏گويد كلمه بلى مى‏گويد، گاهى هم كلمه لبيك مى‏گويد، مثل اين كه حالا فرض كنيد در تعبير فارسى ما گاهى وقتى كه يك كسى انسان را منادى قرار مى‏دهد كه خيلى مورد احترام انسان هست، انسان به جاى آرى و بلى و نعم و اشباه ذلك مى‏گويد چشم، يعنى امر تو روى مثلاً چشم من، اين معنايش يك اجابت خيلى محترمانه و تؤام با تكريم است، فرق بين لبيك و آن تعبيرات ديگر ظاهر اين است كه اين يك اجابت تؤام با تكريم خاص است، بدون اين كه اصلاً تركبى در او وجود داشته باشد، تثنيه باشد، اين مسائلى كه ذكر شده، كه به قول مرحوم آقاى حكيم اينها همه تخرصٌ و ليس مستنداً الى دليلٍ و شاهدٍ، به نظر مى‏آيد كه يك همچو چيزى است، لذا اين تعبير شايسته‏ترين كسى كه اين تعبير بايد در پيشگاه او بشود، او عبارت از ذات مقدس ربوبى است كه ما مى‏بينيم كه در صورت تلبية هم كه حالا مى‏خوانيم ان شاء الله، مى‏بينيم كلمه اللهم پشت سر او قرار دارد، اين ذكر اللهم بعد از كلمه لبيك پيداست كه مسأله مخاطبة مطرح است، مسأله ارتباط و سخن گفتن با خداوند مطرح است، و اين هم به واسطه شايد آن اهميتى كه مقام حج در اسلام دارد كه مكرر در مكرر عرض كرديم كه تعبيرى كه در قرآن در باب حج شده، هم از نظر اصل ايجاب كه با كلمه لام و على تعبير شده، لله على الناس حج البيت، در حالى كه صدها مرتبه مسأله نماز در قرآن مطرح است اما هيچ كجا يك همچو تعبيرى نشده، همه‏اش اقيموا الصلاة يا أقم الصلاة لدلوك الشمس الى غسق الليل يا و استعينوا بالصبر و الصلاة و امثال ذلك از تعبيرات، اما يكجا هم به اين كيفيتى كه در باب حج تعبير شده، راجع به نماز با تمام اهميتى كه نماز دارد، تعبير نشده، و علاوة در ذيلش هم و من كفر فان الله غنى عن العالمين كه ما البته در اوائل بحث حج اين آيه را مفصل بحث كرديم، و
    راجع به اين من كفر، احتمالات متعددى كه جريان داشت اين احتمالات را عرض كرديم، و به نظرم اينجورى ما ترجيح داديم كه معنى «من كفر» يعنى من كفر بأصل وجوب الحج، يعنى اصل وجوب را منكر بشود، لكن قائلينى بودند كه مى‏گفتند من كفر، اى بترك الحج، منتها كفرش روى اين احتمال يك كفر مسامحى است اما خوب كفر مسامحى هم ملاك لازم دارد، مناط لازم دارد، مجرد اين كه انسان يك واجبى را ترك بكند، اين مصحح اين نيست كه و لو مسامحةً عنوان كفر بر اين تارك واجب منطبق بشود، ولى هر جورى باشد اين تعبير در ذيل آيه حج است، و در آيات ديگر كه مشتمل بر فرائض و احكام ديگر است چنين تعبيرى به صراحت نشده، و لو اين كه در باب نماز يك آيه‏اى آنجا هم عرض كرديم كه يك خورده صدر و ذيلش را انسان رويش دقت بكند، شايد يك اطلاق كفرى هم از آنجا استفاده بشود، لكن بالملازمه و عرض مى‏شود اشعار تقريباً استفاده مى‏شد، اما تنها جائى كه به صراحت دنبال يك فريضه‏اى تعبير به عنوان كفر شده، حالا به هر معنايى شما مى‏خواهيد من كفر را معنا بكنيد، فقط در مورد حج است، لذا اين كشف از اهميت كامل حج مى‏كند، آن وقت اين اهميت كامل اقتضاء مى‏كند كه وقتى كه خداوند چنين مسأله‏اى را مطرح مى‏كند انسان در شروع انجام اين فريضه مهم الهى خداوند را مخاطب قرار بدهد و به خداوند عرض بكند كه ما خلاصه پذيرفتيم با كمال افتخار آماده شديم براى اين كه به نداى شما پاسخ مثبت بدهيم، و به فرمايش شما ترتيب اثر بدهيم، به نظر مى‏آيد كه لبيك كلمةٌ واحدةٌ مفردةٌ، هيچ اين مسائل در او نيست، و معناى لبيك پاسخ مثبت به كسى كه انسان را مخاطب قرار داده و انسان را منادا قرار داده، اين خوب همان لغتى كه مى‏گويد نعم، نعم كه ديگر در او اين حرفها نيست، لغت مى‏گويد نعم جواب مثبت است، مثلاً، همان لغت مى‏گويد لبيك در مقام جواب با اين خصوصياتى كه حالت تكريمى و تعظيمى دارد، در يك چنين موقعيتى كلمه لبيك به كار گرفته مى‏شود، لذا اين حرفها و اين احتمالات و اين مسائلى كه مطرح شده، به نظر مى‏آيد كه با اين كه بزرگان لغويين رويش بحث كرده‏اند از قبيل صاحب صحاح و صاحب قاموس و ابن اثير صاحب نهايه و امثال ذلك، اما خوب شاهدى براى حرف اينها وجود ندارد، و به نظر مى‏آيد كه يك چيز مثل بسيط مانندى است در اين شرائط خاص با اين خصوصيات استعمال مى‏شود، حالا اگر كسى مقلد اين لغويين هم باشد، اين حرفهايى بود كه در لغت ملاحظه كرديد،
    (سوال... و پاسخ استاد) بله، در نمى‏آيد،ها، ظاهراً هم همينطور است، هميشه حركت كاف حالت فتحه‏اى دارد، عرض مى‏شود كه اين حالا راجع به لبيك حالا، مرحوم سيد و اينها بعد ذكر كردند، حالا من به نظرم آمد كه براى شروع ذكر بكنيم، اما عبارت امام بزرگوار در تحرير عبارت اين است ثانى من‏
    الواجبات التلبيات الاربع، و صورتها على الاصح لبيك اللهم لبيك لبيك لاشريك لك لبيك، همانطور كه ديروز اشاره كردم، در باب تلبية يك بحث اين است كه آيا اصولاً در احرام چه دليلى بر لزوم تلبية داريم، خوب اين تقريباً يك مسأله قطعى و مسلم است و رواياتى هم كه بعد براى اهداف ديگر مى‏خوانيم، اين معنا را اشاره مى‏كند، و بلكه دلالت دارد بر مفروغ عنه بودن لزوم تلبية در حال احرام، و در رابطه با احرام، لذا كسى در اصل لزومش نمى‏تواند ترديد بكند، ديگر اجماعهاى مختلف هم ادعا شده، الى ما شاء الله، بعد از اين نوبت مى‏رسد به اين كه آيا تعداد لبيك بايد چند تا باشد، اينجا مشهور بين فقهاء بلكه بالاتر از شهرت ادعاى اجماع شده، بلكه علامة در كتاب منتها، ادعاى اجماع اهل علم را كرده، كه كلمه اهل علم يعنى كل عالم من الشيعى و السنى، وقتى ادعاى اجماع اهل علم مى‏شود، معنايش ديگر اين است كه اختصاصى به علماى شيعة هم ندارد، اينها ادعا كردند كه آن چيزى كه در تلبية لازم است چهار تا است، يعنى چهار تا لبيك بايد گفته بشود، حالا باز به چه صورت، به چه صورتش يك بحث ديگر است، لكن قبل از آنى كه ما صورتش را مطرح بكنيم، بحث اين است كه اين عبارتى كه به عنوان تلبية گفته مى‏شود آيا چند تا لبيك بايد در او باشد، اينها ادعاى اجماع كردند كه چهار تا بيشتر لازم نيست، بزرگانى از فقهاء هم مثل محقق در شرايع به صراحت همين معنا را استظهار مى‏كنند، لكن از يكى از كتابهاى قدماء شيعة به نام اقتصاد كه ظاهراً مربوط به شيخ طوسى عليه الرحمة است، ايشان وقتى كه عبارت واجب در تلبية را مطرح مى‏كند، ظاهرش اين است كه پنج تا لبيك بايد در آن باشد، كما اين كه صاحب المهذب البارء، كه همين اواخر هم يكى دو سال اين كتاب چاپ شده در قم، ايشان نقل مى‏كند كه بعضى از فقهاء عقيده‏شان اين است كه شش تا تلبية لزوم دارد و عبارتى كه لازم است گفته بشود، حداقل شش تا كلمه لبيك بايد در او وجود داشته باشد، لكن هم فتاوا و هم رواياتى كه بعد مى‏خوانيم همانطورى كه دلالت مى‏كند بر اين كه اصل التلبية لازم است، آن روايات دلالت بر اين معنا هم دارد كه چهار تا تلبية و حتى نه اين كه چهار تا تلبية را ذكر بكند، روى كلمه الاربع هم تكيه مى‏كند كه آنى كه به عنوان واجب در باب تلبية مطرح است عبارة عن التلبيات الاربع، يعنى در يك روايتى كه حالا ان شاء الله مى‏خوانيم آن يك صورتى براى تلبية اول ذكر مى‏كند كه بيش از چهار تا تلبية در آن وجود دارد، لكن در ذيل مى‏فرمايد كه آنى كه واجب است و نبايد ترك بشود، او عبارت از تلبيات اربعى است كه در اول همان عبارت روايت خود امام مطرح مى‏كند، لذا اين بحث هم به عنوان اين كه چهار تا لازم است يا بيش از چهار تا، اين هم ضرورت ندارد و هم رواياتى كه براى مسأله بعدى مى‏خوانيم، باز خود همين معنا را هم دلالت مى‏كند، اما آن بحثى‏
    كه در اين رابطه مهم است، و اقوال گوناگون در آن وارد شده، و تقريباً احتمالات هر كدام قائلين متعدد و از شخصيتهاى فقهى مهم هست، آن اين است كه خوب خيلى خوب چهار تا تلبية، اين چهار تلبية به چه صورت بايد گفته بشود، پس با حفظ اين كه بيش از چهار تلبية لازم نيست، بحث فرداى ما ان شاء الله در كيفيت اين است، اين چهار تلبية به چه صورتى گفته بشود، و به چه كيفيتى؟ آن كه امام بزرگوار ذكر كردند مرحوم محقق هم در شرايع دارد، همين بود كه عرض كرديم، كه حالا بعد دليلش هم عرض مى‏كنيم، لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، همين مقدار، كه اين مشتمل بر چهار تلبية است، فقط علاوه بر چهار تلبية يك كلمه اللهم بعد از لبيك اول است يك كلمه لا شريك لك قبل از لبيك آخر، و تلبيات اربع بنا بر اين قول به همين صورت بايد گفته بشود، تا ادله اين قول و ساير اقوال را ان شاء الله ملاحظه كنيم .
    و الحمد لله رب العالمين