• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 397
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    در ذيل مسأله سادسة، يك فرعى باقى ماند، و آن اين است كه مى‏فرمايند و لو كان فى اثناء نوعٍ و شك فى انه نوى، او نوى غيره، بنى على انه نوى .
    فرع اين است كه اگر در وسط اعمال يك نوعى از انواع حج، يا انواع عمرة هست، به اين معنا كه مى‏بيند كه مثلاً طواف را روى همان ارتكاز ذهنيش دارد به عنوان طواف عمره تمتع انجام مى‏دهد، سعى را به عنوان سعى عمره تمتع انجام مى‏دهد، اما ترديد پيدا مى‏كند در اين كه آيا در حال احرام، كه به دنبال نيت، و تلبية تحقق پيدا مى‏كند، آيا نيت هم به همين عمره مثلاً تمتع تعلق گرفت، يا اين كه نه نيت را در رابطه با عمره مفردة انجام داده، لكن عملاً دارد به عنوان عمره تمتع عمل مى‏كند، پس دو خصوصيت در اين فرع وجود دارد، و آن اين است كه الان در اثناء عمل اگر از او سؤال بكنند كه تو به چى اشتغال دارى، طواف را براى چى انجام مى‏دهى، مى‏گويد مثلاً براى عمره تمتع، ضمن اين كه اين معنا برايش روشن است لكن نسبت به نيت و گذشته ترديد پيدا مى‏كند، كه آيا در مسجد شجرة موقعى كه مى‏خواست محرم بشود، عنوان عمره مفردة را مثلاً نيت كرد يا عنوان عمره تمتع را نيت كرد، آيا در اينجا حكمش چيست؟ آن طورى كه امام بزرگوار و مرحوم سيد و كثيرى از شراح عروة معتقد هستند مى‏فرمايند كه اين بناء مى‏گذارد بر اين كه همين چيزى را كه دارد انجام مى‏دهد، اين همانى است كه در حال نيت متعلَّق نيت و منوى واقع شده، يعنى بناء مى‏گذارد بر اين كه در اين مثال همين عمره تمتع را نيت كرده، و سرش هم اين است كه اينجا در حقيقت همان قاعده تجاوز جريان پيدا مى‏كند، براى اين كه نيت جايش عبارت از همان مسجد شجرة است، در مسجد شجرة بايد نيت تحقق پيدا بكند، اين غير از آن مسأله نسيانى است كه قبلاً ما ذكر كرديم، در مسأله نسيان مى‏داند كه يك چيزى را نيت كرد، و آن منوى را منوى معين را فراموش مى‏كند، كه آنجا راههايى را ذكر كرديم، گفتيم كه بايد رعايت احتياط و امتثال علمى اجمالى را بكند، و اگر امكان نداشت،
    همان موافقت احتمالية، اما اينجا اينطور نيست مسأله، مسأله اين است دارد خودش را مى‏بيند كه دارد عمره تمتع را انجام مى‏دهد، و اگر كسى هم از او سؤال بكند كه طواف را براى چى انجام دادى يا مشغول انجام طواف هستى، مى‏گويد لعمرة التمتع، لكن شكش در رابطه با نيت مسجد شجرة است، كه آيا در آن حالى كه محرم شد، و نيت كرد، همين كارى را كه دارد انجام مى‏دهد نيت كرده، يا يك چيز ديگرى را نيت كرده، غير از اينى را كه طواف و سعى و اينها را برايش انجام مى‏دهد، در حقيقت اينجا بايد بگوييم كه چون جاى نيت و ظرف نيت عبارت از مسجد شجرة است، و اين الان گذشته، الان در مكه است، همان تعليلى كه در قاعده تجاوز در جاهاى ديگر جارى مى‏شود، هو حينما يتوضأ اذكر منه حينما يشك، خوب نيت جايش آنجاست، و الان زمان فاصله شده، مكان فاصله شده، بايد بناء بگذارد بر اين كه همينى را كه مشغول است اين همان است كه در آنجا متعلق نيت واقع شده، لكن بعضى از شراح عروة يك مناقشه‏اى دارند، آن مناقشه‏يشان اين است كه مسأله اصالة الصحة و قاعده تجاوز و امثال ذلك مال آنجايى است كه عنوان عمل و نوع عمل مشخص باشد، اما اگر مشخص نباشد، جارى نمى‏شود، خوب اين حرف حرفى است كه وجهى ندارد براى اين كه در نظائر مسأله، اگر كسى در ركعت دوم نماز خودش را ديد كه دارد نماز ظهر مى‏خواند، لكن احتمال داد كه در حال نيت اين نماز عصر را نيت كرده، كه صحيح نبوده، نماز عصر را ابتدائاً نيت بكند، آيا اينجا ما مى‏گوييم كه اين اعتناى به شكش بكند، اين نماز را به هم بزند، اين نماز نمى‏تواند به عنوان نماز ظهر واقع بشود، خوب اين خودش را در نماز ظهر دارد مى‏بيند، اگر كسى از او مى‏پرسيد و اين هم مى‏توانست جواب بدهد مى‏گفت من دارم نماز ظهر مى‏خوانم، اما احتمال مى‏دهم كه در حال نيت كه مقارن با تكبيرة الاحرام است احتمال مى‏دهم كه من عنوان ظهر را نيت نكردم، بلكه عنوان عصر را نيت كردم، آيا به اين شك، با اين كه ظرف نيت و تعيين نوع عبارت از حال شروع در عمل و مقارن با عمل است انسان به اين شك مى‏تواند اعتناء بكند، يا اين كه نه اين همان قاعده تجاوز در اينجا جريان پيدا مى‏كند، و حكم مى‏كند به اين كه نه، همينى را كه در آن مشغولى نيت همين تحقق پيدا كرده، بين اين و بين منوى مغايرتى تحقق ندارد، ظاهر اين است كه جاى مناقشه نيست، و بايد بناء بگذارد بر اتمام همينى را كه در آن مشغول است، و اگر از او سؤال مى‏كردند جواب مى‏داد كه من عمره تمتع را دارم انجام مى‏دهم طوافم را براى عمره تمتع انجام دادم، يا در حال انجام هستم.
    (سوال... و پاسخ استاد) نه، اختصاص ندارد نه، قاعده تجاوز همين، اشكال همين است كه اختصاص ندارد به آنجايى كه امر دائر بين صحت و فساد باشد، در همان نماز ظهرى كه من مثال زدم، اگر اين نيت عصر هم كرده باشد، نمازش‏
    باطل نيست، منتها عدول مى‏كند الى الظهر، اين مثال، مثال خوبى است، الان انسان ركعت دوم است، دارد اين اجزاء را به عنوان نماز ظهر انجام مى‏دهد، لكن احتمال مى‏دهد كه در حال نيت نماز عصر را نيت كرده، كه اگر هم نماز عصر را نيت كرده بود، حالا نمازش باطل نبود، حالا عدول مى‏كرد به نيت الى صلاة الظهر، آيا اينجا جاى عدول است، يا جاى اين است كه بناء بگذارد بر اين كه چون خودش را در حال اشتغال به نماز ظهر مى‏بيند، و جاى تعيين عنوان نماز ظهر كه عبارت از مقارنة با شروع نماز است، بناء مى‏گذارد بر اين كه نيت هم به همان نماز ظهر متعلق شده، و الا روى قاعدة بايد بگوييم مسأله عدول بايد اينجا مطرح بشود، در حالى كه ادله عدول جايش آنجائى است كه احراز كرده باشد، كه اين نمازى را كه در آن مشغول است، به عنوان عصر شروع كرده، منتها نمى‏دانسته، خيال مى‏كرده نماز ظهر را خوانده، اما مشخصاً اين نماز را به عنوان عصر شروع كرده، حالا وسط نماز عصر يادش آمد كه نه نماز ظهر را نخوانده، ادله عدول اينجا حكم به عدول مى‏كند، اما در آنجايى كه در وسط نماز ترديد داشته باشد، اين جايى براى عدول نيست، پس يا بايد در اين مثال كه من عرض كردم، بگوييم نماز اين آدم باطل است، كه لا سبيل الى احتمال البطلان، فضلاً عن الفتوى به، و اگر راهى نداشت بايد همين حرف را بزنيم، كه جاى نيت گذشته، جاى نيت مقارن شروع با نماز بوده، اين هم كه يقين به خلاف ندارد، احتمال مى‏دهد كه به جاى نماز ظهر نماز عصر را نيت كرده باشد، لذا چون جايش گذشته، و وقتش گذشته بايد بناء بگذارد بر اين كه نه، همينى را كه در آن مشغول به عنوان ظهر، همين را نيت كرده، و بين عمل و نيتش مغايرتى وجود ندارد، و الا بايد در اين مثالى كه عرض كرديم شما بياييد حكم به بطلان اين نماز بكنيد، در حالى كه نمى‏شود حكم به بطلان كردن.
    (سوال... و پاسخ استاد) دليل خاص ندارد، هر جايى كه دليل خاص ندارد كه، هيچ دليل خاصى نيست، روى قاعدة است، ما نحن فيه هم مثل آنجا مى‏ماند، خوب، در مثالى كه عرض كرديم چى؟
    اين يك فرعى بود از مسأله ششم باقى مانده بود، يك فرعى را ايشان در مسأله هفت ذكر مى‏كنند كه خوب اين در عروة و اينها وجود نداشت اين فرع، مسأله هفت اين است، «لو نوى مكان عمرة التمتع حجه جهلاً فان كان من قصده اتيان العمل الذى يأتى به غيره و ظنّ انما يأتى به اولاً اسمه الحج فالظاهر صحته و يقع عمرةً و اما لو ظن ان حج التمتع مقدم على عمرته، فنوى الحج بدل العمرة ليذهب الى عرفات و يعمل عمل الحج ثم يأتى بالعمرة فاحرامه باطل يجب تجديده فى الميقات ان امكن و الا فبالتفصيل الذى مرّ فى ترك الاحرام» مسأله اين است كه چون بين حج و عمرة خوب مى‏دانيد كه نوع مردم، تفكيكى بين اين دو عنوان قائل نيستند، و اينقدر تفكيك قائل نيستند كه حتى فى هذا
    الزمان، اينهائى كه مى‏روند عمره و برمى‏گردند خود ما هم از ايشان مى‏پرسيم شما حج عمرة بوديد، كلمه حج را به كار مى‏بريم، در حالى كه اين يك غلط بيّن و غلط روشنى است، بالاخرة چون توده مردم بين حج عمرة اصلاً بين اين دو تا عنوان خيلى تفكيك قائل نيستند، اين يك نكته، نكته دوم اين است كه همانطورى كه مكرر صحبت شد، بعداً هم ان شاء الله بحث مى‏شود در حج تمتع در رابطه با عمره‏اش خصوصياتى در كار است، يكى از خصوصياتش تقدم عمره تمتع بر حج است، و خصوصيت دوم ارتباط عمره تمتع با حج تمتع است، به طورى كه بحث كرديم، كه اگر كسى عمره تمتع را انجام داد و بعد حج تمتع را انجام نداد، كأنه لم يأت بشى‏ء اصلاً» اين قدر بين عمره تمتع و حج تمتع ارتباط وجود دارد، آن وقت اين دو تا جهتى كه ذكر كرديم يكى عدم تفكيك بين عمرة و حج از نظر توده مردم و اكثر مردم كه آشناى به خصوصيات حج نيستند و يكى شدت ارتباط بين عمره تمتع و حج تمتع، اين سبب مى‏شود كه گاهى از اوقات بلكه بيشتر از گاهى از اوقات خيلى از عوامها در مسجد شجرة وقتى كه مى‏خواهند محرم بشوند، عنوان حج را نيت مى‏كنند، عنوان حج به احرام خودش كه متقوم به نيت است، حج را نيت مى‏كند، چه بسا در عمره مفردة هم عنوان حج را خيليها فرضاً نيت بكنند، حالا اينجا دو جور است مسأله، اينطورى كه تشقيق مى‏فرمايند امام بزرگوار، مى‏فرمايند كه يكى وقت اينجورى نيت مى‏كند به طورى كه اگر از او بپرسى شما الان كه محرم شدى، بعد از اين احرام چه مى‏كنى، مى‏آيد توضيح مى‏دهد كه ما همين كارى كه ديگران انجام مى‏دهند وارد مكه مى‏شويم، طواف مى‏كنيم، نماز طواف مى‏خوانيم، سعى انجام مى‏دهيم، تقصير مى‏كنيم، كارهايى را كه مى‏شمارد، و در ذهنش هست و احرام را براى آن كارها ايجاد كرده، همين كارهاى مربوط به عمرة است، عمره تمتع، منتها خيال مى‏كند كه اين عمره تمتع اسمش حج است، اسمش حج است، خيلى هم در مسأله تمتع دور نيست اين مسأله، اين شدت ارتباط بين عمرة و حج، چه بسا اين مجموعه را به آن حج تمتع مى‏گويند، چون عمره تمتع هم جزئيت دارد مثل اين مى‏ماند، مثل هو الفقير و المسكين، اذا اجتمعا افترقا، اگر در مقابل هم ذكر بشوند دو تا معنا دارند، اما اگر يكى يكى ذكر بشوند، مقصود از فقراء مساكين هم هست، مقصود از مساكين فقراء هم هست، كلمه حج تمتع يك وقت در مقابل عمره تمتع استعمال مى‏شود، خوب اينجا حج عنواناً جداى از عمرة است يك وقت نه حج تمتع در مقابل حج قران‏و افراد استعمال مى‏شود، اگر از شما بپرسند كه خصوصيت حج تمتع در مقابل قران‏و افراد چيست؟ شما پاى عمرة را در كار مى‏آوريد، مى‏گوييد حج تمتع عمره‏اش بايد قبل از حج باشد، خوب سائل نمى‏گويد من چه موقع سؤال از عمرة كردم، من سؤال از حج كردم، اين شدت ارتباط بين‏
    عمره تمتع و حج تمتع كه عمره جزئيت دارد براى اين مجموعه، به خلاف حج قران‏نسبت به عمره مفرده‏اش، كه هيچ ارتباط چيزى ندارند، اگر يكى از آنها باطل شد صحت ديگرى به قوت خودش محفوظ است، بالاخرة اگر اين آدم در نيت در مسجد شجرة با اين كه عنوان واقعى و عنوان مستقيم عملش عنوان عمرة بوده، لكن جهلاً عنوان حج را نيت كرده، لكن اگر از او توضيح بخواهيم مى‏گويد همينى را كه ديگران نيت كردند، كه بعد از ورود به مكه طوافى دارد سعيى دارد تقصيرى دارد و خروج از احرام، عمرة را در مقابل تفسير حج و در مقام تفسير حج ذكر مى‏كند، منتها كلمه حج را به عمرة اطلاق كرده، اين هيچ مشكلى ندارد، احرامش صحيح است، لازم هم نيست كه تجديد احرام بكند، اما اگر نه، اين اينجورى فكر مى‏كرد كه حج تمتع هم مثل حج قران‏و افراد حجش تقدم بر عمرة دارد، به طورى كه در ذهنش اين بود كه از مسجد شجرة كه شما بيرون رفتى، كجا مى‏خواهى بروى، مى‏گويد مى‏خواهيم برويم براى عرفات و وقوف به عرفات و وقوف به مشعر، خلاصه مسائل حج و اعمال حج را در دنبال احرامش ذكر مى‏كند، و اينجورى جاهل به مسأله است، كه يعتقد و يتخيل أنّ حج التمتع، كحجى القران‏و الافراد» حجش مقدم بر عمره‏اش است، عمره‏اش را بعد بايد انجام بدهد، و روى اين تخيل و اعتقاد حج را نيت كرد، خوب اين احرام نمى‏تواند صحيحاً واقع بشود، براى اين كه اين حج در مقابل عمرة است و به تعبير ديگر اين نيت كرده احرام براى وقوفين را، احرام براى مناسك منى را، نيت احرام براى اينها را كرده، در حالى كه اين مشروعيت ندارد، آنى كه بر اين واجب بوده تمتع است حج تمتع عمره‏اش قبل الحج است، و شروع احرام حج تمتع هم از مكه بايد بشود، بعد از آنى كه عمره تمتع تمام بشود و لذا در مواردى كه نمى‏شد عمره تمتع تمام بشود، مثل حائض يا مثل موارد ضيق وقت، حتى آنجا هم نيامديم بگوييم كه خوب حالا براى زن حائض عمره حج تمتع بعد از حج باشد، يا براى كسى كه ضيق وقت برايش پيش آمده، چه مانعى دارد حج تمتع به قوت خودش باقى باشد، عمره‏اش را بعد انجام بدهد، نه، آنجاها هم گفتيم عمره تمتع تبدل پيدا مى‏كند الى حج الافراد، حج تمتع نمى‏شود بدون مسبوغيت عمره تمتع، حتماً بايد قبل از او عمره تمتع واقع بشود، اگر يك جايى هم نمى‏شود، حج تمتع نمى‏شود، بايد تبدل به حج افراد پيدا كند، يا اگر هم علم و عمدى در كار است به صورت كلى ما حكم به بطلان بكنيم، لذا نتيجه اين بحث اين است كه اگر در مسجد شجرة مع كون الواجب عليه هو حج التمتع، عمره تمتع، نيت كرد به جاى عمرة حج را، و در ذهنش اين بود كه اين احرام به دنبال او هيچ كارى با مكه ندارد فعلاً، مسأله در رابطه با وقوفين و منى و مناسك و اعمال منى است، اگر اينجورى نيت كرد، اين احرام باطل است، احرام كه باطل شد، همان حرفهايى كه قبلاً
    زديم، راجع به آن كسى كه اصلاً يادش رفته بود كه محرم بشود از مسجد شجرة، يا جاهلاً اصلاً محرم نشده بود، كه مسأله نسيان و جهل اصل احرام را كه به طور كلى اصلاً فراموش كرد كه محرم بشود، يا جاهلاً ترك كرد احرام را، آن حكم درش جارى مى‏شود، كه آن حكم اين بود كه اگر امكان دارد كه به ميقات برگردد، چون اين هم جاهل بوده و به اين صورت نيت كرده، اگر امكان دارد كه به ميقات برگردد و لو از داخل مكه، اگر امكان دارد بايد برگردد، و از ميقات محرم بشود، به عنوان عمره تمتع، و عمرة را شروع بكند، و اگر امكان نداشت من حيث امكن، اگر فرضاً در مكه بود، گفتيم بيايد الى خارج الحرم، اگر هم امكان نداشت كه به خارج حرم بيايد همان در مكه محرم بشود، منتها اينها هر كدام يك احتياطهايى هم همراهشان بود، و او اين كه آن كسى كه نمى‏تواند به ميقات برگردد، احتياط اين است كه هر مقدارى كه امكان دارد به طرف ميقات برگردد، و لو اين كه مى‏داند كه به خود ميقات نمى‏تواند بيايد، يا آن كسى كه گفتيم به خارج حرم برگردد، هر مقدارى كه وقت اقتضاء مى‏كند و امكان دارد به خارج حرم برگردد، و حتى همان در داخل مكه هم باز احتياط اين بود كه اگر نمى‏تواند به مرز حرم خودش را برساند براى خاطر اين كه وقت خيلى ضيق شده، و لو صد قدم هم مانده به طرف حرم برگردد، مقتضاى احتياط البته نه احتياط وجوبى مقتضاى احتياط اين است كه به جانب حرم تا آن مقدارى كه امكان دارد برگردد، و لو اين كه به حرم هم نرسد، همان داخل كوچه پس كوچه‏هاى مكه منتها به جانب حرم برگردد، و بالنتيجه در اين مسأله خلاصه تفصيل امام بزرگوار اين شد كه اگر كسى حقيقتاً همان اعمال عمرة در ذهنش است، لكن خيال مى‏كند كه اين حج است اسمش، اين هيچ مانعى ندارد، اما اگر مستقيماً نيت را متوجه اعمال حج كرد و در ذهنش اين بود كه بعد الاحرام وظيفه عبارت از وقوفين و اعمال منى و مسائل حج است، اين نيتش و احرامش باطل است، باطل كه شد حكم من نسى الاحرام او جهل و لم يأت بالاحرام اصلاً» كه بحثش را مفصل خوانديم، او برايش جريان پيدا مى‏كند، تا اينجا بحثهاى مربوط به نيت در باب احرام تمام شد، ولى وقتى كه احرام را شروع كردند فرمودند واجباته ثلاثة، الاول النية كه مباحث مربوط به نيت تا اينجا تمام شد، بحمد الله .
    الثانى از واجبات احرام التلبيات الاربعة، خوب اين جهاتى در اينجا مورد بحث است، يك جهت اصل وجوب تلبية است، و اين كه آيا مسأله تلبية و وجوب تلبية بين حج تمتع و حج قران‏و افراد فرق مى‏كند، فرقش از نظر تعيين و تخيير است و در حج تمتع تلبية تعين دارد، اما در حج قران‏و افراد نه، اين هم يك بحث، بحث ديگر اين كه تلبيات، كه مسلم تعددش واجب است كه تلبية عبارة أخراى از گفتن لبيك است، اين لبيك به آن تلبية گفته مى‏شود، آيا چند تا
    لبيك بايد وجود داشته باشد، چهار تا كلمه لبيك باشد، كما اين كه ادعاى شهرت ادعاى اجماع، بلكه بالاتر شده، از بعضى از كتابهاى فقهيه فقهاى قديم كه ظاهراً يكى از كتابهاى مرحوم شيخ طوسى است، ايشان فرموده پنج تا تلبية لازم است از بعضيها هم نقل شده، شش تا تلبية لازم است، و يك بحث هم اين است كه صورت اين تلبية و كيفيت تلبية عبارت از چيست؟ اين هم يك بحثى است كه به حسب روايات اين را خيلى بايد رويش دقت كرد، اما اصل وجوب تلبية اين هيچ جاى ترديد نيست كه حالا نقش تلبية باز آن هم يك بحثى است، آيا نقش تلبية به عنوان مكمل احرام است، يا احرام به نيت حاصل مى‏شود، مثل يك عقد متزلزلى كه تا زمانى كه انسان تلبية نگفته مى‏تواند احرامش را و لو اختياراً به هم بزند، جاى تلبية كجاست، كجا ضرورت دارد كه انسان تلبية را بگويد، اينها مباحث مختلفه‏اى است در باب تلبية، لكن يك جهتى كه هم يك قدرى جالب است هم يك قدرى هم مبهم و مجمل است، اين است كه اين تلبية خوب به حسب ظاهر، اين مصدر باب تفعيل است ديگر، لبى يلبى تلبيةً، و تلبية به معناى لبيك است، حالا قول لبيك، اين كه ما مى‏گوييم التلبية واجبة يعنى گفتن تلبية واجب است مثل كلمه الحمد قرائة القرآن مى‏ماند كه قرائت متقوم به خواندن است، و لو آنكه آن مقروّ خودش يك عنوانى دارد، هيچ تابع قرائت من و شما نيست، قرآن قرآن است، خداى ناكرده ما هم تلاوت نكنيم، عنوان قرآنيت محفوظ است منتها اگر ما قرائت كرديم اين فقرئوا ما تيسر من القرآن تحقق پيدا مى‏كند، تلبية يعنى قول لبيك، گفتن لبيك، نه اين كه تلبية يعنى لبيك، كدام لبيك، لبيكى كه و لو من نگويم يا اين گفتن لبيك عبارت از تلبية است، آن وقت از آن طرف لبى يلبى تلبيةً داريم، از طرفى هم تلبية به عبارت از قول لبيك است، آن وقت نزاع تقريباً ادبى هست كه اين لبيك به اصطلاح ما چه صيغه‏اى است، اصلاً آيا اين مفرد است، يك لفظ مفردى است يا لفظ تثنية است، بر فرضى كه تثنية باشد، اصلش مثلا لبين نك بوده، و معناى اين عبارت چى است؟ مقصود از اين عبارت چيست؟ و آيا اصطلاح خاص بر خلاف معناى لغوى در اين كلمه لبيك وجود دارد، اين يك چيزى است كه مرحوم صاحب جواهر يك قدرى مختصر اين بحث را بحث كردند، مرحوم سيد يك خورده مفصلتر در عروة بحث كردند، ظاهراً امام بزرگوار هم مطرح نفرمودند اين بحث را، و در بعضى از شروح عروة حاكياً از خيلى از كتابهاى لغت يك قدرى مفصلتر بحث كردند، بد نيست حالا اين با اين كه يك مقدار جنبه ادبى دارد لكن براى رسيدن به معنى اين لبيك يك دقتى بفرمائيد و همينطور جهات ديگرى كه در اين باب است فردا ان شاء الله .
    و الحمد لله رب العالمين