سه شنبه 22 خرداد 1403 - 2 ذيحجه 1445 - 11 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 397
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 397
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
در ذيل مسأله سادسة، يك فرعى باقى ماند، و آن اين است كه مىفرمايند و لو كان فى اثناء نوعٍ و شك فى انه نوى، او نوى غيره، بنى على انه نوى .
فرع اين است كه اگر در وسط اعمال يك نوعى از انواع حج، يا انواع عمرة هست، به اين معنا كه مىبيند كه مثلاً طواف را روى همان ارتكاز ذهنيش دارد به عنوان طواف عمره تمتع انجام مىدهد، سعى را به عنوان سعى عمره تمتع انجام مىدهد، اما ترديد پيدا مىكند در اين كه آيا در حال احرام، كه به دنبال نيت، و تلبية تحقق پيدا مىكند، آيا نيت هم به همين عمره مثلاً تمتع تعلق گرفت، يا اين كه نه نيت را در رابطه با عمره مفردة انجام داده، لكن عملاً دارد به عنوان عمره تمتع عمل مىكند، پس دو خصوصيت در اين فرع وجود دارد، و آن اين است كه الان در اثناء عمل اگر از او سؤال بكنند كه تو به چى اشتغال دارى، طواف را براى چى انجام مىدهى، مىگويد مثلاً براى عمره تمتع، ضمن اين كه اين معنا برايش روشن است لكن نسبت به نيت و گذشته ترديد پيدا مىكند، كه آيا در مسجد شجرة موقعى كه مىخواست محرم بشود، عنوان عمره مفردة را مثلاً نيت كرد يا عنوان عمره تمتع را نيت كرد، آيا در اينجا حكمش چيست؟ آن طورى كه امام بزرگوار و مرحوم سيد و كثيرى از شراح عروة معتقد هستند مىفرمايند كه اين بناء مىگذارد بر اين كه همين چيزى را كه دارد انجام مىدهد، اين همانى است كه در حال نيت متعلَّق نيت و منوى واقع شده، يعنى بناء مىگذارد بر اين كه در اين مثال همين عمره تمتع را نيت كرده، و سرش هم اين است كه اينجا در حقيقت همان قاعده تجاوز جريان پيدا مىكند، براى اين كه نيت جايش عبارت از همان مسجد شجرة است، در مسجد شجرة بايد نيت تحقق پيدا بكند، اين غير از آن مسأله نسيانى است كه قبلاً ما ذكر كرديم، در مسأله نسيان مىداند كه يك چيزى را نيت كرد، و آن منوى را منوى معين را فراموش مىكند، كه آنجا راههايى را ذكر كرديم، گفتيم كه بايد رعايت احتياط و امتثال علمى اجمالى را بكند، و اگر امكان نداشت،
همان موافقت احتمالية، اما اينجا اينطور نيست مسأله، مسأله اين است دارد خودش را مىبيند كه دارد عمره تمتع را انجام مىدهد، و اگر كسى هم از او سؤال بكند كه طواف را براى چى انجام دادى يا مشغول انجام طواف هستى، مىگويد لعمرة التمتع، لكن شكش در رابطه با نيت مسجد شجرة است، كه آيا در آن حالى كه محرم شد، و نيت كرد، همين كارى را كه دارد انجام مىدهد نيت كرده، يا يك چيز ديگرى را نيت كرده، غير از اينى را كه طواف و سعى و اينها را برايش انجام مىدهد، در حقيقت اينجا بايد بگوييم كه چون جاى نيت و ظرف نيت عبارت از مسجد شجرة است، و اين الان گذشته، الان در مكه است، همان تعليلى كه در قاعده تجاوز در جاهاى ديگر جارى مىشود، هو حينما يتوضأ اذكر منه حينما يشك، خوب نيت جايش آنجاست، و الان زمان فاصله شده، مكان فاصله شده، بايد بناء بگذارد بر اين كه همينى را كه مشغول است اين همان است كه در آنجا متعلق نيت واقع شده، لكن بعضى از شراح عروة يك مناقشهاى دارند، آن مناقشهيشان اين است كه مسأله اصالة الصحة و قاعده تجاوز و امثال ذلك مال آنجايى است كه عنوان عمل و نوع عمل مشخص باشد، اما اگر مشخص نباشد، جارى نمىشود، خوب اين حرف حرفى است كه وجهى ندارد براى اين كه در نظائر مسأله، اگر كسى در ركعت دوم نماز خودش را ديد كه دارد نماز ظهر مىخواند، لكن احتمال داد كه در حال نيت اين نماز عصر را نيت كرده، كه صحيح نبوده، نماز عصر را ابتدائاً نيت بكند، آيا اينجا ما مىگوييم كه اين اعتناى به شكش بكند، اين نماز را به هم بزند، اين نماز نمىتواند به عنوان نماز ظهر واقع بشود، خوب اين خودش را در نماز ظهر دارد مىبيند، اگر كسى از او مىپرسيد و اين هم مىتوانست جواب بدهد مىگفت من دارم نماز ظهر مىخوانم، اما احتمال مىدهم كه در حال نيت كه مقارن با تكبيرة الاحرام است احتمال مىدهم كه من عنوان ظهر را نيت نكردم، بلكه عنوان عصر را نيت كردم، آيا به اين شك، با اين كه ظرف نيت و تعيين نوع عبارت از حال شروع در عمل و مقارن با عمل است انسان به اين شك مىتواند اعتناء بكند، يا اين كه نه اين همان قاعده تجاوز در اينجا جريان پيدا مىكند، و حكم مىكند به اين كه نه، همينى را كه در آن مشغولى نيت همين تحقق پيدا كرده، بين اين و بين منوى مغايرتى تحقق ندارد، ظاهر اين است كه جاى مناقشه نيست، و بايد بناء بگذارد بر اتمام همينى را كه در آن مشغول است، و اگر از او سؤال مىكردند جواب مىداد كه من عمره تمتع را دارم انجام مىدهم طوافم را براى عمره تمتع انجام دادم، يا در حال انجام هستم.
(سوال... و پاسخ استاد) نه، اختصاص ندارد نه، قاعده تجاوز همين، اشكال همين است كه اختصاص ندارد به آنجايى كه امر دائر بين صحت و فساد باشد، در همان نماز ظهرى كه من مثال زدم، اگر اين نيت عصر هم كرده باشد، نمازش
باطل نيست، منتها عدول مىكند الى الظهر، اين مثال، مثال خوبى است، الان انسان ركعت دوم است، دارد اين اجزاء را به عنوان نماز ظهر انجام مىدهد، لكن احتمال مىدهد كه در حال نيت نماز عصر را نيت كرده، كه اگر هم نماز عصر را نيت كرده بود، حالا نمازش باطل نبود، حالا عدول مىكرد به نيت الى صلاة الظهر، آيا اينجا جاى عدول است، يا جاى اين است كه بناء بگذارد بر اين كه چون خودش را در حال اشتغال به نماز ظهر مىبيند، و جاى تعيين عنوان نماز ظهر كه عبارت از مقارنة با شروع نماز است، بناء مىگذارد بر اين كه نيت هم به همان نماز ظهر متعلق شده، و الا روى قاعدة بايد بگوييم مسأله عدول بايد اينجا مطرح بشود، در حالى كه ادله عدول جايش آنجائى است كه احراز كرده باشد، كه اين نمازى را كه در آن مشغول است، به عنوان عصر شروع كرده، منتها نمىدانسته، خيال مىكرده نماز ظهر را خوانده، اما مشخصاً اين نماز را به عنوان عصر شروع كرده، حالا وسط نماز عصر يادش آمد كه نه نماز ظهر را نخوانده، ادله عدول اينجا حكم به عدول مىكند، اما در آنجايى كه در وسط نماز ترديد داشته باشد، اين جايى براى عدول نيست، پس يا بايد در اين مثال كه من عرض كردم، بگوييم نماز اين آدم باطل است، كه لا سبيل الى احتمال البطلان، فضلاً عن الفتوى به، و اگر راهى نداشت بايد همين حرف را بزنيم، كه جاى نيت گذشته، جاى نيت مقارن شروع با نماز بوده، اين هم كه يقين به خلاف ندارد، احتمال مىدهد كه به جاى نماز ظهر نماز عصر را نيت كرده باشد، لذا چون جايش گذشته، و وقتش گذشته بايد بناء بگذارد بر اين كه نه، همينى را كه در آن مشغول به عنوان ظهر، همين را نيت كرده، و بين عمل و نيتش مغايرتى وجود ندارد، و الا بايد در اين مثالى كه عرض كرديم شما بياييد حكم به بطلان اين نماز بكنيد، در حالى كه نمىشود حكم به بطلان كردن.
(سوال... و پاسخ استاد) دليل خاص ندارد، هر جايى كه دليل خاص ندارد كه، هيچ دليل خاصى نيست، روى قاعدة است، ما نحن فيه هم مثل آنجا مىماند، خوب، در مثالى كه عرض كرديم چى؟
اين يك فرعى بود از مسأله ششم باقى مانده بود، يك فرعى را ايشان در مسأله هفت ذكر مىكنند كه خوب اين در عروة و اينها وجود نداشت اين فرع، مسأله هفت اين است، «لو نوى مكان عمرة التمتع حجه جهلاً فان كان من قصده اتيان العمل الذى يأتى به غيره و ظنّ انما يأتى به اولاً اسمه الحج فالظاهر صحته و يقع عمرةً و اما لو ظن ان حج التمتع مقدم على عمرته، فنوى الحج بدل العمرة ليذهب الى عرفات و يعمل عمل الحج ثم يأتى بالعمرة فاحرامه باطل يجب تجديده فى الميقات ان امكن و الا فبالتفصيل الذى مرّ فى ترك الاحرام» مسأله اين است كه چون بين حج و عمرة خوب مىدانيد كه نوع مردم، تفكيكى بين اين دو عنوان قائل نيستند، و اينقدر تفكيك قائل نيستند كه حتى فى هذا
الزمان، اينهائى كه مىروند عمره و برمىگردند خود ما هم از ايشان مىپرسيم شما حج عمرة بوديد، كلمه حج را به كار مىبريم، در حالى كه اين يك غلط بيّن و غلط روشنى است، بالاخرة چون توده مردم بين حج عمرة اصلاً بين اين دو تا عنوان خيلى تفكيك قائل نيستند، اين يك نكته، نكته دوم اين است كه همانطورى كه مكرر صحبت شد، بعداً هم ان شاء الله بحث مىشود در حج تمتع در رابطه با عمرهاش خصوصياتى در كار است، يكى از خصوصياتش تقدم عمره تمتع بر حج است، و خصوصيت دوم ارتباط عمره تمتع با حج تمتع است، به طورى كه بحث كرديم، كه اگر كسى عمره تمتع را انجام داد و بعد حج تمتع را انجام نداد، كأنه لم يأت بشىء اصلاً» اين قدر بين عمره تمتع و حج تمتع ارتباط وجود دارد، آن وقت اين دو تا جهتى كه ذكر كرديم يكى عدم تفكيك بين عمرة و حج از نظر توده مردم و اكثر مردم كه آشناى به خصوصيات حج نيستند و يكى شدت ارتباط بين عمره تمتع و حج تمتع، اين سبب مىشود كه گاهى از اوقات بلكه بيشتر از گاهى از اوقات خيلى از عوامها در مسجد شجرة وقتى كه مىخواهند محرم بشوند، عنوان حج را نيت مىكنند، عنوان حج به احرام خودش كه متقوم به نيت است، حج را نيت مىكند، چه بسا در عمره مفردة هم عنوان حج را خيليها فرضاً نيت بكنند، حالا اينجا دو جور است مسأله، اينطورى كه تشقيق مىفرمايند امام بزرگوار، مىفرمايند كه يكى وقت اينجورى نيت مىكند به طورى كه اگر از او بپرسى شما الان كه محرم شدى، بعد از اين احرام چه مىكنى، مىآيد توضيح مىدهد كه ما همين كارى كه ديگران انجام مىدهند وارد مكه مىشويم، طواف مىكنيم، نماز طواف مىخوانيم، سعى انجام مىدهيم، تقصير مىكنيم، كارهايى را كه مىشمارد، و در ذهنش هست و احرام را براى آن كارها ايجاد كرده، همين كارهاى مربوط به عمرة است، عمره تمتع، منتها خيال مىكند كه اين عمره تمتع اسمش حج است، اسمش حج است، خيلى هم در مسأله تمتع دور نيست اين مسأله، اين شدت ارتباط بين عمرة و حج، چه بسا اين مجموعه را به آن حج تمتع مىگويند، چون عمره تمتع هم جزئيت دارد مثل اين مىماند، مثل هو الفقير و المسكين، اذا اجتمعا افترقا، اگر در مقابل هم ذكر بشوند دو تا معنا دارند، اما اگر يكى يكى ذكر بشوند، مقصود از فقراء مساكين هم هست، مقصود از مساكين فقراء هم هست، كلمه حج تمتع يك وقت در مقابل عمره تمتع استعمال مىشود، خوب اينجا حج عنواناً جداى از عمرة است يك وقت نه حج تمتع در مقابل حج قرانو افراد استعمال مىشود، اگر از شما بپرسند كه خصوصيت حج تمتع در مقابل قرانو افراد چيست؟ شما پاى عمرة را در كار مىآوريد، مىگوييد حج تمتع عمرهاش بايد قبل از حج باشد، خوب سائل نمىگويد من چه موقع سؤال از عمرة كردم، من سؤال از حج كردم، اين شدت ارتباط بين
عمره تمتع و حج تمتع كه عمره جزئيت دارد براى اين مجموعه، به خلاف حج قراننسبت به عمره مفردهاش، كه هيچ ارتباط چيزى ندارند، اگر يكى از آنها باطل شد صحت ديگرى به قوت خودش محفوظ است، بالاخرة اگر اين آدم در نيت در مسجد شجرة با اين كه عنوان واقعى و عنوان مستقيم عملش عنوان عمرة بوده، لكن جهلاً عنوان حج را نيت كرده، لكن اگر از او توضيح بخواهيم مىگويد همينى را كه ديگران نيت كردند، كه بعد از ورود به مكه طوافى دارد سعيى دارد تقصيرى دارد و خروج از احرام، عمرة را در مقابل تفسير حج و در مقام تفسير حج ذكر مىكند، منتها كلمه حج را به عمرة اطلاق كرده، اين هيچ مشكلى ندارد، احرامش صحيح است، لازم هم نيست كه تجديد احرام بكند، اما اگر نه، اين اينجورى فكر مىكرد كه حج تمتع هم مثل حج قرانو افراد حجش تقدم بر عمرة دارد، به طورى كه در ذهنش اين بود كه از مسجد شجرة كه شما بيرون رفتى، كجا مىخواهى بروى، مىگويد مىخواهيم برويم براى عرفات و وقوف به عرفات و وقوف به مشعر، خلاصه مسائل حج و اعمال حج را در دنبال احرامش ذكر مىكند، و اينجورى جاهل به مسأله است، كه يعتقد و يتخيل أنّ حج التمتع، كحجى القرانو الافراد» حجش مقدم بر عمرهاش است، عمرهاش را بعد بايد انجام بدهد، و روى اين تخيل و اعتقاد حج را نيت كرد، خوب اين احرام نمىتواند صحيحاً واقع بشود، براى اين كه اين حج در مقابل عمرة است و به تعبير ديگر اين نيت كرده احرام براى وقوفين را، احرام براى مناسك منى را، نيت احرام براى اينها را كرده، در حالى كه اين مشروعيت ندارد، آنى كه بر اين واجب بوده تمتع است حج تمتع عمرهاش قبل الحج است، و شروع احرام حج تمتع هم از مكه بايد بشود، بعد از آنى كه عمره تمتع تمام بشود و لذا در مواردى كه نمىشد عمره تمتع تمام بشود، مثل حائض يا مثل موارد ضيق وقت، حتى آنجا هم نيامديم بگوييم كه خوب حالا براى زن حائض عمره حج تمتع بعد از حج باشد، يا براى كسى كه ضيق وقت برايش پيش آمده، چه مانعى دارد حج تمتع به قوت خودش باقى باشد، عمرهاش را بعد انجام بدهد، نه، آنجاها هم گفتيم عمره تمتع تبدل پيدا مىكند الى حج الافراد، حج تمتع نمىشود بدون مسبوغيت عمره تمتع، حتماً بايد قبل از او عمره تمتع واقع بشود، اگر يك جايى هم نمىشود، حج تمتع نمىشود، بايد تبدل به حج افراد پيدا كند، يا اگر هم علم و عمدى در كار است به صورت كلى ما حكم به بطلان بكنيم، لذا نتيجه اين بحث اين است كه اگر در مسجد شجرة مع كون الواجب عليه هو حج التمتع، عمره تمتع، نيت كرد به جاى عمرة حج را، و در ذهنش اين بود كه اين احرام به دنبال او هيچ كارى با مكه ندارد فعلاً، مسأله در رابطه با وقوفين و منى و مناسك و اعمال منى است، اگر اينجورى نيت كرد، اين احرام باطل است، احرام كه باطل شد، همان حرفهايى كه قبلاً
زديم، راجع به آن كسى كه اصلاً يادش رفته بود كه محرم بشود از مسجد شجرة، يا جاهلاً اصلاً محرم نشده بود، كه مسأله نسيان و جهل اصل احرام را كه به طور كلى اصلاً فراموش كرد كه محرم بشود، يا جاهلاً ترك كرد احرام را، آن حكم درش جارى مىشود، كه آن حكم اين بود كه اگر امكان دارد كه به ميقات برگردد، چون اين هم جاهل بوده و به اين صورت نيت كرده، اگر امكان دارد كه به ميقات برگردد و لو از داخل مكه، اگر امكان دارد بايد برگردد، و از ميقات محرم بشود، به عنوان عمره تمتع، و عمرة را شروع بكند، و اگر امكان نداشت من حيث امكن، اگر فرضاً در مكه بود، گفتيم بيايد الى خارج الحرم، اگر هم امكان نداشت كه به خارج حرم بيايد همان در مكه محرم بشود، منتها اينها هر كدام يك احتياطهايى هم همراهشان بود، و او اين كه آن كسى كه نمىتواند به ميقات برگردد، احتياط اين است كه هر مقدارى كه امكان دارد به طرف ميقات برگردد، و لو اين كه مىداند كه به خود ميقات نمىتواند بيايد، يا آن كسى كه گفتيم به خارج حرم برگردد، هر مقدارى كه وقت اقتضاء مىكند و امكان دارد به خارج حرم برگردد، و حتى همان در داخل مكه هم باز احتياط اين بود كه اگر نمىتواند به مرز حرم خودش را برساند براى خاطر اين كه وقت خيلى ضيق شده، و لو صد قدم هم مانده به طرف حرم برگردد، مقتضاى احتياط البته نه احتياط وجوبى مقتضاى احتياط اين است كه به جانب حرم تا آن مقدارى كه امكان دارد برگردد، و لو اين كه به حرم هم نرسد، همان داخل كوچه پس كوچههاى مكه منتها به جانب حرم برگردد، و بالنتيجه در اين مسأله خلاصه تفصيل امام بزرگوار اين شد كه اگر كسى حقيقتاً همان اعمال عمرة در ذهنش است، لكن خيال مىكند كه اين حج است اسمش، اين هيچ مانعى ندارد، اما اگر مستقيماً نيت را متوجه اعمال حج كرد و در ذهنش اين بود كه بعد الاحرام وظيفه عبارت از وقوفين و اعمال منى و مسائل حج است، اين نيتش و احرامش باطل است، باطل كه شد حكم من نسى الاحرام او جهل و لم يأت بالاحرام اصلاً» كه بحثش را مفصل خوانديم، او برايش جريان پيدا مىكند، تا اينجا بحثهاى مربوط به نيت در باب احرام تمام شد، ولى وقتى كه احرام را شروع كردند فرمودند واجباته ثلاثة، الاول النية كه مباحث مربوط به نيت تا اينجا تمام شد، بحمد الله .
الثانى از واجبات احرام التلبيات الاربعة، خوب اين جهاتى در اينجا مورد بحث است، يك جهت اصل وجوب تلبية است، و اين كه آيا مسأله تلبية و وجوب تلبية بين حج تمتع و حج قرانو افراد فرق مىكند، فرقش از نظر تعيين و تخيير است و در حج تمتع تلبية تعين دارد، اما در حج قرانو افراد نه، اين هم يك بحث، بحث ديگر اين كه تلبيات، كه مسلم تعددش واجب است كه تلبية عبارة أخراى از گفتن لبيك است، اين لبيك به آن تلبية گفته مىشود، آيا چند تا
لبيك بايد وجود داشته باشد، چهار تا كلمه لبيك باشد، كما اين كه ادعاى شهرت ادعاى اجماع، بلكه بالاتر شده، از بعضى از كتابهاى فقهيه فقهاى قديم كه ظاهراً يكى از كتابهاى مرحوم شيخ طوسى است، ايشان فرموده پنج تا تلبية لازم است از بعضيها هم نقل شده، شش تا تلبية لازم است، و يك بحث هم اين است كه صورت اين تلبية و كيفيت تلبية عبارت از چيست؟ اين هم يك بحثى است كه به حسب روايات اين را خيلى بايد رويش دقت كرد، اما اصل وجوب تلبية اين هيچ جاى ترديد نيست كه حالا نقش تلبية باز آن هم يك بحثى است، آيا نقش تلبية به عنوان مكمل احرام است، يا احرام به نيت حاصل مىشود، مثل يك عقد متزلزلى كه تا زمانى كه انسان تلبية نگفته مىتواند احرامش را و لو اختياراً به هم بزند، جاى تلبية كجاست، كجا ضرورت دارد كه انسان تلبية را بگويد، اينها مباحث مختلفهاى است در باب تلبية، لكن يك جهتى كه هم يك قدرى جالب است هم يك قدرى هم مبهم و مجمل است، اين است كه اين تلبية خوب به حسب ظاهر، اين مصدر باب تفعيل است ديگر، لبى يلبى تلبيةً، و تلبية به معناى لبيك است، حالا قول لبيك، اين كه ما مىگوييم التلبية واجبة يعنى گفتن تلبية واجب است مثل كلمه الحمد قرائة القرآن مىماند كه قرائت متقوم به خواندن است، و لو آنكه آن مقروّ خودش يك عنوانى دارد، هيچ تابع قرائت من و شما نيست، قرآن قرآن است، خداى ناكرده ما هم تلاوت نكنيم، عنوان قرآنيت محفوظ است منتها اگر ما قرائت كرديم اين فقرئوا ما تيسر من القرآن تحقق پيدا مىكند، تلبية يعنى قول لبيك، گفتن لبيك، نه اين كه تلبية يعنى لبيك، كدام لبيك، لبيكى كه و لو من نگويم يا اين گفتن لبيك عبارت از تلبية است، آن وقت از آن طرف لبى يلبى تلبيةً داريم، از طرفى هم تلبية به عبارت از قول لبيك است، آن وقت نزاع تقريباً ادبى هست كه اين لبيك به اصطلاح ما چه صيغهاى است، اصلاً آيا اين مفرد است، يك لفظ مفردى است يا لفظ تثنية است، بر فرضى كه تثنية باشد، اصلش مثلا لبين نك بوده، و معناى اين عبارت چى است؟ مقصود از اين عبارت چيست؟ و آيا اصطلاح خاص بر خلاف معناى لغوى در اين كلمه لبيك وجود دارد، اين يك چيزى است كه مرحوم صاحب جواهر يك قدرى مختصر اين بحث را بحث كردند، مرحوم سيد يك خورده مفصلتر در عروة بحث كردند، ظاهراً امام بزرگوار هم مطرح نفرمودند اين بحث را، و در بعضى از شروح عروة حاكياً از خيلى از كتابهاى لغت يك قدرى مفصلتر بحث كردند، بد نيست حالا اين با اين كه يك مقدار جنبه ادبى دارد لكن براى رسيدن به معنى اين لبيك يك دقتى بفرمائيد و همينطور جهات ديگرى كه در اين باب است فردا ان شاء الله .
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...